دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

اُزْبَک

از: احمد پاکتچی

دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی

اُزْبَک

فهرست مندرجات

[دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی][اُزْبَک]



[] اُزْبَک

اُزْبَک [ozbak]، عنـوان مـردمـی تـرک‌زبـان در آسیـای مرکزی که جمعیت اصلی جمهوری ازبکستان را تشکیل می‌دهند. پیدایی این تشکل قومی و اطلاق نام قومیِ ازبک بر آن از نظر تاریخی فرایندی پیچیده را پشت سر نهاده است، اما جدا از این پیچیدگی‌های تاریخی، اکنون مردم ازبک از اشتراکاتی گسترده برخوردارند که آنان را به‌عنوان ملتی واحد گرد هم آورده است.

پیشینۀ نام قومیِ ازبک از سدۀ ٨ ق / ۱۴ م فراتر نمی‌رود. نام ازبک ترکیبی از دو واژۀ کهن و در عین حال زنده و متداول ترکی «اوز» و «بک» بوده است. جزء نخستین به معنی «خود» و جزء دوم، یعنی واژۀ «بک» از القاب تشریفی ترکان بوده است. دربارۀ معنای لغوی ترکیب ازبک، اظهار نظری قطعی ممکن نیست، اما بنابر قولی متداول این ترکیب را به معنای «آقای خود» می‌توان دانست.

تاریخ‌نگاران اسلامی، بر پایۀ سنتی متداول، برآن‌اند که مردمان ازبک نام قومیِ خود را از ازبک خان، فرمانروای مقتدر و مسلمان اردوی زرین گرفته‌اند. این سنت در پژوهش‌های تاریخی عصر حاضر نیز پذیرشی فراگیر یافته است. در منابع تاریخی مربوط به روزگار حیات ازبک خان، از او به‌عنوان فرمانروای «اُلوس جوچی» یاد گردیده، و تعبیر «الوس ازبک» مربوط به روزگار او نبوده است. چنین می‌نماید که نام‌گذاری قلمرو اردوی زرین با به‌کارگیری نام ازبک خان، از آثار نویسندگان شامی و مصری در سال‌های میانی سدۀ ٨ ق / ۱۴ م آغاز گردیده است که ازبک خان را به عنوان پشتیبانی مقتدر برای اسلام و اهل سنت حرمت می‌داشته‌اند.

در روزگار فرمانروایی امیر تیمور و جانشینان او، نام ازبک به‌عنوان نماد الوس جوچی، برای مشخص کردن همسایگان شمالی آنان کاربردی گسترده داشت. بر پایۀ منابع متأخر می‌دانیم که در برهه‌ای از زمان، در آسیای مرکزی واژۀ ازبک به عنوان نامی قومی از باب تغلیب بر تمامی مغولان جوچی‌تبار اطلاق می‌شده است و دور نیست که بر پایۀ برخی شواهد، پیشینۀ این کاربرد تا روزگار تیمور عقب برده شود.

در کنار این کاربرد خاص، گاه تعابیری چون «ازبکیان»، یا شکل ساده شدۀ «ازبک» بر مردمان تحت فرمان جوچی‌تباران، به‌طور عام اطلاق می‌شده است؛ اما تعبیری که در این معنی به‌طور گسترده به‌کار می‌رفته، ترکیب «الوس ازبک» بوده است.

در روزگار امیر تیمور (حک‍ ٧٧۱-٨٠٧ ق) جمعیت قابل ملاحظه‌ای از کوچندگان شمال در سرزمین ماوراءالنهر جای گرفته بودند. این گروههای مهاجر از الوس جوچی (الوس ازبک) بودند که در آن روزگار از سوی ماوراءالنهریان، ازبک نامیده می‌شدند.

امیر تیمور در کنار اقدامات اساسی خود در جهت مطیع ساختن این اقوام مهاجر، حضور آنان را در شمار فرمانبرداران خود پذیرا گردید و آنان را از حقوق برابر برخوردار ساخت.

موج گستردۀ مهاجرت ازبکان به‌سمت ماوراءالنهر، با لشکرکشی محمدخان شیبانی نوادۀ ابوالخیرخان به قلمرو تیموریان (تثبیت نهایی حاکمیت: ۹٢٠ ق) آغاز شده است. محمدخان که خود نسب به جوچی می‌برد، گونه‌ای از برتری نژادی برای ازبکان، در قلمرو خود برقرار کرد و آنان را در رده‌بندی‌های لشکری و کشوری در جایگاهی ممتاز قرار داد.

در سدۀ ۱٢ ق / ۱٨ م کاربرد نام قومیِ ازبک با گونه‌ای از تسامح، تعمیم گسترده‌ای‌ یافته، بر مجموعه‌ای‌ از تیره‌های مغولی - ترکی که هنوز بخش مهمی از ممیزات فرهنگی خود از بومیان و از جمله تقسیمات قبیله‌ای را حفظ کرده بودند، اطلاق می‌گردید.

در منابع مردم‌شناختی آسیای مرکزی، در تبیین فرایند شکل‌گیری ملیت ازبک، بر این نکته اشارت می‌رود که این جریان یکی از مهم‌ترین مراحل خود را در دهه‌های آغازین سدۀ ٢٠ م پیموده است. تا پیش از مرحلۀ یاد شده، مردمانی که هم‌اکنون ازبک نامیده می‌شوند، به ٣ گروه بزرگ قوم‌شناختی تعلق داشتند: گروه نخست مردمانی واحه‌نشین بودند که از گـذشـتـه‌ای دور، گونه‌ای زیست یکجانشینی را برگزیده، و تقسیمات قبیله‌ای را به‌کلی به‌فراموشی سپرده بودند. اشتغال اصلی این مردمان، کشاورزی و تجارت بود. گروه دوم جمعیتی نیمه‌کوچنده از اخلاف قبایل ترکی پیش از چغتایی و نیز مهاجران مغولی - ترکی عصر چغتایی بودند که غالباً به دامپروری اشتغال می‌ورزیدند. این مردمان سنت تقسیمات قبیله‌ای را در میان خود حفظ کرده بودند و خود را غالباً با نام عمومی «ترک» می‌خواندند. گروه‌ سوم اخلاف قبایل ازبک مهاجر از دشت قپچاق در آغاز عصر شیبانی بودند که از سده‌های ۱٠ و ۱۱ ق / ۱٦ و ۱٧ م با حرکتی تدریجی به یکجانشینی روی آوردند و این حرکت تا اوایل سدۀ ٢٠ م ادامه داشت. این گروه نیز غالباً تقسیمات قبیله‌ای را محفوظ می‌داشتند و به‌ویژه در گویش نسبت به دیگر همسایگان خود، دارای ممیزاتی بودند. اشتغال اصلی آنان کشاورزی و پس از آن دامپروری بود.

دربارۀ عناصر گوناگون این ٣ گروه بزرگ به‌ویژه باید از قوم «سارْت» یاد کرد که تباری ایرانی داشته‌اند. بر پایۀ یادداشت‌هایی در آثار امیر علی‌شیر نوایی و دیگر نویسندگان چغتایی در سدۀ ۹ ق / ۱۵ م، می‌توان دریافت که دست کم از آن زمان گونه‌ای تقسیم‌بندی داخلی در الوس چغتایی وجود داشته که مبنای آن تفاوت‌هایی در زبان، فرهنگ و قومیت بوده است. در آن دوره، ایرانیان پارسی‌زبان با نام عمومی «سارت» در برابر مردمانی یاد شده‌اند که از آنان به‌صورتی عام به‌تعبیر «ترک» سخن گفته شده است. اما زبان پارسی به‌مرور در میان سارت‌ها از رواج افتاد و تکلم به ترکی جایگزین آن شد.

مقارن با حاکمیت یافتن نظام شوروی، مجموعۀ کوچندگان، نیمه‌کوچندگان و یکجانشینان ساکن در حوزۀ سیردریا، درۀ فرغانه و بخشی از حوزۀ آمودریا که با تسامح در گویش‌ها، به زبانی مشترک سخن می‌گفتند، تحت نام عمومی ازبک به‌عنوان ملیتی واحد شناخته شدند و پس از استقلال ازبکستان در ۱۹۹۱ م نیز این روند ملی، شتابی افزون گرفته است.

ازبکان مردمانی مسلمان و پیرو مذهب حنفی هستند و«مکتب حنفی اهل سنت و جماعت» همواره از سوی ماوراءالنهریان حمایت شده، تعالیم آن در دوره‌های متأخر تا حد زیادی به افکار اشعریان در مغرب نزدیک گشته است.

زبان ازبکی کنونی از زبان‌های ترکی، متعلق به گروه زبان‌های قارلقی و نمایندۀ شاخص زیر گروه زبان‌های قـارلقی - خـوارزمی است و نزدیک‌ترین خویشاوند آن، زبان اویغوری نوین است. از نظر تاریخچۀ کاربرد این نام، باید گفت که پیش از دگرگونی‌های دهۀ ۱۹۱٠م، اصطلاح «سارتی» برای زبان شهرنشینان ترکی‌زبان ماوراءالنهر و «ازبکی» برای زبان کوچندگان و نیمه‌کوچندگان به‌کار می‌رفته، و از آن پس به‌طور عمومی بر مجموعۀ این گویش‌ها اطلاق شده است. ازبکی زبانی بسیار پُرلهجه است و وجه این فراوانی گویش‌ها، خصوصیات پیچیدۀ مردم‌شناختی در جریان شکل‌گیری قومیت ازبک به مفهوم کنونی آن بوده است. آنچه به عنوان پایۀ زبان ادبی معاصر پذیرفته شده، گروه گویش‌های تاشکند - فرغانه است.

در ساختار واژگان زبان ازبکی، وام‌واژه‌های فارسی و عربی بسیار دیده می‌شود و در مقایسه با دیگر زبان‌های ترکی متداول در آسیای مرکزی، تأثیر واژگانی زبان فارسی شایان توجه است. واژگان روسی نیز از سدۀ ۱۹ م به‌طور فزاینده‌ای در زبان ازبکی تأثیر نهاده است. گفتنی است که محققان دربارۀ پیوستگی نزدیک میان ازبکی و زبان‌های ایرانی، به‌ویژه فارسی پژوهش‌هایی کرده‌اند.

خط متداول در کتابت ترکی ماوراءالنهر و خوارزم تا میانۀ سـدۀ ۱۹ م خط سنتی عربـی - فـارسی و در گستره‌ای محدودتـر خط اویغوری بود. الفبای لاتین با ترکیبی خاص در فاصلۀ سال‌های ۱۹٢٦-۱۹۴٠ م جایگزین الفبای سنتی گردید و سرانجام در ۱۹۴٠ م الفبای جدید ازبکی با ٣۵ حرف بر پایۀ حروف روسی (الفبای سیریلیک) رواج یافت. پس از استقلال ازبکستان در ۱٣٧٠ ش / ۱۹۹۱ م بحث تغییر الفبا به‌تدریج قوت گرفت. در ۱۹۹۴ م دولت ازبکستان یک برنامۀ ٦ ساله را برای تبدیل خط رسمی به خطی بر پایۀ حروف لاتین اعلام کرده است.

نزد ازبکان بیرون از حوزۀ اتحاد شوروی پیشین، الفبای عربی ـ فارسی به بقای خود ادامه داد و بجز در چین، نزد ازبکان ساکن در کشورهای اسلامی به همان شکل سنتی با تکیه بر املای اصیل واژه‌های عربی و فارسی به کار گرفته می‌شود.

شایان ذکر است که جمهوری ازبکستان که نام خود را از همین مردم‌گرفته، به‌عنوان‌ سرزمین‌ اصلی ازبکان، بیشترین جمعیت ازبک را در خود جای داده است. بر پایۀ آخرین آمار مربوط به ۱۹٨۹ م جمعیت ازبک‌ها در این‌جمهوری برابر با ٠٠٠‘٠٦۵‘۱۴ نفر (٧۱٪ از کل جمعیت) بوده، و بر پایۀ برآوردهای انجام گرفته در ۱۹۹٣ م جمعیت آنان به حدود ٠٠٠‘٠٦٠‘۱۵ تن بالغ شده است.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی توسط احمد پاکتچی برشتۀ تحرير درآمده است و برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- احمد پاکتچی، سرواژۀ «اُزْبَک»، دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، ج ٢، مقاله شماره: ٣٣٢۹



[] جُستارهای وابسته








[] سرچشمه‌ها

  • دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، به نقل از مآخذ زیر:
    ابن اثیر، الکامل؛
    ابن بطوطه، محمد، رحلة، بیروت، ۱٣٨۴ ق / ۱۹٦۴ م؛
    ابن فضل‌الله عمری، احمد، مسالک الابصار، چاپ تصویری، فرانکفورت، ۱۴٠٨ ق/ ۱۹٨٨ م؛
    ابن فضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، ۱٣٧۹ق/ ۱۹۵۹م؛
    ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱٨٨۵ م؛
    ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، به کوشش دمزون، سن پترزبورگ، ۱٨٧۱ م؛
    ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱٣۴٨ ش؛
    بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، ۱٣۹٨ق/ ۱۹٧٨ م؛
    بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱٣۴٨ ش؛
    حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱٣۵٠ ش؛
    همو، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱٣٧٢ ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱٣۴٠ ش؛
    حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱٣٦٢ ش؛
    دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، ۱٣۴٨ ش؛
    شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصام‌الدین اورونبایف، تاشکند، ۱۹٧٢ م؛
    فضل‌الله بن روزبهان، مهمان‌نامۀ بخارا، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱٣۵۵ ش؛
    کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱٣٣٣ ق؛
    منتخب التواریخ معینی، منسوب به معین‌الدین نطنزی، به کوشش ژان اوبن، تهران، ۱٣٣٦ ش؛
    نظام‌الدین شامی، ظفرنامه، تهران، ۱٣٦٣ ش؛ نیز:
    Ahmedov, B., Ûzbek ulusi, Tashkent, 1992; Bābur, Z. M., Bābur-Nāma, tr. A. S. Beveridge, New Delhi, 1970;
    Bakhrushin, S. V. et al., Istoriya narodov Uzbekistana, Tashkent, 1947, vol. II;
    Barthold, W. W., »O prepodavanii tuzemnykh narechiĮ v Samarkande«, »Eshchë o slove sart«, »Tseremonial pri dvore uzbekskikh khanov«, Raboty po otdel’nym problemam istorii SredneĮ Azii, Moscow, 1964, vol. II)2(;
    Baskakov, N. A., »K voprosu o klassifikatsii tyurkskikh yazykov«, Izvestiya Akademii Nauk SSSR, Literature i yazyk, 1952, vol. XI )2(;
    Doerfer, G., »Irano-altaistica«, Current Trends in Linguistics, The Hague/ Paris, 1970, vol. VI; id, Türkische und mongolische Elemente, Wiesbaden, 1965;
    Dughlát, M. H., Tarikh-i-Rashidi, tr. E. D. Ross, Patna, 1973; Gulyamov, Kh., Uzbeksko-tadzhikskie yazykovye svyazi, Tashkent, 1983;
    Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967;
    Kamolov, F. K., »O nekotorykh voprosakh uzbekskoĮ orfografii«, Voprosy uzbekskogo yazykovedeniya, Tashkent, 1954;
    Karmysheva, B. Kh., »Uzbekis«, BSE3, vol. XXVI; Kononov, A. N., Grammatika sovremennogo uzbekskogo literaturnogo yazyka, Moscow/ Leningrad, 1960;
    Kuçkartayev, I., »Latin harflı alfabenin özbekçeye uygunlanması üzerine«, Türk dünyası, 1993, vol. I)3(;
    Pavet de Courteille, M., Dictionnaire turk-oriental, Paris, 1870; Qashqari, M., Tubï bïr turkï tïlï )Diuani lughat it-turk(, ed. K. Beketaev and A. Ibatov, Almaty, 1993;
    Reshetov, V. V., »Sostoyanie i zadachi uzbekskoı dialektologii«, Voprosy... )vide: Kamolov(; Shăkărïm Qūdaiberdïïüly, Turïk, qyrqyz-qazaq hăm khandar shezhïresï, Almaty, 1991;
    Shcherbak, A. M., Grammatika starouzbekskogo yazyka, Moscow/ Leningrad, 1962;
    id, notes on Oguz-nāme, Moscow, 1959;
    Spuler, B., Die goldene Horde, Wiesbaden, 1965; Whitaker’s Almanack, London, 1995.