دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۵ خرداد ۷, جمعه

محمّد؛ پیامبر یا مجنون؟

از: مهدیزاده کابلی

نقد قرآن


فهرست مندرجات

.



محمد، پیامبر یا مجنون؟

مهدیزاده کابلی

عبدالکریم سروش، نواندیش دینی و فیلسوف ایرانی، در سلسله مقالاتی زیر عنوان «محمّد؛ راوی رویاهای رسولانه»، مطرح کرده است که آیات قرآن حاصل رؤیای محمد بوده‌اند و تشریح کرده است که محمد به‌عنوان یک مخلوق از خدا پُرتر بوده و ریشه‌ی آیات قرآن از درون خود محمد و به‌واسطه عالم رؤیا بوده است؛ از این‌رو، آیات قرآن را نیازمند خوابگزاری می‌داند و نه تفسیر. کسانی که با سروش مخالفت کردند، عالم رؤیا خواندن منشأ قرآن را به مفهوم باز شدن راه برای دروغ‌خواندن قرآن می‌دانستند. وی در پاسخ آن‌ها گفت که «اگر وحی نبی را حجت می‌دانید، رؤیای او را نیز حجت بدانید».

در برنامه‌ی پرگار سروش در مناظره‌ای دو جلسه‌ای با منتقد مخالف خودش عبدالعلی بازرگان، کسی‌که حامی دیدگاه تفسیری و مخالف رؤیا خواندن قرآن است، این‌چنین مطرح کرد که با خوانش رؤیا از آیات قرآن، تناقضات و موارد انتقادات اخلاقی در قرآن توجیه می‌شوند. او با تأیید این‌که براساس گفته‌های تمام مورخان محمد در زمان وحی «دچار احوال نامتعارفی می‌شد چیزی شبیه خواب بلکه سنگین‌تر از خواب» قرآن را نیازمند خوابگزاری دانست. آنچه در زیر آمده است، نقدی بر پیامبری محمد است؛ اما از منظر دیگر.

از دیدگاه اسلامی، وحی واژه‌ی عربی و در اصل مصدر فعل «وحی - یحی» از باب «وعد» است. در معنای اصلی آن آمده است که «وحی عبارت است از: هر آنچه که کسی به دیگری القا کند تا بداند».[۱] به‌همین مناسبت در لغت به هر نوع القای آگاهی نظیر اشاره، آواز، الهام، رؤیا، وسوسه، نامه و نوشته (کتابت) به‌کار برده می‌شود.[٢] بنابراین، از این لحاظ، وحی به‌معنای «القای پیام برای دیگری» است و در اصطلاح عبارت از سخن الاهی است که خداوند آن را به‌وسیله پیامبر خود برای هدایت بشر می‌فرستد و مشخصه‌ی بارز رسالت و نبوت (پیامبری) است. چنان‌که حسین جوان‌آراسته، در کتاب «درسنامه‌ی علوم قرآنی» می‌نویسد:

    «در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار می‌شود. پیامبر، گیرنده‌ای است که پیام را به‌واسطه همین ارتباط و اتصال (وحی) از مرکز فرستنده‌ی آن دریافت می‌کند.»[٣]

با این حال، واژه‌ی وحی در قرآن به‌معناهای زیر به‌کار رفته‌ است[۴]: «الهام فطری به انسان، همانند الهام به مادر موسی که فرزندش را به رود نیل بیندازد» (سوره قصص، آیه ۷)، «الهام غریزی به حیوانات، همانند الهام به زنبور عسل» (سوره نحل، آیه ۶۸)، «فرمان به جمادات، همانند فرمان دادن به زمین در آستانه روز قیامت» (سوره زلزال، آیه ۵)، «وسوسه شیطانی» (سوره انعام، آیه ۱۱۲)، «اشاره سریع» (سوره مریم، آیه ۱۱)، «خبردادن و آگاهیدن» (سوره آل عمران، آیه ۴۴)، «رویا؛ همانند رویای ابراهیم درباره ذبح فرزندش»، و «تشریعی»، که این قسمت از وحی مخصوص پیامبران است.

گفته می‌شود که وحی بر محمد، پیامبر اسلام، گاه مستقیم و گاهی غیرمستقیم و به‌وسیله جبرئیل اتفاق افتاده است[۵]. طبق گفته عایشه، یکی از همسران پیامبر اسلام، «زمانی که وحی بر پیغمبر نازل می‌شد حضرت دچار تکان‌های شدیدی می‌شد. ما (زنان پیغمبر) ردایش را بر رویش می‌کشیدیم؛ و زمانی‌که این حالت بر طرف می‌شد بر پیشانی ایشان عرق نشسته بود. بعد ابراز می‌داشت که وحی بر او نازل شده است.»[٦] اما این حالات بیشتر یک انسان غشی را در ذهن تداعی می‌کند، تا یک پیامبر؛ هرچند، مسلمانان ادعا می‌دارند که «این حالت با حالت غش که گاهی در برخی از افراد بیمار اتفاق می‌افتد، بسیار متفاوت است؛ زیرا پیامبر پس از این حالات، تمام وحی دریافت شده‌اش را به یاد داشت و آن‌را بی‌کم‌وکاست به مردم ابلاغ می‌نمود.»[٧]

پرسش دیگری که مطرح است، اگر وحی تشریعی مخصوص تمام پیامبران است، و تحمل آن (تکلم مستقیم و بدون واسطه بین خدا و پیامبر) بسیار سنگین است، پس چرا چنین اخبار و گزارش‌هایی که بر این حالات غیرعادی پیامبر اسلام، هنگام نزول وحی، اشاره دارند، در رابطه با موسی که خدا با کلام خود با او سخن می‌گفت، داده نشده است؟[٨]

به‌هر حال، با توجه به احادیث در منابع اسلامی، محمد، پیش از بعثت به راستگویی و درستکاری مشهور بود و به‌صفت «امین» شناخته می‌شد. از این جهت، دکتر عبدالکریم سروش استدلال می‌کند: «آن فرد خاص را چرا ما برگزیده‌ایم و چرا به‌سخنان او اعتماد داریم؟ زیرا مشخصاتی و خصائلی خاص را در او می‌یابیم. اگر این مشخصات را به‌طریقی که قبلاً آوردم در او نمی‌یافتیم، سخنان او را نمی‌پذیرفتیم. همچنان‌که شهادت راستگویان را می‌پذیریم و این هیچ‌ربطی به‌تعبد ندارد. اعتماد به‌سخن پیامبر و اعتقاد به‌صدق او از جنس اعتقاد و اعتماد به‌سخن یک فرد راستگو و امین است. پیامبر اسلام شخصاً از این دلیل استفاده کرد و چنان‌که آورده‌اند به مردم زمان خود گفت که اگر من به‌شما بگویم از پشت این تپه لشکری با شمشیرهای آخته می‌آیند و قصد جان شما را دارند، آیا می‌پذیرید؟ گفتند، بله زیرا چهل سال است که در میان ما زندگی کرده‌ای و ما تو را به‌امانت می‌شناسیم و صفت محمد امین به‌تو داده‌ایم، دلیلی ندارد که سخن تو را باور نکنیم. ایشان جواب داد اگر این‌طور است از من بپذیریدخدایی و آخرتی و عاقبتی هست و اگر فلان گناهان را انجام بدهید، فلان مجازات‌ها را در پی خواهد داشت.»

همو می‌افزاید: «مایلم تکرار کنم که اگر راستگویی و امین‌بودن کسی مقبول افتد و سخنانش را نیز اهل تجربه و فن جدی بیابند، این دو مجموعاً می‌تواند زمینه را عقلاً برای پذیرفتن اخبار و اقوال او مساعد کند. حتی شخصیت دانشمندان علوم تجربی هم گاه پشتوانه سخن‌شان قرار می‌گیرد و به آن وزن و اعتبار می‌دهد گرچه داور نهایی تجربه و اتفاق دانشمندان است.»[۹]

به نوشته‌ی سام هریس (Sam Harris)، نویسنده آمریکایی، عصب‌شناس و از هواداران شکاکیت علمی، «ممکن است، گاهی شرایط مرگ و زندگی‌ای وجود داشته باشد که نیاز باشد شخصی دروغ بگوید؛ ولی شخصی که به لحاظ اخلاقی برتر و شرافتمند است دروغ نمی‌گوید. زیرا که دروغ شکاف‌های جبران‌ناپذیری در روابط ایجاد می‌کند، و باعث می‌شود به افرادی که اتکا می‌کردیم بی‌اعتماد شویم. بنابراین دروغ گفتن قربانی‌کردن تمامیت و صداقت ماست، و موجب به خظر انداختن امکان برقرار کردن پیمان‌های عمیق و معنادار با انسان‌های دیگر می‌شود.»[۱٠]

با این توصیف، محمد پیش از بعثت به راستگویی و درستکاری مشهور بود و در قرآن نیز چیزی از این‌که، دگراندیشان او را دروغگو خوانده باشند گفته نشده است. اما پس از بعثت، دگراندیشان او را مجنون (به مفهوم جن‌زده) خواندند! چنان‌که در برخی آیات قرآن (از جمله سوره‌های حجر آیه ٦، سبأ آیه ۸ و آیه ۴٦، صافات آیه ۳٦، دخان آیه ۱۴، طور آیه ۲۹، قلم آیه ۲ و تکویر آیه ۲۲) سخن درباره‌ی این است که پس از بعثت و در زمان حیات محمد، ناباوران به پیامبری او، به او مجنون می‌گفتند: «وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿۵۲)» (و همانا نزدیک است کافران هنگامی که قرآن را می‌شنوند، با [نگاه‌ها و] چشم‌هایشان تو را به زمین بزنند و می‌گویند: او مجنون است؛ حال آن‌که قرآن [یا پیامبر] جز اندرزی برای جهانیان نیست.)[۱۱]

در این‌جا بیان چند نکته ضروری است. اول این‌که خود قرآن مدعی است که کلام خدا است. اگر واقعاً قرآن کلام خدایی قادر و دانای مطلق باشد، نباید در آن کاستی اعم از اشتباه و تناقض‌گویی وجود داشته باشد. در غیر این‌صورت هر کسی حق دارد که به صداقت ادعای قرآن شک کند و آن را زشت‌ترین کتاب دروغ بشر بداند. در این صورت، مسلماً محمد، پیامبر راستگو، باید این دروغ زشت را گفته باشد. شاید هم از سر برخی مصلحت‌ها که بر ما پوشیده است.

دوم، این‌که دروغ یا حتی دروغ مصلحتی در کار نبوده است، اگر ما همان‌گونه که روایت مبتنی بر راستگویی و درستکاری محمد را از زبان دگراندیشان صادق می‌پنداریم، روایت جنون او را نیز راست و درست بدانیم. چنان‌که سام هریس، در مناظره با کریس هجز (Chris Hedges)، گزارشگر و دگراندیش امریکایی، می‌گوید محمد در آن‌زمان «به اسکیزوفرنی مبتلا شده بود»، ادعای محمد درباره‌‌ی این‌که قرآن توسط فرشته مقرب و برتر، جبرئیل بر او دیکته شده باشد را روشن می‌کند.[۱٢]

به‌طور کلی، بیماری اسکیزوفرنی (Schizophrenia) یا روان‌گسیختگی، یک اختلال روانی است که افکار و احساسات و رفتار شخص را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در این بیماری، به‌تدریج، بیمار از دنیای واقعی فاصله می‌گیرد و به دنیایی مجازی قدم می‌گذارد که برای او واقعی می‌نماید. او چیزهایی می‌بیند و می‌شنود و حس می‌کند که تنها برای او واقعی هستند.

در مغز او همان تحولاتی رخ می‌دهد که به‌طور طبیعی در مغز انسان سالم هنگام دیدن، شنیدن و یا لمس کردن اتفاق می‌افتد. تفاوت تنها در این است که آنچه که بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی می‌بیند یا می‌شنود وجود خارجی ندارد. به‌همین دلیل است که روان‌شناسان معتقدند که این‌ها زاییده تصورات شخص نیست، بلکه نتیجه فعل و انفعالاتی است که در مغز و سیستم عصبی بیمار رخ می‌دهد و او را به این باور می‌رساند که این‌ها واقعی است. بیماری به‌همین‌جا ختم نمی‌شود. این اختلال بر افکار شخص هم تاثیر می‌گذارد و بیمار دچار هذیان فکری می‌شود؛ ممکن است فکر کند مخترع، رییس جمهور یا پیامبر است.[۱٣] بنابراین، از لحاظ علمی، تنها چنین چیزی می‌تواند - در واقع - در مورد مسئله‌ی وحی و پیامبری محمد صادق باشد. به‌ویژه، حديثی از صحيح بخاری، که از عايشه صديقه نقل شده است، این احتمال را قریب به‌یقین می‌نماید. او می‌گويد كه حارث بن هشام از آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم سؤال كرد كه چگونه وحی بر شما نازل می‌گردد؟ پيامبر صلى‌الله عليه وسلم فرمود: «گاهی صدايی نظير صدای زنگ به گوشم می‌رسد و اين كيفيت نزول وحی از انواع ديگر آن بر من دشوارتر است و در پايان اين حالت، آن‌چه از اين صدا شنيده‌ام، در خاطرم مانده و حفظ می‌گردد و گاهی فرشته‌ی وحی[۱۴] (جبرئیل) به‌شكل انسان نزد من می‌آيد.» (صحيح البخاری، ۱/٢، حديث دوم)


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ابن فارس، مقاییس اللغة، ج ٦، ص ۹٣، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴٠۴ هـ.ق؛ فیومی، المصباح المنیر، ص ٦۵۱، دار الهجرة، چاپ سوم، قم، ۱۴٢۵ هـ.ق.
[٢]- همان‌جا و راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ٨۵٨، تحقیق صفوان عدنان داوودی، الدار الشامیٌة، بیروت، ۱۴۱٦ هـ.ق.
[٣]- حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنی، وب‌گاه الشیعه: ۲۰ آذر ۱۳۸٦.
[۴]-
[۵]- وحی بر رسولان و پیامبران به دو گونه‌است: القا در قلب، یعنی شیوه الهام یا رویای صادقه، و سخن گفتن از آن‌سوی حجاب الهی با فرستادن جبرئیل.
[٦]-
[٧]-
[٨]- مسلمانان در پاسخ به این پرسش می‌گویند: «از آن‌جا که پیامبر اسلام، از همه پیامبران پیشین خود، برتر و در مقامی رفیع‌تر قرار دارد و در اثر وحی مستقیم این حالات در وی رخ می‌داد؛ بالطبع اگر وحی مستقیم در پیامبران قبلی اتفاق می‌افتاد، همین حالات در آنان نیز به‌وجود می‌آمد.» اما این پاسخ درست نیست. چون خدا مستقیم با موسی سخن می‌گفت! و از همین جهت، موسی در نزد مسلمانان به کلیم‌الله مشهور است.
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج ۱، صص ۳-۴، (چاپ محمد ذهنی افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها