- زندگینامه
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
<...> <...>
[↑] زندگینامه
جان استوارت میل در سال ١٨٠٦ در لندن زاده شد. پدرش جیمزمیل نام داشت که مرید و دوست نزدیک جرمی بنتام بود. جان در فضای رادیکالیسم فلسفی چشم برجهان گشود و از کودکی برای نشر عقاید مربوط به اصالت فایده (Utilitarianism) تحت آموزش قرار گرفت. در دوران کودکی –البته اگر بتوان گفت که وی چنین دورانی را داشته است- و نوباوگی خود را تقریباً فقط در جمع محدود پیروان بنتام سپری کرد، و یکی از برجستگیهای منش و قدرت تعقل او این بود که توانست پس از این دوران طلبگی، در سالهای بعد زندگی خویش به یک استقلال فکری و عقلی دست یابد.
برای تسلی که به تعلیم و تربیتی آرامتر خود داشته باشد آن برنامه سنگینی که برای استوارت میل تعیین شده بود، دهشتانگیز مینماید. وی زیر نظارت شدید پدرش –که به قول خودش -ناشکیباترین انسان بود- در سن سه سالگی آموزش زبان یونانی را آغاز کرد. در فاصله آن سال و هشت سالگی که آموزش لاتین را آغاز کرد، چنان مطالعه وسیعی در ادبیات یونانی انجام داد که فقط معدودی از متخصصان دوران جدید از حد او فراتر رفتهاند، ولی خود در شرح زندگی خویش میگوید که از آن زبان جز مفاهیم صرف و نحو برداشت چنانی نداشت. موفقیت وی در ادبیات لاتین بین سالهای هشت و دوازده به لحاظ وسعت با موفقیتش در ادبیات یونانی قابل قیاس بود. در فاصله همان سالها به آموزش ریاضیات پرداخت و تا حد حساب جامعه و فاضله پیش رفت، و به مطالعه کتابهایی در علوم تجربی، کتابهای رایج در زمینه تاریخ، و چند کتاب کلاسیک ادبیات انگلیسی پرداخت. البته در مورد اخیر پدرش به علت آنکه به طور کلی نسبت به ادبیات شعری و تخیلی بدگمان بود سانسور شدید را اعمال میکرد.
جیمز میل ضمن آنکه تربیت استوارت را زیرنظر داشت روی کتاب برجسته خود تاریخ هند کار میکرد. استوارت که در آن زمان سیزده ساله بود از طریق جراید با محتویات آن تماس داشت. در همان زمان جیمز یک دورهکامل اقتصاد سیاسی را به صورت سخنرانی به پسر آموزش داد که وی موظف بود آن را به صورت مکتوب درآورد و پدر ضمن سخنرانیهای شفاهی خود قطعاتی از آثار آدام اسمیت و ریکاردو را قرائت میکرد.
در طول همین سالها استوارت میل، با نظارت پدرش به برادران و خواهران جوانتر خود آموزش میداد - این برنامه بین ساعتهای شش تا نه و ده تا یک هر روز انجام میشد و اگر برنامه تعیین شده مطابق با رضایت کامل پدر انجام نمیگرفت تکالیف اضافهتری تعین میشد. در چنین برنامه شدیدی زمانی برای بازی به مفهوم معمول کلمه وجود نداشت و بدون تردید استوارت میل نه تنها از عدم سلامت جسمانی رنج میبرد، بلکه از فوائد ناشی از تفریحات و فراغتهای گاه به گاه از کارهای جدید بیبهره بود.
استوارت میل در واقع همیشه این اعتقاد را که در دوران کودکی در ذهنش جایگیر شده بود حفظ کرد که فعالیت معنوی یک وظیفه جدی است. در سراسر زندگیش لذات و علائق او، جز عشق به راهپیمایی، معطوف به کتاب بود، و میتوان توصیف کوتاه دیزائیلی را درباره شخصیت او به هنگام حضور در مجلس عوام درک کرد (هرچند که مطابق با واقعیت نباشد) که استوارت میل همچون یک "استاد آراستگی سیاسی" بود. همواره در رفتار او حالاتی از خودنمایی و ظرافت دیده میشد که با خشونت و جدیت آن طبقه متوسطی که وی در میانشان زندگی میکرد و همیشه احساسی تحقیرآمیز دربارهشان داشت، در تضاد بود.
از سوی دیگر در این باره باید با او همداستان بود که تربیت وی نشان داد که آموزش افراد میتواند از سنینی بسیار کمتر از آنچه معمول است آغاز گردد و اگر با جدیت دنبال شود میتواند مؤثرتر هم باشد. کمتر کسی را میتوان یافت که چون استوارت میل از دقایق زندگی حداکثر استفاده را کرده باشد و باز کمتر کسی را میتوان یافت که به حد او به توفیقهای بزرگی در تلاش خود رسیده باشد. علت عمده این توفیقها را باید به تربیت جدی وی نسبت داد که در سالهای نخست کودکی آغاز گردید و بدون کوچکترین نرمش در سالهای بلوغ ادامه یافت. استوارتمیل در سالهای کودکی آموخت که با جدیت بیاندیشد، با قدرت عقاید خود را بیان کند و با ایثار و از خودگذشتگی نیروی خویش را برای کاری که خود را وقف آن کرده بود، صرف نماید. در اواخر دوران زندگیش استوارت میل پیشوای فلسفی پذیرفته شده جنبش لیبرالیسم انگلستان، و به بیان لرد مورلی (Lord Morley) یکی از برجستهترین آموزگاران عصر خویش بود. برای یک چنین دستاوردهای بزرگی بهایی میبایست پرداخت گردد و شاید آنچه استوارت میل در این راه پرداخت چندان زیاد نبود.
منابع اصلی اطلاع ما درباره زندگی عادی استوارت میل اتوبیوگرافی، نامههای او و خاطرات معاصرانش است. این آثار یک طبیعت بسیار حساس و با محبت و یک منش اصیل و شریف را نشان میدهد و جای تأسف است که این ویژگیها هرگز نتوانست به علت آن تربیت دوران کودکی که احساس را خوار میشمرد و بر تعقل تأکید فراوان میورزید به یک تجلی و بیان کامل برسد. اتوبیوگرافی، کتابی که به لحاظ صمیمیت کمتر همتایی میتواند داشته باشد، منحصراً به رشد عقلی او میپردازد، و درباره خصوصیات فردی زندگی وی چیز چندانی، جز آنچه میتوان از لابلای سطور بدست آورد، بیان نمیکند. شاید تنها استثناء بر این قاعده کلی آن فصلی است که به "باارزشترین دوستی زندگیم" یعنی دوستی با خانم تایلر که بعدها به همسری وی درآمد، اختصاص داده شده است. استوارت میل خود چنان اهمیتی به این دوستی داده است که آن را شایسته بررسی و مطالعه میسازد.
استوارت میل در سال ١٨٣٠ با هریت تایلر آشنا شد. در آن سال او بیست و چهار سال و خانم تایلر بیست و سه سال داشت. خانم تایلر به بسیاری از آرمانهای لیبرالها که همسرش و استوارت میل سرسپردهاش بودند علاقه داشت، لیکن وی اهل معنویت نبود و زناشویی او با هریت هیچگاه یک وصلت برخوردار از صمیمیت بنظر نمیرسید. اندکی بعد از آشنایی، استوارت میل به عنوان یک شخص قابل تحسین، به همان دلایلی که مورد توجه دیگر مریدان خود قرار میگرفت، نظر خانم تایلر را به خود جلب کرد. استوارت میل سیمایی پسندیده، جذاب و مهربان داشت، و در مسائل آزادیخواهی و پیشرفت بسیار جدی بود. میتوان تصور کرد که خانم تایلر در سطحی با استوارت میل سخن میگفت که در توان شوهرش نبود، و روابط معنوی آنها برای آن شخصیتی که در زیر فشارها و محدودیتهای دوران ملکه ویکتوریا بیقرار بود دریچه لازم را میگشود.
درک جذابیت خانم تایلر برای استوارت میل چندان دشوار نیست. وی تقریباً نخستین زنی بود که وی خارج از محدوده خانوادهاش ملاقات کرده بود و محققاً نخستین زنی بود که زیبایی جسمانی را با علائق معنوی در یکجا جمع داشت. مادر او در بیست سال اولیه زندگیش با جیمز میل نه فرزند بدنیا آورده بود و در یک خانواده پرجمعیت و سختگیر با یک خدمتکار پرمشغله تفاوت چندانی نداشت. کما بیش خواهران او هم وضع مشابهی داشتند. پس از بیست سال زندگی همراه با ریاضت توجه و تحسین یک زن زیبا و سرزنده حتی برای یک موجود بسیار سختگیرتر از استوارت میل، که او اساساً به هیچ وجه سختگیر نبود، نمیتوانست واقعه سادهای بشمار آید.
جان تایلر تا نوزده سال پس از آشنایی همسرش و استوارت میل زنده بود. در طول این زمان وی هفتهای دو یا سه بار با خانم تایلر شام میخورد و جان تایلر با توجه به این امر شام خود را در باشگاهاش صرف میکرد؛ استوارت میل اکثر تعطیلات پایان هفته را در خانه تایلر میگذرانید و اغلب به همراهی خانم تایلر در داخل انگلستان و کشورهای اروپا به مسافرت میرفت. طبیعتاً این روابط گشت و شنودهایی را در آن زمان برانگیخت و موضوع توجه و کنجکاوی آشنایان و اطرافیان قرار گرفت. یکی از ویژگیهای آن روزگار این بود که نسبت به ماهیت واقعی دوستیها کنجکاو بود، ولی ظاهراً دلیلی وجود ندارد که در آن گفته استوارت میل شکی داشته باشیم که "روابط ما در آن زمان تنها مبتنی بر یک بستگی محبتآمیز و یک صمیمیت درونی بود" و از هر گونه "ناشایستگی" فارغ بود. جان تایلر در ١٨۴٩ از دنیا رفت. حدود دوسال بعد خانم تایلر عنوان خانم استوارت میل را یافت و در سال ١٨۵٨ بدورد حیات گفت.
گستره و چگونگی نفوذ همسر استوارت میل بر آثار فکری وی با وجود انتشار اخیر مکاتبات آنها، همچنان در بوته ابهام باقی است. خود استوارت میل با چنان زبان گشادهای درباره قدرت فکری و معنوی همسرش سخن میگفت که یکی از دوستان وی را بر آن داشت که بگوید فقط اعتبار خود استوارت میل موجبات چنین توصیفاتی درباره آن زن شده است. در اظهارنظرهای معاصران استوارت میل به سختی میتوان تأییدی بر درستی آراء وی درباره همسرش بدست آورد. شاید یکی از برادران استوارت میل بیش از هر کس به واقعیت نزدیک شده باشد هنگامی که گفت: "وی یک زن باهوش و توجه برانگیز بود، لیکن آن شخصیتی نبود که جان در ذهن خود از او ساخته بود.» استوارت میل کتاب اقتصاد سیاسی (Political Economy) را یک «کار مشترک" معرفی میکرد؛ هریت بدون شک در نگارش کتاب در باب آزادی (On liberty) وی را یاری کرد و محققاً الهام بخش او در نگارش رساله "اسارت زنان" (Subjection of Women) بود که پس از مرگ او (هریت) انتشار یافت؛ لیکن احتمالاً کمتر از آنچه استوارت میل میپنداشت همسرش بر آثار او و شاید به میزان کمتری بر جریان زندگی او در زمینههای دیگر نفوذ داشت.
رویدادهای خارجی زندگی استوارت میل حالتی عادی داشت. اندکی پس از آنکه تحصیلات "رسمی" او به اتمام رسید در کنار جوانان دیگر از طریق سخنرانیها، نگارش کتابها و مقالات، نامهها و اظهارنظرها در مجلات و روزنامـهها نقش فعالی را در تبلیـغ و ترویـج اصـول "فایـدهگری" (Utilitarianism) برعهـده گـرفت. کتابهای منـطق (١٨۴٣) و اقتصاد سیاسی (١٨۴٨) او در زمان حیاتش به صورت آثار معیارین درآمدند و حتی در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج مورد پذیرش قرار گرفتند، دانشگاههایی که در دوران جوانی استوارت میل دژهای تعصبات دیرین بشمار میآمدند.
در طول این سالهای پرثمر استوارتمیل در دفتر شرکت هند شرقی استخدام شد؛ در آن زمان که هفده سال داشت در سمت منشی آغاز بکار کرد و در سال ١٨۵٦ رئیس اداره خود و مسؤول قسمت اعظم مکاتبات مهم با مقامات شرکت در هند شد. هنگامی که امور این شرکت در سال ١٨۵٨ تحت نظر مقام سلطنت قرار گرفت استوارتمیل بازنشسته شد و بر این عقیده بود که مدیریت سیاسی مسؤولیت فراوان انجام میداد، برای وی نه تنها فراغت نگاشتن را فراهم میآورد بلکه آزادی نوشتن هر آنچه در باورش بود را امکان پذیر میساخت، نعمتی که به قول خودش اگر مجبور بود از راه قلم زندگیش را اداره کند بسختی میتوانست از وجود آن برخوردار باشد.
کتابهای آزادی، حکومت نمایندگی و فایدهگری که جالبترین کتابها برای پژوهندگان اندیشههای سیاسی است، همه پس از بازنشستگی از شرکت هند شرقی انتشار یافت.
این زندگی آرم یک پژوهنده، بر اثر انتخاب شدن به نمایندگی مجلس عوام از ناحیه وست مینیستر دچار اختلال شد. وی از آنجا که به اصول خود پایبند بود نامزدی این نمایندگی را فقط با این شرط پذیرفت که هیچ پولی برای انتخاب شدن خرج نکند، برای جمعآوری آراء هیچگونه فعالیتی بعمل نیاورد و نیز هم خویش را انحصاراً مصروف علایق محلی رأیدهندگان خود ننماید. استوارتمیل در سه اجلاس پارلمان حضور یافت که در یکی از آنها لایحه اصلاح ١٨٦٧ به تصویب رسید. هر چند استوارتمیل به طور کلی یک فرد حزبی خوب بود، فعالیتهای اصلی او به عنوان یک عضو پارلمان در زمینه مسائلی که هنوز برای عمل نارس بود تمرکز داشت –این مسائل عبارت بودند از حق رأی زنان، نمایندگی اقلیتها، و برخورد آزادمنشانهتر با ساکنان ایرلند. استوارتمیل در انتخابات سال ١٨٦٨ کرسی خود را از دست داد و با وجود آنکه چند کرسی دیگر (متعلق به سایر نواحی انتخاباتی) به وی پیشنهاد شد، ترجیح داد که کناره بگیرد و زندگی خصوصی خود را ادامه دهد. تا پایان حیات به نوشتن و ویرایش سرگرم بود، لیکن آثار اصلی وی همانهایی است که قبل از دوران شرکت در پارلمان نگاشته شده بود. استوراتمیل در ماه مه ١٨٧٣ در آوینیون دیده از جهان فروبست.[۱]
[↑] پینوشتها
[۱]- مايکل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، جلد ۳، صص ...
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مايکل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، جلد ۳، ترجمۀ جواد شيخالاسلامی، تهران: نشر امیر کبیر
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>