انسانهای اولیۀ ایرانی
نئاندرتالهای ایرانی بیدار میشوند!
فهرست مندرجات
[باستانشناسی] [بعد]
آنها شبیه ما بودند و اگر امروز در زمانه ما میزیستند، کت و شلواری بر تن میکردند، کیف و موبایلی در دست میگرفتند و بینی بزرگشان را بهتیغ جراحی میسپردند، شاید آنقدرها هم عجیب و غریب بهنظر نمیرسیدند. قدوقوارهشان که کم و بیش اندازه ما بود و فقط کمی کوتاهتر، اما هیکل و استخوانبندیشان قویتر و عضلانیتر. کسی چه میداند شاید اگر ما هم مجبور بودیم در طبیعت زندگی کنیم و با شکار حیوانات روزگار بگذرانیم قویتر میشدیم و عضلانیتر. با این همه، زندگی سخت و سروکله زدن با طبیعت رام نشده و حیوانات وحشی اما، پاشنه آشیل عمر آنها بود و دلیل جوانمرگیشان، و اگر یکی از آنها بخت یارش بود و به چهل سالگی میرسید، گرم و سرد دیده روزگار بود و سالمند بهشمار میآمد. صحبت درباره نئاندرتالهای ایرانی است که آخرینهایشان تا سی هزار سال قبل در غارهای آهکی زاگرس ردپاهایی از خود برجای گذاشتهاند.
ما اما به آنها انسانهای اولیه میگوییم اگرچه هنوز هم زندگی و زمانه آنها برای ما انسانهای امروزی درهالهای از ابهام باقی مانده است. براساس آخرین یافتههای باستانشناسی، زیستگاه این برادران و خواهران ناتنی ما عمدتاً زاگرس و کوه و دشتهایش بوده و بهقول معروف از ارومیه تا شیراز را زیر پای خود داشتند.
کوچنشین بودند و شکارچیانی ماهر و توانمند، پس لاجرم گوشت خوار بودند و اگر طبیعت با آنها کنار میآمد و میوهای بهدست میآوردند، از گیاهخواری هم ابایی نداشتند. زندگیِ سخت، اما سادهای داشتند؛ در گروههای محدود زندگی میکردند، مردهای قویتر، به شکار میرفتند و زنها در همان حوالی سکونتگاه، آتشی روشن میکردند، غذایی تدارک میدیدند و پوست حیوانات شکارشده را تمیز کرده، میجویدند و آماده استفاده برای تن پوش و کفش و شاید هم ظرف میکردند. راستی آنها علاقه خاصی بهمغز استخوان داشتند و از مغز استخوان حیوانهای شکارشده به راحتی نمیگذشتند و با روشی هنرمندانه استخوان را میشکستند و مغز استخوان را میل میکردند و بیسبب نبود که قویهیکل باقی میماندند.
[↑] ٢٠٠٠٠٠ تا ۴٠٠٠٠ سال پیش
نئاندرتالها، بسته بهشرایط آبوهوایی در کوه و دشت زندگی میکردند. جالب این که در یافتن سکونتگاه، خوش سلیقه هم بودند و غارهایی را برای زندگی انتخاب میکردند که وقتی در دهانه آن میایستادند تا دوردستها را زیر نگاه خود داشتند و گویی سلطان مطلق دشت بودند. تابستانها که هوا گرم میشد، کوچ میکردند پای رودخانه و سرپناهشان سایبانی از ساقههای درخت و چوب و شاید هم پوست حیوانات بوده است. مانند هر جاندار دیگری آب مایه حیاتشان بوده اما این که ماهی هم میخوردند را هنوز نمیدانیم. باستانشناسان میگویند آنها قبل از انقراض نسلشان، سالهای سال همزمان با انسانهایی که اجداد بزرگوار ما امروزیها محسوب میشوند، زندگی کرده و شاید حشر و نشری هم میان آنها صورت گرفته است. حال چرا نئاندرتالها تن به انقراض دادند سؤالی است که هنوز پاسخی مشخص نیافته است. اصلاً شاید اجداد بزرگوار ما عامل انقراض این خویشاوندان ناتنی بودند و چشم دیدن آنها را در سرزمی نهایی که رام کرده و به انحصار خود درآورده بودند، نداشتند. هرچه بوده و هردلیلی که داشته، امروزه از آنها فقط ابزارهای سنگی متعدد باقی مانده و چندتایی استخوان و اسکلت و سنگواره. در اروپا که کاوش سابقهای دیرینه دارد، یافتهها بیشتر است و نظریهها جدیتر، در ایران خودمان اما، کاوشگری جوان است و در نتیجه یافتهها کمتر. نتیجه این که روح نئاندرتالهای ایرانی سالها خواب بودند و تازگیها بههمت باستانشناسانی مشتاق که عرصه کار خود را از کتابخانه بهدل طبیعت منتقل کردهاند، خواب زده شده و گهگاه صدای ضربههای کاوشگر به سنگ است که خوابشان را آشفته میکند و به یکباره بخشی از اسکلت و ابزار دست خود را زیر میکروسکوپ و در آزمایشگاه میبینند.
پس اگر میخواهید ابزارش کارگری نئاندرتالهای ایرانی را ببینید، بد نیست سری به «موزه ایران باستان» بزنید و سنگهای تراشخورده و تیز شده و استخوان تراشخورده حیوانهای شکار شده را ببینید و بعد تخیل خود را به کار بیاندازید و صحنه شکار یک گاو وحشی در ارتفاعات زاگرس را در ذهن خود تصویرسازی کنید. اگر هم بخت یارتان باشد و رییس بخش پارینهسنگی موزه ایران باستان میزبان شما باشد در این دیدار، شانس این را خواهید داشت که چندتایی از ابزارهای سنگی را در دست بگیرید و روی پوست خود بکشید و بدانید که در تیزی چیزی از چاقوهای امروزی کم ندارند. ما این شانس را داشتیم که در بازدید از موزه ایران باستان، «فریدون بیگلری» همراهمان شد؛ باستانشناس و رییس بخش پارینهسنگی موزه ایران باستان که کاوشهای زیادی انجام داده و یافتههای مهمی از دوران زندگی نئاندرتالهای ایرانی در کرمانشاه و منطقه مبارکه اصفهان بهدست آورده است. و البته خوش شانستر شدیم وقتی او با استفاده از دو قطعه سنگ آتشزنه که اصطلاحاً «سنگ مادر» نامیده میشود، شیوه ابزارسازی نئاندرتالها را برایمان بازسازی کرد و بعد از چندین ضربه حساب شده، چند قطعه تیز و برنده پیشرویمان گذاشت و ما با خود فکر کردیم که اگر دری به تخته خورد و اتفاقی افتاد شبیه آنچه که «روبر مرلِ» فرانسوی در رمانِ «قلعه مالویل» درباره نابودی تمدن بشری در اثر یک انفجار و یا اتفاق محیرالعقول پیش بینی کرده، و تلاش انسانها برای دوباره مدرن شدن را بهتصویر کشیده، ما هم میتوانیم امیدوار باشیم که به شیوه این خواهران و برادران ناتنیِ نئاندرتال، حداقل سنگی برنده و تیز در دست داشته باشیم و با خیال راحت آهنگ شکار کنیم، گرچه این که موفق میشویم یا نه، خود محل بحث و شک است.
این را هم بگوییم و بعد ختم کلام. از نئاندرتالهای ایرانی، تصویرسازی هم شده است، به این معنی که براساس جمجمه و سنگوارههایی که در کاوشها بهدست آمده، تصویر احتمالی یک نئاندرتالِ مَرد، بازسازی شده و اکنون میتوان در مقابل آن تصویر ایستاد و شباهتها و تفاوتهای میان او و انسان امروزی را - که خود ما نباشیم - با چشم دید و سنجید. اما مهمترین مسئله درباره نئاندرتالهای ایرانی، شاید این باشد که موتور جستجو و کاوشگری، چندسالی است که روشن شده و باستانشناسان و دیرینهشناسان ایرانی آستین همت بالازده و عزم جزم کردهاند تا به آنجا که میتوانند از زندگی و زمانه این خویشاوندان دور آگاه شوند و خواب تاریخی آنان را آشفته کنند. این چنین است که باید منتظر خبرهای جدید از روزگار کهن ایران باشیم.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- مریم شبانی، نئاندرتالهای ایرانی بیدار میشوند!، دانش روز، اردیبهشت ۱٣۹۱، صص ۴٦-۴٨
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مجلۀ دانش روز، شماره اول، اردیبهشت ۱۳۹۱