کیهانشناسی در شاهنامه
(اثز جاودانِ آفریدگار شاهنامه، فردوسی توسی)
فهرست مندرجات
- کیهانشناسی در شاهنامه
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[کیهانشناسی] [شاهنامه]
[↑] کیهانشناسی در شاهنامه
چارلز داروین، دانشمند انگلیسی، و آفریدگار تئوری "اصل انواع" و "انتخاب طبیعی"، که انقلابی بزرگ در یبان و شناخت آفرینش و تکامل پدیدهها، از خود بر جای نهاد، از جمله دانشمندانی است، که تلاش فراوان و پژوهشهای ژرفی در این راستا، انجام داده است. امروز، بسیاری از مردم دنیا، به تئوری و فرضیه تکامل انواع او، آکاهی دارند، و پژوهشهای او را، در پیگیری و رد یابی ریشههای جانداران میستایند.
داروین، باورمند است که آفرینش؛ طی یک فرآیند منظم، که در خود "انتخاب طبیعی"، "رقابت"، و "تلاش برای زیست" را بهمراه داشته، دست بهدست هم میدهند، و شالوده پراکندگی انواع جانداران را زمینهساز میشوند. داروین اگر چه، تبیینی روشن از چگونگی آفرینش نداده است، اما، با مطالعه و بررسی جانداران بر روی زمین، به سیر فراگشتی (تکاملی) موجود زنده بر روی کره خاکی، اشاره نموده است.
پس از او، آقای الکساندر اُپارین، که از وی بنام داروین سده بیستم یاد میکنند، دانشمند زیستشناس و کیهانشناسی روسی است، که تز و تئوری "منشأ حیات" او، امروز، جامعترین و کاملترین تئوری در آفرینش هستی است که در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان، تدریس میشود.
آقای اپارین در پی تلاشهای بسیار زیاد و پژوهشهای ژرفی که در باره منشأ هستی و آفرینش نمودند، ضمن بر شمردن این نکته، که جهان پیچیده امروز، در حقیقت نوع تکامل یافته تکیاختههای بسیار سادهيی بودند، که در شرایط ویزهيی، در نبود اکسیژن، اما با حضور گرمای بسیار زیاد، جریان الکتریکی غیر قابل تصور، و قانونهای رقابت و نظم فراگشتی، پدید آمدهاند، باورمند هستند که جهان، پس از یک انفجار بزرگ نخستین، تحت شرایط ویژهيی، آغاز به گسترش، و در نتیجه آفرینش ارگانها و پدیدههای پیچیدهتر نموده است، و سرانجام در مرحله پایانی آن است که ما شاهد شکلگیری سیارهها و منظومه خورشیدی هستیم.
اپارین، از سه ماده، عنصر و یا پدیده، در کنار تکامل اسیدهای آمینه برای آغاز حیاتزیستی، در مراحل تکامل و شکلگیری و پیچیدهتر شدن یاختهها و آفریدههای نو، نام میبرد:
گاز؛ در بر گیرنده متان، و آمونیاک بعنوان گازهای نخستین و ماده تشکیل دهنده اتمسفر در مراحل نهایی
آب؛ که در پی پیوستگی و ترکیب مولوکلهای هیدروژن و اکسیژن پدیدار شده، و آغازگر آفرینش سلوها و تک یاختههای زیستی بر روی زمین و دیگر سیارهها شده است
آتش؛ یا گدازه بسیار پر حرارت که در پی سوختن هیدروژن پدیدار شده و همین هیدروژن است، که با سوختن و تبدیل به هلیوم و تکرار این روند دنبالهدار، آتش گدازان خورشید را، دامن میزند
و در پایان این فرآیند پیچیده و شگفت است که خاک؛ زمینی که امروز ما بر آن بسر میبریم و دیگر سیارههای منظومه خورشیدی، پدیدار شده اند...
نکته بسیار جالب و در خور اندیشه اینجاست؛ که نه تنها تئوری آقای اپارین، بلکه فرضیه آقای داروین، نیز، در سرآغاز "شاهنامه" اثر جاودان آفریدگار آن، حکیم فردوسی توسی آورده شده است. اما، به فرنود دلبستگی فراوان نویسندگان و پژوهشگران ایرانی!!!، به آن کمترین توجه و اهمیتی داده نشد، و از آنجا، که هر چیز "خارجی" حتا اگر بنجل باشد، پیش ما عزیزتر از کالا و دانش خودی است، زحمت پیگیری و نقد بدان نیز داده نشد...
از آغاز باید، که دانی دُرست | سَرِ مایه گوهران، از نخسـت | |
که یزدان، ز ناچیـز، چیز آفرید | بــدان تـا توانــایـی آرد پـدیــد | |
سَــرِ مایه گوهران، این چهار | بـرآورده بـیرنـج و بـیروزگـار |
تا اینجا، فردوسی بزرگ، بهشیوایی، چگونگی پیدایی آفرینش را بیان مینماید. میفرمایند: بایستی بدرستی آگاه باشی و بدانی که آفرینش از کجا و چگونه آغاز شده است، و سرآغاز این جهان و هستی و آفرینش، چگونه بوده است، و چه عناصر و پدیدههایی در آفرینش دست داشتهاند. این را نیز باید بدانی؛ که خداوند، از "هیچ"، "همه چیز" را آفریده است، و این خود نشان از بزرگی آفریدگار است، که توانسته، جهان و همه شکوه آنرا، از هیچ که نبوده، بیافریند، و هم اوست، که بدان توانایی داده است، توانایی آفرینش، توانایی گردش، توانایی نظم و اشای جاودانی... و آنگاه اشاره میفرمایند؛ نخستین عنصرها، و موادی که در آفرینش این جهان از آنها بهرهبرداری شده، چهار ماده و یا پدیده و عنصر بودهاند، که اگر چه برای ما، موجب شگفتی است، اما، گردآوری و یا آفرینش آنها، برای آفریدگار بزرگ، کسی که از هیچ، همه چیز میآفریند، نه رنجی برای او در پی داشته، و نه زمان برای او مطرح بوده است.
یکی آتشـی، بر شــده تابناک | میان آب و، باد از برِ تیره خاک |
در اینجا، همان تئوری آقای اپارین است، که حکایت از انفجار آتشن نخستین میکند: یکی، آتشی بر شده تابناک، و ازافه بر این، یکی از عناصر و پدیدههای دخیل در آفرینش را، بنام آتش، نام میبرد و آنگاه، عنصر یا ماده دوم، آب، عنصر و ماده سوم هوا، که از آن بنام باد یاد میکند، و سرانجام خاک، که همان زیستگاه ما، یعنی زمین است.
ز گرمیش، پس خشــکی آمد پدید
وزان پس، بـه آرام، ســـردی نمـود
ز ســـردی، همـان بـاز، تـری فـزود
چو ایـن چـهار گـوهر، بجای آمـدند
ز بهـر ســپنـجی ســـرای آمـدنــد
استاد توس، سپس اشاره مینماید؛ هنگامی که آتش نخستین، به جنبش درآمد، در مسیر فراگشت خویش، بنیان گرما و حرارت را نهاد، که همین حرارت در زمانهای دورتر، بانی پیدایش خشکی (سیارات) شده است... و دورتر زمانی پس از این گام، با سرد شدن خشکیها (سیارات) مبانی پیدایش مواد آبی و زیستی (که اپارین آنها را اسیدهای آمینه نامگذاری نموده) فراهم نموده است.
فردوسی بزرگ، آنگاه میافزایند؛ هنگامی که این چهار گوهر، (عنصر، پدیده، یاخته و یا هر چیزی که دانش امروز آنها را نامگذاری کرده)، با نظمی ستودنی در کنار و با هم جای گرفتند، موجبات آفرینش زمینی شد، که برای زیستن انسانها، آماده گردید. سرای سپنجی، یعنی جایگاه زیست و زندگانی کوتاه مدت، جایگاه گذران عمر و زندگی
پـدیــد آمـد ایـن، گـنـبـد تـیــز رو | شـــگفتـی نمـایـنــده نـو بـه نـو | |
درِ بخشـــش و دادن آمـد پـدیـد | ببخشید دانا، چنان، چون سزید |
در ادامه تکاملی آفرینش است، که کهکشانها، ستارهها، و کیهان پدید میآید، و شگفتیهای فراوانی، در جهان آفرینش، چشمان آدمی را به خود خیره مینماید. آنگاه پروردگار، از روی مهر و دهش (بخشش)، دیگر پدیدهها را، به این مجموعه افزود، و آنچه را که نیکو پسندید، در جهان شگفتی آفرین، پدیدار ساخت
زمیـن شـــد، بـه کـردار روشـــن چـراغ
بـبــالــیـــد کــــوه، آبـهــا بـــر دمــیــــد
ســـرِ رُســتنی، ســـوی بـالا کشـــیـد
ســـــتاره بــرو بــر، شـــگـفـتـی نـمـود
بــه خــاک انــدرون، روشـــنایـی فــزود
و استاد توس، میافزاید که آنگاه دریاها، کوهها، دشتها و جنگلها پدیدار شدند، و زمین، به یمن، تابش آفتاب، روشن و زنده شد. :کوهها، از آب سر برآوردند، و در پی فراگشتی منظم، نخستین رستنیها، (تک سلولیها، جلبرگها، و یاختههای بسیار ساده نخستین) آغاز به نمو نمودند.
گیاه رُســت، با چند گـونه درخت | به زیر اندر آمد، سرانشان ز بخت | |
وزان پس، چو جنبنــده آمـد پدیـد | همه رسـتنی، زیـر خـویش آوریـد |
پس از فراگشتی دیگر، گیاهان گوناگون پدیدار شدند، درختان سر بر کشیدند، و زمین را با گوناگونی میوهها و بارهاشان، زیبا ساختند. و آنگاه، "جنبنده" (حیوانات) پدید آمد، و آنها، آغاز کنترل و فرماندهی بر رستنیها شدند...
شیواترین نوشته در اینجا بکار رفته است؛ درختان و رستنیها، همواره ثابت اند و نمیتوانند از جایی بجای دیگر منتقل شوند و یا بکوچکند، اما، از هنگامه آفرینش "جنبنده"، این فرصت و توانایی بدو داده میشود تا به حرکت دراید، و از نقطهيی به نقطه دیگر حرکت نماید.
در پایان سخن، استاد توس، به چگونگی آفرینش آنسان میپردازد که پایان فراگشت جهان است، و از این زمان، انسان با خرد و اندیشه است، که تکامل مییابد، نه در شکل و ظاهر...
همانگونه که آورده شد؛ داستان و تئوری افرینش، بیش از یک هزار سال پیش، بوسیله سهبد سخن، استاد فردوسی توسی نوشته و بروشنی آب روان، آورده شده است، اما، در پی بی انگاری ایرانیان، و غرض ورزی بیگانگان، هیچگاه، و در هیچ مکان و زمانی، از این استاد فرهیخته و بزرگ، بدانگونه که شایسته اوباشد، یاد نشد... بیشتر ما، از شاهنامه و فردوسی، تنها، رستم و اسفندیار آنرا، شنیده ییم، و این که، شاهنامه، آخرش خوش است...
فردوسی بزرگ، در بیش از یکهزار سال پیش، این دانستهها را، از کجا داشته است؟ به چه منابعی دسترسی داشته، که در آن فراگشت و تکامل جهان را، میشناختند. آیا، ایرانیان، هزاران سال پیش از این، به چگونگی شکلگیری آفرینش، جهان و منظومه خورشیدی، آگاهی داشتند؟
شیوایی نوشتن و به قلم آوردن سیر فراگشت (تکامل) آفرینش، هستی، زمین، کوهها، درختان، جنبنده گان و انسان، به بهترین و شیواترین روش در شاهنامه همیشه جاودان فردوسی، گرد آورده شده است.
به این نکته نیز بایست توجه داشت؛ که در یک گفتار "منظوم" یا سروادهيی (شعری) نمیتوان از همه زیر و بمها و ریزهکاریهای یک تئوری یا فرضیه گفتگو کرد، و این بر دوش خواننده و خردمندان است، که آنرا، با دانش زمان خود بسنجند، و ارزیابی کنند، اما، آنچه دارای اهمیت است، درستی سخن، شیوایی سخن، و ارزش راستین و بی چون و چرای سخن فردوسی بزرگ است، که هزار سال پس از او، داروین، و یا اپارین، با بهرهوری از بهترین و بالاترین دستآوردهای دانشی و ابزارهای کیهانشناسی، زیستشناسی، و زمینشناسی، به همان نتیجه دست یافتهاند.
سی سد سال پس از فردوسی، دیگر بینشور بزرگ ایرانی و آریایی، جلالالدین محمد بلخی، سخن نغز و گرانمایه استاد توس را، در سرودهيی زیبا، در چگونگی تکامل انسان و شکلگیری حیات و پرورش آدمیان، همان تئوری اصل انواع و فراگشت پدیداری انسانها، که بوسیله چارلز داروین عنوان شد، چنین میسراید:
وز نمـــا، مُــردم، ز حـیـــوان ســــــر زدم
مُـــردم از حــیـــوانــی و، آدم شــــــــدم
چس چه ترسم، کی ز مُردن، کم شدم
جمــلــهيـی دیـگـــر، بمیــرم از بـشـــــــر
تـــا بــــرآرم، از مـــلائــــک بــــال و پــــر
بــار دیـگــر، از مَــلِــک، پــرّان شــــــــوم
آنچــه انــدر وهــم نــایــد، آن شــــــــوم
جمادی، همان سنگ و کلوخ و خاک و دریاها و کوهها را در بر میگیرد. "نامی" به رستنیها، و به گفته آقای اپارین، اسیدهای آمینه، و تک یاختههای نخستین، گفته میشود. و در گام بعدی فراگشت (تکامل)، حیوان و جنبنده پدیدار میشود، و خرد و هوش و آگاهی پيش میآید. و در فراگشتی دیگر، آدمی، پدید میآید.
مولوی، آنگاه، از مسیر تکامل آفرینش، که همه آن را، در دو بیت زیبا خلاصه کرده، نتیجه میگیرد، که این زندگی نیز، گونه دیگری از تکامل است، و میفرماید: اگر در سیر تکاملی گذشته تا به امروز، از همه "مردنها"، و فراگشتها، نه تنها نابود شده، بلکه به تکاملی عالیتر دست یافته ییم، چرا گمان میبریم، که مرگ ما، پایان زندگی و تکامل ماست. ایشان آنگاه نتیجه میگیرند، که مرگ، آغاز فراگشتی دیگر است که انسان، میتواند به جایگاه "فرشتگان" دست یابد، و همکار و همیار خدا شود، و این همان پیام زرتشت در باره "سوشیانت"هاست. مولوی، پیر مهر، میافزاید، که تازه، آن نیز، آخر کار نیست، پس از مرگ زمینی، انسان نیک و شیدای نور حقیقت، در جایگاه فرشتهگان جای میگیرد، و در پایانیترین مرحله تکامل، به جایگاهی میرسد، که امروز درک و شناخت آن برای ما دشوار است، و چه بسا، او میدانسته، اما، از گفتن آن، خودداری نموده است.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين نوشتار که توسط آقای کیوان دشتی برشتۀ تحرير درآمده، توسط فيس بوک برای دانشنامهی آريانا ارسال شده است. اين نوشتار بهمنظور توجيه علمی شاهنامه نگاشته شده که شگفت مینمايد. البته در اين که فردوسی حماسهسرای بزرگ در ادبيات فارسی دری است که کاخ اين زبان را بهپا داشت، جای ترديدی نيست؛ اما قياس او با دانشمندانی چون چارلز داروين و الکساندر اُپارین بيشتر در خودشفتگی و گزافهگويی ايرانيان کنونی منشأ دارد.
[↑] پینوشتها
[۱]- دشتی، کيوان، کیهانشناسی در شاهنامه
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ فيس بوک نيلوفر (مهديزاده) کابلی
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]