دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

لا بوئتی، اتین دو

از: دانش‌نامه‌ی آريانا


فهرست مندرجات

[فیلسوف‌های اهل فرانسه][انقلاب کبیر فرانسه]


اتین دو لا بوئتی (Étienne de La Boétie) (زادۀ ۱۵٣٠ م - درگذشتۀ ۱۵٦٣ م)، اندیشمند، حقوق‌دان، نویسنده، آنارشیست و بنیان‌گذار فلسفه مدرن سیاسی در سده‌ی شانزدهم فرانسه است[۱] که با جسارتی نبوغ‌آمیز، قالب‌های فکری زمانه‌ی خود را درهم می‌شکند و از مرزهای دوران خویش فراتر می‌رود؛ به‌همین دلیل، اندیشه‌ها و افکار سیاسی او قریب به بیش از یک قرن پس از نگارش رساله‌اش زیر عنوان «بردگی اختیاری»، در انقلاب کبیر فرانسه به‌بار می‌نشیند و از آن پس نیز در زمره‌ی دوران‌سازترین آثار فکری قرار می‌گیرد[٢].


[] زندگی‌نامه

اتین دو لا بوئتی، در اول نوامبر ۱۵٣٠ میلادی، در شهر سارلات[٣] ناحیه‌ی پریگور[۴]، از نواحی جنوب فرانسه، در خانواده‌ای اشرافی زاده شد. پدرش از مقام‌های درباری ناحیه‌ی پریگور و مادرش خواهر رئئی مجلس بوردو (انجمن حقوق‌دانان) بود. اتین در دوران کودکی، پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی عمویش که کشیشی کاتولیک بود، پرورش یافت. وی پس از گذراندن دوره‌ی متوسطه به تحصیل در رشته‌ی حقوق در دانشگاه اورلئان پرداخت و در سال ۱۵۵٣ از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. یک سال پس از پایان تحصیل، به دلیل استعداد خارق العاده و توان شایان توجهی که از خود بروز داد و علی‌رغم سن کم، منصب مهمی در مجلس بوردو به او واگذار شد. وی تا دم مرگ، در این پارلمان در سمت قاضی و رایژن دیپلماتیک مشغول به‌کار بود. از جزئیات زندگی لا بوئتی اطلاعات دقیقی در دست نیست و شهرت وی بیشتر به‌دلیل دوستی و آشنایی نزدیک‌اش با میشل دو مونتنی (Michel de Montaigne) بوده است[۵].

لا بوئتی، در دوران پر تلاطم دانشجویی، یعنی در سال ۱۵۵٠، رساله‌ی «بردگی اختیاری» را به‌رشته‌ی تحریر درآورد[٦]. او این رساله را به‌صورت دست‌نویس منتشر نمود و هرگز اقدام به‌چاپ آن نکرد. می‌توان حدس زد که علت امتناع نویسنده از انتشار رساله، دیدگاه‌ها و نظریات افراطی در آن بوده است. با وجود این، رساله‌ی نامبرده در محافل روشنفکران ناحیه‌ی پریگوردین شهرت به‌سزایی کسب کرد. این نکته از آن‌جا روشن می‌گردد که مونتی مدت‌ها قبل از ملاقاتش با لابو ئتی (به‌عنوان یکی از اعضای پارلمان بوردو) رساله را مطالعه کرده بود[٧]. گذشته از این، او همچنین، شاعری خوش ذوق و انسان دوست بود؛ لا بوئتی آثاری از گزنفون و پلوتارک را ترجمه کرد و روابط نزدیکی با گروه جوان و مترقی شاعران موسوم به پلیاد داشت که در آن شاعرانی همچون پیر روستار، ژان آنتوان دو بائیف فعالیت داشتند[٨]. سرانجام این متفکر فرانسوی، هنگامی که سی و دو ساله بود، در ۱٨ آگست ۱۵٦٣ میلادی، درگذشت[۹].


[] اندیشه‌ی سیاسی اتین

فرانسه قرن شانزدهم در بطن رنسانس اروپا، همانند ایتالیا، آلمان و انگلستان در تلاطمی بحران‌زا، گذار به دنیای نوین را تجربه می‌کرد؛ دنیایی که در آن انسان از بندرسته، در کانون هستی اجتماعی قرار می‌گرفت و در پی شکوفایی فکری، فلسفی، ادبی و هنری خویش گام بر می‌داشت. در این حیطه مقدمات ظهور نهضت‌های اجتماعی رهایی‌بخش، ترویج آزادی‌خواهی، لیبرالیسم، و مردم‌سالاری، به‌تدریج نضج می‌گرفت. آغاز عصر خردگرایی، تضاد بین نیروهای بالنده و عامل‌های کهنه و بازدارنده، ظهور اصلاحات دینی، توسط لوتر و ژان کالون، اندیشه‌های بی‌بدیل اراسموس و ویلیام آکمی و ... منازعات مذهبی بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، شکاف روزافزون بین حکومت و کلیسا و ...، همه و همه زمینه‌ی گذار از واپسین دهه‌های قرون وسطا به دوران نوزایی را فراهم می‌آوردند و نقطه‌ی بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ اروپا را در خود می‌پروراندند. در چنین اوضاع و احوالی بود که لا بوئتی جوان رساله‌ی ممتاز خود را نوشت.

لا بوئتی در رساله‌ی بردگی اختیاری با نگاهی ژرف‌بینانه و با تفکر فرانسوی دوران خویش، برای نخستین‌بار ماهیت استبداد و چگونگی تشکیل، تثبیت و استمرار حکومت‌های استبدادی را بررسی کرده، با طرح پرسش‌هایی که هنوز بدان‌ها پاسخ عملی داده نشده، فلسفه‌ی سیاسی نوینی را پی‌ریزی می‌کند. او اولین متفکری است که با استناد به نمونه‌های فراوان استبدادگران به‌ویژه جباران دوران باستان، که به اعتقاد وی نسخه‌های تکرارشونده‌ی حکومت‌های دیکتاتوری روزگار معاصرند، علت دوام جباریت را در طی نسل‌هایپیایی تبین نموده و برای محو استبداد، راهی عملی ارائه کرده است. همین نکته‌ی اخیر است که جنبه‌ی درخشان و وجه امتیاز رساله او در مقایسه با متفکران همعصر وی محسوب می‌گردد.

همان‌طور که از نام رساله پیداست، او کلید درک استبداد را در انتخاب داوطلبانه‌ی توده‌های مردم می‌داند، آن را بردگی اختیاری می‌نامد و در سراسر رساله بر این واقعیت تأکید می‌ورزد که «حکومت استبدای» چیزی نیست جز قدرتی که توده‌های مردم با میل و رضایت خود به شخص حاکم تفویض کرده‌اند و «جبار» جز اطاعت و انقیاد داوطلبانه توده‌ها پایگاه دیگری ندارد. در واقع، لا بوئتی اکثریت عظیم توده‌های مردم را بزرگ‌ترین تکیه‌گاه استبداد معرفی می‌کند.

پرسش‌هایی که لا بوئتی طرح کرده است، پرسش‌هایی سهل و ممتنع‌اند. او می‌پرسد: «چرا هزاران و میلیون‌ها نفر به ظلم جبار تن می‌دهند و با ادامه‌ی اطاعت و انتقال «اطاعت‌پذیری» به نسل‌های بعدی، دوام آن را تضمین می‌کنند؟» و سپس پاسخ‌های بی‌بدیل پیش روی ما می‌نهد که بیش از هر چیز، بنیادهای روان‌شناختی «تسلیم و توافق» با استبداد را تحلیل می‌کند. لا بوئتی خطاب به خیل عطیم بردگان خودخواسته فریاد بر می‌آورد که «به‌جای اطاعت؛ مدارا و تحمل، از پذیرش اطاعت سرباز زنید؛ از جبار حمایت نکنید؛ برای یک لحظه، خواستار آزادی شوید، زیرا آزادی حقی طبیعی و مادرزادی است. آن‌گاه خواهید دید که ارکان استبداد فرو می‌ریزد.»

استراژی پیشنهادی لا بوئتی، مبنی بر «عدم اطاعت مدتی»، نیروی بالقوه‌ی توده‌ها را بدون نیاز به خشونت، زور و خونریزی، در جهت محو استبداد سازمان می‌دهد. او توده‌های مردم را به شورش و قیام دعوت نمی‌کند، بلکه آنان را به نوعی مبارزه‌ی منفی فرامی‌خواند. به جرئت می‌توان گفت که در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی، کمتر متفکرانی ظهور کرده‌اند که همانند لا بوئتی تنها به تحلیل و تشریح استبداد، اکتفا نکرده، برای از بین بردن آن، استراژی عملی عرضه بدارند. او در توضیح خاستگاه استبداد، با بصیرتی بی‌نظیر، عوامل ظریفی را جستجو می‌کند که در تکوین و تحکیم پایه‌های حکومت مطلقه نقش تعیین‌کننده دارند؛ همچون عادت، سنت، باورهای غلط و اکتساب. متفکران اجتماعی پیش از لا بوئتی، حتا معاصران وی، در آرای سیاسی و اجتماعی خود از این نکته‌ی ظریف غافل بوده‌اند و از میان آنان، تنها «مارکس» دو قرن پس از لا بوئتی در اندیشه‌ی سیاسی خود به نقش نیروی عادت در جوامع انسانی اشاره کرده است.

لا بوئتی منظره‌ای از اجتماعات بشری را ترسیم می‌کند که در آن، اکثریت عظیم توده‌ها، بدون کمترین آگاهی از حقوق انسانی و طبیعی خود، استبداد و بردگی سیاسی را پذیرقته‌اند و آن را یگانه شکل مطلوب یا گریزناپذیر می‌پندارند؛ بنابراین، او از نقش و اهمیت هر چند اندک روشنفکران آزادی‌خواه و نخبگان جامعه نیز غافل نیست. او می‌نویسد: «همواره معدود افرادی هستند که داناتر از دیگران‌اند و سنگینی یوغ را احساس می‌کنند. این افراد هرگز اسارت را نمی‌پذیرند و پیوسته با آن در ستیزند...» در اصل منظور لا بوئتی از «دانایان» روشنفکرانی است که در تاریخ مبارزات اجتماعی همیشه پیش‌تاز بوده‌اند و هر چند در دوران او این گروه اجتماعی هنوز به‌صورت یک طبقه‌ی مشخص و مستقل در نیامده بود، اما جایگاه و نقشی که لا بوئتی برای این گروه قایل است، در قرون بعدی و نیز جهان معاصر به‌درستی اثبات می‌شود.

امتیاز فکری لا بوئتی در نظریه‌ی سیاسی او آن‌جا آشکار می‌شود که نه‌تنها با سلطنت مخالفت می‌ورزد، بلکه استبداد اکثریت و دولت‌سالاری را نیز مردود می‌شمارد: «... اطاعت از چندین ارباب به مراتب شوم‌تر است.» او جباران را صرف‌نظر از جنبه‌های مشترک‌شان به سه دسته‌ی منتخب، موروثی و توتالیتر تقسیم می‌کند و علل و اسباب پیدایی هر یک از این سه نوع جبار را به‌تفصیل شرح می‌دهد. گزافه نیست اگر بگوییم لا بئتی در ریشه‌یابی و تبیین استبداد و نسبت میان حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان و نیز مقولات عمده‌ی نظریه‌ی سیاسی مدرن، نکته‌ی را از قلم نینداخته است؛ جامعیت و شمول رساله‌اش، وی را در زمره‌ی نظریه‌پردازان مدرن قرار می‌دهد.[۱٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]- لا بوئتی در منطقه «Périgord» در جنوب غربی فرانسه، در یک خانواده‌ی اشرافی به‌دنیا آمد.
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]