دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

يونيفورم ایرانی بر تن افغانی

از: مهدیزاده کابلی

کارنامۀ اسلام‌گرایان افغانستان

نقدی بر تحفه برادران ایرانی

فهرست مندرجات

[قبل][بعد]


باری احمدشاه مسعود گفته بود: «فکر نکنم که نزد کسی شک وجود داشته باشد که [عبدالعلی] مزاری وابسته به ایران نیست و یا مزاری وابسته به ایران نبوده. به همه معلوم است که مزاری وابسته به ایران بوده و ایران خواسته‌های خاص خود را در کشور ما دارد.»[۱]

پس از آن، هر از چند گاهی، حواریون مسعود، این ادعاها را علیه حزب وحدت وابسته به عبدالعلی مزاری تکرار کرده‌اند. در این میان، اخیراً، امرالله صالح، رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان در یک مصاحبه با بخش پشتو بی بی سی، تمام شیعیان و به‌ویژه هزاره‌ها را عوامل ایران معرفی کرده است[٢].

در واکنش به این اظهارات، گروه‌های شیعه در افغانستان، گفته‌های امرالله صالح را غیرمسئولانه و بی‌پایه و اساس توصیف کرده‌اند[٣].

در این‌جا، نظر کوتاه بر مطلبی سایت کابل پرس، زیر عنوان «يونيفورم آقای صالح تحفه برادران ایرانی بود!» افکنده شده و نقدی است بر کارنامۀ اسلام‌گرایان در افغانستان.


[] يونيفورم ایرانی بر تن افغانی

احمدشاه مسعود در حالی که حزب وحدت را متهم به وابستگی به ایران می‌کرد که در کارنامۀ او حقایق زیر به ثبت رسیده است.

در سال ۱٣۵٣ خورشیدی، در زمان جمهوریت محمدداوود، نهضت اسلامی افغانستان تصمیم به کودتا گرفت، اما طرح براندازی آنان کشف شد و رهبران نهضت زندانی و یا به پاکستان فراری شدند. در این میان، یکی هم احمدشاه مسعود جوان، دانشجوی دانشکدۀ پلی‌تکنیک کابل بود. به‌هر حال، این فعالان نهضت اسلامی، در پاکستان مورد استقبال و حمایت حکومت ذوالفقار علی بوتو قرار گرفتند. این مهاجرت، برای حکومت پاکستان یک فرصت طلایی بود تا به دولت افغانستان به‌رهبری محمدداوود، که دشمن دیرینۀ پاکستان شناخته می‌شد، فشار وارد کند. از سوی دیگر، جوانان مسلمان در خاک پاکستان، چاره‌ای جز این نداشتند که دست به اعمالی در داخل افغانستان بزنند که از سوی آی اس آی (استخبارات نظامی پاکستان)، طراحی می‌شد. از جمله‌ی این طرح‌ها، می‌توان از حادثۀ لغمان تحت قیادت مولوی حبیب‌الرحمان و اغتشاش احمدشاه مسعود در پنجشیر نام برد که در نهایت، هر دو واقعه نافرجام ماند[۴].

باری دکتر نجیب‌الله، آخرین رئیس جمهور دولت کمونیستی افغانستان، نیز بر این حوادث اشاره کرده است: «در زمان اعلیحضرت محمدظاهر شاه، احزاب و گروه‌های سیاسی‌ شکل گرفتند که برخی از این تنظیم‌های جهادی کنونی نیز بخشی از آن‌ها بودند. در زمان جمهوریت محمدداوود، این‌ها تلاش کردند تا با کودتا رژیم او را سرنگون کنند. اما وقتی که توطئۀ آن‌ها افشا و ناکام شد، و برخی از رهبران آن‌ها دستگیر شدند و روانۀ زندان گردیدند، عده‌ای از آن‌ها هم در زمان ظاهرشاه و هم در اوایل جمهوریت محمدداوود، به پاکستان رفتند که در این جمع گلبدین، ربانی، و برخی دیگر شامل بودند. در پاکستان از آن‌ها سئوال شد که شما برای چه این‌جا آمده‌اید؟ گفتند که ما دولت اسلامی می‌سازیم. پاکستانی‌ها گفتند که دولت اسلامی در آن‌جا موجود است. گفتند، لطفاً ما را کمک کنید. پاکستانی‌ها گفتند که اگر ما شما را کمک کنیم، نفع ما چیست؟ گفتند اگر ما به کمک شما، قدرت را در کابل بگیریم، افغانستان صوبۀ پنجم پاکستان خواهد شد و با شما کنفدراسیون می‌سازیم. ویزه نخواهد بود و گذرنامه نخواهد بود، در تجارت با ما شریک می‌شوید و قدرت نظامی خود را نیز در اختیار شما قرار خواهیم داد. اگر چنین شود، استقلال و آزادی افغانستان از بین خواهد رفت. پاکستانی‌ها گفتند که چنین چیزها را انجام خواهید داد؟ گفتند، بلی انجام می‌دهیم.

ما اطلاع موثق داریم که چنین چیزی از جانب، گلبدین، سیاف و ربانی امضأ شده است. قبل از این‌که ما این اسناد را به‌دست بیاوریم، خود آن‌ها بارها و بارها به‌طور شفاهی این مطلب را اعلام کرده‌اند که ما با پاکستان کنفدراسیون درست می‌کنیم که به ‌این ترتیب افغانستان صوبۀ پنجم پاکستان می‌شود.

در سال ۱٣۵٣، که سال دوم جمهوریت محمدداوود خان بود، یعنی چهار سال پیش از رویداد هفتم ثور ۱٣۵٧ در افغانستان، آن‌ها به پاکستان رفتند. آن‌جا، برای دو سال آموزش دیدند، به آن‌ها سلاح داده شد، برای آن‌ها گروه‌ها ساخته شد، و در سال ۱٣۵۴، آمدند و به لغمان حمله کردند، به پنجشیر حمله کردند، به سرخ‌رود حمله کردند و به اورگون حمله کردند. با این حال، من می‌پرسم که پس از هفتم ثور ۱٣۵٧، کافران آمدند، در آن زمان کافران کجا بودند؟ آن‌ها به تحریک چه کسانی آمدند و در افغانستان اغتشاش کردند؟ ما که در اقتدار نبودیم. داوودخان بر سر اقتدار بود. چرا تاریخ را وارونه می‌کنند؟ چرا به‌چشم مردم خاک می‌زنند؟ چرا حقایق را نمی‌گویند؟ مسلم است که به تحریک پاکستان آمدند.»[۵]

جالب توجه این‌جا است که احمدشاه مسعود، با شبکه‌های جاسوسی خارجی روابطی بسیار نزدیک داشت و همواره از آن‌ها دریافت کمک می‌کرد.

در کتاب «اشباح جنگ» آمده است: «احمدشاه مسعود تصمیم گرفت، با روس‌ها، رو در رو، وارد معامله شود. بنابراین، در بهار سال ۱۹٨٣ میلادی با روس‌ها آتش‌بس اعلام کرد.»[٦]

در پروتکل احمدشاه مسعود با روس‌ها، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • متوقف ساختن عملیات نظامی در سالنگ جنوبی و شاهراه کابل- حیرتان.

  • به‌سایر به تنظیم‌های مجاهدین اجازه داده نشود که در ساحات شامل معاهده عملیات نظامی نمایند.

  • دربارۀ آن‌عده از اتباع روسی که مفقود و یا توسط مجاهدین سایر تنظیم‌ها اسیر شده‌اند، اطلاعات جمع‌آوری شده و در همکاری با «کی جی بی» (دستگاه استخبارات شوروی سابق) در اختیار آنان قرار داده شود.

  • خارج از ساحه‌های مندرج در معاهده، احمدشاه مسعود حق عملیات نظامی ندارد.

به‌گفتۀ بروس ریچارد سن، معاهدۀ آتش‌بس با احمدشاه مسعود را رئیس کی جی بی، یوری اندروپوف، در مسکو به‌طور رسمی امضا نموده و به افغانستان ارسال کرد.

روابط احمدشاه مسعود با کی جی بی و ژنرال‌های ارتش سرخ شوروی، از سال ۱۹٨٠ میلادی آغاز شد. اما پروتکل او با روس‌ها در آن‌زمان، چه در داخل و چه در خارج از افغانستان سر و صدای بسیار بر پا کرد و بیشتر افغان‌ها، این آتش‌بس را خیانت در قبال ملت افغانستان وانمود کردند که به‌معنای ترس مسعود از ارتش سرخ شوروی و تسلیمی او به نیروهای اشغالگر تلقی می‌شد. حتی، پس از عقد این معاهده، رهبران جمیعت اسلامی نیز احساس کردند که در حق آن‌ها خیانت صورت گرفته است، زیرا احمدشاه مسعود قبلاً با آن‌ها مشورت نکرده بود.

با این وجود، احمدشاه مسعود، برای کسب رضایت ارباب کاخ سفید، ناگزیر بود، گاه‌گاهی به ارتش سرخ شوروی دهن‌کجی کند. بوریس گرومف، در کتاب «ارتش سرخ در افغانستان»، این دغدغه خاطر خود را از مسعود چنین می‌نویسد: «ما ترس داشتیم که احمدشاه مسعود به نفع خود از معاهده استفاده برد، اما وی براساس مواد معاهده کار کرد و تا سال ۱۹۹٨، که آخرین سرباز ما از افغانستان خارج شد، برای ما هیچ مزاحمتی ایجاد نکرد»[٧]

ستیف کول می‌نویسد: «اکثر دپیلمات‌های آمریکایی به مسعود به‌عنوان یک نیروی مصرفی نگاه می‌کردند که از وی، بوی آغشته‌شدن معامله، ایجاد دلالی سلاح، معامله‌ با ایران و سودی که از فروش هیروین و مواد مخدر [و قاچاق لاجورد و زمرد] به‌دست می‌آورد، به‌مشام می‌رسید.»[٨]

از سال ۱۹٨٠ تا ٢٠٠۱، مسعود از شبکه‌های مختلف جاسوسی جهان به‌طور مخفی صدها میلیون دلار به‌دست آورد. او حاضر بود با هر کسی به‌سود خود معامله کند.

بخش پشتو رادیو صدای آمریکا، در بارۀ فعالیت‌های سیا (سی آی اِ)، از آغاز دورۀ جهاد در افغانستان بدین سو، به‌نقل از روزنامۀ واشنگتن پُست (٢٣ فبروری ٢٠٠۴)، چنین گزارش می‌دهد: «روزنامۀ واشنگتن پُست دربارۀ کتاب خبرنگار معروف‌اش، اسیف کول، یک تبصره نوشته، که در آن‌جا آمده است، در زمان جنگ افغان شوروی، سفارت آمریکا در افغانستان بسته شد و سی آی ا، ناگزیر شد که دفتر مربوط به افغانستان - کابل را در اسلام‌آباد به مسئولیت «گیری شیرون» بگشاید. نخستین مأموریت این کارمند عالی‌رتبۀ سیا، این بود که حقوق حدود ۵٠٠ نفر از فرماندهان جهادی را که حقوق‌بگیر سیا بودند، پرداخت نماید. تنها به احمدشاه مسعود، سیا ماهنانه ٢٠٠ هزار دلار پرداخت می‌کرد. اما مشخص نیست که چرا این موضوع از آی اس آی کتمان می‌شد. دلیلش هرچه باشد؛ مسعود از ای اس ای نیز حقوق زیاد می‌گرفت و در مجموع، این فرماندهان، در قبال دریافت این حقوق، وظیفه داشتند تا دولت دکتر نجیب‌الله ساقط کنند.»[۹].

ریچارد کلارک (Richard Clark)، مأمور ضد تروریسم در سیای آمریکا، می‌گوید: «اتیلاف شمال همچنان تشکیلاتی ندارد که داد و گرفت با آن‌ها شود، آن‌ها صادرکنندگان مواد مخدر هستند و حقوق بشر را زیر پا می‌نمایند. همچنان آن‌ها از یک بخش کوچک سربلند کرده‌اند و قابلیت و توان‌مندی آن را ندارند که یک حکومت ملی و مردمی را تشکیل دهند.»[۱٠]

و اورگان (Oregon)، در کتاب خود می‌نویسد: «در بین سال‌های ۱۹۹٢ و ۱۹۹۵، احمدشاه مسعود با استفاده از شرکت هوایی آریانا افغان، برای جنگجویان سومالی سلاح قاچاق می‌کرد که در بین این سلاح‌ها، موشک استینگر نیز مشاهده می‌شد. مسعود از محل فروش این محموله‌ها ده میلیون دلار از اسامه بن لادن به‌دست آورد. در سال ۱۹۹٣، این سلاح‌ها بر ضد نظامیان آمریکایی به‌کار برده شد.»[۱۱]

با این حال، روزنامه واشنگتن پُست، در دوم فبروری سال ٢٠٠۴ طی یک مقاله نوشت: «در سال ۱۹۹٠، بین یک مأمور سی آی اې (سیا) و احمدشاه مسعود بر سر نیم میلیون دلار کشیدگی رخ داد. این مأمور که «گیری شیرون» نام دارد، در اسلام‌آباد در رابطه با افغانستان خدمت می‌کرد. وی این مبلغ را برای برادر مسعود داد و خواهان حملات نیروهای مسعود بالای نیروهای امنیتی دولت کمونیستی دکتر نجیب، در شاهراه سالنگ شد. اما مسعود به بهانه‌ی آب‌وهوا از عملیات نظامی خودداری کرد. این مأمور امریکایی می‌گوید که مسعود، با حیله‌گری و فریبکاری این مبلغ را به‌دست آورد. این در حالی است که خود احمدشاه مسعود به‌طور کلی از دریافت نیم میلیون دلار انکار می‌نماید». در پایان مقالۀ این روزنامه، پرسشی مطرح شده که چه عوامل سبب شده است که آمریکا، بر این‌گونه افراد به‌عنوان یک متحد اعتماد می‌کند؟

به‌هر صورت، جمعیت اسلامی افغانستان، از آغاز دوران جهاد تاکنون در شهرهای مختلف ایران نیز دفتر دارد و به نوشتۀ طنزگونۀ کابل پرس، «مردم افغانستان هیچگاهی فراموش نمی‌کنند که برهان‌الدین ربانی عادت داشت با یک فشار طالبان همراه چوکی فرضی ریاست جمهوری خود به تهران فرار کند»[۱٢].

این ربانی بود که در آغاز پیدایش جنبش طالبان، سلاح ایرانی در اختیار آنان قرار داد و آنان را فرشته‌های صلح خواند و به آنان اجازه داد که تا دروازه‌های کابل برسند. ربانی با تفکر قرون وسطی اخوانی، پیش از طالبان زمینۀ ورود القاعده را به افغانستان فراهم کرد و هم او بود که با استخبارات پاکستان هر روزی بر سر سرنوشت مردم دردمند این دیار معامله می‌کرد.[۱٣] در حال حاضر، صلاح‌الدین ربانی، فرزند او که جانشین پدر شده است، با دفاتر استخباراتی پاکستان روابط صمیمانانه دارد.

گذشته از این، پس از حاکمیت طالبان در افغانستان، شورای نظار نیز به مسئولیت توریالی غیاثی، در ایران دفتر نمایندگی جداگانه باز کرد. یکی از وظایف این دفتر آن بود که با همکاری سپاه پاسداران ایران سلاح و مهمات نظامی و سایر وسایل مورد نیاز جبهه متحد شمال را از این کشور فراهم کند.

بازهم به نوشتۀ کابل پرس، «یکی از مبانی اصلی ارتباط جمعیت اسلامی و شورای نظار با ایرانیان هم‌تباری و هم‌زبانی بود. این روابط همین حالا هم به‌صورت صمیمانه وجود دارد و نیز امرالله صالح که در رأس استخبارات افغانستان قرار داشت، از این موضوع اطلاع کامل دارد.»[۱۴]

با این وجود، پرسش اساسی این است که مسئله چیست که به یکباره امرالله صالح، خواسته است با متهم کردن شیعیان صورت آن مسئله را پاک کند؟

آژانس خبرى پژواک، در ١٨ ثور ۱٣٩١، از کابل گزارش داد که توسط نيروهاى امنيتی دو تن به اتهام جاسوسی براى ایران بازداشت شد. اين دو افغان، به‌نام‌هاى سيد کمال و سيد حسين در نوار ويديويی در مورد همکارى‌شان با سپاه پاسداران ايران، اعتراف کرده‌اند. جالب توجه این‌جا است که به گفتۀ سید کمال وى در سال ١٣٧٥ به ايران مهاجر شد و آن‌جا، در يک غند سپاه پاسداران شامل گرديد و تعليمات نظامى را فرا گرفت. در همين سال که حکومت مجاهدين سقوط کرد، ايرانی‌ها براى آن‌ها يک طرح و برنامه‌اى را دادند مبنی بر اين‌که از جمع مهاجرين مقيم ايران، در نظر دارند يک سپاه منظم تحت پوشش سپاه محمد، بسازند. سپس آن‌ها به مشهد رفتند و در آن‌جا با جمع ديگرى از مجاهدين، ثبت نام کردند و ايرانی‌ها، يک نيروى منظم را آموزش دادند و بعداً به افغانستان اعزام گرديدند. او می‌گويد:

    «ما عضويت سپاه محمد را داشتیم و از سوى ايران در سال ١٣٧٩ غرض فعاليت‌هاى نظامى، به تخار، طالقان و خواجه بهاوالدین فرستاده شديم و بعد از سقوط حکومت طالبان، به کابل آمديم.»[۱۵]

دقت بفرمایید، او می‌گوید، «اولین غند آن را وارد تخار و طالقان و خواجه بهاوالدین ساختند.» یعنی دقیقاً وارد پایگاه احمدشاه مسعود. باز نکته جالب این جا است که این جاسوسان تروریست دست آموز ایرانی، در زمام ریاست امرالله صالح دستگیر نشدند. محال است که نیروهای امنیتی در آن زمان از وجود و فعالیت‌های تخریبکارانه آنان اطلاع نداشته باشد. چه چیزی امرالله صالح را واداشته است که اکنون فقط شیعیان را متهم به عوامل ایرانی‌بودن کند؟ آیا این هیاهو برای رد گمی نیست؟

به‌هر حال، به نوشتۀ کابل پرس، اگرچه که امروزه بقایای شورای نظار با سرقت تسلیحات و تدارکات اردو و پولیس ملی خود را تجهیز کرده‌اند، اما چه در زمان جهاد و چه در زمان حکومت مجاهدین و هم در دورۀ امارت طالبان، جمعیت اسلامی و شورای نظار، یونفورم نظامی ایران به تن می‌کردند و پول و تسلیحات آن‌ها را در اختیار داشتند. حتی، امرالله صالح، پس از پایان خدمت در مقام ریاست استخبارات و در زمان آغاز تظاهرات انتخاباتی در ایران، به تقلید از ایرانیان چند روزی دستبند سبز به‌دست می‌بست و شعار بسیج ملی می‌داد و سپس، جنبش سبز را به‌راه انداخت[۱٦].

حمله اخیر امرالله صالح به شیعیان و وابسته نشان‌دادن آن‌ها به ایران، بدون تفکیک کردن آنان، فقط یک بازی مزورانۀ سیاسی برای انحراف افکار عمومی است. او نباید فراموش کند که بخشی از همین شیعیان که آنان را وابسته به ایران می‌نمایاند، مانند شیخ آصف محسنی، سید حسین انوری، سید محمدعلی جاوید و... همواره سیاست‌های خود را در همسویی با شورای نظار تنظیم کرده و تا به‌حال، نیز چنین می‌کنند.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نظر احمدشاه مسعود در مورد رژیم ایران، یوتیوپ
[٢]- امرالله صالح: ایران در امور افغانستان مداخله می‌کند، وب‌سایت فارسی بی بی سی (بخش افغانستان): پنج شنبه ٢۴ ژانويه ٢٠۱٣ - ٠۵ بهمن ۱٣۹۱؛ و همچنین: امرالله صالح، ایران و چالش‌های امنیت ملی افغانستان، سایت فارسی بی بی سی: شنبه ٢٦ ژانويه ٢٠۱٣ - ٠٧ بهمن ۱٣۹۱
[٣]- بیانیۀ شماره ۴ حزب ملت افغانستان: دربارۀ اظهارات غیرمسئولانۀ «امرالله صالح» مبنی بر متهم‌ساختن شیعیان و هزاره‌ها، شبکه سراسری مردم هزاره
[۴]- طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، صص ۱٧۹-۱٨۱
[۵]- سخنرانی دکتر نجیب دربارۀ پیش زمینۀ جهاد، یوتیوپ
[٦]- ستیف کول، جنگ اشباح، صص ۱۱٨-۱۱۹
[٧]-
[٨]- ستیف کول، ص ۴٣٠
[۹]- Voice of America in Pashto: »Massoud was an Agent of CIA«. YouTupe.
همچنین رجوع شود به: جنگ اشباح، دانشنامۀ آریانا
[۱٠]- ستیف کول، ص ۵۱٦
[۱۱]- Oregon, »Afghanistan: Ending the Reign of soviet Terror«, 1998. P. 87.
[۱٢]- يونيفورم آقای صالح تحفه برادران ایرانی بود! (جمعه ٢۵ ژانويه ٢٠۱٣، بوسيله‌ى امضا محفوظ است )، سایت کابل پرس
[۱٣]- همان‌جا
[۱۴]- همان‌جا
[۱۵]- دوتن به اتهام جاسوسی براى ایران بازداشت شد، سایت جوانان افغانستان؛ همچنین: جاسوسان دستگیرشدۀ پاسداران ایران در کابل، یوتیوپ
[۱٦]- پیشین، سایت کابل پرس



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

سایت کابل پرس
دانشنامۀ آریانا
یوتیوپ