|
استیون هاوکینگ
فهرست مندرجات
◉ زندگینامه
◉ فعالیتهای پژوهشی
◉ باورهای دینی
◉ آثار
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
دانشمندان جهان فیزیکدانان
استیون ویلیام هاوکینگ (به انگلیسی: Stephen William Hawking) (زادهی ۸ ژانویه ۱۹۴۲ م)، یک فیزیکدان نظری و کیهانشناسی بریتانیایی است که کارهای علمیاش سابقهای بیش از چهل سال دارد. کتابها و همایشهایش او را به یک چهرهی محبوب تبدیل کرده است. در حال حاضر، او عضو جامعهی سلطنتی هنر، یک عضو ثابت جامعهی اسقفان دانشمند و در سال ۲۰۰۹ میلادی دریافت کنندهی مدال آزادی ریاست جمهوری امریکا است[۱].
او از هرگونه تحرک عاجز است. نمیتواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند. از همه بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندازد. زیرا عضلات صوتی او که عامل اصلی تشکیل و ابراز کلمات اند مثل ۹۹ درصد بقیه عضلات حرکتی بدنش در یک حالت فلج کامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یک صندلی چرخدار که فقط قلبش و ریههایش و دستگاههای حیاتی بدنش کار میکنند و بهخصوص مغزش فعال است. یک مغز خارقالعاده که دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بهسوی معماها و ناشناختهها باز نمیماند.
این اعجوبه مفلوج، پرآوازهترین دانشمند دههی آخر قرن بیستم است که اکنون در دانشگاه معروف کمبریج همان کرسی استادی را در اختیار دارد که بیش از دو قرن پیش زمانی به اسحق نیوتن کاشف قانون جاذبه تعلق داشت. همچنین وی را انیشتین دوم لقب دادهاند زیرا میکوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوریهای کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیهکننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا کهکشانهای عظیم باشد.
اینشتین معتقد بود که چنین فرمول یا قانون واحدی میبایست وجود داشته باشد و سالهای آخر عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.
استیون هاوکینگ شهرت و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است که در مورد چگونگی پیدایش و تحول سیاهچالههای آسمانی یا حفرههای سیاه انجام داده است. این اجرام فوقالعاده متراکم که بهعلت قدرت جاذبهی بسیار قوی حتی نور امکان جدایی از سطح آنها را ندارد وجودشان بر اساس تئوری نسبیت انیشتین پیشبینی شده بود و بههمین جهت هم سیاهچاله نامیده شدند. ردیابی و رویت آنها بهوسیله قویترین تلسکوپها یا هر وسیله دیگر تا کنون ممکن نبوده است. با وجود این، استیون هاوکینگ با قدرت اندیشه و محاسبات ریاضی چون و چرا ناپذیرش - نه فقط وجود سیاهچالهها را به اثبات رسانده و چگونگی شکلگیری و تحول آنها را نشان داده، بلکه به نتایج جالبی در رابطهی این اجرام با کیفیت وقوع «انفجار بزرگ» (Big Bang) در آغاز پیدایش کیهان دست یافته است که در دانش فیزیک اختری و کیهانشناسی اهمیت بهسزایی دارد و بهعقیدهی صاحبنظران بنای این علوم را در قرن آینده تشکیل خواهد داد[٢].
▲ | زندگینامه |
استیون هاوکینگ، در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ میلادی، دقیقاً ۳۰۰ سال پس از گالیله[٣]، از پدری بهنام فرانک هاوکینگ، زیستشناس و مادری بهنام ایزوبل هاوکینگ زاده شد[۴]. او دارای دو خواهر جوانتر بهنامهای فیلیپا و مریم، و یک برادر بهنام ادوارد است[۵]. پدر و مادرش در شمال لندن میزیستند و مدتی اندکی پیش از تولد وی، زمانی که در جنگ دوم جهانی، لندن مورد حملات هوایی قرار گرفت، به آکسفورد نقل مکان کردند[٦].
خانوادهی هاوکینگ از طبقه متوسط بودند با یک زندگی ساده در خانهای شلوغ و فرسوده، اما مملو از کتاب که عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت میکرد. فرانک پدر خانواده که پزشک متخصص در بیماریهای مناطق گرمسیری بود، نیمی از سال را بهسفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی میگذرانید. این غیبتهای متوالی برای بچهها چنان عادی شده بود که تصور میکردند همه پدرها چنین وضعی دارند و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابی مهاجرت میکنند و بعد به آشیانه بر میگردند. در عین حال، غیبتهای پدر نوعی استقلال عمل و اتکأ به نفس در بچهها ایجاد میکرد[٧].
در سال ۱۹۵٠، ایامی که پدرش رییس بخش انگلشناسی در موسسهی ملی تحقیقات پزشکی شد[٨]. هاوکینگ و خانوادهاش به سنت آلبنز، شهری در منطقهی منچستر - لیورپول کشور انگلستان، نقل مکان کرد و در هرتفوردشایر ساکن شد[۹]. هاوکینگ، در آنجا، از سال ۱۹۵٠ تا ۱۹۵٣ به مدرسه عالی دختران رفت. در آن زمان، پسران تا سن ده سالگی میتوانستند به مدرسهی دخترانه بروند[۱٠]. بنابراین، از یازده سالگی، به مدرسهی سنت آلبنز وارد شد و در آنجا فقط یک شاگرد متوسط بود[۱۱].
- گفته میشود که دوران کودکی و تحصیلات اولیهاش را در همان شهر گذرانید. از همان زمان به علوم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر میپروراند. اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و بهخصوص بد خط شناخته میشد و هرگز خود را در محدوده کتابهای درسی مقید نمیکرد بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتابهای درسی اشتباهاتی را گیر بیاورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپردازد![۱٢]
استیون هاوکینگ، در ۱۷ سالگی، تحصیلات عالیه را در رشته طبیعی آغاز کرد و از همان زمان به فیزیک اختری و کیهانشناسی علاقهمند شد؛ زیرا در خود کنجکاوی شدیدی مییافت که به رمز و راز اختران و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا - پرتاب اولین ماهوارهها و سفر هیجانانگیز فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانهها جوانان را مجذوب میکرد. بهعلاوه استیون از کودکی عاشق رمانهای علمی تخیلی بود و مطالعه آنها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک و نجوم و علوم دیگر میافزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقیت به پایان برد و آماده میشد تا دوره دکترا را در رشته کیهانشناسی آغاز کند[۱٣].
اما او، در ژانویه ۱۹٦۳ و در آغاز بیست و یک سالگی، بهدنبال احساس ناراحتی در عضلههای دست و پا به بیمارستان مراجعه کرد. آزمایشهایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمانناپذیری را نشان داد. این بیماری که بهنام اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (یا ALS) شناخته میشود بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار میدهد و بهتدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچهها فلج عمومی ایجاد میکند بهطوریکه بهمرور توانایی هرگونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بیدرمان مدت زیادی زنده نمیمانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیشبینی شده بود. پس از این اتفاق، استیون هاوکینگ دچار ناراحتی و افسردگی شد و همهی آرزوهای خود، مانند تحصیل در دورهی دکترا را از دست رفته میدید.
پس از آن، او به اتاقی که در دانشگاه داشت، پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بیحرکت ماند. خودش بعدها تعریف کردهاست که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده است و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری درمانناپذیری مبتلااست لااقل درد نمیکشد. اوکه هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت با خود فکر کرد که از کجا معلوم که پیشبینی پزشکان درست از کار در بیاید[۱۴].
اما آنچه به او قوّت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشناییش در همان ایام با دختری بهنام (جین وایلد) بود که بعدها همسرش شد.
جین دانشجوی دانشگاه لندن بود اما تحت تأثیر هوش فوقالعاده و شخصیت استثنایی استیون چنان مجذوب او شده بود که هر هفته بهسراغش میآمد و ساعتی را به گفتگوی با او میگذرانید. آنها پس از چندی رسماً نامزد شدند و استیون تحصیلات دانشگاهیاش را از سر گرفت زیرا برای ازدواج با جین میبایست هرچه زودتر دکترای خود را بگیرد و کار مناسبی پیدا کند. و او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالیکه رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه میرفت. ازدواجش با جین در سال ۱۹٦۵ صورت گرفت و او چنان غرق امید و شادی بود که به پیش بینی دو سال پیش پزشکان در مورد مرگ قریبالوقوعش نمیاندیشید[۱۵].
ازدواج هاوکینگ نقطهی عطفی در زندگی او بود و خود میگوید: «جین مرا مصمم ساخت که زندگی کنم و به راه خود ادامه دهم. او بهراستی میل به زیستن را به من عطا کرد.»
زندگی خانودگیشان با عشق و تفاهم متقابل، روالی عادی داشت. نخستین فرزند آنها، رابرت، در سال ۱۹٦٧ چشم بهجهان گشود، سه سال بعد یعنی در ۱۹٧٠ دختری بهنام لوسی بهدنیا آمد و در سال ۱۹٧۹ تیموتی زاده شد. اینک آنها صاحب یک نوه نیز هستند[۱٦].
از اواخر دهه ۶۰، استیون برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده میکند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بهجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با این دو انگشت او میتواند دکمههای رایانه بسیار پیشرفتهای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساختهاند و بهجایش حرف میزند و رابطهاش را با دنیای خارج برقرار میکند زیرااستیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده است.[۱٧]
در آن سال او پس از بازگشت از سفری به گرد جهان برای مدتی در ژنو بهسر میبرد که مرکز پژوهشهای هستهای اروپاست و دانشمندان این مرکز جلسات مشاورهای با او داشتند. یک شب که استیون هاوکینگ تا دیر وقت مشغول کار بود ناگهان راه نفس کشیدنش گرفت و صورتش کبود شد بیدرنگ او را به بیمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراری قرار دادند. معمولاً مبتلایان به بیماری ALS در مقابل سینه پهلو حساسیت شدیدی دارند و در صورت ابتلای به آن میمیرند که این خطر برای استیون هاوکینگ هم پیش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشی از سینهپهلو بود. پس از چند روز بستری بودن در بخش مراقبتهای ویژهی بیمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصمیم گرفته شد که با عمل جراحی مخصوص مجرای تنفس او را باز کنند اما در نتیجه این عمل صدای خود را برای همیشه از دست میداد.[۱٨]
عمل جراحی با موفقیت صورت گرفت و بار دیگر استیون از خطر مرگ جست. هر چند قدرت گویایی خود را از دست داد، با جایگزینی رایانه مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافیانش حتی بهتر از سابق شد زیرا قبلا بهعلت ضعف عضلات صوتی با دشواری و نارسایی زیاد صحبت میکرد. برنامهریزی این دستگاه شامل سه هزار کلمهاست و هر بار که استیون بخواهد سخنی بگوید میبایست با انتخاب کلمات و فشردن دکمههای رایانه به کمک دو انگشتش که هنوز کار میکنند جمله مورد نظرش را بسازد و صدای مصنوعی بهجای او حرف میزند. البته اینگونه سخنگویی ماشینی طولانیتر است اما خود استیون که هرگز خوشبینیاش را از دست نمیدهد عقیده دارد که به او وقت بیشتری میدهد برای اندیشیدن آنچه میخواهد بگوید و سبب میشود که هرگز نسنجیده حرف نزند.[۱۹]
جین و استیون تا سال ۱۹۹۰ باهم زندگی میکردند. در این زمان در طول یک نیمسال تحصیلی جین در کمبریج ماند و استیون بههمراه پرستارش الن میسون در بیرون کمبریج زندگی میکردند. در پایان نیمسال کار جین و استیون بهجدایی انجامید و سپس استیون و الن به آپارتمان جدیدی اسبابکشی کردند. الن در این زمان هنوز همسر قانونی دیوید میسون، سازنده نخستین دستگاه گویا برای استیون، بود.[٢٠] این ازدواج نیز در سال ۲۰۰٦ با طلاق خاتمه یافت[٢۱].
- وقتی استیون در بیست و یک سالگی مبتلا به بیماری ALS شد و پزشکان از روی تجربه سایر بیماران مشابه معتقد بودند در خوشبینانهترین حالت تنها دو سه سال دیگر زنده میماند «جین وایلد» دختری که عاشق هوش و شخصیت استیون بود و در این مدت همیشه به وی سر میزد در اواخر همین مهلت زمانی فداکارانه با وی ازدوج کرد، در صورتی که استیون حتی هنوز سرشناس هم نبود. ولی ۲۶ سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۱ وقتی استیون در کمال ناباوری همچنان نمیمُرد و با اینکه روز بروز معلولتر شده بود، قلههای علمی را فتح کرده بود، وی را در اوج شهرت (و لابد توانایی مالی زیاد) بهعلت ناتوانی جسمی بیش از حد ترک کرد تا استیون هاکینگ با یکی از پرستارانش بهنام الن میسون ازدواج کند.
هاوکینگ در سال ۱۹٧۸ وفق به دریافت جایزه معتبر «آلبرت انیشتین» شد. ملکه الیزابت عنوان و نشان رسمی «شوالیه بزرگ امپراطوری بریتانیا» را که یکی از پرافتخارترین نشانهای انگلستان است، به او اعطا کرده است. علاوه بر آن، از دانشگاههای معتبر دنیا نظیر دانشگاه پرینسون، دانشگاه شیکاگو، دانشگاه نیویورک و بسیاری دیگر از دانشگاهها به اخذ درجات افتخاری و نشانهای معتبر نایل آمده است. ولی شاید پرافتخارترین آنها کسب کرسی ممتاز استادی ریاضیات کمبریج است که ٣٠٠ سال پس از نیوتن کسی موفق به کسب آن نشده بود.
▲ | فعالیتهای پژوهشی |
زمینهی پژوهشی اصلی وی کیهانشناسی و گرانش کوانتومی است. از مهمترین دستاوردهای وی مقالهای است که به رابطهی سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد.
او نشان میدهد که سیاهچالهها بعد از مدتی بهوسیلهی زوجهای ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل میشود، نابود میشوند که همین زوج ذرات پیشبینی میکند که سیاهچالهها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج بهنام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده میشوند.
مقالهی مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و ثابت میکرد که اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده میکنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد
او با کیپ ثورن دربارهی اینکه ماکیان ایکس یک سیاهچاله نیست یک شرطبندی علمی داشته است. وی میگوید:
- تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی میشود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمیشود، با اینحال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکه تکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکههای خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بینظمی یا بهاصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز میکند و به زمان جهت میدهد. هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع میشود. او بعدها گفت که اشتباه میکرده است.[٢٢]
▲ | باورهای دینی |
هاوکینگ در آثار اولیه خود به وجود خدا اشاره میکند برای مثال در کتاب پرفروش «تاریخچه مختصر زمان»، که در سال ۱۹۸۸ انتشار يافت حدوده ۱۰ ميليون نسخه فروش رفت و وی را به يک چهرهی علمی مشهور بدل ساخت، مینویسد: «اگر ما بتوانیم فرضیههای لازم برای توضیح هر پدیده و ماده موجود در هستی را کشف کنیم این کشف، یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است برای اینکه ما میتوانیم فکر خدا را بخوانیم.»[٢٣]
اما بعدها در کتاب طرح عظیم به این موضوع اشاره میکند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست.
اين کتاب واکنش گروهی از پيشوايان دينی را برانگيخت که هاوکينگ، را به «کفرگويی» متهم کردند. برخی از دانشوران نيز ديدگاههای وی را تفسيری شخصی از علوم تجربی دانسته و اعلام کردند که هاوکينگ بهعنوان يک دانشمند نمیتواند وجود يا عدم وجود خدا را ثابت کند.[٢۴]
اما همچنین او در يک مصاحبه اختصاصی با روزنامهی گاردين ديدگاههای خود را در مورد مرگ، دلايل وجود انسان و تصادفی بودن موجوديت هستی و بشر را تشريح کرده است.
وی، در این مصاحبه، بهصراحت عنوان کرده است که اعتقاد بهوجود بهشت و یا نوعی از حیات پس از مرگ در حقیقت «افسانهای» است برای مردمانی که از مرگ میهراسند. او با صراحت میگوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان دیگر حیاتی برای وی وجود ندارد. وی میگوید:
- «در ۴۹ سال گذشته من همواره با احتمال وقوع يک مرگ زودرس زندگی کردهام. من از مرگ نمیترسم ولی عجلهای هم برای مردن ندارم. از نظر من مغز مثل کامپيوتری است که با از کار افتادن قطعات آن از حرکت باز خواهد ايستاد. چيزی بهعنوان بهشت و يا حيات پس از مرگ وجود ندارد. اين يک داستان افسانهای برای کسانی است که از تاريکی مرگ میهراسند.»
در مصاحبه با روزنامهی گاردين و در پاسخ به پرسش که «رسالت انسان چيست و آدمی چگونه بايد زندگی کند؟» استيون هاوکينگ میگويد: «ما بايد بهدنبال آن باشيم که از اعمال خود بزرگترين ارزشها را بيافرينيم.» بهعنوان مثال او به موارد مهمی از دستاوردهای علمی مثل دوگانگی «دیانای» (DNA) و يا معادلات پايهای علم فيزيک اشاره کرده و چنين پيشرفتهايی را رسالت و ارزش زندگی بشری میداند.
وی تاکيد میکند که ارزش علوم و دانستن در اين است که جهان هستی فقط به اين وسيله شناخته میشود. از نظر وی شکلگيری کائنات، منظومهها و سيارهها روندی نامنظم و بیمقدمه است و بنابراين موجوديت انسان روی کره زمين يک امر تصادفی است.
- «ما در دنیایی حیرتانگیز و گیجکننده زندکی میکنیم. میخواهیم معنای آنچه را که در پیرامون خویش مییابیم بدانیم و دوست داریم بپرسیم: سرشت جهان چیست؟ جایگاه ما در آن کجاست؟ از کجا آمدهایم و آمدنمان از بهر چه بوده است؟ منشأ جهان چیست و چرا بهصورت کنونیاش در آمده است؟ چگونه به پایان خواهد رسید؟»
و چنین ادمه میدهد: «من در تمام زندگیم شیفته این بودهام که به سوالهای بزرگی که در مقابلم قرار میگیرند پاسخهایی علمی بیابم. اگر شما نیز مثل من، در شبی پرستاره، به ستارگان آسمان نگاه کنید و تلاش کنید و در آنچه میبینید با تعمق و احساس بنگرید، شما نیز شگفتزده خواهید پرسید که این جهان چگونه بهوجود آمده است. سوالها کاملاً روشن و بهطرز فریبآمیزی سادهاند.
اما پاسخها بهنظر میرسند که ورای تفکرات ما هستند. «این تفکرات و باورها بیش از دو هزار سال است که ذهن بشر را بهخود مشغول کرده است، اما کمتر از صد سال که ما به روش نوینی از تفکر در این زمینه دست یافتهایم. با قرار گرفتن در مرکز جهان ما خود را در مدار متوسطی از خورشید یافتهایم. خورشیدی که یکی از میلیونها ستاره کهکشان راه شیری ماست و کهکشان راه شیری ما تازه خود یکی از میلیاردها کهکشان جهان گسترش یابنده و بیانتهاست. اما این از پایان یک تاریخ طولانی تأملات استفهامآمیز بسیار دور است. قبل از آنکه ما امیدوار باشیم بتوانیم تصویر کاملی از جهانی که در آن زندگی میکنیم مجسم کنیم، سوالهای بزرگ هنوز بیپاسخ ماندهاند.»
«من از شما میخواهم که در این هیجانات من، از کشفیات گذشته و حال، و از این شیوههای انقلابی تفکر، که نصیب ما شده سهیم باشید، از مهبانگ گرفته تا سیاهچالهها و ماده سیاه، تصور امروز ما از جهان، پر از باورهای اعجابآمیز و حقایق و انکارناپذیر است. داستان رسیدن ما به این تصور، داستان آموختن این است که آنچه را میبینیم بفهمیم.»[٢۵]
▲ | آثار |
- طرح بزرگ (The Grand Design)
- تاریخچه زمان (A Brief History of Time): بهجز چند صفحه اول این کتاب که مقدمه مولف و مترجم و مروری بر چگونگی نوشتن کتاب است، موضوع فیزیکی ندارد. بقیهی کتاب کاملاً محتوای فیزیکی و نجومی دارد. این کتاب بهدلیل حضور طولانی مدت در لیست پرفروشترین کتابهای ساندی تایمز نامش در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است.
این کتاب که تصورات بنیادین انسان را در مورد زمان و مکان بهکلی تغییر خواهد داد، از انفجار بزرگ تا سیاهچالهها را بررسی میکند.
هاوکینگ در این اثر دویستوپنجاه صفحهای، میکوشد پیچیدگی نظام هستی و جهان آفرینش را بهسادگی به تصویر بکشد. او نشان میدهد که نظریهی نسبیت عام انیشتین متضمن آغازی ناگزیر برای جهان و پایانی احتمالی برای آن است.
- جهان در پوست گردو (The Universe in a Nutshell)
- دریچهای بهسوی کیهان (George's secret key to the universe)
- گنجینه کیهانی (George's cosmic treasure hunt)
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
پيوست ۱: استیون هاوکینگ، پرسشهای بنیادی در مورد جهان
پيوست ٢: استفان هاوکینگ، استفان هاوکینگ و خدا
پيوست ۳: استفان هاوکینگ، هوش مصنوعی تهدیدی برای انسان است
پيوست ۴: استیون هاوکینگ، ما از کجا آمدهایم؟
پيوست ۵: استیون هاوکینگ، زندگی ابدی ممکن است
پيوست ۶: استیون هاوکینگ، خدایی در کار نیست
[▲] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]- استیون هاوکینگ، دانشنامهی رشد
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]- استیون هاوکینگ، دانشنامهی رشد
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]- استیون هاوکینگ، دانشنامهی رشد
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ زندگینامه