فهرست مندرجاتگفتوگو با سلیمان لایق
چشم اگر بینا بود هرروز، روز محشر است
[حزب دمکراتیک خلق افغانستان] [سلیمان لایق]
پس از تحولات هفت و هشت ثور که سهدهه پیش دگرگونیهایی را در افغانستان پدید آورد و موجب شکستن ساختار قدرت در آن سرزمین شد، مینه بکتاش با سلیمان لایق یکی از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان صحبتی انجام داده است.
آقای لایق در سالهای حکومت این حزب در مقامهای کلیدی از جمله وزارت اقوام و قبایل و ریاست اکادمی علوم افغانستان کار کرد و در حال حاضر در کابل بهسر میبرد و مشاور اکادمی علوم افغانستان است.
مینه بکتاش، در این مصاحبه کوشیده است تا تغییرات افغانستان در دهههای اخیر را در آیینه تجارب زندگی سلیمان لایق بررسی کند.
[↑] گفتوگو با سلیمان لایق
● اولین سوالم از شما این است که تازهترین اثر شما کدام است؟
□ من اخیراً روی یکی از رمآنهای منظوم که بهزبان فارسی است و نامش است «مردی از کوهستان»، نمیدانم شما در مورد آن چیزی شنیدید یا نه، کار میکنم.
این داستان را در سال ۱۳۵۹ خورشیدی شروع کردم و این تمام عمرم را در بر میگیرد؛ چون من دیدگاههای خود را در مورد جریان انقلاب و حوادث مرتبط با آن در این رمان انعکاس خواهم داد.
حالا هم برگشتهام بههمین کار، چون این کار مهم بود. دوباره همه توانایی خود را بهکار گرفتهام که آن را بهپایان برسانم و مردم آن را بخوانند. این اثر یک حماسه است، قهرمان آنهم بهاصطلاح ما (اعضای حزب دموکراتیک خلق) ضد انقلاب است یعنی یکی از مجاهدین.
هدف من از طرح این سئوال این بود که میخواستم ببینم، افکار شما از زمانی سرودن شعر معروف «دوست دارم این وطن را» تا امروز چقدر تغییر کرده؟
امروز در مورد موریس مترلنگ بلژیکی کتابی را میخواندم. از او پرسیده شده از زمانی جوانی تا حال نظریات شما چقدر تغییر کرده؟ و او در جواب گفته است «من یک آدم دیگر شدهام. من در هر دور زندگی خود آدم دیگری هستم. من موریس مترلنگی نیستم که در ۱۸ سالگی یا هشت سالگی یا ده سالگی بودم، حالا من یک مرد پخته شدهام بهجهان از دیدگاههای نو، از دریچههای نو و از منفذهای نو که افکار و نظریات و تجارب نو برایم داده، میبینم.»
طبعاً من هم از آنزمان تا حال تغییر کردهام و این تغییر محصول تغییراتی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در سرنوشت کشور من منطقه و جهان است و بسیار هم اختیاری نیست. هیچ آدم، آدم دیروز نیست. میگویند «چشم اگر روشن بود هر روز، روز محشر است» محشر بهاین معنا که آدم دوباره خلق میشود و دوباره آغاز میکند و بههمین دلیل من هم آن آدمی نیستم که آن روزها بودم.
در کشور ما اوضاع بسیار تغییر کرده است. در منطقه وضع بسیار تغییر کرده و در جهان هم توازن قوا بهکلی تغییر کرده است. شاعری میگفت که «فیلی در گِل مانده را شه فیل میباید کشید» و ما هم بهیک شه فیل در یک مقطع تاریخی تکیه کردیم.
روزگاری که من ترانههای وطنی «دوست دارم این وطن را، سنگ او را، کوه او را، قلب خود را، خانهی اندوه او را» میسرودم، گذشت. حالا از آن زمان عبور کردهایم بهیک زمان دیگری رسیدهایم و طبیعی است که علاقمندیهای سیاسی نیز فرق میکند. آن امکانات، آن ابزارها، حمایتها، توازنهای سیاسی در منطقه و جهان، همهاش عوض شدهاند.
من برایتان بگویم که اگر یک خواب طولانی میکردم و حالا بیدار میشدم و میدیدم، باور نمیکردم که این همان کشوری است که میشناختم.
● آیا شما خودتان را آیینه تحولات افغانستان میدانید؟
□ من فکر میکنم که اگر یک فاصله زمانی سی سال و چهل سال در نظر گرفت شود، ما بهترین نمونهها هستیم که از آن زمان تا بهاین زمان چه تفاوتهایی را احساس کردهایم و چگونه خود ما تغییر کردهایم.
● آقای لایق گفته میشود که در شما شخصیتهای مختلف کنارهم آمدهاند؛ مثلاً شما بهعنوان یک کمونیست شناخته میشوید و امروز در مورد زندگی یک مجاهد شعر میسرائید. گفته میشود که شما انقلابی هستید که همزمان رمانتیک است شما تعریفی از خود را میپذیرید؟
□ من اجزای این منطق را نمیفهمم و نشنیده ام. طبیعی است که در باره شخصیتهایی که در حوادث و تحولات افغانستان نقشی داشتهاند، دیگران و حتی کسانی که در سیاست مستقیما مداخله نمیکنند، آن گونه که میگویند که "سیل بین( تماشاگرد) عقل چهل وزیر را دارد"، تحلیل و قضاوت میکنند.
آن چه میگوئید شاید محصول افکار عامه باشد. اگر این نظریات بهاین معنی باشد که که گویا آدم گذشته را فراموش میکند و با هر وضعی نو ولو خوب یا خراب منفی یا مثبت، متعالی یا عقبگرا میتواند سازش کند، من فکر میکنم پذیرش این تحلیل در مورد من غیر قابل قبول است.
● من منظورم این بود که امروز شما میتوانید بهعنوان یک کمونیست گذشته شرح زندگی یک جوان مجاهد را بنویسید، بهاین معنی که شما مرز جناحبندیهای گذشته را شکستهاید؟
□ درست است. من میخواهم دو سه مثال ساده راجع بهوضعیت افغانستان بدهم تا آن فشارهای اجتماعی که آدمهای علاقهمند بهسرنوشت کشور را تغییر میدهد، روشن شود.
یک وقتی در راه سالنگ کسانی مرا دعوت کردند که قبلا با آنها آشنایی نداشتم و مربوط بودند بهپیروان جمعیت اسلامی، نشستیم و صحبت کردیم. بسیار مردم مودب، بسیار مردم خوبی بودند. آنها میگفتند که در این دره جنگیدهاند، با ما جنگیدهاند، با نیرویهای شوروی سابق هم جنگیدهاند زیرا یک انگیزه داشتهاند. میگفتند محرک ما این بود که برای آزادی وطن و برای حفظ دین مبارزه میکنیم. برای اینکه اعتقاد داشتیم وجود دولت شما بهنفع اسلام نیست و بهنفع آزادی و حفظ کشور هم نیست.
آنها میگفتند بهاین دلیل در این درهها جنگیدیم، کشته دادیم قبرستانها از ما پر شد و ما فکر میکردیم که اگر دولت اسلامی ایجاد شود همه این مشکلات مخصوصاً مشکل حفظ آزادی خاک و دین را حل میکند. ما بهآن آرمان خود نرسیدیم.
پرسیدم چرا مرا دعوت کردید؟ گفتند شما در این دره آشنایان و دوستانی داشتید که هم با ما تماس داشتند و هم با شما آنها شما را در میان نیروهای چپ یک آدم خوب، آدم امین بهمنافع همه تشخیص کردند.
ما از شما دعوت کردیم تا از شما خواهش کنیم که آیا ممکن نیست که ما و شما دوباره یکجا شویم؟ و در مورد وضع موجود یکجا با هم عمل کنیم. ما (حزب دموکراتیک خلق) در زمان حاکمیت خود سرودهایی برای همگرایی و پایان جنگ میساختیم و آن را از رادیو پخش میکردیم من خودم در اشعار خود در آثار خود، در ترانههای خود، «ای د آزادی خاوری، تا ته مو سلام دی» (پشتو) «خموش باد زنگهای جنگها، مباد زنده امتیاز رنگها»، این سرودهها را هر روز میساختیم و از رادیو پخش میکردیم.
محرک ما این بود که اینجا بیاییم و در غم این مردم شریک شویم و همراهشان اگر خدای ناخواسته سوختنی باشند، یکجا آتش بگیریم.
همینطور حزب اسلامی مرا در جلالآباد مهمان کردند و بهمن گفتند که این چه حالی است که در این کشور است. جهاد بهنتایج خود نرسید. ما کشته شدیم، ما بر ضد وطن و نهضتی که اینجا آمده بود جنگیدیم، بدون اینکه تحلیل کنیم که خوب است یا خراب.
● چنین بهنظر میرسد که شما در افکار تان بهیک مصالحه دست یافتهاید، فکر میکنید بشود این مصالحه در افغانستان پیاده شود؟
□ راست بگویم که من بهامید همان رفقای که جوانیهای خود را و احساسات پرشور خود را برای آبادی و عمران این کشور با آنها گذرانده بودم، به اینجا آمدم. همان مردمانی که در حزب وطن با آنها یکجا بودم. شما میدانید که حزب وطن با حزب دموکراتیک خلق افغانستان یک فرق دارد. حزب وطن از افکار کمونیستی عقبنشینی کرد، به افکار ملی و مصالحه با دیگران روی آورد.
ولی همین رفقا بدون اینکه حزب وطن رسماً تجزیه یا منحل شده باشد، بهسی و چند گروه رسمی و غیر رسمی تقسیم شده بودند. من سعی کردم که این رفقا را با هم بنشانم و این تمایل برایم وجود نداشت که رهبر آنها شوم.
من از هشتاد سالگی عبور کردهام و حتی از تصور این که در این سن و سال رهبر یک نهضت یا یک جنبش شوم، در درون خود میشرمم. بههرحال به اینها مراجعه کردم ولی دیدیم که زمینههای وحدتشان میسر نیست. من با آنها دو مسئله را مطرح کردم. اول اینکه شما «یکی» شوید و دوم اینکه در مورد برنامه گذشته قاطعانه تجدیدنظر کنید.
شما برنامه خود را مطابق بهشرایط، مطابق بهخواستههای کشورتان و مردم کشور تان، منطقه و جهان عیار کنید. البته رسیدن بهاین اهداف ساده نیست ولی ما باید آمادگی ابتدایی را داشته باشیم.
● از گذشته تا بحال، افکار و برنامههای شخص خودتان چگونه تغییر کرده است؟
□ متاسفانه من با رفقای آن روزها نتوانستم راهی را پیدا کنم که مرا امیدوار بسازد. ولی مأیوس نیستم. همین حالا تشکلاتی بهنام جبهات بهوجود آمده است. امیدوارم که این مردم نه تنها در میان خود بلکه این رفقای دیروز با نیروهای دیگر که در گذشته با آنها در پرخاش بودند، راهی برای همکاری پیدا کنند.
لیکن خودم از این سعی دست برداشتهام و در تلاش آنم که یک نظریه و برنامهای پیدا شود که براساس آن همه نیروهایی که با هم دیروز جنگیدهاند، نقاط مشترک پیدا کنند و نقاط اختلاف خود را یک طرف بگذارند.
بر تمام تعصباتی که ما را احاطه کرده بود، غلبه کنیم، زیرا با بن بست جدی مواجه هستیم.
● حال با گذشت بیش از سی سال از هفتم ثور و بیست سال از هشتم ثور، شما آینده خود و کشور را چگونه میبینید؟
□ بسیار هم نمیخواهم که اخلاقی مطرح کنم. همه مجبورند که زنده بمانند، اگر کسی میخواهد که زنده بماند و از حقوق همشهری بودن مستفید باشد، باید بهمصالحه تن بدهد.
اینکه حالا تبلیغات در این زمینه شروع شده خوب است اما طبیعی است که هنوز هم از بین رفتن کینهها، شکها و بی اعتمادیهایی که در زمان جنگ بهوجود آمده، ساده نیست. میگویند «با شیر دربدن شد و با جان بدر شود»، ساده نیست که اینطور با یک دعا و فاتحه وطنی ختم شود و همه باهم برادر شویم.
برای رسیدن بهاین امر کارهایی صورت میگیرد ولی متأسفانه ارگآنهای دولتی و همچنین، پارلمان و نهادهای اجتماعی در اینجا هنوز توانایی را که مایه تسلی باشد، برای تامین صلح و امنیت نشان نمیدهند.
● راهی که شما خودتان بهعنوان یک شخصیت مطرح در افغانستان برای آینده این کشور مناسب میدانید، کدام است؟
□ من فکر میکنم که ما در یک جبهه، نه در یک حزب وجوه مشترکمان را فرمولبندی کنیم. وجوهی که هم برای جناح چپ و برای جناح راست و هم برای جناح میانه قابل قبول باشد. فکر میکنم همه احزاب کوچک در همین جبهه بههم دیگر اعتماد پیدا خواهند کرد و تا زمانی که آنها احزاب بزرگی را بوجود بیاورند، باید وجود اختلافات را بپذیرند و تحمل کنند. بعدا در یک جبهه برای رسیدن بهاهداف مشترک، مبارزه کنند.
متأسفانه همین احزاب با وصف اینکه ادعا میکنند که در یک جبهه متحد میشوند، اما موانع را در برابر همگرایی مردم ایجاد میکنند. تو ازبکی، تو پشتونی، تو هزارهای، جنگ زبان، جنگ فرهنگ، همه اینها را من میبینم و مشاهده میکنم.
● شما در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید که مشکلترین سوال برایتان این است که راحتید، بهپشتو شعر بسرایید یا بهفارسی؟ فکر میکنید بالاخره روزی برسد که افغانستان مثل شما این سوال را مشکل بیابد؟
□ اگر این امید را نمیداشتم، بهاین وطن بر نمیگشتم. من نه تنها این امید را دارم، بلکه اعتقاد کامل دارم که این مردم با هم یکجا میشوند. جوانان ما دیگر جوانان دیروز نیستند. بسیار فرق کردهاند. هر روز در روشهایشان تغییر میآید که مثبت است و رو بهخوبی.
همین جبهاتی که حالا برایتان نام بردم که بعضی از گروهها و احزاب سیاسی در آنها با هم یکجا شدهاند، بهمن این امید را میدهند که آنهایی که «سلام» یکدیگر را «علیک» نمیگفتند، حالا گپ یکدیگر را گوش میکنند و تائید میکنند.
لیکن هنوزهم این کیمیتها بهیک کیفیت سازنده مبدل نشده ولی در حال نزدیک شدن است. من قطعاً ناامید نیستم و من باور دارم که وطنم از این حالت بیرون میشود و بههمین امید اینجا هستم.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- سلیمان لایق: چشم اگر بینا بود هرروز، روز محشر است، وبسایت فارسی بیبیسی (بخش افغانستان): جمعه ۱۱ مه ٢٠۱٢ - ٢٢ اردیبهشت ۱٣۹۱
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بیبیسی