دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

ملیت

از: دانشنامه‌ی آریانا

فهرست مندرجات

[واژه‌های سیاسی][ملت]


ملیت (به انگلیسی: Nationality؛ به آلمانی: Nationalität؛ به فرانسه: Nationalité؛ به عربی: جنسية) يک هويت جمعی است که اغلب مترادف با «تابعیت» یا «شهروندی» به‌کار می‌رود[۱] و اشاره به رابطه‌ای یک فرد با یک ملت معین یا به سخن دیگر «دولت ملت» (Nation-State) دارد[٢].


[] واژه‌شناسی

«ملیت»، اسم مصدر عربی است[٣] که وارد زبان فارسی دری شده است. این واژه، از لحاظ دانش سیاسی، مترادف با «تابعیت» به‌کار می‌رود و به‌معنای «انتساب یک فرد به یک دولت ملت» است[۴]. در حالی که واژۀ «تابعیت» در مفهوم لغوی اندک تفاوتی با «ملیت» دارد؛ زیرا، «تابعیت» به‌معنای «تابع بودن» و «پیروی کردن» است[۵]. قبل از دولت‌های مدرن، در افغانستان و ایران، رابطۀ فرد با دولت، رابطۀ «رعیت» با «شاه» بود. اما امروزه، جای واژۀ «رعیت» را واژۀ «شهروند» گرفته است و رابطه‌ای یک شهروند با یک دولت (تابعیت = رابطه‌ای شهروندی) هم‌مانند رابطۀ یک فرد با یک ملت (ملیت = رابطه‌ای یک شهروند با شهروندان دیگر) یکسان تلقی می‌شود.


[] تعریف حقوقی

دانشمندان حقوق بین‌الملل بحث‌های مفصل و متعددی کرده‌اند اما نظر واحدی ارائه نداده‌اند. برخی از تعاریف که در مورد ملیت یا تابعیت آمده‌ است، چنین است[٦]: ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

    به نوشتۀ بهشید ارفع نیا، ملیت، پیوندی است که وابستگی فردی از افراد انسانی را به ملتی خاص توجیه می‌کند[٧]. یا به عبارت دیگر، پیوندی است که شخصی را به‌ملت معینی مربوط می‌سازد[٨].

اما اندک تفاوت بین «ملیت» و «تابعیت» چنین است:

    «تابعیت» عبارت است از یک رابطه سیاسی، حقوقی و معنوی که فردی را به دولتی معین مرتبط می‌سازد[۹]. یعنی: تابعیت رابطه‌ای است بین فرد و دولت که شخص تبعه را در قبال تابعیت (شهروندی)، به حمایت دولت متبوع خود ذی‌حق می‌نماید. چنین رابطه‌ای، شخص تبعه را مطمئن می‌سازد که در رفتار و دادوستدش با کشورهای خارجی و اتباع بیگانه، عندالاقتضا از حمایت سیاسی دولت متبوع خود، که به‌وسیله حقوق بین‌الملل شناخته شده، متمتع خواهد شد[۱٠]. با این حال، «ملیت»، تعلق حقوقی شخصی به جمعیت تشکیل‌دهنده دولت (ملت) است[۱۱].

و نیز داریوش آشوری، در کتاب خود با فرنام «دانشنامۀ سیاسی»، پیرامون تعریف واژۀ «ملیت» می‌نویسد:

    ملیت، در مقام رابطه‌ی قانونی، به‌معنای عضویت در یک ملت یا دولت است. به‌طور کلی، ملیت شامل وظایف فرمانگزاری از سوی فرد و حمایت از سوی دولت است. افراد، شرکت‌ها، کشتی‌ها و هواپیماها همگی از نظر حقوقی ملیت دارند؛ و از این نظر، ملت فراگیرتر از شهروندی است، گرچه ملیت هم بیشتر در مورد افراد طبیعی به‌کار می‌رود. ملیت را عموماً «حقی جدایی‌ناپذیر برای هر فرد بشری» شمرده‌اند. بدین‌سان، اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام می‌دارد که «هر کسی حق داشتن ملیتی را دارد» و «هیچکس را نمی‌توان خودسرانه از حق ملیتش محروم کرد.» ملیت برای هر کس اهمیت بسیار دارد، زیرا اساساً از راه آن است که هر فرد در حیطه‌ی حقوق بین‌الملل داخل می‌شود و به حقوق سیاسی و اقتصادیی که دولت‌های جدید به افراد ملت خود می‌دهند، دست می‌یابد.[۱٢]


[] تاریخچه

پیش از سال ۱٨٠٦ میلادی، ایده تابعیت در هیچ‌جای امپراتوری روم وجود نداشت. از این روی، افراد فقط تحت تابعیت قوانین محلی خود بودند. این قوانین از یکجا به‌جای دیگر متفاوت بود و مردم را به گروه‌های مختلفی اجتماعی مانند اشراف، یهودی، شهرنشین و غیره تقسیم می‌کرد.

در اوایل قرن هجدهم در اروپا، ایده تابعیت و شهروندی فقط مختص به شهرها بود و این ایده در روستاها وجود نداشت. معمولاً این تابعیت فقط مخصوص کسانی بود که بتوانند مالیات‌ها را پرداخت کنند و هم‌چنین باید یکی از شاخه‌های مسیحیت را قبول می‌داشتند. کسانی که این شرایط را نداشتند، ساکنین شهر محسوب می‌شدند اما حقوق آن‌ها محفوظ نبود.

با سرکار آمدن ناپلئون و گسترش ایده شهروندی تمامی افرادی که قبلاً حقوقی نداشتند شهروند محسوب شدند.

در کشورهای اسلامی ناسیونالیسم از قرن نوزدهم ظهور کرد. اولین کشورهایی که در آن فکر ملی‌گرایی رخنه نمود، مصر و ترکیه بودند. حمله ناپلئون به مصر نقطۀ عطفی در تاریخ جهان اسلام و سرآغاز ملی‌گرایی محسوب می‌شود. در همان دورۀ کوتاه اقامت فرانسویان در مصر، اندیشه‌های غربی به‌میان رهبران مصر راه یافته بود.

به نوشتۀ حمید عنایت، در این قرن، نخستین مواجهه‌ی معتنابه مسلمانان با غرب از طریق توسعه‌طلبی (نظامی، تجاری، استعماری) مستقیم غرب آغاز شد و این مواجهه به‌زودی در آنان واکنشی عاطفی و جمعی را که جوهر جنبش ناسیونالیستی است، بیدار کرد.

برخورد و تماس پاره‌ی از اندیشمندان مصری چون عبدالرحمان جبرتی، شیخ حسن عطار و غیره با دانشمندانی که ناپلئون همراه خود به‌مصر آورده بود و تحریص و تشویق فرانسویان، شوق همگانی با غرب را در بین برخی از مصریان برانگیخت. این نکته می‌تواند توجیه‌کنندۀ این واقعیت باشد که چرا احساس ملیت و ملی‌گرایی از همه پیش‌تر در مصر بروز کرد و زمینۀ جدایی مصر از قلمرو عثمانی زودتر از سرزمین‌های دیگر آماده شد. به احتمال زیاد، فرانسویان که وارث تعصبات ضد اسلامی صلیبیان و شارلمان بودند و آشکارا با امپراتوری مسلمان ترک در ستیز بودند، برای شکستن وحدت امت اسلامی و از بین بردن امپراتوری عثمانی زودتر از دیگران دست‌اندر کار شدند و مصری‌ها را به «ملیت» ترغیب کردند، همان کاری که نسبت به دیگر مناطق عرب، انگلیسی‌ها انجام دادند.

به گفتۀ دکتر علی‌محمد نقوی، ناپلئون شخصاً برای بارور ساختن حس ملی‌گرایی مصری و برانگیختن تعصب و تفاخر مصریان نسبت به گذشته باستانی خود، مؤسسه‌ای‌ به‌نام «بنیاد مصر» تأسیس کرد که به‌ظاهر انجمنی علمی برای پژوهش در تاریخ و فرهنگ مصر باستان بود، ولی هدف اصلی آن تقویت «مصرگرایی» در مقابل ایدۀ وحدت امت اسلامی و تضعیف احساسات و تعصبات دینی و فاصله‌دادن مصر از امپراتوری عثمانی بود. به‌واسطه همین بنیاد بود که برخی از دانشمندان برجسته فرانسه مانند: کلو، سر یزی، لینان، وروسه به مصر اعزام شدند که هدف آنان عبارت بود از این‌که مصریان را قادر سازند فرهنگ باستانی خود را که همان فرهنگ فرعون‌ها بود دریابند و با فرهنگ فرانسه آشنا شوند و راه و مرام خود را پیدا کنند.

سیلوستر دوساسی و برخی دیگر از پژوهشگران فرانسه کتاب‌های پیرامون عظمت «تمدن فراعنه» نوشتند. پرچمداران ملی‌گرایی مصر چون رفاعة الطهطاوی از طریق کتاب دوساسی «ملیت» و وابستگی فرهنگی، و عظمت تمدن گذشته میهن خود را کشف کردند.

احتمالاً تحت القائآت فرانسوی‌ها، محمدعلی خود را از امپراتوری عثمانی مستقل نمود و برای نخستین‌بار «وحدت عرب» را مطرح کرد. مسیونرهای غربی نیز شدیداً در فعالیت بودند. از سال ۱٨٦٣ تا ۱٨٧۹ نزدیک به هفتاد و هفت مدرسه فرانسوی و آمریکایی و ایتالیایی و آلمانی در کشور باز شد.

در پی این همه تلاش‌های استعمار دسته‌ای از روشنفکران مصری به‌وجود آمدند که پرچمدار «ملیت مصری» شدند و بر لزوم پیروی مصر از تمدن غرب اصرار داشتند. طهطاوی که از نخستین روشنفکران مصری بود، پنج سال در پاریس ماند و وقتی به مصر برگشت، نظریات منتسکیو را پیرامون ملت، و میهن ترویج کرد.

طهطاوی در کتاب معروف «مناهج» و نوشتارهای دیگرش واژۀ «وطن» و «حب‌الوطن» را که تا آن‌زمان در مفهوم «ناسیونالیسم غربی» در میان مصریان چندان متداول نبود، پی در پی به‌کار برد. او تأکید ورزید مصریان امتی جدا از مسلمانان دیگر هستند و محور و کانون اصلی عشق و اخلاص و وفاداری آنان باید «وطن» باشد. البته طهطاوی کوشش کرد ثابت کند که ملی‌گرایی منافاتی با اسلام ندارد. این پیشتاز ملی‌گرایی مصری علت انحطاط مصر را حکومت مسلمانان غیرمصری چون ممالیک دانسته ولی فرانسویان و به‌طور کلی غربیان را نه مظهر جهانخواری بلکه نمایندۀ علوم و تمدن و فرهنگ خوانده و معتقد بود مصر باید به غرب بگرود.

پیشتاز دیگر ملی‌گرایی مصری، یعقوب ضوع بود. پدر ضوع یهودی و مادرش ایتالیایی بود. ضوع مدت درازی در پاریس زندگی کرد و به گفتۀ دکتر علی‌محمد نقوی، از عاملین فرانسه بود. در پاریس او مجلۀ «الوطن المصری» را منتشر ساخت که رسالت آن ترویج «میهن‌پرستی مصری» بود. ضوع، از بنیان‌گذاران ناسیونالیسم مصری، با کرومر، فرماندار انگلیسی در مصر دوستی بسیار صمیمی داشت.

طه‌حسین، منادی ملی‌گرایی مصری، نیز از روشنفکران مصر بود که در کتاب «المستقبل الثقافة» تلاش کرد تا ثابت کند مصر پیوندی به جهان اسلام ندارد. در زمان طه‌حسین، نیروهای ملی‌گرایی به‌رهبری حزب وفد در صحنه سیاسی مصر بسیار پر نفوذ شدند. سعد زغلول، رهبر حزب وفد و دیگر سیاستمداران ملی‌گرای مصر، در واقع، پیشرفت را در ارزش‌های تمدن اروپایی می‌انگاشتند. این بود داستان ظهور و گسترش ناسیونالیسم در مصر که روشنفکران مصری با حمایت غرب آن‌را ایجاد، غرس و آبیاری کردند. حمید عنایت می‌نویسد:

    در تاریخ اندیشۀ سیاسی، اصطلاح ناسیونالیسم گاه به جنبشی اطلاق می‌گردد که از استقلال و آزادی ملتی در برابر متجاوز بیگانه حمایت می‌کند، گاه به‌باوری روشنفکرانه - به تافتۀ جدابافته بودن یک ملت - یا در صورت افراطی به برتری ملتی بر سایر ملل و ممکن است... نویسندگان مسلمان در قرن نوزدهم نظیر طهطاوی، ندیم، مرصفی و عبده این اصطلاح را عمدتاً به‌معنای اول آن گرفته‌اند و آن‌را به میهن‌پرستی یا به‌قول خودشان وطنیه (از وطن که معنای لغویش اقامتگاه است و توسعاً به‌معنای سرزمین) بر گردانده‌اند، ولی وطنیه مفهوم دیگری است و به جنبۀ سرزمین هویت ملی مربوط می‌گردد. از آن جا که مؤلفان درخواست‌های اصلاحی خود را به‌آسانی با انگیزش احساسات میهن‌پرستانۀ مسلمانان در مصر، سوریه، ایران و افغانستان در هم می‌آمیزند.

در قرن بیستم با انحطاط امپراتوری عثمانی و از بین رفتن تدریجی نظام استعماری، ملل مسلمان یکی پس از دیگری به مقام و منزلت ملیت دست یافتند.




[] یک غلط رایج

مفاهیم ملت و ملیت در ارتباط تنگاتنگ با مفاهیم گروه قومی و قومیت هستند اما در جوامع سیاسی بار معنایی متفاوتی را القا می‌کند. مردمی که از یک قوم هستند و قومیت مشابه دارند ممکن است در کشورهای مختلف زندگی کنند و بنابراین ملیت متفاوت داشته باشند.


[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- «تابعیت» و «ملیت» واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی به‌جای «nationality» در انگلیسی و در حوزهٔ علوم سیاسی هستند. «فرهنگ واژه‌های مصوّب فرهنگستان - دفتر پنجم، بخش لاتین». فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران.
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج ۱، ص ۵٢۱
[٦]-
[٧]- بهشید ارفع نیا، حقوق بین‌الملل خصوصی، ج ۱، ص ۴۹
[٨]- همان‌جا
[۹]- رضا دشت ارا، جزوۀ حقوق بین‌الملل خصوصی، ص ۱۰۱
[۱٠]- محمود سلجوقی، حقوق بین‌الملل خصوصی، ص ۱۴۸
[۱۱]-
[۱٢]- داریوش آشوری، دانشنامۀ سیاسی، ٣۱٠
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]