فهرست مندرجاتتاریخ معاصر افغانستان
«سوم عقرب» را دگرباره بنگریم
- چند یادآوری
- اهمیت بررسی «سوم عقرب ۱٣۴۴»
- قانون اساسی چه گفت و چه شد؟
- مطالبات مظاهرهچیان از زبان راویان
- حقیقت مسأله چهگونه بود؟
- پیشزمینههای تاریخی رویداد
- حکومت چه کرد؟
- کدام نهادها و اشخاص مقصرند؟
- چرا مقصرین تعقیب نشدند؟
- دلیل نبود اطلاع شایسته از قربانیان و زخمیهای «سوم عقرب»
- مصاحبه با برادر حسنجان
- آیا دکتر محمدیوسف بهعلت بیماری استعفأ داد؟
- درسهایی از رویداد «سوم عقرب»
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[سوم عقرب ۱٣۴۴] [بعد]
[↑] چند یادآوری
این نبشته را با چند یاد، خاطره، ابراز امتنان و آرزومندی انتشار میدهم:
- با یاد هموطنان مظلومی که در آن روز جان باختند؛ و با یاد هموطنانی که شلیکهای بیمحابا بر تنشان زخم نشاند. اما، نامونشان، شمار دقیق و رنجهای ایشان ناشناخته و ناگفته مانده است.
- به یاد حفیظ، همصنفیام در مکتب «مسعود سعد»، که از او خبری ندارم. حفیظ را در سال ١٣۴۵ خورشیدی هنگامی در شفاخانۀ علیآباد دیدم، که یک پایش از اثر آتش مرمی در روز رویداد سوم عقرب شکسته بود؛ و آخرینبار هم او را در اواخر ماه دسامبر سال ١٩٨٠ در فرانکفورت دیدم.
- و با یاد ذبیحالله عصمتی، که باری من و او در یکی از برنامههای رادیو صدای امریکا، پیرامون «روشنفکر و نقش آن در افغانستان»، صحبت داشتیم. پس از آن صحبت، از راه تلفون و بالاخره صحبتهای حضوری در هامبورگ، قرار نهادیم، که جریانات سیاسی دهۀ چهل خورشیدی و بهویژه «سوم عقرب» را بازنگری نماییم. اما، دیری نگذشت که او مصروف مشاغل دولتی شد، چند سال پیش جان بخشید و تصمیم ما برای انجام آن طرح با کار مشترک عملی نگردید.
- از هموطنانی که از نبشتهها و نظریاتشان در اینجا آوردهام، از هموطنانی که خواهش مرا لبیگ گفتند و چشمدیدها و یا اطلاعات خویش را نوشتند، ابراز سپاسگزاری دارم.
- از دوست نازنین و دیرینهام، حسینجان بلوچ، فرزند شهید حسنجان، که در پای صحبت با برادر حسنجان، جناب محمدانور بلوچ نشست؛ و بار دیگر از واپسین لحظات اشکآور مرگ پدر شنید؛ مصاحبهیی را تهیه نمود و آن را با عکسهای منحصر بهفرد برای من فرستاد، ابراز امتنان دارم.
- از هموطنانی که در بارۀ رویداد سوم عقرب، زمینهها و پیامدهای آن، اطلاع و سخن تکمیلی دارند، تمنا دارم، که در انتشار آن بکوشند.
نگارنده و شادروان ذبیحالله عصمتی
[↑] اهمیت بررسی رویداد سوم عقرب (١٣۴۴خورشیدی - ٢۵ اکتبر ١٩٦۵)
کمتر از نیم سده، از رویداد روز دوشنبه (سوم عقرب سال ١٣۴۴ خورشیدی مطابق ٢۵ اکتبر ١٩٦۵ م) گذشته است. از آن زمان تا اکنون، نبشتهها و اعلامیههای متعددی پیرامون آن به نگارش رسیده و داوریهای مختلف، در کتابهای متعدد بازتاب یافتهاند. هنگامی که میخوانیم: «در اثر مظاهرۀ ٣ عقرب از پادشاه گرفته تا کارکنان ادارات دولت دستوپاچه شده بودند...، او (پادشاه) میلرزید و نمیتوانست افکارش را متمرکز و منسجم سازد.[۱] دکتر محمدیوسف خان، صدراعظمی که نامش در کنار شاه برای تدوین قانون اساسی و آن دموکراسی آمده است، با تأثیرپذیری از آن رویداد مستعفی شد. نخستین طفل مظاهرۀ دهۀ چهل خورشیدی در آن روز تولد شد و چند سالی راه رفت. گروههای سیاسی چندین سال در گونۀ تظاهرات از آن یاد نمودند. جادهیی در شهر کابل بهنام شهدای سوم عقرب نامگذاری گردید، هنگامی که به جانب کمتر نگریسته شده، اما پرسشانگیز که چرا از مرگ بیلزوم قربانیان و زخمیشدهگان، دادخواهی بایسته بهعمل نیامده است؟ هم مینگریم، اهمیت بررسی آن بیشتر فراز میآید. افزون بر این موارد، اهمیت آن زمانی مطرح میشود که به جریانات بیش از پنج دهۀ پسین توجه مییابیم. زیرا مسایل متعددی با آن پیوند یافتهاند. پژوهندۀ تاریخ چند دهۀ پسین افغانستان، آن روز را گذرگاهی مییابد، که حکومت خاندان سلطنتی و محافل سیاسی مقابل آن، در آنجا تلاقی دگرباره نمودهاند. اگردورۀ هفت شورای ملی و انتخابات دورۀ هشتم را آزمونگاه بار پیشین برای طرفین آن زمان بپذیریم؛ سوم عقرب گواه نمایش نیروهایی است که چند سال تدارک صف آرایی دیده بودند.
محمدحسن، یکی از قربانیان رویداد سوم عقرب سال ١٣۴۴
و این موضوع نیاز مکث و شناخت محافلی را که از معبر سوم عقرب گذشتند؛ طرف توجه قرار میدهد. بر بنیاد مدارک و اندیشیده گیهای این قلم، محافل مؤثر و بانفوذ سیاسی – فرهنگی این برهه از زمان، حامل هویت سیاسیی بودند که قالبهای عقیدهیی متفاوت، اما، با لعاب ویژهیی از «دموکراتیک» برآمد نمودند. بازگشایی چنان قالبها، آرأ، افکار و سطح کیفی اندیشیدهگیهای آنها، اگر سالهای پس از رویداد سوم عقرب در معرض گونهیی از معرفیشدن قرار گرفت، اما، ضرورت نشان دادن جای نقش و نشان آنها در رویداد «سوم عقرب» برجای مانده است. به دیگر سخن تأمل مزید پیرامون سوم عقرب، ناگزیر عوامل مؤثری را نشان ما بدهد که هنوز هویت خویش را معرفی نکرده بودند، ولی وارد عملیۀ تأثیرگزاری شدند.
در این حوزه، گرچه گذشت زمان، انتشار برخی اسناد و نظریات پیرامون آن را با خود همراه آورده است؛ ولی موجودیت برخی نظریات که باهم متناقض اند و برخی مغشوشکنندۀ سیمای حقیقی «سوم عقرب»؛ بازگشایی آن را الزامی میکند. از این رو، شناخت، نقد و بررسی تصویرهای مغشوش از سوم عقرب، که بهخورد خوانندگان داده شده است، موضوع مهمی دیگری است که به اهمیت آن میافزاید.
جای تأسف است که برخی مدارک که برای دریافت سطح و سویۀ تهیهکنندگان قانون اساسی و احتمالاً دریافت تبادل نظر و مباحثه میان آنها میتوانست، مهم باشند، از دسترس خارج شدهاند. مثلاً در کتاب سرگذشت من، از سید شمسالدین مجروح در این مورد میخوانیم:
- «...پروتوکول و ثبت مجالس مذکور را وزارت عدلیه میخواست بهصورت کتاب شایع کند که به انجام آن موفق نشده مستعفی شدم و بعدها اشاعۀ کتاب مذکور را منع کردند. حتی اسناد و مدارک را از بین بردند...»[٢]
همچنان برخی از چهرههای مهم رویداد سوم عقرب، بهقتل رسیده و یا سر در نقاب خاک کشیدهاند. برخی از چهرههای مؤثر، مانند مرحوم خلیلالله خلیلی که در جریان انتخابات شورای دور ١٢ و بحث روزهای دوم و سوم عقرب، نقش مهمی داشت، در کتاب «یادداشتها» که خاطرات زندگی اوست، حتا یک جمله در این باره بهچشم نمیخورد.[٣]
و بهرغم انتشار کتابها و نبشتههای چند از طرف عناصر فعال وقت، که موقف مخالفتآمیز در مقابل حکومت داشتند؛ نبود توحید میان نبشتههای آنان به دامنۀ شکاکیت، احتیاط در پذیرش روایتها و دشواری تحقیق میافزاید.
و آن سوی دیگر پادشاه، محمدظاهرخان نیز مهمترین پرسشهای تاریخ آن زمان را مسکوت گذاشت. تردیدی نیست که جلوۀ نتایج اقدام پادشاه را میتوان در سوم عقرب دید. پادشاهی که حکومت خاندانی وی در بستر سرکوب دموکراتها، و با پیروزی سرکوبها و راه و روش استبدادی، میلان به چنان دموکراسی نمود؛ و تکیه گاهاش هنگام تهیۀ قانون اساسی واعلان دموکراسی، تکنوکراتهای غیردموکرات بود؛ و در سالهای بعد از آن با عدم توشیح قانون احزاب، پرسشهایی بیشتری را پیرامون ذوق حاکم بر دموکراسی خویش بار آورد، همه و همه مجموعهیی از فرهنگ این نکات و عوامل اند که بر پیشانی «سوم عقرب» مهر و نشان دارند. در راستای تأمل پیرامون آن پیچیدهگیها است، که این پرسشها نیز سر بر میآورند:
- چرا محمدظاهرخان پادشاه، دست اندرکار گرفتن چنان تصمیمی (هرچند تردیدآمیز و آمیخته با جوانب تفننی) شد که رویکرد گسست از راه و روش سردار محمدهاشمخان و سردار محمدداؤودخان را در عرصۀ اعمال حکومتگری با خود داشت؟
- کدام عوامل او را واداشت که داؤود خان را ملزم به نشستن درخانه نماید و صدارت را به شخص غیر خاندانی بسپارد؟
- چرا شاه به دموکراسیی بدون توشیح قانون احزاب پابند ماند.؟
- محافل فعال سیاسی حامل کدام آرأ وافکار بودند؟ به سخن دیگر اندیشیدهگیهای فعالان
سیاسی پس از سرکوب دورۀ هشتم شورا دور کدام برنامههای مبارزاتی شکل گرفته بود.
- آیا آن فعالان سیاسی و تأثیرگذار وقت، به دموکراسی شاه، بهعنوان دموکرات باورمند به نظام پارلمانی نگریستهاند؟
- تأثیرات آن دموکراسی در حیات جامعه کدامها بودند؟
در این نبشته، سعی نمودهایم حتیالمقدور جوانب مختلف موضوع را در نظر بگیریم. با توسل به مدارک نسبی، نظریات، برداشتها و گواهی تعدادی از شاهدان عینی، همچنان دیدن تناقضات موجود میان آنها، به نهفتههای برسیم که در معرض بحث و بررسی قرار نگرفتهاند. آرزو میبریم این آشنایی نسبی زمینههای بازشناسی واضحترِ عوامل اصلی و بنیادین آفرینندۀ رویداد سوم عقرب را در آینده جامعتر بنمایاند؛ و در نهایت، برگی در دست آید، که حاکی از تجربهاندوزی و بهرهگیری از تجربههای یک نسل باشد؛ منظوری که دقیقاً نیت نبشتۀ کنونی را تشکیل میدهد.
[↑] قانون اساسی چه گفت و چه شد؟
انتخابات دورۀ دوازدهم شورای ملی صورت گرفت. مطابق مادۀ ١٢۵ قانون اساسی شورای جدید روز ٢٢ میزان ١٣۴۴ خورشیدی ١۴ اکتبر (مصادف با روز تولد شاه) بهوسیلۀ محمدظاهرشاه افتتاح گردید. لویه جرگۀ تاییدکنندۀ قانون اساسی (١٨ - ٢٨ ماه سنبلۀ سال ١٣۴۴ خورشیدی. کابل)، دایر شد. میگوییم تاییدگر، زیرا بنابر برداشت این قلم لویه جرگهها (جلسۀ بزرگ) همواره دارندۀ چنین نقش و ظرفیت بودهاند. همین که شخص و یا نهادی از هر طریق ممکن و میسر قدرت حکومتی را بهدست آورده است، جرگۀ دعوت شده تحت حاکمیت او، تأیید کنندۀ لزوم دیدهای آن شخص و یا نهاد بوده است. و اگر تعدیلاتی را در شیوۀ حکومتگری لازم دیده، بازهم اعضای جرگۀ دعوت شده، صحهگذار آن بودهاند. از همینرو، لویۀ جرگۀ سال ١٣۴۴، که همان ماهیت را در معرض نمایش مینهاد، قانون اساسی جدید را تصویب کرد که در نتیجه از تاریخ ٩ میزان سال ١٣۴۴ در افغانستان نافذ گردید.
داکتر محمدیوسفخان صدراعظم، که از طرف محمدظاهرشاه بازهم صدراعظم تعیین و مؤظف به تشکیل کابینه شد، طبق مادۀ هشتادونهم قانون اساسی، صدراعظم سرپرست و وزرای او بهمنظور دریافت رأی اعتماد به شورای ملی رفتند (٢ عقرب ١٣۴۴). ببینیم که قانون اساسی در زمینۀ چنان جلسهیی چه میگفت:
- «فصل چهارم شورا - مادۀ چهلویکم: شورای افغانستان مظهر ارادۀ مردم آن است و از قاطبۀ ملت نمایندگی میکند. مردم افغانستان به توسط شورا در حیات سیاسی مملکت سهم میگیرند.»
مادۀ پنجاهوهفتم: مباحثات جلسات در هر دو جرگه علنی میباشد. مگر اینکه رئیس حکومت، رئیس جرگه این درخواست را بپذیرد. جرگه میتواند با اکثریت دو ثلث اعضا مباحثهای را که سری صورت گرفته دوباره علنی بسازد. جریان مباحثۀ هر دو جرگه ثبت میگردد.
هیچکس نمیتواند عنفا به مقر شورا داخل شود، متخلفین مطابق به احکام قانون مجازات میشوند.»
مادۀ هشتادونهم: ... اعضا و خط مشی حکومت توسط صدراعظم به ولسی جرگه معرفی میشود و جرگه پس از مباحثه راجع به اعتماد بر حکومت تصمیم میگیرد. در صورت رأی اعتماد فرمان پادشاهی راجع به تعیین رئیس و اعضای حکومت دایر میگردد.»[۴]
این است که تعدادی از علاقمندان و بهویژه علاقمندان مسایل سیاسی و سیاسیاندیشان، بهسوی شورای ملی رفتند، تا شاهد جریان صحبتهای جلسۀ رأی اعتماد باشند. محتمل است انگیزههای دیگری نیز برای شرکت در مظاهره وجود داشت. پیش از دیدار با کارکرد و نتایج حاصله از مواد قانون اساسی، [در بخش دیگر] سلسلهیی از روایتها را میآورم.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط نصیر مهرین برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- صباحالدین کشککی، دهۀ قانون اساسی (غفلتزدگی افغانها و فرصتطلبی روسها، پشاور: انتشارات میوند، چاپ دوم - ١٣٧۵ خورشیدی، ص ۴٧. موضوع ترسیدن پادشاه را، کشککی از زبان وزیری (بدون بردن نام او) نوشته است که بعد از حادثۀ فیر پادشاه را دیده بود.
[٢]- سید شمسالدین مجروح، سرگذشت من، کابل: به اهتمام سید فضل اکبر، ١٣٩١ خورشیدی، صص ١۴٧-١۴٨
[٣]- خلیلالله خلیلی، یادداشتهای استاد خلیلالله خلیلی (طی مکالمه با دخترش ماری)، ویرجینیا - امریکا: ٢٠١٠
[۴]- قانون اساسی افغانستان (مصوب سال ١٣۴٣)، فصل چهارم و فصل پنجم، مواد مربوط به شورا و حکومت.