فهرست مندرجاتانسان نئاندرتال
۱۵۰ سال پس از کشف
- گونهی دیگری از انسان
- شناسایی نئاندرتال
- ابهام در فرایند نابودی نئاندرتالها
- همانندیهای میان انسان امروزین و نئاندرتال
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
در سال ۱۸۵۶، دو کارگر معدن، ۱۶ قطعه استخوان را در یک معدن سنگ آهک در دره ی نئاندر (Neander)، واقع در شرق دوسلدورف آلمان یافتند. نخست گمان میرفت که این استخوانها از آن گونهای خرس غارزی باشند، ولی پس از چندی، دریافتند که متعلق به یک انسان نخستیناند.
هنگامی که این کشف تاریخی در سال ۱۸۵۶ صورت پذیرفت، سه سال از انتشار کتاب چارلز داروین (Charles Darwin) درباره ی تئوری تکامل میگذشت؛ و بدین ترتیب، بحثی جدی بر سر خاستگاههای انسان آغاز گردید که تا امروز ادامه یافته است.
سال ۲۰۰۶ برابر شد با یکصد و پنجاهمین سالگرد کشف انسان نئاندرتال (Neanderthal Man). در ماه جولای همین سال، نمایشگاه و کنگرهای بینالمللی در شهر بن آلمان برگزار شد، و ۲۲۰ دانشمند از ۲۰ کشور جهان گرد هم آمدند تا دربارهی خاستگاه انسان نئاندرتال، و ارتباط آن گونه با انسان امروزین (یا مدرن) به گفتوگو بپردازند.
ویگهارت فون کونیگسوالد (Wighart Von Konigswald)، رئیس بخش پارینشناسی دانشگاه بن، و از سازماندهندگان این سمپوزیوم، بر این باور است که نباید اهمیت کشف نئاندرتال را دستکم گرفت.
[↑] گونهی دیگری از انسان
فون کونیگسوالد در بخشی از سخنان خود میگوید: «انسان نئاندرتال، نخستین سنگوارهی انسانی، و نخستین گواه روشن بر این واقعیت است که گونهی انسانی دیگری نیز بهجز انسان امروزین وجود دارد. روزگاری، گمان میرفت که همهی بومیان نخستین کشورهای گوناگون بهشکل انسان امروزین بوده و با نژاد اروپایی پیوند خوردهاند. ولی با کشف انسان نئاندرتال، روشن شد که در گذشته، گونههای دیگری از انسان نیز بر روی زمین میزیستهاند.»
این تئوری در آغاز طرفدار ان چندانی نداشت. فون کونیگسوالد میگوید که طبیعتشناس آماتوری بهنام یوهان کارل فولرات (Johann Carl Fuhlrott)، نخستین کسی بود که دریافت استخوانهای نئاندرتال متعلق به یک انسان است، اما بسیاری نظر او را رد کردند، چرا که چنین باوری، با متن کتاب مقدس مسیحیان مغایرت داشت. او در ادامه میگوید: «مدتی طول کشید تا این دیدگاه از سوی دیگران پذیرفته شود، و حتا هنگامی که فولرات در سال ۱۸۵۹ این موضوع را به طور کامل در نشریهای شرح داد، سردبیر مجله به او گفت که این یک کشف خوب است، ولی ما بههیچ وجه با چنین تفسیری موافق نیستیم؛ و بیتردید، حق با نویسنده بود، و نه با سردبیر.
امروز، فولرات بهعنوان یکی از پدران علم پارینانسانشناسی مورد احترام فراوان است.
بههر روی، در طی ۱۵۰ سال پس از کشف بزرگ فولرات، پیشرفتهای علمی چشمگیری برای پرده برداشتن از بسیاری از واقعیتها دربارهی انسان نئاندرتال صورت پذیرفته است.
برای نمونه، بر اساس گفتهٔ رالف اشمیتس (Ralf Schmitz)، که یک باستانشناس، و از سازماندهندگان نمایشگاه «خاستگاهها» در موزهی راینیشلند (Rheinisches-Landesmuseum) شهر بن است، اینک دانشنمندان بهخوبی میدانند که انسان نئاندرتال کشف شده در آلمان چه شکلی بوده و چگونه زندگی میکرده است.
[↑] شناسایی نئاندرتال
اشمیتس میگوید: «ما سن انسان نئاندرتال را میدانیم. او در سن ۴۲ سالگی مرده است. سن زمینگاهشناسیک او ۴۲۰۰۰ سال، و غذایش هم بیشتر گوشت بوده است. ما در کاوشهایی که در منطقهی اکتشاف گونهی نئاندرتال کردهایم، ابزار سنگی و استخوانهای جانورانی را یافتهایم. اکنون، برای نخستینبار به ایدهی وجود فرهنگ در میان گونهی نئاندرتال رسیدهایم.»
امروزه پذیرفته شده است که نئاندرتالها در قارهی اروپا و بخشهایی از آسیای غربی ساکن بودهاند، و دانشمندان به بخشهایی از کد دی.ان.ای. انسان نئاندرتال پی بردهاند، که اشمیتس در سال ۱۹۹۷، به کمک باستانشناسی بهنام یورگن تیسن (Jurgen Thissen) به رمزگشاییاش پرداخته بود. اما هنوز چیزهای زیادی هست که بسیاری از دانشمندان، و از جمله اشمیتس نمیدانند؛ برای نمونه، اینکه چرا این گونهی انسانی نابود شده است؟
[↑] ابهام در فرایند نابودی نئاندرتالها
اشمیتس میگوید: «شاید آنها نسبت به انسان امروزین، فرزندان کمتری بهدنیا میآوردهاند، و چه بسا این امر به خاطر تفاوت کالبدی آنها با ما بوده باشد؛ شاید انسان امروزین با خودش گونهای بیماری آورده، و یا شاید نئاندرتالها را زیر فشار قرار داده و نسل آنها را بهنابودی کشانده باشد.»
اشمیتس میافزاید، این پرسش که چرا نئاندرتالها نابود شدهاند، بسیار مهم است: «نئاندرتالها آدمهای بسیار شگفتانگیزی هستند. چرا که تنها ۳۰۰۰۰ سال پیش از میان رفتهاند. این واپسین گونه از انسان کهن است که موازی با گونهی ما، برای مدت زمانی دراز بر روی سیاره ی زمین زیسته، و مسئله این است که نئاندرتالها کی از میان رفتهاند، و آیا ما نیز از میان خواهیم رفت؟ این پرسش بسیار مهمی است.»
البته، کنفرانس بن نتوانست به این پرسش بزرگ پاسخ گوید، ولی مهم این است که برگزاری و سازماندهی چنین گردهماییهایی، بیگمان، به یافتن پاسخ برای چنین پرسشهایی کمک میکند، و جولانگاهی است برای دانشمندان، تا بر سر فنشناسی، کالبدشناسی و محیط زیست نئاندرتالها به گفتوگو بپردازند.
[↑] همانندیهای میان انسان امروزین و نئاندرتال
اریک ترینکاوس (Erik Trinkaus)، استاد انسانشناسی دانشگاه واشنگتن آمریکا، که بر روی دو قطعه از سنگوارههای به نمایش گذاشته شده در نمایشگاه «خاستگاهها» کار کرده است، میگوید که گرچه نئاندرتالها نیاکان ما نیستند، ولی این دو نوع، همانندیهای بسیاری با یکدیگر دارند: «ما گمان میکردیم که در میان رفتارها، پیشرفت در کارایی، و سازماندهی اجتماعی این دو گروه، تفاوتهای زیادی وجود دارد، ولی هرچه بیشتر بر روی نئاندرتالها مطالعه کردیم، بیشتر دریافتیم که آنها و انسانهای مدرن نخستین (نیاکان ما)، از نظر رفتارها و کاراییها، بسیار به یکدیگر شبیهاند.
ترینکاوس میافزاید: «این دو گونه، از نظر زیستی (یا بیولوژیکی) یکسان نیستند؛ آنها با هم فرق دارند، و به سادگی میتوان آن دو را از یکدیگر بازشناخت، ولی وقتی که از دیدگاه الگوهای رفتاری به آنها مینگریم، تفاوتها بسیار ناچیز مینمایند.»[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- لارا استیونز، انسان نئاندرتال؛ ۱۵۰ سال پس از کشف، برگردان فارسی از: محسن کاسنژاد، نشریهی فرهنگی-باستانشناسی «فرّه»
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ نشریهی فرهنگی-باستانشناسی «فرّه»