تاریخ مغولان
پیامدهای یورش مغولان به خراسان و ماوراءالنهر
فهرست مندرجات
[قبل] [بعد]
[↑] پیامدهای یورش مغولان به خراسان و ماوراءالنهر
در یورش مغولان به ایران نقطهای را نمیتوان یافت که مانند نواحی ماوراءالنهر و خراسان به تلی از خاک بدل شده باشد. حیات اقتصادی و فرهنگی غنی خراسان و ماوراءالنهر در این تهاجم چنان آسیب دید که قرنها نتوانست کمر راست نماید و خودی نشان دهد. حیات اجتماعی پیشرفته در این بلاد، بر اثر این حملات و یورشها، به چنان روزگاری افتاد که برای قرون متمادی روابط اجتماعی این نواحی را دچار رکود و عقبگرد تاریخی نمود و از پیشرفت و ترقی آن ممانعت بهعمل آورد.
ویرانی صدها شهر که هر یک از مهمترین مراکز علمی و مدنیت بودند، بر اثر ترکتازی مغولان فاجعهای باور نکردنی بود. اترار، خجند، بخارا، سمرقند، خوارزم، مرو، بلخ، هرات، نیشابور، سبزوار و... از جمله شهرهایی بودند که به برق شمشیر مغولان به ویرانههایی مبدل گشتند که دیگر از عمران و آبادانی در آنها خبری نبود و بر ویرانههایشان تنها جغدان لانه کرده و آواز میخواندند و اگر سالها بعد شهرهایی بسان سمرقند از پیشرفتی برخوردار میشوند (خصوصا دوره تیموری) امری است نسبی و بههیچ روی با آنچه در تواریخ نوشته شده تباین و تضاد ندارد.
مغولان در حملات خود علاوه بر ویران کردن بناها به آدمیان نیز رحم نکردند و هر آنچه از جانداران یافتند و به تیغ آخته نواختند و جوی خون براه انداختند و از کشتهها پشتهها ساختند.
دسون مورخ نامدار فرانسوی سدۀ گذشته در باب تاریخ مغول، تألیفی درخور توجه دارد. او حمله مغول را اینگونه تصویر کرده است: «اگر اسناد عموم ملل عالم بر بیرحمی و خونخواری مغول متفقالکلمه نبود، پذیرفتن مطالبی که مورخین شرقی در این خصوص نوشتهاند مشکل بود ولی شهادتی که مورخین مغرب زمین از سفاکی مغول داده و شرحی که در این باب از ایشان نقل کردهاند کاملاً با مسطورات تواریخ شرقی مطابقت دارد.»
عباس اقبال آشتیانی مورخ شهیر ایرانی، دربارۀ اثرات استیلای مغول چنین نوشته است: «استیلای قوم وحشی مغول بر ممالک آباد اسلامی شرق از مهمترین وقایع تاریخی این ممالک است و بهقدری در سرنوشت سکنۀ سرزمینهای مزبور تأثیر کرده که شاید در تاریخ ایشان مخصوصاً در تاریخ ایران نظیری برای آن نتوان یافت چه صدماتی که قوم ایرانی در استیلای مغول دیده و لطماتی که از این ناحیه به تمدن و ادبیات ایرانی و آبادی بلاد و سعادت مردم وارد آمده از بزرگترین بلیات است... شرحی که مورخین اسلامی از این واقعۀ عظیم نوشته و صدماتی که مردم ماورالنهر و ایران و الجزیره و عراق و شام در این پیشامد غیرمنتظره دیدهاند بقدری دلخراش و فوقالعاده است که اگر تقریر مورخین معاصر استیلای مغول و کسانی که در آن حوادث ناگوار شاهد عینی بودهاند نبود باور کردن آنها مشکل مینمود.»
کشتار بیرحمانه مغولان در آثار مورخین اسلامی انعکاس فراوان داشته، از آن جمله عزالدین علی ابن الاثیر مینویسد، «چند سال از ذکر این حادثه خودداری میکردم و به مناسبت عظمت آن از نوشتن کراهت داشتم و با قدم تردید پیش میرفتم، کیست که بر او نوشتن خبر مرگ اسلام و مسلمین آسان آید و این کار را امری سهل پندارد. کاش از مادر نزاده بودم و قبل از این واقعه مرده و در عداد فراموش شدگان شدن بودم. با اینکه جمعی از دوستان مرا به این کار واداشتند باز در قبول خواهش ایشان متوقف بودم، آخرالامر دیدم که ننوشتن این وقایع، متضمن نفعی نیست، بنابراین میگویم که این عمل مستلزم ذکر حادثهای عظیم و مصیبتی بزرگ است که گذشت روزگار هنوز مثل آن را نیاورده و آتش آن دامن خلایق را عموما و مسلمین را خصوصا گرفته است. اگر کسی بگوید که از بدو خلقت آدم تاکنون عالم به نظیر چنین حادثهای گرفتار نیامده خلاف نرفته است. چه تاریخ حادثهای را که شبیه یا نزدیک به این واقعه باشد بخاطر ندارد. یکی از عظیمترین وقایع تاریخ که ذکر آن ورد زبانهاست رفتار بختالنصر است، بنیاسرائیل و کشتار او از ایشان و ویران کردن بیتالمقدس ولی بیتالمقدس در مقابل شهرهایی که این گروه ملعون خراب کرده و هر کدام چندین برابر بیتالمقدس بوده چه عظمتی داردو بنیاسرائیل در جنب کسانی که در این واقعه بقتل رسیدهاند چه اهمیتی دارند زیرا که عدد کشتگان یک شهر تنها بر بنیاسرائیل فزونی داشته. شاید مردم دیگر مثل این حادثه را تا انقراض عالم و پایان دنیا نبینند...».
مؤلف المعجم فی معابیر اشعارالعجم که خود از شاهدان هجوم سبعانه مغولان بوده و بارها با این قتالان سفاک روبرو شده است در اثر خود مینویسد: گستردگی حمله مغولان ددمنشی این قوم تا بدان پایه بود که ماتیو پاریس واقعهنگار قرن سیزدهم نیز از استیلای اینان سخنرانده است: «در این سال طایفهای معلون از نژاد اهریمن یعنی سپاه فراوان تاتار ساکن کوهستانی خود را رها کرده از معابر جبال قفقاز گذشتند و مثل سکنۀ بدکار دوزخ ملخوار روی زمین را فراگرفتند و دامنۀ خرابکاری خود را به نواحی شرقی اروپا کشاندند و آن را بهصورت بیابان درآورده مردم آن را در خون و آتش فرو کردند. بعد از آن که بر بلاد مسلمین دست یافتند شهرها را از بن برکندند جنگلها را از ریشه برانداختند. قلعهها را منهدم کردند، درختها را از بیخ بریدند، باغها را با خاک یکسان کردند و شهری و دهقانی را از دم تیغ گذراندند. اگر اتفاقا بر بعضی بیگناهان رحمت میآوردند ایشان را ببدترین وضع بندگی وامیداشتند که بر علیه نزدیکان و همسایگان خود در صفوف اول اردوی مغول بجنگند. کسانی که تصمیم فرار میگرفتند و یا به امید نجات مخفی میشدند مغول ایشان را تعقیب میکردند و قصابوار بکشتن آن بینوایان میپرداختند. اگر کسی دلیرانه برای ایشان جنگ میکرد و به فتح نایل میآمد چون اجرتی در کار نبود با اسرای دست خود همان معامله را روا میداشت که اربابان او با او میکردند...
... این قوم کوتاهقامتقوی بنیه محکم که در تحمل شداید از جا در نمیرفتند و درک خستگی نمیکردند پشت خودرا به هیچ جوشن یا لباسی نمیپوشاندند فقط سینههای خود را با زره حفظ مینمودند و با لذت تمام خون صاف حیوانات گلۀ خود را مینوشیدند.
مورخ شهیر مسلمان عزالدین بن الاثیر که به گاه هجوم مغولان سفاک، در قید حیات و در جریان ویرانیهای بیحد و حصر مغولان بوده و چنین نگاشته است: «چنین نقل کردهاند که یک نفر مغول به قریه یا دربندی که مردمی فراوان در آن بودند وارد میشد و یکییکی ایشان را میکشت، و احدی جسارت آنکه به سمت او دست دراز کند نداشت، گویند یکی از آن قوم مردی را گرفت و چون برای کشتن او حربهای نداشت به او گفت سر خود را بر زمین بنه و از جای نجنب. مرد چنین کرد و مغول رفته شمشیری بهکف آورد و او را با آن کشت.
«مردی برای من نقل کرد که من با هفده نفر در راهی میرفتیم سواری از مغولان به ما رسید و امر داد که کتهای یکدیگر را ببندیم، همراهان من به اطاعت امرا و قیام کردند، به ایشان گفتم او یک نفر است و ما هفده تن علت توقف ما در کشتن او و گریختن چیست، گفتند میترسیم. گفتم او الساعه شما را میکشد اگر ما او را بکشیم شاید خداوند ما را خلاص بخشد. خدا میداند کسی بر این اقدام جرأت نکرد. عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا بفرار گذاشته نجات یافتیم.»
شهابالدین محمد خرندزی نسوی که زندگی جلالالدین خوارزمشاه را بهرشته تحریر درآورده و خود در بعضی جنگها به مقابله به مغولان پرداخته و کتاب وی حاصل مشاهدات و همراهی با سلطان جلالالدین بوده چنین نوشته است: «و کسی شنیده باشد که طایفهای از ناحیت شرق که مطلعشمس است بدر آیند، و روی زمین را تا بابالابواب در زیر پای آرند، و به بلاد قفچاق بگذرند و قبایل آن را به غارت و تاراج و سببی و قتل مستهلک گردانند، و بهزخم شمشیر آبدار خاک بلاد و دیار را بباد بار و آتش دمار بردهند، بههیچ زمین نگذرند که غارت نکنند، و به هیچ شهری نرسند که خراب نگردانند. آنکه بجانب بزرگ خود از راه خوارزم بعد از چندین دوره بازگردند، حرث و نسل بلاد را بفساد برده و اهل تعالیم را بر شمشیر عرض کرده، و خود سالم و غانم به مقام خود رسیده و این جمله[در]کمتر از دو سال بتقدیر ایزد متعال در وجود آمده؟این معنی در کدام عقل گنجد، یا کدام مورخ بتقریر آن رسد؟» رشید الدین فضل الله همدانی وزیر نامبردار و مورخ چیره است ایرانی در کتاب جامعالتواریخ از تأثیر حملات مغولان بر شهرهای ماورالنهر خراسان و سایر بلاد اسلامی که قشون جرار مغول بر آنها گذر کردهاند چنین روایت میکند: «از راه تتبع تواریخ و راه قیاس معقول، پوشیده نماند که هرگز ممالک خرابتر از آنکه درین سالها بوده نبوده، خصوصاً مواضعی که لشگر مغول آنجا رسیده، چه از ابتدا ظهور بنیآدم، باز یا هیچ پادشاهی را چندان مملکت که چنگیزخان و اوروغ او مسخر کردهاند و در تحت تصرف آورده، میسر نگشته و چندان خلق که ایشان گفتهاند، کس نکشته... چنان که معلومست زیادت از آن متحر گردانیدهاند و بوقت استخلاص ولایتها و شهرهای معظم بسیار خلق ولایات با طول و عرض را چنان قتل کردند که بنادر کسی بماند... مانند بلخ و شپورغان و طالقان و مرو و سرخس و هراة و ترکستان و ری و همدان و قم و اصفهان و مراغه و اردبیل و بردع و گنجه و بغداد و موصل و اردبیل و اکثر ولایت بواسطۀ آن که سرحد بود و عبور لشگر بسیار، بکلی خلق آنجا کشته شدند و یا بگریختند و بایر ماند.»
تاریخ گزیده، تاریخ عمومی است که حمدالله مستوفی اخبار و سوانح مهم تاریخی را بهگونهای موجز و مختصر و با قلمی ساده و بیانی شیوا نگاشته است. مؤلف این اثر از یورش سپاهیان مغول به سرزمینهای اسلامی سخن رانده و افسانه مینماید که خرابی و ویرانی حاصل از این تهاجمات تا هزار سال دیگر قابل مرمت نیست: آنچه مورخین گذشته در آثار و تصنیفات خود بدان اشارت داشتهاند امروزه از سوی بعض تاریخنویسان و محققین، اغراق و مبالغه خوانده شده و بیشتر این مورخین با دیدی ناباورانه و تردیدگونه بدان مینگرند. اما نوشتههای مورخین دیگر که از اعتباری جهانی برخوردارند، مانند: پطروشفسکی - محقق و مورخ شهیر روس - اندیشه این دسته از تاریخنگاران را در محاق ضعف فرو میبرد. پطروشفسکی نوشتههای تواریخ پیشین که در باب حملات بیرحمانه و سفاکانه مغولان سخن راندهاند را اقرب به صحت دانسته است. با این وجود حدس زده میشود که ارقام موجود در اثر پطروشفسکی خالی از اغراق نباشد... علاوه بر آنچه پروفسور ا. پ. پطروشفسکی میگوید، مغولان هنگام ورود به هر شهر علاوه بر غصب و کشتار اهالی و ویران نمودن ابنیه و آثار و چپاول و غارت اموال مردم، عدهای از جوانان آن شهر یا روستا را به عنوان اسیر بخدمت خود در درآورده و از آنها به صورت نیروهای مزدور، استفاده فراوان میبردند. این اسیران که به «حشری» معروفند کارهای سخت و طاقتفرسای محولۀ از سوی مغولان را به انجام میرساندند، سنگر سازی، کندن و پر کردن خندق، جابجا نمودن وسایل جنگی مغولان، پلسازی، ویران نمودن حصار شهرها، درهم کوبیدن قلاع و... این اسیران سیه روز در محاصره شهرها در روستاهای وطن خود نیز به اجبار از سوی مغولان شرکت داده میشدند و در پیشاپیش لشگریان دشمن به حرکت درآمده و علیرغم میل باطنی بهسوی همکیشان خود تیراندازی نموده و بسیاری از ایشان بدین طریق کشته میشدند.
عدهای از این حشریان نیز بههنگام نقل و انتقال و حرکت از شهری به شهر دیگر بر اثر سختی راه و مشکلات فراوان دیگر مانند نبود آب و غذا جان میدادند. بنابر این به جرأت میتوان گفت آنچه مورخین قرون ماضی عموماً و تاریخنگاران قرون وسطی خصوصاً از شدت وحدت حملات مغولان نوشتهاند. و آمار بسیاری از تعداد کشتهشدگان بهدست دادهاند، بعید و غریب بهنظر نمیرسد و نمیتواند دور باشد.
در نتیجه یورشهای متعدد مغولان به ماورالنهر و خراسان علاوه بر ویرانی صدها شهر و روستا و نابودی زمینهای دایر بیش از پنج میلیون انسان در طی این حملات وحشیانه و غیر انسانی به آتش قهر چنگیزیان گرفتار آمده و جان باختند. شنیدن نام چنگیز و سپاهیانش چنان مردم را دچار رعب و هراس کرده بود که عدهای از ساکنان نواحی ماورالنهر و خراسان پیش از آنکه مغولان از دروازههای این نواحی سر برآورند و پایشان بدین ممالک برسد. عطای ماندن را به لقایش بخشودند و راهی دیگر مناطق امن شدند تا شاید از این بلیه دهشتناک و هولناک جان سالم بدر برند. ترس و هراس مردم این ولایات تا بدان پایه بود که حتی پس از فرو کش نمودن، عدهای از ساکنان این نواحی که از مهلکه جان بدر برده بودند، هجرت به سایر سرزمینها را به ماندن در خانه خود ترجیح میدادند، چه بیم آن داشتند، هر آن سپاهیان چنگیزی برسند و با آنان همان کنند که با دگران کردند. ایلغارهای وحشتناک و هراسآور مغولان چنان بود که اکثر این مناطق از سکنه خالی گردید و این مسأله سبب شد تا نیروی فعال و مولد جامعه به میزان قابل توجهی کاهش یابد. در این میان کشاورزی و حیات روستائیان کشاورز بیش از همه دستخوش تحول و دگرگونی گردید. نابودی روستاها و کاهش تولیدات کشاورزی، تنها گوشهای از نتایج اقدامات ددمنشانه مغولان بود، چه استیلاگران پس از چیرگی بر هر بلده و روستا، همه چیز را نابود میساختند. این قوم ویرانگر زمینهای زراعی، درختان میوه، جادهها، پل و بناهای بینظیری که هر یک گوشهای از تاریخ و فرهنگ و تمدن و معماری مردم این نواحی بود را بهطوفان خشم و جهل خود ویران میکردند.
کشاورزی در نواحی ماورءالنهر و خراسان در طی هزاران سال بهصورت مصنوعی انجام میپذیرفت و مغولان با ویران نمودن قنوات و کاریزها و از بین بردن پلها و سدها از میان برداشتن آب انبارها و دیگر انشاعات آبیاری عملاً کشاورزی را بهورطه نابودی انداخته و حیات کشاورزان را فلج نمودند.
متاسفانه به سبب آنکه منابع تاریخی که اوضاع و احوال ماورءالنهر خراسان انزمان را بوضوح نشان دهد و از وضعیت و موقعیت آن سامان اطلاعات صحیح بهدست دهد در دسترس نیست و از این جهت آگاهی کافی و اطلاع وافی نداریم، بهطور محتوم نمیتوانیم از میزان خسارات وارده بر کشاورزی و حیات کشاورزان سخن گوئیم.
بعضی از منابع تاریخی قرن چهاردهم میلادی در شهر بخارا و اطراف آن چنین گزارش میدهد: «باغهای میوه و تاکستانها و مراتع در مرغزارهای این ولایت تا مدتها از رویش گیاه و پوشش هزینه بری بود. چه، هم ستوران مغولان هر آنچه زیبایی بود پایمال نموده و آن سرزمینهای حاصلخیز را وادی زاغ و زغن ساختند.»
ضربات مغولان بر پیکرۀ کشاورزی تا بدان حد بود که بعضی ولایات که پیش از یورش مغولان، در اوج ترقی و پیشرفت بودند و کشاورزی پر رونق داشتند، بر اثر این تهاجمات پی در پی بسختی آسیب دیده و تا سالها به بیابانهای خشک و لم یزرع مبدل شدند. یورش چنگیزیان و لطماتی که به سرزمینهای حاصلخیز وارد آوردند در مناطقی چون نسا، مرو، گرگانج و... به نابودی همه جانبۀ کشاورزی انجامید و در دیگر نواحی نیز وضعیتی مشابه بوجود آورد: حیات کشاورزی و زندگی تیموریان - از رفعتی دوباره و حیاتی نوین برخوردار گردید و مقداری از آسیب و ضررهای واردۀ بر آن رفع گردید اما هیچ گاه نتوانست رونق، پیشرفت و شکوفایی گذشته خود را بازیابد. و این مسأله کماکان تا اوایل سده بیستم میلادی ادامه داشت.
آنچه خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی از اوضاع خراسان و وضعیت فلاکت بار کشاورزی آن ارائه میدهد، به بهترین وجه ممکن از احوال دردآور کشاورزان ماورءالنهر و فلاحت آن سامان پرده برداشته و چهره نژند آن را بیپرده و عریان عرضه میدارد.
شیوههای مالیاتی که خانمهای مغول در پیش گرفتند از عوامل دیگری بود که کشاورزی را دچار سیر نزولی و قهقرایی کرد و هر روز وضعیت زراعت و شرایط زندگی دهقانان را بدتر و فلاکت بارتر مینمود.
استیلای مغولان همۀ ابعاد زندگی اجتماعی مردم تحت سلطه را فرا گرفت و حیات فرهنگی این ملتها در رهگذر این حملات خسارات فراوان دید. هزاران مدرسه، کتابخانه و مسجد و کاروانسرا و دیگر بناهای علمی و مذهبی بسختی آسیب دیدند و آثار بینظیر دیگری که هر یک گوشهای از هنر هنرمندان این دیار بود و از غنای فرهنگ و مدنیت پیشرفته در این ولایات خبر میداد، با حضور این ناخوانده میهمانان با خاک یکسان گردیدند. چه بسیار مدارس و معاهد علم و مساجد بینظیر و بازارها و کاروانسراهای بیبدیل که براستی از سرپنجۀ خلاق و توانا و ذوق وافر هنرمندان و از ظرفیت اندیشۀ پدید آورندگان آن خبر میداد و میراث ارزشمند نیاکان و اجداد مردم این ولایات بود. که در هجوم فرزندان صحرا و بادیه مغولان - راه تباهی و نابودی سپردند.
سوای از میان رفتن معاهد علم و دانش و صوامع زهد و عرفان و مجالس بحث و مناظره و مراکز دانشپرور، هزاران دانشمند و شاعر و عارف و ادیب و تشنگان فراگیری علوم آمده بودند، در این یورشها جان از کف دادند و کتابخانههای بسیار با صدها هزار جلد کتب نفیس و بینظیر توسط مغولان یا در آتش افکنده شد و یا در زیر سم چارپایان ایشان پاره گردید. بر اثر این یورشها بود که اقوام ترک و مغول از موطن اصلی خود یعنی سرزمینهای چین، مغولستان، ترکستان شرقی، هفت رود و... به ماورالنهر و خراسان در آمدند. ترکان و مغولان بر حسب زندگی گذشته خود که حیات بادیهنشینی و صحراگردی بود، هنگام ورود به این نواحی در اطراف شهرهای بزرگ رحل اقامت افکندند و بصورت حاشیهنشین در گرد و اطراف بلاد درآمدند. با وجود آنکه این یورشها و ایلغارها در تاریخ به مغولان نسبت داده شده است، لیکن مهاجرت ترکان از سرزمینهای آباء و اجدادی بهنواحی تازه مفتوح شده پیش از گروههای مغولی بود. در ولایات ماوراءالنهر و در زمان حکومت جغتای خان در این نواحی اقوام و گروههای مختلف اعم از ترک و مغول، مانند قوم جلابر، تاتار، آیراد، اویغور، قبچاق، بکرین، برلاس، کرکوک، کنغارت و... سکنی گزیده بودند.
با وجود آن که عدهای از ترکان و مغولان پس از استیلای لشگریان مغول به این نواحی روی آوردند، اما ترکیب جمعیتی این شهرها بههیچ روی ترکی و مغولی نشد. زیرا این مهاجرین تازه وارد نه در شهرها که در اطراف آن به زندگی صحرانشینی خود ادامه میدادند، و اصولاً ترکانی که از سالها پیش در این شهرها و در کنار مردم تاجیک این نواحی میزیستند، رنگ و صبغه تاجیک و فرهنگ و مدنیت و آداب و رسوم مردم بومی این مناطق را پذیرفته بودند. تسلط مغولان بر ترکیب طبقات اجتماعی شهرها نتوانست لطمه جدی وارد سازد و بافت گروههای اجتماعی مردم این نواحی بهشکل گذشته خود باقی ماند. اما با گذشت ایام و بهتدریج طبقات مختلف اجتماعی و ترک و مغول با مردم بومی در هم آمیختند هر طبقۀ اجتماعی بهآهستگی و با حرکتی کند و گنگ بسوی طبقۀ همسان خود در اجتماع مقابل حرکت میکرد. اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که اختلاط و امتزاج این گروهها و کاستیهای اجتماعی با یکدیگر در طی دهها سال انجام پذیرفت.
یکی دیگر از نتایج هجوم چنگیزیان و به تبع آن ورود گروههای مختلف ترک و مغول، افزایش روزافزون و چشمگیر «غلامان» بود. این غلامان از گروههای مختلف مردم، خصوصاً طبقات پائین و اقشار محروم اجتماع بودند که پس از تسلط ترکان و مغولان برایشان، طوق بندگی و غلامی گردنآویز آنان شد. در اینزمان رسم اهدا نمودن غلام و استفادههای بسیاری از این گروه در سطحی وسیع و گسترده معمول و مرسوم گردید. پیدایش شیوۀ «غلامداری» و رونق آن در عهد چنگیز و اعقابش از مهمترین عوامل بازدارنده پیشرفت و ترقی و تکامل اجتماعی در این نواحی بحساب میآید زیرا قبل از این وقایع در آن ولایات سیستم فئودالی پیشرفته حاکم بود.
مطابق آنچه صاحب تاریخ وصاف مینویسد، رسم غلامداری و غلامگیری تا بدان پایه رسیده بود که تنها در شهر بخارا در حدود ۱٦ هزار نفر از ساکنان شهر طوق بندگی و غلامی مغولان برگردن داشتند که عدۀ بسیاری از ایشان از هنرمندان و ارباب فضل و کرامات بودند. سرشماری سال ۱٢٦٠ م.، در بخارا نشان میدهد که ۵ هزار نفر از هنرمندان را آلباتوخان و ٣ هزار هنرمند را سیورکوک تانی بیگی بیوه تولویخان و ٨ هزار هنرمند دیگر را شخص قاآن بزرگ، جهت امور خود به خدمت گرفته بودند.
همزمان با آمدن مغولان، طبقات مرفه، اعیان، اشراف و فئودال شهر خصوصاً گروههایی از این طبقات که با خاندان خوارزمشاهی در تضاد و تعارض بودند، با مسئولان در آمیختند و اختلاط نمودند. تقریباً در همه شئون اجتماعی با مغولان متحد و متفق و همگام و همصدا شدند، تا از طرفی مخالفت خود را با ملوک خوارزمشاهی آشکار کرده و از جانبی مال و منال و نوامیس خود را از تعرض و چشم زخم مغولان صیانت و حفاظت نموده باشند.
براساس شواهد تاریخی بههنگام ایلغار مغولان، بسیاری از اعیان و اشراف و اکابر شهر نیز از دم تیغ آبدیده مغولان گذشتند، اما با گذشت ایام بازمانده خاندانهای فئودال و ثروتمند با وجود آسیبهای بیشمار و ضررهای فراوان که از ناحیه مغولان متوجه آنان شده بود در پی آن بودند تا به این استثمارگران صحراگرد از در دوستی درآیند و لذا علاقۀ خود را به ایجاد ارتباط و پیوستگی و همبستگی با مغولان اعلان میداشتند. و با این پیشگامی در دوستی و مودت، مغولان نیز بیمیل و رغبت به چنین دوستی و همکاری و همیاری نبودند ولذا با رویی گشاده از این مسأله استقبال میکردند.
در این میان عدۀ زیادی از اهل قلم و ارباب فضل و ادب و سیاستمداران شهیر نیز بهسوی مغولان متمایل شده بودند. این روند در ادارۀ امور کشوری و انجام امور درگاه و دیوان بسیار توانا بودند، بدین جهت مغولان در مساعدت و یاری آنها مددی جستند.
اشراف و اعیان مغول که پس از استیلای نظامی مغولان به نواحی تازه تصرف شده آمده بودند، تا سالهای مدید از زندگی بادیهنشینی و تفکر ایلی خود دست نمیشستند و از شیوۀ حیات خاص خود عدول نمیکردند. در پیش گرفتن چنین طرز زندگی از جانب مغولان خصوصاً در شهرها نتوانست ویرانیهای بسیاری که خود سبب آن بودند را ترمیم و بهبود بخشد و این چنین زیستن نمیتوانست گامی در راه پیشرفت اقتصادی و سازندگی حیات اجتماعی بهحساب آید.
حمله مغولان به نواحی ماورالنهر و خراسان و بهطور کلی بلاد اسلام نتایج زیانبار، مهلک و خانمان برانداز از خود بر جای نهاد. تسلط چنگیزیان بر نواحی مذکور را نباید با دیگر تهاجمات و تسلطها یکی دانست و آنان را با یک میزان سنجید، چه این یورشها خصائص خاص خود را دارا میباشد که با هیچ هجومی - چه قبل از هجوم مغولان و چه یورشهای بعدی - قابل قیاس نمیباشد. یکی از این خصلتهای نادر، برخورد تمدن و فرهنگ اسلامی با فرهنگ خاص مغولان بود. در این رویارویی برای نخستینبار تمامی اسلام در برابر یک قوم صحراگرد وحشی عرض اندام نمود که تا قبل از این حملات، مسلمانان این چنین با تمام نیروهای مادی و معنوی خود در برابر یک دشمن خارجی ایستادگی نکرده بودند.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- لقمان بایمت اف، پیامدهای یورش مغولان به خراسان و ماوراءالنهر، کیهان فرهنگی، آبان ۱٣٧٨ - شماره ۱۵٧، صص ۴٨-۵۱
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ کیهان فرهنگی، آبان ۱٣٧٨ - شماره ۱۵٧