دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

چرخی، غلام‌نبی خان

از: دانشنامه‌ی آریانا

غلام‌نبی خان چرخی


فهرست مندرجات
چهره‌های سیاسی افغانخاندان چرخی

ژنرال غلام‌نبی خان چرخی (زادۀ ۱٨۹٠ م - درگذشتۀ ۱۹٣٢ م)، یکی از چهره‌های برجسته‌ی جنبش امانی، دیپلمات و وزیر مختار افغانستان در مسکو و پاریس بود.


زندگی‌نامه
غلام‌نبی خان چرخی

غلام‌نبی خان، پسر غلام‌حیدر خان چرخی سپه‌سالار، در سال ۱٨۹٠ میلادی، در شهرستان چرخ استان لوگر زاده شد. پدرش که در جنگ دوم افغان و انگلیس از جمله سران مجاهدین به‌شمار می‌آمد، یکی از ارکان مهم دولت - یا به قول سید مهدی فرخ شخص اول - زمان امیر عبدالرحمان خان بود.

غلام‌نبی خان و غلام‌جیلانی خان برادر او، در عهد امیر حبیب‌الله خان به جرم قتل میرزا عبدالاحمد خان، یکی از کارمندان دولت زندانی شدند. سید مهدی فرخ می‌نویسد: «غلام‌نبی خان و غلام‌جیلانی خان، هر دو برادر با مسجدی خان، به‌واسطه‌ی اتهام به قتل یکی از اقوام خود مدتی محبوس بودند.» اما شاه امان‌الله، این دو برادر و سایر افراد خانواده‌ی آن‌ها را مورد لطف ملوکانه قرار داد و به مشاغل مهم لشکری و سیاسی گماشت. به‌نوشته‌ی سید مهدی فرخ: «[در این میان، غلام‌نبی خان] بعد از چندی به وسایل معموله‌‌ی مملکتی مستخلص و به رتبه‌ی برگد قشونی و فرقه‌مشر (سر تیپ) نایل گردید.»

همو می‌افزاید: «در موقع جنگ اخیر با انگلیس‌ها (جنگ سوم افغان و انگلیس)، به‌واسطه‌ی نفوذ پدرش در سرحدات شرقی، به‌آن طرف مأمور و بعد به سمت وزیر مختاری مسکو تعیین گردید. پس از مراجعت از روسیه، به معاونت وزارت خارجه منصوب و در سال ۱٣٠٣ خورشیدی، هنگام انقلاب خوست و منگل، مأمور لهوگرد (لوگر) شد و بعد به حکومت سمت جنوبی تعیین و به‌واسطه‌ی نفوذ پدر و طایفه‌ی خود موفق و فاتح گردید. در سال ۱٣٠۵، به وزیر مختاری پاریس منصوب شد.»

در زمان حکومت حبیب‌الله کلکانی، غلام‌نبی خان چرخی با کمک نظامی شوروی به مزارشریف آمد، اما از آن‌جا که شاه امان‌الله کشور را ترک گفت، وی هم به شوروی بازگشت. میر محمدصدیق فرهنگ در این باره می‌نویسد:

    «در ماه مه، غلام‌نبی خان چرخی با یک لشکر مختلط، مرکب از افغانان مهاجر که بیشتر هزاره‌ی بربری بودند و حدود هشتصد تن از افراد اردوی سرخ به سرداری کلنل کی. ام. پریماکوف، وابسته‌ی نظامی سابق شوروی در کابل که آن‌ها هم لباس ملکی به تن داشتند، در زیر حمایت چند فروند هواپیما از آب آمو گذر کردند و به‌سوی مزارشریف هجوم آوردند. به‌علاوه، در این اردو، یک تعداد صاحب‌منصب جوان افغان که در ترکیه تحصیل کرده بودند، برای امداد به شاه امان‌الله نیز شرکت داشتند. از سوی دیگر، شیرعلی خان، صاحب‌منصب اردوی سقاوی که در رأس قوای مزار قرار داشت و با نیروهای تحت امرش در دهدادی مستقر بود، تا حد توان به مقابله با غلام‌نبی خان برخاست. در این دفاع، یک عده از افراد ملکی به‌ویژه ترکمن‌های مهاجر به رهبری خلیفه قزل‌ایاق و مردم محلی به رهبری داملای عرب به همکاری با ارتش سقاوی پرداختند. اما نیروی غلام‌نبی خان و همکاران شوروی او، در سایه‌ی تفوق ابزار نظامی و کاربرد نیروی هوایی برتری حاصل کرده، علی‌رغم جانفشانی مدافعان، مزار و دهدادی را فتح نموده و از تاشقرغان به‌سوی ایبک گذر کردند. هرچند حبیب‌الله نیروی تازه‌دمی به قیادت سید حسین، نایب‌السلطنه، به آن‌سو گسیل داشت، اما لشکرش در تاشقرغان با شکست مواجه شد. در این هنگام، در حالی‌که نیروی نظامی غلام‌نبی خان به‌سوی کابل در حرکت بود، ناگهان اردوی کمکی شوروی افغانستان را ترک گفت. با وجود این، غلام‌نبی خان به عملیات نظامی خود ادامه داد و به این فکر بود تا از مسیر بامیان به کابل لشکر بکشد. اما چون خبر خروج شاه امان‌الله از کشور به او رسید، ناگزیر نیرویش را واپس به مزار خواسته، خود و همراهانش به شوروی باز گشتند.»

پس از آن‌که شاه امان‌الله در ۴ جوزا ۱٣٠٨ و غلام‌نبی خان چرخی در ۱٠ جوزا همان‌سال افغانستان را ترک گفتند، دولت امانیه از ریشه برافتاد.

در هنگام جلوس محمدنادر شاه بر تخت سلطنت، غلام‌نبی خان و برادرانش در خارج از کشور به‌سر می‌بردند. در ابتدا، نادرشاه با خانواده‌ی چرخی از در دوستی پیش آمد و به ترتیب، غلام‌نبی خان و غلام‌صدیق خان را به سفارت کبری و وزارت مختاری در ترکیه و آلمان گماشت. اما پس از آن‌که مناسبات نادرشاه با شاه امان‌الله به‌هم خورد، غلام‌نبی خان سفارت ترکیه را ترک گفت و طی یک نامه‌ی سرگشاده به نادرشاه پیشنهاد کرد که برای رفع اختلاف در کشور، از مقام شاهی چشم بپوشد و انتخاب شاه را به آرای مردم محول سازد.

به نوشته میر محمدصدیق فرهنگ، با وجود این مخالفت، هنوز مناسبات بین خانواده‌های نادرشاه و چرخی، به‌کلی قطع نشد. زیرا، غلام‌صدیق خان برادر غلام‌نبی خان، همچنان به خدمت خود در برلین ادامه داد و در سال ۱۹٣۱ میلادی، به‌ کابل سفر کرد و برادر دیگرش غلام‌جیلانی خان هم به افغانستان آمد. به نظر فرهنگ، شاید قصد آن‌ها از آمدن به افغانستان، خروج افراد خانواده‌شان از این کشور بود؛ اما حکومت به آن‌ها فرصت نداد و در واقع، زنان و کودکان را در کابل گروگان نگه‌داشت.

در این ایام، حزب سری شاه امان‌الله که در تبعید (اروپا) به‌سر می‌برد، شکل گرفت؛ ژنرال غلام‌نبی خان چرخی، یکی از بنیان‌گذاران این حزب بود. میر غلام‌محمد غبار می‌نویسد:

    «روشن‌فکران افغان در اروپا، ضرورت تأسیس یک حزب برای مبارزه سیاسی علیه رژیم محمدنادر شاه را احساس کردند. هیأت رهبری این حزب، برخی از هوادار شاه امان‌الله، نظیر: محمود طرزی، غلام‌نبی خان چرخی، شجاع‌الدوله خان، غلام‌صدیق خان چرخی، عبدالهادی خان، عبدالحسین خان عزیز بودند، و در رأس آن‌ها خود شاه امان‌الله قرار داشت.»

افزون بر این، فعالان این حزب شامل عده‌ای از روشنفکران (جمعی از دانشجویان افغانی و شماری از کارمندان سفارتخانه‌های افغانستان) مستقر در اروپا و ترکیه بودند که به فعالیت مخفی خود ادامه می‌دادند. نخستین هدف این حزب براندازی رژیم نادرشاه ﻭ ﭘﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﯼ یک حکومت ملی در افغانستان بود. با این وجود، جاسوسان حکومت توانستند میان مبارزان رخنه کنند و گزارش‌های فعالیت آن‌ها را به‌طور کامل نزد نادرشاه بفرستند. غبار می‌نویسد:

    «مرام‌نامه‌ی حزب در استانبول تسوید و در برلین مطالعه و در سویس مطرح بحث یک جلسه‌ی سری قرار گرفت و تصویب‌های چند به‌عمل آمد. در این جلسه شاه امان‌الله خان و عده‌ای از سفرای معزول و بر سرکار افغانی هم شرکت داشتند. یکی از این سفرا، عبدالحسین خان عزیز، وزیر مختار در روم بود. بعدها فعالان حزب دریافتند که این سردار نقابدار تصویب‌های این جلسه را به نادرشاه فرستاده و خظر جدی را متوجه اعضای جلسه نموده است. هم‌چنین جاسوس دیگر دولت موفق شد تمام اسناد و مکاتبات خصوصی غلام‌نبی خان چرخی، سفیر مقیم انقره را به‌دست آورد و فتوکپی‌های آن را به دارالتحریر شاهی افغانستان برساند. یک قسمت این مکاتبات که از طرف شاه امان‌الله خان، شجاع‌الدوله خان، برخی دانشجویان افغان و ... بود، به‌ آدرس غلام‌نبی خان فرستاده شده و به وضاحت مسیر حرکت و اقدام‌های حزب علیه حکومت نادرشاه را نشان می‌داد.»

باز هم به‌نوشته غبار، یکی از اقدام‌های عملی حزب این بود که غلام‌نبی خان چرخی به‌کابل آمد و به‌طور مخفی اما دلیرانه مشغول فعالیت شد. دامنه‌ی این فعالیت از کابل و لوگر تا درون استان پکتیا کشیده می‌شد. با این حال، فرهنگ به نقل از ال. ادامک می‌نویسد: «در سال ۱۹٣٢، پس از تبادله‌ی نامه‌ها بین غلام‌صدیق خان و محمدنادر شاه، غلام‌نبی خان هم به‌ظاهر با حکومت آشتی کرده و در ماه اکتبر به اتفاق شاه‌ولی خان به کابل آمد. نادرشاه از او با گرم‌جوشی پذیرایی نمود و به موجب یک روایت، پیشنهاد کرد تا بین جوانان دو خانوداه وصلت صورت بگیرد؛ اما غلام‌نبی خان از قبول این امر طفره رفت و هم‌چنان پیشنهاد دیگر شاه مبنی بر اقامت در خارج و خودداری در امور سیاسی در بدل حقوق مستمری را بی‌جواب گذاشت.»

به گفته‌ی او، در کابل هواداران شاه امان‌الله به‌دور غلام‌نبی خان گرد آمدند و خانه‌ی او حیثیت پایگاه مخالفان حکومت را پیدا کرد. همو می‌افزاید: «او در ولایت پکتیا و لوگر و بلخ و کابل شخصاً و در ولایت ننگرهار به‌واسطه نام پدرش غلام‌حیدر خان سپه‌سالار چرخی نفوذ داشت و این نفوذ به محبوبیت وی می‌افزود. در حالی‌که تمام حرکات او از گذشته تحت نظر بود و سلطنت از جزئیات فعالیت او مطلع بود...»

    او هنگام اغتشاش بچه‌ی سقا در روسیه و ولایات بلخ و میمنه، جوانی به‌نام عبدالحکیم خان را به معیت خود داشت که چیزی از این جوان پوشیده نبود (بعدها او در دولت جدید وزیر و والی گردید). این جوان به‌طور مخفی به‌دسته‌ی ‌ها‌ افغانستان وابسته بود و حرکات غلام‌نبی خان را مراقبت می‌کرد. هم‌چنان وقتی‌که غلام‌نبی خان در انقره بود، از طرف محمداکبر خان، کاتب خود مراقبت می‌شد. این شخصی نیز بعد از این خدمت، جز رجال درجه دوم حکومت قرار گرفت.

پس از ورود غلام‌نبی خان به کابل، قبیله‌ی دری خیل جدران، بخشی از مردم سمت جنوبی، علیه حکومت نادرشاه به‌پا خاستند و شاه، شاه‌محمود خان، برادر خود را با نیروی نظامی برای دفع این غایله به آن‌سو فرستاد. به نوشته‌ی فرهنگ، بعدها حکومت این شورش را ناشی از تحریک غلام‌نبی خان وانمود کرد که محرز نیست. او می‌نویسد:

    «تصدیق این ادعا نظر به کوتاه بودن فاصله‌ی زمانی بین رسیدن غلام‌نبی خان به کابل و آغاز شورش مشکل است. به‌خصوص با در نظر گرفتن فقدان وسایل حمل و نقل و مخابره در آن‌زمان.»

به‌هر حال، روز ۱٦ عقرب ۱٣۱۱، هنگام نماز عصر، سریاور حربی‌شاه (ژنرال سید شریف خان کنری) با ماشین مخصوص سلطنتی پشت دروازه‌ی خانه‌ی غلام‌نبی خان رسید و پیام شاه را بدو ابلاغ کرد: «اعلی‌حضرت به شما سلام می‌رساند و می‌فرمایند که امروز هوا خوب است‌. اگر میل داشته باشید، من منتظرم، بیایید که یکجا هواخوری برویم‌، وگر میل نداشته باشید، خیر.»

    چون چند بار دیگر چنین دعوتی از طرف شاه از غلام‌نبی خان در کابل به‌عمل آمده بود، این‌بار غلام‌نبی خان پذیرفت و به همراه برادر خود غلام‌جیلانی خان و جمعی دیگر به سمت قصر دلگشا حرکت کردند؛ همین‌که غلام‌نبی خان از موتور پایین آمد، به او گفته شد که شاه هم اکنون تشریف می‌آورند. غلام‌نبی خان و همراهانش منتظر ایستادند. در این لحظه شاه آمد و بین غلام‌نبی خان و شاه‌، موتور حایل گردید. شاه در پهلوی موتور ایستاد و غلام‌نبی خان و همراهانش رسم تعظیم به‌جا آوردند.

    شاه بدون آن‌که جواب سلام بدهد، روی به‌سمت غلام‌نبی خان کرد و گفت‌: «خوب غلام‌نبی خان‌! افغانستان به شما چه بد کرده است که شما خیانت می‌کنید؟» غلام‌نبی خان جواب داد: «افغانستان می‌شناسد که خائن کیست‌.»

شاه که پس از شنیدن پاسخ غلام‌نبی خان رنگش پرید و اعضایش به رعشه درآمد، به گارد محافظ دستور داد که «بزنید». غبار می‌افزاید:

    سپاهیان گارد جلو آمدند و غلام‌نبی خان را بر روی خاک انداختند، در حالی‌که برادر و همراهان وی شاهد این منظره بودند. غلام‌نبی خان به‌عجله دستمال خودش را از جیب کشیده در دهن فرو برد تا در زیر ضربات تفنگ دشمن صدای ناله او بیرون نیاید. گارد شاهی با قنداغ تفنگ شروع به زدن کردند. نادرشاه ایستاده بود و تماشا می‌کرد، امّا می‌لرزید. ناگهانی فریاد کرد که «بزنید تا بمیرد.» سید شریف خان یاور جلو آمد و به سپاهیان دستور داد که «با میله تفنگ بزنید.»

    این‌گونه بود که میله‌های فولادین تفنگ عموداً بر پشت و پهلوی غلام‌نبی خان فرو رفت و استخوانی سالم در بدن او باقی نماند. این قصابی ۱٨ دقیقه تمام ادامه داشت. شاه فرمان داد که جنازه او را که به‌شکل تکه‌های گوشت درآمده بود، نزد خانواده‌اش منتقل سازند و تمام همراهان غلام‌نبی خان نیز به زندان ارگ رفتند.

فردای آن‌روز، مسأله‌ی قتل غلام‌نبی خان با پاره‌ای اوراق به‌عنوان سند اثبات جرم، به مجلس وزرا ارئه شد و آن را این مجلس تصویب کرد. سپس، مجلس نمایندگان برگزار شد و این مجلس نیز مهر صحه به اتهام‌های وارده از جانب حکومت مبنی بر خیانت غلام‌نبی خان گذاشت. اما به‌گفته‌ی فرهنگ هیچ‌یک از این اقدام‌ها نتوانست این حقیقت را که مجازات پیش از محاکمه تطبیق شده بود، تغییر دهد و ذهنیت جامعه را به عادلانه بودن این قتل قانع نماید. او می‌نویسد:

    حتی سر فریزر تتلر، وزیر مختار برتانیا در کابل که خود از هواداران نادرشاه و برادرانش بود، نیز نتوانست از محکوم کردن این حرکت خودداری کند و آن را یک عمل قرون وسطایی خواند.

با این حال، روزنامه‌ی اصلاح، در ۹ نوامبر ۱۹٣٢ میلادی، نوشت: «غلام‌نبی خان، به جرم خیانت اعدام و برادرش غلام جیلانی خان با ابنای اعمام‌شان جانباز خان و شیراحمد خان زندانی شده‌اند.»

یکسال بعد، ژنرال غلام‌جیلانی خان چرخی‌، و دیگر اعضای خانواده‌ای او نیز به دار آویخته شدند. به این صورت داستان خاندان چرخی، خاندان مبارز و ملی که انگلیس‌ها آن‌ها را «شرور» می‌نامیدند و در مقابل‌، از خاندان نادرشاه تمجید می‌کردند، به پایان رسید.


[] يادداشت‌ها





[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها
مهدیزاده کابلی، چهره‌های سیاسی و فرهنگی افغانستان (دست‌نویس)
همان‌جا
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱۵
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱۵؛ فرخ، ص ۱٨٦
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱۵
فرخ، ص ۱٨٦
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱۵
فرخ، ص ۱٨٦
همان‌جا؛ محمدآصف فکرت در پاورقی همین صفحه می‌نویسد: «غلام‌نبی خان چرخی در سال ۱۹٢٨ میلادی، وزیر مختار مسکو شد.»
فرهنگ به نقل از: آر. ستیوارت، ص ۵٢٠
خلیلی، ص ۱۹
فرهنگ به نقل از: آر. استیوارت، ص ۵٧٠؛ رجوع شود به: فرهنگ، ج ۱، صص ۵٨۵-۵٨٦؛ محمدآصف فکرت در پاورقی صفحه ۱٨٦ کتاب «کرسی‌نشینان کابل» می‌نویسد: «در سال ۱۹٢۹ میلادی، غلام‌نبی خان با سپاهی از افغان‌های تحصیل‌یافته‌ی ترکیه، از سرحد شمال وارد افغانستان شد و مزارشریف را متصرف گردید، ولی هنگامی که از فرار امان‌الله خان باخبر شد، میدان را به سپاهیان بچه‌ی سقا گذاشت (گروهی سپاهیان همراه او را از اهالی شوروی دانسته‌اند)».

فرهنگ، ج ۱، صص ٦۱۵-٦۱٦؛ به نقل از: ال. ادامک، ص ۱۹٣
غبار، ج ٢، ص ۱۱۴
همان‌جا، ص ۱۱۵
همان‌جا، صص ۱۱۴-۱۱۵
همان‌جا، ص ۱۱٦
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱٦
همان‌جا
غبار، ج ٢، ص ۱۱٦
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱٦
غبار، ج ٢، ص ۱۱٧؛ اما میر محمدصدیق فرهنگ روایت اندکی متفاوت از میر غلام‌محمد غبار دارد. او می‌نویسد: «بعدها معلوم شد که به روز ٨ نوامبر نادرشاه، سید شریف خان، سریاور خود را به خانه‌ی غلام‌نبی خان فرستاده، او و برادرش غلام‌جیلانی خان را به قصر دلگشا احضار کرد. آشکار نیست که غلام‌نبی خان از قصد و نیت شاه آگاهی داشت یا نه، اما وی و برادرش به اتفاق سریاور به دلگشا رفتند و در انتظار فرود آمدن شاه در زیر پلکان توقف کردند. اندکی بعد شاه از طبقه‌ی بالا فرود آمد و چون چشمش به غلام‌نبی خان افتاد، با خشم و غضب او را مخاطب ساخته و به‌دسیسه و سازش متهم نمود و دشنام و سقط گفت. غلام‌نبی خان در مقام دفاع برآمد و به شاه گفت که از دشنام به پدرش خودداری کند، زیرا او مرد غازی بود. شاه بیشتر برافروخته شد و به سریاور امر داد تااو را بزند. چون وی به حواله نمودن مشت و سیلی به سر و روی وزیر مختار آغاز نهاد، شاه گفت: «چنان بزن که بمیرد». آن‌گاه سریاور تفنگ یکی از افراد محافظ شاهی را گرفته، خودش و سایر افراد نظامی غلام‌نبی خان را با ضربات قنداغ به قتل رساندند. پس از آن شاه امر داد تا برادرش غلام‌جیلانی خان و دو پسر کاکایش جانباز خان و شیرمحمد خان را به زندان بسپارند. هم‌چنان به امر او خانه و مال و منال ایشان مصادره گردید و افراد خانواده‌شان اعم از زن و مرد و کودک محبوس شدند.» ( فرهنگ، ج ۱، صص ٦۱٦-٦۱٧)
غبار، ج ٢، ص ۱۱٧
فرهنگ، ج ۱، ص ٦۱٧
همان‌جا، ص ٦۱٦
غبار، ج ٢، ص ۱۱٨؛ وارتان گریگوریان، در کتاب ظهور افغانستان نوین می‌نویسد: «از سال ۱۹٣٢ به بعد، حکومت نادر توسط یک سری حوادث به‌صورت جدی تکان خورد. رشته‌ی حوادث در نوامبر شروع شد، زمانی‌که حکومت با ترس از فعالیت‌های احتمالی غلام‌نبی، از نماینده‌ی پیشین افغانستان در مسکو و حامی سرسخت امان‌الله خواست که حقوق بازنشستگی مناسب را بپذیرد، افغانستان را ترک و از سیاست دوری کند. طبق منابع رسمی افغان‌ها، غلام‌نبی در حالی‌که وانمود می‌کرد پیشنهاد را در نظر دارد، تلاش کرد تا شورشی را در ولایت جنوبی به راه اندازد. او پیش از آن‌که به‌حضور شاه خوانده شود، با دلایل محکمی متهم شده بود. نادر دستور داد فوراً او را اعدام کنند. براساس گزارش فریزر تیتلر، «یک‌چنان اقدام شتابزده‌ای اشتباه اصلی بود، شاید آن تنها اشتباه در قضاوت مهمی باشد که نادرشاه در کارهای خود مرتکب شد... در همان زمان سعی کرد اشتباه خود را با قرار دادن دلایل متقن بر محکومیت غلام‌نبی در پیش سه نفر جدا، که تصدیق کرده بودند وی اعدام شود، ترمیم کند. اما عمل استبدادی شاه، احساسات زیادی را در سراسر کشور بر علیه وی دامن زد.» تخلف آشکار نادر از پروسه‌های اصلاح قانونی که تحت قانون اساسی ۱۹٣۱ اعطا شد، آزردگی گسترده‌ای باعث شد؛ اعدامی که او انجام داده بود، به‌نظر می‌رسید موردی از کینه‌جویی شخصی باشد. کشمکش‌های سیاسی بین عناصر طرفدار امان‌الله و سلسله‌ی حاکم به این ترتیب ابعاد وسیع‌تر به‌خود گرفت، و دشمنی خونینی بین خانواده‌ی مصاحبان و خانواده‌ی چرخی پدید آمد» (رجوع شود به ص ۴۱٦).


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها

مهدیزاده کابلی، چهره‌های سیاسی و فرهنگی افغانستان (اثر چاپ‌نشده)؛ برگرفته از منابع زیر:
فرخ، سید مهدی، کرسی‌نشینان کابل، به‌کوشش محمدآصف فکرت، تهران: مؤسسه‌ی پژوهش و مطالعات فرهنگی، چاپ نخست - تابستان ۱٣٧٠ خ.
فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنچ قرن اخیر (جلد اول - قسمت دوم)، قم: مؤسسه‌ی مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ اول - پاییز ۱٣٧۱ خ.
غبار، میر غلام‌محمد، افغانستان در مسیر تاریخ (جلد دوم)، تهران: انتشارات جمهوری، چاپ اول بی‌تا.
خلیلی، خلیل‌الله، نخستین تجاوز روسیه در افغانستان، اسلام‌آباد: بی‌جا، چاپ ۱٣٦٣ خ.
گریگوریان، وارتان، ظهور افغانستان نوین، ترجمۀ علی عالمی کرمانی، تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ دوم - تابستان ۱٣٨۹


[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها:افغانستان‌شناسیزندگی‌نامه‌هاچهره‌های سیاسیقربانیان استبداد در افغانستان