فهرست مندرجاتایرانشناسی بدون دروغ
۲٦۴
آشنایی با ادله و اسناد رخداد پلید پوریم
مدخلی بر ایرانشناسی بدون دروغ و بینقاب
[قبل] [بعد]
[١]- مجموعه یادداشتهای قلم
کنجکاوی نسبت بهنیازها و الزامات و لوازم کتابت و بررسی مکتوبات موجود، که کهن و باستانی و قدیم معرفی میشوند، محقق را نسبت بهسراپای فرهنگ و مخطوطات کنونی در سراسر عالم نه فقط بهدل سردی و بدبینی دچار میکند، بل زمینه میسازد تا باور کنیم بهراستی از ورود انسان بهدوران کتابت نو، دیری نمیگذرد و با کمال تعجب و تاسف داراییهای موجود در تمامی عرصههای انسانشناسی و تفکر کتابی، جز توطئه نیست که بنیان آنرا، در سدههای اخیر، بهقصد ایجاد سرگردانی اندیشه و ناممکن کردن وحدت نظر بشری، بهصورت و عناوین گوناگون، یهودیان گذاردهاند. آشنایی با این آگاهی هولآور بهراستی پشت اندیشهورزی آدمی را میشکند و به عرصهای میراند که با هر زحمتی بر دو پای خرد خویش بایستد و تلقینات کنونی را در هر زمینه، که منبع آسمانی نداشته باشد، ایجاد فاصلهای زیرکانه میان جوامع بشری بداند. مدخل در پیشرو، ورود بهاین گفتوگو است که ظهور آدم قلم بهدست و کتاب در برابر، یک پیشآمد نوین و خود حجت بیگانگی با نگارش بهطور عام و در تمامی جهان و در ردیف آسیبها و عوارض و نتایج عمدهی پوریم شمرده میشود.
برای نرم و خرد کردن مدخل کوهسان مورد اشاره، لازم است از گوشهای بهدرون آن بخزیم که مانع کمتری در مقابل خویش بیابیم. واقعیت اینکه مکتوبات کنونی، حتی اگر هم امروز تحریر شده باشند، زبان بیان شرح حال خویش را ندارند و اثبات تعلق آنها به این و آن، نیازمند عرضه دادخواست و رجوع به کارشناس است که غالباً هم به تشخیص غلط میرسند. در واقع امر و بهعنوان مقدمه اعلام کنم که محرر هیچ مکتوبی را در هیچ دورانی نمیتوان بهکمال شناخت، چنانکه زمان تحریر آن نیز با رجوع بهظواهر امر ممکن نیست و باز هم به اظهار نظر متخصص وابسته است، با همان یادآوری که متخصصان نیز اغلب بر حسب گمان اظهار عقیده میکنند. مثلاً نامه بالا را که از صفحه ۱۵۸ کتاب کمال هنر احمد سهیلی خوانساری برداشتهام، و متعلق و بهقلم کمالالملک معرفی میکنند، نامهای است با نثری چاکر منشانه خطاب به صاحبمنصبی با عنوان حضرت مستطاب اجل عالی، که قابل شناخت نیست! نامه مشخصات نگارشی و خط و نثر مخصوص دارد، که با بهره از ابیات شعر فارسی میخواهد عارفانه بنماید. عمده نشان قابل پیگیری آن، نحوه نصب سرکش کاف است که با انحنایی در انتها، اغلب موارد بهصورت عصاست و حتی در اواخر سطر دوم، حرف گاف نیز با دو فقره از این عصاها سرکش خورده است و هرچند در موارد اندکی، سرکشهای کاف و گاف بهصورت معمول و مصطلح است، اما نگارنده این نامه قاطعانه و غالباً بهبرگرداندن دایرهوار ابتدای سرکش کاف عادت داشته است. شگفتی در آن است که از میان تصاویر چند ده نامه که از کمالالملک دیدهام، تنها و تنها این یکی دارای چنین سرکشها است، چنانکه گویی ناگهان کمالالملک هوس کرده باشد با زائدهی حرف کاف غمزه بهراه اندازد!
حالا بهاین نامه نظر اندازید که از صفحه ۱۵۹ همان منبع برداشتهام. با قلم و نثر و خط و متنی چنان متفاوت که تعلق آن بهدو شخص مختلف را مسلم میکند. این یکی نامهای بس عامیانه است که البته طرف خطاب آن باز هم معلوم نیست، با این محتوا که ظاهراً نقاش در حسینآباد چنان بهخوردن میوه عادت کرده، که همه را برای خود میخواهد و مهمان را نیز از دستزدن بهآنها منع میکند و این وجیزه چنان چاله میدانی و نشانه چشم تنگی است که نقاش را از عرصه مراودات معمول انسانی نیز خارج میکند و مینویسد: «چون فدوی عادت بهخوردن میوه دارم کارم از صبح تا بهشام منحصر بهچیدن و جمعآوری و خوردن میوه شده است، منجمله این دو روزه مقدار زیادی انگور و هلو چیده و همه هلوها را در دو دوری قشنگ و بهطور صنعتی روی هم گذارده و در روی میز مقابل خودم مشغول تماشای آنها میباشم و لذت میبرم و هرکس میخواهد دستی بهسمت آن دوریها دراز کند فوراً بدون خجالت میگویم آقای عزیز این هلوها برای خوردن نیست».
نامههای منتسب بهکمالالملک را، از نظر نثر و متن و خط و ابزار نگارش میتوان دستهبندی و تعلق هر گروه را بهناشناس دیگری اثبات کرد و اگر در همین نقطه ادعا کنم که تمامی نامههای منتسب بهکمالالملک جاعلانه تدارک شده، هیچ دستگاه و درکی قادر به اثبات خلاف آن نیست، بل اقدام بههرگونه کارشناسی ممکن نیز تنها بههمان نتیجهای خواهد رسید که ادعا کردهام.
با این مقدمه بهدنیای نگارش در سراسر عالم وارد میشوم. با این توجه که در تمام مراکز تمدنی ماقبل تولد مسیح، در روم و یونان و مصر و بینالنهرین و ایران و چین و هند، بیاستثنا قلم نگارش را با قلم سنگبری و حجاری یکی میبینیم و از متن ده فرمان تا کتیبههای مقابر فراعنه و سنگ و گل نوشتههای بابلی و ایلامی و هخامنشی و امپراتوران چین را حک شده بر صفحات سنگ و خشت مییابیم. غریب اینکه اینگونه بقایا خطاب دولتی و رسمی به این یا آن مناسبت و غالباً فتح نامههایی است که از توان اختصاصی فرماندهای سخن میگوید و یا نصایح و حاصل تجاربی را بهمیان میآورد و شگفتآور است که از این دوران کتیبهای که شرح احوال و یادگاری از مردم معمول باشد، بهدست نیاوردهایم! در اینگونه مدارک مکتوب، از آنکه ممکن نیست عامل اجرا و صاحب گفتار را شخص واحدی پنداشت و منشیان بهجای صاحبان قدرت سخن گفتهاند، که هیچ قرینهای برای توان خواندن آنها نداریم، پس استناد بهاین گونه کتیبهها برای کشف تحرکی در این یا آن محیط و حوزهی تاریخی زیر سئوال است بهویژه که اینک میدانیم بخش قابل توجهی از کتیبههای بینالنهرین و ایران، از اعتراف نامه آشور بانیپال بهاعمال توحش و کشتار در ایلام، تا گلنبشته بابلی کورش و کتیبههای خاکمین هخامنشی پس از خشایارشا در تخت جمشید و سنگ نوشتههای گرداگرد مکعب زردشت، بیاغتبار و مجعولاند! نتیجه این که با مراجعه بهاین همه کتیبه در جهان، قانع میشویم نخستین ابزار نگارش انسان، اسکنه حکاک بوده است، چنانکه در مرحلهی بعد قلمهایی قالبی برای رد اندازی حروف بر سطح گل و اوراق پوستی بهکار بردهاند. جای آن است یادآور شوم که وجود پوست و پاپیروس نوشتهها در بینالنهرین و مصرکهن، پیش از ایلغار هخامنشی و قتل عام پوریم کاملاً اثبات میکند که شرق میانهی ماقبل آن نخبه آدمکشی، در ترکیب و تهیه مرکب نیز مهارت داشته است.
با این همه وجود چنین نمایههایی در حجاریهای تصویری بینالنهرین و نیز وجود آجر نوشتههای ایلام و بابل، که در میان ردیف و رجهای بنا، مثلاً در معبد بزرگ چغازنیل نشاندهاند، نشان میدهد که کسانی با عنوان منشی، از مسیر کتابت فرامین و متون، نان بهخانه میبردهاند.
- «در مجالس نقاشیهای دیواری تل برسیب، که از جهات زیادی در هنر هخامنشی بازتاب یافته است، بهتصویر دو منشی بر میخوریم که پشت سر یکدیگر ایستادهاند. نفر جلو در حالی که لوحی بهدست چپ داردُ بهکمک قلمی مشغول نوشتن متنی است و نفر پشت سر او در حال نوشتن بر روی یک پرگامنت است. چنین بهنظر میرسد که هر دو در حال نوشتن متنی هستند که کس دیگری دیکته میکند. منتهی هر یک با روش خود. همین حالت را در نگارهی کاخ سناخریب در نینوا نیز باز مییابیم، که دو منشی، بههمین ترتیب، در حال ثبت اقلام غنائم جنگیاند».[۱]
دقت در شکل ظاهر قلمهای دست منشیان، آنها را بسیار بهفرم ابزارهای کنونی نگارش نزدیک نشان میدهد. طبیعتاً اینک ترکیب فنی و روش آنها در نقشاندازی بر اوراق و مواد مختلف را نمیدانیم، اما اطمینان داریم که با افول نور شرق میانه در اثر کشتار وسیع پوریم، هر نوع نگارش بر هر ماتریال و با ابزار معین و ثابت و استاندارد در منطقه ما و بهنشانههایی که میآورم در سراسر عالم، تا قرون اخیر تعطیل بوده است. بهزبان دیگر پوریم تحول تدریجی در تکمیل ابزار قلم را متوقف کرد و نمونههایی را که اینک در دست داریم، بهخوبی حکایت میکند که تا دوران نزدیک بهما وسیله رسمی و فنی معینی برای نگارش در سراسر عالم موجود نبوده است. مورخ با مراجعه بهاسناد اثباتی این مطلب، هنگامی که تا همین چند قرن اخیر ، صاحب منصبان فرهنگی و یا سیاسی و نظامی و اشراف جهان را مشغول نگارش با قیک قطعه پر میبیند، بهخصوص هنگامی که انواع خنجر و دشنه و گرز و شمشیر و کمان و زره جنگ آوری در اروپا فراوان است، اما ابزار نگارش در دربارها هم جز همان پر نیست، آن گاه بهعمق مصیبتی آگاه میشود که پوریم بر سرنوشت فرهنگی بشر حاکم کرد. چنین ماجرایی از جانب دیگر بهتعداد بس اندک صاحبان توان نوشتن در اجتماعات نیز صحه میگذارد. زیرا اگر محتاجان بهقلم لااقل در اندازه کاربران تیر و کمان و نیزه قرار داشتند، بیشک افزارمندان برای رفع نیاز آنان نیز چاره میاندیشیدند.
این تابلویی است که لاوازیه را همراه همسرش، در آزمایشگاه خانه، قریب ۲۵۰ سال پیش نشان میدهد. میبینید برای نوشتن از ابزار پر استفاده میکند و قلم را نمیشناسد. ساخته نشدن ابزاری استاندارد و کارآ برای سهولت نگارش، محدودیت بسیار در امکان تحریر و غلبه مطلق بیسوادی عام در جوامع انسانی را تا سه قرن پیش مسجل میکند.
این هم دو پاپیروس نوشته مصری و اسلامی، که در کتاب پاپیروسها قریب سیصد نمونه از آنها ثبت است، بی این که حتی دو فقره، با خط و سبک و استفاده از ابزار واحد نگارش فراهم شده باشد. دقت در مظاهر این پاپیروس نوشتهها جوینده را بهکمال قانع میکند که کاتب بهجای قلم، از تراشه چوب و یا حصیری استفاده کرده، ریز و درشت و متوسط، متن خود را بر سطح کاغذ رانده است مورخ توجه میدهد که نارسایی خط عرب، برای تدارک کتاب تا قریب قرن دهم و درهمریختگی و عدم تطابق و یکنواختی در فرم ظاهر حروف و دست نیافتن بهسفال معین و ثابتی برای حرف قاف و دال و را و کاف، تا مدتهای مدید، از جمله بهسبب نبود ابزار نگارش واحد و کارآ بوده است!
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- هایدماری کخُ، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، ص ۵۲
[٢]- پور پیرار، ناصر، ایرانشناسی بدون دروغ (مجموعه یادداشتهای قلم: بخش ١:)، وبگاه حق و صبر: یكشنبه، ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبگاه حق و صبر (ناصر پور پیرار)