دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله "حفظ الله امين"

درود. کاربران عزيز، به صفحه گفت و گو در بارهٔ مقالهٔ "حفیظ الله امین" خوش آمديد! لطفاً نظرات خود را با قيد عنوان مقاله به آدرس ايميل من ارسال فرماييد. نظرات شما در اين صفحه درج خواهد شد. سپاس - مهديزاده کابلی.

بیوگرافی حفیظ الله امین

حفیظ الله امین، پسر حبیب الله از قبیله کوچک خروتی در سال (۱۳۰۰ه ش) در "پغمان" از توابع کابل بدنیا آمد، پدرش کار مند اداره پولیس در زمان نخست وزیری هاشم خان سمت زند انبانی "تو قیف‏خا نه کابل" بعهده داشت . وی تحصیلا ابتدائ خود را در پغمان و تحصیلات عالی خود را در دار المعلمین "تربیت معلم" کابل به پایا ن برده. به عنوان معلم استخدام گردید و بعد از مدتی به مدیریت دبیرستان ابن سینا گماشته گردید و بنا بگفته آقای فرهنگ او در همین زمان عده از جوانان را جذب کرده وبرای آنها "نظریات نژادی" را القاء و تدریس می‏کرد. وی درسال ۱۳۳۶ ه‏ش با استفاده از بورسیه دارالمعلمین عازم آمریکا شده و از دانشگاه "کلمبیا" مدرک فوق لیسانس در رشته "تعلیم و تربیت"، گرفت و در برگشت به افغانستان با این موسسه آموزشی آمریکایی در کابل مشغول کار گردید و احتمالاً در همین ایام با تره‏کی آشنا گردید.

بار دوم در سال ۱۳۴۱ ه‏ش باز هم به آمریکا غرض دریافت درجه دکترا از دانشگاه مزبور رفت و بدلیل نامعلومی پس از یکسال و قبل از دریافت درجه مورد نظر به کابل برگشت. او در همین زمان در دوران اقامت خود در آمریکا «اتحادیه دانشجویان مترقی افغان» را در کابل تشکیل داده و خود ریاست آن را به عهده گرفت. در بازگشت به کابل در سال ۱۳۴۳ خود را کاندید نمایندگی از حوزه پغمان نموده، اما در این کاندیداتوری شکست خورد.

وی در همان سال تقاضای عضویت "ح. د. خ. ا" را کرد که بعنوان عضو عادی پذیرفته گردید، اما توانست توجه تره‏‏کی را بخود جلب نموده، پلکان ترقی در حزب را به سرعت پیموده و در سال ۱۳۴۸ ه‏ش باز هم از حوزه پغمان کاندید و این بار برنده شده. او در کشمکش‏ها و رقابت‏ها حزبی بین تره‏کی و ببرک ‏جانب تره‏کی را گرفته و با ببرک سخت در رقابت و حتی خصومت افتاده، زیرا که علاوه بر تفاوت‏های فکری، شخصیتی و اخلاقی، ببرک با عضویت وی در کمیته مرکزی و دفتری سیاسی حزب مخالفت کرده بوده، پس از رخ دادن انشعاب، وی به جناح "خلق" پیوسته و از مبلغان پرشور آن جناح و مخالفان با حرارت ببرک و جناح «پرچم» گردید و در ضمن از جانب خلق ماموریت کار سازمانی در ارتش را به عهده گرفت و به جذب سربازان و افسران جوان، مخصوصا ً پشتون‏های جوان و روستایی پرداخت و موفقیت زیاد به دست آورد. در سال ۱۳۵۷ که هر دو جناح با فشارهای بیرونی متحد شدند، او باز به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب گردید و با حفظ سمت ماموریت سازمانی خویش در ارتش، که در جنا ح «پر چم» این ماموریت را رقیب دیرین او میراکبر خیبر به عهده داشت. پس از پیروزی کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ ه‏ش وی به عنوان معاون نخست‏وزیر و وزیر امور خارجه و نیز عضویت دفتر سیاسی و دارالانشای حزب، تعیین گردید.

و پس از برکناری عبدالقادر هفدهم ماه سرطان ۱۳۵۷، به عنوان معاون تره‏کی در سرپرستی وزارت دفاع تعیین شده و عملاً در اداره ارتش و مراکز دولتی و امنیت را به عهده گرفت و در ۲۵ سنبله ۱۳۵۸، پس از کشتن تره‏کی، عنوان منشی عمومی (دبیر کل)، نخست‏وزیر، رئیس شورای انقلابی و رئیس جمهوری را، به خود اختصاص داد و حدود صد روز به صورت یکه‏تاز و بی‏رقیب در بخش‏هایی از افغانستان به شیوه بسار خشن و جبارانه حکومت راند و بالاخره در ۶ جدی ۱۳۵۸ در «قصر تپه تاج بیک» بوسیله روس‏ها کشته شد. مهمترین ویژگی‏های شخصیتی او پس از قدرت‏طلبی مفرط، تناقض فکری و درونی او در رابطه با تبارگرائی و مارکسیسم بود. او از سویی یک "ناسیونالیست" دو آتشه (پشتون) بود و از سوی دیگر یک مارکسیست لینینست بود.

آقای "عزیز آریانفر" در پاورقی کتاب "توفان در افغانستان" صفحه ۲۰ به نقل از آقای دکتر امین فرهنگ می‏گوید: "امین در آغاز از اعضای حزب سوسیال دموکرات افغان ملت" بود، اما بعدها به مارکسیسم رو آورد." بعد از کشته شدن امین و نزدیکانش، سرلشکر لیاخفسکی جریان را چنین گزارش می‏‏‏کند: «کشته‏های افغان‏ها از جمله دو پسر خود امین را در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند..." جسد امین را که در قالی پیچانیده بودند، شب هنگام به دستور معاون سیاسی گردان، سروان انور صحتف در همان گورستان به خاک سپردند، اما جدا از دیگران، بر سر گور او هیچ لوح یا نشانه‏ای نگذاشتند. بقیه خانواده امین را که زنده مانده بودند به زندان پلچرخی بردند و به جای خانواده تره‏کی که تازه آزاد شده بودند، زندانی ساختند. حتی دختر امین را که در هنگام نبرد زخمی شده بود، در یک اطاق با کف بتنی (سمنتی) سر انداختند. آری! آدم‏هایی که نزدیکان و خویشاوندان خود را به دستور امین از دست داده بودند، با ترحم و دلسوزی بیگانه بودند. تنها تشنه انتقام بودند."[*]

__________________________________________

<برگشت به بالا><باز گشت به مقاله>