از: فاطمه مزبانپور |
زبان و جنسیت
فهرست مندرجات
- جنسیتزدگی زبان
- اسامی عام (عامنگری)
- نشانداری
- صفات منفی
- جنسیتزدگی در حوزه معنا
- نظریهی نامگذاری
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
یکی از میان رشتههای بسیار جذاب و پر کاربرد حوزهی زبان شناسی اجتماعی بررسیهای مربوط بهمسئلهی زبان و جنسیت است که در ایران مطالعات و پژوهشهای کمتری در این زمینه صورت گرفته است. در این حوزهی مطالعاتی رابطهی زبان و جنسیت دستخوش سیاستهای زبانی خاص است که ریشه در فرهنگ و سنت جامعهی ما دارد. بررسی ابعاد جنسیتی زبان یکی از موارد پژوهشی نو در تمام جهان است.
فرکلاف در کتاب خود بهعنوان «زبان و قدرت» عنوان میکند: که هدف تحلیل زبان افزایش آگاهی نسبت بهقدرت و زبان بهویژه نحوهی توزیع قدرت در میان افراد است. یعنی تحلیل زبانی بهفرد کمک میکند تا بر اندیشههایی را که در ورای زبان وجود دارد و ساختار روابط انسانی را بیان میکند آگاهی یابد.
البته مسائل مطرح شده در قدرت و زبان صرفاً بهاین مسئله نمیپردازند که مردان بر زنان اعمال قدرت میکنند. بلکه زنان و مردان در حیطهی محدودیتهای زبانی و ذهنی خود یکدیگر را باز میشناسند و تعریف میکنند...
جنسیتزدگی زبان | ▲ |
فرکلاف در کتاب زبان و قدرت (۱۹٨۹) معتقد است که گروههای اجتماعی (که بررسی طبقه، قومیت، جنسیت و یا زبان) تعریف میشوند برای کسب و حفظ قدرت ناگزیرند همواره در نزاع با یکدیگر باشند و تضاد نیز مانند رفاه یا خشونت چرخهای تکرار ناپذیر است. در واقع این تضاد است که موجب تحول و دگرگونیهای جزیی و بنیادی در نظامهای اجتماعی میشود. زبان نیز یکی از حیطههای تضاد است. زیرا گروههای اجتماعی میکوشند با کنترل زبان اعمال قدرت کنند و در این تضاد، کنترل زبانی پاداش برای گروههای فرودستی است که زبان را تحت کنترل خود میگیرند.
کنترل زبانی مورد توجه فرکلاف در «زبان جنسیتزده» دیده میشود. در واقع جنسیتزدگی زبانی شیوههای مناسب برای کنترل زبان توسط گروههای برتر است.
ترلینگ براگین (۱۹٨۱) جنسیتزدگی زبانی را اینگونه تعریف میکند: «زبانی جنسیتزده است که کاربرد آن تمایزی بیادبانه، نامربوط یا ناعادلانه را در میان جنسیتهای مختلف بهوجود آورده و یا ترویج مینماید.»
در این تعریف زبان عاملی فرهنگی بهشمار میآید که میتواند شرایط و محدودیتهایی را برای فرهنگ فراهم کند و صفات بهکار رفته در این تعریف «بیادبانه، نامربوط»، همگی با صفت منفی بهکار میروند پس میتوان گفت زبان جنسیتزده بههیچ عنوان یک عامل طبیعی و ذاتی نیست. در واقع آنچه زبان را جنسیتزده میکند پیامدهای منفیای است که در یک اجتماع وجود دارد.
البته فرهنگ هم بهنوبه خود بهگونهای در جنسیتزدگی زبان تأثیر دارد. و آن نقش است که زبان جنسیتزده بهعنوان استمراردهندهی فرهنگی جنسی بههمراه خود دارد. بهعبارت دیگر زبان جنسیتزده فرهنگی را ترویج میکند که بر اساس وجود رابطه سلسله مراتبی در آن یک جنسیت از موقعیتی بالاتر از جنسیت دیگر قرار میگیرد و اعمال قدرت مینماید و زبان جنسیتزده میتواند تأثیرات منفی در اجتماع و فرهنگ پیرامون خود، پندارد که میتوان بهموارد زیر اشاره کرد.
جنسیتزدگی زبانی بهزنانی که در این کنش متقابل زبانی شرکت میکنند و حس میکنند نادیده انگاشته شدهاند احساس از خود بیگانگی و انزوا از فرد میدهد.
جنسیتزدگی زبانی یکی از عواملی است که ممکن است باعث شود زنان تصویری منفی و کلیشهای از خود دریافت کنند و در نتیجه بر انتظارات مردان با خود آنها از آنچه شایسته زن است تأثیر بگذارد.
در این میان حوزه صرف و معنا از حوزههای بروز زبان جنسیتزده است و شواهد واژگانی و معنایی زیادی دال بر وجود زبان جنسیتزده در حوزههای صرف و معنا وجود دارد:
الف - جنسیتزدگی در حوزهی واژگان |
یکی از ملموسترین سطوح هر زبان واژگان و ساخت واژه آن است که همواره محملی برای ظهور فرهنگ و اندیشهی اجتماعی است. یکی از دلایل بروز جنسیتزدگی در اجتماع نیز ورود آن بهحوزهی واژگان است شواهد و بررسیهایی نیز در تأثیر جنسیتزدگی زبانی در حوزهی واژگان زبان فارسی وجود دارد که موارد زیر را آشکار ساخته و بهآن خواهیم پرداخت.
ب - دلالتهای صریح و ضمنی |
یکی از نشانههای جنسیتزدگی زبانی توجه بهنحوه اشارهی این مسئله در میان عبارات و واژگان جنسیتزده است. در همین ارتباط دادههای مورد نظر بهدو گروه با دلالتهای صریح و منفی تقسیم میشوند. این تقسیمبندی به شما نشان میدهد که زبان فارسی جنسیتزده است که گواه شدت آن نیز بوده. دلالت صریح دادههایی بودند که اشاره بهزن در آنها با ذکر واژهای همراه بود که مستقیماً دلالت بر جنسیت مؤنث داشت (واژهی کلیدی) یا مربوط بهاین جنسیت خاص داشت. مثلاً کلمه دختر بهجنسیت مؤنث اشاره میکند و از سوی دیگر از کلمهی شوهر نیز چنین استنباطی میشود.
از میان واژههای کلیدی با دلالت صریح میتوان بهموارد زیر اشاره کرد:
- ۱- اسم خاص (لیلا، کلثوم و...)
٢- باجی، آبجی بگوم، خانباجی
٣- خاتون، خانم، بانو، کدبانو
۴- عمه، خاله، خواهر، دختر
۵- کنیز، کلفت، عروس، زن
٦- مادر، مامان، والده، ماما
٧- ننه، ماده، مرغ، ماکیان
٨- عجوزه، مهریه، عروسک، شوهر
۹- چادر، کوشواره، النگو
نکته بسیار مهم در این دادهها این است که کاربرد واژهی کلید «زن» نسبت بسیاربالایی در میان واژههای کلیدی دیگر برای اشارهی صریح وجود دارد که میتوان گفت: زن دارای دو مفهوم عمده است: (۱ – نماینده جنسیت مؤنث ٢ – همسر مرد.)
دلالتهای ضمنی نیز دادههایی بود که اشاره بهزن در آنها از طریق توجه بهکاربرد واژهها صورت گرفته بود در واقع اشاره بهکار رفته که بهلایههای زیرین معنایی مربوط میشد و بههمین خاطرصراحتا مطرح نشده بود. نکته جالب در این دادهها این است که در بسیاری از آنها بهلحاظ معنایی و واژگانی هیچ اجباری برای منتسب دانستن آنها بهزنان وجود ندارد و صرفاً نحوهی کاربرد آنها در اجتماع فرودست انگاری زبانی زنان را مشخص میکند و از میان دادهها بهموارد زیر میتوان اشاره کرد:
- آش مردان دیر میپزد
اهل خانه
ترشیده
جوانمرد
خانه پدر
خر شدن
ددری
در بررسی بسیاری از دادههای جمعآوری شده مشخص شده است که استفاده بسیار زیاد از دلالت صریح ٧٧٪ نسبت بهدلالت ضمنی ٢٣٪ یعنی بسامد بالای اشارات صریح نشانهی جنسیتزدگی شدید در زبان فارسی است.
اسامی عام (عامنگری) | ▲ |
زبان جنسیت را اینگونه نیز میتوان تعریف کرد که در آن تجارب آدمی از دیدگاهی مردانه ولی بهعنوان هنجاری برای عام مطرح میشوند. روشنترین در این مورد واژهی «آدم یا بنیآدم» است.
– در لغتنامه دهخدا آمده است:
آدم، نخستین پدر، در تداول امروزی مترادف آدم، آدمی، آدمیان، انس، ناس. در مثالهای شاهد آدم، مرد، مردمان، مترادف یکدیگرند. آدم از کوچکی بزرگ میشود. و فروتنی سبب بزرگی مرد میشود. مردمان باید بهیکدیگر یاری دهند.
هنگامیکه یکی از جنسیتها خود را بهعنوان نماینده تمام در زبان مطرح میکند از محدوده جنسیت و نقش جنسی بیرون میآید در حالی که جنسیت مخالف با توجه جنسیت و نقش جز خود تعریف میشود. این پدیده در زبان فارسی بهنفع جنسیت مذکر و بهضرر جنسیت مؤنث مطرح شده است. بهاین ترتیب مرد خود انسانیت و زن غیر و دیگری محسوب میشود. نمونه دیگر واژه «مرد» است که در دادهها زیر نمود پیدا کرده است:
- جوانمرد
رادمرد
مرد باید در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب باشد.
مرد ره بودن
مرد کاری بودن
نامرد
قول مردانه
مثل مرد میمونه
نشانداری | ▲ |
بسیاری از ترکیبهای واژگانی توهینآمیز که در مورد زنان بهکار میروند در این مقوله جای دارند. میلز (۱۹۹۵) در تعریف نشانداری گفته است: «صورت نشاندار صورتی است که از صورت هنجار منحرف شده است». بهعبارت دیگر صورت عادیتر و مهمتر صورت بینشان است. و در بسیاری از موارد زن بهصورت عنصر نشاندار و مرد بهعنوان عنصر بینشان مطرح میشود. از مواردی که نمایانگر نشانداری بهنفع یک جنسیت خاص در زبان فارسی هستند موارد زیر قابل اشاره است:
- الف - در برخی از مواردی از اسامی عام برای اشاره بهکل مقوله استفاده میشود.
ب - واژهی «زنانه» نسبت بهجفت تقابلی خود یعنی «مردانه» بار معنایی کم اهمیتتری دارد.
ج - در زمینه نامگذاری حیوانات نیز نشانداری عمل میکند. مثلاً واژهی اسب بهجای اشاره بهنوع حیوان بهکار میرود اما واژهی مادیان فقط به اسب اطلاق میگردد.
د - گاهی نشانداری بهصورت تقابل صوری خود را نشان داده است. مثلاً در ارتباط با جفت تقابلی عجوز یا عجوزه فقط صورت دوم آن و آنهم بهصورت نشان دار استعمال میشود.
صفات منفی | ▲ |
یکی از شیوههای فرودستانگاری زبانی زنان اشاره دائمی بهوجود صفات منفی در آنان و ایجاد این باور در درون اجتماع و خود آنان است که ذاتاً واجد این صفات منفی هستند. در واقع در این نگرش بدون توجه بهتفاوتهای فردی، صفتی منفی بهعنوان ویژگی خاص یک جنسیت بهکاربرده میشود بیآنکه بهوجود همان صفت در میان افراد گروه متعلق بهجنسیت دیگر اشاره گردد. در این میان به ۱٢ صفت منفی بهزنان اشاره کرد که ٣٣٪ از موارد جمعآوری شده را بهخود اختصاص دارند این صفات عبارتند از: بیوفا، دهنلق، حسود، مکار، توطئهگر، حریص، طماع، پُر گو، کمطاقت، ناقصالعقل و نادان، حقیر و بیمایه، خانهنشین و منزوی، منفعل، فضول.
جنسیتزدگی در حوزه معنا | ▲ |
یکی از راههای اعمال نابرابری زبان بین گویندگان دو جنسیت استفاده از معنا است. در واقع بسیاری از موارد، عبارات و واژگان زبان بهطور ضمنی و با استفاده از مؤلفههای معنایی جنسیتزدگی را ترویج میکنند. بهعبارت دیگر معنا همیشه صورتی طبیعی بهنظر میرسد یعنی در ساختار درونی واژه است. بهعبارت دیگر گاهی معنای واژه گانی در مقابل عامل جنسیت بهگونهای متفاوت و در مقابل فرادست و فرودست عمل میکند. البته گویندگان همیشه این واژگان جنسیتزده را آگاهانه بهکار نمیبرند. البته وقوع این گونه عوامل زبانی محصول وقوع فرایندهای عظیم تری است که شناسایی آنها اولین گام بررسی علمی موضوع است. شوالتر در این خصوص میگوید:
- «وظیفه اصلی منتقدین تأکید بر دستیابی زنان بهزبان از نظر مشخصهها ایدئولوژیکی و فرهنگی بیان است. مشکل این نیست که زبان از بیان آگاهیهای زنان قاصر است، بلکه منع زنان از کاربرد کامل زبان است که آنان را مجبور به سکوت، حسن تعبیر و درازگویی میکند.»
طرفداران برابری جنسیتی همواره بهموارد مختلفی از این جنسیتزدگی معنایی در زبانهای اروپایی اشاره میکنند و بررسی حاضر نشان میدهد که این فرآیند در زبان فارسی نیز وجود دارد.
نظریهی نامگذاری | ▲ |
نظریهی نامگذاری همواره نقش مهمی در بحثهای طرفداران برابری جنسیتی ایفا کرده است. در همین ارتباط کامرون (۱۹۹٠) با اشاره بهتحقیقات صورت گرفته معتقد است که افراد دنیا با دیدگاهی مردسالار و مطابق با باورهای کلیشهای درباره جنسیتها «نامگذاری» میکنند و بر اساس نظر میلز نامگذاری دنیا صرفاً بر اساس انعکاس واقعی یا برچسبهای قراردادی بی ارتباط با آنها نیست بسیاری از محققین معتقدند که زبان نه تنها براساس منافع مردان شکل گرفته بلکه در حقیقت مردانهساز است و زنان مجبورند تجاربشان را از دیدگاه مردان ببینند و خود نقشی در خلق معانی جدید ایفا نمیکنند. البته این دیدگاه توسط برخی از محققین مورد انتقاد قرار گرفت آنها اعتقاد داشتند که لازم نیست زبان را اختراعی مردانه بنامیم تا مبنایی برای نامگذاری بسیاری از موارد زبانی بیابیم. بنابراین میتوان برچسبهایی را که برای خود و دیگران بهکار میبریم بخشی از یک نظام بزرگتر دید که بهگونهای ضمنی و پنهانی ما را در داخل گروههایی براساس قدرت تقسیمبندی میکنند. در این خصوص میتوان بهپدیدههایی مانند کاربرد ساخت منفعل، تحقیر معنایی و کاربرد حسن تعبیر بجای جنسیتی خاص اشاره کرد.
۱- ساخت منفعل |
پالمر معتقد است که بسیاری از زبانها بهجای واژهی «شوهر» از صورت «معلوم فعل» و بهجای «زن» از صورت «مجهول فعل» استفاده میکنند. در این ساخت همواره یک جنسیت نسبت بهجنسیت دیگر اعمال قدرت نموده و خود را در موضع بالاتر قرار میدهد. این حالت را که آن را ساخت منفعل نامیدهاند و در زبان فارسی و کاربرد فعلی بیشترین نمود را داشته است. مانند عبارات زیر:
- از هر کس میتوان دختر گرفت اما بههر کس نمیتوان دختر داد.
شوهرکردن
زن گرفتن
طلاق دادن
طلاق گرفتن
نشان کردن
نشان گرفتن
در تمام این موارد بهجای دختر از افعال «دادن» و «شدن» استفاده شده حال آنکه بهجای مرد افعال «کردن» و «گرفتن» بهکار رفته است.
٢- تحقیر زنان از جنبه معنایی |
کامرون در کتاب زبان و قدرت بیان میکند:
- «در بسیاری از زبانها نوعی قاعده نهفته معنایی یا دستوری وجود دارد که بر اساس آن مرد مثبت و زن منفی است. گویی نوعی شوونیسم مردانه در درون زبان نهفته است.»
در میان واژههای تقابلی در زبان فارسی مواردی وجود دارند که در آنها یک واژه مختص مرد و واژهی متقابل مختص زن است. اما واژه یا جز زنانه معنای ضمنی کاملاً متفاوتی را نسبت بهجفت مردانه خود تداعی میکند. از جمله موارد زیر میتوان بهجفتهای زیر اشاره کرد:
- خانم / آقا
خانم رئیس / آقا رئیس
زنی / مردی
در مورد جفت اول میتوان گفت که واژه خانم علاوه بر معنای اصلی خود دارای بار جنسی نیز هست. حال آنکه واژه آقا چنین حالتی ندارد. در مورد جفت دوم نیز معنای متداعی و ضمنی خانم رئیس عبارت از (مدیر یک خانه فساد) حال آنکه واژه اقا رئیس دارای اعتبار و حرمت مسئول و مدیر یک محل معتبر و آبرومند است. در مورد مثال سوم نیز توضیح معنایی ذکر شده در بخش دوم بهخوبی روشن کننده موضوع است. علاوه بر این نمونههای بسیاری از موارد تحقیر آمیز وجود دارد که از دید کاربران آنها اشاره بهویژگیهای جنسیت مؤنث دارند. بهعبارت دیگر این موارد معادلی برای مردان ندارند (اگر چه برای مردان بهکار بروند). مانند:
- توابع
خاله زنک
دو بخته
زبان مادرشوهر
حمام زنانه
اهل خانه
در واقع برای هیچ یک از موارد بالا و موارد مشابه آنها معادلی ویژه مردان وجود ندارد تا همان مشخصههای معنایی را برای آنان تداعی کند. مثلاً هیچگاه گفته نمیشود: حمام مردانه (به جای حمام زنانه)، زبان پدر شوهر (بجای زبان مادر شوهر) یا عمو مردک (بجای خاله زنک) و...
نکته دیگری که نمایانگر تحقیر معنایی زنان در زبان فارسی است کاربرد واژهها یا عبارات توهینآمیز برای جنسیتی خاص است. مثلاً زنان را بهخاطر عدم جذابیتشان برای مردان مورد توهین قرار میدهند. مانند:
- دختر ترشیده
عجوزه
مادر فولادزره
یا زنان را بهخاطر دارا بودن عقیده و نظر و ابراز آن مورد توهین قرار میدهند و بازتاب این امر در دادههای زیر است:
- آپارتی
سلیطه
آتشپاره
یکی دیگر از موارد جالب توجه کاربرد واژهها و عبارات توهینآمیز خطاب بهمردانی است که از زنی حرف شنوی دارند. مانند:
- زن زلیل
زن مرید
در صورتی که در مقابل حرف شنوی زن از مرد نه تنها مذموم نیست بلکه از ویژگیهای مثبت او محسوب میشود. مانند:
- زن پرهیزکار طاعت دوست با تو چون مغز باشد اندر پوست (اوحدی)
تجربه زنانه حسن تعبیر و تابو (taboo)
یکی از نشانههای جنسیتزده بودن زبان فارسی این است که صحبت درباره برخی تجربههای مشترک زنانه مشکل یا تابو است مگر آنکه از دیدگاهی مردانه مطرح شوند. و «حسن تعبیر» یکی از روشهایی است که از طریق آن با تابوهای بسیاری که زندگی و تجربههای زنانه را تحت سلطه خود گرفتهاند برخورد میشود.
یکی از این ویژگیهایی که نمایانگر همین معضل است واژه «زائیدن» است در واقع هرگاه مادر یا زن با ذکر کلمه «زائیدن» مورد اشاره قرار گرفته عبارت مورد نظر صورتی سخیف و زشت یافته است. و برای بیان مؤدبانه آن نیز از عبارت «بهدنیا آوردن» یا «بچه آوردن» استفاده میگردد که عبارتی فاقد جنسیت است و نگاهی مردانه بهاین مقوله دارد.
در نهایت و بهطور کلی دو دیدگاه در ارتباط با جنسیتزدگی در زبان وجود دارد.
یکی آن که جنسیتزدگی در زبان با ارائه الگوهای فرضیهی نامگذاری موجبات خلق جامعهای جنسیتزده را فراهم میکند و دیگری اینکه جنسیتزدگی جامعه خارج از حوزه زبان قرار دارد و زبان صرفاً بازتابی از جنسیتزدگی نظام اجتماعی است البته معانی در دسترس اهل زبان نیز بخشی از همان نظامی هستند که جنسیتزدگی را ترویج میکنند و اندیشیدن درباره معانی و آگاه کردن دیگران از آن راهی برای کاهش باز تولید مداوم معانی جنسیتزده است. در حقیقت معانی همیشه در انحصار فرهنگها باقی نمیمانند و زبان بهتقاضای جدید گویندگان خود پاسخ میدهد در واقع افزایش آگاهی جامعه منجر بهبروز تحولاتی در کاربرد واژگان زبان میشود حتی اگر این تحولات منجر بهبروز تغییری کلی در نگرشها نگردد ولی باز هم افراد مجبور بهتفکر و بازنگری درنگرشهای خود خواهند شد.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط الهام محمدی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- فاطمه مزبانپور، زبان و جنسیت، سایت آرشیو: سهشنبه ۱٢ آذر ۱٣٨٧
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
سایت آرشیو؛ برگرفته از منبع زیر:
□ مدرسی، یحیی، جامعهشناسی زبان، تهران: انتشارات آگاه
□ دوبوار ،سیمون، جنس دوم، ترجمۀ قاسم صنعوی، تهران: ۱٣٧۹
□ تراد گیل، پیتر، زبانشناسی اجتماعی - درآمدی بر جامعه و زبان، ترجمۀ طباطبایی، محمد تهران: آگاه، ۱٣٧٦
□ نجفی، ابولحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱٣٧٨
□ صفوی، کوروش، نگاهی تازه به معناشناسی، نشر مرکز
□ پاکنهاد جبروتی، مریم، فرادستی و فرودستی در زبان، تهران: نشر گام نو
□ cameron dabora (۱۹۹٠) the feminist critique of language.uk – roultege pub
□ mills sara (1995) - feministic-stylistic-roultege