دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

ابراهيم پورداود

پورداود ، ابراهیم ، ایرانشناس معاصر و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی دانشگاه تهران .

الف ) شرح حال و آثار. نام پدرش داود بود و در روز آدینه بیست و هشتم جمادی الاولی 1303 در محلة سبزه میدان رشت که بعداً دبستان عنصری در آن ساخته شد، در خانواده ای ملاّ ک و بازرگان به دنیا آمد (معین ، ص 1ـ2؛ «درگذشت پورداود»، ص 194). در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست («درگذشت پورداود»، ص 195ـ197). سپس تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسة حاجی حسن رشت به مدیریت سیدعبدالرحیم خلخالی (متوفی 1321ش ) انجام داد. در 1323 با برادرش سلیمان ، و خلخالی به تهران آمد و نزد میرزا محمدحسین سلطان الفلاسفه ، طبیب نامی آن دوران ، به تحصیل پرداخت (معین ، ص 11) و همزمان ، چند ماهی در مدرسة فرانسوی زبان آلیانس مقدمات زبان فرانسه را فرا گرفت (همان ، ص 11ـ12). در آن ایام پورداود از جوانان مشروطه خواه بود (همان ، ص 2). در ذیقعدة 1326، علی رغم میل پدر، از طریق کرمانشاهان به بغداد و سپس به بیروت رفت و مدت دو سال به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت و نام خانوادگی «پورداود» را برای خودبرگزید(همان ، ص 2،12؛«درگذشت پورداود»،ص 197). در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی 1377ش ) دوست شد (جمالزاده ، وحید ، سال 5، ش 12، ص 1073)، سپس به ایران بازگشت و بعداز اقامتی کوتاه در رشت ، در رمضان 1328، از راه باکو و وین به فرانسه عزیمت نمود و نخست در دبیرستان شهر بُووه نام نویسی و خود را برای ورود به دانشکدة حقوق آماده کرد، آنگاه در رشتة حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد. در این ایام با چند تن از ایرانیان برضد نظام دولت تزاری روسیه میتینگی بر پا نمود و نیز انجمنی ادبی تأسیس کرد (معین ، همانجاها). او در جمادی الاولی 1332 با یاری محمد قزوینی (متوفی 1328ش ) نشریة ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال ، پس از نشر سه شمارة آن و آغاز جنگ جهانی اول ، تعطیل شد (همان ، ص 29). شش ماه اول از دورة جنگ را در پاریس به سر برد ولی بر اثر شور جوانی و میهن دوستی و تبلیغات آلمانیها، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در 1333 به بغداد رفت و در 29 رمضان همان سال تا 29 جمادی الاولی سال بعد به یاری جمالزاده روزنامة رستخیز را منتشر کرد (همان ، ص 3،30؛ «درگذشت پورداود»، ص 198؛جمالزاده ، وحید ، سال 6، ش 2 و3، ص 199). در این دوران اشعار و تصانیف پرشور میهنی او چنان آوازه ای داشت که درویشان بغداد، تبرزین بر دوش ، در کوچه و بازار آنها را با جوش و خروش می خواندند (جمالزاده ، همانجا؛ فره وشی ، ص 771). با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوت العماره ، پورداود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصرشیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند (معین ، ص 3). ناگزیر وی از آنجا به حَلَب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروجش ممانعت کردند بعد از مدتی ، پس از کسب مجوّز خروج ، به قصد اقامت در سویس ، از راه بالکان به برلین رفت . آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند («درگذشت پورداود»، همانجا).





پورداود نخست در دانشگاه برلین و سپس در دانشکدة شهر ارلانگن تحصیل در رشتة حقوق را تعقیب کرد (معین ، ص 4، 12). او در آنجا با محمد قزوینی ، سیدحسن تقی زاده (متوفی 1349ش ) و نویسندگان مجلة کاوه آمد و شد داشت که این در جهت گیری مطالعات او مؤثر بود (جمالزاده ، وحید ، سال 6، ش 2و3، ص 201؛ افشار، ص 19)، چنانکه بیشتر به مطالعة کُتُبی دربارة ایران باستان و اوستا می پرداخت و زبانهای اوستایی و پارسی باستان و فرهنگ ایران باستان را در محضر ایرانشناسان فراگرفت و با دانشمندانی نظیر مارکوارت آشنا گردید (فره وشی ، همانجا). در شهریور 1299 در آلمان ازدواج کرد و در مهر 1301 یگانه فرزندش ، پوراندخت ، به دنیا آمد (معین ، ص 4). در مهر 1304، به دعوت پارسیان * هند، از راه بغداد و بصره به هندوستان رفت و در طول مدت اقامتش به انتشار بخشی از تفسیر اوستا و ایراد چند سخنرانی پرداخت . در 1307ش از هند به بلژیک و در 1310ش به برلین رفت و حدود یک سال به تحقیقات خود دربارة اوستا و تمدن ایران باستان ادامه داد و بخش دیگری از تفسیر اوستا را منتشر ساخت . در این ایام ، چون رابیندرانات تاگور فیلسوف و شاعر معروف هند، از دولت ایران خواستار اعزام استادی برای تدریس فرهنگ ایران به دانشگاه ویشوابهاراتی شده بود، پورداود حدود یک سال در آنجا به تدریس پرداخت و در بروده * در کنفرانس شرقی هند ، که هر پنج سال یک بار در یکی از استانهای هند تشکیل می شد، شرکت کرد و علاوه بر عضویت در گروه اوستاشناسی ، ریاست شعبة فارسی و عربی را به عهده گرفت (همان ، ص 5، 7، 53، 75؛ «درگذشت پورداود»، ص 199).

در 1312ش مجدداً عازم آلمان شد و پس از حدود چهار سال اقامت در آنجا (معین ، ص 7) به ایران برگشت و در دانشگاه تهران با سمتِ استادی به تدریس فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی پرداخت و در 1317ش عضو پیوستة فرهنگستان ایران شد (صدیق ، ص 359). از مهر 1322 به تدریس حقوق ایران باستان در دانشکدة حقوق پرداخت (معین ، ص 55). در اسفند همان سال پورداود، همراه علی اصغر حکمت (متوفی 1359ش ) و غلامرضا رشید یاسمی (متوفی 1330ش ) برای تجدید روابط فرهنگی از جانب دولت ایران به هند رفت و در این سفرِ حدوداً سه ماهه از بیشتر شهرها و دانشگاهها و مؤسسات فرهنگی و هنری و صنعتی آنجا بازدید کرد (صدیق ، ص 359ـ360؛ معین ، ص 8). او در 1339ش ، بعد از آنکه به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در بیست و پنجمین کنگرة خاورشناسان به مسکو رفت ، به فنلاند و سوئد و هلند نیز سفر کرد. در 1340ش به دعوت دولت تازة تأسیس اسرائیل به آن کشور سفر کرد و مورد استقبال بن گوریون * قرار گرفت ؛ از آنجا به انگلیس و سپس به رُم و آتن و قبرس رفت («درگذشت پورداود»، ص 200). در 1344ش در بیست و ششمین کنگرة خاورشناسان در دهلی شرکت جسته ، به ریاست شعبة ایرانشناسی برگزیده شد و دانشگاه دهلی طی تشریفاتی دکترای افتخاری ادبیات به او داد (همانجا). در سیزده بهمن همان سال به جزیرة سیلان (سراندیب ) سفر کرد و از شهر مقدس کندی ، زیارتگاه بوداییان جهان ، دیدار نمود. سپس به بمبئی برگشت و به پاس خدمات فرهنگی خود سپاسنامه ای از طرف مؤسسة شرقی کاما، انجمن زردشتیان ایران ، انجمن فرهنگ باستان و ایران لیگ و نیز سازمان جوانان زردشتی به او تقدیم شد (همان ، ص 200ـ201). همچنین در ششم بهمن 1344 نمایندة پاپ در ایران ، به پاس خدمات انسان دوستانة پورداود، نشان شوالیه سن سیلوستر را از سوی پاپ ششم به وی اعطا کرد (همان ، ص 202). در هیجدهم فروردین 1345 در جلسة انجمن فرهنگی ایران و هند، نشان تاگور به مناسبت خدمات فرهنگی پورداود به وی داده شد (همانجا) و در همان سال به عضویت آکادمی جهانی هنر و علم انتخاب شد (همانجا). پورداود همچنین رئیس انجمن فرهنگی ایران و آلمان ، عضو شورای فرهنگی سلطنتی و جزو هیئت امنای کتابخانة پهلوی بود (همان ، ص 200). در سالهای پس از جنگ جهانی دوم ، انجمن ایرانشناسی را در تهران بنیاد نهاد که از کارهای آن می توان از تشکیل جلسات درسی و انتشار چند کتاب نام برد (افشار، ص 17، 20). در مدرسة فیروز بهرام تهران نیز کلاسهایی برای تدریس زبانها و فرهنگ باستانی ایران تشکیل داد و خود نیز در آنجا تدریس می کرد (همان ، ص 17).

پورداود را می توان بنیانگذار تحقیقات علمی دربارة زردشت در ایران دانست (جمالزاده ، وحید ، سال 5، ش 12، ص 1076). او به سبب احاطة کامل به زبانهای آلمانی و فرانسوی و دانستن زبانهای عربی و انگلیسی ، در پیروی از روش تحقیق اروپاییان در میان معاصران خود کم نظیر بود ( رجوع کنید به معین ، ص 14، 45). در تحقیقات خود، خاصه از لحاظ ذکر مراجع متعدد و حاشیه های بسیار، تحت تأثیر روش دانشمندان آلمانی بود (افشار، ص 20) و نزد ایرانشناسان جهان مقامی والا داشت (فره وشی ، همانجا).

به مناسبت شصتمین سال تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر 1325یادنامه ای در دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقاله ای مفصل از محمدمعین دربارة پورداود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه . او 26 آبان 1347 در سن 83 سالگی در تهران درگذشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

آثار تحقیقی پورداود را می توان به دو دسته تقسیم کرد. 1) ترجمه و گزارش اوستا در نُه مجلّد که عبارت اند از: گاتها ، سرودهای زردشت ، با متن اوستایی و ترجمة گفتارهای آن به فارسی و انگلیسی (چاپ اول بمبئی ، خرداد 1305)؛ یشتها ، مجلّد نخستین (بمبئی ، فروردین 1307، چاپ دوم ، تهران 1346ش )؛ یشتها ، مجلّد دوم (بمبئی ، فروردین 1310، چاپ دوم ، تهران 1346ش )؛ خرده اوستا (بمبئی ، مهر1310)؛ یسنا ، مجلّد نخستین (بمبئی ، بهمن 1312)؛ یسنا ، مجلّد دوم ، به کوشش بهرام فره وشی (تهران ، فروردین 1337)؛ گاتها ، بخش نخست با متن اوستایی (بمبئی ، آبان 1329)؛ یادداشتهای گاتها ، بخش دوم ، به کوشش بهرام فره وشی (تهران ، مهر 1336)؛ ویسپرد ، بخشی از اوستا ، به کوشش بهرام فره وشی (تهران 1342ش ). 2) آثاری دربارة فرهنگ ایران باستان ، تاریخ ، زبان فارسی و واژه شناسی که اهمّ آنها عبارت اند از: ایرانشاه ، تاریخچة مهاجرت پارسیان به هند (بمبئی 1344)؛ خرمشاه ، دربارة آیین و کارنامه و زبان ایران باستان (بمبئی 1305ش )؛ سوشیانس ، دربارة موعود مزدیسنا (بمبئی 1346)؛ گفت و شنود پارسی ، برای دبیرستانهای هند (بمبئی ، اسفند 1312)؛ فرهنگ ایران باستان (تهران 1326ش )؛ هرمزدنامه (تهران 1331ش )؛ آناهیتا (تهران 1343ش )؛ زین ابزار (تهران 1346 ش ).

دیوان اشعارپورداود به نام دخترش ، با عنوان پوراندخت نامه همراه با ترجمة انگلیسی اشعار او به قلم دینشاه ایرانی (متوفی 1317 ش )، در شهریور 1306 در بمبئی انتشار یافت . جزء اول بیست مقاله قزوینی نیز برای نخستین بار به کوشش پورداود تدوین و در 1307ش در بمبئی منتشر شد. او همچنین ، به خواهش تا گور و به یاری ضیاءالدین ، استاد زبان فارسی دانشگاه تاگور، صد قطعه از اشعار غنایی تا گور را به فارسی ترجمه کرد که با عنوان صد بند تاگور در 1314ش / 1935 در کلکته به چاپ رسید. پورداود در زمان حیات دینشاه ایرانی یادنامه ای برای او شامل مقالات دانشمندان ایرانی و خاورشناسان و پارسیان فراهم کرد که در 1323ش با عنوان یادنامة دینشاه ایرانی منتشر شد.

منابع : ایرج افشار، «دربارة پورداود»، فرهنگ ایران زمین ، ج 21: یادگارنامة پورداود (1354 ش )؛ محمدعلی جمالزاده ، «سوگواری برای

یک دوستی شصت ساله »، وحید ، سال 5، ش 12 (1347 ش )، سال 6، ش 2 و 3 (بهمن و اسفند 1347)؛ «درگذشت پورداود»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی تهران ، سال 16، ش 1 و 2 (مهر، آذر 1347)؛ عیسی صدیق ، «یادبود استاد پورداود»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی تهران ، سال 16، ش 3 (بهمن 1347)؛ بهرام فره وشی ، «مرگ پورداود»، سخن ، دورة 18، ش 7 (آذر 1347)؛ محمدمعین ، «پورداود»، در یادنامة پورداود ، تهران 1325 ش .

/ سیدمحمد دبیر سیاقی /

ب ) آرا و دیدگاهها. پورداود، نزد معاصران و دوستانش به «تعصب مخصوص بر ضد نژاد عرب و زبان عرب و هرچه راجع به عرب » است (قزوینی ، ج 1، ص 21) و «تعصب برای عقاید زرتشتی و تعصب ضدّ عربی » (مینوی ، 1358 ش ، ص 505) شهره بود و به تعبیر محمدعلی جمالزاده ( وحید ، سال 5، ش 12، ص 1074)، دوست دیرین او، گویی «وی قلباً سرسپرده و کُشتی ] = کُستی [ بسته ، بدان کیش و آیین گرویده بود». دلیل این شهرت ، تعبیرات و اظهارات او در آثار گوناگونش بود. پورداود هرچند صریحاً با اسلام مخالفت نکرد، اما آن را با عنوان «دینی که از فاتحین عرب به ایرانیان رسید» (معین ، ج 1، دیباچة پورداود، ص 2) معرفی نمود و تحول دینی را که بعد از آمدن اسلام به ایران ، در این سرزمین روی داد به مراتب زیانبارتر از یورش اسکندر و حملة مغول خواند؛ به اعتقاد او چیرگی اسکندر بر ایران ، «با آن همه ستم و بیداد و کشتار و ویرانی که دربرداشت » و یورش مغولان به سرکردگی چنگیز با همة آسیبی که ایجاد کرد، چون با تغییر دین همراه نبود، رنج و شکنج کمتری به ایرانیان وارد آورد» («چرا ایرانیان از تازیان شکست خوردند»، در آناهیتا ، ص 340). در منظومة «یزدگرد شهریار» (سروده شده در مهر 1312) که آن را به تاگور، شاعر نامور هندی ، تقدیم کرد، سقوط یزدگرد، آخرین شاه ساسانی ، و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را نقطة آغاز نگون بختی این مردمان خواند (برای نمونه : از آن روز گلزارها خار گشت ؛ از آن روز شد واژگون بخت زن / سیه چادر افکند و شد شوم تن ؛ هنر خوار گشت و خرد تیره شد؛ نیارست کس دینِ بهْ یاد کرد؛ ز مزداپرستان برآمد غریو؛ رجوع کنید به «منظومة یزدگرد شهریار»، در آناهیتا ، ص 387ـ397) و در شعر «بهار و بهدین » ــ که در دوران اقامت برلین سرود ــ بر اینکه «بانگ مؤذن از منارة مسجد» جایگزین «آتشکده و سرود مجوسان » شده است افسوس خورد (جمالزاده ، وحید ، سال 6، ش 2 و 3، ص 198؛ نیز رجوع کنید به معین ، ج 1، ص 358). این در حالی است که محققان نسبت به شکوفایی تمدن و فرهنگ ایران بعد از اسلام ، تقریباً اتفاق نظر دارند و از همین جهت ، حتی ارادتمندان پورداود نیز در این باب بروی انتقادکردند و دست کم سخن او را نپذیرفتند؛ محمد معین که در مقدمة مزدیسنا در ادب پارسی به حملة عرب و آثار آن اشاره کرده و مطالبی را عیناً از مقدمة پورداود بر یشت ها آورده ، نسبت به تأثیراسلام آوردن برای ایرانیان ، از آرای وی فاصله گرفته و زیر عنوان «نتایج اسلام » (ج 1، ص 16) نکاتی از خطابة سیدحسن تقی زاده («تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته ، 1325ش ) دربارة «انتشار اسلام در ایران » و دمیده شدن «روح تازه و ایمان قوی تر» و «محاسن و اصول عدالت و قوانین منظمِ» آیین نو نقل کرده و رواج «علوم و معارف و تمدن بسیار عالی » را در ممالک اسلامی و مخصوصاً ایران ، از آثار مطلوب این رویداد تاریخی دانسته است (نیز رجوع کنید به مینوی ، 1358ش ، ص 481ـ490 که گزارشی است از بیانات تقی زاده در مونیخ در جمعی دوستانه دربارة همین موضوع ).

تعصب ضدعربی پورداود، مایة داوریهای غیرواقع نگرانة او نسبت به تاریخ نیز شد؛ وی در آثار قدیمترش اظهار کرده بود که «عربها... تمام آثار تمدن قوم ایران را نابود کردند، «معبدهای ما را ویران کردند، بزرگان و دانشمندان ما را کشتند... کتابهای ما را سوختند» ( یشت ها ، ج 2، دیباچة پورداود، ص 20)، اما در مقالة «تغییر خط » ( آناهیتا ، ص 38) از این نظر عدول کرد و از بین رفتن مفروض کتابهای قدیم ایران را نتیجة طبیعی تغییر خط در ایران بعد از اسلام برشمرد. از این گذشته ، عهدنامه ها صلحنامه های ایرانیانِ زرتشتی با مسلمانان عرب در آغاز امر، حاکی از نحوة مواجهة مسلمانان آن عصر با مظاهر تمدن و فرهنگ و آیینهای عبادی دینهای آسمانی است و از غلیان عاطفه در گویندة آن سخنان حکایت می کند ( رجوع کنید به مطهری ، ص 313ـ 324، 349ـ350؛ صفری فروشانی ، ص 50 ـ 106).

وابسته دانستن دین و همة تجلیات فرهنگی به آب و خاک و نژاد نیز در آثار و آرای پورداود مشهود است . بر همین اساس ، وی روح ایرانی را روح مَزدیَسنایی خوانده و در موارد عدید از «دین کهن ایران » و «آیین ایران باستان » سخن گفته و به سلوک بر طبق آن توصیه کرده است ؛ حتی «اسلام ایرانیان » را دینی با «رنگ و روی ایرانی » برشمرده که «تشیّع خوانده شده و از مذهب اهل سنّت امتیاز» یافته است (معین ، ج 1، دیباچة پورداود، ص 2). این تلقی و اظهارنظر او را خلاف واقع دانسته اند، از آنرو که اولاً نظریة وابستگی همة جنبه های فرهنگ به اقلیم و نژاد بنیان ندارد؛ ثانیاً معیار «اسلامیتِ» هر آموزه ای در عالم اسلام ، التزام آن به اصول و ارکانی است که برای آشنایان با تعالیم اسلامی بیگانه نیست . مسلمانان با همة گستردگی جغرافیایی و تکثر فرهنگی و تنوع نژادی ــ که در برخی آداب و رسوم دینی نیز بروز می کند ــ به توحید و وحی و معاد قرآنی معتقدند، همه رو به یک قبله به نماز می ایستند و در سایر آیینها عبادی (روزه ، حج و...) نیز یکسان عمل می کنند و یک «امّت »اند، به دور از امتیازات قومی و غیر آن . بعلاوه ،

تشیعِ یکپارچة ایران تنها بعد از استقرار صفویان تحقق یافت و در فاصلة زمانی ورود اسلام به ایران تا آغاز قرن دهم ، بیشتر جاهای ایران پیرو اسلامی بودند که او آن را «اسلام اهل سنّت » خوانده است . پیوند وثیق دانشمندان و بزرگان این سرزمین با همان اسلام ، در همة عرصه های فرهنگ و علم ، با کمترین مراجعه به تاریخ و سرگذشتنامه ها و آثار و کتابهای علمی به سادگی دانسته می شود. در واقع ، وجه فارق اسلام شیعی از اسلام سنّی ، برخلاف تلقی پورداود، رنگ و روی ایرانی نیست ، بلکه به مسئلة امامت و ضوابط تبیین و اجرای دین بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بازمی گردد. از همه مهمتر، بسیاری از بزرگان شیعه ــ از جمله نخستین مهاجران شیعه به قم در اوایل قرن سوم که در نثر نظریة امامت در این شهر و سپس گسترش آن بسیار مؤثر بودند ــ مردمی از تبارعرب یا عرب زبان بودند.

پورداود بر حذف تدریس زبان عربی از مدارس پای می فشرد («تغییر خط »، در آناهیتا ، ص 38) و به رغم پیوند دینی ایرانیان با این زبان آن را زبان بیگانه می دانست و معتقد بود که «خود عرب به زور به کشور ما درآمد، زبانش هم به زور در فارسی رخنه کرد» (همان ، ص 36؛ همو، 1331 ش ، مقدمه ، ص پانزده ). حتی در شرح حال خود نگاشتش ، از اینکه سالهایی از عمر خود را به آموختن این زبان سپری کرده بود افسوس خورد (همو، 1339 ش ، ص 765ـ766). این دیدگاه پورداود نیز از سوی معاصرانش تأیید نگردید (برای نمونه رجوع کنید به مینوی ، 1335 ش ، ص 434ـ439؛ محیط طباطبائی ، ارمغان ، دورة 36، ش 9، ص 465ـ470، ش 10، ص 489ـ 495). در عین حال ، گفتنی است که او برخلاف برخی نویسندگان روزگارش ، نه تنها تغییر خط را بجا نمی دانست ، بلکه آن را زیان بخش و، چشم پوشی «از ذخیرة هنگفتی ] را [ که در هنگام بیش از هزار سال ، از نظم و نثر، برجای مانده و با همین خط نوشته شده » ناممکن می شمرد («تغییر خط »، در آناهیتا ، ص 38).

منابع : اوستا، یشت ها ، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره وشی ، تهران 1356 ش ؛ ابراهیم پورداود، آناهیتا: پنجاه گفتار پورداود ، چاپ مرتضی گرجی ، تهران 1343 ش ؛ همو، «ابراهیم پورداود»، راهنمای کتاب ، سال 3، ش 6 (اسفند 1339)؛ همو، هرمزدنامه ، تهران 1331 ش ؛ محمدعلی جمالزاده ، «سوگواری برای یک دوستی شصت ساله : وفات استاد ابراهیم پورداود»، وحید ، سال 5، ش 12 (1347 ش )، سال 6، ش 2 و 3 (1347 ش )؛ نعمت الله صفری فروشانی ، «درآمدی بر صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران »، تاریخ اسلام ، سال 1، ش 2، (تابستان 1379)؛ محمد قزوینی ، بیست مقالة قزوینی ، چاپ ابراهیم پورداود و عباس اقبال ، تهران 1363 ش ؛ محمد محیط طباطبائی ، «جدال مدعی با سعدی »، ارمغان ، دورة 36، ش 9 (آذر 1346)، ش 10 (دی 1346)؛ مرتضی مطهری ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، تهران 1370 ش ؛ محمد معین ، مزدیسنا و ادب فارسی ، ج 1، تهران 1338 ش ؛ مجتبی مینوی ، «اصرار بسیار مایة افساد میشود»، یغما ، سال 9، ش 10 (دی 1335)؛ همو، نقدِ حال ، تهران 1358 ش .

/ حسن طارمی /