کریمخان زَند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه.ق) (حکمرانی: ۱۱۷۹ - ۱۱۹۳ ه.ق) که خود را وکیلالرعایا میخواند و نه پادشاه[۱]، و ايرانيان با گزافهگويی از او چهرهای نیکوترین فرمانروا را ترسيم میکنند، یک ایلیاتی بیرحم و بیسواد[٢]، اما بانفوذ از طایفه زنـد بود که به فرمانـروایی ایـران کنونی رســید و بنیانگـذار پادشــاهی زندیان شــد.[٣]
[↑] زندگینامه
کريمخان به طايفۀ زند منسوب است. اين طايفه شعبهای از عشاير لک و از طوايف لر فيلی بود که در اواخر عهد صفوی در ناحيۀ عليشکر در حوالی قلعه پری (= پيری) واقع در جنوب شرقی ملاير سر میکردند و مثل ساير طوايف مجاور کرد و لر، در آن حوالی با حمايت کاروانها يا رهزنی آنها زندگی خود را بهسر میآوردند.[۴] اما پيش از ظهور کريمخان، چندان اسم و رسمی در تاريخ نداشتهاند.[۵] اين طايفه در آغاز دورۀ انقلاب پايان عصر صفوی و سلطنت افغانها بر ايران کنونی، به اردوی عثمانیها که نهاوند و همدان را هم اشغال کرده بودند و سپاه افغانان، دستبرد میزدند و حتی مقارن اولين عزيمت نادر به بغداد، برای اردوی او نيز مزاحم شدند. از اين رو، بهحکم نادر که در آن ايام طهماسب قلیخان خوانده میشد، اقدام به قلعوقمع آنها ضرورت يافت.[٦] بدين ترتيب، نادر افشار زنديه را سرکوب کرد و جمع کثيری از آنها را به خاک درهگز خراســان کوچ داد و آنان را در مقابل مســاکن ترکمانان حوالی ابيورد نشـاند.[٧]
از دروان کودکی کريمخان و از احوال پدر و برادرانش اطلاعات درستی در دست نيست. آنچه آشکار است، پدر وی ايناق نام داشت و مادرش بعد از مرگ ايناق به حبالۀ برادر شوهر خود بوداق درآمده بود. زکیخان و اسکندرخان از ازدواج دوم مادرش پيدا شدند. کريمخان و برادرش صادقخان با برادران مادريش زکیخان و اسکندرخان در ايام تبعيد به خراسان، سالهای جوانی يا بعد از جوانی خود را میگذراندند. از اين روی، دوران جوانی کريمخان در خراسان ظاهراً در سختی گذشت. از جمله بهگفتۀ دکتر عبدالحسين زرينکوب، يکبار به امر نادر در چاه تاريکی محبوس شد و حتی بعدها هم که بهعنوان سرباز وارد سپاه نادر شد، هر چند سردار او مصطفی قلیخان شاملو، در حق او عنايتی داشت، در آن کار توفيقی نيافت. چنان تنگدست بود که يکبار ناچار شد زين اسبی را از کارگاه زينساز اردو بدوزدد، اما چون ديد زينساز بهخاطر آن در معرض بازخواست واقع است، پنهانی آن را بهجای خود نهاد. با آنکه شمشيرزنی چالاک و سوارکاری ماهر بود، در اردوی نادر هرگز امتيازی حاصل نکرد. اما بعد از نادر چون طايفۀ خود را از تبعيد درهگز ناراضی يافت، بههمراه برادران و عدهيی ديگر از جوانان طايفه، در سال ۱۱٦٢ ق. آنها را از خراسان کوچ داد و بهحوالی ملاير برگرداند. هرچند علیقلیخان افشار - معروف به عادلشاه که بعد از نادر داعيۀ جانشينی او را داشت - سوارانی به تعقيب آنها فرستاد، اما به توقيف آنها موفق نشد.[٨]
از اين ايام رياست ايل زند بهعهدۀ کريم نهاده شد[۹] و عادلشاه که ظاهراً ارزش سلحشوری و پهلوانی او و برادرش را دريافته بود، برای آنها خلعت فرستاده و به آنها لقب خانی هم داده بود. اما کريمخان سرکردۀ طايفۀ خويش ماند و نزد آنها کريم توشمال خوانده میشد. در بازگشت به قلعۀ اجدادی که همچنان همراه برادران و جوانان طايفه به رهزنی اشتغال داشت، با حاکم همدان، مهدی علیخان به زدوخورد کشيده شد و به دلاوری مشهور گشت. يکبار هم بنۀ خاکم اردلان را که شامل بارهای سيم و زر بود بهغارت برد، با آن غنيمت توانست تعداد بيشتری سرباز گرد خود جمع آورد.[۱٠]
زمانی که ابراهيم شاه بر برادر خود عادلشاه عاصی شده بود، کريمخان به دعوت او مأمور سرکوبی بعضی ايلات ياغی عراق [عجم] شد و در ازای اين خدمت از ابراهيم شاه تحف و هدايايی يافت و بيش از پيش مشهور گرديد.[۱۱]
شاهرخ در زمان سلطنت خود حکومت اصفهان را بهيکی از خوانين بختياری يعنی ابوالفتحخان بخشيد، خانی ديگر از همين طايفه بهنام علیمردانخان بر ابوالفتحخان رشک برد، ولی از او شکست يافت و فراری شد و برای کشيدن انتقام بهکار جمع قوا برای تعرض به اصفهان مشغول گرديد[۱٢] و برای قلع حريف به کريمخان توسل جست. کريمخان و علیمردانخان، ابوالفتحخان را از اصفهان راندند و خود به اين شهر که تقريباً ويران و بیدفاع بود، وارد شدند. ابوالفتحخان هم که جز تسليم چارهای نمیديد، اطاعت رقبای غالب خود را گردن نهاد و سه خان لر در سال ۱۱٦٣ ق. در باب سلطنت ايران به مشورت پرداختند و تصميم آنها سرانجام بر آن قرار گرفت که يکی از دخترزادگان شاه سلطانحسين را بهنام اسماعيل سوم به پادشاهی بردارند و علیمردانخان نايبالسلطنه و کريمخان سردار سپاه و ابوالفتحخان والی اصفهان باشد. اين سه مرد سوگند ياد کردند که باهم سلطنت شاه اسماعيل سوم را حفظ نمايند و هر کس پيمان شکست دو تن ديگر به دفع او قيام کنند.[۱٣] پس از آن برای توسعۀ قدرت اسماعيل سوم مقرر شد، علیمردانخان در رکاب شاه به تسخير فارس عزيمت کند و کريمخان به فتح بلاد عراق و جبال بپردازد. اما علیمردانخان که از حسن توجه مردم به کريمخان در غيرت بود و اختيار تمام کارها را دست خود میخواست، از عهد و پيمان سرپيچيد و در غياب کريمخان ابوالفتحخان را کشت. اين اقدام او کريمخان را نسبت به وی دچار سوءطن ساخت و توافق آنها تبديل به تنازع شد. در برخوردی که بين آنها در حوالی چهارمحال روی داد، "شاه بازيچه" از اردوی علیمردانخان گريخت و به کريمخان پيوست. علیمردانخان به کوههای بختياری فرار کرد و در سال ۱۱٦۵ ق. اصفهان بهدست کريمخان افتاد و او خود را وکيل (وکيلالسلطنه) خواند.
بعد از آن برای دفع محمدحسنخان قاجار، که بعد از مرگ نادر افشار، در استرآباد به دعوای سلطنت برخاسته بود، لشکر به ری و استرآباد کشيد. اما از مدعی شکست خورد و "شاهک" وی نيز به حسنخان پيوست. در بازگشت از استرآباد به تهران اطلاع يافت که علیمردانخان هم با آزادخان افغان بر ضد او طرح اتحاد ريختهاند.
کريمخان با شتاب به کرمانشاه رفت و علیمردانخان را که در آنجا بود، شکست سختی داد. اما از آزادخان افغان، مدعی بزرگ سلطنت ايران، در دو آبه سيلاخور، شکست خورد.
[↑] درگيریهای کريمخان زند و آزادخان افغان
آزادخان از اهالى کابل بود که پس از تصرف شهر بهدست نادر (۱۱۵۰ ق) بهخدمت او درآمد و تا پايان کار پادشاه افشار در خدمت وى بهسر میبرد. او از ابراهيمخان، برادرزاده نادر، لقب خانى دريافت کرد و پس از شکست ابراهيمخان از شاهرخ، فرصت را مغتنم شمرده، اروميه را تصرف کرد و بهحکومت در قسمتی از آذربايجان پرداخت[۱۴].
هنگامى که کريمخان مجدداً در حوالى کرمانشاه علىمردان بختيارى را شکست داد، اطلاع يافت که آزادخان افغان با هدف کمک به علىمردانخان رهسپار کرمانشاه شده است. کريمخان بر آن بود تا کار حريف را يکسره کند؛ اما آزادخان افغان بعد از آگاهى از موقعيت علىمردانخان با فرماندهان و مشاوران خود به مشورت پرداخت، با آنکه توان مقابله با سپاه زند را داشت، اما جنگ را بهصلاح نمىديد، مىخواست بدون جنگ و خونريزى بهحوزه قدرت پيشين يعنی آذربايجان برگردد. در همان زمان، کريمخان از آزادخان خواست تا بهمنظور نشان دادن حسننيت بهخدمت وى حاضر شود. اين خواسته که در شأن او نبود، مورد موافقت خانِ افغان واقع نشد و ناگزير با تمامى توان با سپاه زند وارد نبردى ناخواسته گشت و با مجاهدتى باور نکردنى توانست سپاه کريمخان را بهسختی شکست دهد. درباره اين شکست علل متعددى ذکر شده است؛ از جمله اينکه افغانها راهى جز نبرد براى کسب پيروزى نداشتند؛ زيرا در صورت شکست، با توجه به نفرتى که از آنان وجود داشت، همگان از دم تيغ بىدريغ مىگذشتند. دليل ديگر دلسردى سرداران کريمخان بود؛ زيرا محمدخان زند و شيخعلىخان به کريمخان پيشنهاد کرده بودند که بهعلت خسته بودن سپاهيان در جريان محاصره کرمانشاه بهتر است صلح کند، اما او بدون توجه بهنظر آنان وارد جنگ شد[۱۵]. و در قزوين به سختی از آزادخان شکست خورد؛ پس ناگزير به مستقر اجدادى خود در قلعه پرى پناه برد، عدهاى از مأمور حفاظت از کسان خود نمود و پس از اندک مدتى بهاتفاق بردار خود، صادقخان، راهى اصفهان و شيراز گرديد. از آنسو آزادخان افغان سرمست از بادهٔ پيروزى بهطرف کمازان حرکت کرد و پس از نبردى کوتاه مادر و ساير برداران کريمخان را به اسارت گرفت، خان افغان به علمخان، پسرعموى خود، مأموريت داد تا اسيران و غنايم زنديه را به دربار وى در اروميه ببرد و خود راهى اصفهان شد تا دشمن شکستخورده را بهکلى مضمحل کند[۱٦].
آزادخان در بهار سال ۱۱۶۶ ق شهر اصفهان را، بعد از ترک کريمخان، تصرف کرد و خود را رسماً حکمران ايران خواند. در همان زمان، اسيران زند توانستند علمخان را بهقتل برسانند و بگريزند. کريمخان بهمحض آگاهى از رهايى سرداران به بروجرد رفت تا به بستگان خويش بپيوندد. آزادخان که دشمن را از پاى افتاده و شکست خورده تلقى مىکرد تصميم گرفت خود شخصاً به کريمخان حمله برد و کار را يکسره کند. در نبردى که در سيلاخور بروجرد ميان دو سپاه زند و افغان روى داد سپاه کريمخان با وجود رشادت و گذشتی که از خود نشان دادند بهسبب ضعف تجهيزات جنگى و کمى افراد شکست خورد و خان زند تنها توانست به اتفاق خانواده خود به جنوب کرمانشاه فرار کند. پس از اين پيروزى چشمگير، خان افغان پيکهاى پيروزى خود را به همه شهرهاى عراق فرستاد و از سوى خويش حکامى براى شهرهاى تصرف شده تعيين کرد (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۲۷۸-۲۸۷).
کريمخان بهدنبال شکستهاى پياپى بهجنگهاى چريکى متوسل شد و با معدود همراهان خود به نبردهاى نامنظم با آزادخان پرداخت. اين کار دو ماه بهطول انجاميد و در روستاهاى جنوبى اصفهان ادامه يافت. کريمخان در کنار اين حرکتهاى سنجيده نظامی، پيکهايى را هم به ميان سران قبايل و عشاير منطقه اعزام داشت و با آنان ارتباط برقرار کرد؛ بهطورى که توانست در اندک مدتى شهر قمشه را به تصرف درآورد (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۴۸۹).
آزادخان بهمحض آگاهى از پيروزى کريمخان در قمشه فتحعلىخان افشار را با هشتهزار سوار افغانى و چهارهزار سوار افشار براى مقابله با وى اعزام کرد و آنگاه بنا به تقاضاى فتحعلىخان خود بهجمع آنان پيوست (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۲۸۷).
نيروهاى کريمخان بههيچوجه با سپاه افغان قابل مقايسه نبودند و سرداران زند تنها با حرکتی متهورانه و غيرعادى مىتوانستند به پيروزى برسند. اسکندرخان، براى نيل به اين هدف تصميم گرفت به تنهايى براى هلاک آزادخان اقدام کند و با حمله به قلب سپاه دشمن آزادخان را از پاى درآورد. وى پس جلب موافقت کريمخان بهطرف تپهاى که سران سپاه افغان در آن قرار داشتند حرکت کرد و افغانها بهتصور اينکه پيکى از جانب کريمخان است راه را براى او باز کردند. وى بهمجرد رسيدن به نزديکى قرارگاه سپاه افغان نيزه خود را به سينه افسرى که تصور مىکرد آزادخان است فرو برد و بهسرعت بازگشت و در حالىکه هدف تيرهاى دشمن قرار داشت با بدنى مجروح خود را به سپاهيان زند رساند (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۲۸۸-۲۸۹). با ناکام ماندن نقشه اسکندرخان، نبردى خونين و سنگين ميان طرفين در گرفت و اين بار نيز به شکست کريمخان و فرار او به جانب گندمان انجاميد. فتحعلىخان افشار و شاهرخخان، سرداران آزادخان، در حوالى شهر دوآبه، نزديک سيلاخور به کريمخان رسيدند. کريمخان با مشقت فراوان توانست اهالى حرم را از ميدان نبرد دور کند و با قتل شاهرخخان بهجانب فارس بگريزد (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۳۰۱).
آزادخان بهمحض آگاهى با سپاهيان کثيرى عازم فارس شد. کريمخان در کازرون خبر حرکت آزادخان را شنيد. سپس بهجانب منطقه خشت رهسپار گرديد تا از حاکم آن ناحيه، محمدعلىخان، کمک بگيرد (مالکم، سرجان؛ تاريخ ايران؛ ص ۲۷۵. و فارسنامه ناصری؛ ص ۲۰۹). محمدعلىخان بهعلت آشنايى با منطقه دستور داد تا سربازان در مخفيگاهها پنهان شوند و تأکيد کرد که صبر کنند تا تمام نيروهاى افغان به تيررس آنها برسند و آنگاه حمله را شروع کنند. بدينگونه، تلفات و خسارات عمدهاى به نيروهاى آزادخان وارد گرديد و بقيه ناگزير به فرار شدند. در همين زمان خبر حمله محمدحسنخان به اروميه نيز رسيد. خان افغان براى مقابله با سپاهيان قاجار بهجانب آذربايجان حرکت کرد. او طى نبردهايى از محمدحسنخان شکست خورد و ناگزير از سر استيصال به کريمخان پناهنده شد (مجملالتواريخ، پس از نادر؛ ص ۳۱۴-۳۱۸).
کريمخان بعد از پيروزى بر آزادخان شيراز را محاصره کرده و پس از قتل صالحخان، حاکم شهر، بهدست شيخعلىخان زند شهر را بهتصرف درآورد. خان زند در سال ۱۱۶۸ ق پس از مدتى استراحت به قلع و قمع گردنکشان لار پرداخت. نصيرخان لارى که در خود تاب مقاومت نمىديد به يکى از قلاع اطراف پناه برد و بعد از چند روز مقاومت سرانجام تسليم شد و مورد عفو و بخشايش کريمخان قرار گرفت (تاريخ گيتىگشا؛ ص ۳۲).[*]
[↑] …
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهديزاده کابلیتهيه و گردآوری شده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- کریمخان زند، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۲]- تسخير اروميه بدست كريم خان زند، اورمولو تايماز- اورمو آزه ر بايجانين قلبيدير
[۳]- ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۴]- زرينکوب، عبدالحسين، روزگاران، صص ٧۵۵-٧۵٦
[۵]- اقبال آشتيانی، عباس، تاريخ ايران، ص ٧۹۵
[۶]- زرينکوب، همانجا، ص ٧۵٦
[٧]- اقبال آشتيانی، همانجا، ص ٧۹۵
[۸]- زرينکوب، همانجا، صص ٧۵٦-٧۵٧
[۹]- اقبال آشتيانی، همانجا، ص ٧۹۵
[۱٠]- زرينکوب، همانجا، ص ٧۵٧
[۱۱]- اقبال آشتيانی، همانجا، ص ٧۹۵
[۱۲]- همانجا، ص ٧۹۴
[۱۳]- همانجا، ص ٧۹۵
[۱۴]- مجملالتواريخ (پس از نادر)، صص ۳۲، ۱۸۲ و ۱۸۴
[۱۵]- اعتمادالسطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصری، تصحيح محمداسماعيل رضوانی، ج ۲، ص ۳۰۰
[۱۶]- فارسنامهٔ ناصری، ج ۱، ص ۵۹۳
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]