دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

احمدشاه مسعود

بیوگرافی احمد شاه مسعود



تولد: ۰۱-۰۹-۱۹۵۳

محل تولد: پنجشیر

وفات: ۰۹-۰۹-۲۰۰۱

احمد شاه مسعود فرزند دوست محمد یکی از افسران عالی رتبه پولیس دردهم سنبله سال ۱۳۳۲ خورشیدی ۱/۹/۱۹۵۳ در دهکدهء جنگلک بازارک پنجشیر زاده شد . در پنج سالگی شامل مکتب شد و تا صنف دوم در مکتب بازارک درس خواند.

وقتی پدرش به حیث قوماندان ژاندارم پولیس هرات مقرر گردید او صنف سوم و چهارم را در مکتب موفق هرات خواند.


مسعود آموزش های نخستین د ینی را نزد ملا امام مسجد جامع هرات فرا گرفت.

پس از تقرر پدرش در کابل او شامل لیسه استقلال گردید و تعلیماتش را در همان لیسه به پایان برد.

مسعود که از همان آغاز طفولیت آثار و علایم استعداد بلند درسیمایش نمایان بود، پس از صنف دهم در مکتب هم به حیث شاگرد ممتاز شناخته شد.


زبان مادری اش فارسی بود درپهلوی آن به زبان پشتو، اردو و فرانسوی روان صحبت میکرد. او به زبان عربی نیز آشنایی داشت .

مسعود: « برای من شمال و جنوب، فارسی و پشتومطرح نیست، ما میتوانیم در خانهء مشترک خود به هر زبانی با هم حرف بزنیم .»


مسعود علاقهء فراوانی به سپورت داشت و جوانان و نو جوانان همسن و سالش را نیز به سپورت تشویق میکرد. هنوز چهارده سال داشت که تیم والیبالی را در دهکدهء زادگاهش جنگلک ساخت و در رخصتی های تابستانی با تیم های والیبال قریه های دیگر پنجشیر مسابقات دوستانه یی را برگزار میکرد. قدرت اجرایی و داشتن دسپلین نه تنها او را عزیز و دوستداشتنی ساخته بود ، بلکه با این عملکرد حیثیت رهنما و پیشگام را در میان دوستان بیشمارش یافته بود .


مسعود:« ما در کارته پروان زنده گی میکردیم ، جاییکه در آن من دوستان خوبی داشتم. ما در حدود پنجاه تا شصت تن بودیم . در آن زمان من دانش آموز صنف هفتم لیسه استقلال بودم که مسوؤلیت آنها را به عهده داشتم.»


مسعود به ورزش های متنوع علاقه مندی داشت، که بعد ها برای انجام همهء آن فرصت کمی داشت . ورزش های دوست داشتنی ا ش، فتبال ، اسپ سواری، آببازی و کاراته بودند.


در تیم فتبال محلی یی که در آن زمان در کارته پروان داشتند ، او نقش یک مربی فعال را داشت . علاوه بر آن مسعود عشق فراوانی به مطالعه و بازی شطرنج داشت. او بیشتر به خوانش سفر نامه ها و تاریخ علاقه مند بود . مسعود در عرصه شعر و سخن آثار پیشگامان ادبیات فارسی؛ چون : مولانا جلال ا لدین بلخی، سنایی غزنوی، بیدل و حافظ رامیخواند و دوست داشت .


مسعود:« اشعار حافظ را دوستدارم وآن راهمیشه وبار بار میخوانم. این اشعار درمن اثر دگر گون ساز والهام بخشی دارد. موسیقی بیان احساس درونی انسان است . شعر وموسیقی بالای هر آدمی اثرش را دارد.»


سال ۱۳۵۱خورشیدی مسعود آموزشگاه ریاضی « آرین» رادر محل زیستش در پارک بهارستان جامی واقع کارتهء پروان اداره میکرد که درآن او نه تنها به همصنفانش بل که به شاگردان زیادی درس ریاضی میداد.


این که مسعود چه گونه به سیاست دلچسپی پیدا کرد؛ خودش گفته است: « پدرم دوستان زیادی داشت که به سیاست آشنا بودند. آنها به خانهء ما می آمدند و روی سیاست های منطقه و جهان بحث و گفتگو میکردند. طبیعی بود که این صحبت هاو نشست ها نقشش را در من داشت . و اثراتش در آینده هم نیز باقی ماند .»


شاگرد صنف نهم لیسه استقلال ، اولین بار آدم فعال سیاسی شد.


مسعود هنوز شاگرد صنف هشتم و نهم بود که فعالیت کمونستها در مکاتب کابل آغاز گردید. این که او مفکوره خود را با کمونست ها هماهنگ ساخته نمی توانست ، تیره گی هایی بین او و شاگردانی که مفکورهء کمونستی داشتند پیدا شد.


مسعود که هنوز تجربه کافی سیاسی نداشت، از امکانات زیادی هم بر ضد این گونه فعالیت ها بر خوردار نبود . گرچه فعالان سیاسی آن زمان درگیری هایی نیز میان هم داشتند ، اکثراً افراطی های چپ گرا بودند . این امر باعث توجه مسعود به نهضت اسلامی گردید .


۱۳۵۲ (۱۹۷۳) بعد از امتحان کانکور نظر به علاقه اش به انجنیری و مهندسی شامل انستیتوت پل تخنیک کابل شد.
در همین سال او رسماً به جمعیت اسلامی پیوست و همراه انجنیر حبیب الرحمان که یکی از پیشگامان نهضت اسلامی بود آشنا شد .


در دوران حکومت محمد داؤد که مردم او را نزدیک با کمونیزم و شوروی میدانستند، اولین پلانهای کودتا یی تحت فرماندهی انجنیر حبیب الرحمان که مسعود هم در آن سهم داشت طرح گردید . پس از افشای این پلان ها ، انجنیر حبیب الرحمان مدت شش ماه زندانی شد و مسعود هم کابل را ترک گفت .


حکمتیار که در آن زمان مسوولیت امور نظامی جمعیت اسلامی را داشت ، به این عقیده بود که از طریق ترور میتوان به هدف رسید . که هدفش از ترور گذاشتن بم ، پاشیدن تیزاب و قتل مخالفین سیاسی اش بود . درین زمان مسعود شدت بیزاری خود را در برابر تند روان اسلامی ابراز کرد ، در حالی که عده یی در نهضت نیز از تند روی حمایت میکردند، مسعود با این گونه تحرکات مطلقاً مخالف بود و در آن تباهی و نابودی مردمی را میدید که خواهان خدمت کردن به آنها بود . این اختلاف نظر اساساً باعث در گیری شدیدی میان آنها گردید .


احمد ولی مسعود در بارهء برادرش گفت :« او به تمام معنا یک مسلمان بود ، همان گونه که یک انسان اعتدال گرا . به این وسیله میخواهم بگویم که او نه تندرو بود و نه هممانند آنها در زنده گی شخصی ، اجتماعی و ‌سیاسی . او معتقد به اجرای یک حاکمیت معتدل اسلامی در افغانستان بود.»


به قول احمد ولی، احمد شاه مسعود میگفت: « تند رو های چپ و راست در افغانستان جایی ندارند زیرا آنها برخلاف خواست های‌مردم عمل میکنند. از این رو ما نمیتوانیم در افغانستان هممانند حکومت های‌رایج اسلامی را داشته باشیم.»


در سال ۱۳۵۳(۱۹۷۳/۱۹۷۴) به هدایت حکمتیار حرکت دیگری صورت گرفته که ناکام ماند و منجر به دست گیری صد ها محصل گردید .


مسعود یک محصل سخت کوش، هد فـمند و متوجه تحصیل بود. هدفش از تحصیل و آموزش، خدمت به وطن و مردمش بود .


بعد ازآنکه کاکایش عبدالرزاق خان (یک تن از صاحب منصبان بلند رتبه دولت داؤد) مسعود را که توسط دولت داؤد گرفتار میگردید ، هشدار داد ؛ مسعود که یکی از فعالان سیاسی در انستیتوت پل تخنیک کابل بود؛ انستیتوت پل تخنیک را ترک گفت و در سال ۱۳۵۳(۱۹۷۴) به همراهی انجنیر جان محمد برای اولین بار به پاکستان رفت.


بعد از مدت کوتاه دوباره فعالیت های سیاسی را در داخل کابل آغاز کرد و موفق گردید که عده یی از افراد ناراضی دولت رابه طرفداری خود فرا خواند. مسعود فعالیت های سیاسی اش را ادامه داد تااینکه در ۱۳۵۴(۱۹۷۴) قیام مسلحانه پنجشیر صورت گرفت . مسعود ۲۲ ساله باعده یی از یارانش که اعضای ‌جمعیت بودند با وجود تلف شدن عده یی ازهمسنگرانش ، در ظرف یک الی دو ساعت تمام پنجشیر را تحت کنترول در آورد ویک ادارهء دولتی را خلع سلاح کرد.


حکمتیار وعده داده بود که همزمان با قیام در پنجشیر قوای نظامی دولت مصروف میشود و در کابل یک کودتای نظامی ‌رخ خواهد داد .


در کابل هیچ حرکتی‌صورت نگرفت . مسعود و همراهانش افشا شدند و به این صورت قیام کننده گان به خدف نرسیدندوعده یی توانستند پنجشیر را ترک گفتند .


مسعود بعد از یک ماه به صورت مخفی دوباره به کابل آمد و از آنجا به پشاور پاکستان رفت که درآن جا هم مخفی بود و از طرف استخبارات مخفی پاکستان تعقیب میشد .


بعد از این قیام نظریات در داخل جمعیت اسلامی هم فرق کرد. بعضی طرفدار این قیام بودند و برخی این قیام را ناسنجیده و یک اشتباه میدانستند. این موضوع باعث دو پارچه گی جمعیت گردید . کسانی که مخالف قیام بودند، با پروفیسور ربانی ماندند که مسعود هم یکی‌از آنها بود و طرفداران قیام به حکمتیارپیوستند.


این دو گروه گاه با هم نزدیک و گاه دور میشدند. تا اینکه تحت رهبری قاضی امین وقاد هر دو با هم یکجا شدند .
حکمتیار با نزدیکی ‌به شبکه استخباراتی ‌پاکستان ، رقبای‌سیاسی ‌خود را یکی ‌یکی‌از بین برد . یکی‌از این جمله همان انجنیر جان محمد بود.


حکمتیار ورهنمایان‌ پاکستانی اش کلو وبابر میخواستند مسعود را که درآن وقت در خانهء حکمتیار بود اختطاف کنند . مسعود که از جدی بودن این موضوع خبر شد، پهره دار های پاکستانی را با دو تفنگچه یی که همیشه با خود داشت تهدید کرد و از آنجا خارج شد . اوتا کودتای ‌ضیاالحق به صورت مخفی در پاکستان ماند .


بعد از این واقعه جمعیت فعالیت های مستقل خود را آغاز کرد . و مسعود تا کودتای کمونستی ۱۳۵۷(۱۹۷۸) به کابل رفت و آمد داشت .از فعالیتش در کابل تنها دوستان نزدیکش خبر داشتند. به گفته یکی از نزدیکانش، اوبیشتر در شهرستان های شرقی افغانستان به سر میبرد تا از نظر پولیس امنیتی کابل در امان باشد .


مسعود به نورستان که از نخستین مراکز قیام علیه شوروی بود، رفت . او میخواست ببیند که عقیده مردم به مقاومت چه است . بعد از این که مسعود به تصمیم مردم یقین پیدا کرد در ۱۳۵۸(۱۹۷۹) ( آغاز تجاوز قوای شوروی در افغانستان) با دسته یی که شامل ۲۰ مرد جوان بود، به طرف پنجشیر روان شد .در کنر هم مبارزانی که به جهاد آغاز کرده بودند این دسته را خوش آمدید و خیرمقدم گفتند و مقداری از سلاح و مهما ت غنیمت گرفته شده خود را به دسته زیر فرماندهی‌مسعود اهدا کردند.


مسعود همراه با همرزمانش داخل پنجشیر، محل زادگاه خود شد .


شاهدان عینی میگویند ، در پنجشیر او بزرگان و ریشسفیدان محل را گرد خود جمع کرد و راجع به مقاومت مسلحانه با آنها به تفاهم رسید. مسعود در تمام قریه ها با مردم گفت وگو کرد . مردم پنجشیر برای مبارزات مسعود در راه آزادی مردم و سرزمینش، به هر نوع قربانی حاضر بودند .


شاهدان میگویند، با وجودی که زن و مرد پیر و جوان به ضرورت این مبارزه مسلحانه باور مند بودند ، آماده گی‌خود را برای مقاومت اعلام کردند . مسعود از میان همهء داوطلبان، کسانی ‌را انتخاب میکرد که یگانه سرپرست و نان آور خانواده خود نمی‌بودند . او برای‌ داوطلبان مبارزه میگفت و روشن میساخت که سرپرستی و غمخواری خانواده و فامیل هم بخش ضروری‌ مقاومت است، زیرا حفاظت از مردم بیچاره و محتاج و به خصوص ازخانواده در برابر یک ابر قدرت تجاوز گر فرض است .


بار دیگر قیام مسلحانه در پنجشیر آغاز گردید و این بار به رهبری‌ مسعود. این قیام ۴۰ روز ادامه پیدا کرد که پنجشیر، سالنگ و بوله غین از دست تجاوزگران آزاد گردید . پس از۴۰ روز جنگ و مقاومت، مسعود از ناحیه پای زخم برداشت و مبارزان سلاح و مهمات ‌برای‌ادامهء جنگ نداشتند . با وجود ی که ۶۰۰ مرد از نورستان به کمک مبارزین شتافتند ، آنها به شکست مواجه شدند. و اینگونه مسعود با همرزمش کاکا تاج الدین به سوی ‌پنجشیر برگشت .


این شکست مسعود را به تفکر وا داشت و او تصمیم گرفت که با تاکتیک های جدیدی وارد عمل شود. این تاکتیک، جنگ چریکی و یا گوریلایی بود که اورا یکی از بزرگ ترین چهره های جنگ های ‌چریکی‌ عصرساخت
رابرت کپلان در کتاب« سربازان راه خدا » در سال ۱۹۹۱ نوشت: «احمد شاه مسعود را باید در قطار بزرگترین رهبران نهضت های ‌مقاومت در قرن بیست حساب کرد .

مسعود مانند مارشال تیتو ، هوچی من ، و چگ وارا دشمن خود را شکست داد .

مسعود یک ساحهء گستردهء را زیر اداره داشت که از نظر سوقیات عسکری بسیار دشوار گذار و شدیداً زیر فشار حملات متواتر دشمن قرار داشت . ساحه یی که در تصرف مسعود بود ، در مقایسه با ساحاتی که در دوران رهبری ‌نهضت مقاومت مارشال تیتو، ماووتسه تونگ، هو چی من و چگ وارا، زیر اداره آنها قرار داشت، بیشتر زیر حملات دشمن بود.»


از همین جا نام مسعود و پنجشیر با هم پیوند خوردند. و نامش به عنوان بزرگترین مبارز جنگ های آزادی ‌بخش در تاریخ ثبت شد.


به قول ناظران بین المللی از مجموع خسارات و ضایعاتی‌ که ارتش سرخ دیده بود بیشتر از۶۰ فیصد آ ن از اثر مقاومت نیرو های‌احمد شاه مسعود به وجود آمده بود . و به این سان او به « شیر پنجشیر » مسما گردید و قوای «شکست نا پذیر» ارتش سرخ را در دام افگند . درحالی که در بخشهای عمدهء بیش از دوازده ولایت فرمانروایی داشت، مردم او را به صورت بسیار ساده « آمر صاحب» خطاب میکردند . این نام در عین حال بیانگر نوعی محبت و احترام نیز بود .


سبستیان یونگر مینویسد: « این برای ‌من ناممکن بود که سخنان مسعود را نشنوم ، وقتی که او گپ میزد با وجودیکه کلمه یی از آن برایم روشن نبود، دقت میکردم به آنچه که انجام میداد ؛ زیرا من حس میکردم به گونه یی که چای میریخت و یا دستان خود را در موقع حرف زدن حرکت میداد ، رازی آموختنی در آن پیدا بود . »


پیروزی های‌ نظامی ‌و محبت مردم نسبت به مسعود ازطرفی هم حسادت و نفرت دیگران را بر می انگیخت. این امرگلبدین حکمتیاررا به سر سخت ترین دشمن او مبدل کرد .


تمام دشمنانش میخواستند او را از بین ببرند و برای‌ رسیدن به این هدف از هر وسیله یی استفاده میکردند و شوروی‌ها جایزه یی‌برای‌سرش تعیین کرده بودند . از اثر کار آیی و فعالیت دقیق استخباراتش همهء پلان های‌تهاجمی دشمن افشا میگردید .


در سال ۱۳۵۸(۱۹۷۹) زمانی‌ که پایش شدیداً جراحت داشت ، مسعود توسط گروپ های‌رژیم محاصره گردید . او توانست خود را به گونه یی از تهاجم دشمن نجات دهد .


در سال ۱۳۵۹ ( ۱۹۷۹) یک سرباز جوان با استفاده از تاریکی، از فاصلهء سه متری بالای جیپ حامل مسعود آتش کرد و مسعود جان به سلامت برد . مسعود آن جوان را فقط همین قدر گفت: « وطندار، دست هایت میلرزد، خوب نشان زدن بلد نیستی. »و او را بخشید.


درسال ۱۳۶۱(۱۹۸۳) کوماندو های ‌ویژهء شوروی ‌دهنهء مخفیگاه کوهی را که مسعود در آن خواب بود در ملسپه پنجشیر محاصره کردند. او توانست محاصره را بشکند و ساحه را ترک بگوید .


شوروی ها در سال آتش بس۱۳۶۱/۱۳۶۲(۱۹۸۳/۸۴)، برای ترور مسعود دو اندیشه را دنبال میکردند ، یکی کشانیدن او به داخل گارنیزیون شان در« عنابهء پنجشیر» به بهانهء مذاکره و گفت وگو که در واقع قصد دستگیری وی را داشتند، که پلان شان بوسیله یک ترجمان تاجیکی افشا گردید. طرح دوم این بود که روس ها یک تن از مجاهدین بنام« عبدالقادر ناچار» را اجیر ساخته بودند تا در غذای احمد شاه مسعود زهر بریزد . ناچار دستگیر گردید، اما مسعود اورا بدون انتقام گیری مورد عفو قرار داد .


داکتر نجیب الله رییس جمهور، زمانیکه ریاست « خاد» رابه عهده داشت ، میخواست مسعود را به کمک « کامران » دوست دوران مکتب مسعود به قتل برساند . داکتر نجیب می دانست که مسعود با دوستانش از نیکی ‌و جوانمردی کار می‌گیرد. او مسعود را از دوران طفولیت در کابل میشناخت ، در آن وقت کامران کپتان تیم ملی فتبال بود . او به پنجشیر رفت و چند روز با مسعود بود. کامران وقتی پی برد که مسعود چی راهی را در پیش دارد و برای چی مبارزه میکند، همه چیز را خودش به مسعود افشا کرد و تفنگچهء بی صدایی را که از حکومت آن وقت به این مقصد گرفته بود به مسعود تسلیم کرد و خود به آلمان غرب پناهنده ء سیاسی شد .


در سال ۱۳۶۸(۱۹۸۹) در پایان گردهمآیی که مسعود با فرماندهان ولایات مختلف شورای نظاردر فرخار داشت، زمانی که این فرماندهان میخواستند به مواضع خود بر گردند، مورد حمله افراد حکمتیارقرار گرفتند که دها تن از اعضای برجسته شورای‌ نظار درین حمله شهید شدند. در این حمله تروریستی مسعود نزدیک ترین دوستان و برجسته ترین فرماندهان خود را از دست داد . حکمتیار توانست عملیات بزرگ نظامی مسعود را خنثا سازد ، ولی به هدف اصلی اش که از بین بردن مسعود بود ، نرسید.


۱۳۷۲(۱۹۹۳) وقتی‌که وضع میان جبهات مسعود وشورای همآهنگی زیر رهبری حکمتیار خراب شده بود، هلیکوپتر مسعود توسط جت های جنگی شورای همآهنگی مورد حمله قرار گرفت . اما پیلوت هلیکوپتر نا گزیر به نشست گردید. پس از ان مسعود تصمیم گرفت تا به راز و رمز پیلوتی نیز دست یابد .


در همین سال مسعود مورد حملات شدید نیرو های متحد حکمتیار در اطراف وزیر اکبر خان کابل قرار گرفت .
۱۳۶۱(۱۹۸۳) بعد از شکست دوم ارتش شوروی در پنجشیر، روس ها به صورت مستقیم با نماینده گان جانب مسعود وارد مذاکره شدند و به این صورت شوروی ها برای اولین بار مسعود و مجاهدین را به حیث یک حریف سیاسی به رسمیت شناختند و با او آتش بسی را امضا کردند .


کار شناسان این آتش بس را یکی ازبزرگترین پیروزی های مقاومت افغانستان خواندند که یک سال طول کشید.
مسعود عمده ترین استفاده را از این آتش بس نمود. او قادر شد برای اولین بار سفرطولانی تری به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان کند. این سفری پرحاصل بود که سبب شد در سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۴) مسعود بتواند تمام قومندانهای مقاومت منطقه را که عضو احزاب مختلف بودند در یک شورا به نام «شورای نظار» دور هم جمع کند. هد ف او به وجود آوردن یک قوای واحد سیاسی و رزمی در داخل افغانستان بود که مستقل باشد و پیروی احزابی را که در کشور های همسایه به وجود آمده بودند، نکند. قصد تمام اعضای این شورا فقط آزاد ساختن افغانستان بود.


با وجود ی که حملات ارتش سرخ بالای پنجشیر دوباره آغاز شده بود، مسعود مطمین بود که پنجشیردرنبودن او هم زیرفرمان فرماندهان محلی پیروزمندانه مقاومت میکند، و اداره پنجشیر را به عبدالمحمود دقیق سپرد. همچنان مناطق اندراب ، خوست فرنگ ، اشکمش، نهرین و کشم، هم به پنجشیردیگری مبدل گردیدند.


۱۳۶۶(۱۹۸۷) پروان کاپیسا هم به فرمانده عظیمی سپرده شد. مسعود برخلاف آنانیکه «جنگ سالار» نامیده میشوند، در مناطق تحت کنترول خود یک سیستم اداری، تشکیلاتی و خبررسانی آزاد را به وجود آورده بود. مسعود در تمام محلات، اداره امور را به دست مردم سپرد و خودش به بسیج نیرو های مقاومت پرداخت.


مسعود:« حکومت آینده باید از طریق انتخابات و آرای مستقیم مردم که در آن زنان و مردان اشتراک داشته باشند، به وجود آید. یگانه طرز حکومتی که بتواند عدالت اجتماعی را بین اقوام مختلف بر قرار سازد ، دمکراسی و انتخابات مردمی است.»


مسعود برای بار نخست نظم و اداره یی را به وجود آورده بود که درآن نوعی خود گردانی محلی که ناشی از آرای مردم بود ، حاکم بود.


درتمام دورهء ادارهء مسعود قبل از ورود به کابل و بعد از عقب نشینی از کابل ، کشت ، استفاده و خرید و فروش مخدرات و مسکرات منع بود . و هیچ کسی ازین امر مثتثنی نبود، حتا فرماندهان و اعضای برجستهء شورا.
مسعود : « از آغاز قیام مردم در برابر شوروی ، کشیدن سگرت بنا به دلایل اقتصادی منع قرار داده شده بود . مردم پول زیاد را صرف کشیدن سگرت میکردند تا خوردن غذا.»


اویگن زورگ ضمن سوالی از مسعود پرسیده بود:« در روستا هایی در قلمرو شما، ما مزارع کشت تریاک را دیده ایم.»
مسعود:« درگوشه یی از بدخشان که پیروان فرقهء اسماعیلیه زنده گی میکنند واز سالیان درازی معتاد به تریاک استند مزرعهء کوچکی برای خود دارند .اگرشما به زندان چاه آب سری بزنید ، غلام سلیم یکی از خوانین محل را میبینید که از نزدش نیم تن تریاک به دست آمده که با وجود پول فراوان ونفوذی که در میان مردم دارد، مدت سه سال است در زندان به سر میبرد.»


مسعود در سن ۳۵ سالگی با دختر کا کا تاج الدین ازدواج کرد . اما این ازدواج کاملاً مخفی نگهداشته شد به علت مسایل امنیتی حتا نزدیکترین کسان تا دیر وقت ازین ازدواج خبری نداشتند .
مسعود مستقل حرکت میکرد. دخالت های پاکستان را در امور داخلی افغانستان قبول نداشت، از همینرو او مجبور بود که در چند جبهه بجنگد . اول با روسها و دولت کمونیستی و دوم با آی اس آی و گماشته گان داخلی آن .
مسعود: « سیاست ما این بوده است که با همه روابط نیک و دوستانه داشته باشیم ؛ ولی هرگز وابسته ی را نپذیرفته و نمی پذیریم .»


در زمستان ۱۳۶۲ (۱۹۸۳/۸۴) دولت کمونستی در غیاب، مسعود را محا کمه نمود و جزای مرگ را برای او تعیین نمود. قبل ازحملهء شان به پنجشیر چنین اعلام کردند که حکم دادگاه قبلاً تطبیق و مسعود با قوایش از بین برده شده است. به این صورت میخواستند روحیهء هوا داران و دو ستان مسعود در دیگر مناطق و به خصوص در کابل را ضعیف سازند و خود مسعود را به نام «یاغی» اعلام کنند.


مسعود میدانست که این امرعلامت آماده گی شان برای عملیات بزرگ بالای پنجشیر است . به همین منظور او با مردم پنجشیر داخل صحبت شد و از آنها خواست که به زودترین فرصت قبل از حمله، پنجشیر را ترک کنند. مردم که مسعود را از جان و دل دوست داشتند و معتقد به مبارزه بودند به گفته های ‌او عمل کردند. درست در بهار سال ۱۳۶۲ مسعود در اندک زمانی بیش از ۱۳۰۰۰۰ نفر ساکنان پنجشیررا از آن دره تخلیه کرد . مردم بدون کدام تردید خانه و زمین خود را که نسل اندر نسل در آن زنده گی‌ کرده بود ند رها نمودند . این یکی از بزرگترین قربانی هایی بود که مردم افغانستان به خاطر آزادی متحمل شدند .


مسعود برای این که مجاهدانش بی هراس از کشته شدن مردم، با شوروی دست وپنجه نرم کنند ، مردم را سپر خود نساخت .


از ۱۳۵۸ـ۱۳۶۷ (۱۹۷۹ـ۱۹۸۸) هشت بار روس ها بالای‌ پنجشیر حمله نمودند و شکست خوردند که این شکست در افغانستان به یک شکست کلی سیستم کمونیستی درتمام آسیای میانه و اوروپا ی شرقی منجر گردید .
به همین سبب نویسنده کتاب « سربازان راه خدا » رابرت کپلان مسعود را « برندهء جنگ سرد» لقب داد.
کپلان نوشت: « مسعود تا زمانی مجبور نشده است به جنگ اقدام ننموده است ، و این را به حیث استراتیژی خود در جریان ۱۴ سال مقاومت نشان داده است . مسعود در پیروزی جهادش در برابر رژیم نجیب ، ثابت ساخت که طراحان وپلان گذاران پالیسی امریکا در مورد جهاد و ارسال کمک ها چه قدر به خطا رفته بودند. لیاقت و کار دانی ‌مسعود و پشتیبانی بی دریغ مردم ، او راقادر ساخت تا برنده جنگ سرد شود .»


این نگرش بر هم ریختن دیوار برلین را هم از شهکار های ‌مسعود میخواند .


پس از خروج آخرین سرباز روس در ۲۵/۱۱/۱۳۶۸ (۱۴/۲/۱۹۸۹)[۹] برای نخستین بار فرماندهان جهادی سراسر افغانستان به فراخوان مسعود در شاه سلیم بدخشان به منظور اتخاذ تصمیم درباره آیندهء افغانستان گرد هم آمدند. مسعود ازآن جا سفر کوتاهی به پاکستان داشت۱۷/۷/۱۳۶۹ (۹/۱۰/۱۹۹۰)؛ درین سفر شورای رهبری فرماندهان داخل افغانستان با رهبران جهادی مقیم پاکستان ‌مذاکره کردند و از آنها خواستند تاد رباره دولت آینده تصمیم مشترک بگیرند .


گرچه امکانات مالی و نظامی مسعود خیلی ‌زیاد نبود ، او پیوسته توانست با سیاست باز و روشن، دور از مفکوره های افراطی، دلهای مردم را به دست آرد. اراضی زیر فرمان خود را توسعه بخشد و ضربات نابود کننده به پیکر رژیم کمونستی وارد کند. بالآخره این مبارزات در سال ۱۳۷۱(۱۹۹۲) باعث از بین رفتن رژیم نجیب الله و آزادی ‌کابل گردید.


مسعود این پیروزی ها را بدون دریافت کمکی از کشور های همسایه به دست آورد. آزاده گی و غیر وابستگی اش به حلقات خارجی یکی از دلایل ملقب شدن او به « قهرمان ملی‌افغانستان» بود.


داکتر نجیب درآخرین روز های قدرتش ضمن بیانیه یی گفت: «از مسعود باید به حیث قهرمان جهاد افغانستان نام برد.» او آماده گی خود را برای ‌تسلیم کردن قدرت به مسعود ابراز داشت، مگر در عین زمان اظهار کرد که برای ‌مسعود هیچ زمینهء ساختن یک حکومت قوی مرکزی وجود ندارد، زیرا پاکستان با حکمتیار هرگز این اجازه را به او نخواهند داد .


۱۳۷۱ ( ۱۹۹۲) مسعود به این باور بود که ‌مجاهدین هنوز وارد مرحلهء حکومت سازی نگردیده اند؛ اما نشست سران ‌مجاهدین در دالان سنگ به این نتیجه رسید که حکومت کمونستی ‌کابل باید از بین برود.


رهبران مجاهدین از سقوط رژیم کابل به رهبری ‌احمد شاه مسعود استقبال کردند . حکمتیار که تلاش داشت به صورت یکجا نبه در سازش با خلقی ها بدون توجه به فیصله های مردم و مجاهدین قدرت را در کابل انحصار کند.


در مکالمهء تلفونی که از طریق رادیو و تلویزیون نشر گردید ، حکمتیار به سخنان مسعود در رابطه به حمله کردن بالای ‌شهر کابل اعتنایی نکرد.


بعد از سقوط آخرین مواضع دولت در بگرام ،‌ زمینه سقوط رژیم کابل مساعد گردید . حکمتیار با استفاده از این فرصت داخل شهرشد. گروه وابسته به حکمتیار ‌دروازه های ‌زندان را باز کردند و همهء زندانی‌های جنایی را رها کردند. گروه حکمتیار د ست به ویرانی و از بین بردن دوسیه ها و سوابق اداری ، در ادارات کابل زد. ‌به این ترتیب تهداب حکومت جدید را از بین بردند. علاوه بر این ده ها هزار مجرم مسلح که دیپو های‌ سلاح را ربوده بودند ، ‌در شهربه چپاولگری آغاز کردند.

در شهری که نه اردو ، نه پولیس و نه کدام قدرت امنیتی‌ دیگری وجود داشت ؛ داکتر نجیب به دفتر ملل متحد در کابل پناهنده شد.


پیش از حرکت قوای مسعود به اطراف کابل ، ‌مسعود برای‌آنها هدایات روشنی‌در بارهء طرز برخورد و روش با مردم کابل داد و گفت که مگذارید‌ کابل با امکانات نوی که دارد هدف اصلی تان ‌را که حفاظت از مردم کابل است فراموش تان سازد.

یرو های مسعود به خاطر حفظ امنیت و دفاع از مردم مظلوم کابل با غارتگران و چپاول گران شهر کابل به مقابله پرداخت.همچنان نیرو های احمد شاه مسعود حفاظت دفتر ملل متحد در کابل را نیز به عهده گرفت.


دوستان و هوا داران مسعود که از محبوبیت او در بین مردم با خبر بودند،خواستند تا مسعود خود دولت آینده را اعلام و رهبری کند .


با آن که شهر کابل تحت تصرف نیرو های‌مسعود بود ، او تمام مسوؤ لیت را به رهبران سیاسی داد و خود پا از این قضیه برون کشید تا بهانه یی برای‌ادامه جنگ وجود نداشته باشد.


به تاریخ ۰۵/۰۲/۱۳۷۱ (۲۵/۴/۱۹۹۲) یعنی ‌یک روز قبل از رسیدن به کابل، شورای ‌رهبری مسعود رابه عنوان رییس شورای‌فرماندهان و وزیر دفاع دولت نو بنیاد اعلان کرد . رییس جمهورمجددی با اعضای کابینه به تاریخ ۰۸/۰۲/۱۳۷۱(۲۸/۰۴/۱۹۹۲) به کابل رسید.


پیروزی مجاهدین نه تنها پیروزی در مقابل قوای متجاوز روسی و حکومت دست نشانده آن بود، بلکه پیروزی در مقابل آی اس آی پاکستان نیز بود. پاکستان که در صدد به قدرت رساندن مهره خود ‌حکمتیار بود و به همین منظور همیشه او را در مقابله با مسعود مساعدت میکرد، با این پیروزی، از نظر سیاسی به شکست مواجه شد.


درین مرحله کشورهای همسایه، چون پاکستان ، ایران و ازبکستان هر کدام به منظور به قدرت رساندن یا سهم بیشتر داشتن نیروهای طرفدار شان به حمایت از آن نیرو پرداختند که این عمل آغاز گر جنگ داخلی در افغانستان شد.
همسایه گان این دخالت را « جنگ داخلی » نامیدند تا بدین سان پرده به روی عملکرد مداخله گرانهء خود کشیده باشند. ازین تاکتیک شوروی ها هم استفاده کرده بودند.


پاکستان که دیگر امیدش را از دست داده بود ، شیوه ها و تاکتیک دخالت خود را تغییر داد ه و با پشتیبانی‌بعضی کشور های عربی طالبان را ساخت . طالبان که توسط ارتش پاکستان با سلاح مدرن مسلح گردیده بودند، با ترور یستهای بین المللی درولایات جنوب افغانستان لانه گزیدند. آنها افغانستان را جای ‌مناسبی برای‌فعالیت های شان پیدا کرده بودند. مسعود در برابر این موج ایستاد و به مقاومت پرداخت.


به باور بن لادن: « تا وقتی‌که مسعود زنده است ما پیروز نخواهیم شد .»


خانه ء پدری مسعود در کارته پروان توسط کمونست ها ضبط و تبدیل به یک مکتب ابتدایی‌گردید بود. مسعود در زمان حکومت مجاهدین در کابل آنرا همچنان در خدمت آموزش و پرورش گذاشت .


در سال ۱۳۷۲( ۱۹۹۳) اساس بنیاد فرهنگی‌ و تعاونی امام محمد غزالی را به کمک مالی خود گذاشت . بنیاد از تمام شاعران ، نویسنده گان ، دانشمندان ، نقاشان و هنر مندان دعوت کرد تابدون در نظر داشت مسایل عقیدتی ‌و سیاسی شامل این انجمن شوند .


سازمان زنان بنیاد زمینه های آموزش و کاررا به ویژه به زنان بیوه در بخش های هنری و کار های دستی مساعد گردانیده بود.


در بخش مشوره در امور خانواده بنیاد مشاورینی داشت که همه روزه در خدمت مردم بودند.
بخش امداد بنیاد در نواحی مختلف کابل به کمک مدد جویان میشتافت که دو مدد کار این بخش هنگام اجرای وظیفه شان در اثر پرتاب راکت حزب اسلامی ، به شهادت رسیدند .


اکتران این بنیاد هفته دو بار مریضان را به طور مجانی‌معا ینه میکردند. دواخانه بنیاد غزالی ادویه مورد ضرورت مردم را به نازل ترین قیمت در شهر عرضه میکرد.


بعد از به آتش کشیدن مطبعه دولتی‌توسط افراد حکمتیار ، روزنامه ها، جراید و مجلات در مطبعه این بنیاد فرهنگی‌به صورت رایگان به چاپ میرسید. که در میان آنها روزنامه ها و جرایدی که صدای مخالف داشتند، نیز به چاپ میرسید. این خود سر آغازی بود برای قبول نظریات دیگران و آزادی مطبوعات.


هیات رهبری بنیاد فرهنگی و تعاونی غزالی‌ عبارت بودند: ازگل احمد یما، داکتر مهدی‌، حیدری ‌وجودی‌، عزیز الله ایما ،محمد رحیم رفعت، شیر محمد خارا وانجنیر سید یعقوب نوید .


بنیاد از مشوره های سود مند ‌ادیب شناخته شده افغان استاد واصف باختری بهره مند بود .


بنیاد نمایشگاه های بزرگ نقاشی را در نقاط مختلف کابل دایر نمود . بنیاد از هنرو هنر مندان قدر دانی میکرد .
بخش توزیع جوایزهنری و ادبی بنیاد به تعدادی از نقاشان و شاعران جوایزی اهدا کرد که استاد زبردست، زیزالله احمدی در بخش نقاشی و اسحاق ننگیال شاعر معروف پشتودر بخش شعر برنده گان بهترین جوایز بنیاد بودند. برای هیات داوران بنیاد فقط کیفیت و محتوای آثاردر برنده شدن آن نقش داشت و بس.


تأسیس و تمویل بنیاد یکی از درخشان ترین کار های مسعود در عرصهء فرهنگ بود . او میخواست کار فرهنگی جدا از کشمکش های سیاسی و ایدیولوژیک زمینهء آگاهی و تفاهم را به وجود آورد .


مخالفین دولت در شورایی به نام شورای هماهنگی که توسط کشور های ایران، ازبکستان و پاکستان حمایت میگردید، جمع شده بودند. به تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۷۲ (۱/۱/۱۹۹۳) این شورا دست به یک کودتا علیه دولت جدید افغانستان زد. مسعود که در آن زمان وزیر دفاع افغانستان بود، توانست این هجوم را به کست مواجه کند .


حکمتیارکه خواهان تشکیل کانفدراسیون پاکستان افغانستان بود، برای این هدف با همه توانایی خود میجنگید .
حکومت پاکستان برای‌حکمتیار دستور داده بود تا شهر کابل را تحت حملات راکتی قرار بدهد . این جانب گیری و دخالت پاکستان به شلیک کردن روزانه ۳۰۰۰ راکت به شهر کابل انجامید که باعث کشته و زخمی شدن هزاران باشنده کابل و خرابی‌ شهر گردید .


تلاش های مسالمت آمیز مسعود برای رسیدن به یک تفاهم ملی، جایی را نگرفت. کشور های آتش افروز به بهانه های قومی، زبانی و مذهبی به داغ ترشدن این کوره پرداختند.


دشمنان مسعود برای رسیدن به هدف، نه تنهابه حملهء نظامی، ‌بلکه به دهشت افگنی و ایجاد ترس میان مردم کابل نیز میپرداختند . حکمتیار که نماینده اش به حیث صدر اعظم در شهر کابل موجود بود ، تمام راه های‌اکمالاتی‌را به روی باشنده گان کابل بند کرد . مواد غذایی‌به شهر نمی‌رسید . هدف از این عمل بیزارساختن مردم از دولت مجاهد ین بود .


گلبدین با این روش موفق به ایجاد فاصله میان مردم و دولت گردید. پرتاب هزاران راکت در شهرخواب، راحت و زنده گی مردم را گرفته بود.مردم توقع داشتند که مسعود بتواند کنترول کلی ‌را به دست داشته باشد .


مسعودبرای اینکه مردم غیر نظامی‌ هدف راکت های‌کور قرار نگیرند، تلاشش به ثمر نرسید. پاکستان میدانست که توان شکست دادن مسعود را از راه نظامی ندارد. راهی را گزید تا او را به عقب نشینی ‌وادارد.


آخرین بهانهء حکمتیار که کنار رفتن مسعود از پست وزارت دفاع بود ، نیز جلو راکت پرانی حکمتیار را نگرفت.مسعود در برابر حملات تجاوز گرانهء پاکستان ایستادوکوشش های پاکستان برای از بین بردن نیرو های‌ مسعود شکست خورد.
پاکستان با خریدن و فریب دادن رهبران و گماشته گانی از احزاب و تنظیم ها، توانست که مقاومت را بد نام و از طرفداری مسعود در بین مردم بکاهد .


در سال ۱۳۷۳(۱۹۹۴) یک کنفرانس در سه قسمت ترتیب شد . اولین جلسه آن با عضویت ۱۵ ولایت صورت گرفت . در جلسه دوم آن ۲۵ ولایت عضویت داشتند که از تاریخ ۲۹/۴/۱۳۷۳ تا ۳/۵/ ۱۳۷۳(۲۰/۷/۱۹۹۴ تا ۲۵/۷/۱۹۹۴ ) ادامه یافت . در اخیر این کنفرانس شورای‌عالی‌اسلامی تشکیل شد .


درین کنفرانس ، شخصیت های سیاسی، فرهنگیان ، والیان ، قومندانان ، بزرگان و مجاهدین شامل بودند . مقصد ازین مجلس انتخاب رهبر دولت آینده ‌کشور بود .


مانند دیگر مردم افغانستان مسعود نیز این جلسه را قدمی به سوی‌دمکراسی‌و انتخابات آزاد میدید. او طرفدار کاندید داکتر یوسف اولین صدراعظم انتخاب شدهء زمان ظاهر شاه بود .


قرار بود ریس جمهور درین کنفرانس شرکت نداشته باشد تا اجلاس بتواند در رابطه با تعیین رهبر آینده به نتیجه برسد .کنفرانس با شرکت رییس جمهور بدون دستآورد پایان یافت.


درین زمان طالبان چند ولایت را با جنگ و دادن پول به دست آوردند که بیشتر آن قبلاً نیز تحت حمایهء حکمتیار و پاکستان بود.


مسعود فیصله شورای رهبری دولت را مبنی بر حضور حکمتیار به حیث صدراعظم در کابل با نا گزیری تمام پذیرفت. در داخل دولت هم افرادی بودند که با حکمتیار همنظری داشتند و او را به کابل استقبال کردند . بالآخره او پست صدارتی را که در اول برایش داده بودند، اشغال نمود. او صدراعظم دولتی شد که چند سال برای‌ویرانی آن جنگ کرده بود .


دراوایل سال ۱۳۷۵(۱۹۹۶) مسعود به میدان شهر که تا چندی پیش پایگاه حکمتیار بود، به تنهایی رفت تا با رهبران طالبان دیدن کند. [۱۴]درآن زمان مسعود با ملا ربانی ‌دیدارداشت و در بارهء خاتمهء جنگ باوی صحبت کرد. از طالبان خواست تا نماینده گان خود را به کابل بفرستند وراه حل اختلافات را پیدا کنند . به همین سبب چهل نفر از جانب دولت انتخاب گردید و باید چهل نفر دیگر از طرف طالبان معرفی‌میشد ، تا آنها با هم بنشینند و حل اختلاف نمایند . اما این چهل نفر از طرف طالبان هیچ وقت معرفی ‌نشد . با و جود ‌چندین بار درخواست معرفی این چهل نفر از طرف دولت، طالبان هر روز حملات خود را بالای ‌کابل ادامه میدادند .


مسعود موفق شد که ازین مذاکرهء رویاروی با طالبان جان سالم برد .


در ۴/۷/۱۳۷۵ ( ۲۶/۹/۱۹۹۷) شهر کابل تحت بمباردمان شدید طالبان و القاعده و پاکستان قرار گرفت . مسعود به نیرو تحت فرماندهیش ـ امر داد که کابل را ترک کنند .او این کار را به خاطر حفظ جان شهریان کابل نمود . زیرا اگر نیروهای او در کابل مقاومت میکردند جنگ کوچه به کوچه در میگرفت که باعث کشته شدن صد ها نفر میشد . او به طرف پنجشیر عقب نشینی ‌کرد .


حکمتیارنیز که راه دیگری نداشت با تمام اعضای کابینه خود به پنجشیر رفت واز آن جا توسط هلیکوپتر مسعود به ایران رفت و اقامه اختیار کرد و بعدها اظهار نمود که مسعود هدف ترور او را داشت.


مقاومت مردم افغانستان تحت رهبری مسعود در زمانیکه دوست و دشمن فکر میکردند که دیگرکسی توانایی مقاومت با طالبان را ندارد، دوباره آغاز شد.


زمانی‌که همه رهبران کشوررا ترک گفتند ،مسعود در کنار مردمش ایستاد، مردم بدون در نظرداشت قومیت، مذهب و گرایشهای سیاسی زیر فرمان او گرد آمدند.مسعود تا پای جان، درد ها، تلخی هاو شکنجه هایی را که مردمش دید، او نیز تجربه کرد .


احمد ولی مسعود در تماس تلفونی که در آن زمان بااحمد شاه مسعود داشت؛ گفت که همه دوستان میخواهند که شما هم برای‌ مدتی وطن را ترک کنید . مگر او در جواب چنین گفته بود :«...آیا این انصاف هست که زمانی به کابل بودیم ، بالای‌مردم حکومت کردیم . مردم ما را قبول داشت . و ما تعهد سپردیم بخاطر دفاع از مردم ، بخاطر دفاع از استقلال ، به خاطردفاع از افغانستان . حال که مردم در مشکل قرار دارند ، آیا آنها را ترک بگوییم ؟ آیا واقعاً این انصاف است؟ من فکر نمی کنم که این انصاف باشد . من تا آخرین قطره خون درین کشور می ایستم . مقاومت میکنم . خدا خواسته باشد ، مطمین هم هستم و امید وار که افغانستان روزی آزاد می شود .»


پنجسال مقاومت علیه طالبان ، تجاوز پاکستان و بن لادن یک مقاومت درخشان در تاریخ افغانستان بود.


بوغ نظامی‌ مسعود در فرماندهی نیرو هایش و شیوه نبرد او در مقابل نیرو های متجاوز به او لقب عقاب هندو کش را داده بود.


در زمستان ۱۳۷۵ ( ۱۹۹۶) مسعود تمام قوت های‌مخالف طالبان را به دور یک محور جمع کرد . این محور را جبهه متحد ملی‌برای نجات افغانستان نام گذاشتند.


اگر چه در پاکستان و مطبوعات غرب جبههء مقاومت را اتحاد شمال یاد می‌کردند؛ اما در واقعیت این مقاومت نماینده گی از تمام افغانستان میکرد .


اعضای شناخته شدهء جبههء متحد قرار ذیل بودند :
از ساحات و ولایات مرکزی افغانستان ـ فرمانده انوری ، سید حسین عالمی‌بلخی ، سید مصطفی کاظمی‌، اکبری ، محمد علی جاوید ، کریم خلیلی‌،‌ فرمانده شیر علم ، رسول سیاف.
از ولایات غرب و جنوب غرب افغانستان ـ فرمانده محمد اسماعیل خان ، داکتر ابراهیم ، فضل کریم ایماق.
از ولایات شمال ـ جنرال دوستم ، حاجی‌رحیم ، فرمانده پیرم قل ، حاجی‌محمد محقق ، قاضی‌کبیر مرز بان ، فرمانده عطا محمد ، جنرال ملک .
از ولایات مشرقی‌افغانستان ـ حاجی‌عبدالقدیر ، فرمانده حضرت علی‌، فرمانده جان داد خان ،‌عبدالله واحدی.
از ولایات شمال شرق افغانستان ـ فرمانده قطره ، فرمانده نجم الدین
از ولایات جنوب ـ فرمانده قاری با با ، نور زایی ، هوتک .

و به این سان اتحا دی‌که فقط از رهبران شمال شکل گرفته باشد تا بتواند اتحاد شمال نامیده شود ، هرگز وجود نداشته است . این گونه تبلیغات ادعای مقاومت افغانستان را که از تمام مردم افغانستان نماینده گی‌میکرد ؛ زیر سوال برده و از نام نیک آن میکاست .


در تمام سال های مقاومت در برابراتحاد شوروی و بعدها در برابر طالبان و تروریزم جهانی، رفتار بشر دوستانه مسعود در مقابل اسیران جنگی، مشهور بود . اسیران جنگی در پنجشیر میتوانستند با خانواده های شان تماس بگیرند و نامه بفرستند و هم غذایی ‌را که رزمنده گان مفاومت میخوردند برای اسیران نیز تهیه میگردید. اسیران جنگی حق گشت و گذار را در داخل پنجشیر دارا بودند .


ملا یار محمد یکی‌از رهبران طالبان بعد از آزادی اش از زندان نیرو های مقاومت گفت : « مسعود فرزند واقعی ملت افغان است . یکبار ایستاد و مبارزه کرد و اکنون باز هم در مقابل یک تجاوز گر خارجی‌ ایستاده است و می جنگد.»
۱۳۷۶ (۱۹۹۷) مسعود، رهبران جبهه متحد را به نشستی فرا خواند تا دررابطه با توظیف صدراعظم آینده افغا نستان تصمیم اتخاذ نمایند . عبدالرحیم غفورزی کاندید کرسی‌صدارت بود وبه اتفاق آراء به حیث صدراعظم غیر وابسته به تنظیم های جهادی‌ انتخاب گردید . صدراعظم جدید خط مشی‌خود را از طریق تلویزیون بلخ به مردم اعلام کرد که مورد استقبال گرم مردم نیز قرار گرفت . بعد از کنفرانس بی نتیجهء هرات ۱۳۷۳ (۱۹۹۳) این قدم دیگری بود به سوی تشکیل‌ یک حکومت مردمی‌.


در آن هنگامیکه مسعود سربازان ملبس با لباس نظامی‌ را به سوی ‌دروازه های ‌کابل سوق داد ، هوا پیمای حامل صدراعظم جدید در بامیان سقوط کرد . با مرگ غفورزی، امید واری مسعود برای تشکیل و استحکام پایه های‌ یک حکومت، به یأس مبدل شد . پس از مدتی‌ مسعود نیرو هایش را از شمال کابل دوباره به پنجشیر عقب کشید .


مسعود بدون مو جودیت یک حکومت دلخوا ه و مورد قبول مردم باردیگر نمی خواست وارد کابل شود.


پس از عقب نشینی از کابل و سیل مهاجرت به سوی پنجشیر، شمار باشنده گان آن دره چندین برابر افزوده شد.

مسعود توانست به کمک موسسات امداد، درب مکاتب را باز گشایدکه درآن میان تعدادی از مکاتب دخترانه نیز بود . با وجود اندک بودن امداد، موجودیت این مکاتب یگانه زمینه یی بود برای آموزش و پرورش دختران و پسران .


زمانی که مسعود سخن از تروریزم ، القاعده و بن لادن میراند ، در غرب کمتر کسی تصویر روشنی از آن داشت.


در سال ۱۳۷۷ اولیویی رای (Olivier Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) در مقاله یی نوشتند:
« مسعود هرگز نفهمید که چرا « سی آی ای» و پنتاگون تصمیم گرفته اند دشمن وی ، ‌گلبدین حکمتیار را برای حمایت علیه او انتخاب کنند. مسعود در آرزوی یک ملت واحد و یک پارچه در افغانستان و همچنان انتخابات در این کشور بوده است .»


در اثر کوشش نماینده گان پارلمان اروپا که پس از دیدار با مسعود حقایق تجاوز خارجی برای شان روشن شد . مسعود در اپریل ۲۰۰۱ از طرف پارلمان اروپا به پاریس دعوت شد تا توجه جهانیان را به مبارزات مردم افغانستان در برابر تجاوز گران معطوف کند. خانم نیکول فانتن رییس پارلمان اروپایی مسعود را به خاطر در نظر داشت حقوق زنان ، لقب « قطب آزادی» داد.


رای (Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) : « احمد شاه مسعود بر عکس مردان سیاسی امروز، بالا تر از نقش خویش به هیچ وجه در فکر جا طلبی نیست . اگر این حقیقت دارد که مسعود به رضایت خویش کسانی‌را که به دیدنش می‌آیند می پذیرد ، ولی هیچ کاری نمیکند که کسی به دیدنش بیاید. وی به مشکل آماده ء صحبت با مطبوعات است . مسعود اجازه میدهد از وی فلم تهیه شود ، چون که وی‌ چیزی برای‌پنهان کردن و کتمان ندارد .»


مسعود خطاب به جهانیان می‌گفت که مردم افغانستان را در مقابل تروریزم تنها رها نکنید ، زیرا اگر افغانستان این جنگ را در مقابل تروریزم باخت ، جهان نیز برنده نخواهد بود. چندی بعد درستی و دقت ارزیابی مسعود به همه ثابت گردید.


چنگیز پهلوان: « امروز افغانستان مدیون همین مقاومت است . جامعه بین المللی مدیون همین مقاومت است و در واقع همه منطقه ما مدیون مقاومت است. مسعود یک شخصیت تمدن ماست . ما درین تمدن به خصوص درین قرن اخیر ، چنین شخصیتی نداشته ایم ، نه در ایران و نه در جای دیگر.این شخصیت را افغانستان به ما داد. »


احمد شاه مسعود به تاریخ ۱۸.۶.۱۳۸۰(۹.۹.۲۰۰۱) در خواجه بهاودین ولایت تخار در اثر حملهء انتحاری دو تروریست خارجی که به نام خبرنگار با وی مصاحبه داشتند ، جان به جان آفرین سپردو به تاریخ ۲۴.۶.۱۳۸۰ (۱۵.۹.۲۰۰۱) در تپهء سریچهء پنجشیر به خاک سپرده شد. مسعود خودش این بلندی زیبا را برای آرامگاه ابدی ش برگزیده بود .


مسعود ۳۱ سال از عمرش را در خدمت به سرزمینش و مردمش گذراند . او میدانست که درین راه روزی جانش را از دست خواهد داد.


سبستیان یونگر گفت:« اگر مسعود شاهد زوال و سرنگونی طالبان نبود ، سر انجام مبارزاتش به پیروزی نایل گردید.»


از مسعود خانمی با پنج دختر و یک پسر مانده است.


مسعود بعد از وفاتش لقب« قهرمان ملی افغانستان » را رسماً به دست آورد .[*]