|
بیستوسه سال
فهرست مندرجات
.
پیشگفتار
یست و سه سال کتابی دربارهی زندگی محمد، پیامبر اسلام نوشتهی علی دشتی نویسندهی ایرانی است. این کتاب در سال ۱۹۷۳ میلادی نوشته شده، اما به دلایلی در سال ۱۹۷۴ در بیروت انتشار یافته است. پس از انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۹۷۹ میلادی، دشتی نوشتههای خود را توسط گروههای زیر زمینی مخالف دولت جمهوری اسلامی ایران منتشر ساخت. این کتاب از کتابهای ممنوعه در ایران بهشمار میآید.
دشتی در این کتاب عقاید پایه مسلمانان را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است قرآن متن مستقیماً فرستاده شده از سوی خدا نیست، بلکه سخنان محمد و ناشی از وجدان پاک و سیرت وی و مداقات او در رفتار آدمیان و طبیعت، بوده است. همچنین دشتی بر این باور بود که قرآن چیز جدیدی برای ارائه نداشته بلکه محمد تنها افکار و عقاید دیگر را به انتخاب خودش جمعآوری کرده و با مخلوطی از مسایل شخصی، مدعی ارائه کلام خدا شدهاست. تلاش دشتی در این کتاب تمرکز ویژهای روی نشان دادن شخصیتی دوگانه از محمد دارد و معتقد است پیامبر اسلام پس از هجرت از مکه به مدینه و دست یافتن به ارتشی نسبتاً قوی دچار دگرگونیهایی شد.
شادروان علی دشتی یکی از بزرگان عرصه خِرَد و اندیشه، و در زمرهی نامیترین سیاستمداران، نویسندگان و محقّقان دوران معاصر کشورمان بوده، از وی آثار گرانبها و ارزشمند فراوانی برجای مانده است. آنچه در تمامی آثار وی مشهود است، احساسات و عواطف پاک و سرشار از محبّت انسانی است که با مهرورزی فراوان، میکوشد تا گرد و غبارِ خرافات و اوهام را نه با خشونت، که با آرامی و رأفت از چهره انسانها بِزُداید. وی در پیکار خود علیه تعصّبات و خرافات، با آرامش و متانتی شگرف که از خصوصیات اخلاقی وی بهشمار میرفت، تنها شواهد و دلایل مستحکم خود را ارائه نموده و در تمامی این مباحثات، همواره از مخالفان با کمال احترام نام برده و هرگز در جملات او اهانتی به فرد یا گروهی مشاهده نمیشود.
هنگام مطالعه نوشتهی او پیرامون آثار و شخصیت شاعران پرآوازهی ایرانزمین، در کتابهایی چون «نقشی از حافظ»، «قلمرو سعدی»، و «سیری در دیوان عاشقانهترین غزلیات ادب فارسی، شمس» آرامش و عشقی لذتبخش در خواننده ایجاد میشود؛ و هنگام مطالعه نوشتهی او پیرامون شخصیتهای سیاسی بزرگ ایران، در کتابی چون «پنجاه و پنج» خواننده با صداقتی غیر قابل تردید مواجه شده و گویا خود را با شخصیتهای کتاب همراه و همگام مییابد؛ ولی فراتر از این کتابها، هنگام مطالعه کتاب «بیستوسه سال»، که به حق شاهکار همیشه جاودان این نویسنده بزرگ میباشد، اوج اندیشه و بزرگواری و صداقت را در تک تک کلمات نویسنده دیده و شگفتزده میشویم که نویسنده توانمند، در عین اینکه بنیان و ریشهی طرز فکر مورد بررسی را با دلایل قطعی و مستحکم به زیر سؤال برده، سُست میکند و اوج ناراستی و نادرستی را در گوشه گوشه این پندارها نشان داده و تار و پود بههمتنیدهشدهی این نمدِ پوسیده را از هم میشکافد، همواره از بنیانگزاران آن با احترام یاد کرده و هرگز از محور ادب خارج نمیگردد.
هدف او تنها روشنگری است و میخواهد حقیقت را آشکار نماید. او بهخوبی آگاه است که قضاوت وظیفه او نیست و لذا در همه حال، قضاوت را بهخود خواننده واگذارده است. خواننده میتواند با مطالب و استدلالات غیرمغرضانه این کتاب واقعبینانه و بدون تعصّب برخورد نموده و ضمن پی بردن به بسیاری واقعیات، به جستجوی بیشتر مشتاق شود، و یا میتواند به پیروی از احساسات و اعتقاداتِ گذشته خود، استدلالات کاملاً منطقی و عقلانی این کتاب را نادیده گرفته و به یکباره از آنها روی گردانده، بیاختیار عنان عقل خویش را بهدست امواج سهمگین اعتقادات، احساسات، و پندارهای خرافی گذشته سپارد.
آنچه مهّم است، اینست که دلایل و شواهد ارائه شده در این کتاب که همگی از بطن خودِ اسلام و قرآن استخراج شدهاند، چنان محکم، منصفانه و بدیهیاند که خواننده مشتاقِ حقیقت را راهی جز تسلیم و بازنگری در اندیشهی گذشته خویش باقی نمیماند. تصمیمگیری پس از آن با خود خواننده است، انکار عقل سلیم و فروغلطیدن به پندارهای موهوم و موروثی و آداب و سنن گذشته، و یا آزادسازی سیمرغ بلندپرواز عقل از کهنه قفسِ خرافات و جهل و پرواز دادن آن تا قلّهی سر به فلک کشیدهی حقیقت، آزادی و انسانیت. در همین راستا، شادروان علی دشتی بهصراحت و بیپروا در مورد کتاب معروف خود تحت عنوان «پنجاه و پنج» اظهار میکند که:
- «غم اینم نیست که این مجموعه تا چه حد مطبوع طبع خوانندگان باشد، ولی میتوان به آنها اطمینان داد که از راه و رسم راستی و مرّوت انحرافی صورت نگرفته است»
و در دنبالهی آن جملهی از «روسو» ذکر مینماید که:
- «آزادی در هرحال و هر وضع، ملک حقیقی انسان است، کافیست شخص خود را بنده ندانسته و اسیر افکار و عقاید دیگران نشود».
شخصیّت واقعی محمّد، بنیانگزار اسلام، و همچنین تاریخ صدر اسلام همواره در هالهی از ابهامات، خرافات، داستانسراییها و گزافهگوییها مخفی بوده و اگرچه تاکنون صدها و هزاران کتاب در این مورد نگاشته شده، بهندرت میتوان کتابی یافت که صادقانه و واقعبینانه به شرح وقایع و اتفاقات پرداخته و از هجوم طوفان سهمگین خرافات، تحریفات، و احیاناً فریبکاریها و غرضورزیها در امان مانده باشد. در همین زمینه در نوشتهی شادروان علی دشتی میخوانیم:
«هزارها کتاب درباره زندگی و حوادث بیست و سه ساله ظهور و افول او (محمّد) و همه کردارها و گفتارهای این مرد فوقالعاده نوشته شده است و تحقیقاً از او بیش از تمام رجال تاریخی قبل از او اسناد و مدارک و قوانین در دسترس محققان و پژوهندگان قرار گرفته است، معذالک هنوز کتاب روشن و خِرَدپسندی درباره وی (محمّد) نوشته نشده است که سیمای او را عاری از گرد و غبار و اغراض و پندارها و تعصّبات نشان دهد».
سپس ضمن اشاره به اوج خرافهپرستی و عقاید نادرستی که در جامعه کنونی ایران مشاهده میشود، و با پیشبینی انعکاسی که مطالب این کتاب در میان این جامعه برپا خواهد کرد، مینویسد:
- «... نه، من نه در خود چنین شکیب را سراغ دارم و نه آن همّت را که با امواج کوه پیکر و مقاومتناپذیر خرافات به ستیزه برخیزم... راست و صریحتر گویم،... تحت تأثیر عقیده، خِرَد و ادراک آدمی از کار میاُفتد. چنانکه میدانیم، عقایدی از طفولیت به شخص تلقین شده و زمینه اندیشهی او قرار میگیرد و آنوقت میخواهد همه حقایق را به آن معتقدات تلقینی که هیچ مصدر عقلائی ندارند منطبق سازد...».
بهراستی محمّد که بود؟ چه خصوصیاتی داشت؟ چه ویژگیهای مثبت و احیاناً منفی در شخصیت او یافت میشد؟ آیا او همان مردی است که در مکّه با آرامش و مهربانی و متانت موعظه میکرد، مردم را به خوبیها فرا میخواند، و به پیروان سایر ادیان احترام فراوان میگذاشت؛ و یا همان فرماندهی است که در مدینه فقط در یک روز فرمان گردنزدن و قتلعام بیش از هفتصد مردِ یهودی ساکن آن شهر را داده، اموال و زنان و دختران آنها را بین خود و دیگر مسلمانان تقسیم نمود؟ آیا او همان مردی است که در آغاز جوانی با زنی سالها مسنتر از خود ازدواج کرده و سالیان دراز با او وفادارانه زیست، و یا همان مردی است که در سالهای آخر عمر، دهها زن و دختر جوان و زیباروی در حرمسرای خود داشته و مرتباً به تعداد آنان میافزود و صدها آیه و حدیث در توجیه آن ذکر میکرد؟ راستی، کدامیک از روایاتی که در مورد او گفتهاند و شنیدهايم منطبق با واقعیت و کدامیک خلاف حقیقت و مخالف متون اسلامی و قرآن است؟ ما که داستانها از قدرت اعجاز فرزندان و فرزندزادگان و نوادگان محمّد، از هر امام و امامزاده مجهولالنسب، و حتی اقوام و خویشاوندان آنها شنیدهايم، آیا میدانیم که خودِ محمّد واقعاً هرگز معجزهی نداشته و خودِ او بیش از بیست بار در آیات قرآن بر این مورد تأکید کرده است؟
در مورد کتاب قرآن چه میدانیم؟ آیا واقعاً این کتاب معجزه محمّد، یا آنگونه که گفتهاند، معجزهی جاوید است؟ آیا واقعاً از نظر فصاحت و بلاغت بیمانند است؟ آیا واقعاً اگر جنّ و انس جمع شوند نخواهند توانست حتی آیهی مانند آیهی آن بیاورند؟ از اینگونه سخنان بسیار شنیدهايم و اکنون بد نیست کمی هم با نظر محّققانی که به بررسی قرآن از نظر فصاحت و بلاغت پرداخته و معتقدند اشکالات و ایرادات فراوان لغوی، معنایی، صرف و نحوی، تاریخی، علمی و... در آن یافتهاند آشنا شویم.
با تاریخ صدر اسلام چقدر آشنایی داریم؟ اسلام در آغاز چگونه ظاهر شد؟ چگونه رشد کرد؟ چه تفاوتی بین سالهای اول اسلام در مکه و سالهای بعد از هجرت به مدینه وجود داشت؟ مسلمانان فقیری که تازه از مکه به مدینه مهاجرت نموده بودند، از چه راهی مخارج زندگی خود را تأمین مینمودند؟ رفتار مسلمانان با سایر اقوام و قبیلهی شبه جزیره عربستان در زمان محمّد چگونه بود؟ تفاوت عمده بین سورهی مکی و مدنی چیست؟ شخصیت محمّد در این دو زمان چه تفاوتهایی را نشان میدهد؟ بنیانگزار اسلام را کدام باید دانست، آن پیغمبر رئوف مکّی یا آن فرمانده جبار مدنی؟
شادروان «علی دشتی» در کتاب «بیستوسه سال» با استناد به بسیاری از آیات قرآن و احادیث و روایات متون اسلامی، و همچنین با نگرش بر تاریخ صدر اسلام به تمامی این پرسشها و بسیاری پرسشهای دیگر پاسخهایی بسیار شایسته میدهد.
کتاب «بیستوسه سال» با بیانِ بسیار شیوا و روان و با سادگیِ بسیار دلپذیر، و در عین حال، با اسناد و شواهدِ بسیار محکم و غیر قابل انکار، علاوه برآنکه دانش و احاطه همه جانبه نویسندهاش را به قرآن، اسلام، تاریخ، فقه، و متون اسلامی میرساند، پرده از بسیاری حقایق برداشته و واقعیتهای بسیاری را بر خواننده مکشوف و وی را شگفتزده مینماید. مقابله آیات مختلف قرآن با یکدیگر و ذکر شأننزول این آیات، بررسی سیرهی بنیانگزار اسلام و سخنان و عملکرد او در مقاطع مختلف زمانی بهویژه قبل و بعد از هجرت از مکه به مدینه، و همچنین مقایسه مطالب قرآن و احادیث نبوی با تاریخ و علم، که به شیوهی بسیار عالمانه صورت گرفته، روشنگر بسیاری از حقایق برای جویندگان حقیقت است.
گفتهی زیر از شادروان علی دشتی در مورد زمینهی نگارش این کتاب، بهخوبی صداقت و لطافت روح، و در عین حال عزم جزم وی را در مقابله با خرافات و اوهام به تصویر میکشد:
- «من از کودکی در کربلا و در خانوادهی بسیار متعصّب با خُشکیها و نادانیها و زیر فشارها بزرگ شدهام و دنیی منجمد قشریون را به همه وجودم لمس کردهام و میدانم که تعصّب چه بلایی است و وظیفه خود میدانم که آنچه در توان دارم با این بلا بجنگم...»
اگرچه پیش از این کتاب، کتابهای متعدّد دیگری نیز در زمینه روشنگری دینی و بیان حقایق ناگفته اسلام و بزرگان آن به رشته تحریر درآمده بود،(مانند «مکتوبات میرزا فتحعلی آخوندزاده»، «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» اثر زینالعابدین مراغهی، «رویای صادقه» اثر سید جمالالدین اصفهانی، «سه مکتوب» اثر جاودان میرزا آقاخان کرمانی که تقریباً تمام آنها بدون نام نویسنده و ناشر و بهصورت مخفیانه توزیع شده و همواره چاپ و مطالعه آنها ممنوع بوده)، ولی کتاب «بیستوسه سال» در این میان ویژگیهای خاصّ خود را داشته و جایگاه ویژهی را بهخود اختصاص داده است.
بدیهی است که پسزدن پردهی خرافات وهالهی ابهامی که طی قرون، چهره واقعی اسلام و بزرگان آن را پوشانیده، بر فریبکارانی که در ظاهر پیشوایان دین، و در باطن دکانداران دین بوده و در پسِ این پرده، چهره حقیقی خود را پنهان کردهاند، بسیار گران میافتد. ریاکارانی که هرگونه خواستهاند پیرامون شخصیتهای اسلامی به نفع خود داستانسرائی نموده و برای اغفال و بهرهکشی هرچه بیشتر از عوام، خرافهپرستی و گزافهگویی را ترویج داده، آنها را جایگزین حقایق نموده و خود را بهعنوان یگانه متوّلیان دین و اولیأ عوام وانمودهاند.
با سوابق دردناک و شرمآوری که از خشونتها و دژخوییی دکانداران دین و مزدوران آنها در برخورد با اینگونه روشنگریها سراغ داریم و صدها نمونه از آن چون لکّهی ننگین در جیبن تاریخ سرزمینمان دیده میشود، طبیعی است که کتاب «بیستوسه سال» نیز مانند بسیاری دیگر از کتابهای روشنگری قبل از خود، در ابتدا بدون نام نویسنده و انتشارات منتشر شده و بهصورت مخفیانه توزیع میشد. بااینحال پس از مدّت کوتاهی مورد استقبال گروههای زیادی از مردم قرار گرفته و هیاهو و جنجال دینفروشان و فریاد «وا اسلاما»ی آنان را به آسمان بلند نمود. باز هم تکفیرها و دشنامها و تهدیدهی ایشان آغاز شد و نه تنها بهدنبال نویسنده و ناشر این کتاب، که بهدنبال خوانندگان آن نیز میگشتند تا آنها را نیز به سرنوشت غمانگیزی چون سرنوشت شادروان احمد کسروی و دیگران دچار سازند. حتی افراد متعددی را نیز در دوران پس از انقلاب اسلامی در ایران بهعنوان نویسنده احتمالی این کتاب بازداشت کرده و برای گرفتن اقرار، تحت شکنجه قرار دادند.
بسیار کوشیدند تا این فریاد را نیز در گلو خفه کنند، اما اگرچه اندیشمند را توان کُشت، ولی اندیشه را هرگز. اندیشه را باید با اندیشه پاسخ داد، پاسخ کلام، کلام است. هر آنکس که اندیشه را با دشنام و دشنه و طرد و تکفیر و سانسور و مشت و لگد و خنجر و قداره و گلوله پاسخ میدهد، آشکارا میگوید که پاسخی ندارم، و آنچه دارم اندیشمندانه نیست، تاب تحمّل مخالفت ندارم، ورشکستهام، ناتوانم، ذلیلم، و... و از هرگونه انتقاد میهراسم و برخود میلرزم.
آنچه مرا به ویرایش ادبی و نگارش مقدمه برای این اثر بینظیر واداشت، احساس مسئولیتی بس سنگین در مقابل غم و درد و ماتم و رنج و عذاب هموطنانم در داخل و خارج ایران، در مقابل تحقیر و تکفیری که جهانیان امروز به ایران و ایرانی روا میدارند، و در مقابل عظمت گذشته ناگذشته، که همیشه جاودان ایران بزرگ است که امروزه ناآگاهی و جهالت ما وارثان این سرزمین کهن، میرود تا خاطره آن را نیز از اذهان جهانیان و حتی خودمان پاک گرداند. فاجعهایست بس دردناک که هماکنون، سرزمینی با کهنترین و ریشهدارترین فرهنگ جهان، سرزمینی که مهد تمدّن و فرهنگ و آزادی جهان بوده و به جرأت میتوان گفت بیشترین و بزرگترین سهم را در بنیانگزاری تمدن انسانی بر روی کره زمین داشته و تا قبل از حمله اعراب در یکهزار و سیصد و پنجاه سال پیش، همواره توانمندترین و مترقیترین سرزمینها بوده، امروزه بهعنوان تنها کشور جهان که مردمان آن صغیر و سفیه و محتاج ولی و قیم میباشند، معرفی میگردد. عمدهترین سبب این فاجعه، نه ظلم و جهل حاکمان و سردمداران و یا توطئه دشمنان خارجی، که جهل و ناآگاهی خود ماست، چرا که خوب و بد همواره بوده و هستند، ولی ما چرا باید بدها و بدترینها را انتخاب میکردیم؟ ما چرا باید به یکباره خِرد و اندیشه را نادیده گرفته، به وعدهی پوچ و واهی گروهی گردن مینهادیم که به حق، رسواترین و بدنامترین جماعت تاریخ ایران زمین بوده و حتی بررسی اجمالی عملکرد بیش از هزار ساله آنان، مو بر اندام هر خردمندی راست میگرداند؟
آنچه کردهايم، درست یا نادرست، گذشته است، آینده نیز جز رویا و سرابی بیش نیست و ما تنها در زمان حال زندگی میکنیم و بر ماست که امروز را دریابیم. بر ماست که خارج از هر چارچوب و باید و نبایدی، تنها به آنچه هست، بخردانه بیندیشیم. سالها فریب صدها ایدئولوژی را خوردهايم و دیگر بس است، اکنون باید جهان را آنگونه که «هست» ببینیم، نه آنگونه که برخی میپندارند «باید باشد». خوب و بد آن است که هست و ثمرش را در بوته آزمایش دیدهايم، نه آنچه پدران ما و پدرانِ پدرانِ ما و نیاکان ایشان پنداشتهاند و به ما نیز امرونهی کردهاند. دیگر دوران «ایدئولوژی»ها سرآمده و به یک «جهانبینی» اندیشمندانه، واقعبینانه و بدور از هرگونه پیشداوری و تفکرّات بسته و محدود به چارچوبها نیاز داریم. نگاه به جهان امروز از داخل تونل هر ایدئولوژی، تنها ثمری که به بار خواهد آورد، وضعیتی مشابه وضعیت قرون وسطی در اروپ، جوامع کمونیستی و فاشیستی در قرن حاضر، جمهوری اسلامی در ایران، و حکومت طالبان در افغانستان خواهد بود.
تنها چاره رفع مشکلات امروزی جامعه ایران، تلاش مستمر در جهت گسترش خرداندیشی و پرورش اندیشه، و خارج شدن از کنترل هرنوع ایدئولوژی، طرز تفّکر، و اعتقادی است که بنابر گفته شادروان علی دشتی، بدون آنکه مصدر عقلائی داشته باشند، از طفولیت به شخص تلقین شده و در زمینه اندیشهی وی قرار گرفتهاند.
ژانویه ۲۰۰۳[۱]
▲ | سیری در زندگی علی دشتی |
علی دشتی در سال ١٢٧٧ خورشیدی دو سال پس از ترور ناصرالدین شاه در دشتستان، در نزدیکی سواحل بوشهر بهدنیا آمد.
شیخ عبدالحسین دشتستانی، پدر علی دشتی از روحانیون دشتستان بود و فرزندش را در سنین جوانی همراه خود به نجف و کربلا برد تا در حوزههای طلاب علوم دینی به کسب دانش پردازد. وی پس از خاتمه تحصیلات و پایان جنگ جهانی اول، در حالی که عمامه کوچک عربی و کت و شلوار فرنگی در بر داشت به ایران بازگشت.
دشتی که نه در خط نویسندگی بود و نه در خط سیاست بعد از جنجال قرارداد ۱٢۹٨ ش [وثوق الدوله – کاکس] هنگامیکه تازه از کربلا به شیراز واز شیراز به اصفهان آمده بود تا بهطرف پایتخت رهسپار شود، شور سیاسی در سرش افتاد و در مقالاتی که در اصفهان بر ضد قرارداد به چاپ رسانید، قابلیت و مهارت مقالهنویسیاش را بهخودش و دیگران آشکار ساخت. همان مقالات اولیهاش بهقدری محکم و پرشور و قوی و برجسته بود که باعث توقیف روزنامه گردید و در تهران به مقالهنویسی در روزنامههای پایتخت مشغول شد و چندینبار به زندان افتاد.
خود او مینویسد: جوانی از اهل دشتستآن که در عراقِ عرب پرورش یافته و مایه گرفته بود به تهران میآمد که برای خویش در عدلیه یا معارف کاری دست و پا کند و او را با ماجراهای سیاست کاری نبود؛ در این هنگام روزنامه رعد [با امتیاز سید ضیأ الدین طباطبایی] که متن قرارداد وثوقالدوله در آن درج شده بود به اصفهان رسید و در شمارههای بعد نیز چند مقاله بهقلم سید ضیأ الدین در توجیه و تفسیر و تعریف قرارداد و ضرورت انعقاد آن درج شده بود، مدتی گیج و مبهوتم کرد . ایران، ایرانی که [در] پندارهای جوانیم بزرگ و سربلند بود … اکنون به مقام راجهنشین حیدرآباد فرو افتاده است. متن قرارداد معاهدههای کمپانی هند شرقی را با راجهنشینهای هندوستان بهخاطر میآورد؛ در مقابل این ضربت نمیتوان آرام نشست. چه میتوان کرد؟ جز نوشتن چارهای نیست.
دشتی که جوانی پرشور و ایدهآلیست بود در سالهای ابتدایی کودتا ۱٢۹۹ از اصلاحات رضاخان سردار سپه تمامقد در روزنامه خود شفق سرخ دفاع میکرد؛ اما بعد از بهپادشاهی رسیدن رضاخان رفته رفته متوجه شد که سردار سپه وزیر جنگ و رضاخان با تاج و تخت دو انسان متفاوت هستند و وادار به انتقاد شد، روزنامه توقیف و دشتی زندان شد.
او که در سال ۱٣٠٧ نماینده شهر بوشهر در مجلس ملی شده بود، پس از رهایی از زندان مجدداً در سال ١٣١٨ به نمایندگی مجلس شورای ملّی انتخاب شد.
- «آنچه که نظر هر بیننده دقیقی را جلب و خیره میکند رویه بهدور از تعصب او است. با رضاخان، بعد سردار سپه و بعد با رضاشاه و در آخر با پهلوی مخلوع».
دشتی پس از استعفای رضاخان در شهریور ٢٠ در مجلس از آزادی زندانیان سیاسی، حق مالکیت خصوصی، آزادی مطبوعات، استقلال قضات و عدم دخالت شاه در امور وزیران دفاع کرد او در سالهای ۱٣٢٠ تا کودتای ۱٣٣٢ به تاسیس حزب عدالت پرداخت و سپس سفیر ایران در مصر و لبنان شد و مدتی وزیر مشاور در کابینه اعلا گردید. او بعد از سال ٣٢ به مجلس سنا راه یافت.
علی دشتی که تا کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از بازیگران پرشور صحنه سیاسی ایران بهشمار میرفت، اگر چه دیگر شور و حال سیاسی گذشته را نداشت ولی از سیاست و دگرگونیهای اجتماعی ایران دوری نجست و با دقت و کنجکاوی تلاشهای سیاسیون و بهویژه مذهبیون را زیر نظر داشت و میدید چگونه دخالت روحانیون روز به روز در امور کشور بیشتر میشود و روحانیون قشری با علم کردن بازگشت به احکام اسلام و اینکه فکر اصلاحات با جامعه شیعی ایران غریبه است، مانع اصلاحات میشوند.
او برخلاف دوران سیاستپیشگی به نوشتن روی آورد و آثار فر اوانی را به عرصه ادبیات ایران تقدیم کرد. در ابتدا به رماننویسی پرداخت؛ رُمانهایی چون فتنه، سایه، جادو و سرانجام هندو بین سالهای ٢٢ تا ٣۴ منتشر شدند. قهرمانان داستانهای دشتی زنان طبقه اشراف هستند و او با استادی و دقت بیمانندی دسیسهها و دلبریهای حسابگرانه آنان را ترسیم کرده است. این داستانها واکنش ناخوشایندی در طبقه راست سنّتی ایجاد کرد و عدهای از مخالفان دشتی نقدهای تندی علیه وی منتشر کردند و چون در برخورد با زنان رفتاری به شیوه فرنگیان داشت، ناآشنایان داغ فسق بر جبین اعمالش نهاده بودند.
رفته رفته به میدان ادبیات کلاسیک ایران قدم نهاد و با انتشار کتاب فراموش نشدنی و جنجالبرانگیز (نقشی از حافظ) برای نخستینبار به شیوهای مدرن به نقد حافظ پرداخت. سپس کتابهای سیری در دیوان شمس، در قلمرو سعدی، شاعری دیر آشنا (خاقانی)، دمی با خیام و نگاهی به صائب را نوشت. سعیدی سیرجانی مینویسد:
- «کتابهایی که سر و صدایشان در مطبوعات پیچید و چون سنگی که در برکهای آرام افکنده باشند، وقار شترمآب محافل ادبی پایتخت را در هم شکست. از این پس بهجای پرداختن به خاقانی و خیام و سعدی، شمشیر قلم برداشت و به جان داعیهداران تصوف افتاد و با سلاح تعقل و استدلال به جنگ خرافات و تعصب رفت و در این مرحله، مرد به آستانه نود سالگی رسیده ... پیرمرد به فیض هوش فطری و تجارب سالهای طولانی، بینش سیاسی خاصی داشت و چون گذشتههای پرآشوب ایران را در سالهای جوانیاش دیده و تلخی آشفتهسامانیها را چشیده بود، معتقد به حفظ قدرت مرکزی بود، قدرتی که به جنون و جهالت نگراید و از فساد استبداد برکنار ماند ... او سرنوشت شوم شاه را سالها پیش از این، در سالهای اقامت بیروتاش پیشبینی کرده و طی نامه مؤدبانه نصیحتآمیزی باز گفته بود و حیرتزده پاسخ شنیده بود که از وطن دوری و از حقایق بیخبر. بهعبارت ...! لُری پوستکنده: فضولی موقوف».
علی دشتی به سبب تحصیلاتش در مدارس علوم دینی و از آنجایی که هیچگاه رابطه وی با مسائل سیاسی و اجتماعی ایران قطع نشده بود، در کوران تبلیغات و مبارزات مسلحانه مذهبیون قرار گرفت و رسالات و کتابهای آنان را به دقت مطالعه و بررسی میکرد و بهفکر نقد و بررسی فرهنگ اسلامی افتاد. او که زمانی در مجلس ملی بر نوشتههای احمد کسروی تاخته بود و گفته بود «یک عده پیدا شدهاند که بر ضد این مذهب چیز مینویسند و انتشار میدهند»، کتابهایی چون جبر و اختیار ، در دیار صوفیان و عقلای برخلاف عقل را نوشت.
احمد کسروی (علی دشتی که در جوانی در حمایت از مذهب بیرحمانه به کسروی میتاخت در سنین پیری به مانند کسروی توسط مذهبییون به فجیعترین شکل کشته شد)
اما مهمترین و جنجالیترین اثر وی یعنی بیستوسه سال را در سال ١٣۵٠ نوشته شده که در واقع پاسخ به مذهبیونی است که با تفاسیر تحریفشده خود از تاریخ اسلام، آیات قرآن و حدیث و روایت، در پی اثبات فرضیه ولایت فقیه هستند و یا اندیشه بازگشت به دوران رسولالله و خلافت علی بن ابیطالب را تبلیغ میکردند.
بیتردید علی دشتی که روابط نیکویی با رژیم گذشته داشت، از فعالیتهای زیرزمینی گروههای افراطی مذهبی به موقع آگاه میگردید و مطمئناً در سالهای ۵٠-۵۱ با کتاب ولایت فقیه آشنا شده بود. دشتی تصویر زندهای از زندگانی رسولالله و شخصیت قدرتطلب و انتقامجوی وی ترسیم میکند که امروز خواننده کتاب بیست و سه سال بیاختیار حکومت فقها در ذهنش نقش میبندد. بههمین دلیل انتشار کتاب در ایران ممنوع است، بلکه دارنده و یا ناشر آن نیز بر سر دار میرود …..
این کتاب در تهران اجازه چاپ و انتشار نیافت و علی دشتی که هدفی والاتر از شهرت کاذب و مبتذل رایج زمان ما داشت به سبب آشناییهایی که در دوران سفارت در لبنان با ناشران پیدا کرده بود، کتابش را برای چاپ به لبنان فرستاد. کتاب در لبنان بینامونشان چاپ شد. اما از شگفتی روزگار، مذهبیون به طریقی که هنوز معلوم نیست، از چاپ کتاب در لبنان آگاه شدند و مانع انتشار آن گردیدند! در همین ایام علینقی منزوی در لبنان اقامت داشت و بهخواهش دشتی برای رهایی کتاب از چاپخانه و حمل آن به ایران اقداماتی انجام داد که تا حدودی موفقیتآمیز بود (کتاب ظاهراً با وساطت امام موسی صدر تنها در تیراژ ۱٠٠٠ نسخه چاپ شد). سرانجام، کتاب بیست و سه سال چاپ لبنان بهدست دشتی رسید و او نسخههایی از آن را به برخی از دوستان و آشنایان خود هدیه کرد.
اسطوره انقلاب در اذهان اثر خود را گذاشته بود. هشدارهای صمیمانه علی دشتی چون نغمات دشتستانی در فضای تاریک و پر فریب آن زمان شنیده نشد. سالهای طولانی همکاری و مدارای حکومت شاه با ملایان، حوادث سال ۱٣۵٦ و سپس انقلاب اسلامی را در سال ١٣۵٧ بهدنبال داشت.
با بهقدرت رسیدن آیتالله خمینی و بنیانگزاری جمهوری اسلامی در ایران، کتاب شهرت تازهای یافت و بارها از جانب مخالفان بهطور زیرزمینی چاپ و منتشر شد. انتشار و استقبال بینظیر مردم برای خواندن کتاب، روحانیون را بهوحشت انداخت (نخستینبار آیتالله زنجانی در نامه سرگشاده خود خطاب به آیتالله خمینی به محبوبیت این کتاب و رغبت مردم به خواندن آن اشاره کرد و ناخشنودی خود را ابراز داشت).
علینقی منزوی در اوایل انقلاب بهدلیل انتساب کتاب به وی دستگیر و مدتی در زندان و شکنجه و پس از تخلیه اطلاعاتی مجبور شد، با اعلانهای پی در پی در روزنامههای جمهوری اسلامی انتساب کتاب را بهخود تکذیب کند در همین ایام شادروان دشتی هم دستگیر شد در زندان آزار و شکنجه زیادی به شادروان علی دشتی وارد میکنند و حتا در زندان بر اثر شکنجه لگن خاصره ایشان آسیب میبیند و بههمین سبب او را از زندان به بیمارستان جم انتقال میدهند.
مرحوم سعیدی سیرجانی که در بیمارستان از زنده یاد دشتی عیادت میکند با نثری زیبا و در عین حال با رندی و کنایه در کتاب آستین مرقع خاطرات تلخ خود را چنین مینگارد:
- «دو سفر اجباری اخیر [کنایهای به دستگیری و زندانیشدن علی دشتی است] پیرمرد را خسته و فرسوده کرده بود. از سفر اول که باز آمد حکیمانه صبر و سکوت پیشه کرد و از جوانی که نادانسته و شاید هم شناخته و دانسته، سیلی بر صورت استخوانیش نواخته بود شکایتی نداشت. شکوهاش از توهین نابهجایی بود که به او و پسرخواندهاش روا داشته بودند [از توضیح مرحوم سیرجانی چنان استنباط میشود که به احتمال زیاد تهمتی که به دشتی ۹٠ ساله زده شده بوده همان تهمت همیشگی ماموران جمهوری اسلامی برای خرد کردن آزادیخواهان و بزرگمردانی است که در مفام منطق حریف آنان نمیشوند یا اساساً سواد مواجهه با آنان را ندارند؛ یعنی روابط نامشروع و در مورد دشتی همجنسگرایی با فرزند خواندهاش] اما سفر دوم مرد را بهکلّی درهم شکسته بود. حقیقت را بخواهید بهعنوان جسد بیجانی بازش آورده بودند که به خاکش بسپاریم. برادران میر و به تعبیر خودش دو فرشته نازنین پرستاریش کردند و به جبران شکستگیها پرداختند. دریغا که برای شکست روح مرهمی نساختهاند. پیرمرد از سفر دوم شکایتها داشت که: معنی بهشت و دوزخ را تازه فهمیدم، در مسافرت دوم پی بردم که سفر اولم در باغ بهشت بوده است ... مرد از خُلق و خوی رفقا آگاه بود و از سرنوشت خویش بیمناک. از قدرت رفیقان با خبر بود و از کینهجویی و قساوتش ان هم. گفتم مرد عاشق زندگی و زیبایی و حقیقت بود و بازی زمانه را بنگر که در هر سه مورد چه به روز و روزگارش آوردند.
مردی که به زیستن عشق میورزید، بر اثر دو سفر ناخواسته سالیان اخیر، چنان از جان و جهان بیزار شده بود که به انتظار مرگی ناگهانی دقیقه شماری میکرد. یک ماهی پیش از مرگش روزی که خلوتی دست داده بود – با مقدمه چینی مفصلی در مورد آشنایی کوتاه مدت و پر کیفیتمان و اینکه اهل تعقل و منطقم پنداشته – از من خواهشی کرد که مو بر تنم راست شد و عرق سردی پیشانیم را پوشاند. مرد از من کپسول سیانور خواسته بود. سکوتی کردم و قولی دادم، بیآنکه عواقب این تعهد را سنجیده باشم. آنهم چه عواقب جانکاهی که در طول یک ماه، ده سال پیرم کرد. اگر در عمر خویش گرفتار جدال درونی تعقل و عاطفه شده باشید، به عظمت رنج من آگاهید و نیازی به بازگفتن نیست ...
از آن پس مطالبههای مکرر او بود و وعدههای امروز و فردای من ... به خلاف سابق میکوشیدم کمتر به دیدنش جالب توجه بروم و هر بار انبان فریب و دروغی پیش چشمان هوشیار و دقیقه یابش خالی کنم و با وعده فردایی از چنگ اصرارش خلاص شوم و روزی که تک و تنها کنار سنگ غسالخانه ایستاده و شاهد شستشوی پیکر نحیفش بودم، روح او را دیدم که بالای پیکر بیجانش میچرخد و با همان حرکت معهود دست میگوید: «نازنین من ... دیدی چطور قالَت گذاشتم و رفتم؟ ... چه تلخ و دردناک است بازیهای مسخره سرنوشت ... سرانجام او را [در خواب] دیدم که ازتختخوابش فرو میآید، عینکش را از میز کنار دستش بر میدارد و بر چشم میگذارد... دمپاییهایش را میپوشد و بهطرف صندلی من میآید. انگشتان ظریفش را لای موهای سرم فرو میکند و با خنده شیرین معنیداری میپرسد :
توی چه فکری بودی؟ نکند باز هم داشتی به گذشته پر افتخار ما فکر میکردی؟ میبینی چه ملت حقشناس و فرهنگدوستی داریم؟»
سعیدی سیرجانی که از سرنوشت دوست خود اینگونه بر آشفته شده بود خود در سال ۷٣ در زیر بازجوییهای سعید امامی و فلاحیان جان باخت.
پیر سیاست و ادب، علی دشتی در بیمارستان جم تهران، در کمال رنجوری و درد، به سبب عوارض ناشی از شکنجههای زندان، زیر برق سرنیزه پاسداران جان سپرد.[٢]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[٢]- این تاریخچه خلاصهای بود از مقدمه کتاب بیستوسه سال، از بهرام چوبینه.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□