دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

تاريخ خط در ايران

از: ســعید نفیسی


در روایات زردشتی از داستانهای ملی ایران چنین آمده است که طهورث پیشدادی پس از آنکه بر اهریمن پیروز شد هفت گونه خط را که بکسی یاد نمیداد بزور از او فرا گرفت. در اسناد سریانی آمده است که زردشت کتاب اوستارا بهفت زبان سریانی و فارسی و آرامی و سگستانی و مروزی و یونانی و عبری نوشته است. آیا هر یک از این زبانها خطی نداشته‌اند؟ مامیدانیم که در ایران پیش از اسلام خط سریانی و خط ميخی برای پارسی باستان و خط آرامی و یونانی و عبری در میان یهود ایران رواج داشته است. پس میتوان گفت که برای زبان سگستانی(سیستانی) و مروزی(زبان مرو)نیز خطی بکار برده‌اند.

معمولا واضع خط را در جهان فنیقیان میدانند. این نکته تنها درباره‌ٔ ملل سامی درست است و ملل آریائی مخصوصاً در هند شاید پیش از فنیقیان خطهای دیگری اختراع کرده‌اند که از سلسلهٔ خطوط سامی مأخوذ از خط فنیقی نیست.

در ایران ما خط داستانی بسیار مفصل دارد و موضوع باندازه‌ای وسیعست که میتوان کتاب جداگانه‌ای در تاریخ خط در ایران نوشت. کسانی که درین زمینه اندکی ممارست بکنند فوراً بنکتهٔ مهمی برمیخورند و آن اینست که نیاکان بزرگوار ما درین مدت دو هزار و پانصد سال که ما تاریخ مدون و معروف داریم هرگز در هیچ خطی تعصب نورزیده‌اند و هر زمان که خط آسان‌تر و بهتری‌پیدا شده است در پذیرفتن آن درنگ نکرده‌اند.

اکنون قدیم‌ترین اسنادی که در دست ماست از دورهٔ هخامنشیان بخط میخی است. این نام را اروپائیان از روزی که با‌آن روبرو شده‌اند بروی آن گذاشته‌اند زیرا که این خط مرکب از خطوط افقی و عمودی و منکیرست که بالای آن پهن‌تر و پائین آن باریک‌ترست بشکل میخ. ناچار درین خط برای هر حرف و مخرجی چند خط افقی و عمودی و منکسر بانواع مختلف باید ترکیب کرد تا هرعلامتی با علامت دیگر اشتباه نشود وقهراً نوشتن باین خط وقت زیاد میگیرد و باری هر حرفی‌چندین بار باید دست راباینطرف و آن طرف حرکت دارد و گرداند.

این خط را نخست برای زبانهای بین‌النهرین یعنی زبان الامی و بابلی و آسوری بکار برده‌اند و چون الامیان در خوزستان امروز میزیسته‌اند و همسایهٔ پارسیان بوده‌اند مردم پارس یا پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و یا در آغاز این دوره این خط را برای زبان پارسی باستان هم پذیرفته‌اند و میتوان حدس زد که مادها نیزبرای خود آنرا اختیار کرده باشند زیرا که ایشان نیز با آسوریان و بابلیان همسایه بوده‌اند.

در پذیرفتن خط میخی برای زبان پارسی باستان تصرفی کرده‌اند باین معنی که پیش از سال سه هزار قبل از میلادسومریان خطی اختراع کرده‌اند که در قرن نوزدهم اروپائیان بآن خط میخی گفته‌اند زیرا که این خط مرکب از خطوط عمودی و افقی و منکسرست که شکل میخ دارد و سپس آکادیان و آسوریان و کلدانیان و الامیان و هیتی‌ها و ایرانیان وارمینان نیز آنرا برای زبانهای خود اختیار کرده‌اند. درخطوط میخی ملل دیگر چند نقش از هشتصد تا سه هزارعلامت بکار می‌رفته است. ایرانیان تصرف جالبی که در خط میخی برای زبان پارسی باستان کرده‌اند اینست که تنها چهل و دو علامت برای اصوات مرکب بکار برده‌اند. این خط تا پایان دورهٔ هخامنشی در کتیبه‌ها و سکه‌ها بکار رفته است اما برای زبان بابلی تا آغاز تاریخ میلادی آنرا بکار برده‌اند. ازین ۴۲ علامتی که در خط میخی ایرانی بکار میرفته است یک علامت حکم نقطه را دارد و برای وقف در میان حروف بکار می‌رفته و پنج علامت دیگر باصطلاح فنی ایدئوگرام بوده است یعنی در برابر پنج کلمه‌ٔ رایجی که بسیار بکار می‌رفته می‌نوشته‌اند و حاکی از صدای مخصوص نیست. یک علامت را برای کلمهٔ شاه ودو علامت را برای کلمهٔ کشور و یک علامت را برای‌کلمهٔ زمین و یک علامت را برای کلمهٔ اهورمزد بکار میبرده‌اند و علائم دیگر برای حروف مرکب از یک حرف باصدا و یک حرف بی‌صدا بوده‌است.

خط میخی چنان می‌نماید که تنها برای زینت و در کتیبه‌ها و سکه‌ها بکار رفته و چون نوشتن هرحرفی چندین حرکت دست و چندین خط افقی و عمودی و منکسر لازم داشته است در حوائج روزانه‌ و درکارهای عادی آنرا بکار نمی‌برده‌اند زیرا که تاکنون جز در کتیبه‌ها و سکه‌ها و الواح سیم‌وزر که برای تاریخ ساختمانهای مهم ترتیب می‌داده‌اند و در مهرها در جای دیگر دیده نشده است. قدیم‌ترین کتیبه خط میخی ایران از کورش بزرگ از سال ۵۳۸ و آخرین آن از اردشیر سوم از سال۳۳۸ پیش از میلادست.

چون در دورهٔ هخامنشیان اقوام آرامی از نژاد سامی ساکنان ایالات غربی ایران در کرانه‌های فرات‌و دجله بوده‌اند و خط و زبان مخصوص از نژاد خط‌ها و زبانهای سامی داشته‌اند خط ایشان که از خط فنیقی گرفته شده آسان‌تر بوده و هر حرفی از آن بیش از یک حرکت دست لازم نداشته است، درایران رایج شده و ناچار زبانشان هم در کارهای اداری و دیوانی دورهٔ هخامنشی رواج یافته است، چنانکه قراین بسیار گواهی میدهد این خط و زبان در دورهٔ هخامنشیان درایران متداول بوده است و زبان پارسی باستان را بخط آرامی هم می‌نوشته‌اند چنانچه قسمی از کتیبه‌ای از اردشیر اول بهمین خط مانده است در همین دوره هنوز زبان ایلامی و خط میخی مخصوص آن بعنوان زبان اداری در دربارهخامنشی بکار می‌رفته ‌است.

در ۱۳۱۲ در گوشهٔ شمال غربی صفهٔ تخت جمشید در ضمن خاک برداری بآستانهٔ دری برخوردند که از همان زمان هخامنشیان تیغه کرده بودند ودر پشت‌آن تیغه،‌سی‌هزار لوحهٔ گلی یا خشت‌های کوچک و بزرگ بشکل مربع مستطیل‌بدست آمد که بخط و زبان ایلامیست. چندی بعد۷۵۰خشت دیگر درجنوب شرقی همان صفه بدست آمد و ثابت شد که حساب ساختمانهای مختلف کاخ هخامنشیان را باین خط وزبان می‌نوشته‌اند.

استیلای یونانیان و مقدونیان بر ایران در سال ۳۳۰ پیش از میلاد‌خط و زبان یونانی را در ایران رواج داد و ناچار در سراسر دورهٔ سلوکی وقسمتی از دورهٔ اشکانی تاآغاز تاریخ میلادی این خط در ایران رواج یافته‌ ودرین مدت خط میخی و زبان پارسی باستان متروک شده است. ‌خط و زبان یونانی تا اوایل دورهٔ ساسانی تا اندازه‌ای هنوز در ایران رایج بوده است زیرا که در کتیبه‌های شاپور اول که از ۲۴۱ تا۲۷۲ میلادی در ایران پادشاهی کرده است خط وزبان یونانی دیده میشود و مهم‌ترین نمونه‌های آن در کتیبهٔ معروف زردشت در صحرای مرودشتست.

تا زمان بلاش دوم در سکه‌های اشکانی جز خط وزبان یونانی چیزی دیده نمی‌شود و تنها درسلطنت بلاش دوم که از۱۲۱ میلادی آغاز شده است نخستین بار حروف آرامی در سکه‌های ایران پدیدار شده است. زبانی را که در سکه‌های اشکانی درین تاریخ بخط آرامی پدید ارشده بخطا خاور شناسان و دانشمندان اروپائی بازبان پهلوی یکی دانسته‌اند و نخست آنراپهلوی شمالی یا پهلوی اشکانی نامیده‌اند و درین اواخر نام آنرا زبان پارتی گذاشته‌اند. چون این‌زبان همین زبان امروزی ادبی ماست که بمرور زمان در نتیجهٔ تحول باین شکل درآمده است واز قدیم باین زبان ، زبان دری گفته‌اند البته درست‌ترین اصطلاح دربارهٔ آن همان زبان دریست و باید گفت زبان دری را نخست از آغاز قرن سوم میلادی بخط آرامی نوشته‌اند.

در دورهٔ ضعف سلوکیان در ایران در گوشه و کنار سرزمین ما پادشاهان محلی بفرمانروایی آغاز کرده‌اند. ‌نخست در سرزمین فارس خاندانی از پادشاهان ایرانی مستقل شده‌اند که جز سکه‌های ایشان سندی دربارهٔ ایشان بدست ما نرسیده است. پایتخت ایشان شهر استخر بوده است‌ودرآنجا سکه‌هائی زده‌اند بزبان آرامی و بهمان خط آرامی و در حدود سال۲۲۰ میلادی باین کار آغاز کرده‌انداین خاندان پادشاهان محلی فارس که همان «فرته‌داران»باشند نیاکان پادشاهان ساسانی بوده‌اند که سرانجام پادشاهانی کوچک باصطلاح ملوک‌الطوایف را برانداخته و شاهنشاهی بزرگ ساسانی را تشکیل داده‌اند و سکه شناسان این سلسله را«پرسید» نام داده‌اند.

از سوی دیگر در قسمت شرقی خوزستان نیز پادشاهان محلی در همین دوره استقلالی یافته‌اند و سلسله‌ای تشکیل‌داده‌اند که‌سکه شناسان اروپائی و بپیروی ایشان تاریخ نویسان نام این سلسله را«المائید» گذاشته‌اند و در حدود سال ۱۶۳ پیش از میلاد بفرنانروائی آغاز کرده‌اند. در سکه‌های این سلسله نخست خط وزبان یونانی بکاررفته است‌اما درپایان سلطنت فرهاد که‌از۱۰۶ تا۱۳۰ میلادی فرمانروائی داشته است‌خط وزبان آرامی در‌سکهٔ وی آشکار میشود.

در قسمت غربی خوزستان درمیان رودهای دجله و فرات تا کرانه‌های خلیج فارس سلسلهٔ دیگری استقلال یافته است که ازسال۱۲۹ پیش از میلادآثاری ازآن بمارسیده است. پایتخت آن شهر خاراکس در همان زمان آباد شده و نام این شهر هنوز برجزیرهٔ‌ خارگ باقیست. درپادشاهی آنامبلوس سوم پادشاه این سلسله در حدود سال ۵۴ میلادی نخستین بار در روی سکه‌ها نوع‌خاصی‌ازخط‌آرامی پدیدار شده‌است سجع این سکه‌ها بهمان زبان آرامیست‌اما خط‌آنها تفاوتی با خط‌آرامی‌معمولی دارد.

خط آرامی که در اواسط دورهٔ اشکانی برای زبان دری بکار رفته درآسیای مرکزی نیز رایج شده وبا تصرفاتی آنرا برای زبان سغدی و تخاری بکار برده‌اند و سپس در متون مانوی‌نوع دیگری از آن رایج شده است.

در نخستین کتیبه‌های ساسانی چنانچه پیش ازاین اشاره رفت خط و زبان یونانی و پس‌ازآن‌دری بخط آرامی و زبان پهلوی یعنی زبان دربار ساسانیان بهمان خط آرامی دیده میشود. اندک‌اندک زبان و خط یونانی از میان میرود و در همین دوره زبان دری را نیز دیگر در کتیبه‌ها بکار نبرده‌اند وتنها زبان پهلوی باقی مانده است.

کتاب اوستا که بزبان باستانی مشرق ایران بود قرنها خط مخصوص بخود نداشته‌ است و روحانیون زردشتی تنها آنرا از برمیکرده‌ و بیاد می‌سپرده‌اند. دراواسط دورهٔ اشکانی در صدد برآمده‌اند آنچه راکه از اوستا پس از استیلای یونانیان‌و مقدونیان برایرانیان‌باقی مانده بود بنویسند اما گویا باین‌کار توفیق‌نیافته‌اند ومعلوم نیست بچه‌خط میخواسته‌اند‌بنویسند. اینکه باین کار کامیاب نشده‌اند گویا برای این بوده است که درآن زمان خطی وجود نداشته است که درآن علامت‌هایی برای همهٔ اصوات زبان اوستا باشد و ناچار ازاین کار چشم پوشیده‌اند.

ظاهرا از قرن اول پیش‌از میلاد در صدد برآمده‌اند اوستا را بنویسندو سپس درزمان اردشیربابکان و پسرش شاپوراول نیز کوششهایی درین راه کرده‌اند که نتیجهٔ مطلوبی نداده است‌تاآنکه در زمان شاپور دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ میلادی پادشاهی کرده است موبد بزرگ ایران آذر پدماراسپند(آذر بدمهراسپند)از خط آرامی خط تازه‌ای با ۴۳ علامت اختراع کرد و بازمانده اوستا را به آن خط نوشتند که تا کنون باقیست.

خط آرامی که برای زبان پهلوی بکار برده‌اند منفصل و منقطع است و چون درنوشتن عادی و کتابت دشوار بوده است برخی از حروف آنرا مانند همان خط امروزی بیکدیگر متصل کرده‌اند و خط دیگری در ایران پیدا شده ‌است که‌همان‌خط پهلوی باشد و از آن روزی که‌این کار را کرده‌اند خط آرامی برای زبان پهلوی متروک ومنسوخ شده‌است.

خط پهلوی در ایران دردوره‌های اسلامی باز تامدت درازی بکار میرفته‌ است چنانکه در سکه‌های پادشاهان طبرستان تا سال۱۶۱ تاریخ طبرستان این خط دیده میشود وتا سال ۱۶۸ هجری نیز درشهرری سکه‌هایی بخط پهلوی زده‌اند. تا آغاز قرن پنجم هجری نیز‌خط پهلوی در ساختمانهای مهم شمال ایران بکار رفته‌ است چنانکه گنبد قابوس که در۴۰۳ ساخته شده کتیبهٔ پهلوی دارد و برج لاجیم در ناحیهٔ سواد کوه در مشرق راه فیروزکوه بساری که برسر قبرابوالفوارس شهریاربن عباس‌بن شهریار از پادشاهان مازندران در۴۱۳ هجری ساخته شده است نیز کتیبهٔ پهلوی دارد.

دانشمند نامی ایرانی ابن‌الندیم درکتاب معروف الفهرست در جایی که ذکر ازخطوط‌قدیم ایران کرده از هفت خط که‌در پیش ازاسلام‌رایج بوده‌است‌بدین گونه‌نام میبرند:«دین دفتریه»که باید«دین دبیره» خواند،«ویش دبیریه» دارای ۳۶۵ حرف،«کستج»دارای ۲۸ حرف،«نیم کستج»دارای ۲۸ حرف،«شاه دبیریه»دارای ۳۳ حرف که نقطه ندارد،«رازمهریه» و «راسی‌مهریه‌دارای ۲۴ حرف.

آنچه ابن‌اندیم درکتاب الفهرست آورده مطالبی راکه درآغاز این مقال ذکر کردم بیاد می آورد که طهمورث هفت خط را ازدیوان اخذ‌ کرد وزردشت کتاب اوستا را بهفت زبان نوشت.

چنان می‌نماید که از آغاز دورهٔ اسلامی ایرانیان خط عربی را برای زبانهای ایرانی نپذیرفته باشند زیرا که تا پیش‌از دورهٔ سامانیان ماهیچ اثر کتبی اززبانهای ایرانی امروز نداریم و پیداست که این‌آثار بخطی بوده است بجز خطوط اسلامی که چون ازمیان رفته است اسنادی که بآن خط بوده ناپدید شده‌ است.

اما کتابت مصحف شریف در میان مسلمانان نیز تاریخی دارد. مرخان اسلام همه تصریح کرده‌اند که درزمان رسول اکرم تنها چند تن‌ازصحابهٔ نزدیک وی کتاب وحی بودند و ایشان کسانی بودند که هروقت آیه‌ای ازقرآن برپیغمبر نازل میشد هریک که حاضر بودند بنوبت آن آیه را می‌نوشتند. حتی صریحاً‌گفته‌اند که در قریش تنها هفده تن خط داشتند بدین ترتیب عمر‌بن خطاب،‌علی‌بن ابی‌طالب،‌عثمان‌ بن‌عفان،‌ابوعبیدة بن الجراح ،‌ طلحه ،‌ یزید بن ابوسفیان،‌ ابوحذیفة بن‌عتبة‌بن ربیعه، حاطب بن عمروعامری،‌ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی،‌ ابان بن سعید بن‌العاص بن امیه،‌برادرش خالد بن سعید، عبدالله بن سعد بن ابوسرح عامری،‌حوبطب بن عبدالعزی عامری، ‌ابوسفیان بن حرب بن امیه،‌ معاویة بن ابوسفیان، و جهیم بن الصلت بن مخزمة بن‌المطلب بن عبد مناف،‌ از قریش و علاء بن‌الحضرمی خارج از قریش.

از طرف دیگر کتاب وحی یعنی نویسندگان قرآن را ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود وزید بن ثابت از اصحاب رسول مینوشتند. گذشته از ایشان ابوموسی عبدالله اشعری و مقداد بن عمرونیزجزو کتاب وحی بوده‌اند.

ظاهراً این گروه که درزمان رسول اکرم خط داشته‌اند برخی بخط آرامی وبرخی بخط حمیری و شاید برخی هم بخط نبطی آشنا بوده‌اند و این هرسه خط در میان اصحاب رسول رواج داشته است بسته باین هریک در کدام ناحیه خط آموخته بوده باشند. درزمانی که عثمان خواست آیاتی را که بر پیغمبر نازل شده بود در یک نسخه جمع کند وقرآن را بصورت امروز درآورد آیات قرآن پراکنده بود زیرا که در هرموقع که آیه‌ای نازل شده بود هر یک از کتاب وحی که حاضر بود آنرا روی سنگی یا چوبی یالیف خرما یاهر چه یافته بود نوشته بود وهر‌یک از ایشان بدین گونه قسمتی از قرآن را بیاد داشت وهمهٔ قرآن نزد هیچ یک از ایشان نبود. کسانی نیز از اصحاب بودند که برخی از قسمت‌های قرآن را از بر کرده بودند وایشان را قاری و قراء می‌گفتن وچند تن ازایشان در جنگهای پس ازرحلت رسول بامسیلمه کذاب کشته شده بودند.

نخست عمربن خطاب درخلافت ابوبکرخلیفهٔ اول زید بن ثابت راکه از کاتبان وحی بودمأمور کرد قرآن را تدوین کند وی آنچه را که برروی سنگ و چوب ولیف خرما نوشته بودند یا اصحاب ازبر کرده بودند گردآورد ودر روی اوراق جداگانه بنام«صحیفه»نوشت که مجموع‌آنها«صحف»می‌گفتند و چون باهم گردآوردند«مصحف»نام گذاشتند. زید بن ثابت این نسخه را بابوبکردادو‌پس از مرگ ابوبکربدست عمررسید واو بدختر خود حفصه زن پیغمبر بخشید.

سرانجام عثمان هم باین کار دست زد و چون درمیان نسخه‌ها مختلف از یک آیه که چندتن نوشته بودند یاچند تن از برخوانده بودند اختلاف بود یکی ازروایات راکه بهتر میدانست ترجیح داد و ظاهراً ترتیب امروزی قرآن ازوست وبرخی گفته‌اند که آیاتی از قرآن را از میان برده ‌است.

در هرصورت قرآنی که عثمان ترتیب داده ازروی چهار نسخه بوده است‌که وی آنها را برنسخه‌های دیگر ترجیح داده و حتی گفته‌اند هر یک ازآن نسخه‌ها دریک ناحیه ازقلمرو اسلام فراهم شده بود. نسخهٔ ابی بن کعب در دمشق،‌ نسخهٔ مقداد بن عمرو درشهر حمص(درمیان دمشق وحلب)،‌نسخهٔ عبدالله بن مسعود درکوفه ونسخهٔ ابوموسی اشعری در بصره فراهم شده بود و چون هریک از این چهار نسخه در ناحیهٔ دیگر تدوین شده بود در زبان هر یک ‌از این چهار ناحیه خصوصیاتی بود و لهجهٔ دیگری بشمار می‌رفت ناچار در میان این ‌چهار نسخه ‌و چهار روایت ‌قرآن ‌اختلافی در لهجه و طرز اداکردن ‌برخی از کلمات ‌بوده است و بهمین جهت ‌بعضی از آیات را بدو و گاهی به چند اعراب مختلف باید خواند و برخی تا چهارده روایت قائل شده‌اند. چنان که ‌خواجه حافظ فرموده‌است.

عشقت‌ رسد بفریاد، از خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
در قرون اول اسلامی دانشمندان و ادیبانی که در علوم قرآنی زبردست‌تر بودند در دو شهر کوفه و بصره گرد آمده بودند و در میان بصریان و کوفیان در بسیاری از مسائل ادبی اختلاف بود. در کوفه چون خطوط قدیم سامی ‌را برای‌ زبان‌ تازی مناسب و کافی نمی‌دانستند از خط آرامی خطی اختراع کردند که بخط کوفی معروف شد.

خط کوفی چند قرن یگانه خط مشترک زبان تازی و پارسی بود و حتی در زمانی که خطوط دیگر رواج یافت‌ تا مدت‌ها خط کوفی را در کتیبه‌ها و گاهی در کتابها یا سرفصل کتابها برای زینت بکار بردند و بهمین جهت انواع مختلف از خط کوفی در نواحی مختلف قلمرو اسلام پدید آمده است. درآغاز،‌خط کوفی نقطه واعراب نداشت وپس از چندی این تصرف را درآن کردند. همهٔ خطهای مختلفی که بیشتر آنرا درایران ایرانیان وضع کرده‌اند در نتیجهٔ تصرفات و اصلاحاتی که در خط کوفی کرده‌اند فراهم شده‌است.

خط شناسان و کسانی که در‌ این زمینه بحث کرده‌اند اصول را شش (۶) خط دانسته‌اند که از خط نسخ بیرون آمده‌اند و خط نسخ بمنزلهٔ مادر خطوط دیگرست. خط نسخ نیز بنسخ قدیم و نسخ جدید تقسیم میشود و خطوط اصلی عبارتست از شش خط یا باصطلاح خوش‌نویسان اقلام‌سته که عبارت باشد ازرقاع و ثلث وغبار و ریحان و‌محقق و توقیع. دراین مدت که از ظهور خطوط تازی میگذرد درایران‌وخارج ازایران‌برای زبانهای اسلامی خطوط مختلف وضع‌واختراع کرده‌اند که شمارهٔ آنها از شست تجاوز میکند. معروف ترین خطی که درخارج از ایران پیدا شده خط مغربی دردیار مغرب وخط نسخ کشمیری درهندوستانست و انواع تفننی آنها طغرا وزلف‌عروس ولرزه وجودو مقرمط وتحریر ومعقلی و غیره است. پنج خط فرعی هم اختراع کرده‌اند که عبارت باشد از تعلیق و شکسته تعلیق ونسخ تعلیق(نستعلیق) وشکسته تعلیق وشکسته.

تا قرن هشتم هجری ایرانیان هنوز تصرفی در خط عربی برای چهار حرف مخصوص زبان فارسی که در تازی نیست یعنی پ و‌ج وژ وگاف نکرده بودند واز قرن هشتم ببعد اندک‌اندک املای کنونی یعنی سه نقطه گذاشتن پ و چ و ژ و د و سرکش گذاشتن برگاف معمول شده است.

ابتکار دیگری که ایرانیان در حدود قرن ششم هجری کرده‌اند خط سیاق برای محاسبات دیوانست که اعداد را اززبان تازی گرفته‌اند وبرای نقد وجنس این‌کلمات را بصورت مخصوصی که نوشتن‌آن آسان ترباشدوقلب و تحریف درآنها راه نیابد درآورده‌اند وپیداست که این کار برای اجتناب از ارقام متعارفیست که درآنها۲و۳و۴و۵و۶وصفر بآسانی باهم مشتبه میشوند این خط مخصوص به ایرانیان،‌که‌درین مورد خاص چند قرن درایران بکاررفته‌ است تاجوانی ما جزوخطوطی بود که همه یاد میگرفتند و متأسفانه امروز نسلی که از پی ما آمده است ازآن بیگانه است.

از قرن دوم تا قرن هشتم هجری ایرانیان پی‌درپی درصدد اصلاح خط و رفع معایب ونواقص آن بوده‌اند چنانکه درین مدت چند خط تازه درایران وضع کرده‌اند مانند خط شکسته تعلیق‌ونسخ تعلیق وآخرین مرحلهٔ آن خط شکسته است که درآغاز قرن یازدهم بمنتهای کمال وزیبائی خودرسیده است.فکری که‌باعث وضع‌خط شکسته برای زبان فارسی شده بسیار حکیمانه‌بوده‌است. خواسته‌اندباین‌وسیله‌یکی ازنواقص عمدهٔ خط‌رابرای اغلب‌اجزای‌یک‌کلمه‌باکلمهٔ‌دیگرمتبشه میشود.

عیب‌جوئی از خط عربی تازگی ندارد. ادیب و مورخ معروف ایرانی‌ ابو‌عبدالله حمزة بن حسن اصفهانی که درمیان سالهای۳۵۰و۳۶۰ هجری در گذشته است بیش از هزارسال پیش ازما بمعایب بسیاراین خط برخورده و کتاب مبسوط ومستقلی بزبان تازی دراین زمینه نوشته است بنام« کتاب التنبیه‌علی حدوث التصحیف». یگانه نسخهٔ این کتاب درکتابخانه مدرسهٔ‌خان مروی درطهرانست و تعجب درینست که درنتیجه بدی خط نام‌همین کتاب را بغلط خوانده و کلمهٔ«حدوث»را حروف» خوانده‌اند.

بحث دربارهٔ معایب این خط بسیار درازست‌ومیتوان کتاب جداگانهٔ پرحجمی درین زمینه فراهم کرد. ناسازگاری‌این خط بازبان فارسی باندازه‌ایست که باین اختصار نمیتوان برگذار کرد. درحال حاضر بسیاری از کلمات فارسی اصیل هست که در تلفظ و اعراب‌آنها درقسمت‌های مختلف ایران اختلاف دارد. مثلا«کلمات رایج مانند سفید ودرازرا برخی از ایرانیان بکسراول وبرخی بفتح اول تلفظ میکنند. کلمهٔ گواه را برخی به فتح وبرخی بضم ادا میکنند. کلمهٔ چادر درشعر همه جا بفتح دال آمده‌ودرحال حاضر برخی از ایرانیان آنرا بضم دال و برخی بکسردال میگویند اگر درست دقت بکنیم تقریباًدرصدی پنجاه کلمات فارسی اصیل ایرانیان امروز اختلاف دارند. همچنین درتلفظ کلماتی که از زبان تازی وارد زبان ما شده است و درین زمینه گویندگان رادیوهای ایران امروز گرفتار دشواری های بسیارند. درنتیجه بدی خط حتی نام برخی ازآبادیهای ایران تغییر کرده است از آن جمله تردیدی نیست که نام درست شهر قوچان در خراسان خبوشان‌و خوجان بوده است و بواسطهٔ شباهت حروف تغییر کرده است همچنین نام شهر طیبات امروز قطعاً نادرست ودرست آن تایباد است. درهمین اواخر که مراسمی برای افتتاح کارخانه‌ای در دورود روی‌داد درهمهٔ روزنامهای طهران نام این آبادی را«درود» نوشتند و حال آنکه چون درمیان دو رودخانه واقع شده است باید«دورود»نوشت.

سه سال پیش که زلزله‌ای درناحیهٔ فیروزکوه روی داد نام آبادی زلزله زده‌ای را همه‌ جا«ترود» نوشتند و درفرهنگ جغرافیای ایرانی که‌دایره جغرافیائی ارتش تدوین کرده«طرود»چاپ کرده‌اند وحال آنکه نام درست این آبادی«تاب‌رود» و «تاورود» از مادهٔ تاب بمعنی حرارت بسیار ورودست که اهالی محل بتلفظ محلی خود«تورود»بضم تاوسکون‌واوادا میکنند وآن چنانکه همه نوشتند بهیچ‌وجه درست‌نیست.

چاگر در اشتقاق بعضی از کلمات فارسی دقت بکنید‌می‌بینید که در نتیجهٔ بدی خط چه تحریفها درین کلمات راه یافته است. مثلا این چهار کلمه«دستور» و«رنجور» و «مزدور» و «گنجور» که ما امروز آنها را با اشباع واو مانند دور و شور تلفظ میکنیم وحتی بزرگان زبان ما آنها را بهمین شکل قافیه بسته‌اند دراصل بفتح واو بوده است مانند دانشور وهنرود وپیشه‌ور وکلماتی نظیر آنها. یکی از معانی دست، اختیارست و دستور بمعنی‌صاحب اخیتار مانند هنرور و پیله‌ور باید خواند شود و بهمین قیاس مزدور و رنجور گنجوروچون‌درین‌خط واو این کلمات رابدو شکل میتوان خواند این کلمات را تحریف کرده‌اند.

در تقویم ایران پیش از اسلام که هر ماه را سی روز حساب میکردند پنج روز از بازماندهٔ سال را در پایان سال جداگانه میگرفتند و بآن پنج روز«وهیزک» یا«بهیزک» میگفتند. بسیاری از شاعران ایران این کلمهٔ بهیزک را«بهترک» خواند و در شعر بهمین گونه‌آورده‌اند چنانکه در وزن شعر جز بهترک نمیتوان خواند. در دین زردشت نام پلی هست در میان بهشت و دوزخ که «چینوت» با«چینود» باید خواند. تصور نیمکنید که حتی بزرگان زبان مادرشعر خود این‌کلمه را‌به چه‌اشکال مختلف درآورده‌اندو میتوان مقاله‌ٔ مخصوص درین زمینه نوشت.

درکلمه«خوید» بمعنی محصول‌نارس غلات‌واوآن خوانده نمیشود و مانند«خید»باید تلفظ کرد. مرد بزرگی‌مانند‌سعدی واو این کلمه را خوانده و در شعر چنین آورده است.

هرکه مزروع خود بخورد خوید وقت خرمنش خوشه باید چید

حتی در نامهای مردان تاریخ از این گونه اشتباهات روی داده است. نام پادشاه معروف سلجوقی الب یا الپ‌ارسلان بفتح الف وسکون لام بمعنی لام بمعنی شیر دلیریست زیرا که در زبان ترکی الب یا الپ و ارسلان شیر معنی میدهد. بسیاری از شاعران حتی نزدیک بعصر او کلمهٔ الب را بفتح اول و دوم خوانده‌اند. بدی این خط بسیاری از اشعار بزرگان ما را تباه کرده است. آشکار تر از همه این شعر معروف سعدیست.

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند

قطعاً سعدی آنرا چنین سروده بوده است.

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش زیک گوهرند

زیرا کسانی که درآفرینش از یک گوهر باشند اعضای یک پیکر میشوند نه اعضای یک‌ دیگر وبنی آدم ‌نمی‌توانند ‌اعضای یکدیگر باشند. درزمان سعدی خط رایج خط رقاع بوده است ودرین خط برخی از حروف را که ما جدا می‌نویسیم بیک دیگر می‌چسباندند و ازآن جمله برای رعایت تند نویسی دال دیگر را بحرف یای بعد ازآن متصل میکردند وهنگامیکه خواسته‌اند این شعر سعدی‌را از خط رقاع بخط دیگری نقل کنند«یک‌پیکر» را«یک‌دیگر»خوانده‌اند و این نقص فاحش درشعر سعدی پیش آمده است.

چون مقصود ازین سطور تنها بیان مجلمی از معایب ونواقص خط کنونیست بهمین چند مثال ساده‌تر بسنده میکنیم و گرنه میتوانستم شواهد بسیاراز این داستان دور و دراز بمیان بیآورم. خوانندگانی که‌درین زمینه انصاف توانند داد میتوانند بچند کتاب ممتع که در همین زمینه فراهم شده است رجوع کنند:

۱-الفبای بهروزی- کارخامه میرزارضاخان افشاربکشلو-چاپ استانبول۱۲۹۹ق
۲-رساله در وجوب خط اسلام- چاپ تهران۱۳۰۳(این رسالهٔ بی‌نام مؤلف چاپ شده است اما پیدا است که از مرحوم میرزا یوسف‌خان مستشار‌الدوله تبریزی آزادیخواه مشهور ایرانست که در زندان استبداد جان‌سپرد.)
۳-الفبای خط‌نو- تألیف علی‌محمد‌خان اویسی- استانبول۱۹۱۳م.
۴-مقدمهٔ تعلیم عمومی یایکی از سرفصلهای تمدن. نگارش حسن تقی‌زاده- طهران۱۳۰۷
۵-تسهیل وتکمیل الفبایاراه‌تعمیم‌تعلیم ومتحدالروح‌شدن- تألیف‌آقا نور حقیق صدر‌المعالی خوانساری طهران۱۳۰۸.
۶-راه پیشرفت- نگارش مصطفی فاتح- تهران ۱۳۱۰
۷-خطوط معمول در دنیا و میزان تکامل خط فارسی- تألیف دکتر حسین رضاعی-پاریس۱۳۱۵
۸-الفبای آسان- تألیف مرحوم حاج‌میرزا ابوالقاسم آزادمراغی-طهران۱۳۲۴
۹-سبک پهلوی یا شیوهٔ نوین خط‌فارسی پیشنهاد رحیم‌زاده صفوی- طهران۱۳۲۸
۱۰-رسالهٔ الفباشناسی- تألیف آقانورحقیق(صدر‌المعالی)-طهران۱۳۳۲
۱۱-درپیرامون خطف ارسی- نوشته یحیی ذکاء- طهران۱۳۲۹
۱۲-لزوم قطعی تغییر خط- از ابراهیم گرانفر طهران-۱۳۳۶

گذشته ازین دوازده کتابی که جداگانه چاپ شده است تا جائی که من خبر دارم از هشتاد سال پیش بسیاری از اندیشمندان و دانایان‌ایران در روزنامه‌ها و مجله‌های فارسی چه در ایران و چه در ترکیه‌و قفقاز و مصر و هندوستان بزبان ما در این زمینه سخن گفته‌اند. درکشور‌های‌دیگر اسلامی نیز کتابها و رسایل و مقالات‌دراین‌باره چاپ شده است و دانشمندان عرب نیز معایب خط خود را بیان کرده و معتقد به‌تغییر آن شده‌اند. حتی کسانی که در نگاه داشتن این خط کنونی تعصب می‌ورزند نمیتوانند منکرشد که این خط پنج عیب اساسی دارد بدین گونه:

۱-ظاهراً چنین بنظر میآید که خط کنونی اگر همزه را بحساب بیآوریم تنها شامل ۳۳ حرفست اما اگر درست بیندیشیم می‌بینیم که چون ۷ حرف آن بدوشکل یعنی تنها ودرآخر کلمه نوشته میشود و ۲۶ حرف آ‌ن‌را بچهار شکل مختلف یعنی تنهاو درآغاز ومیان و پایان کلمه می‌نویسند۱۰۴ شکل مختلف پیدا میکند در حقیقت الفبای امروزی مرکب از۱۲۸ علامتست. درخط امروز چهارشکل کاف کوفی ودوشکل نون کشیده(باصطلاح حروف‌چینان چاپخانه نون کشکولی)و دوشکل نای گرد تنهاو آخر کلمه ویک‌های همزه‌دار برای اضافهٔ کلمات مختوم بهاء و چهارشکل سین کشیدهٔ بی‌دندانه و سه شکل‌های دوچشم بکار میبریم واگر این۱۶ شکل را نیز بحساب بیآوریم درخط ما اکنون ۱۴۴ علامت هست وحال آنکه اگراسوات را نیز بشمار بیآوریم زبان ما تنها ۳۰ علامت لازم داردو ۱۱۴ علامت زاید را باید حذف کنیم.

۲-همهٔ فارسی زبانان از نخستین روزی که کلمات تازی‌وارد‌زبان ما شده است همیشه حروف عربی را عینا مانند حروف فارسی تلفظ کرده‌اند و بهیچ وجه تفاوتی در میان«ث» و «ص» و «س» و «ز» و «ذ» و «ض» و «ظ» و «ت» و «ط» و «ح» و «ه» نگذاشته‌اند.

درین تردیدی نیست که خط خوب خطیست که باید تابع تلفظ هرزبانی باشد. این که برخی میگویند باید املای‌کلمات تازی را درزبان فارسی نگاه داریم ورعایت بکنیم تااصل آنها معلوم باشد درست نیست زیرا که الفاظ تازی درزبان ما حکم عاریت را دارد وهرکلمهٔ بیگانه‌ای که وارد هرزبانی میشود تابع قواعد آن زبان است چنانکه تازبان نیز درگرفتن کلماتی از زبان فارسی همین‌کار را کرده‌اند وهر چه«کاف» درفارسی بوده است در عربی بجیم و هرچه«پ»بوده است ببا وهرچه«چ»بوده است بصاد وهرچه«ژ»بوده است بزابدل کرده‌اند. پدران بزرگوار ما نیز گاهی دربارهٔ کلمات عربی وارد در زبان فارسی رعایت عرف زبان خود را کرده‌اند چنانکه کلمهٔ طلایع عربی را که جمع طلیعه است در فارسی«طلایه» گفته و نوشته‌اند و نیز«قفص»عربی را در فارسی«قفس» ضبط کرده‌اند. همیشه الفهای اول کنیه‌های عربی را درفارسی حذف کرده‌اند و مثلاً ابایزید را بایزید‌و ابولحسن را بوالحسن گفته و نوشته‌اند وحتی کلمهٔ ابوالهوس و ابواعجب در فارسی بوالهوس و بوالعجب آمده و بسیاری از قدمای ما آنها را بلهوس و بلعجب نوشته‌اند. اگربخواهیم رعایت املای اصلی کلمات خارجی را درفارسی بکنیم کار ما بسیار دشوار خواهد شد. مثلا چون کلمه«تلفن»را که از زبان فرانسه گرفته‌ایم در آن زبانTéléphoneمینویسند ما هم بایددر فارسی«تلپهونه» بنویسیم یا کلمه پاکت را که از انگلیسی گرفته‌ایم چون درآن زبانPacket مینویسند ما هم باید در فارسی«پاسکت»بنویسیم و پیداست که این‌کار تاچه اندازه نادرستست.

چون درین خط حروفی که هم‌صدا هستند وجود دارد بمرور زمان در املای اصیل فارسی تصرفاتی کرده‌اند که‌مارا گرفتار کرده است‌وبیشتر این تصرفات هم برای اجتناب از نقطه گذاریست و هم برای آنست که در خط همیشه خوش نویسان رعایت زیبائی ظاهری کلمه را کرده ومثلاً«ط» راکه شکل بیضی زیبائی را دارد به«ت»ترجیح داده‌اندو تپیدن و تپش و تپانچه و تپان ومشتقات دیگر این فعل رابطا نوشته‌اند. همچنین غلتیدن و غلتک وغلتان‌وغلت خوردن و نظایر آنرا و در نفت وتشت و تاس و تاق و تالار فارسی رعایت املای عربی‌این کلمات را که از فارسی گرفته‌اند کرده‌اندو توفان را که از فعل توفیدن فارسی بمعنی بانگ کردن و آشفتن است بهمین املاء نوشته‌اند.

همین معامله راباکلماتی که اززبانهای اروپائی آمده‌اند کرده‌اند مانند امپراتور وپتاس ومتروسانتی و متروتنتور. همین تصرفات را درکلمات زغال و آزوغه و حتی کلمهٔ اتاق که از زبان مغولی آمده است کرده‌اند. درکلمهٔ شصت و صد فارسی صاد آورده‌اند و حال آنکه شصت را پدران ما شست مینوشتند و درکلمهٔ‌ سده که مشتق از همان صداست صاد ننوشته‌اند و تازیان نیز خود اغلب آنرا«سدق» می‌نویسند.

در نامهای خاص نیز ازین گونه تصرفات کرده‌اند مثلا در طهمورث و طهماسب که از کلمهٔ تهم فارسی ساخته شده است و حال آنکه با مشتقات دیگر مانند تهمینه و تهمتن این معامله را نکرده‌اند. درنامهای جغرافیائی ایران مانند طهران و طالقان و طالش و طوس و طبرستان و طابران و طبرک و نظایر بسیار آنها،‌در نامهای اروپائی مانند پطر کبیر و پطرز بورگ نیز بدعت راگذاشته‌اند.

پیشینیان ما بالعکس همیشه خط را تابع تلفظ قرار داده‌اند چنانکه دالهای فارسی که پیش از آنها حرکت«آ» و «ای» و «او» هست در اصل ذال بوده است مانند باد و بید و بود. تا مدتی که آنها را ذال تلفظ میکردند ذال مینوشتند و پس از آنکه تلفظ ذال از میان رفت نقطهٔ ذال را هم حذف کردند. تا قرن ششم دال فارسی با دال عربی قافیه نمیکردند وازاواخر قرن ششم کم‌کم این قید را از میان برداشته‌اند.

۳- اشکال دیگری که در خط کنونی هست اینست که ۲۸ حرف این خط با کم و زیاد شدن نقطه و بالا و پائین گذاشتن آن و گذاشتن یک یا دو سر کش با هم اشتباه میشود. شواهدی که درین زمینه هست باندازه‌ایست که میتوان کتاب بزرگی گرد آورد و یقین دارم خوانندگان بارها گرفتار این دشواری جان‌فرسای شده‌اند. بازرگانی روزی برای من حکایت کرد که در نتیجهٔ اشتباه تلگراف‌چی که بخرید را نخرید تلگراف کرده بود مبلغ هنگفتی زیان برده و هرگز نتوانسته آنرا جبران بکند. یک سرکش گذاشتن برکاف عربی و دو سرکش گذاشتن بر گاف فارسی نیز زیانهای بسیار بزبان ما می‌زند چنانچه امروز کمتر کسی را می‌شناسیم که لشکر و رشک و سرشک و اشک و مشک و پزشک را باکاف عربی بنویسند و حال آنکه با گاف نوشتن غلط فاحش بشمار میرود. همچنین کلمهٔ سوک و سوکوار حتماً با کاف‌عربیست چنانکه رودکی آنرا با ملوک قافیه کرده‌و گفته است.

بسا که‌شاد درین خانه بودم و خندان
چنانکه جاه من افزون‌بد از امیر‌وملوک
کنون همانم و خانه همان‌و شهرهمان
زمن نپرسی کز‌چه شدست شادی سوک؟

۴-عیب‌دیگراین‌خط اینست که برخی‌از حروف‌بیک‌دیگرپیوسته می‌شوند و برخی نمی‌پیوندند ودر نتیجه‌بارها‌میشود که حتی ورزیدگان در زبان فارسی باید‌جمله‌ای را چند بار بخوانند تا بدانند جائی که حرفی‌قطع شده در میان کلمه‌است‌ویادرپایان‌آن‌و‌بهمین جهت برخی که تفنن میکنند دوکلمه راکه نباید بهم متصل کرد بیک‌دیگر وصل میکنند وخواننده را دوچارزحمت‌میکنند.

۵-بزرگترین عیب ای‌خط اینست که بجز«آ»شش صدای دیگرکه در زبان ما هست در آن علامت ندارد. برای کسره وضمه علامت نداریم وبرای صدای«او» واو مینویسیم که خود جزو حروف بی‌صدا است وبرای «ای»یا مینویسیم که‌آن نیز جزو حرفهای بی‌صداست. برای ضمهٔ کشیده مانند فردوسی و دولت، «و»که دراصل زبان تازی فتحهٔ زده بواوتلفظ میشود وما ایرانیان آنرا بشکل دیگر ادا میکنیم و رعایت این تلفظ را درکلمات فارسی نظیر آنها مانند «نو» و«جو»میکنیم نیز واو مینویسیم که یک‌جا«او» و جاهای دیگر و او مفتوح ومکسور و مضموم خوانده شود. بهمین جهتست که کلماتی مانند رنجور را که که پیش ازین اشاره کردم میبایست بفتح واو خوانده باشند از قدیم باشباع واو خوانده‌اند.

چون درین خط فتحه و کسره و ضمه نوشته نمیشود از ناچاری کلمهٔ«نه» راکه در حقیقت نون مفتوحست و کلمات«به» و «چه» و«که» را که در حقیقت ب و چ وک مکسورست بهاء نوشته‌اند تا حرکت آنها را تا اندازه‌ای برسانند و همین سبب شده است که قانون گذاران اخیر زبان ما نام آنرا«های غیر ملفوظ»گذاشته‌اند. این کلمات را نخست در زبان مابیا یعنی«بی» و«جی» و«کی» می‌نوشتند و یا را علامت کسره می‌دانستند و سپس آن‌یا رابها بدل کرده‌اند. همچنین واودر کلمهٔ «تو» و«دو» جانشین ضمه است و نیز بهمین جهت ناچار شده‌اند ضمهٔ عطف فارسی را واو بنویسند و ازآن‌زمان ایرانیان درس‌خوانده عادت کرده‌اندواو مفتوح‌را که واو عطف زبان تازیست بجای ضمهٔ عطف بزبان بیآورند. در صورتی که در فارسی علامت عطف ضمه است ونه واو مفتوح ودرسراسر شعر فارسی بجز چندبیتی که از دورهٔ سامانیان مانده‌است ما یک بیت نداریم که بتوان‌در آن ضمهٔ عطف را واو مفتوح‌خواند وبوزن‌شعر زیانی نرسد.

ازین پنج عیب اساسی که بگذریم برخی معایب فنی دیگر درین خط هست یکی از آنها اینست که بجز الف و حاو‌دال وراءوسین‌وصاد وطاوعین ولام‌ومیم در نوشتن حروف دیگر دست باید دو حرکت بکند یک بار خود حرف را بنویسد و باردیگر نقطه‌های آنرا در بالا و یا پائین بگذارد وسرکش کاف را نیز بگذارد تا با لام اشتباه نشود عیب دیگر آنست که اگرمد آوتشدید روی حروف مشدد را نگذارند خوانند درست نمیخواند و معمولاً از گذاشتن مد کمتر و از گذاشتن تشدید تقریباً همیشه دریغ میکنند . همچنین در موقع اضافهٔ کلمات مختوم بهاءباید یا همزه‌ای روی ها گذاشت ویا چنانکه در قدیم‌معمول بوده و اخیراً برخی آنرا رعایت میکنند یک‌یا اضافه کرد مانند«خانهٔ من» یا«خانه‌ی‌من» وچون حرفی برای صدای«ای»نداریم ناچاریم هروقت که‌این‌صدا را می‌خواهیم درپایان این گونه‌کلمات برسانیم یا الف ویا و یا همزه ویا برآن بیفزائیم و «خانه‌ای که دارم»یا«خانه‌ئی که دارم» یا«اینک که از راه رسیده‌ای» و «اینک که از راه رسیدهٔ» و البته اصولی که امروز بیشتر رعایت می‌کنند بهترست. عیب دیگر اینست که در موقع خواندن نیز باید متوجه اصل‌حرف و نقطه‌های بالا و پائین آن و علامات دیگر آن بود وقهراً برچشم بیشتر فشار میآید و رنج آن دوبرابر میشود.

مهمترین نکته‌ای که درین‌زمینه‌هست زیانیست که نوآموزان‌وکودکان‌ما از این راه می‌برند. هرکس که اندک‌تجربه‌ای در این زمینه داشته باشد میداند که دردبستانها تا پایان دورهٔ ابتدائی پسران و دختران گرفتار خواندن و نوشتن‌زبان مادری خود هستند و ازین‌واضح‌تر چیزی نیست که آموختن زبان‌مادری که کودک از دوسالگی تدریجاً آنرا فرا میگیرد و در هفت‌سالگی که وارد دبستان میشود هرچه بخواهد می‌تواند بآن بگوید نباید خواندن و نوشتن آن شش‌سال‌وی‌راسر گردان بکند . تازه پس از اتمام دورهٔ دبستان کودکان از یاد گرفتن زبان مادی خود مستغنی نیستند و پس از آنکه دبیرستان را هم بپایان رسانیدند در مسابقهٔ ورود بدانشگاه کامیاب نمیشوند وپس از رسیدن بدرجهٔ دکتری در ادبیات فارسی باز دشواریهائی دارند و بسا شده است که تا پایان زندگی ادیبان زبان‌ما بکلمات تازه برخورده‌اند که درتشخیص آن سرگردان مانده‌اند و اگر حل ناشده نمانده باشد برحسب تصادف و اتفاق آنراحل کرده‌اند.

کسانی که کتابهائی بزبان فارسی‌تألیف کرده‌و باین خط چاپ کرده‌اند می‌دانند که‌همین‌کار که در بسیاری از کشورهای‌دیگر باندازه‌ای آسانست که‌مؤلف‌طبع‌ونشر آنرابدیگری‌واگذارمی‌کنددرمیان‌ما باچه‌رنج‌فرسای‌وخون‌دل‌وفرسودگی‌چشم‌توأمست. با همهٔ دقتها و جان‌کاهی‌هاباز کتاب‌بی‌غلط چاب‌درنمی‌آید و مؤلف مطمئن نیست که خوانندهٔ خود راکاملا راهنمائی کرده‌باشد.

درجهان ما دامنهٔ علم‌و معرفت هر روز نسبت بروز گذشته گشاده‌تر میشود. امروز برای کسانی که میخواهندازدانش بهره‌ای‌بردارند پنج‌دقیقه از عمرشان درست برابر با ده سال از عمر دانشمندان قرنهای گذشته‌ است. آدمی‌زاده هرچه زودتر دانش فرابگیرددر زندگی مادی و معنوی‌نیک‌بخت‌ترست. یگانه‌سرمایهٔ فرزند آدمی‌عمر‌اوست. این چندسال زندگی‌رانباید در کاری بهدر داد که با رنجی کمترودرمدتی کمتر بتوان‌آنرا انجام داد. پدران و مادران‌باید دربارهٔ فرزندان‌دلبند خود بیش از همه چیز درین اندیشه‌باشند. راهنمایان ملل باید این‌نکتهٔ بسیارمهم راکه‌یگانه ضامن نیک‌بختی مردم این‌روزگارست‌درنظر بگیرند.

اگر هشتاد سال پیش برخی از راهنمایان اندیشمندایران متوجه این نکتهٔ بسیار مهم‌شده‌اند امروز اهمیت آن چندین برابر شده است. ایشان برای رفع این دشواری چهار راه مختلف‌درپیش گرفته‌اند.

۱-گروهی عقیده داشته‌اند که‌باید یکی از خطوط پیش از اسلام را که ایرانیان برای زبانهای ایرانی‌بکاربرده‌اند دوباره در ایران معمول کرد،‌مثلا خط اوستائی یا خط‌پهلوی را. این نظر درست نیست زیرا که برخی از آن خطها همین معایب و نواقص خط کنونی را دارند و مفاسد برخی ازآن خطوط از آن جمله خط پهلوی از زیانکاریهای خط امروزی بیشترست. وانگهی خطوط قدیم دیگر سازگار با زبان امروزی نیست که تقریباً صد برابر وسعت گرفته است. خط باید چهار شرط عمده درآن باشد. حروف مشابه یا نزدیک بیک‌دیگر نداشته باشد. نقطه واعراب و علامات زائد نداشته باشد. حروف آن در یک کلمه بهم بپیوندد و حروف متصل و منفصل نداشته باشد. برای‌يک صوت ویک‌مخرج بیش از یک‌حرف بکار نرود وازحروف‌مرکب خودداری کنند. این شرایط درهیچ‌یک از خطهای قدیم‌ایران‌نیست.

۲-گروه دیگر معتقد بوده‌اند که همین خط کنونی را باید اصلاح کردو نواقص‌آن را ازمیان برد وهرچه نداردبرآن افزود این کار هم شدنی نیست زیرا که اساس این‌خط چنانست که نمی‌توان درآن تصرف کرد وهر تصرفی درآن بکنند بر دشواریهای آن میافزاید.

۳-گروه سوم معتقد بوده‌اند که از الفباهای مختلف باید ترکیبی کرد و الفبای مخصوصی برای زبان فارسی مرکب از الفبای‌لاتین و یونانی و روسی و ارمنی که هریک‌از آنها‌علامتی برای‌مخرجی‌هست که درخط دیگر نیست فراهم آورد. این کارهم‌درست نیست زیراگذشته ازآنکه الفباهای مختلف‌هم‌آهنگ نیستند ونمیتوان حروف‌آنها را باهم ترکیب کرد‌الفبای‌آیندهٔ فارسی ناموزون و ظاهرزننده‌ای پیدامی‌کند و هرکس که بخواهد آنرا بخواند ناچارست که سه چهار الفبای‌مختلف‌رابشناسد.

۴- گروه چهارم که دلیلشان استوارتر و پیشنهادشان آسان‌پذیر‌ترست عقیده دارند که همان ۲۵ حرف الفبای لاتین کاملا نیازمندیهای زبان فارسی را بر‌میآورد و حاجت بگرفتن حروف دیگری از خط روسی یا یونانی و یا ارمنی نیست. در زبان فارسی هنگامی که هشت حرف مخصوص زبان تازی را که فارسی‌زبانان تلفظ نمیکنند کناربکذاریم ما۲۸ حرف لازم داریم و تنها سه‌علامت باید بر حروف الفبای لاتین بیفزائیم تا کاملا نیازمندیهای زبان فارسی رابرآورد.

در باره اکثریت حروف الفبای لاتین و بکار بردن آنها در زبان فارسی هیچ کس تردید ندارد و تنها پنج مورد پیش می‌آید که باید درآنها تصمیم گرفت. یکی اینست که برای فتحه و الف ممدود«آ» در خط لاتین بجزa یاä بنویسیمj را برای جیم میگیریم و چون برای ژ نیز علامتی لازم داریم بالای آن‌خط کوچکی می‌کشیم.Cرابرای شین میگیریم و چون برای چ نیز علامتی لازمست‌و چ درفارسی استعمال میشود در زیر c نقطه‌ای یا علامتی بدین گونه میگذارینX.ç را برای خ میگیریم چنانکه در بسیاری‌از زبانهای‌دیگر این کاررا کرده‌اند.qرابجای غین بکار میبریم و بدیهیست کهKبرای کاف وgبرای گاف خواهد بود. این پیشنهاد گروه چهارمست‌وهمه بسته باین است که دانشمندان بیدار وروشن بین ایران درین زمینه گامهای بلند بردارند.

به نقل از مجلهٔ کاوش، شمارهٔ اول، دورهٔ دوم، آبان ماه ۱۳۴۲، صص ۱۸‐۲۶.
برگرفته از: نفيسی، سعيد، تاريخ خط در ايران، تارنمای ويكى نبشته