فهرست مندرجات
ارنست رنان (به انگلیسی: Ernest Renan؛ زادۀ ۱۸ فوریه ۱۸۲۳ - درگذشت ۱۲ اکتبر ۱۸۹۲) فیلسوف نامدار معاصر فرانسوی بود.
[↑] زندگینامه
ارنست رنان در ۱۸ فوریه ۱۸۲۳ در يكی از شهرهای فرانسه، به نام "تره گيه" (Tréguier) به دنیا آمد. اما چون وی هفت ماهه زاده شد، چنان ضعيف و ناتوان بود كه كسی اميدی به زنده ماندن او نداشت.
از آنجا که والدینش میخواستند که او کشیش شود او را به فراگرفتن الهیات گماشتند. این امر باعث شد تا او دست از مذهب و کتابهای آسمانی شسته و تفسیر کاتولیکها را از انجیل بنگرد.
در این حال بود که او در اوان جوانی نسبت به مذهب بی علاقه شد و به دنبال نویسندگی، فلسفه و تاریخ رفت. او به مطالعات خاورشناسی علاقه داشت و تاریخ را سرچشمه تجربهها میدانست.
رنان علم را در کمک به پیشرفت بشر برتر از دین میداند. در سال ۱۸۶۳ کتاب زندگانی مسیح (Vie de Jésus) را منتشر کرد که موجب جنجال مجامع دینی شد. او تحقیقات علمی و تاریخی و ارزش زیادی دارند و بیشتر نیز بر تشریح تاریخ ادیان مختلف مخصوصاً یهودیت تکیه میکند. رنان در ۱۲ اکتبر ۱۸۹۲ درگذشت.[۱]
تولد ارنست رنان:
در چنين روزی (بيست و هشتم فوريه) در سال 1823 ميلادی ارنست رنان فيلسوف، تاريخدان و محقق مذهبی ديده به جهان گشود. رنان عالم بزرگ لغت و مورخ مشهور فرانسه در جوانی زبانهای شرقی را فرا گرفت و در عربی نيز مهارت بسيار يافت. وی يکی از مستشرقينی بود که در حوزه علوم اسلامی و همچنين دين مسيحيت تحقيقات فراوانی کرد. رنان نسبت به مذهب نگاه نقادانه ای را پيش رو داشت. ارنست رنان ابتدا عليه دين اسلام موضع گيری کرد اما بعدها در مواضع خود عليه اسلام تعديل به عمل آورد. او که ابتدا قرار بود کشيش شود بعدها به کلی از مذهب روی گردان شد و به همين دليل به سوی تحقيق در باره دين رفت. وی در سال 1863 کتاب «زندگانی مسيح» را منتشر کرد و مجامع دينی را به تحريک واداشت. رنان در سال 1892 درگذشت. "اصول دين مسيح"، "تاريخ بنی اسرائيل"، «آينده علم»، «زندگانی مسيح» ، «مکالمات» و «درامهای فلسفی» از جمله مشهورترين آثار اويند.[امروز در تاريخ، جام جم آنلاين]
زورف ارنست رنان، در ٢٧ فوريه سال ۱٨٢۳ ميلادي، در يكی از شهرهای فرانسه، به نام «تره گيه» چشم به دنيا گشود. اما چون وی هفت ماهه به دنيا آمده بود، چنان ضعيف و ناتوان بود كه كسی اميدی به زنده ماندن او نداشت.
پدر رنان ناخدای ورشكستهای بود، كه وقتی به سال ۱٨٢٨ ميلادی از دنيا رفت «هانری يت» دختر هفده ساله و رنان پنج ساله را از خود به جای گذاشت، و آنان با تحمل درد يتيمی، از لحاظ تامين مخارج زندگی با سختی به سر میبردند.
اما «هانری يت» كمر همت بست، نخست از راه آموزگاری و بعد از راه معلمی در يك خانواده هلندی، حقوقی را بدست میآورد و زندگی خود و برادر كوچك و مادر داغدار رإ؛ّّ تامين میكرد.
رنان كوچك، به دبستان كليسای «تره گيه» رفت، تحصيلات ابتدائی را به پايان رسانيد، و از خود چنان هوش و استعداد سرشاری نشان داد، كه توانست در ۱۵ سالگی برای فراگرفتن علوم دينی وارد مدرسه مذهبی «نيكلا دو شاردونه» پاريس گردد.
وی دوره چهارساله اين مدرسه را به خوبی پشت سرگذاشت، و برای ادامه تحصيلات عالی به دانشكده «سن سولپيس» وارد شد. در اين دانشكده میبايست نخست در سال اول فلسفه آموخت، اما اين كار در مركز اصلی آن صورت نمیگرفت، بلكه كلاسهای فلسفه در خانه زيبای «مارگريت دووالو» همسر اول «هانری چهارم» متعلق به قرن هفدهم در نقطه ييلاقی حومه پاريس تشكيل میشد.
در محوطه اين دانشكده باغ زيبا و با صفائی قرار داشت، كه رنان بيشتر اوقات خود را در آنجا میگذرانيد، در يكی از خيابانها روی نيمكت سنگی مینشست و بدون اين كه خسته شود، به مطالعه میپرداخت و به اميد آيندهای درخشان، به فكر و انديشه فرو رفت.
رنان دوره سه ساله اين دانشكده را هم به خوبی گذرانيد، و با پشتكار زياد به مبانی علوم الهی و قواعد زبانها عبرانی و سريانی و عربی مسلط شد، اما به خاطر مقررات سخت اخلاقی، وی در ۱۶ اكتبر ۱٨٤۵، آن دانشكده را ترك گفت و به شغل دبيری پرداخت.
ولی در آن روزها «رنان» دوستی پيدا كرد، كه در اثر معاشرت و گفتگو با او، تحول فكری جديدی در زندگيش پديدار گشت. نام اين دوست كه چهار سال از «رنان كوچكتر» بود، «مارسلن برتلو» بود، كه دانشجوی علوم بود، و طولی نكشيد كه يكی از ستارگان درخشان «علم شيمی» در عصر خود محسوب گشت.
اين دو دوست، خوب همديگر را درك كردند، «برتلو» در هوش و اخلاق با «رنان» برابری ميكرد، اما در علم و معرفت «برتلو» بود، كه دانشجوی علوم بود، و طولی نكشيد كه يكی از ستارگان درخشان «علم شيمی» در عصر خود محسوب گشت.
اين دو دوست، خوب همديگر را درك كردند، «برتلو» در هوش و اخلاق با «رنان» برابری میكرد، اما در علم و معرفت «برتلو» برتری داشت و مكمل رنان محسوب ميگرديد، بدين جهت «رنان» در عين حالی كه به سال ۱٨۵٢ دكترای خود را در ادبيات گرفت، چنان تحت تاثير افكار «برتلو» واقع شد، كه تحت عنوان «آينده علم» كتابی به قلم «رنان» در سال ۱٨۵٩ منتشر شد.
اين كتاب يك تحقيق اجتماعي، يك مقدمه برای مطالعات علمی و يك كوششی بود برای ايجاد فلسفهای بر اساس حقايق تجربی، برای دست يافتن به ارزشهای علمی در حل مسائل اجتماعی، چنانكه دوستی «برتلو» تا آخر عمر با «رنان» هم چنان صميمی و بر پيمان مقدس بدون هيچگونه خصومت و ناراحتی باقی ماند.
رنان در سالهای ۱٨٤٩ و ۱٨۵۰ سفری به «ايتاليا» كرد، در اين سفرذوق به هنر و زيبائی در او پديدار گشت، و چنان افكار او را پخته و سنجيده كرد، كه توانست اولين كتاب خود را دو سال بعد از اين مسافرت، به نام «آو- روس» به چاپ برساند و پيشرفت خوبی در كار خود بدست آورد.
در سال ۱٨۵٤ رنان با «كرنلي» دختر خواهر» «آری شفر» نقاش هلندی ازدواج كرد، و آن گاه هم كه خواهر او «هانری بت» از لهستان بازگشت، با آنان و با مادر پير خود، كه بعد به فرزندان خود پيوست، در عين داشتن مشكلات عادی، زندگی خوبی را ادامه میدادند.
رنان، در مجله «دو جهان» و «روزنامه كوشش» مقاله مينوشت، و نيز در دايره كتابهای خطی «كتابخانه ملی» كار ميكرد، و به سختی ميتوانست مخارج سنگين عائله خود را تامين نمايد، تا اين كه به سال ۱٨۵٧ «كلورد برناد فرانس» استاد كرسی فرهنگستان علوم فرانسه درگذشت، و رنان به دليل نوشتن كتاب «تاريخ عمومی زبانهای سامي» و عضويت در «انستيتو» تنها كسی بود، كه با شايستگی اشتغال آن كرسی را عهده دار شد.
اما عقائد مذهبی «رنان» مانع اين انتصاب شد و دولت هم به خاطر جبران ظلمی كه بر اين استاد وارد گرديد، او را به يك مسافرت علمی به «فينيقيه» قديم فرستاد، ولی اين مسافرت برای رنان فرصت مناسبی به دست آورد، زيرا اين سفر روح هنر وری او را تقويت كرد، او اطلاعات باستانی و عكسها و مطالبی به دست آورد، كه توانست جلد اول كتاب «مبادی مسيحيت» را بنويسد.
البته خواهر رنان «هانری يت» هم به عنوان منشی همراه او بود، و آن گاه كه به «فلسطين» سفر كردند، هر دو در اثر هوای گرم و مرطوب «شام» بيمار شدند و قبل از آن كه به نواحی كوهستانی «خضير» بروند رنان خواهر فداكار و مهربان خود را در سپتامبر سال ۱٨۶۱ از دست داد و جسد او را زير نخلهای آن منطقه به خاك سپرد اما وی اين حوادث را تحمل كرد و حتی طرح ريزی كتاب زندگی مسيح را انجام داد، و آن را به سال ۱٨۶۳ منتشر ساخت، كه مورد استقبال بی نظير واقع شد.
با انتشار اين كتاب، شهرت نويسندگی «رنان» افزون گشت، وضع زندگی او مقداری بهتر شد، و آن گاه وی خاطرات زندگی خود را تحت عنوان «يادگاريهای كودكی و جوانی» كه يكی از پر جاذبهترين شرح زندگیها است، به دست چاپ سپرد.
اين كتاب آن چنان مورد استقبال مرد فرانسه قرار گرفت، كه نظير آن را جز در كتاب «خاطرات پس از مرگ» نميتوان سراغ داشت، اما افسوس كه «هانری بت» خواهر مهربان و رنج كشيده او ديگر زنده نبود، كه روزگار شهرت مقام و عظمت علمی همراه با رفاه نسبی زندگی برادر را مشاهده كند، رنان هم در اكتبر سال ۱٨٩٢ در «پاريس» چشم از جهان فروبست.
اما آنچه ارنست رنان را به عنوان يك فيلسوف بزرگ مذهبی مطرح كرده اين است كه، وی ضمن اعتقاد محكم به حقيقت علم، روح مذهب و تورات و انجيل را پيراسته از «تثليث و الوهيت مسيح» و امور بی اساس ديگر دانسته، به مبانی استوار دين عقيده داشته، و قسمت عمده تحقيقات او درباره دين يهود و مسيحيت است و ميگويد: از ذات باريتعالي، جز اين كه وجود او را تصديق كنيم، نبايد سخن گفت.[333 چهره درخشان، ص 563]
هم چنين رنان ميگويد: ممكن است روزی هر چه را دوست ميدارم، نابود و از هم پاشيده شود، و هر چه را كه نزد من لذتبخشتر و بهترين نعمتهای حيات است از ميان برود، و نيز ممكن است آزادی بكار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد، ولی محال است، كه علاقه به دين متلاشی يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقی خواهد ماند، و در كشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود. يعنی بر بطلان مسلكی كه ميخواهد اين موهبت الهی، يعنی فكر عالی انسانی را در تنگنای پست زندگی خاكی محدود و مقيد سازد.[دائرة المعارف القرن العشرین، ج 4، ص 111]
رنان باز میگويد: آثار و كتابهای علمی و فنی علمای اسلام، بوسيله جنگهای «صليبي» به اروپا رفت، و پيش از جنگهای صليبی نيز بين عرب و اروپا از راه «اندلس» ارتباط پيدا شد، و همه اين عوامل اروپای فقير و درمانده را به گنجهای فناناپذير علمي، كه نتيجه استعداد مسلمانان بود، راهنمائی كرد، و انتشار علم و نهضت علمی در سراسر اروپا، اين قاره را به تمدن كنونی رسانيد.[راه تکامل، ج 3، ص 37.]
كتابهای ديگر «رنان» هم عبارت است از: تاريخ اديان، تاريخ ملت بنی اسرائيل، و ترجمه سه كتاب از «تورات».[فرهنگ معین، اعلام، ص 611][*][*][*]
[↑] چالش سيدجمالالدين افغانی و ارنست رنان درباره فلسفه اسلامی
گفته میشود سيد جمالالدين افغانی در دوران آوارگی و مبارزات خود، سه سال را در پاريس به سر برد. در طول اين مدت يك حادثهی مهم پيش آمد و آن ديدار و تماس سيّد با ارنست رنان بود، آن دو از شخصيت يكديگر در شگفت شدند و جدالی -هر چند نه چندان حاد- بين آن دو متفكر بر سر فلسفه اسلامی، اسلام و عرب در گرفت. استاد رنان در دانشگاه سوربن فرانسه كنفرانسی داد و در آن حول سه محور سخن گفت:
- ۱- اينكه تاريخ نگاران از علوم و فنون و تمّدن و فلسفه عرب سخن گفتهاند، اشتباه است زيرا اين پديدهها پيش از آنكه از عربها باشد، محصول اقوام غير عرب میباشد. تمّدن غالباً محصول آرياييان و فلسفه عمدتاً محصول مسيحيان نسطوری و بتپرستان حراّنی است. فيلسوفانی چون كندی، فارابی، ابنسينا، و ابنرشد كه در تمدن اسلامی چهره نمودند، جز كندی، بقيه غير عرب هستند. به اين دليل، انتساب تمّدن و مدنيّت و علم و فلسفه به اعراب نادرست است و نشان دهندهی بیدقّتی در تعبير و سخن.[۲]
۲- اسلام نه تنها مشّوق علم و فلسفه و بحث آزاد نيست، بلكه با اعتقاد به عوالم غيب و تكيه بر خوارق عادات و ايمان كامل به قضا و قدر، مانع علم و فلسفه هم هست. در ميان مسلمانان اگر كسی به فلسفه میپرداخت، مورد تهديد و آزار قرار گرفته و يا كتابهايشان سوزانده شده و يا در پناه حمايت خليفهای قرار گرفتهاند كه به ظاهر مؤمن بوده و در باطن بيدين بودهاند. با اين همه، فلسفهی منسوب به مسلمانان از ارزش چندانی برخوردار نيست، زيرا اين فلسفه همان فلسفهی آشفته يونان بود. فلسفهای كه اروپاييان از مسلمانان در اسپانيا آموختند، فلسفهای بود كه از متون آشفتهای و آن هم به صورت نادرست ترجمه شده بود و لذا پيش از آنكه خودشان دست به ترجمه درست از متون اصلی بزنند، نتوانستند بهرهی مفيدی از آن ببرند. در عين حال رنان گفت: «در دين اسلام، آموزشها و اصول عالی و پردازش والايی وجود دارد، من هر بار كه داخل مسجدی شدم، جاذبهای از اسلام مرا جلب كرد، حتی متأسف شدم كه چر مسلمان نيستم...» امّا اسلام سدّی است در مقابل تفكّر و انديشيدن دربارهی حقيقت پديدهها و اشياء... خرد ساكنان سرزمين اسلامی ناقص و اندك است، آنچه كه مسلمان را از ديگران متمايز میكند دشمنی آنان با علم و اعتقاد به اين مسئله است كه بحث كردن كفر و مايه كاستی عقل و بیفايده است.
۳- نژاد عرب به طور طبيعی و ذاتي، غير فلسفيترين فكر را دارد، زيرا، در روزگار خلفای راشدين، كه روزگار پيشوايی عرب بود، فلسفهای وجود نداشت. مباحث فلسفی و علمی زمانی پديد آمد كه ايرانيان پيروز شدند و عباسيان را در نبرد با امويان ياری كردند و خلافت را تسليم آنان نمودند و مركز خلافت را به عراق منتقل كردند كه كانون تمدّن كهن ايرانی بود.
رنان سخنانش را با تأكيد بر ارزشمندی علم و دعوت تمامی ملل شرقی و غربی به فراگيری دانش پايان داد. وی گفت: «زيرا علم روح جامعه به حساب ميآيد و به وسيلهی آن ملتها پيشرفت ميكنند و به اتكای علم است كه عدالت تحقق پيدا ميكند و بدين وسيله عقل خرد قدرت را استخدام ميكند.... اين ممكن نميشود مگر آنكه به انسان و آزادی او احترام گذاشته شود.»
اين سخنرانی در نشريهی ديبا[۳] چاپ شد و موجب آزردگی و خشم مسلمانان و شرق شناسان و پژوهشگران در امور مسلمانان شد. يكی از كسانی كه بدان پاسخ گفت، استاد مسمر رئيس هيئت مصری در فرانسه در آن زمان بود. وی محور اوّل سخنان رنان را مسلم فرض كرد و آن اينكه تمّدن عرب اختصاص به عرب ندارد. بلكه ملل و اقوام ديگر كه مسلمان شدند در آن سهيم هستند. اما در مورد مسئلهی دوّم، وی گفت: در دين اسلام، چيزی كه مانع علم و پيشرفت علمی باشد، وجود ندارد. در دورانهای مختلف، مسلمانان از نظر علمی پيشرفته بودند و دين آنان مانع از آن نبود كه در برخی از مقاطع تاريخی بر مسيحيان برتری پيدا كنند. اگر جهانگردی به كشورهای اسلامی سفر كند، از نهضت و جنبش شرقيان آگاه خواهد شد. راههای پيشرفت و اصلاحات را در آنجا، بدون اينكه دينشان مانع ايجاد كرده باشد، در مييابد. آن گاه گفت: شگفت اينكه دو روز پيش از سخنان آقای رنان بعضی از دانشمندان بزرگ در همانجا كنفرانسهايی دربارهی كشفيّات عرب در زيستشناسی دادند، و اين سخنان در مجلهی علمی انتشار يافت... و اين مطالب ما را به حقيقت تمدّن اسلامی در قرون ميانه آگاه داشت، هرگز چنين نسبتهايی به اعراب نميداد. دو نويسندهی مذكور در نوشتههای خود، دربارهی علوم و آداب و فنون و صنايع منسوب به عرب و اينكه اين قوم چه كارهای بيشماری در زمينهی علوم صورت داده، سخن گفتهاند، در حالی اين توسعهی علمی وجود داشت كه اروپاييان در توحش و عقب ماندگی غرق بودند. اين تكامل علمی به ياری دين صورت گرفت نه در مخالفت با آن. اگر اسلام به نسطوريان (= مسيحيان) مجوسيان (=زرتشتيان) و يهوديان در درون دولت و نظام خود اجازه داده است تا به پيشرفت علمی كه آقای رنان بدان اشاره ميكند نايل آيند، چرا اكنون ميليونها مسلمان را وادار نميكند تا به استفاده از شيوههای علمی اقدام كنند؟» و امّا در مورد مسئلهی سوّم، آقای مسمر چندان اهميّتی قائل نشد.
جوانان مسلمان پاريس از سخنان آقای رنان و پاسخهای آقای مسمر برآشفتند و اجتماعی تشكيل دادند و جوانی از ميان خودشان به نام حسن عاصم (حسن پاشا عاصم بعدي) را انتخاب كردند تا متن سخنرانی رنان و پاسخ آن را به عربی ترجمه كند، و او چنين كرد. وی در مقدمهی نوشته خود يادآوری كرد كه: «از آنجا كه دفاع از دين بر هر انسان دينداری واجب است و بنابر اين اصل كه حب وطن از ايمان است جمع زيادی از دانشجويان مصری مقيم فرانسه گرد آمدند و يكی از برادارن ناتوان خود (حسن عاصم) را موظف كردند كه سخنرانی آقای رنان... را كه طعن بر اسلام و ملت عرب بود، و نيز نوشتهی فيلسوف بزرگ و انديشمند صاحب نظر آقای مسمر را به عربی برگرداند... هدف آن است كه تمامی مسلمانان و عربان به طعن بر اسلام و پاسخ آن آگاه شوند، تا سستی مطالب رنان آشكار گردد، باشد كه برای اظهار حق و حمايت از حقيقت كاری انجام دهند».
محمد مختار، يكی از دانشجويان رشتهی پزشكی در پاريس، كنفرانس مورد اشارهی آقای مسمر را به عربی ترجمه كرد. چند هفته پس از انتشار سخنرانی رنان، استاد جمال الدين مطالبی در پاسخ وی در همان نشريهی ديبا نوشت. امّا پاسخ سيّد در بعضی از قسمتها آرام و معتدل بود، احتمالاً به همين دليل چندان مورد توجه حسن عاصم و دوستانش قرار نگرفت. از اينرو كوششی برای ترجمه و انتشارش به خرج ندادند. زيرا سيّد، رنان را در مورد بحث و شيوهی منصفانهاش ستوده بود و تصريح كرده بود كه از كنفرانس وی استفادهی زيادی برده است. آن گاه گفت: «اين سخنرانی روی دو نقطه اساسی تكيه داشت: ۱- ديانت اسلام- به مقتضای شرايط خاص توسعه آن- با علم در ستز بوده است؛ ٢- عرب به طور ذاتی و طبيعی آمادگی برای علوم ماوراءطبيعه و فلسفه نداشت. اما در مورد اوّل، پس از مطالعهی مطالب كنفرانس، آدمی ميپرسد كه آيا اين بدی (ستيزه با علم) معلول خود اسلام است يا اينكه معلول صورتی است كه ديانت اسلام بدان شكل در جهان انتشار يافت و يا اينكه برآمده از اخلاق ملّتهايی بوده است كه به اسلام گرويدند و يا به زور قبول اسلام كردند و عادات و سنن طبيعی آنها جملگی موجب اين اشكال شدند؟ بيترديد، كمبود وقت به آقای رنان اجازه نداد كه به اين نكته مهم بپردازند». آن گاه سيّد به اين مطلب اشاره كرد كه آنچه برای مسلمانان اتفاق افتاد و برای اديان ديگر هم اتفاق افتاده است، «زيرا كه پيشوايان كليسای كاتوليك، تا آنجا كه من ميدانم، هنوز هم سلاح خود را بر زمين ننهاده و با كسانی كه آنها را اهل گمراهی و ضلالت میدانند (يعنی اهل علم و فلسفه)، در ستيزهاند».
امّا محور دوّم كنفرانس رنان. همگان آگاهند كه ملت عرب از حالت عقب ماندگی نخستين خارج شد و در مسير پيشرفت فكری و علمی قرار گرفت. و شتاب وی در اين روند با هيچ چيز جز فتوحات سياسيش قابل مقايسه نيست، زيرا كه در طول يك قرن خود را با علوم يونانی و ايرانی هماهنگ و سازگار كرد... بدينگونه بود كه علوم در ميان اعراب پيشرفت شگفتی كرد و تمامی سرزمينها تحت سيطره آنان قرار گرفت. روم و بيزانس دو شهر بزرگی بودند كه الهيات و فلسفه در آنجا رواج داشت، بلكه كانون تمام معارف انسانی بود... امّا روزگاری رسيد كه دانشمندان اين مركز از بحث و تحقيق باز ايستادند، و تمامی بنيادهايی كه برای علم و دانش ايجاد كرده بودند فرو ريخت، و كتابهای پرارزشی كه پديد آورده بودند به فراموشی سپرده شد. امّا عربهايی كه در چنان جهلی غرق بودند، تمامی چيزهايی كه ملل متمدّن پيشين رها كرده بودند، برگرفتند و علوم فراموش شده را زنده كردند، آن علوم را توسعه دادن و جامهای زيبا بر اندامشان پوشاندند كه بيسابقه بود. آيا اينها دليل بر آن نيست كه اعراب ذاتاً به علم و دانش علاقهمندند؟
اين درست است كه عربها فلسفه را از يونان گرفتند چنان كه علوم شناخت شدهای را هم از ايرانيان آموختند، امّا اين دانشهايی را كه با فتوحات خويش كسب كرده بودند، توسعه دادند و تكامل بخشيدند و مطالب زيادی بر آنها افزودند و روشناييهای تازه بر آن علوم بخشيدند. اعراب اين علوم را به صورت منطقی طبقهبندی كردند. تكاملی كه آنان به علوم بخشيدند، حكايت از ذوق و استعداد كاملشان دارد و نشان ميدهد كه آنها تا چه اندازه از روح تحقيق و دقت و نظم برخوردار بودند. فرانسويان، انگليسيها، و آلمانها از اعراب به روم و بيزانس نزديكتر بودند و لذا به آسانی می توانستند. از گنجينههای علوم آن دو مركز استفاده كنند، اما نكردند، تا اينكه روزی فرا رسيد كه خورشيد تمدّن عربی بر فراز قلههای بيزانس درخشيد و پرتوش را به غرب تاباند. در واقع پس از آنكه ارسطوی يونانی جامه عربی به تن كرد و سيمای عربی پيدا كرد، مورد استقبال اروپاييها قرار گرفت، يعنی تا زمانی كه ارسطو در جامهی يونانی بود، غربيان وی را نشناختند. آيا اين خود دليل روشن ديگری نيست مبنی امتيازات اعراب و اينكه آنان از نظر فكری و ذهنی هم ممتازند و ذاتاً به علوم علاقهمندند؟
قطعاً آقای رنان قبول دارد كه سرزمينهای اسلامی در طول پنج سده از سال ٧٧۵ تا اواسط سدهی سيزدهم (ميلادي) دارای عالمان و متفكرانی بزرگ بوده است، و در اين دوران جهان اسلام از نظر فرهنگ و علوم عقلی بر عالم مسيحيت برتری داشته است. چنان كه او خود ميگويد: اكثر فيلسوفانی كه به عنوان هوشمندان سياسی قرون نخستين اسلامی شاهد آنان بوده است، حرانّي، اندلسي، ايراني، و يا از مسيحيان شام بودهاند. نميخواهم امتيازات درخشان عالمان ايرانی را ناديده بگيرم، و نقش بزرگی كه در جهان اسلام ايفا كردهاند انكار كنم، امّا اميدوارم اين اجازه را به من بدهند كه بگويم حرّانيان عرب بودند، و اعراب وقتی اسپانيا را تسخير كردند عربّيت خود را حفظ كردند، و حرّانيها در طی چند قرن پيش از اسلام به زبان عربی سخن ميگفتند، و اينكه آنان آيين كهن صابئی خود را حفظ كردند بدان معنا نيست كه عرب نبودند. اكثر مسيحيان شام نيز عرب غسّانی بودند كه به مسيحيت گرويدند. امّا نميتوان گفت كه كسانی چون ابن باجه،[۴] ابن رشد، و ابن طفيل[۵] به اين دليل كه در جزيرةالعرب زاده نشدهاند، كمتر از كندی عرب هستند، و خصوصاً بايد توجه داشت كه هر ملّتی فقط با زبانش از ديگر ملتها متمايز ميشود. وانگهي، چرا فقط به نژاد و تبار فلان فيلسوف توجه كنيم و به شرايط و علّتی كه در آن زيسته و زمينهی رشد و پيشرفت او را فراهم آورده بياعتنا باشيم؟ اگر چنين باشد، پس نمی توان ناپلئون را هم به فرانسه نسبت داد، و يا درست نيست كه آلمانها و يا انگليسيها دانشمندانی را كه از جاهای ديگر آمده و سرزمينشان را وطن خود قرار دارند، از خود بدانند».
آن گاه سيّد به عوامل خاموششدن اين شعله اشاره كرده و كلام جوابيّهی خود را با اين مطلب به پايان برد: «عقل و خرد با عموم سازگار نيست و جز نخبگان و متفكران و عالمان با آموزشهای عقلانی آن هماهنگ نيستند و دانش، با همهی زيبايی و جمال، تمامی آدميان را راضی نمیكند، زيرا انسان جويای كمال مطلوب است و دوست دارد كه در جهانهای تاريك و دور دست زيست كند و پژوهندگان و فيلسوفان و عالمان نه آنها را درك ميكنند و نه میجويند».[۶]
واكنش رنان به جوابيه سيّد
استاد رنان به اين نقد جمالالدين پاسخ گفت و متقابلاً از وی ستايش كرد و شگفتی زيادی نسبت به او نشان داد. او گفت: «با جمالالدين حدود دو ماه است كه آشنا شدم و تأثيری كه او در من گذاشت از كمتر كسی ساخته است. تأثير او در من نيرومند و بسيار بود. سخنانی كه بين ما گذشت، وادارم كرد تا در سوربن كنفرانسی تحت عنوان «رابطهی علم و اسلام» ايراد كنم... شيخ جمالالدين، خود بهترين نشانه است بر درستی اين نظريهی مهم كه سالهاست ابراز میكنيم و آن اينكه ارزش هر دينی به ميزان ارزش كسانی است كه از آن پيروی میكنند. وقتی كه با جمالالدين سخن ميگفتم و آزاد انديشی و كرامت اخلاقی و صراحت گفتارش را ديدم، احساس كردم كه با يكی از دوستان قديم خود سخن ميگويم، ابنسينا و ابنرشد و يا يكی از آن ملحدان بزرگ و بلندآوازهای را در مقابل خود مشاهده ميكردم كه در طول پنج قرن (اشاره است به قرون نخستين اسلامی) در جهت آزادی انسان از اسارت تلاش میكردند.»
آن گاه گفت: «در بحث بسيار خوب و مفيدی كه جمالالدين مطرح كرد، فقط يك نكته وجود دارد كه حقيقتاً محل اختلاف است... به تأكيد ميگويم كه ما انكار نميكنيم كه روم و همچنين عرب در تاريخ انسانيت ارج و بهای زيادی دارند، امّا اين جريانهای عظيم و مهم تاريخی نيازمند تحليل و بررسی است. ميتوان گفت هر چه كه به زبان لاتين نگاشته شده و تاج افتخار و شهرت آفرينی روم است، رومی نيست؛ هر چه كه به زبان يونانی نوشته شده است، يونانی نيست؛ هر چه كه به عربی هم نگارش يافته است، محصول عرب نيست؛ هر چه كه در سرزمين مسيحی پديد آمده، اثر پذيرفته از مسيحيت نيست و (بر اين قياس) هر چه كه در سرزمين اسلام پديد آمده است، دستاورد اسلام نيست. جمالالدين چنين پنداشته است كه من جانب انصاف را نگاه نداشته و حق مطلب را ادا نكردهام و آنچه كه دربارهی اسلام گفتم دربارهی مسيحيت نميگويم و اين سخن كه خشونت و درگيری در ميان مسيحيان كمتر از ميان مسلمانان نبوده است، سخن حقی است. زيرا آنچه كه گاليله[٧] از دست كاتوليكها كشيد، بهتر از آزارهايی كه ابنرشد از مسلمانان ديده نبود... حال كه چنين است، ديگر سخن را به درازا نميكشانم، در محفلی كه با آراء مشهور من در اين باب آشناست، نيازی نبود كه تمام عقايدم را تكرار كنم... من نه از مسيحيان ميخواهم كه آيين خود را رها كنند و نه از مسلمانان انتظار دارم اسلام را كنار بگذارند، اما از روشنفكران هر دو طايفه انتظار دارم كه بدون اينكه عقايدشان جلو علم و دانش را بگيرد، به علم توجه كامل و جدّی كنند، اين انتظار هم اكنون در نيمی از كشورهای مسيحی برآورده شده و اميدوارم كه در اسلام نيز چنين شود. روزی كه چنين اميدی برآورده شود، من و جمالالدين به آن خوش آمد خواهيم گفت و جملگی طربناك خواهيم شد.»
رنان ضمن تأييد مطالب و آراء ارائه شده در كنفرانس، در پايان گفت: «جمالالدين مرا با مطالب مهمی آشنا كرد و آن مطالب مرا در طرح نظريات اساسيم ياری كرد، و آن اين بود كه اسلام در نيمهی اول حيات خود مانع پيدايش و رواج و استقرار علم و دانش در سرزمين اسلامی نبود، بلكه در نيمهی دوم بود كه علم را خفه كرد و البته اين مهم است، و ضمناً از بد اقبالی مسلمانان شمرده ميشود».
نرمش ارنست رنان
بی ترديد اين نتيجهگيری آخرين، در بردارندهی بسياری از آراء تعديل شده پيشين رنان است، و قطعاً نظر رنان بدانجا خواهد رسيد كه مقاومت در برابر علم ربطی به جوهر و ذات اسلام ندارد، اگر واقعاً طبيعت اسلام چنان بود هرگز از آغاز تا انجام حيات خود تشويق به علم نميكرد.
نمونهی ديگر اين برخورد، برخوردی است كه پس از آن تاريخ بين شاگرد جمالالدين، محمدعبده، با مسيوهانوتو پيش آمد و عبده ردّيهی بسيار نيرومندی بر آراء هانوتو نوشت. امّا نيرومندترين پاسخ به كسانی چون رنان و هانوتو آن است كه مسلمانان تنگ نظريهای صلب انديشان و متحجران را بر نتابند و علم و فلسفه را در جايگاه بلند قرار دهند و منزلت رفيع برای آنها قائل شوند.[٨][از سيد جمالالدين تا مجتهدى]
[↑] نقدی بر گرايشهای نژادپرستانه رنان
ارنست رنان البته به خاطر تفکرات نژادپرستانه و ضد سامی خود مورد انتقاد است. او معتقد بود که نژاد سامی گرفتار دگماتیسم ذهنی بوده و مستعد تمدن نیست.[۱] او نژاد سامی را یک نژاد "ناقص" می دانست.[۲]
- "طبیعت نژادهای گوناگون برای کار کردن فراهم کرده است: نژاد چینی که چابکی شگفت انگیزی در کارهای دستی دارد و تقریباً هیچگونه احساس شرف و افتخار در او نیست، نژاد سیاه که نژاد کار بر روی زمین و کشاورزی است، با او به مهربانی و انسانیت رفتار کن تا همه چیز روبراه و آنگونه که شایسته است بماند. دیگر نژاد اربابان و جنگاوران است، نژاد اروپایی. اگر این نژاد نجیب را بکارهای پست مانند چینی ها و سیاهان بگماری شورش خواهند کرد. .. آنچه برای کاگر ما مایه شورش است مایه شادمانی یک چینی و یک فلاح (عرب) خواهد بود زیرا که آنان به هیچ عنوان مخلوقات نظامی (جنگجو) نیستند. هر کس را بکار مخصوص خود بگمار تا همه خوش باشند. "[۳]
"این نژاد (سامی) اگر بتوانم نام نژاد بر آن بگذارم، در برابر نژاد هند و اروپایی مانند یک طرح مدادی است در برابر یک نقاشی؛ او فاقد آن تنوع و آن غنا و آن فراوانی زندگی است که شرط لازم تکامل و بی نقصی است. . . نژاد سامی پربار ترین دوره زندگی خود را در عهد کودکی خود تجربه کرده است و از آن پس دیگر هرگز به سن بلوغ نرسیده."[۴]
مفهوم ملت از ديدگاه رنان
در بیان مفهوم «ملت» و بر بنیاد مفهوم «ملت سیاسی» و از دیدگاه ارنست رنان فرانسوی گفته شد ملت اصلی است معنوی و برآیند پیچیدگی های ژرف تاریخی . اما این اصل معنوی از دو عنصر مکمل تشکیل یافته است که یکی از گذشته می آید و دیگری در اکنون جای دارد. نخستین عنصر همانا « تملک مشترک ارثیه گرانقدری از خاطره ها » و وجود میراثی مشترک است : ملت ریشه در تاریخی مشترک دارد و « فرجام گذشته ای طولانی است سرشار از تلاش ها ، ازخودگذشتگی ها و فداکاری ها ». عنصر دوم همانا « همداستانی اکنونی ، میل به زیستن با یکدیگر و نیز خواست تداوم به بارور سازی میراثی است که بطور مشاع دریافت شده است ». گفته شد رنان در تعریف ملت بر خصلت تعهد ارادی و خود خواسته تاکید می ورزد و می گوید هر چند ملت مستلزم یک گذشته است ، ولی با اینهمه در حال حاضر در « یک واقعیت ملموس » خلاصه می شود و این « واقعیت ملموس » همان « رضایت و اظهار تمایل آشکار به ادامه ی زندگی مشترک » است. رنان جوهر اندیشه ی خود را در تعریف ملت در گزاره ای فشرده چنین بیان کرده است : « ملت همه پرسی ِ هر روزه است ». بدین گونه ارنست رنان از میان دو عنصر مفهوم ملت یعنی گذشته ی مشترک و میل و اراده برای اشتراک در آینده، بر عنصر خواست و اراده ی زیستن در آینده تاکید می ورزد.[*]
[↑] برکزيده آثار او
- ● تاریخ ملت اسرائیل (Histoire du peuple d'Israël)
● آینده علم (L'avenir de la science)
● زندگانی مسیح (Vie de Jésus)
● اصول مسیحیت (Eau de Jouvence)
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: هنری لورنس، چهرههای متعدد ارنست رنان
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]