دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

احمدشاه مسعود به روایت منتقدانش

از: آصف معروف


فهرست مندرجات



احمدشاه مسعود که بیشتر به‌عنوان یک چهره مقاومت در برابر طالبان و اتحاد جماهیر شوروی سابق شناخته می‌شود، از سوی حریفان سیاسی و جهادی‌اش متهم به همکاری و سازش با شوروی‌ها نیز هست.

امضای آتش بس او با شوروی‌ها در سال‌های جهاد و پیمان او برای سقوط حاکمیت نجیب‌الله با بخشی از عناصر کلیدی دولت در سال ۱۹۹۲ که به باور عده‌ای منجر به ناکامی برنامه انتقال صلح‌آمیز قدرت تحت نظرسازمان ملل متحد به مجاهدین شد از سوی گروه‌هایی از مجاهدین از جمله گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان مورد نکوهش قرار گرفت.

اختلاف بر سر تصرف پایتخت و تقسیم قدرت سیاسی پس از پیروزی مجاهدین، موجب درگیری‌های شدیدی در کابل و ولایات افغانستان شد، جنگی که بستری برای اختلاف‌های قومی و سمتی شد و در نهایت شعله‌ور شدن جنگ‌های داخلی در سال‌های نخست دهه ۹۰ میلادی شد.

گروه‌های مختلف مجاهدین یکدیگر را عامل ایجاد این شرایط می‌دانند، آنچه در پایان سبب بروز جریان دیگری به‌نام طالبان در حیات سیاسی افغانستان شد.

هر چند هنوز فاصله زمانی از این رویدادهای تاریخی کوتاه است و این امر پای قضاوت منصفانه را لنگ می‌کند. آنچه رسانه‌ها در شرایط کنونی می‌توانند، پرسیدن و پرداختن به جوانب مختلف این ادعاها و رقابت‌ها است.


آصف معروف گفت‌وگویی با محمدامین کریم از کادرهای ارشد حزب اسلامی در اروپا داشته و نخست از او در مورد دیدگاه این حزب در مورد نقش احمدشاه مسعود در حوادث افغانستان پرسیده است.


[] گفت‌وگو با محمدامین کریم

  • نگاه حزب اسلامی به احمدشاه مسعود در دوران زندگیش چگونه بود و بعد از مرگش او را چگونه شخصیتی می‌بینند؟

  • □ [زندگی] قوماندان مسعود فقید را می‌توانیم در دو یا سه مرحله مورد بررسی قرار دهیم. یکی، یک جوان پرنشاط مبارز محصلی که در عنفوان جوانی در دانشگاه پلی‌تخنیک به نهضت اسلامی میهن ما پیوست و بدون شک از فعال‌ترین و بشاش‌ترین جوانان این [نهضت] بود. برای شما یک مظلبی را عرض بکنم که شاید تا حالا نشنیده باشید، و آن این است که اسم جنگی ایشان را که مسعود است، برادر مجاهد آقای حکمتیار بر ایشان گذاشت. بنابراین، از جوانانی بود که تحت فرماندهی رهبری نهضت اسلامی افغانستان (حکمتیار) که در آن زمان سازمان جوانان مسلمان نامیده می‌شد، فعالیت می‌کرد و فعالیت سالمی داشت.

    مرحله‌ی دوم زندگی ایشان انشعاب ایشان با تعدادی معدودی ده یازده نفری همراه با استاد برهان‌الدین ربانی و تشکیل تنظیم جدیدی به‌نام جمعیت اسلامی در کشور پاکستان و بعد از کودتای هفت ثور است. در این برهه‌ی زمانی دو سه سال اول قوماندان نهایت برجسته، تیزهوش و صاحب دید نظامی، جنگی و گوریلایی بود و بدون شک از سال ۱۹٧٨ مسیحی که جهاد شروع شد تا سال ۱۹٨٢ و تقریباً ۱۹٨٣ جنگ‌های متعددی را با قوای روسی در درۀ پنجشیر، که از نظر استراتژی بهترین موقعیتی است که می‌تواند برای یک گروه گوریلایی باشد، به راه انداخت و البته موفقیت‌های چشم‌گیری هم داشت و شهرت و معرفتی که از ایشان در داخل پیدا شد و بعد در خارج، از ناحیه‌ی همین فعالیت‌های است که در طول چهار سال اول جهاد داشت. اما و صد اما بعد از متارکه‌ای ایشان طی دو پروتکل که تا به حال تمام جزئیاتش در کتاب‌ها و اسناد مندرج نشر شده با روس‌ها و کا جی بی به عمل آورده، از آن تاریخ علی‌رغم تبلیغات وسیعی که در رابطه با شخصیت ایشان می‌شود، تا جایی که من معلومات دارم و من معلومات دقیق دارم چرا که هر ساله به جبهات شمالی و مناطق ماحول ایشان سر می‌زدم، ایشان کوچک‌تری مرمی را هم در مقابل نیروهای روسی فیر نکردند.

    اما چنانچه در ابتدا عرض کردم، شهرتی که داده شده از طریق مطبوعاتی تصویر کاملاً متفاوت از ایشان مطرح می‌کنند و حتی اینجا و آنجا مطرح می‌شود که ایشان یکی از مهمترین عامل خروج قوای روسیه از افغانستان بودند.

  • خب البته همان‌طوری که مطرح شد هنوز ممکن است دوران قضاوت نرسیده باشد و فاصله‌ی که ما با این وقایع تاریخی داریم کوتاه است. یک بخش اصلی از مشکلات افغانستان امروز، حتی در واقع اثراتش دیده می‌شود، آن دورانی است که اختلاف میان دو شخصیت جهادی یعنی آقای حکمتیار و آقای مسعود ایجاد می‌شود. این اختلاف هم در سال‌های جهاد سبب مشکلات می‌شود و هم در زمانی که در واقع این‌ها می‌آیند در کابل بر سر تصاحب قدرت و بسیاری‌ها این را آغازگر افتزاق‌های قومی و افتراق‌های سمتی و مشکلاتی می‌دانند که افغانستان از آن رنج برد. نظر شما چیست؟

  • □ تبلیغاتی که طی بیست سال اخیر صورت گرفته، چه از طریق رسانه‌های گروهی داخلی و چه مطبوعات پر انتشار جهانی بخصوص مطبعی که شما آن‌جا کار می‌کنید و صدای آمریکا امثالهم، تمامی تبلیغات به‌صورت یکجانبه بوده. نهضت اسلامی افغانستان در رأس‌اش برادر مجاهد حکمتیار هیچ زمانی در رسانه‌های داخلی و خارجی حق بیان نداشته.

  • دلیلش چه بوده که آقای حکمتیار را منزوی کرده‌اند، از داشتن حق بیان؟

  • □ به تعبیر من، مهمترین دلیلش مواقف استقلال‌طلبانه‌ای است که هم در چگونگی تصمیم‌گیری در داخل نهضت اسلامی و هم در قبال نیروهای سلطه‌گر محلی و جهانی. ایشان از موقف مستقلانه‌ای برخوردار بودند، و اگر این‌طور نمی‌بود، بدون شک حزب اسلامی در مراحل مختلف صاحب اقتدار منحصرانه در در داخل افغانستان می‌بود.

    چند روز پیش یک مصاحبه در تلویزیون روسیه به زبان انگلیسی شد، نماینده سی آی ای در آن زمان در سال ۱۹٨۴-۱۹٨۵ در افغانستان می‌گوید که یگانه وظیفه‌ای که من در افغانستان داشتم همکاری با قوماندان احمدشاه مسعود در جهت تضعیف و منزوی ساختن حزب اسلامی افغانستان بود.

    حقیقت در این که مشکلات ناشی که بعداً از طریق معاهده جبل‌السراج و پروتکل شال ۱۹٨٢ با روس‌ها بسته شد، و مسایل به طرف گرایش‌های قومی در مسیر سیاست تروتسکی که در آسیای میانه به راه انداخته بود، تأکید قوماندان احمدشاه مسعود، بر فرقه‌گرایی و تصفیه شمال از قوماندان‌های تنظیم‌های دیگر باعث اختلاف و اغتشاش در صفوف مجاهدین گردید.

  • آنچه را که ما بعد از سال ۱۹۹٢ یعنی پیروزی مجاهدین می‌بینیم، آن اساس مشکلاتی بود که دامن زد به یک سلسله افتراق‌های قومی و سمتی. شما در اینجا انگشت ملامت را به‌سوی کی دراز می‌کنید؟ کسانی که در واقع در جبهه احمدشاه مسعود بودند و یا کسانی که در کنار آقای حکمتیار بودند و آمدند، جنگیدند؟ داستان بعد از ده سال وقتی شما یک قضاوت تاریخی می‌کنید، چه است؟

  • □ حقیقت امر این است که پروتکلی که در سال ۱۹۹٢ بسته شد، نقطه شروع و نطفه‌ی همین اختلافاتی است که به گفتۀ یکی از سردمداران شورای نظار دو هفته پیش در تلویزیون‌های کابل تداوم جنگ تا امروز همان مطلب است. معاهده جبل‌السراج دو هفته قبل از سقوط حکومت نجیب‌الله که توسط همکاری شدید حکومت ایران و همکاری آمریکا و روسیه در جبل‌السراج بین گروه‌های به اصطلاح اقلیتی که آن‌ها خودشان خود را به این نام مسمی می‌کردند، یعنی جنبش ملیشای دوستم، حرب وحدت و شورای نظار دقیقاً یک برنامه‌ی قوم‌گرایانه و اختلاف‌انگیز بود و در نطفۀ خود خشونت عظیمی را که متأسفانه بعداً ما شاهدش بودیم، در خود جا داده بود.

    عامل اصلی برخوردها تعهدی است که این معاهده جبل‌السراج بر وابستگان و همبستگان خارجی خود مبنی بر محو کردن نهضت اسلامی در افغانستان بود و این شعار این‌ها دقیقاً و بسیار مشخص روشن بود البته آن را در ورای مسایل قومی می‌پوشاندند. اما تعهدی که این‌ها به خارجی‌ها، اجنبی‌ها بخصوص روس‌ها و آمریکایی‌ها داده بودند این بود که متعهد می‌شویم که نهضت اسلامی استقلال‌طلب را از افغانستان محو بکنیم؛ و آقای مسعود به یکی از هیأت‌های ما که نزد ایشان رفته بود، بعد از سقوط حکومت نجیب به‌صراحت این مطلب را گفت که ما به کمتر از انحلال حزب اسلامی افغانستان به چیزی دیگری راضی نیستیم.

  • با در نظرداشت این که هم آقای مسعود و هم آقای حکمیتار در واقع، چنان‌که پیشتر شما گفتید، نزدیکی‌های داشتند در آغاز جهاد و مقاومت و حتی زمانی‌که هنوز در افغانستان جمهوری داوود بود، چظور در واقع میان‌شان از یک دوستی بسیار نزدیک در آن حد، تبدیل شده به یک اختلاف قومی و گروهی که بعدا موجب مشکلات بزرگ برای کل کشور شد؟

  • □ بلی من عرض کردم که حتی نام او را آقای حکمتیار گذاشت. ببینید این یک مطلب مختص به افغانستان نیست، در حقیقت، مبارزه و جهاد یک مکتب و یک مسیری است که انسان‌ها را از همدیگر جدا می‌کند. این یک چیزی طبیعی است، حتی در مبارزات سیاسی هم شما متوجه هستید که گروه‌های از هم جدا می‌شوند و مسیر تغییر می‌کند. ولی در مسیر جهاد افغانستان در حقیقت پایداری، صبر و استقامت برای معطوف بودن برای اهداف، از یک طرف و گرایش افرادی که از مایه‌ی کمتری اعتقادی برخوردار هستند، معطوفیت به قدرت باعث اختلاف و جدایی‌ها می‌شود.

    بدون شک امضاکنندگان جبل‌السراج از جمع آن گروهی‌های بودند که به مسئله‌ی اسلامیت برای آن‌ها یک مسئله‌ی حادث بود و اعتقاد آنان و اصل توجه آنان به‌سوی قدرت بود.

    البته ما به همین‌خاطر هم دیروز در صف جهاد و سنگر بودیم و هم امروز در سنگر هستیم، به‌خاطر عین اهداف: استقلال، آزادی، و عدالت اجتماعی برای مردم افغانستان.

  • بعد از مرگ احمدشاه مسعود در نهم سپتامبر ٢٠٠۱، آیا حزب اسلامی دیدش نسبت به جریانی که زیر رهبری احمدشاه مسعود بود، همان است؟ آیا نگاه شما نسبت به این شخصیت تغییر کرد؟ آیا شما مثلاً تصور می‌کنید کسانی که احمدشاه مسعود را کشتند، یک توطئه بزرگ منطقه‌ای بود یا جهانی بود؟ می‌خواستم یک ارزیابی در این زمینه از شما داشته باشم.

  • □ سئوالی خیلی جالبی است هر چند که ما اراده نداریم با افرادی که از جهان رفته‌اند قضاوت بکنیم و بخصوص قضاوت شخصی بکنیم؛ ولی من دو مطلب را خدمت شما عرض می‌کنم، مطلب [اول] این است که ضرب‌المثلی داریم می‌گویند کسی که با یک عملی که انجام می‌دهد خودش هم درگیر آن می‌شود. شما ببینید بسیاری از قوماندان‌های جهادی افغانستان از تبار تاجیک، ترکمن و ازبک که قوماندان احمدشاه مسعود فقید مدعی دفاع از آن قوم‌ها بود توسط عواملی وابسته به ایشان به شهادت رسیده‌اند: انجینیر بشیر سعادتیار، سارنوال عبدالرئوف شهید امیر جهاد مناطق ولایت غوربند، سید حمیدالله آغا امیر ولایت بغلان، قلیچ آغا از تبار ترکمن و استاد عبدالوحدود امیر جهاد ولایت بدخشان و امثالهم. یعنی متأسفانه آن چیزی که خودشان معمول داشتند، در امور زندگی و مسیر مبارزاتی‌شان نصیب جان خودشان هم شد و این یک امر تاریخی مستمر است. مطلب دوم این است که یک دانشمندی می‌فرمود که ما مولده‌های یک مکتب فکری و عقیدتی را باید از چیزی که آن‌ها تولید می‌کنند بازشناسی کنیم. حال اگر ما و شما بررسی بکنیم که خط فکری آقای احمدشاه مسعود فقید چه مولده‌های باقی مانده، شما ببینید این افرادی که از ایشان باقی مانده نمونه‌ی بهترش را ارائه بکنید: بهترین نمونه‌ی که از آن‌ها مانده افرادی فاسد، ظالم، قدرت‌طلبی مافیای وابسته به قدرت‌های اجانب هستند. صرف نظر از این قدرت‌های چه روسی باشند چه ایرانی و چه آمریکایی. آیا قضاوت بهتر از این می‌توانیم بکنیم که فراورده‌های عملی قوماندان مسعود فقید و شاگردانی که شباروز با ایشان بودند، نتیجه‌اش همین افرادی هستند که ما امروز در پیش نظر خود داریم. قضاوت بهتر را شما و شنونده‌های شما می‌توانید بکنید.


  • بعضی از دوستان نزدیک احمدشاه مسعود، البته، خب حالا دوران سایت‌ها و دوران این است که شما وسایلی بسیاری برای ابراز نظر دارید، زمانی که این‌ها می‌پردازند به داستان‌های تاریخی و به قضاوت به آنچه که مشکلات را ایجاد کرد، به همین حدی که شما انگشت دراز می‌کنید، سوی آن‌ها به نیکوهش و ملامتی، در واقع، آن‌ها انگشت دراز می‌کنند به طرف حزب اسلامی که آن را موجب اختلافات می‌دانند.

  • □ این مطلب طبیعی است، ولی مطلب مهم و اساسی فکت، و استدلال و دلیل و منطق و تاریخ واقعاتی است که پیش چشم ما و شما گذاشته شده است. من یک مثال میدهم برای شما، که بحث بسیار جنجالی است، طی بیست سال شباروز تکرار می‌شود که جنگ‌های کابل و راکت‌پرانی‌های حزب اسلامی افغانستان. این یک بحث بسیار طویل و مفصلی است که من تقاضا دارم که یا هر رسانه‌ی گروهی دیگر که بخواهند، من حاضر هستم که با آن‌ها ساعت‌ها صحبت بکنم، شما ببینید که در جنگ‌های کابل نود یا نود و پنج درصد مناطقی که تخریب شده، مناطقی هستند که مخالفان احمدشاه مسعود در آن‌جا سکونت داشتند یا هوادارن مخالفان‌شان در آن‌جا بودند. یعنی از شمال دریای کابل که مناطق نفوذ قوماندان احمدشاه مسعود بود، شاید که سه درصد جهار درصد تخریبات وجود نداشته باشد. شما این مطلب را امروز هم می‌توانید در شهر کابل تحقیق و مطالعه بکنید. اما نود و پنج درصد مناطق تحف نفوذ و هواداران حزب اسلامی افغانستان و حزب وحدت افغانستان کاملاً تخریب شده‌اند. خب قضاوت شما در این رابطه چه می‌تواند باشد؟ این واقعیت‌های است که ما نمی‌توانیم تنها و تنها براساس تبلیغات و به اصطلاح اتهامات مرفوع بکنیم. واقعیت‌ها پیش روی چشم ما هستند. و آرزوی ما این است که باقی مانده‌های از شورای نظار و بخصوص نسل جوان افغانستان از این واقعات تاریخی دهه‌های گذشته ما عبرت بگیرند، و هرگونه گرایش قومی و نژادی را شدیداً محکوم کنند، به‌خاطر این‌که یکی از زخم‌های ناسوری که روس‌ها در کشور ما ایجاد کردند، و آمریکایی‌ها آن را ترویج بیشتر دادند، تکیه بر مسایل قومی و نژادی است. متأسفانه بسیاری از جوانان ما امروز هم محسور همین تحلیل‌های قومی و نژادی هستند در وطن ما.[۱]


    [] يادداشت‌ها


    يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.



    [] پی‌نوشت‌ها

    [۱]- گفت‌وگو آصف معروف با محمدامین کریم، احمدشاه مسعود به روایت منتقدانش، بخش فارسی بی بی سی: شنبه ۱٠ سپتامبر ٢٠۱۱ - ۱۹ شهریور ۱٣۹٠



    [] جُستارهای وابسته







    [] سرچشمه‌ها

    بخش فارسی بی بی سی