نـوشـــته: مهـديــزاده کابـلـــی
(استاد پيشين دانشگاه کابل)
عبدالله يوسف عزام (١٣۶٠ - ١۴١٠ ه.ق) (١٩۴١ - ٢۴ نوامبر ١٩۸٩)، يکی از چهرههای شناخته شده در ميان "عرب - افغانها" بود که نقش برجسته در کشيدن پای داوطلبان بنيادگرای عرب و مسلمان به جنگ افغانستان (بر ضد اشغال آن کشور توسط ارتش سرخ) داشت.[۱]
زندگينامه
دکتر عبدالله يوسف عزام که در سال ١٩۴١ ميلادی، (در جنین واقع در فلسطین اشغالی) زاده شد[٢]، مبارز فلسطينی و از بر پا کنندگان جنبش جهادی حماس بود. او که آموزشهای مذهبی (در اردن و سوریه) ديده بود و درجۀ دکترا در فقه اسلامی از دانشگاه الازهر داشت[٣]، در دوران تحصیل در مصر با سازمان اخوانالمسلمین آشنا شد، در جنگ شش روزۀ اعراب و اسرائیل در صف داوطلبان اخوانالمسلمین شرکت کرد و تا آخرین لحظۀ حیات در سال ١٩۸٩ میلادی به پیمان خویش با این سازمان وفادار ماند.[۴]
شرکت در جهاد مردم افغانستان
دکتر عبدالله عزام که در آغاز جنبش مقاومت مردم افغانستان، در یک جمعیت خیریه عرب در پیشاور برای کمکرسانی به مهاجرین افغان مشغول به کار بود[۵]، در نخستين سالهای دهۀ ١٩۸٠ با صدور فتوايی دربارۀ واجب بودن جهاد در افغانستان، شور و شوق بسياری از جوانان مسلمان را بر انگيخت.[۶]
عزام در ١٩۸۴ در پيشاور و در منطقۀ مرزی ميان پاکستان و افغانستان سازمانی با عنوان "مکتبهالخدمه" يا "ادارۀ خدمات (مجاهدان)" بر پا کرد که کار جذب، تأمين مالی و آموزش نظامی داوطلبانی میپرداخت که از ســراسر جهان اســـلام به آنجا میآمدند و سپس به افغانستان فرستاده میشدند.[٧] "مکتبهالخدمه" در ٣۵ کشور و از جمله در آمريکا شاخههايی داشت که به جذب جنگجويان داوطلب میپرداختند.[۸] شاخۀ اين سازمان در آمريکا، بيشتر در شهر بروکلين فعال بود.[٩]
عبدالله عزام و سازمان القاعده
هستۀ القاعده در جريان جنگ افغانستان پديد آمد. بر عکس پندار همگانی، مفهوم القاعده را که در آغاز از سوی پايهگذارانش "القاعدهالصلبه" (به معنای شالودۀ استوار) خوانده میشد، برای نخستينبار عبدالله عزام در ١٩۸٧ مطرح کرد. او در اين زمينه در نشريۀ "الجهاد" نوشت:
- "هر اصلی، نياز به يک گروه پيشگام دارد که آنرا اجرا کند: گروهی که همزمان در حالی که بر جامعه تمرکز میکند، آمادۀ وظايف سنگين و ايثار و فداکاری باشد. هيچ ايديولوژی از يک گروه پيشگام که برای پيروزی آن آمادۀ فداکردن همه چيزش باشد، بینياز نيست. اين گروه در راه پر خطری بیپايان زندگی برای رسيدن به هدف، پرچم به دست میگيرد؛ چون خدا مقرر کرده که بايد چنين کاری انجام دهند. اين گروه قاعده استواری برای رسيدن به جامعۀ اسلامی مورد نظر تشکيل میدهد."[۱٠]
بدينسان، عزام را میتوان پايهگذار و رهبر معنوی القاعده دانست. در واقع، القاعده از همان "مکتبهالخدمه" او برخاست.
هر چند برخی کسان نيز القاعده را "قاعدةالجهاد" يا "بنياد جنگ مقدس" میخوانند؛ اما چارچوب گستردۀ آنچه را که بعدها القاعده ناميده شد، عزام در ١٩۸٧ و ١٩۸۸ ريخت و در واقع منشور آنرا نوشت. عزام، القاعده را سازمانی میپنداشت که قرار است قدرت و توان مجاهدين عرب را به سرزمينهايی هدايت کند که در آنها مسلمانان زير ستم و سرکوبند. به سخن ديگر، القاعده میبايست يک "نيروی واکنش سريع" اسلامی باشد که به تندی از همباوران دفاع کند.[۱۱]
با آنکه اسامه بن لادن يکی از شاگردان دکتر عبدالله عزام بود، اما هرچه جنگ افغانستان به پايان خود نزديک میشد، روابط عزام و بن لادن رو به تيرگی میرفت و سرانجام در ماههای پايانی ١٩۸۸ اختلاف نظر بر سر پارهای موضوعات بالا گرفت. عزام و بن لادن بر سر اصول و هدفهايی مانند پشتيبانی از مسلمانانی که برای داشتن باورهای مذهبی زير ستم و سرکوبند (بويژه آنان که همچون مسلمانان فلسطين، کشمير و چچن درگير مبارزات قومی و ملی هستند) هم رأی بودند، ولی دربارۀ تاکتيکها با هم اختلاف داشتند. عزام بيشتر به جنگ متعارف باور داشت، در حالی که بن لادن هوادار کارهای تروريستی هم بود. عزام مخالف کشتار غير نظاميان بويژه کودکان و زنان بود؛ مفهوم جهاد از ديد او محدودتر و تدافعیتر بود. به سخن دقيقتر، او يک جهادی انضمامطلب بود و هدفش نبرد برای آزادی سرزمينهايی بود که بخشی از "دارالاسلام" بهشمار میآيد، اما زير حاکميت غير مسلمان يا "دارالکفر" است.[۱۲]
ولی بن لادن خواستار تبديل شدن "مکتبهالخدمه" و القاعده به سازمانی بود که کارهای تروريستی را نيز در برنامۀ خود داشته باشد. از آنجا که بن لادن در نخستين ماههای پا گرفتن القاعده، برای توصيف مجاهدين مرتبط به خود واژۀ "ارتش اسلامی" را به کار میبرد و هدف خود را احيای نظام خلافت از راه جهاد جهانی میدانست، میتوان دريافت که دست کم در آغاز کار، در انديشۀ او نيز جنگ متعارف پر رنگتر از تروريسم بوده است.[۱٣]
آثار
نوشتههای عزام در زمينۀ جهاد و بويژه جهاد در برابر اتحاد جماهير شوروی، در سطح جهان انتشار میيافت. عنوان يکی از اين نوشتهها اين بود: "به کاروان جهاد بپيونديد و از سرزمينهای اسلامی دفاع کنيد"[۱۴]. "الجهاد"، نشريۀ اصلی "عرب - افغانها" نيز مطالب بسياری از عزام چاپ میکرد. عزام در نوشتههايش تأکيد میکرد که جهاد به سبب نيرومندی و زنده شدن جهان اسلام، پا گرفتن دوبارۀ جامعۀ اسلامی در زمان پيامبر (ص)، اتحاد جهان اسلام، برپايی خلافت اسلامی و سرانجام، تبديل شدن اسلام به يک قدرت جهانی خواهد شد.[۱۵]
عزام بر فرهنگ شهادت انگشت میگذاشت و از اين راه به تشويق و تحريک نيروهای جهادی میپرداخت. او بر آن بود که "زندگی امت مسلمان تنها وابسته به جوهر علما و خون شهدا است. چه چيز زيباتر از نوشتن تاريخ امت با جوهر يک عالم و خون اوست. نقشه تاريخ اسلامی با دو رنگ سياه و سرخ شکل گرفته است و زيباتر از همه آنکه قلم و خون از يک نفر باشد ... اين گونه امت به حرکت واداشته میشود. به همان اندازه که شمار علمای شهيد افزايش يابد شمار ملتهايی نيز که از خطر زوال نجات میيابند و از خواب ناآگاهی بيدار میشوند بيشتر خواهد شد."[۱۶]
عزام در يکی از کتاب های خود تحت عنوان "بشائر النصر"، که در سال ١٩۸۸، در پیشاور به نشر رسید، خطاب به مجاهدین افغان میگوید:
- "امریکا از طریق رسانههای جمعی در تلاش است تا پیروزی شما علیه قشون سرخ را ناشی از کمکهای مالی و تسلیحاتی خود، از جمله راکت استینگر، عنوان نماید.
هدف از این تبلیغات اینست تا به مسلمانان تفهیم نماید که پیروزی این جهاد ناشی از کمک امریکاست و به این ترتیب روحیۀ توکل به خداوند را در امت اسلامی تضعیف کند."
عبدالله يوسف عزام میگفت: "تاريخ نوشته نمیشود مگر با خون. بنای شکوه ساخته نمیشود مگر با کاسههای سر. افتخار و احترام ايجاد نمیشود مگر بر بنياد جنازهها و معلوليتها ... کسانی که فکر میکنند میتوانند جوامع را بیخون و قربانی دگرگون کنند، جوهر دين را نشناختهاند و شيوه و سنت بهترين پيامبر خدا [حضرت محمد(ص)] را در نمیيابند."[۱٧]
عزام که سخنران توانا و نویسندۀ چیره دست بود، در تشویق جوانان عرب به شرکت در جهاد افغانستان سهم بزرگ ایفا کرد. او در این راه از کمک دولتهای عرب برخوردار شد که مشتاق صدور جوانان پر شر و شور و انقلابی از کشورهایشان به نقطهای دور از مرزهای جهان عرب بودند.
فعالیتهای عزام، از یکطرف در جلب توجه جهان عرب به جهاد افغانستان موثر افتاد، از جانب دیگر، رژیمهای محافظهکار عرب را از شر عناصری که میتوانستند در داخل کشورهایشان مشکلآفرین باشند نجات داد و از همه مهمتر این کار موجب کمتر شدن توجه اعراب به مسئلۀ فلسطین شد و به همین دلیل وی مورد انتقاد برخی از گروهها در جهان عرب بويژه فلسطینیها قرار گرفت.
عزام، سرانجام، در سال ١٩۸٩ ميلادی، به دست چند تن ناشناس کشته شد.
[1][2][3][4][5][6][7]
[۲]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[۶]- عماد نداف، اسامه بن لادن؛ يک نفر از ميليارد، تهران: نشر عابد، ١٣۸١، ص ۵٠
[۸]- Rohan Gunaratna, Inside Al-Qaeda: Global Nerwork of Terror, (New York: Colombia University Press, 2002) p. 4.
[۹]- Ibid., pp. 80, 81.
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[۲٠]-
[۲۱]-
[۲۲]-
[۲٣]-
[۲۴]-
جُستارهای وابسته
□
منابع
□
□
□
پيوند به بیرون
□
□