دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

رشته جستارهایی درباره تاریخ كهن ایران زمین

از: بهرام روشن‌ضمیر

جستارهایی تحلیلی درباره
تاریخ کهن ایران

(بخش ششم)

تاریخ ماد


فهرست مندرجات

[بخش پنجم][بخش هفتم]


احتمالا در سده دهم و حتا نهم پ. م هیچ تفاوتی میان مادها و پارسیان وجود نداشته است. آنها در کنار هم در بخشهای شمالی زاگرس و جنوبی البرز می‌زیستند. به گمان می‌رسد که مادها بسیار بزرگتر بودند. شاید پارسیان یک قبیله از ده‌ها قبیله‌ای بودند که به کل آنها مادها می‌‌گفتند. در الواح آشوری با واژه پارس زودتر از ماد مواجه می‌شویم. آنهم در کنار دریای ارومیه در همسایگی پادشاهی اورارتو که میان سالهای ١٠٠٠ تا ٨٠٠ پ. م قدرتی مهم در سرزمین میان دریاچه ارومیه و دریاچه وان بود (ایران از آغاز تا اسلام - رومن گیرشمن). آشکار نیست که چرا پارسیان در آنجا ماندگار نشدند. شاید دلیلش فشار اورارتوها و یا مادها بود. به هر شکل پارسیان با دستاوردها و تجربیات زیادی از این منطقه رفتند. هنر و صنعت اورارتو‌ها تاثیر زیادی روی پارسیان نهاد. آنها مسیر زاگرس را به سمت جنوب پیش گرفته و سرزمین نوینی برگزیدند. میهن نوی آنها جایی نبود جز پارسوماش که امروز در شمال شرقی خوزستان (مسجد سلیمان) و چهارمحال بختیاری است. درست در همسایگی ایلام که به دلیل بهره گیری از بهترین زمین‌ها برای کشاورزی چشم طمعی به همسایه نداشت. در این زمان به مدت بیش از یک سده، پارس‌ها خراجگزار پادشاهی ایلام بودند و همین باعث شد تا از آسیب‌های آن دوران دور بمانند. از سرزمین ماد در کتیبه‌های عصر هخامنشی با عنوان مادا، در آثار تاریخنگاران غربی مِدی و مِدیا و در سنگ نوشته‌های آشور آمادای یاد شده است. این سرزمین دربر گیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان کنونی در شمال غربی ایران را با نام ماد کوچک میشناختند و ری، حوزه شمال غربی کویر مرکزی، همدان و کرمانشاه و کردستان امروزی را با نام ماد بزرگ.

[] دولت همبسته مادها

پایه‌گذاری دولت بزرگ ماد را باید یکی از مهم‌ترین رویدادها در تاریخ ایران به شمار آورد. رویدادی که موجب شد تا "نخستین دولت متمرکز آریایی‌های ایران" شکل بگیرد. بر بنیاد آنچه استوره می‌گويد آریایی‌ها از ابتدای زندگی خویش پادشاهی داشته‌اند و نام آنها و همه حوادث و ویژگی‌های دوران آنها به‌خوبی در استوره ملی ایرانیان درج شده است. ولی به‌راستی نمی‌دانیم که از نظر زمانی و مکانی این پادشاهی کی و کجا بوده است. از سوی دیگر همچنان‌که دیدیم ١٠٠٠ سال پیش از آریایی‌ها پادشاهی ایلام را در ایران داشتیم که افتخارات بزرگی نیز از خود بجای گذاشت. ولی هنوز هیچ مدرک پذیرفتنی که ایلامی‌ها را آریایی بشناساند وجود ندارد. بنابراین منطقی است که دولت ماد را سرآغاز دولت همبسته آریایی‌ها در ایران بدانیم. دولتی که نه‌تنها کشور و مردمش را از یورش‌های وحشیانه اقوام سامی نگه داشت، بلکه رویای همبستگی آریایی‌های ایرانی را محقق گرداند. هیچ شکی نیست که اگر مادها را از تاریخ حذف کنیم، هخامنشیان هم وجود نخواهند داشت. چراکه هخامنشیان به جایی رسیدند که مادها بخش بزرگی از مسیر آنرا طی کرده بوده و سپس مشعل را به‌دست برادران پارسی خود سپرده بودند.

جنگ‌های آشور با اورارتو در سده هشتم پ.م برای مادها اهمیت بسیاری داشت، چراکه آنها را برای مدتی از تجاوز آشوری‌ها ایمن نگاه داشت. مادها می‌دانستند مادامی که آشور بر اسب قدرت سوار است، ماد یک خراج‌گزار برجای می‌ماند. پس فرصت خوبی بود که در این فاصله، اتحادیه نیرومندی را تشکیل دهند تا بتوانند در برابر آشوری‌ها مقاومت کنند. در این هنگام بزرگان قبایل ماد به‌رهبری بزرگمردی به‌نام دیاکو همبسته شده و نخستین دولت خویش را در همسایگی شرقی آشور به پایتختی هگمتانه (هامگماتانا به زبان پارسی باستان، آگمادانا به ایلامی، آگاماتانا به بابلی و اکباتانا به یونانی. همدان امروزی) پدید آورده و پایه‌های نخستین پادشاهی آریایی‌ در ایران را بنیان نهادند.

بر اساس آنچه هرودوت - که یگانه سند تاریخی از مادهاست - می‌گويد، دیوسس در میانه سده هشتم به‌سبب عدالت و درستکاری و شایستگی که داشت به‌عنوان رییس جمهور قبایل همبسته ماد برگزیده شد. او برای نیرومند شدن، با دولت مانا که قلمرویش میان مادها و اورارتو و آشور محاصره بود، هم پیمان شد تا بتواند با دولت نوپای خویش در برابر تجاوزات آشوریان بایستد.

در این سالها، ماد همسایه جنوبی خود را نمی‌‌دید. مادها هرگز با ایلامیان بر ضد دشمن مشترک، یعنی آشور هم‌پیمان نشدند. بدین شکل، همزمان ماد و ایلام مستقل از هم با آشور می‌جنگیدند. در سال ٧١۴ پ.م در حالی‌که آشور مشغول نبرد با اورارتو بود، مادها موقعیت را مناسب دیده و به سرزمین‌هایی که زیر قدرت آشور بود حمله کردند. بی‌درنگ سارگون دوم به رویارویی با مادها شتافت و چندین آبادی را در کرمانشاه کنونی ویران کرد. ولی از متن نوشته‌هایش چنین بر می‌آید که نتوانسته پیروز شود چرا که با عصبانیت می‌گويد:

    "مادهای نیرومند مثل راهزنان به کوه‌ها و بیابان‌ها روی‌آور شدند"!

به‌نظر می‌رسد پادشاه آشور در یکی از نبردها به‌دست ایرانیان کشته شده باشد. پسرش سناخریب (كه با ایلام می‌جنگید)، چنان از مادها ترسیده بود که به اندیشه تلافی نیفتاد و خشم خدایان از پدرش را توجیهی برای این امر قرارداد. او حتا شهر تازه ساخته شده‌ای را که پدرش در شمال نینوا به‌عنوان پایتخت ساخته بود را به دلیل نزدیکی با کشور ماد رها کرده و بار دیگر نینوا را پایتخت آشور قرار داد. بر اساس تاریخ هرودوت، دیاکو ۵٣ سال فرمانروایی کرد. به‌گمان می‌رسد که او بیشترین بخش از این زمان را جهت همبسته کردن قبایل پراکنده ماد سپری کرده باشد.

پس از او یکی از افراد خاندانش به‌نام فَره‌وَرتیش در حدود سال ٦٩۵ پ.م به فرمانروایی ماد رسید. از او چیز زیادی نمی‌‌دانیم. نشانه‌ها حکایت از آن دارد که او بر بخش وسیعی از ایران مرکزی حکومت داشته است. در سالهای نخست سده ٧ پ.م نوعی آرامش و ثبات برقرار بود که در سایه آن دولت همبسته ماد توانست حاکمیت خویش را در منطقه تثبیت کند و قبایل گوشه کنار را به فرمانبرداری بکشاند و به‌سوی تکامل پیش رود.

بنا به‌نوشته هرودوت فره‌ورتیش ٢٢ سال ریاست کرد و همه قبایل ایرانی از جمله قبایل پارس را فرمانبردار خود ساخت و آنگاه وارد جنگ با دولت آشور شد، ولی در جنگ با آشوری‌ها شکست خورد و کشته شد و بخش بزرگی از سپاهیانش در جنگ با آشوری‌ها نابود شدند. شگفتا که در اسناد آشوری از فره‌ورتیش و جنگ و قتل او خبری نیست و چیرگی او بر پارس نیز با رویدادهای تاریخی هماهنگ نیست. زیرا پارس در حدود ٦٠٠ پ.م به فرمانبرداری ماد درآمد. در زمان فره‌ورتیش، قبایل پارس هم‌پیمان و زیر پشتیبانی ایلام بودند.


[] پادشاهی ماد

در حدود سال ٦٧٣ پ.م ایجاد پادشاهی موروثی ماد به‌دست خَشتَریته رخ داد. خشتریته در تاریخ هرودوت وجود ندارد. ولی ما باید سالنامه‌های آشوری که همزمان با مادها نوشته شده‌اند را بر هرودوت که ٢٠٠ سال پس از آن به نوشتن تاریخ پرداخته، ترجیح بدهیم. بر اساس این اسناد، تاریخ پادشاهی ماد با خشتریته آغاز می‌شود. و پیش از آن بیننده نوعی جمهوری بدوی هستیم که در آن رئیس دولت با آرای بزرگان قبایل مادی برگزیده می‌شود. سخن از "پادشاهی ماد" از این زمان در اسناد آشوری به میان می‌آید و نشان می‌دهد که آشوری‌ها کشور ماد را به‌رسمیت شناخته‌اند. در این میان خشتریته نیم سده فرصت یافت تا پایه‌های کشور را استوارتر سازد.

خشتریته گویا در سال ٦٢۵ پ.م درگذشت و پادشاهی به فرزندش هوَخشَتره رسید. در منابع یونانی هوَخشَتره را با نام کیاکسار می‌شناسند. او بزرگترین و تواناترین پادشاه ماد شناخته شده است. هوخشتره نیز ناچار بود راه پدرانش برای مبارزه با آشور را دنبال کند. مدتی پیش از هوخشتره، سکاها بر سرزمین ماناها مسلط شده و شروع به‌دست‌اندازی به قلمرو ماد کرده بودند. پادشاه ماد به اجبار تن به صلح داده و بخشهای غربی سرزمین ماد را به آنها بخشید. کاوش‌های باستانشناسی در سقز، هنری را نشان می‌دهد که آنرا هنر سکایی می‌نامند. می‌توان گفت نام سقز هم برگرفته از سکاها است. این هنر تاثیر زیادی بر روی هنر مادها گذاشت. هوخشتره سال‌ها برای آموزش نیرویی حرفه‌ای و مجهز تلاش کرد و سرانجام ارتشی نوین و پیشرفته را سازماندهی کرد که در جهان آن روزگار، نیرومندترین ارتش به‌شمار می‌‌رفت. یک سواره نظام قدرتمند، در کنار پیاده‌نظام مجهز به شمشیر و کمان. بدین ترتیب مادها پس از کاسی‌ها و آشوری‌ها سومین قومی بودند که به‌شکل حرفه‌ای از سواره‌نظام بهره گرفتند.

هوخشتره نخستین پادشاهی است که همه آریایی‌ها را زیر یک پرچم درآورد و ایران را به‌عنوان یک قدرت در خور توجه مطرح ساخت. او پس از فراهم آوردن مقدمات، به سلطه ٢٨ ساله سکاها پایان داده و سرزمین مانا را نیز تصرف کرد. و سپس دیگر قبایل ایرانی را به فرمانبرداری خود در آورد. از این زمان بود که برای همیشه سرزمین میانِ رود ارس و هگمتانه و دور تا دور دریاچه ارومیه در اختیار مردم مادی قرار گرفت و حتا دیگر آریایی‌ها مانند سکاها و کیمری‌ها هم توان نفوذ نیافتند. هوخشتره سپس به پارس یورش برد و فرمانروایان پارس که خود را شاه می‌خواندند، را هم به فرمانبرداری خود در آورد (تاریخ ماد - دیاكونوف).

با روی کار آمدن سین شاریشکون پس از آشوربانیپال، بابل به استقلال رسید و نبوپولاسر شاه بابل مذاکراتی را با هوخشتره انجام داد و پیمان دوستی میان ماد و بابل بسته شد. تا برای چندمین بار بابلی‌ها و آریایی‌ها همبسته شوند. پیشتر آشور هرگز اجازه نداده بود تا رقیبانش فرصت ساماندهی نظامی خود را داشته باشند. رقیبان آشور همواره از نظر نظامی چه در بعد نظم و انضباط و تاکتیک و چه در بعد امکانات و تجهیزات، کمبود داشتند و به پای آنها نمی‌‌رسیدند. کاسی‌ها نخستین سواره نظام را در تاریخ داشتند. میتانی‌ها به ارابه‌های خود می‌نازیدند و بس. ایلام در دوران طلایی خود ارتشی منظم و حرفه‌ای و کلاسیک -بدون بهره‌گیری از سواره نظام و تجهیزات جنگی- برپا کرد. آشوری‌ها در زمان آشورنصیرپال - سده نهم پ.م - ارتشی منظم دربر گیرنده سواره‌نظام برپا کردند ولی ارتش آنان به مراتب ترسناک‌تر از ارتش‌های دیگر بود.

وارون ایران که اقوام گوناگون آریایی و ایلامی کاری به کار هم نداشتند، در میانرودان یا قدرت در دستان قوم شما بود و یا قوم شما به بردگی گرفته می‌شد. این فرهنگ سامی‌ها بود. موقعیت جغرافیایی هم چنین اقتضا می‌کرد که میانرودان همبسته و یکپارچه باشد. و دلیلش رودخانه‌های آن سرزمین است. امکان نداشت که بابل در جنوب و نینوا در شمال مستقل باشند. بنابراین شاه آشور چاره‌ای جز جنگ با بابل برای بر انداختن نبوپولاسر نداشت. جنگ نهایی آغاز شد. جنگی که همگان سده‌ها منتظر آن بودند. جنگی که چشم امید آریایی‌های فلات ایران و سامی‌های میانرودان به آن بود تا شاید از شر آشوری‌ها رها شوند. در این جنگ که در سال ٦١٣ پ.م در گرفت، آشور شکست خورد.

همزمان با شکست آشور از بابل، هوخشتره از کوه‌های زاگرس گذشته و آبادی‌های آشور را یک به یک تسخیر کرد. و در پایان، شهر آشور پایتخت کهن و شهر حیثیتی آشوریان را نیز فتح کرد. آنگاه برای حمله به پایتخت، یعنی نینوا آماده شد. ولی ناگهان حادثه‌ای سبب نجات نینوا گردید. به هوخشتره خبر رسید که قومی از سکاها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمده‌اند. پادشاه ماد نیز ناگزیر نینوا را رها کرده و به سرزمین خود بازگشت.

بابل از سویی به شدت از مادها هراس داشت. ارتش نیرومند مادها از همه نظر از سپاهیان بابلی قدرتمندتر بود. ولی همچنان‌که گفتیم مادها حالت تهاجمی نداشتند. و شاه بابل این را می‌دانست. پس پیمان بزرگ میان هگمتانه و بابل بسته شد. تضمین این پیمان، اروسی آمیتیس نوه هوخشتره با بخت‌نصر دوم ولیعهد بابل بود. شاهزاده خانم ایرانی همان کسی است که بخت‌نصر پس از به شاهی رسیدن، برای کاستن از دلتنگی شهبانو به میهن خوش آب و هوا و سرسبزش، دستور به ساختن باغ‌های معلق بابل داد. اثری شگفت‌انگیز که هنوز بحث‌های بسیاری زیادی درباره چگونگی ساختش وجود دارد و از دوران باستان آنرا یکی از شگفتی‌های هفتگانه می‌دانستند (ایران از آغاز تا اسلام - رومن گیرشمن).

هوخشتره همزمان با نبوپولاسر پادشاه بابل، از کناره‌های دجله و فرات به سمت نینوا حرکت کرد. سپاه آنها بدون برخورد با مقاومتی در خور توجه، تا پای دیوارهای نینوا پیش رفت. پایداری نینوا مدت زیادی به درازا نکشید و سرانجام، نینوا در سال ٦١٢ پ.م سرنگون شد.

در ادامه بیننده جنگ میان ماد و اورارتو بودیم که هوخشتره در این نبرد پیروز گشت و اورارتو به ایران پیوست و از آن پس ایرانیان به آن ارمینیه یا ارمنستان گفتند.

سپس هوخشتره بر آن شد تا بخشی از اقوام سکایی که در غرب دریاچه وان (شرق تركیه امروزین) می‌زیستند را به پیروی خویش درآورد تا سراسر آبادی‌های آریایی‌نشین را به زیر یک پرچم درآورده باشد. ولی سکاها حاضر به فرمانبرداری نشدند و از همسایه شان لیدیا کمک خواستند و آلیاتوس پادشاه لیدیا به آنها پناه داد. این کار موجب کدورت میان ماد و لیدیا شد، به گونه‌ای که هوخشتره پس از تصرف سرزمین کاپادوکیه به لیدیا یورش برد.

مادها در آستانه تشکیل یک امپراتوری بزرگ تا مدیترانه بودند. پس از ۵ سال جنگ، پیروزی مادها نزدیک بود که خورشیدگرفتگی رخ داد. در آن زمان خورشیدگرفتگی بزرگترین بلای آسمانی و نشانه پیروزی دیوها بر خدایان نور بود، پس جنگ متوقف شد. پس از آن مذاکرات صلح با میانجیگری بابل باعث شد تا لیدیا متصرفات ایران در شرق رود‌هالیس و چیرگی آن بر کاپادوکیه و همه ارمنستان و چندین سرزمین دیگر را به رسمیت بشناسد. تضمین پیمان صلح میان ماد و لیدیا باز هم یک پیوند همسری بود. اینبار دختر شاه لیدیا آریه‌نیس به همسری آستیاگ ولیعهد ماد درآمد (هرودوت - كتاب یكم).

سده ششم پ.م نقطه عطف تاریخ ایران و جهان است. هوخشتره شاهی که همواره پیروز بود، پس از ۴٠ سال پادشاهی در ۵٨۵ پ.م درگذشت و سرزمین ماد را برای جانشین و فرزندش آستیاگ گذاشت.

در زمان آستیاگ هیچ جنگ فرامرزی صورت نگرفت. آستیاگ شاهزاده نازپرورده کاخ‌های پرتجمل بود که چیزی از جنگاوری و کاردانی پدرانش به ارث نبرده بود. غرور و خودپرستی او سبب ناخشنودی درباریان و بستن مالیاتهای سنگین بر مردم، موجب ناخرسندی قبایل ایرانی گردید. پژوهشگران تاریخ یکصدا باور دارند که واپسین شاه هر دودمان، یکی از نالایق‌ترین شاهان آن دودمان است. اگر به این بی‌کفایتی کمی چاشنی بدشانسی بیافزاییم، فرجام فقط سرنگونی دودمان می‌باشد. در این زمان ماد نیازی به گسترش قلمرو نداشت. بلکه زمان آن بود تا اوضاع درون مرزی را سر و سامان دهد و این چیزی بود که آستیاگ توان و شایستگی آنرا نداشت.

درباره بنیاد حکومت و ساختار دولت ماد و سازمان‌های متعلق به این دولت، به سبب اندک بودن شواهد و مدارک باستان‌شناسی متعلق به این دوره، آگاهی‌های درستی در دست نیست. هیچ تاریخنگاری همزمان با مادها، به نگارش تاریخ ماد نپرداخت. از خود مادها هم کتیبه و لوحی بدست نیامده است. آنچه از آنها می‌دانیم چیزهایی است که آشوریان در سالنامه‌های خود نوشته‌اند و البته هرودوت که یک سده پس از نابودی دولت ماد چیزهایی درباره آن نوشت. آنهم به‌صورت فرعی و حاشیه‌ای.

نكته ١: پان تورکیسم جنبشی جعلی و بی‌ریشه است که شاید در ترکیه یا ترکمنستان برای مردمان آنجا سودی داشته باشد، ولی سم کشنده آن چندین دهه است که دیگر مردمان از جمله آذربایجانی‌ها و قفقازی‌ها و ارانی‌ها را مورد یورش قرار داده است و با این شعار دروغین که شما "ترک" هستید و نه "ایرانی"! یک‌پارچگی ملت تاریخی ایران را در خطر قرار داده است. بر اثر همین تبلیغات دروغین، جمهوری جعلی آذربایجان پس از فروپاشی شوروی، به دامان ملت ایران بازنگشت و خود را در هویت بی‌بنیاد "ترکی" غرق گرداند. همچنان‌که پیشتر دیدیم یکی از بزرگ‌ترین دروغ‌های پان تورک‌ها، ترک‌شناساندن اقوام و تمدن‌های کهن این منطقه است. از این جمله می‌توان به ترک‌زبان دانستن مادها اشاره کرد که با استناد به آن غرب و شمال غرب فلات ایران از ٣٠٠٠ سال پیش سرزمینی ترک‌نشین خواهد بود!

بزرگترین دستاویز اینان، تئوری اوپرت باستان‌شناس فرانسوی سده ١٩ میلادی می‌باشد که حدس زد، زبان مادها از گروه زبان‌های اورال – آلتایی بوده است. ولی به این حقیقت اشاره نمی‌‌کنند که اوپرت همدوره راولینسون که کاشف خط میخی پارسی بود، می‌باشد. و تقریباً همه آنچه از زبان‌های باستانی می‌دانیم، پس از اوپرت بدست آمده و تئوری او یک نظریه منسوخ و کهنه شده است. در نادانی اوپرت همین بس که او سه زبان کتیبه بیستون داریوش بزرگ را پارسی، بابلی و مادی! می‌دانست. ایران‌شناسان آنزمان با دیدن تفاوت فراوان ماهیتی میان زبان نخست کتیبه که آریایی است و زبان دوم که سامی است و آن زبان سوم، آنرا زبانی نه آریایی و نه سامی اعلام داشته و به دنبال گزینه‌ای پیشنهادی برای نام و گروه زبانی آن بودند. یکی از گزینه‌ها زبان مادی باستان بود. چراکه این کتیبه در قلب سرزمین ماد بنا شده است. اوپرت با توجه به اینکه می‌دید، امروزه مردمان شمال غرب ایران به زبان ترکی سخن می‌گويند، نظریه خود را بنا کرد که بر اساس آن، این زبان سوم، مادی بوده و زبان مادها هم‌ریشه با ترکی است! در حالی‌که چندی پس از آن روشن شد که آن زبان نه مادی بلکه ایلامی است. بنابراین پی ساختمان تئوری اوپرت فرو ریخت. دیاکونوف بزرگترین مادشناس جهان، که اتفاقا نویسندگان پان ترک ارادت خاصی به او داشته و مدام از کتاب‌های او برداشت کرده و هرگز به او اتهامات کلیشه‌ای چون آریائی‌ست! و ترک‌ستیز! نزده‌اند، در کتاب خود یعنی تاریخ ماد، به شکل مفصل با ارائه دلایل زبان‌شناسانه تئوری اوپرت را رد کرده و تا امروز کمتر پژوهشگر سرشناسی دیده شده است که آریایی بودن مادها را زیر پرسش ببرد.

زهتابی نویسنده پان ترک، در کتاب خویش تلاش کرده تا تئوری منسوخ اوپرت را بدین شکل خنده‌آور توجیه کند که "چون از دیدگاه ما، ایلامیان هم‌ریشه و هم‌نژاد مادها هستند، پس مادی دانستن زبان سوم کتیبه بیستون از سوی اوپرت نادرست نیست و چون ایلامیان هم‌نژاد ترکان هستند، پس مادها نیز چنینند"! یعنی ایشان یک فرضیه سست بنیاد دیگر که هم‌نژادی مادها و ایلامیان است را زیربنای ترک دانستن مادها قرار داده است. یکبار با هم این این نظریه را بررسی می‌کنیم و آنگاه داوری درباره این جماعت پان ترک باشد برای شما. نخست این تئوری مطرح می‌شود که ایلامیان هم‌نژاد ترکان بوده و زبان آنها از گروه زبان‌های اورال – آلتایی است. دوم این تئوری مطرح می‌شود که مادها با ایلامیان هم‌نژاد و هم‌زبانند. دادن تئوری در جهان امروز هیچ ایرادی ندارد. حتا اگر نتوانیم آنرا اثبات کرده و به دیگران بقبولانیم. ولی شگفت اینجاست که بر پایه دو تئوری اثبات نشده، فرضیه سوم خود را شکل داده و آنرا در بوق و کرنا کنیم! و بگوییم مادها هم‌نژاد ترکان هستند! دست‌کم اگر یکی از این دو پیشفرض مقبولیت آکادمیک داشت، می‌شد درباره نتیجه بحث کرد. ولی هر دو پیشفرض این استنتاج، ناپذیرفتنی هستند. این درست مانند آن است که من بگویم مصری‌ها آریایی هستند. خب این یک تئوری خواهد بود. سپس بگویم یهودیان اصلیتی مصری دارند. این نیز یک تئوری خواهد بود (هر دوی این تئوریها در جهان مطرح است) ولی من حق ندارم دو تئوری اثبات نشده را با هم جمع بسته و استنتاج کنم که یهودیان آریایی‌اند!

همچنان‌که گفتم تئوری هم‌ریشه بودن زبان مادها با زبان ترکی یک تئوری مرده است و اگر خود اوپرت امروز می‌بود تردیدی در پس گرفتن آن روا نمی‌‌داشت. ولی درباره همریشه بودن زبان ایلامیان با زبان ترکی می‌توان بحث کرده و تئوری اوپرت را روی میز گذارد. البته با دانستن این موضوع که اوپرت ایلام شناس نبود و با بررسی اجمالی واژگان ایلامی بیستون نظر سطحی خویش را بیان کرده بود.

از دید تاریخی، استرابون به‌روشنی در کتاب خود "جفرافیا" تصریح می‌کند: "مادها مانند پارسیان، خوارزمیان، سغدیان و باکتریایی‌ها آریایی هستند و به یک زبان با تفاوتی اندک سخن می‌گويند". و هرودوت در کتاب هفتم خود هنگام سخن از لشکرکشی خشایارشا، لباس مادها را با پارسیان یکسان دانسته و همانجا تاکید می‌کند که در گذشته همه مردمان به مادها، آریایی می‌گفتند و نام مادی از زمانی خاص بر آنان گذارده شده است. موسا خورنی نیز در همین زمینه تاکید دارد. و مورخان پس از اسلام نیز همواره مادها یعنی مردمان غرب و شمال غرب ایران را آریایی – ایرانی خوانده‌اند. همچنانکه گفته شد، همسانی فرهنگی به ویژه میان مادها و پارسیان باستان، آنقدر فراوان است که اگر کسی تلاش کند، مادها را ترک بنامد، مجبور است پارسیان را نیز ترک بشناساند![۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای سايت اينترنتی روزنامک توسط بهرام روشن‌ضمیر برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- روشن‌ضمیر، بهرام، رشته جستارهایی درباره تاریخ كهن ایران زمین (بخش ششم: تاريخ ماد)، تارنمای امرداد؛ بر اساس بن‌مايه‌های زير:
□ هرودوت، تواریخ، ٩ جلد، ترجمه فارسی‌هادی هدایتی؛ و انگلیسی:
Herodotus by George Rawlinson Edited by J. Butterfield
□ دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز
□ رومن گیرشمن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمود بهفروزی
□ ریچارد نلسون فرای، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجب‌زاده
□ اردشیر خدادادیان، تاریخ ایران باستان
□ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام
□ حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وب‌سايت روزنامک


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]