فهرست مندرجاتنژادهای افغانستان
هزاره
[قبل] [بعد]
این مقاله ترجمۀ فصل دوازدهم و سیزدهم کتاب «نژادهای افغانستان» تالیف ایچ. دبلیو. بیلیو، نویسندۀ مشهور انگلیسی است. این کتاب در سال ۱٨٨٠ م چاپ شده و شامل یک پیشگفتار و ۱٣ فصل (مقدمه، افغان، تاریخ افغانستان، رابطۀ برتانیه با افغانستان، شیرعلی، پتان، یوسفزی، افریدی، ختک، دادیک، غلجی، تاجک و هزاره) میباشد. برگردان آن را بدون هیچگونه تبصرۀ به هموطنان خویش پیشکش مینمایم:
[↑] هزاره
این مردم نسبت به تمام اقوام دیگر افغانستان کاملاً فرق داشته و ساحۀ وسیعی را در اختیار دارند که از مرزهای کابل و غزنی تا به هرات در یک جهت و از جوار کندهار تا بلخ در جهت دیگر وسعت دارد. در واقعیت، آنها تمام منطقۀ را در اختیار دارند که پاروپامیزوس باستانی را تشکیل داده، مجزا از تمام مردمان دیگر افغانستان بوده و فقط در سرحدات خویش با آنها در تماس میباشند و بس. این منطقه کاملاً کوهستانی بوده و در اکثریت نقاط خاک آن خراب است، اما دارای تعداد زیاد وادیهای پُرنفوس و حاصلخیز بوده و منبع چند دریای مهم از قبیل ارغنداب و هلمند، هریرود یا هرات و مرغاب در مرو میباشد که توسط دو امتداد بزرگ غربی هندوکش ایجاد شده، بهواسطۀ وادی هریرود از همدیگر جدا شده و به غرجستان یا سفیدبند در شمال و غور یا سیاهبند در جنوب تقسیم شده است؛ در حالیکه در نقطۀ شرقی آن جاییکه هر دو سلسله از هندوکش آغاز میشود، غوربند بامیان واقع است.
داخل این منطقه برای اروپاییها کاملاً نامعلوم است، مگر از تاریخ میدانیم که در زمانهای قدیم، یک منطقۀ بسیار پُرنفوس بوده و برای چنگیزخان، اشغالگر مشهور، مدت دهسال را در بر گرفت تا آنرا مطیع و ویرانه سازد. در آنزمان این منطقه توسط محلات مستحکم احاطه گردیده و در اختیار مردمی قرار داشت که اکثریت آنها از قوم پارسی بودند. خرابههای این قلعههای کوهی هنوز در تمام حصص منطقه وجود داشته و توسط باشندگان فعلی بهحیث ساختمانهای عجیب (اعمارشده در قلههای دستنارس) تشریح میگردد که توسط جنها (و نه آدمها) ساخته شده، دیوارها و عمارات بسیار مستحکم و وسیع آن هنوز در بین مخروبهها باقی مانده است. در اینجا یکتعداد زیاد مخروبههای تعمیرات بودایی نیز در حصص شرقی منطقه وجو داشته مقدار زیاد سکهها (اکثراً از شاهان یونانی بکتریا) در آنها یافت شده است.
بهارتباط وابستگی قومی مردمان هزاره شکی وجود ندارد که قواره و شکل آنها نشاندهندۀ آن است که آنها مربوط تاتارهای منگول اند. اما در رابطه به تاریخ و چگونگی استقرار آنها در این منطقه معلومات بسیار ناچیزی وجود داشته و خود آنها نیز در این زمینه هیچگونه معلوماتی ندارند. نام ایشان نیز هیچگونه سر نخی بهدست نمیدهد زیرا یک نام بومی نبوده و اشتقاق خارجی است. درک عام منشای کلمۀ هزاره آن است که مشتق از واژۀ «هزار» بوده و توسط همسایگان بهاین مردم اطلاق شده است و آنهم به تعقیب استقرار آنها منحیث محلات نظامی در قطعات یک هزار نفری (جنگجو) توسط چنگیز خان در ربع اول قرن سیزدهم. گفته میشود که چنگیزخان ده قطعۀ (یکهزار نفری) را در اینجا باقی گذاشت که نُه قطعۀ آنها در هزارۀ کابل و قطعۀ دهم در هزارۀ پکلی در شرق اندوس بود. معلوم میشود که قطعۀ آخری فقط پاسدار بوده برای اینکه چنگیز زمستان را در سوات قبل از بر گشت به تمغاج سپری نموده و منتظر جواب شاه هند برای درخواست خویش جهت عبور بهآن منطقه از طریق هند بود.
این مردم در بین خودشان هرگز کلمۀ هزاره را بهحیث هویت قومی خود استعمال ننموده و هنوزهم هیچ نامی برای مردم خود بهحیث یک قوم ندارند. آنها در بین خود بهواسطۀ نامهای چندین قبیلۀ عمدۀ آنها و طوایف مطیع به آنها شناخته میشوند. لذا آنها جاغوری، بهسودی، داهیزنگی، داهیکندی، غوری وغیره میباشند. دو نام داهی و یا ده (طوریکه توسط ما نوشته میشود) شاید یک هویت وابستگی قومی بوده و ممکن است یک ردیابی داهی ماورالنهر باشد که در اول با آنها جنگیده و بعداً با ساکا در هجوم آنها به این منطقه در حوالی میلاد مسیح ائتلاف نموده باشند. قبایل دیگر هزاره نیز با همین پیشوند وجود دارند مثل داهی راواد، داهی چوپان، داهی وغیره. آنها در بین خارجیها خود را هزاره میخوانند مگر بهصورت عام کابلی و بعضی اوقات غلجی یا افغان نیز میگویند. آنها چارایماق، جمشیدی، فیروزکوهی، تایمنی و دیگر قبایل تاتار در حصص غربی منطقه را منحیث اقارب (همقوم) قبول دارند اما مناسبات بسیار صمیمی با آنها ندارند. آنها به استثنای چند کلمۀ ترکی، کاملاً زبان مادری خود را از دست داده و بهعوض آن، زبان پارسی قرن سیزدهم را فراگرفته و همراه با آن شکل قومی مذهب آن مردم یعنی شیعه را اختیار نمودهاند. وضع در مورد تمام قبایل شرقی چنین بوده ولی بعضیها در شمال و غرب منطقه دارای مذهب سنی اند.
از اینکه توضیحات فعلی به ارتباط معنی و اطلاق کلمۀ هزاره (طوریکه فوقاً ارائه گردید) بتواند ضروریات مسئله را تکافو کند، یک مسئلۀ مشکوک است. حقایق در جهت تایید آن وجود دارد: موجودیت ناحیۀ در شرق اندوس بهنام هزاره (زیرا در اینجا یکی از ده قطعۀ قشون منگول، که فوقاً اشاره شد، وجود داشت)، موجودیت نام هزرو در بالای جادۀ به صوب اندوس و نهچندان دور از اتک و هزره در مسیر جادۀ کرم - کابل و نهچندان دور از شتر گردن مشهور. دو منطقه آخری نقاط استراتژیکی در تقرب به کابل از طرف شرق میباشند که شاید توسط قشون چنگیز اشغال شده و لذا نام آنها را کسب نموده است. از طرف دیگر تصور منطقهای که حالا بهنام هزاره یاد میشود (بهشکل ارسریت – همانند آنچه توسط اسدراس بهحیث محل هجرت اسراییلیهای اسیرپس از فرار آنها از پارس اشاره گردید) شکلی است که میتواند به آسانی به کلمۀ مورد استعمال تبدیل گردد.
معلومات بسیار اندکی دربارۀ رسوم و عادات این مردم تاتار وجود دارد. با آنهم گفته میشود که آنها یک مردم ساده فکر بوده و تا اندازۀ زیادی در اختیار روحانیون آنها قرار دارند. آنها تقریباً کاملاً بیسواد بوده و توسط روسای قبیلوی و طایفوی اداره شده و صلاحیت آنها در بالای مردم ایشان مطلق میباشد؛ آنها بهصورت عام بسیار غریب و زحمتکش میباشند. چندین هزار آنها در موسم زمستان در جستجوی کار بالای جادهها، چاهکنها، دیوارگرها وغیره به پنجاب میآیند. آنها در منطقۀ خودشان از اعتبار و حیثیت یک قوم شجاع و زحمتکش برخوردار بوده و در بین افغانها بهحیث نوکر و خدمۀ با اعتماد، صنعتگر و ذکی میباشند. چندین هزار آنها در کابل، غزنی و کندهار در جریان ماههای زمستان منحیث کارگر (در دو شهر اولی عمدتاً در برفپاکی خانهها و کوچهها) کار پیدا میکنند. افغانهای سنی، آنها را بهعلت رافضی بودن، در بردگی نگهداشته و در اکثر شهرهای بزرگ، زنان ایشان منحیث کنیز خریدوفروش میشوند.
هزاره منحیث یک قوم در مقابل افغانها دشمنی آشتیناپذیز داشته و بهمقابل ما (در چندین مورد عملیات نظامی ما در افغانستان) تمایلات خوبی نشان دادهاند. آنها منحیث قبایل مستقل در داخل میباشند که تا کنون در مقابل کوششهای حکومت کابل بهخاطر تحت انقیاد آوردن ایشان مقاومت نموده، بهحیث یک مردم بسیار شجاع شناخته شده و دارای مشخصات نظامی گورخه میباشند. در واقعیت، آنها را میتوان منحیث گورخههای غربی در نظر گرفت، چون آنها از عین قوم بوده و سیمای آنها نیز تفاوتی ندارد. از تعداد دقیق این مردم معلوماتی در دست نیست با آنهم تعداد آنها بهطور تخمینی 120 هزار خانواده (به استثنای قبایل غربی و چارایماق) میباشند. برای ما در مناسبات جدید با افغانستان، این مردم منافع بسیار عمده و خاصی دارند. با تدابیر خوب میتوان این مردم را بهصورت کامل بهما و بهمنافع ما وصل نموده و آنها را بهیک قوای حفاظتی قوی برای موقعیت نظامی ما در این منطقه تبدیل نمود.
چنین است گزارش مختصر اقوام باشندۀ افغانستان. تنوع منشأ، رسوم و عادات متفاوت و منافع متضاد، عوامل مهمی میباشند که هیچ حکومت مستحکم و قوی تکقومی نمیتواند بدون پشتیبانی یک قدرت خارجی، خود را در صلح و امنیت دوامدار نگهدارد. مطالعۀ این مردمان مختلف قبل از اینکه مطیع امپراطوری برتانیه شوند بسیار مفید، دلچسپ و با اهمیت میباشد؛ دور نیست که تعداد زیاد آنها ما را منحیثالمجموع بپذیرند[۱].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی با توافق مترجم ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- «هزاره»، فصل دوازدهم و سیزدهم «نژادهای افغانستان»، تالیف اچ. دبلیو. بیلیو، برگردان عبدالخالق لعلزاد.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ H. W. Bellew, »The Races Of Afghanistan Bing A Brief Account Of The Principal Nations Inhabiting That Country«.