دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

کشـور ما را فارس بناميد نه ايران

از: پروفسور احسان يارشاطر، برگردان از: سالم سپارتک

کشـور ما را فارس بناميد نه ايران

زبان ما Persian نام دارد نه Farsi‬‎


فهرست مندرجات

.



اول فروردین ۱۳۱۴: نام پارس به ایران تغییر یافت

دکتر احسان یارشاطر، بنیان‌گذار مرکز مطالعات ایران‌شناسی و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک است. وی نخستین ایرانی است که پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا به مرتبه استادی رسید. یارشاطر هم‌چنین بنیان‌گذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا بوده است که در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک مستقر است.

در وب‌سایت تاریخ ایرانی آمده است: روز اول فروردین ۱۳۱۴ شمسی طبق بخشنامه‌ی وزارت امور خارجه نام پارس یا پرشیا، رسما به ایران تغییر یافت. پیش‌تر نام ایران در مجامع بین‌المللی به‌عنوان پرشیا یا پارس خوانده می‌شد و هنوز در برخی از کتب قدیمی‌ خارجی می‌توان چنین نامی‌ را در مورد ایران یافت. در این روز هم‌چنین تاریخ رسمی کشور طبق ماه‌های شمسی تنظیم شد و به‌کار بردن ماه‌های هجری قمری ممنوع گردید.

تا اوایل قرن بیستم، در جهان، کشور ما را با عنوان رسمی «پارس» یا «پرشیا» می‌شناختند، اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه‌ای از روشنفکران باستان‌گرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی‌زاده گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام می‌دادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاخان به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد، این پیشنهاد در دی‌ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به‌خود گرفت. این تصمیم مخالفانی هم دارد. مخالفان معتقدند که نام ایران نمی‌تواند آن بار معنایی، فرهنگی و تمدنی‌ای را که در اصطلاح «پرشیا» نهفته است و غیرایرانیان از دیرباز با آن آشنایی دارند، منتقل کند. گروهی معتقدند که رضاشاه فقط به‌دلیل سیاسی برای تثبیت حکومت اقتدارگرایانه خود چنین تصمیمی گرفته است. این دسته از تحلیلگران می‌گویند اصل اقدام را باید متوجه جمعی از نخبگان فرهنگی و سیاسی آن دوره از جمله افراد ذکر شده دانست که در اقتدار حکومت رضاخان منافع خاص خود را نیز جستجو می‌کردند.

احسان یارشاطر، سرویراستار دانشنامه‌ی ایرانیکا در این باره می‌گوید: «هم کلمه پرشیا یا پارس، به فارسی و هم کلمه ایران قدیم‌ترین ماخذش در کتیبه‌های داریوش است. داریوش در کتیبه‌اش می‌گوید من پارسی هستم و آریایی. ولی خود کلمه پارس در کتیبه قدیم‌تر آشوری به صورت پارسوا دیده می‌شود که تقریبا یک قرن یا کمی بیشتر قدیمی‌تر است. ولی هر دوی این‌ها در ایران هخامنشی به‌کار می‌رفته و بیش‌تر از آن‌که اسم مملکت باشد، اسم قوم بوده.

داریوش می‌گوید من یک پارسی هستم و ایرانی‌ام. این کلمه ایران در تمام دوره‌های بعدی رواج داشته. البته ما از دوره اشکانی که آثار کتبی کم است، اطلاع درستی نداریم. ولی در دوره ساسانیان به تمام سرزمین ایران می‌گفتند ایران‌شهر. شهر معنی قدیمی‌اش یعنی مثلاً به انگلیسی kingdom یعنی شهریاری و سرزمینی که وسعت داشته باشد و پادشاهی داشته باشد.

ایران‌شهر که بعد‌ها هم به‌کار می‌رفته به‌معنی ایران زمین بوده و البته ایران هم به‌کار می‌رفته. در زبان اوستایی هم گفته می‌شود که ایرانی‌ها یعنی مردم اوستایی، آن‌ها اسمی از ایرانی‌ها آن‌طور که ما می‌گوییم نام نمی‌برند، ولی قوم اوستایی در یک جایی ساکن بودند به اسم «آیره وئه یو» که آن قسمت اولش آیرو‌‌ همان قسمت اول ایران است و این اسم در اسم ایرج باقی مانده، اولش آیرج‌‌ همان جزئی است که در کلمه ایران دیده می‌شود. بنابراین کلمه پرشیا و ایران هر دو قدیمی است و قدیم‌ترین سند و ماخذی که از هر دویش در ایران وجود دارد‌‌ همان کتیبه‌های داریوش هخامنشی است و پارسوا در کتیبه‌های آشوری هم دیده می‌شود.

بعد از اسلام هم این اسم وجود داشته. گو این‌که مملکت دیگر به آن‌صورت وجود نداشته بلکه تا دویست سالی جزو متصرفات عرب‌ها بود و حاکم‌های عربی داشته تا این‌که به‌تدریج در ایران امرای محلی پیدا شدند. اول طاهریان ولی مهم‌تر سامانی‌ها و صفاری‌ها که این‌ها ایرانی‌الاصل بودند و به‌خصوص صفاری‌ها و سامانی‌ها موجب ترویج زبان فارسی و نوشته‌شدن آثاری به زبان فارسی و سروده شدن اشعاری به زبان فارسی شدند که بعدا هم ادامه پیدا کرد و قوت گرفت.

در مورد ایران که آیا ایران گفته شود یا پرشیا، این یک اشتباهی بود که در دوره رضاشاه پیش آمد و دولت ایران از کشورهای خارجی خواست که کشور را ایران بخوانند چون در زبان فارسی، ما کشور ایران می‌گوییم. این اصولاً ممکن بود عیبی نداشته باشد. فقط یک عیب بزرگ دارد و آن اینست که کلمه پرس در فرانسه یا پرشیا در انگلیسی یا Persian، پرزین در آلمانی یک تداعی‌های مطلوبی دارد. شما وقتی در انگلیسی می‌گویید پرشیا عباراتی از قبیل Persian poetry، Persian Art، Persian empire و حتی Persian cat را به ذهن می‌آورد که همه غیر از Persian cat حکایت از یک جنبه‌هایی از فرهنگ و تاریخ ایران می‌کند و همه تداعی‌های مطلوبی است. حال آن‌که ایران در نظر اروپایی‌ها بعد از ملی‌شدن نفت در زمان دکتر مصدق که انگلیسی‌ها نمی‌پسندیدند، و بعد از انقلاب ایران که آمریکایی‌ها و اروپایی هیچ‌کدام نمی‌پسندند، یک قدری زنندگی پیدا کرده ولی البته این‌هم ممکن است موقت باشد و از بین برود.

ولی به نظر من اشتباه بود که ما کلمه پرشیا و پرس را تغییر دهیم برای این‌که با تغییرش آن تداعی‌های مفید و مطلوب از بین رفت. دولت‌ها چقدر خرج تبلیغات می‌کنند. ما با دست خودمان کاری که با تبلیغات و خرج صد‌ها میلیارد دلار نمی‌شد انجام داد، از بین بردیم. ولی دیگر حالا شده و ایران این‌قدر اسمش در روزنامه‌ها به‌دلایل مختلف آمده و در کتاب‌ها و آثار دیگر که دیگر حالا برگرداندنش به پرس و پرشیا یک قدری دشوار است. ما خودمان در دانشنامه‌‌ی ایرانیکا چون مدت‌ها فقط پرشیا به‌کار می‌بردیم برای اسم مملکت ایران، ولی از چندین سال به این طرف دیدیم که باید یک قدری هم تابع تاریخ و تابع جریان مرسوم بود. این است که الان فرق نمی‌کند که کسی پرشیا بنویسد در اشاره به کشور ایران یا ایران بنویسد.»

اما آن‌چه در زیر می‌آید برگردان دری مقاله‌ی دکتر احسان یارشاطر است که در مجله‌ی «میراث ایران»، به‌زبان انگلیسی به نشر رسیده است.

مترجم: دکتر سالم سپارتک

حکومت فارس در سـال ۱٩۳۵ ميلادی از همه کشـورهايی که با آن‌ها روابط ديپلوماتيک داشـت، تقاضا کرد تا پس از اين فارس را به‌نام «ايران» ياد کنند. اين تغيير نام که بر بنياد درک نادرسـت ناسـيوناليستی صورت گرفت، يک اشـتباه بزرگ بود. گفته می‌شـود که پيشـنهاد برای اين تغيير نام از جانب سـفير آن وقتِ فارس در جرمنی مطرح شـده بود که خود سـخت زير تاثير نازی‌ها رفته بود. در آن زمان جرمنی در تب نژادپرسـتی می‌سـوخت و خواهان بهبود روابط دوسـتی با کشـورهای به‌اصطلاح «آريايی نژاد» بود. گفته می‌شـود که برخی از دوسـتان جرمنی آن سـفير، او را به اين متقاعد سـاختند که چون با به‌قدرت رسـيدن رضاشـاه، فارس صفحه‌ی نوينی از تاريخ خود را گشـوده و خود را از زير نفوذ شـوم بريتانيا و روسـيه رها سـاخته اسـت که مداخلات‌‌شـان در امور ايران به‌خصوص در دوران زمامداری قاجارها، آن کشـور را فلج کرده بود، اينک بسـيار درسـت خواهد بود که منبعد کشـور فارس به‌نام اصلی‌اش يعنی «ايران» ياد شـود. اين نه‌تنها آغاز نوينی به‌شـمار آمده و عصر جديدی از تاريخ فارس را به جهانيان نشـان خواهد داد، بلکه همچنان نژاد آريايی باشـنده‌گان آن را برجسـته خواهد سـاخت؛ زيرا نام «ايران» با «آريايی» قرابت و پيوند دارد و از آن اشـتقاق شـده اسـت.

حکومت فارس از اين تملق‌گويی خشـنود شـده و به‌دام جرمنها افتاد. همان بود که وزارت خارجه‌ی فارس يادداشـت متحدالمالی (Circular) را به همه سـفارتخانه‌های خارجی در تهران گسـيل داشـت و تقاضا کرد که منبعد آن کشـور را به‌نام «ايران» ياد کنند. اصول دیپلوماسی ايجاب می‌کرد که اين تقاضا برآورده شـود. همان بود که نام «ايران» در مراودات رسـمی ديپلوماتيک و مواد خبری پا به عرصه‌ی ظهور گذاشـت.

در آغاز واژه‌ی «ايران» نزد جهانيان طنين بيگانه‌يی داشـت و بسـياری از آن‌ها نمی‌توانسـتند رابطه‌ی آن را با فارس درک کنند. بعضی‌ها چنين فکر می‌کردند که شـايد «ايران» يکی از کشـورهای نوبنياد مانند عراق و اُردن باشـد که از فروپاشی امپراتوری عثمانی به‌وجود آمده اسـت و يا کشـوريسـت در افريقا يا جنوب شـرق آسـيا که تازه اسـتقلال خود را به‌دسـت آورده اسـت. حتی اغلباً آن را با عراق به اشـتباه می‌گرفتند که خود در زبان‌های خارجی يک هويت تازه بود. نام نو کشـور نتوانسـت پيوند نژادی و خونی فارس را با غرب نشـان دهد، اگر نشـان داده می‌توانسـت هم، معلوم نبود که اين کار برای فارس چه مفادی داشـت. برعکس، نتيجه آن شـد که اغلباً «ايران» را يک کشـور عربی و يا عربی زبان می‌انگاشـتند. گذشـت زمان و همچنان رويدادهايی مانند اشـغال کشـور در سـال ۱٩۴۱ توسـط قوای متحدين، ملی‌سـازی صنايع نفت در زمان مصدق، همه و همه، نام کشـور را در عناوين مطالب خبری و مطبوعاتی جهان قرار دادند و آرام آرام نام «ايران» در مجموع پذيرفته شـد و واژه‌ی "فارس" (Persia) به‌طور نسـبی از اسـتفاده افتاد؛ هرچند که اين پروسـه در بريتانيا کُندتر از ايالات متحده‌ی امريکا بود.

برگزينی نام «ايران» بدون شـک اعتبار فرهنگی کشـور را خسـاره‌مند سـاخت و ضربه‌ی مدهشی بر منافع درازمدت آن وارد کرد. نزد تحصيل‌کرده‌گان در همه جا، نام «فارس» احسـاسـات دلپذيری را در ذهن زنده کرده و ميراث فرهنگی اين کشـور را برجسـته می‌سـازد. در همه‌جا از هنرهای فارس، ادبيات فارسی، قالين‌های فارس، ميناتور فارس، مسـاجد فارس و باغ‌های فارس حرف زده می‌شـود که همه‌ی اين‌ها نشـان دهنده‌ی ظرافت عمومیِ ذوق و فرهنگ ماسـت. اين نيز درسـت اسـت که واژه‌ی «فارس» در ذهن غربی‌ها حوادث تاريخی مانند جنگ‌های فارس با يونان را زنده می‌سـازد و هم اين مطلب را به‌ياد می‌آورد که فارس سـرزمين پادشـاهی مطلق‌العنان و يونان مهد دموکراسی بود. حتی در اين صورت نيز «فارس» تصويری از يک کشـور ضعيف و عقب‌مانده نی، بلکه از يک امپراتوری پرقدرت را در اذهان زنده می‌سـازد. اين نيز به‌سـود واژه‌ی «فارس» اسـت که در تورات آمده اسـت که کوروش پادشـاه فارس، يهودی‌ها را از اسـارت بابل نجات داد و به آنان کمک کرد تا معبد ويران شـده‌ی يورشـليم را دوباره اعمار کنند.

برعکس، نام «ايران» هيچ‌يک از خاطرات بالا را در ذهن جهانيان زنده نمی‌سـازد. در زبان‌های ديگر، غير از فارسی، «ايران» يک واژه‌ی ميان‌تهی بوده و نشـان‌دهنده‌ی کشـوريسـت بدون گذشـته يا بدون کدام فرهنگ خاص. در عصری که همه کشـورها برای ايجاد تصوير يا سـيمای مناسـبی برای خود در جهان، پول زيادی را خرج می‌کنند، کشـور فارس برعکس کاری کرد تا خود را از تمام شـهرت و تاريخ پرغنايش محروم سـازد. مقامات رسـمی فارس که در سـال ۱٩۳۵ ميلادی اين تصميم را اتخاذ کردند، نتوانسـتند درک کنند که بسـياری از کشـورهای دارای تاريخ کهن در زبان خودی به‌يک نام و در زبان‌های ديگر به نام‌های ديگر ياد می‌شـوند. اگر لحظه‌يی می‌انديشـيدند، شـايد درک می‌کردند که اگر يونان، Egypt (مصر) يا چين از ديگران مطالبه می‌کردند که منبعد کشـورهای‌شـان را به‌ترتيب به نام‌های هيلاس، مصر يا ژونگو ياد کنند، اين کشـورها افتخارات زيادی را از دسـت می‌دادند. نام "Egypt" بلافاصله خاطره در باره‌ی اهرام، خط هيروگليف، لوحه‌ها و ديگر آثار با ارزش و پر درخشـش تاريخی را در اذهان زنده می‌سـازد، در حالی‌که خارج از کشـورهای اسـلامی، نام عربی «مصر» همان ارزش‌ها را به‌ياد نمی‌آورد.

خسـارات ناشی از تغيير نام کشـور به هموطنان متفکر و انديشـه‌ور ما از همان آغاز معلوم بود. محمدعلی فروغی، يک دانشـمند با وجهه که در سـال ۱٩٤۱ صدراعظم شـد، اين خسـارات را با اين جمله‌ی مشـهورش خلاصه کرد: «ما با يک حرکت قلم، نام شـناخته شـده و مشـهور را به‌چيزی ناآشـنا مبدل کرديم.» با گذشـت زمان پيامدهای ناگوار اين تغيير نام هرچه آشـکارتر شـدند.

سرانجام، در تابسـتان سـال ۱٩۵٩ ميلادی کميته‌يی برای بررسی پيشـنهاد يکی از نويسـنده‌گان مبنی بر تغيير دو باره‌ی نام کشـور به‌وجود آمد. اين کميته متشـکل بود از دولتمردان و دانشـمندان شـهير اعم از: سـيد حسـن تقی‌زاده، يکی از مشـروطه‌خواهان برجسـته و سـخنگوی سـنا، علی‌اکبر سـياسی، رئيس افتخاری دانشـگاه تهران، سـناتور عيسی صادق، در گذشـته وزير آموزش و پرورش و رئيس مکتب عالی پداگوژی تهران، سـناتور علی دشـتی، اديب و نويسـنده‌ی شـهير و عبدالله انتظام، رئيس شـرکت ملی نفت. نگارنده‌ی اين سـطور [دکتر احسـان يارشـاطر] نيز عضو آن کميته بود. اين کميته گزارشی را برای حکومت تهيه و پيشـنهاد کرد که نام کشـور دوباره تغيير داده شـود و از تمام کشـورها خواسـته شـود تا فارس را به‌همان نامی ياد کنند که در زبان‌شـان در گذشـته رايج بود (در انگليسی و از اينگونه - تبصره‌ی مترجم). حسـين اعلی، وزير دربار که رياسـت آن کميته را به‌عهده داشـت، اين پيشـنهاد را به شـاه تقديم کرده و تأييد او را نيز اخذ کرد. سـپس به وزارت امور خارجه وظيفه داده شـد تا آن فيصله را در عمل پياده کند. اما وزارت خارجه اين کار را با دلسـردی و به‌طور نيم‌بند اجرا کرد: اين تقاضا را مطرح نسـاخت که به‌طور بلااسـتثنا آن کشـور را به‌نام «فارس» (Persia، Persien وغيره) ياد کنند، بلکه به سـفارتخانه‌های خارجی پيشـنهاد کرد که می‌توانند آن کشـور را به‌نام عنعنوی آن ياد کنند. اما در آن زمان نام ايران نزد جهانيان تا حدودی رواج يافته و معمول شـده بود. حتی برخی از ايرانيان، آن‌هايی که از يکسـو اطلاع نداشـتند که نام فارس در سـراسـر جهان تصور درباره‌ی يک فرهنگ پرغنا را در اذهان زنده می‌سـازد، و از جانب ديگر نشـه‌ی مزايای هويت اتنيکی نهفته در نام ايران، هنوز از سـرشـان نه پريده بود، اسـتعمال نام ايران را به‌خصوص در مراودات‌شـان با خارجی‌ها ادامه دادند. هم‌چنان شـايان يادآوری اسـت که اصلاً نامه‌ی متحدالمال وزارت خارجه کاربرد هر دو نام يعنی «فارس» و «ايران» را اختياری سـاخت. در مطبوعات رسـمی که بعد از سـال ۱٩۵٩ در خود فارس به‌نشـر می‌رسـيد، گرچه از هر دو نام اسـتفاده می‌شـد، با آن هم کاربرد نام «ايران» بيشـتر بود.

يکی از پيامدهای بسـيار ناگوار اسـتفاده‌ی دوامدار از نام «ايران» و بيگانه‌گی آن با فارس اين اسـت که در همين تازه‌گی‌ها در زبان انگليسی برای نشـان دادن زبان ما به‌عوض واژه‌ی "Persian" واژه‌ی "Farsi" رايج سـاخته شـده و معمول شـده می‌رود. در نتيجه، شـايد به‌زودی ما شـاهد آن باشـيم که پيوند ميان "Persian" و "Farsi" و حتی «ايران» در عباراتی ماند "Persian poetry" (اشـعار فارسی) و "Persian literature" (ادبيات فارسی) صدمه ببيند. اگر ما بر اسـتعمال واژه‌ی "Farsi" به‌جای "Persian" پافشـاری کنيم، آن روز چندان دور نخواهد بود که جهانيان فکر کنند که فردوسی، رومی و حافظ گويا در کدام زبان مرده سـخن گفته‌اند، يعنی زبانی که زيباترين و دل‌پذيرترين بخش ادبيات جهانی در آن نوشـته شـده اسـت، گويا يک زبان مرده اسـت. اگر واژه‌ی "Persian" در زبان انگليسی به‌حيث يگانه نام کشـور ما باقی می‌ماند، هيچ کسی ضرور نمی‌دانسـت که واژه‌ی ناآشـنا و پر مدعای "Farsi" را به‌زبان انگليسی وارد کند و به‌عوض واژه‌ی آشـنای "Persian" به‌کار برد تا بر انگليسی زبانان فضل فروشی کند که نام زبان "Persian" نی بلکه "Farsi" اسـت.

ما نبايد تاثير ناگوار آن خارجيان نابلد، همان سـازنده‌گان کورس‌های فارسی، دوبله کننده‌گان فلم‌ها، ترجمانان... کارگردانان، رسـاله‌نويسـان و پيروان کم‌صلاحيت ايرانی آن‌ها را ناديده بگيريم که با شـيفته‌گی در زبان انگليسی به‌عوض واژه‌ی "Persian" واژه‌ی "Farsi" را به‌کار می‌برند و با مباهات می‌گويند که اين زبانيسـت که در کشـوری به‌نام ايران به آن حرف زده می‌شـود و فراموش می‌کنند که زبانی که خيام در آن رباعی سـروده اسـت، در دوام چندين قرن زبان عمده‌ی ادبی در نيم قاره‌ی هند بود و در واقعيت امر زبان عمده‌ی ادبی و اداری در سـراسـر کشـورهای شـرقی جهان اسـلام بود.

اسـتعمال نام «ايران» برای کشـور و واژه‌ی «ايرانی» برای همه آن‌چه که به اين کشـور مربوط اسـت و تعلق دارد، هم‌چنان نوعی سـردرگمی اصطلاحی (ترمينولوژيک) را ايجاد کرده اسـت। اصلاً واژه‌ی «ايرانی» وسـعت بيش‌تری نسـبت به واژه‌ی «فارسی» دارد و در برگيرنده‌ی چندين زبان به‌شـمول کُردی، پشـتو، بلوچی، اُسِـت (Ossetic)، فارسی، پارتی، سُـغدی و هم‌چنان بسـيار زبان‌های ديگر قديمی و معاصر اسـت. همچنان واژه‌ی «ايران زمين» به کشـورهايی اطلاق می‌شـود که در آن‌ها مردمان ايرانی‌زبان به‌سـر می‌برند و نه‌تنها دربر گيرنده‌ی فارس بلکه همچنان تاجکسـتان، افغانسـتان، بلوچسـتان و اُسِـت (Ossetia) اسـت و در زمانه‌های بسـيار قديم و در قرون وسـطی همچنان دربر گيرنده‌ی سُـغديانه، خوارزم، پارت و غيره بود. به‌همين دليل اتخاذ نام "ايران" برای کشـور "فارس" مرز تفاوت ميان مفاهيم مختلف را مغشـوش و مبهم سـاخته و نوعی سـردرگمی را به‌ميان می‌آورد.

اکنون ايجاب می‌کند که حکومت فارس از همه جهانيان تقاضای رسـمی جدی‌تر بکند تا در مورد کشـور ما و زبان ما همان‌ نام‌های عنعنوی را اسـتعمال کنند (طور مثال در انگليسی آن کشـور را "Persia" و زبان فارسی را "Persian" بنامند- ت. مترجم). «ایران» و "Farsi" واژه‌های خوب و دلپذير هسـتند، اما تنها در زبان فارسی. در اين ميان تمام آنانی که زبان فارسی، تاريخ فارس و ادبيات فارسی را فرا می‌گيرند و آنانی که در اين باره می‌نويسـند، امريکايی هسـتند، بريتانيايی و يا ايرانی، بهتر اسـت منتظر تقاضای رسـمی حکومت ايران نباشـند و از همين اکنون به‌زبان انگليسی، کشـور ما را تنها به‌نام "Persia" و زبان ما را تنها به‌نام "Persian" ياد کنند. کشـور ما يا زبان ما را به نام‌های ديگر ياد کردن، به‌معنای زيان رسـانيدن به شـهرت کشـور و فرهنگ پر غنای آن خواهد بود

اين‌هم مضحک اسـت که کشـور ما بسـيار به‌جا بالای آن پافشـاری می‌کند که خليج فارس به‌همان نام معروف تاريخی خود ياد شـود تا بر رابطه‌ی تاريخی آن با فارس تأکيد شـود؛ اما همزمان زيان‌های بزرگ‌تر و مهم‌تر ناشـی از اسـتعمال نام «ايران» به‌عوض «فارس» را ناديده می‌گيرد.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين نوشتار به زبان انگليسی توسط دکتر احسان يارشاطر برای مجله‌ی ميراث ايران برشته‌ی تحرير درآمده است. اصل نوشته‌ی اسـتاد يارشـاطر در انگليسی زير عنوان "Communication" به نشـر رسـيده اسـت
يادداشت ۲: معرفی مختصر نويسنده‌ی اين مقاله: دکتر احسان يارشاطر، دانشمند شهير ايرانی، پروفسور ديپارتمنت ايران‌شناسی يونيورسيتی کولومبيا است. درباره‌ی تبحر علمی استاد يارشاطر همين کافی‌ست که دکتر جلال متينی، رئيس پيشين دانشگاه فردوسی مشهد زمانی که از صلاحيت علمی استاد يارشاطر حرف می‌زند، چنين يادآور می‌شود که در زمينه‌ی ايران‌شناسی به‌معنی عام آن، يارشاطر «جامع‌الاطراف» است چون زير نظر وی بيش از هشتاد جلد کتاب در معرفی ادبيات قديم و جديد ايران زير عنوان‌های تحقيقات فارسی، ميراث فارس، ادبيات معاصر فارسی و لکچرهای يونيورسيتی کولومبيا توسط دانشمندان سرشناس به زبان‌های مختلف به‌چاپ رسيده است. ناگفته نماند که استاد يارشاطر مسؤوليت تدوين، چاپ و نشر دايرﺓالمعارف ايرانيکا را نيز به عهده دارد.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- برگرفته از شماره‌ی پانزدهم مجله‌ی «ميراث ايران» که در امريکا به تيراز ۱۵ هزار نسـخه به چاپ می‌رسد.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

نی، شماره پنجم، سال چهارم، ميزان ۱۳٨۵ - اکتبر ٢۰۰۶.