دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

وطن‏‌پرستی

از: دکتر احسان یار شاطر

وطن‌‏پرستی


فهرست مندرجات




[] وطن‏‌پرستی

به‌دوست فاضل و شیرین سخنم‏ دکتر محمدجعفر محجوب

وطن‏‌پرست کسی‏‌ست که ایران را مایه‌ی فخر عالم بشمارد و دیگران را خوار بدارد. هرکس ترک و تازی را زشت‏‌تر ترسیم کند و بر آن‌‌ها تیزتر بتازد وطن‏‌پرست‏‌‌تر است، خاصّه اگر هنگام فخرپردازی مشت‌‌ها را هم گره کند و خون به‌‌چهره بدواند و رگ‌‌های گردنش برخیزد. هر که بانگش در نکوهش ناایرانیان بلندتر باشد و کین‌ه‏اش نسبت به‏ آنان ژرف‌تر در وطن‏‌پرستی بلندنام‏‌تر است. هر چیزی را به ضدّش می‏‌توان شناخت. میزان‏ مهر ما به وطن کینه‏‌ای‏‌ست که به همسایگان ابراز کنیم. حماسه‌‏سرایی در مدح و تهنیت‏ خود روی دیگر این سکه است. فروتنی و تواضعی که در فرد پسندیده است، آن‏‌جا که‏ پای جامعه و کشور به میان می‏‌آید به‌کّلی ناپسند است. خودستایی‏‌ست که فضیلت به‌شمار می‏‌رود.

این‏‌گونه خوددوستی و کینه‏‌توزی با همسایه و بیگانه مخصوص ما نیست. در بیش‌تر نقاط دنیا به‏‌صورتی خفیف‏‌‌تر یا شدیدتر به‌چشم می‌‏خورد. در سیری که از تعصّبات‏ عشیر‌‌ه‌ای آغاز شده و به اندیشه‌ی یگانگی جهان و وحدت عالم انسانی انجامیده برخی هنوز در مراحل نخستین آن قرار دارند. جنگ‌‌های قبیله‌ای که در بعضی از نقاط افریقا با صحنه‏‌هایی وحشت‏‌انگیز از خشونت و قساوت هنوز بروز می‏‌‌کند از این قبیل است، آن‌چه‏ امروز در یوسگلاوی پیشین می‏‌گذرد و یا سودان و لبنان و افغانستان را به‌‌خاک‏‌وخون کشیده نیز به‌‌واقع از نوع جنگ‌‌های قبیله‌ای و فرقه‏‌ای‏‌ست و از آن‏‌جاست که مردم آن‏ در طیّ تاریخ خود از آن‏‌گونه تربیت ذهنی و عادات اجتماعی که مثلاً مردم اسکاندیناوی یا انگلستان یا سویس را از جنگ‌‌های نژادی و مذهبی باز می‏‌دارد برخوردار نشده‏‌اند و اصل‏ بردباری و تساهل میان آنان پایگاه محکمی نیافته است. در بسیاری کشور‌‌های دیگر نیز چنین وضعی بالقوه موجود است و اگر ترس از حاکم مستبدی که بر سریر قدرت نشسته‏ است مانع نشود انفجار کینه‏‌هایی که از دیرباز با فخریه‏‌‌های قومی و حماسه‏‌‌های میهنی‏ تقویت شده‏اند مردم را به کشتار یکدیگر خواهد کشاند. نمونه‏‌‌های آن گاه‌گاه در کشور‌‌های آسیایی و امریکایی مرکزی و جنوبی بروز می‏‌کند و اکنون شاهد منظره‏‌‌های خونینی از آن در امپراطوری سابق شوروی و اروپای شرقی هستیم.

این کینه‌‌ای که صرب‏‌‌ها و کروات‏‌‌ها و مردم بسنی را به‌‌جان هم انداخته و زندگی‏ آن‌‌ها را ویران ساخته عمده پرداخته‌ی همان جدااندیشی و شور‌‌های میهنی و نازش‌‌های وطن‏‌پرستانه است که در حماسه‏‌‌های آن‌‌ها و تبلیغات «ملّی» آن‌‌ها جلوه‌‏گر است و در دنیایی که هنوز از بند سیتزه‏‌خویی و بدوی نرسته است ممدوح و مقدّس شمرده می‌‏شود. قدرت این ستیزه‏‌خویی و کینه‌‏توزی که در لباس معصوم‏‌نمای وطن‌پرستی روی می‏نماید در بعضی جامعه‏‌‌ها هنوز به‌‌حدی‏ست که اگر کسی به‌علت مظالم و شقاوت‌هایی که از آن‏ می‏زاید حتی تأملی در ترویج خودستایی ملی نشان بدهد، نه‌‏تنها به بی‌‏علاقگی به وطن‏ متهم می‏‌شود بلکه دور نیست که به خیانت به وطن و مقدسات ملّی و مذهبی نیز محکوم‏ گردد، تا چه رسد به این‌‏که خلاف آن را بگوید.

با این همه تردید نمی‏‌توان کرد که اگر بناست روزی صلح و صفای پایدار در عالم‏ برقرار شود باید دست از خودپرستی در جامه‌ی «وطن‏‌پرستی» برداشت و از پیشوایان‏ سیاسی و فرهنگی که با بهره‏‌برداری از احساسات بدوی افراد علم برتری ملّی‏ برمی‏‌دارند و به‏‌عنوان حفظ خانه و لانه، دل‌‌های مردم را به‌‌خشم و کینه می‏‌آلایند دوری‏ گزید. هم‌چنین باید به همه‌ی کسانی که به افغانی بودن یا چینی‌‌بودن یا بلغاری بودن خود «افتخار» می‏‌کنند به دیده‌ی تردید نگریست و از خود پرسید «افتخار» از چه روست؟ به مناسبت فضل پدر و نیاکان است و یا دستاورد‌‌های شخصی؟ اگر کسی خود کاری‏ کرده است آیا زشت نیست که فخرفروشی کند؟ و اگر نازش او به فضل پدران است که‏ باید گفت پهلوانی به زور بازوی مرده کردن است. البته می‏‌توان در دنیا به اموری افتخار کرد ولی نه به مطلق‏‌زاده شدن در کشوری یا شهری یا قبیله‏‌ای. زادگاه ما از اختیار ما بیرون است و در رویداد آن تصرّفی نداشته‏‌ایم. این افتخار‌‌ها و وطن‏‌‌پرستی‌‌های کاذب در نهایت مانع صلح و سلامت ماست و مؤید جنگ و شقاوت.

خواننده‌ی تیزبین خواهد گفت پس در این جهان آشفته که هرکس دستش برسد کلاه از سر دیگری برمی‌‏دارد چگونه باید در حفظ منافع خود کشید و کاشانه‌ی خود را از داشت که روز حادثه نگریزند و پایداری و جان‌‏فشانی نمایند؟ آیا جز این است که حس‏ وطن‏‌پرستی افراد را تن‌‌ها با یادآوری دلاوری‌‌ها و افتخارات ملّی و پیروزی‌‌های گذشتگان‏ می‌‏توان نیرو بخشید؟ کسی که به خانمان و میهن خود عشق نورزد چگونه از آن پاسداری‏ تواند کرد؟

این نکته بی‏‌وجه نیست، هرچند در اساس با استدلالی که ممکن است پیشوایان‏ قبیله‌ای بر‌ای پایداری در برابر هجوم محتمل قبیله‌ای دیگر پیش بکشند یکسان است. راست است که در دنیایی که هنوز دستگاه عادلی بر امور آن حکفرما نیست هر کشوری ناچار است بر‌ای نگاهداری خود سپاهی داشته باشد و مردم خود را ذهناً بر‌ای جانبازی - اگر ضرورتی پیش‏‌آمد - آماده کند. هم‌چنین در دنیایی که دستبرد به‏ مفاخر فرهنگی کشور‌‌های دیگر هیچ نادر نیست و یا هویّت ملّتی دستخوش مطامع پنهانی‏ یا تعصبات کور فرقه‌‌ای قرار می‏‌گیرد هر جامعه‌‌ا‌ی باید در حفظ میراث خود بکوشد و کلاه خود را نگاه‌دارد، چنان‏‌که خود نگارنده نیز به‌ضرورت مکرّر پی‌‌سپر این طریق‏ شده‏‌ام و در مقاله‌ای که با نام «persian presence in the islamic world» بر‌ای طبع در دست تهیه دارم همه سخن از کارهایی‏‌ست که ایرانیان انجام داده‏‌اند، هرچند غرضم روشن ساخته رویداد‌‌های تاریخی‌‏ست نه مباهات (در حقیقت بیش از آن‌‏که موجب‏ مباهات باشد مایه‌ی تأسف و حتّی شرمندگی‏‌ست که روزگاری نظایر بیرونی و بیهقی و بهزاد از این آب‌‌وخاک برخاسته‌‏اند و امروز ما نتوانیم چیز قابلی به گنجینه‌ی علم و ادب‏ جهان بیفزاییم و در دانش و شیوه‌ی پژوهش ریزه‏‌خوار خرمن دیگران باشیم).

اما باید ضرورت نامطلوب را با آرمانی که می‏‌‌باید جهت ما را تعیین کند و مسیر ما را روشن سازد فرق گذاشت. زندگی معنوی و اخلاقی بشر تلاش مداومی در مهار کردن‏ نفس ستیزه‏‌گر و درّنده‏‌خو و عادت دادن افراد به پاسداری حق دیگران بوده است. جنبه‌ی اخلاقی ادیان نیز متوجه این معنی است. زندگی صلح‌‌‏آمیز جامعه وقتی به‌درستی امکان‌‌پذیر می‌‌‏شود که زیاده‌‌‏طلبی در درون ما حدّی بشناسد و مهر و آشتی و نیکخواهی در ذهن‏ و وجود ما ریشه بگیرد و فقط ترس از زور نباشد که ما را از تجاوز باز دارد، و این محتاج‏ تربیت است. ترویج «وطن‏‌پرستی» آن‏‌گونه که مرسوم غالب نقاط دنیاست منافی تربیت و تلقینی‏‌ست که به صلح و آسایش راهبر شود. وطن‏‌پرستی کاذب در واقع تعمیم‏ خودخواهی‌‏ست؛ وسیله‌ی پوشید‌‌ه‌ای بر‌ای بزرگداشت خود و تفاخر و تشویق تعرّض است. اما وطن‏‌دوستی می‏‌تواند معنی شریف‌‌‏‌تری داشته باشد، معنی‌ای که منافی آزادگی و صلح‏‌جویی نباشد و به رفاه و بهزیستی همگانی بینجامد.

به گمان من وطن‏‌پرستی راستین بیش از همه این است که هر کس در هر کاری که‏ هست به مقتضای آن وفا کند و داد آن‌را بدهد. اگر پزشک است صمیمانه در درمان‏ بیماران بکوشد و وقت خود را همه صرف زمین‏‌بازی و قمار‌‌های شبانه نکند بلکه عمده‌ی آن‏ را به فراگرفتن پیشرفت‌‌های پزشکی بگذراند. اگر معلم است همه در بند تربیت شاگردان‏ خود باشد و از پژوهش و افزودن دانش خود غافل نماند. اگر بقال است کم‏‌فروشی و گران‌فروشی نکند. اگر کارمند اداره است خود را خادم مردم بداند، رشوه نگیرد و از کار ندزدد. اگر پاسبان است با دزد نسازد و هدیه نخواهد و در اندیشه‌ی جان و مال مردم باشد. اگر بازرگان است به نفعی عادلانه خرسند باشد و احتکار و سودجویی از فرصت را روا ندارد. اگر قاضی‏ست به حق داوری کند. اگر وکیل دعاوی‏‌ست راست را دروغ نکند و موکّل خود را نفریبد اگر در کار سیاست است بهبود حال مردم و مصالح راستین کشور را راهنمای گفتار و کردار خود قرار دهد و اگر سرباز یا فرمانده است خود را بر‌ای دفاع‏ آماده بدارد و از دشمن نگریزد. این اصلی‌‏ست که اگر رعایت شود و به تربیت در ضمیر‌‌ها خانه بگیرد مردم را از جنگ و ویرانی‌‌ها و مصائب آن در امان نگاه خواهد داشت. (چنان‏که عبید زاکانی دریافته بود و در لطیفه‌ای آورده است: «قزوینی با کمان‏ بی‏‌تیر به جنگ می‏‌رفت که تیر از جانب دشمن آید، بردارد. گفتند: شاید نیاید. گفت: آن وقت جنگ نباشد».

وطن‏‌پرستی راستین و خدمت به جامعه‌ای که ما را پرورده است این است. فراتر از این، کسی که وطن خود را به‌‌راستی دوست دارد در آبادانی آن می‏‌کوشد، اگر بتواند به علم و فرهنگ و ادب آن خدمت می‏‌کند و هم غافل نمی‏‌ماند که آسایش او به آسایش‏ دیگران وابسته است. عواطفی هست که برتر از علاقه‏‌‌های شخصی و ملی‏ست. راستی و خیرخواهی و ترحم و آن‌چه آدمیت و انسانیت خوانده می‏‌شود از این‏‌گونه است، هرچند «وطن‏‌پرست» کذایی فغان بردارد که وطن مقدس و مقدم است و دین‏‌مدار ریاکار فریاد واشریعتا سر دهد. پیشوایان آزمند و زیاده‏‌جوی سیاسی و نظامی پیوسته افراد ساده‌‌دل را به‌‏عنوان وطن‏‌پرستی و دفاع از منافع ملّی فریفته‏‌اند و با انگیختن احساسات بدوی در آن‌‌ها آنان را روانه‌ی میدان‌‌های جنگ کرده‏اند تا پایه‏‌‌های قدرت و مال‏اندوزی خود را با استخوان در خاک خفته‌ی این فریفتگان استوارتر کنند و سفره‌ی خود را از خون این کشتگان‏ رنگین‏‌تر نمایند. پیشوایان به‌‌ظاهر آراسته و به باطن کاسته‌ی مذهبی نیز که ادعیه‌ی قدرت در دل آن‌‌ها می‏‌جوشد و از دیرباز مردم ساده‏‌دل را به‌همین نحو فریفته و به‏‌عنوان دفاع از «مذهب بر حق» به کشتار و غارت یکدیگر واداشته‏‌اند به‌‌جای آن‌‏که پیام آن‌‌ها مبشّر صلح باشد در عمل مروّج جنگ بوده است. کافی‏‌ست جنگ‌‌ه‌ای خونین میان کاتولیک‌‌ها و پروتستان‌‌ها در اروپا و منازعات معتقدان به یگانگی یا دوگانگی ذات عیسی در خاورمیانه و آزار مانویان و مزدیکان در دوران ساسانی و زندیق‏زدایی در خلافت مهدی و تعقیب‏ معتقدان به قدم قرآن در ایام مأمون و معتصم و نزاع سنی و قرمطی در قرن چهارم و سنی‏‌کشی شاه اسماعیل و شعیه‏‌کشی ازبکان و قتل عام چهل هزار علوی به‌دست سلطان‏ سلیم عثمانی در قرن دهم و بابی‌‏کشی‌‌های ایران و مقاتلات امروزی شبه قاره‌ی هند را به‌یاد بیاوریم. پیروان مذاهب خاورمیانه غالبا طبع خودپرست و بیدادگر خود را راهنم‌ای تأویل‏ دین قرار داده و به این نتیجه رسیده‏‌اند که راه رسیدن به‌‌حق یکی بیش نیست و آن‏ راهی‌‏ست که صاحب داعیه گزیده است؛ هر کس اعتقادی جز آن داشته باشد ملحد و بیدین است و مرگ ارزان، هرچند بی‏‌آزار و نیکوکار باشد. بد نبود که درسی از سنّت‏ دینداری در خاور دور می‏‌آموختیم که حتی التفاط ادیان را روا می‏دارد. و از آن نزدیکتر راه و روش عرف‌ای خود ماست که از مسجد و کلیسا و کنشت و حتی میخانه نیز راهی‏ به خدا یافته‏‌اند و خوبان آن‌‌ها در ترک تعصب و دوبینی و عناد کوشیده‏‌اند و دین درست را در مهرورزی و خدمت به خلق و شکستن نفس و فروتنی و پاکی دل دانسته‏‌‌اند و به باطن‏ دین توجه کرده‏‌اند نه ظواهر تفرقه‏‌افکن آن.

در بیش‌تر نقاط دنیا کتاب‌‌‌های تاریخ و ادب که مروّج وطن‏‌پرستی و ملّت‏‌خواهی و دینداری‏‌اند، در اساس سر در خدمت حرص و قدرت‏‌جویی پیشوایان سیاسی و مذهبی‏ دارند و هدف باطنی آن‌‌ها آماده ساختن عامّه بر‌ای کشته شدن در راه آز و شهوت این‏ پیشوایان در روز مباداست.

خواهید گفت تا دیگران سالک این راه‏‌‌اند چاره نیست، و الاّ دستخوش تجاوز دیگران خواهیم شد. اما اگر تن به این استدلال بسپاریم از این دور باطل ر‌هایی نخواهیم داشت. مطلوب آن است که نخست ریای وطن‏‌پرستی به‌معنی رایج آن را بشناسیم و زیان آن را دریابیم. دیگر آن‏‌که کوشش ما همه بر‌ای آماده کردن ذهن‌‌ها بر‌ای دفاع از خود باشد نه هجوم و دستبرد به دیگران. سوم آن‏‌که در عین آن‌‏که در حفظ آب‌‌وخاک و فرهنگ خود و ذخایر و مفاخر ملّی می‏‌کوشیم از این نکته غافل نمانیم که اگر ملت‏‌پرستی مرحله‌ی پیشرفته‌‏تری از قبیله‌‏پرستی و کشمکش‌‌های عشیره‏‌ای‏‌ست، جهان‌‏دوستی نیز مرحله‌ی تکامل یافت‌‌ه‌ای از وطن‌‏پرستی‌‏ست. می‏‌توان آن را ترویج کرد و عشق آن را در دل‌‌ها نشاند و امیدوار بود که کوشش‌‌های آغازین در راه این هدف که امروز شاهد آنیم و جسته و گریخته به گوش می‌‏رسد (و طرح وحدت اروپا از گام‌‌های نخستین آن‏ است) روزی پیروز شود و رنج جنگ و زبان ستیزه و کشتار به‌تدریج از میان برخیزد. روزی برسد که «وطن‌‏پرست» بی‏‌دغدغه‌ی خاطر «جهان‏‌پرست» شود و همه‌ی عالم را خانه‌ی خود بشمارد و درآبادی و بهروزی آن بکوشد.

بخش زبان‌‌ها و فرهنگ‌‌های خاورمیانه، دانشگاه کلمبیا[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- یارشاطر، احسان، وطن‏‌پرستی، ایران‏‌شناسی، بهار ۱٣٧٢ - شماره ۱٧، صص ۱۴-۱۹



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

مجلۀ ایران‏‌شناسی، بهار ۱٣٧٢ - شماره ۱٧