|
منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت
(در پرتو بررسیهای لویس مورگان)
فهرست مندرجات
◉ پيشگفتار چاپ اول ١٨٨۴
◉ پيشگفتار چاپ چهارم ١٨٩١
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
فریدریش انگلس
فریدریش انگلس (Friedrich Engels) (زادهی ۲۸ نوامبر ۱۸۲۰ در ووپرتال - درگذشتهی ۵ اوت ۱۸۹۵ در لندن) فیلسوف و انقلابی کمونیست آلمانی و نزدیکترین همکار کارل مارکس است. او بههمراه کارل مارکس «مانیفست حزب کمونیست» و آثار تئوریک دیگری نوشته است. آثار تئوریک او و کارل مارکس را اوّلین آثار تئوری مارکسیستی میدانند. انگلس دوشبهدوش مارکس، برای پایهگذاری تئوری علمی سوسیالیسم، تدوین برنامهی مبارزاتی کارگران اروپایی و ایجاد حزب طبقهی کارگر، پیگیرانه شرکت کرد.
به نقش فریدریش انگلس در تکوین و تکامل اندیشههای مارکس غالباً کمبها داده شده و نام وی در تاریخ اندیشه، همواره در سایهی آوازهی یار نزدیکاش قرار داشته است. اما در واقع، اگر بتوان آموزههای کمونیسم را بر دو ستون اصلی «ماتریالیسم تاریخی» و «ماتریالیسم دیالکتیک» استوار ساخت، میتوان گفت که سازندهی ستون اول کارل مارکس، و سازندهی ستون دوم، دوست و همفکر وی فریدریش انگلس بوده است. انگلس بر خلاف مارکس که فعالیتهای فکری خود را عمدتا متوجه اقتصاد سیاسی و جامعهشناسی کرده بود، بیشتر به حوزههای معرفتشناسی و هستیشناسی پرداخته و بر این پایه، بهمعنای متعارف سخن، بیش از مارکس خود را با موضوعهای فلسفی مشغول کرده است.
منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (به آلمانی: Der Ursprung der Familie, des Privateigenthums und des Staates) رسالهای است از فریدریش انگلس، که بهسال ۱۸۸۴ میلادی منتشر شد. در این کتاب، انگلس ماتریالیسم تاریخی را برای بررسی شکلگیری و تحولات خانواده و پدید آمدن دولت بهکار میگیرد. کتاب تا قسمتی برپایهی یادداشتهای کارل مارکس بر کتاب جامعهی باستان اثر لویس مورگان نوشته شده است.
فصل اول کتاب به «دورانهای ماقبل تاریخی فرهنگ» میپردازد و دورههای «توحش» و «بربریت» را بررسی میکند. فصل دوم کتاب به «خانواده» پرداخته و از بخشهای «خانوادهی همخون، «خانوادهی پونالوائی»، «خانوادهی یارگیر»، «خانوادهی تکهمسر» تشکیل میشود. فصلهای سوم تا نهم کتاب به «تیرهی ایروکوئی، تیرهی یونانی، پیدایش دولت آتن، تیره و دولت در روم، تیره در میان سلتیها و ژرمنها، تشکیل دولت میان ژرمنها، بربریت و تمدن» اختصاص دارند. و پیوست کتاب شامل «یک مورد تازهکشفشده از ازدواج گروهی» است.
▲ | پيشگفتار چاپ اول ١٨٨۴ |
فصولی که در پی خواهد آمد بهیک معنی انجام یک وصیت است. این خود کارل مارکس بود که در نظر داشت نتایج بررسیهای مورگان[۱] را در ارتباط با نتایجی که خود مارکس - و تا حد معینی میتوانم بگویم خود ما - در بررسیهای ماتریالیستی تاریخ به آنها رسیده بودیم اظهار دارد و به این طریق تمام اهمیت آنها را روشن نماید. در واقع مورگان در آمریکا، برداشتهای ماتریالیستی تاریخ را که مارکس چهل سال پیش کشف کرده بود، به طریق خاص خود از نو کشف کرد، و مقایسههایی که او بین بربریت و تمدن نمود، در مقاطع اساسی، تحت همین برداشت، به نتایجی منجر گردید که مارکس به آنها رسیده بود. و درست همانطور که کتاب «سرمایه» سالهای سال، بهطور مداوم، هم مورد دستبرد اقتصاددانان رسمی آلمان بود، و هم اینکه دربارهاش سکوت میشد، سخنگویان علوم «ماقبل تاریخی» در انگلستان نیز با کتاب «جامعه باستان»[٢] مورگان بههمینسان رفتار کردند. این اثر من تنها جایگزین محقری است برای اثری که مقدور نشد دوست از دست رفته من به انجام برساند. معهذا من نقدهایی را که او بر یادداشتهای مفصّل خود از مورگان[٣] نوشته در اختیار دارم، و هر جا میسّر باشد آنها را خواهم آورد.
بر اساس برداشت ماتریالیستی، عامل تعیینکننده در تاریخ، در تحلیل نهایی، تولید و تجدید تولید حیاتِ بلافاصله است. ولی این بهنوبه خود، خصلت دوگانهای دارد. از یک سو تولید وسایل معاش، خوراک، پوشاک، سرپناه و ابزارهایی که برای آنها ضروری میشوند، از سوی دیگر تولید خودِ موجودات انسانی، تکثیر انواع نهادهای اجتماعی، که انسانهای یک دوران تاریخی معین و یک کشور معین تحت آنها زندگی میکنند بهوسیله هر دو نوع تولید مشروط میشوند: از یک سو بهوسیله مرحله تکامل کار و از سوی دیگر بوسیله تکامل خانواده. هر چه تکامل کار کمتر باشد، و هر قدر حجم تولید آن، و لذا ثروت جامعه، محدودتر باشد، بههمان اندازه هم نظام اجتماعی بهصورت نیرومندتری تحت تسلط پیوندهای جنسی بهنظر میرسد. ولی در داخل این ساختِ جامعه که مبتنی بر پیوندهای جنسی است، بارآوری کار بیشتر و بیشتر تکامل مییابد، و همراه با آن، مالکیت خصوصی و مبادله، اختلاف ثروت، امکان استفاده از نیروی کار دیگران، و بنابراین پایه تناقضهای طبقاتی؛ عناصر اجتماعی جدید، که در طی نسلها برای انطباق ساخت اجتماعی قدیم بهشرایط جدید تلاش میکنند، تا آنکه بالأخره عدم تجانس آن دو منجر به یک انقلاب کامل میشود. جامعه قدیم که مبتنی بر گروههای جنسی است، در تصادم با طبقات اجتماعیِ جدیدا تکاملیافته، متلاشی میشود، بهجای آن یک جامعه نو ظاهر میشود که در یک دولت متشکل است و محدودههای پایینی آن دیگر گروههای جنسی نبوده بلکه گروههای سرزمینی[۴] است، جامعهای است که در آن نظام خانوادگی کاملا تحت تسلط نظام مالکیت است، و از این پس تناقضهای طبقاتی و مبارزات طبقاتی که محتوای تمام تاریخ تاکنون مکتوب را تشکیل میدهد، در آن آزادانه تکامل مییابند.
شایستگی بزرگ مورگان در این است که خطوط عمده این پایه ماقبل تاریخِ مکتوب ما را کشف کرده و از نو ترسیم کرده است، و در گروههای جنسی سرخپوستان آمریکای شمالی کلید عمدهترین، و تا کنون لاینحلترین، معماهای بدویترین تاریخ یونان، روم و ژرمنی[۵] را یافته است. معهذا کتاب او اثری نبود که یکروزه تهیه شود. او قریب ٤٠ سال با مطالب آن کار کرد تا آنکه بهطور کامل بر آنها تسلط یافت. به این علت است که کتاب او یکی از آثار معدود دورانساز عصر ماست.
در آنچه که خواهد آمد، خواننده در مجموع بهسهولت قادر خواهد بود که آنچه که از مورگان اقتباس شده، و آنچه که خود من به آن افزودهام را هم تشخیـص دهـد. در بخـشهای تاریخـی مربـوط به یونـان و روم، مـن خـود را به مـدارک مورگـان محـدود نکـردهام، بلکـه آنچـه را که در اختیـار خود داشـتهام به آنها افـزودهام. بخـشهای مربـوط به سـلتها[٦] و یا ژرمنها بهطور عمده کار من هستند؛ در این مورد، مورگان جز منابع دست دوم چیز دیگری در اختیار نداشت، و در مورد شرایط ژرمنها - به استثنای تاسی توس Tacitus - صرفاً تحریفهایی لیبرالی کذابانه آقای فریمن Freeman در اختیارش قرار داشت. من روی بحثهای اقتصادی که برای هدفی که مورگان در نظر داشت کافی بودند، ولی برای منظور من بهکلی ناکافی هستند، از نو کار کردهام. و بالأخره باید بگویم که البته هر جا که صراحتاً از مورگان نقل قول نشده است، مسئولیت تمام استنتاجات را بهعهده میگیرم.
▲ | پيشگفتار چاپ چهارم ١٨٩١ |
چاپهای وسیع قبلی این کتاب، حدود ٦ ماه است که نایاب شدهاند و ناشر کتاب مدتی است که از من خواسته است که آن را برای چاپ جدید آماده کنم. کارهای فوریتر، تاکنون اجازه این کار را به من نداده بودند. هفت سال از تاریخی که چاپ اول این کتاب ظاهر شد میگذرد و در این مدت، دانش ما در زمینه شکلهای اولیه خانواده پیشرفتهای مهمی کرده است. بنابراین ضروری بود که با دقت فراوان این اثر را گسترش داده و بهتر سازم؛ بهخصوص با در نظر داشتن این امر که اگر این اثر بهصورت گذشته کلیشه میشد، من دیگر برای مدتی قادر به تغییر آن نمیشدم.
بنابراین تمام متن را بدقت مورد تجدید نظر قرار دادم و چیزهایی به آن افزودم که امیدوارم در آنها به وضع کنونی علوم توجه کافی شده باشد. بعلاوه در طی این پیشگفتار، بررسی کوتاهی از تکامل تاریخ خانواده، از باکوفن Bachofen تا مورگان میکنم، عمدتا به این دلیل که مکتب انگلیسی مطالعات ماقبل تاریخ، که آلوده به شووینیسم است، با توطئه سکوت به کوشش فوقالعاده خود، برای نابود کردن انقلابی که کشفیات مورگان در برداشتهای تاریخ جوامع اولیه بوجود آورده است، ادامه میدهد؛ گو اینکه در تملک دستآوردهای آن کوچکترین تردیدی بهخود راه نمیدهد. در بسیاری از جاهای دیگر هم، این نمونه طرز کار انگلیسی مشاهده میشود.
اثر من به زبانهای مختلف ترجمه شده است. اول به ایتالیایی:
سپس به رومانیایی:
در مجله Yassi بنام Contemporanul از سپتامبر ١٨٨٥ تا مه ١٨٨٦ چاپ شد.
بعدا به دانمارکی:
یک ترجمه فرانسوی توسط Henri Ravè بر مبنای این متن آلمانی در زیر چاپ است.
تا اوایل سالهای ١٨٦٠ چیزی به اسم تاریخ خانواده وجود نداشت. در این زمینه علوم تاریخی هنوز کاملاً تحت تأثیر «پنج کتاب» موسی بود [انجیل عهد عتیق]. شکل پدرسالاری خانواده، که در آنجا بهطور مفصلتر از جاهای دیگر تشریح شده بود، نه تنها بهطور ضمنی بهصورت قدیمیترین نوع خانواده پذیرفته شده بود، بلکه همچنین - بعد از کنار گذاشتن چند-همسری - این نوع خانواده، با خانواده بورژوایی کنونی یکی تلقی شده بود، گویی در حقیقت خانواده ابداً مشـمول تکامـل تاریخـی نشـده اسـت. حداکثـر چیـزی کـه پذیرفتـه شـده ایـن بـود که ممکـن اسـت یکـی دوران روابـط جنسـی مختلـط [Promiscuous یا روابط جنسی بیقیدوبند] در زمانهای اولیه وجود داشته بوده باشد. البته باید گفت که علاوه بر تک-همسری، چند-همسری شرقی و چندشویی هندی و تبّتی هم شناخته شده بودند، ولی این سه شکل در هیچ توالی تاریخی قرار داده نمیشدند و بهصورت جداگانه در کنار یکدیگر قرار میگرفتند. بر این حقیقت واقف بودند، و نمونههای جدیدی هم هر روزه آن را روشنتر میکرد، که در میان پارهای از مردمان عهد کهن، و در میان پارهای از انسانهای وحشی کنونی، نسب نه از پدر، بلکه از مادر بُرده میشود و بنابراین فقط تبار از طرف زن معتبر شناخته میشود. و اینکه در میان بسیاری از مردمان کنونی، ازدواج بین گروههای بزرگتر معینی - که در آن زمان بررسی دقیقی از آن نشده بود - ممنوع بود، و اینکه این رسم را در تمام نقاط جهان میتوان مشاهده کرد. ولی کسی نمیدانست که چگونه از آن نتیجهگیری کند، و حتی در کتاب تایلور «بررسیهایی در تاریخ اولیه نوع انسان و غیره» (١٨٦۵)[٧] به اینها صرفاً بهمثابه «رسوم عجیب» در کنار تابوی موجود در میان انسانهای وحشی، در مورد دستنزدن بهچوبی که میسوزد با ابزار آهنی، و مهملات و مزخرفات مذهبی مشابه، برخورد میشود.
مطالعه تاریخ خانواده از سال ١٨٦١ با انتشار «حق مادری» نوشته باکوفن[٨] آغاز شد. مؤلف، در این اثر، این احکام را میدهد:
١- بشر در ابتدا در یک حالت اختلاط جنسی زندگی میکرد، که مؤلف ناخرسندانه آن را «هیتاریسم»[۹] میخواند؛ ٢- چنین اختلاطی باعث میشود که ابویت [اینکه کی پدر است] بهکلی غیرقطعی باشد، و بنابراین اصل و نسب فقط از طریق زن - بنابراین بر حق مادری - قابل تشخیص باشد؛ و دیگر اینکه این امر، در ابتدا در مورد تمام مردمان عهد کهن صادق بوده است؛ ٣- بالنتیجه از بین والدین نسل جوان، تنها زنها که بهمثابه مادر بهطور قطعی مشخص بودند، از توجه و احترام زیادی از این جهت برخوردار میشدند، که بنا بر برداشت باکوفن، این تا حد حکومت مطلق زنان (Gynecocracy زنسالاری) پیش رفت؛ ۴- گذار به تک-همسری که در آن زن منحصراً به یک مرد تعلق دارد، متضمن نقض مقررات مذهبی اولیه بود (یعنی در حقیقت عملاً نقض حق سنتی کهن مردان دیگر نسبت به همان زن)، نقضی که باید جبران میشد، یا اینکه زن تحمل آن نقض مقررات را، با واگذاری خود در یک مدت محدود به دیگران خریداری میکرد.
باکوفن برای اثبات این احکام نقل قولهای بیشماری میآورد که از ادبیات کلاسیک کهن، با دقت فوقالعادهای فراهم کرده است. بنا بر نوشته او، تحول از «هتاریسم» به تک-همسری و از حق مادری بهحق پدری، بهخصوص در میان یونانیان، در نتیجه تحول عقاید مذهبی، پیدا شدن خدایان جدید - نمایندگان بینش جدید - به معابد سنتی کهن، که نماینده بینش کهن بود، انجام گرفت، بهطوری که اولی کمکم دومی را از صحنه خارج کرد. به این طریق بنا به نظر باکوفن، این تکامل شرایط بالفعل زندگی انسانها نیست که تغییرات تاریخی را در موضع اجتماعی متقابل مرد و زن بوجود میآورد، بلکه انعکاس مذهبی این شرایط در اذهان انسانهاست که چنین میکند. باکوفن بههمین سیاق به اورستیا Oresteia اثر آئهشیلوس Aeschylus بهمثابه توصیف جاندار و دراماتیک مبارزه بین حق مادریِ در حال انحطاط، و حق پدریِ در حال پیروزی، در «عصر نیم-خدایان»[۱٠] اشاره میکند. کلیتمنسترا Clytemmestra بخاطر معشوق خود آژیتوس Aegisthus، شوهر خود آگامِمنون Agamemnon را که تازه از جنگ تروی Troj برگشته، میکُشد ولی اورستس Orestes - که فرزند او از آگامِمنون است - به انتقام خون پدر، مادرش را میکشد. بهخاطر این عمل، او تحت تعقیب ارینیها Erinyes، مدافعین شیطانی حق مادری - که بر طبق آن حق، کشتن مادر وخیمترین و غیر قابل جبرانترین جنایات است - قرار میگیرد. ولی آپولو Apollo که به اورستس الهام کرده بود که به این عمل مبادرت ورزد و آتِنا Athena که بهعنوان حَکَم برگزیده میشود - دو خدایی که در اینجا معرف نظام نوین بر مبنای حق پدری هستند - از او محافظت میکنند. آتنا به سخنان هر دو گوش فرا میدهد، خلاصه کل جدال در مناظره بین اورستس و ارینیها میآید. اورستس اعلام میکند که کلیتمنسترا جرم دوگانهای مرتکب شده است، چه با کشتن شوهر خود، پدر او را هم کشته است. پس چرا ارینیها او را تحت تعقیب قرار دادهاند و نه کلیتمنسترا را که اتهامش بسیار سنگینتر است؟ جواب جالب توجه است: «او مردی را کشته بود که با او نسبت خونی نداشت».
قتل مردی که نسبت خونی با زنی که قاتل اوست نداشته باشد، ولو اینکه شوهرِ قاتل باشد، قابل جبران است و به ارینیها مربوط نیست. کار آنها این است که فقط انتقام قتل در میان وابستگان خونی را بگیرند و وخیمترین آنها، بر مبنای حق مادری، مادرکُشی است. در این هنگام آپولو به دفاع از اورستس برمیخیزد. آتنا از آرئوپاژیتها Areopagites - داوران آتنی - میخواهد که در مورد مسأله رأی بدهند. آرای برائت و محکومیت مساویاند. آنگاه آتنا رئیس دادگاه، رأی خود را بر له او میدهد و تبرئهاش میکند. حق پدری بر حق مادری تفوق یافته است. بنا بر توصیف خود ارینیها، «خداواندان اصل و نسب فرعی» بر ارینیها پیروز میشوند و بالأخره خود را به آنجا میرسانند که منصب جدیدی در خدمت نظام نوین بهدست میآورند.
این تفسیر جدید و مطلقاً صحیح اورستیا، یکی از بهترین و زیباترین قسمتهای کتاب است ولی در عین حال نشان میدهد که خود باکوفن همانقدر معتقد به ارینیها، آپولو و آتنا است که آئهشیلوس در زمان خود بود. در حقیقت او معتقد است که در عهد نیم-خدایان، آنها چنین معجزهای کرده، حق مادری را برانداخته و حق پدری را جایگزین آن کردهاند. بهطور وضوح چنین برداشتی - که مذهب را اهرم تعیین کننده تاریخ جهان میانگارد - باید بالأخره به تصوف صِرف منتهی شود. لذا این کاری سخت، و نه لزوما همیشه مفید فایده است که در این مجلدات حجیم چهارگانه باکوفن غرق شویم. ولی این همه، از شایستگی او بهعنوان یک پیشاهنگ چیزی نمیکاهد، چه او اولین فردی بود که بهجای عبارتپردازی در مورد شرایط بدوی ناشناخته مقاربت جنسی مختلط، این نکات را ثابت کرد که ادبیات کلاسیک کهن مملو است از اثرات شرایطی که در حقیقت قبل از تک-همسری در میان یونانیان و آسیاییها وجود داشته است، که در آن شرایط، یک مرد نه تنها با بیش از یک زن مقاربت میکرد، بلکه یک زن هم با بیش از یک مرد مقاربت میکرد، بدون اینکه رسوم مقرر را نقض کنند؛ اینکه این رسم بدون باقی گذاشتن اثراتی بهصورت تسلیم محدود زن - که بهعلت آن زنها مجبور بودند که حق خود را به ازدواج تک-همسری خریداری کنند - از بین نرفت؛ اینکه نسب از این رو در ابتدا فقط از طریق تبار زن - از مادر به مادر - میتوانست مشخص شود؛ اینکه این اعتبار انحصاری تبار زن، در تک-همسری هم که در آن ابویت مطمئن، یا لااقل مشخص، بود ادامه یافت؛ و اینکه این موضع اولیه مادر به مثابه تنها والد قطعی فرزندانش، باعث ایجاد یک موضع اجتماعی برای او، و برای زنان بهطور کلی، میشد که بالأخره از هر موضعی است که تاکنون داشتهاند. باکوفن این احکام را به این درجه از وضوح بیان نکرد، بینش صوفیگرانه او مانع از این کار بود، ولی در عوض ثابت کرد که این احکام درست هستند، و این کار در سال ١٨٦١ یک انقلاب تام و تمام بهشمار میرفت.
کتاب حجیم باکوفن به آلمانی نوشته شده بود، یعنی بهزبان ملتی که در آن زمان کمتر از هر ملت دیگری بهوضع ماقبل تاریخ خانواده کنونی علاقمندی نشان میداد. بنابراین او ناشناخته ماند. فرد بعدی که در این رشته در سال ١٨٦۵ ظاهر شد، ابداً نامی از باکوفن نشنیده بود.
این جانشین، ج. اف. مکلنان J.f. Mclennan بود. در اینجا بهجای یک صوفی با استعداد، با یک حقوقدان خشک و سرسخت روبهرو میشویم: بهجای تفننهای مفرط شاعرانه، با استدلالات قابل تعمق وکیل مدافعی روبهرو هستیم که از موکل خود دفاع میکند. مکلنان، در میان بسیاری از مردمان وحشی، بربر، و حتی متمدن عصر کهن و جدید، یک نوع ازدواج را مییابد که در آن داماد، به تنهایی یا به همراه دوستانش، مجبور است تظاهر کند که عروس را از دست وابستگانش بزور میرباید. این رسم باید از بقایای رسم گذشتهای باشد که در آن مردان یک قبیله زنان خود را از قبیله دیگری در واقع بزور میگرفتند. وگرنه این "ازدواج از طریق ربودن" [marriage by abduction] از کجا مایه میگرفت؟ تا زمانیکه مردان تعداد کافی زن در قبیله خود مییافتند ابدا لزومی به این کار نبود. ولی غالباً در میان مردمان عقبمانده مشاهده میکنیم که گروههای خاصی وجود دارند (که در حوالی سال ١٨٦۵ هنوز با خود قبیله یکی گرفته میشدند) که ازدواج داخلی در بین آنها ممنوع است، بهطوری که اجبارا، مردان زنان خود، و زنان شوهران خود را در خارج از گروه انتخاب میکنند، در حالیکه در میان دیگران این رسم وجود دارد که مردان یک گروه معین مجبورند که زنان خود را فقط از درون گروه خود برگزینند. مکلنان گروههای نوع اول را برون-همسر Exogamous، و نوع دوم را درون-همسر Endogamous مینامد و بدون اینکه دردسر بیشتری بهخود بدهد، یک آنتیتز سخت و سفت بین «قبایل» برون-همسر و درون-همسر قائل میشود. گرچه بررسیهای خود او در مورد برون-همسری، این حقیقت را درست جلوی چشم او میگذارد که در بسیاری از - اگر نه در غالب، یا حتی در تمام - موارد، این آنتیتز فقط در پندار او وجود دارد، معهذا او آن را اساس کل تئوری خود قرار میدهد بر این مبنا او معتقد است قبایل برون-همسر، زنان خود را فقط از خارج انتخاب میکنند؛ و در حالت جنگ مداوم بین قبایل که مشخصه توحش است، این کار فقط با ربودن میسر است.
مک لنان به این بحث ادامه میدهد: این رسم برون-همسری از کجا نشأت میگیرد؟ برداشتهای همخونی Consanguinity و مقاربت با خویشاوندان Incest به این مسأله ربطی ندارد، چه این مفاهیم خیلی بعدها پیدا شدند. اما رسمی که در میان انسانهای وحشی بسیار شایع است، که دختران خود را بلافاصله بعد از تولد میکشند، ممکن است به آن مربوط شود. این رسم، باعث زیاده شدن تعداد مردان هر قبیله شد، که نتیجه مستقیم و الزامی آن، تصاحب مشترک یک زن بهوسیله چند مرد - چند-شویی - بود. نتیجه آن نیز چنین بود که مادرِ یک طفل معلوم بود ولی پدر معلوم نبود، و از اینرو خویشاوندی فقط طریق تبار زن و کنار گذاشتن مرد در نظر گرفته میشد - حق مادری. نتیجه دیگرِ کمبود زن در یک قبیله - کمبودی که با چند-همسری نقصان مییافت ولی مرتفع نمیشد - دقیقاً ربودن سیستماتیک و بزور زنان از قبایل دیگر بود. «از آنجا که برون-همسری و چند-شویی بهیک علت واحد - عدم تساوی عددی جنسها - مربوط میشوند، ما مجبوریم که تمام نژادهای برون-همسر را در اصل چند-شو بدانیم... بنابراین باید بدون تردید بپذیریم که در میان نژادهای برون-همسر، اولین نظام خویشاوندی [System of Kinship] نظامی بود که در آن علائق خونی تنها از طریق مادر مشخص میشد». (مکلنان، مطالعاتی در تاریخ باستان، ١٨٨٦، ازدواج بدوی، ١٨٨٦، صفحه ١٢٤)[۱۱]
شایستگی مکلنان این است که توجه را به شیوع و اهمیت فراوان چیزی که آن را برون-همسری مینامد، جلب کرده است. ولی او بههیچ وجه کاشف وجود گروههای برون-همسر نبود و مهمتر اینکه، آن را درک نکرده بود. علاوه بر یادداشتهای قدیمیتر و پراکنده بسیاری از ناظرین که منابع مکلنان بودند، لاتام (مردمشناسی توصیفی، ١٨٥٩)[۱٢] بهدقت و درستی هر چه بیشتر این نهاد را در میان ماگارهای Magars هندی توصیف کرد و اعلام نمود که این امر در تمام نقاط جهان عموماً وجود و شیوع داشته است - عبارتی که بهوسیله خود مکلنان نقل شده است. و مورگان ما نیز حتی در سال ١٨٤٧ در نامههایش درباره ایروکوییها Iroquois (در آمریکن ریویو American Review) و در سال ١٨٥١ در «اتحادیه ایروکوییها»[۱٣] ثابت کرد که این مسأله در این قبیله وجود داشته است و آن را بهدرستی توصیف کرد؛ در حالیکه، همانطور که خواهیم دید، طرز تفکر حقوقی مکلنان باعث سردرگمی بیشتری در مورد این مسأله شد، تا تفننهای صوفیانه باکوفن در مورد حق مادری. اینهم از شایستگی مکلنان است که تشخیص داد سیستم رسیدن به نسب از طریق مادر، سیستمی است که در ابتدا وجود داشته است، گرچه همانطور که بعدها خود ذکر کرد باکوفن قبل از او به این تشخیص رسیده بود. ولی در اینجا نیز او ابدا صریح و روشن ادای مطلب نمیکند، دائما از «خویشاوندی فقط از طریق زنان» سخن میگوید و مرتباً این عبارت را - که در مورد مراحل اولیه صحیح است - در مورد مراحل بعدی تکامل هم بهکار میبرد؛ در صورتیکه گرچه نسب و توارث هنوز منحصراً از طریق تبار زن مشخص میشوند، خویشاوندی از طریق تبار مرد نیز تشخیص داده شده و عنوان گردیده است. این نشانه بینش محود حقوقدانی است که یک عبارت حقوقی غیر قابل انعطاف برای خود وضع میکند و بدون تعدیلِ آن در شرایطیکه مصداق آن را از بین بردهاند، کماکان آن را تکرار میکند.
چنین بهنظر میرسد که تئوری مکلنان علیرغم قابل تعمق بودنش حتی از نظر خود مؤلف آن هم بر پایه محکمی استوار نبود. لااقل خود او از این حقیقت متعجب بود که: «مشاهده میشود که شکل {تظاهر} به ربودن اکنون درست در میان آن نژادهایی از همه مشخصتر و واضحتر است که خویشاوندی مرد {یعنی نسب از طریق تبار مرد}، در بین آنها وجود دارد» (ص ١٤). ایضاً: «این شگفتآور است که تا آنجا که میدانیم امروزه در هیچجایی، که برون-همسری و بدویترین نوع خویشاوندی با هم وجود دارند، بچهکشی بهصورت یک سیستم مشاهده نمیشود» (ص ١٤٦). این دو حقیقت تفسیر او را رد میکنند و او تنها میتواند در مقابل آنها فرضیههای جدیدتر و پیچیدهتری عنوان کند.
معهذا این تئوری در انگلستان با استقبال زیادی مواجه شد و سر و صدای زیادی برانگیخت. در آنجا، مکلنان عموماً بهعنوان بنیانگذار تاریخ خانواده و برجستهترین اتوریته در این زمینه پذیرفه شد. آنتیتز او بین «قبایل» برون-همسر و درون-همسر، با وجود استثنائات و تعدیلهای مختصری که به آنها اعتراف میشد، معهذا بصورت بنیان مشخص نظر غالب باقی ماند و عامل محدود کنندهای شد که هر گونه بررسی آزاد در زمینه مورد تحقیق، و بالنتیجه هر نوع پیشرفت قطعی را غیر ممکن میساخت. پُر بها دادن به مکلنان که در انگلستان مرسوم شده بود، و به تقلید از آنجا در جاهای دیگر هم رواج یافت، ما را در مقابل، موظف به ذکر این نکته میکند که ضرر او به این آنتیتز بین «قبایل» برون-همسر و درون-همسر، بیش از نفعی است که بررسیهای او بهدست دادند.
در این اثنا فاکتهای بیشتر و بیشتری روشن شدند که دیگر در این طرحِ تر و تمیز نمیگنجیدند. مکلنان فقط سه شکل ازدواج را میشناخت - چند-همسری، چند-شویی و تک-همسری. ولی هنگامیکه توجه به این نکته معطوف شد، دلایل همواره فراوانتری بهدست آمد مبنی بر اینکه در میان مردمان عقبمانده شکلهایی از ازدواج وجود داشت که در آن یک گروه از مردان بهطور اشتراکی صاحب یک گروه از زنان میشدند، لوبوک (در منشأ تمدن، ١٨٧٠)[۱۴] تشخیص میدهد که این ازدواج گروهی («ازدواج اشتراکی») یک حقیقت تاریخی است.
بلافاصله بعد در سال ١٨٧١، مورگان با اسناد جدید و از بسیاری جهات تعیینکننده، ظاهر شد. او قانع شده بود که سیستم خویشاوندی عجیبی در میان ایروکوییها حاکم بود، در میان تمام بومیان ایالات متحده هم وجود داشت و بنابراین در سرتاسر یک قاره گسترده بود، گرچه این مستقیماً در تضاد بود با مدارج خویشاوندی که عمدتاً از سیستم ازدواجی حاکم در آنجا برمیخاست. بنابراین او حکومت فدرال آمریکا را وادار کرد که دربارهی سیستمهای خویشاوندی مردمان دیگر، بر مبنای پرسشنامهی و جداولی که خود او وضع کرده بود، به جمعآوری اطلاعات مبادرت ورزد، و از روی جوابها به کشف این نکات نائل آمد: ١- اینکه سیستم خویشاوندی سرخپوستان آمریکا در میان قبایل بیشمار دیگری در آسیا، و در شکل تعدیل یافتهای در در آفریقا و استرالیا هم حاکم بود؛ ٢- اینکه آن سیستم بوسیله یک شکل ازدواج گروهی در هاوایی و در جزایر استرالیا، که اکنون در حال نابودی بود، کاملاً قابل توضیح بود؛ ٣- اینکه بههر حال در کنار این شکل، در همان جزایر، یک سیستم خویشاوندی دیگر هم وجود داشت که فقط بر مبنای یک شکل ازدواج گروهی از اینهم بدویتر، که اکنون از بین رفته بود، قابل توضیح بود. او مدارک جمعآوری شده و نتیجهگیریهای خود را از آنها، در کتاب سیستمهای همخونی و خویشاوندی سببی[۱۵]، در سال ١٨٧١ منتشر کرد و از آنجا بحث را به عرصه بینهایت وسیعتری کشاند. او با شروع از سیستمهای خویشاوندی، شکلهای خانواده منطبق با آنها را از نو ساخت و به این طریق راه جدیدی برای بررسی، و چشمانداز بسیار وسیعی به ماقبل تاریخ بشریت گشود. با تشخیص اعتبار این شیوه، ساختمان تر و تمیز مکلنان مانند حبابی میترکد.
مکلنان در چاپ جدید ازدواج بدوی (مطالعاتی در تاریخ باستان، ١٨٧٦) از تئوری خود دفاع کرد. با وجود آنکه خود او بهصورت کاملاً تصنعی تاریخ خانوادهای میسازد، صرفاً بر مبنای فرضیهها، معهذا نه تنها از لوبوک و مورگان اثبات هر یک از اظهارتشان را میطلبد، بلکه همچنین چنان دلایل مسلّمی را طلب میکند که فقط در دادگاههای اسکاتلند خواسته میشود. و این مطلب را مردی عنوان میکند که خود از رابطه نزدیک بین مادرِ برادر و پسرِ خواهر در بین ژرمنها (تاسیتوس، ژرمانیا)[۱٦]، از گزارش قیصر Caesar - مبنی بر اینکه بریتونها [Britons ساکنین اصلی قسمت جنوبی بریتانیا] در گروههای ده دوازده نفری بطور اشتراکی زنهایشان را در تعلق داشتند - و از تمام گزارشهای نویسندگان کهن در مورد جماعت زنان در میان بربرها - بدون ذرهای تردید به این نتیجه میرسد که چند-شویی در میان تمام این مردمان یک قاعده بوده است! این مانند گوش دادن به دادستانی است که بهخود همه اجازهای میدهد ولی از وکیل مدافع صوریترین، و از نظر قانونی معتبرترین، دلیل را برای ادای هر کلمهای میطلبد.
او اظهار میدارد که ازدواج گروهی زاییده تخیل صِرف است، و بنا بر این از باکوفن هم عقبتر میافتد. او میگوید که سیستمهای خویشاوندی مورگان چیزی جز دریافتهای ساده از آداب اجتماعی نیست، و این امر از آنجا اثبات میشود که سرخپوستان، غریبهها، سفیدپوستان را «برادر» یا «پدر» میخوانند. مانند این است که واژههای پدر، مادر، برادر، خواهر شکلهای توخالی مخاطب قرار دادن هستند، چون کشیشها و راهبههای بزرگ کاتولیک پدر و مادر خوانده میشوند، و یا به این علت که زهّاد و تارکین دنیا و حتی فراماسیونها و اعضای اتحادیههای حرفهای انگلیس، در مجلس رسمی خود، برادر و خواهر خطاب میشوند. بهطور خلاصه، دفاع مکلنان بطور اسفناکی ضعیف بود.
ولی یک نکته باقی مانده بود که کسی علیه آن چیزی نگفته بود. آنتیتز «قبایل» برون-همسر و درون-همسر که وی کل سیستم خود را بر اساس آن بنا نهاده بود، نه تنها متزلزل نشده بود، بلکه عموما بهعنوان ستون قائم کل تاریخ خانواده پذیرفته شده بود. این نکته پذیرفته شده بود که کوشش مکلنان برای توضیح این آنتیتز غیر کافی بوده و با فاکتهایی که خودش ارائه میداد در تضاد بود. ولی خود آنتیتز - وجود دو نوع قبایل متقابلاً متباین و مجزا و مستقل، که یکی از آنها زنان خود را از درون قبیله برمیگزیند در حالیکه این کار برای دیگری مطلقاً ممنوع بود - بهصورت حقیقت آسمانی غیر قابل تغییر پذیرفته شده بود. فیالمثل کتاب منشأ خانوادهی نوشته ژیرو تولون[۱٧] (١٨٧٤) و حتی منشأ تمدن (چاپ چهارم ١٨٨٢) نوشته لوبوک[۱٨] را میتوان مورد توجه قرار داد.
در همینجا است که اثر عمده مورگان، جامعه باستان (١٨٧٧) Ancient Society ظاهر میشود، کتابی که نوشته حاضر بر مبنای آن تهیه شده است. در این نوشته چیزی که مورگان آن را در سال ١٨٧١ بهطور مبهم حدس میزد، با احاطه هر چه بیشتر تکامل یافته است. درون-همسری و برون-همسری آنتیتز یکدیگر نیستند، تاکنون هیچ «قبیله» برون-همسر، در جایی شناخته نشده است. ولی در زمانی که ازدواج گروهی هنوز شایع بود - و این به احتمال زیاد در همه جا، در این یا آنزمان وجود داشته است - قبیله شامل گروههای چندی بود که از طریق خونی، توسط مادر بههم وابسته بودند - تیرهها - که ازدواج بین آنها اکیداً ممنوع بود، بهطوری که گرچه مردان تیره میتوانستند زنان خود را از درون قبیله خود بگیرند و این کار را هم علیالقاعده میکردند، ولی مجبور بودند که آنها را از خارج از تیره خود انتخاب کنند. به این طریق خود تیره اکیدا برون-همسر بود، قبیله که شامل تمام تیرهها میشد اکیدا درون-همسر بود. به اینگونه آخرین بقایای ساختمان تصنعی مکلنان کاملاً در هم فرو ریخت.
معهذا مورگان به این قانع نبود. تیرههای سرخپوستان آمریکا باعث پیشرفت تعیینکننده دیگری در زمینه بررسی او شدند. او کشف کرد که تیره بعدی - که بر مبنای حق پدری سازمان یافته بود و ما آن را در میان مردمان متمدن عهد کهن مشاهده میکنیم - از تکامل شکل بدوی تیرهای بهوجود آمده است که بر مبنای حق مادری سازمان یافته بود. تیره یونانی و رومی که برای همه مورخین گذشته بهصورت معمایی جلوه میکرد، اکنون بهوسیله تیره سرخپوستان آمریکایی تبیین میشد، و به این طریق بنیان جدیدی برای کل تاریخ جوامع اولیه یافته شد.
کشف مجدد تیره حق مادری اولیه، بهمثابه مرحله مقّدم تیره حق پدری در میان مردمان متمدن، در زمینه تاریخ جوامع همان اهمیتی را داراست که تئوری تکامل داروین برای زیستشناسی، و تئوری ارزش اضافی مارکس برای اقتصاد سیاسی. این کشف، مورگان را قادر ساخت که برای اولین بار طرح یک خانواده را بریزد که در آن لااقل مراحل کلاسیک تکامل - روی هم رفته، بهطور موقت، تا آنجا که میزان اسناد موجود اجازه میداد - تثبیت گردند. بدیهی است که این امر، دوران جدیدی را در برخورد با تاریخ جوامع اولیه باز میکند. تیره حق مادری ستون قائمی شده است که کل عمل بر محور آن میچرخد. پس از کشف آن میدانیم که بررسیهای خود را در چه جهتی انجام دهیم، چه چیزی را بررسی کنیم و چگونه نتیجه بررسیهای خود را طبقهبندی نماییم. در نتیجه، پیشرفت در این زمینه بسیار سریعتر از زمان مورگان شده است.
امروزه عموماً کشفیات مورگان بهطور وسیع شناخته شدهاند، و شاید بهتر است بگوییم در انگلستان توسط مورخین عهد ماقبل تاریخ به تملک هم در آمدهاند. ولی هیچیک از اینها اذعان نخواهند کرد که این انقلاب در بینش را به مورگان مدیونیم. در انگلستان تا آنجا که ممکن باشد از کتاب او سخنی بمیان نمیآورند و از خود مورگان - پس از ابراز تحسین از کارهای گذشتهاش - در میگذرند. در زمینه جزئیات طرح او خردهگیری بهعمل میآید، حال آنکه سکوت لجوجانهای بر کشفیات واقعا عظیم او سایه افکنده است. چاپ اصلی کتاب تاریخ باستان اکنون نایاب شده است؛ در آمریکا بازار سودآوری برای این نوع کتب وجود ندارد؛ بهنظر میرسد که در انگلستان این کتاب بهطور سیستماتیک سرکوب شده، و تنها چاپی که هنوز در این اثر دورانساز میتوان از کتابفروشان تهیه کرد، ترجمه آلمانی آن است.
این تغافل، که مشکل است آنرا توطئه سکوت ندانست - بهخصوص با در نظر گرفته نقل قولهای متعددی که صرفا بهخاطر رعایت ادب و حفظ ظواهر رفاقت میشود - در نوشتههای مورخین سرشناس عهد ماقبل تاریخ را به چه حسابی میتوان گذاشت؟ شاید به این علت است که مورگان آمریکایی بود و این برای مورخین انگلیسی مشکل است که علیرغم شکیبایی قابل تحسینشان در جمعآوری مطالب، مجبور شوند که متکی به دو خارجی - باکوفن و مورگان - باشند تا نظرگاه عمومی برای ترتیب و گروهبندی این مطالب، یا بطور خلاصه، ایدههایشان را معین کنند؟ یک آلمانی را شاید بشود تحمل کرد، ولی یک آمریکایی را چطور؟ هر انگلیسیای هنگامی که با یک آمریکایی مواجه میگردد ناگهان وطنپرست میشود، و من موقعی که در ایالات متحده بودم با نمونههای جالبی از این امر مواجه شدم. باید این نکته را اضافه کنم که مکلنان از نقطه نشر رسمی، بهاصطلاح بنیانگذار و رهبر مکتب ماقبل تاریخی انگلیسی اعلام شده بود، به عبارت دیگر، این برای مورخین ماقبل تاریخ شیوهای پسندیده بود که با منتهای احترام از تئوری تاریخی تصنعی او، که از بچهکشی به چند-شویی و ازدواج از طریق ربودن و از آنجا به خانواده حق مادری منتهی میشود - یاد کنند؛ این که کوچکترین تردید در وجود قبایل برون-همسر و درون-همسرِ مطلقا متباین، بدعت ناشایسته محسوب شود، و از اینکه مورگان تمام این جزمهای پوچ را بدور ریخته بود، به اهانت به مقدسات متهم گردد. بهعلاوه، او این جزمها را صرفاً با بیان مطالب خود نابود کرد، و ستایش کنندگان مکلنان که تاکنون بین برون-همسری و درون-همسری تلو تلو میخوردند نزدیک بود سر خود را به سنگ بکوبند. آنها آه میکشند که: چقدر باید احمق بوده باشیم که خودمان اینها را مدتها قبل کشف نکرده باشیم!
و گویی که این جنایت برای امتناع مکتب رسمی از هر نوع برخوردی بهجز بیتفاوتی سرد، نسبت به او کافی نبود، مورگان کاسه صبر آنها را - نه تنها با انتقاد از تمدن، از جامعه تولید کالایی، یعنی اساس جامعه کنونی ما به طریقی که یادآور فوریه Fourier بود، بلکه با سخن گفتن از تغییر شکل آینده جامعه به زبانی که کارل مارکس میتوانست بیان کرده باشد - لبریز ساخت. بنابراین مکلنان با این اتهام شدیداللحن مبنی بر اینکه او «یک ضدیت عمیق با شیوه تاریخی» دارد، جزایش را کف دستش گذاشت، و این کاری است که پروفسور ژیرو تولون هم در ژنو، حتی در سال ١٨٨٤، با تأیید آن اتهام انجام داد. آیا همین ژیرو تولون نبودد که در ١٨٧٤ (منشأ خانواده) در تار برون-همسری مکلنان دست و پا میزد و آیا مگر مورگان نبود که او را از آن رهانیده بود؟
ضرورتی ندارد که من در اینجا به پیشرفتهای دیگری بپردازم که تاریخ جوامع اولیه به مورگان مدیون است، در متن کتاب به نکات لازم اشاره خواهد شد. در این چهارده سالی که از انتشار اثر اصلی او میگذرد، مدارک ما در زمینه تاریخ جوامع انسانی اولیه افزایش بسیار یافته است. علاوه بر انسانشناسان، سیاحات و مورخین حرفهای عهد ماقبل تاریخ، محصلین حقوق تطبیقی هم در این راه وارد شده و مطالب و نقطه نظرهای جدیدی ارائه دادهاند. در نتیجه بعضی از فرضیات مورگان در زمینه نکات خاصی متزلزل شده و یا غیر قابل دفاع گردیدهاند. ولی مدارک جدید در هیچجا موجب عوض شدن برداشتهای اساسی او نشدهاند. نظامی که وی در مطالعه تاریخ جوامع اولیه بوجود آورد، در ویژگیهای اساسیش، تا امروز به قوّت خود باقی است. حتی میتوانیم بگوییم هر اندازه که اعتبار او در تدوین این پیشرفت مهم پنهان نگاه داشته میشود، این نظام، بههمان اندازه، مقبولیت عمومی پیدا میکند.[۱۹]
لندن، ١٦ ژوئن ١٨٩١[٢٠]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين کتاب توسط فردریک انگلس برشتهی تحرير درآمده و بازنويسى آن با پارهاى تغييرات، از روى ترجمه فارسى مسعود احمدزاده انجام شده است.
يادداشت ۲: منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت رسالهای است از فریدریش انگلس بهسال ۱۸۸۴. انگلس در این کتاب ماتریالیسم تاریخی را برای بررسی شکلگیری و تحولات خانواده و پدید آمدن دولت به کار میگیرد. کتاب تاقسمتی بر پایه یادداشتهای کارل مارکس بر کتاب جامعه باستان اثر لویس مورگان نوشته شده است.
ترجمه فارسی این کتاب در ایران ابتدا بهصورت خلاصهی کتاب توسط تقی ارانی در دهه ۱۳۱۰ و بعدها بهطور کامل توسط دکتر خسرو پارسا انجام گرفته است. نکته جالب آن است که مدتها نام مترجم آن به اشتباه مسعود احمدزاده ذکر شده بود. چون این کتاب مدتها بهصورت کتاب جلد سفید کپی میشد، صفحه اول نسخه اصلی که نام مترجم را داشت گم شده بود و صفحه دوم که مترجم، کتاب را به مسعود احمدزاده تقدیم کرده بود، ناشران را به این اشتباه انداخته بود.
[▲] پینوشتها
[۱]- لوئيس مورگان (Lewis H. Morgan)
[۲]- اين کتاب در آمريکا چاپ شد و در لندن بسختی بدست میآيد. مؤلف آن چند سال پيش درگذشت. (انگلس)
Ancient Society, or Researches in the lines of human progress from Savagery Through Barbarism to Civilization. By Lewis H. Morgan, London, Mac Millan & Co. 1877.[۳]- مراجعه شود به يادداشتهای «جامعه کهن» مورگان، توسط کارل مارکس - چاپ روسی ١٩۴۵ آرشيو مارکس و انگلس، جلد ٩. (مؤلف).
[۴]- گروههای سرزمينی Territorial groups - اين گروهها بعدا توضيح داده خواهند شد.
[۵]- تاريخ ژرمنی - ما در سراسر ترجمه لفظ ژرمن را بههمين صورت بهفارسی آوردهايم تا با دولت آلمان که موجوديت آن اخير است، اشتباه نشود. به مقدمه مراجعه شود.
[۶]- سلتها Celts يا کِلتها شامل برتونها، ايرلندیها، ولشها و اسکاتلندیهای عليا هستند.
[٧]- E. B. Taylor, Researches into the Early History of Mankind and the Development of Civilization, London 1865.[۸]- «حق مادری» نوشته باکوفن Mother Right, Bachofen
[۹]- هيتاريسم hetaerism - انگلس معنای دقيق اين واژه را در جای ديگر تشريح میکند.
[۱٠]- عصر نيمخدايان Heroic Age يا آنطور که مجازاً گفته میشود «عصر قهرمانان».
[۱۱]- J. f. Mclennan Studies in Ancient History, Primitive Marriage, London 1886.[۱۶]- تاسيتوس، ژرمانيا Tacitus, Germania, C. 20
[۱۲]- Descriptive Ethnology, R. G. Latham, Vol. I - II London, 1859.
[۱۳]- L. H. Morgan, League of the He - Dé -no - sau- nee, or Iroquois, Rochester 1851.
[۱۴]- J. Lubbock, the origin of civilization and the primitive Condition of Man. Mental and Social Condition of Savages, London 1870.
[۱۵]- L. H. Morgan, Systems of Consanguinity and Affinity of the Humman Family Washington 1871.
[۱٧]- A. Giraud - Teulon, Les Origines de la famille, Genève, paris 1874.[۱۸]- منشاء تمدن - لوبوک
Lubbock, Origin of Civilization (Forth edition, 1882).[۱۹]- در بازگشت از نيويورک در سپتامبر ١٨٨٨ يکی از نمايندگان سابق کنگرهی آمريکا (نماينده روچستر) را ملاقات کردم که لوئيس مورگان را ميشناخت. متأسفانه او چيز زيادی دربارهی او نداشت که با من در ميان نهد. ولی گفت که مورگان در روچستر بهصورت يک فرد معمولی زندگی میکرد و به مطالعات خود اشتغال داشت. برادر او سرهنگ ارتش بود و در وزارت جنگ در واشينگتن صاحبمنصب بود. مورگان از طريق مساعده اداره برادرش موفق شده بود که حکومت را نسب به تحقيقاتش علاقمند کند و مقداری از نوشتههای خود را بخرج دولت انتشار دهد. اين نماينده سابق اظهار داشت که خود او هم هنگامی که در کنگره بود به اين کار کمک کرده بود. (انگلس)
[٢٠]- اولين بار در نويه زايت Neue Zeit در سال ١٨٩١ بهصورت يک مقالهی تحت عنوان «درباره تاريخ خانواده بدوی» انتشار يافت.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ فریدریش انگلس، منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، ترجمهی خسرو پارسا، چاپ دوم، جامی، شابک ٩٦۴-۵٦٢٠-۴۵-٧.