|
خاطرات سفر به مقر گلبدین حکمتیار
سفر ببرک حساس همراه با میرویس جلیل
فهرست مندرجات
◉ شریک خارج از قدرت
◉ دعوت از خبرنگاران
◉ در مقر فرماندهی حکمتیار
◉ پیام برای حاکمان کابل
◉ بازگشت به کابل
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
گلبدین حکمتیار؛ جنگسالار افغان
گلبدین حکمتیار (زادهی ۱۹ عقرب سال ۱۳۲٦ در کندز)، سیاستمدار و جنگسالار افغان، رهبر حزب اسلامی افغانستان و نخستوزیر پیشین این کشور است. او، در سال ۱۳۴۹ خورشیدی، نهضت جوانان مسلمان را بنیان گذاشت. در سال ۱۳۵۱–۱۳۵۲ زندانی شد، پس از کودتای محمدداود خان به پاکستان هجرت کرد. در سال ۱۳۵٦ حزب اسلامی افغانستان را پایه گذاشت و پس از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷، با کمک حکومت پاکستان حملات چریکی را علیه حکومت کمونیستی وقت آغاز نمود.
وی، از زمان جمهوری داوود خان تاکنون، با تمام حکومتهایی که در افغانستان بهقدرت رسیدهاند، جنگیده است. از او همیشه بهعنوان منبع اختلافها و انشعابها یاد شده است. حزب او، پس از اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق، بزرگترین مرکز تمرکز نیروهای ضد شوروی گردید و با دریافت بیشتر از ۸۰ درصد کمکهای آمریکا و سایر کشورها، نیرومندترین و سازماندهندهترین حزب بود. وابستگی گلبدین حکمتیار به سازمانهای جاسوسی از جمله آیاسآی، (سازمان جاسوسی، پاکستان)و سیا (سازمان جاسوسی آمریکا)، وی را نیرومند ساخت. وی در کشتار و ترور چپیها و ناسیونالیستها و حتی مخالفین مسلمانش در پاکستان، افغانستان و سایر کشورهای جهان دست داشت. در حزب او اعرابی که بعداً در شبکهی القاعده جا گرفتند نیز شامل بودند.
در طول جهاد وی بر ضد ارتش سرخ شوروی، از طرف عربستان سعودی، پاکستان و ایالات متحده کمک میشد. مبلغ این کمکهای به ۳٬۳ میلیارد دلار میرسید؛ اما پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان کمکهای خارجی قطع شد. با این حال، حکمتیار در سال ۱۳٦۷ به یک عملیات بزرگ در شهر جلالآباد علیه رژیم دکتر نجیبالله دست زد که به شکست انجامید. این شکست یکی از بزرگترین شکستها در تاریخ جهاد در افغانستان بود. او احمدشاه مسعود را شدیداً مقصر این شکست میدانست. سپس، در سال ۱۳٦۹، او در کودتایی نظامی ارتشبد شهنواز تنی وزیر دفاع وقت دست داشت ولی این کودتا ناکام شد.
در هنگام سقوط رژیم دکتر نجیبالله، حکمتیار کوشید تا در کابل قدرت را بهدست گیرد، ولی باز هم موفق نشد. وی در چهارآسیاب سنگر گرفت و برضد نیروهای احمدشاه مسعود و برهانالدین ربانی تا آمدن طالبان جنگید و شهر کابل را همهروزه موشکباران میکرد. از اینرو، او و حزبش به مثابه عناصر سیاه بین مردم افغانستان منفور شدند.
حکمتیار در سالهای حکومت طالبان به ایران پناهنده شد و در تهران اقامت گزید. اما پس از سقوط طالبان و خروج از ایران علیه این کشور موضع گرفت. نمونهای از موضعگیریهای او بر ضد ایران، بیانیهای است که در سایت آژانس اسلامی افغانستان در تیرماه ۱۳۹۴ منتشر شده و در آن ایران را به «دمیدن در آتش جنگهای فرقهای و درگیریها» متهم کرده است. پس از آن، از حکومت موقت و عملیات نظامی آمریکا انتقاد مینمود. در این مدت چندینبار از طالبان خواهش کرد تا بگذارند با آنها همکار باشد. سرانجام، در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱٦ حزب اسلامی با دولت اشرف غنی پیمان صلح امضا کرد و بنا بر بخشی از پیمان، حکمتیار بخشیده شد و پس از ۲۰ سال به افغانستان بازگشت.
بازگشت گلبدین حکمتیار به کابل مصادف شده با ایامی که گروههای مجاهدین افغان ۲۵ سال پیش قدرت را از حکومت نجیبالله تحویل گرفتند.
این تصویر ۲۵ سال پیش در چهارآسیاب کابل گرفته شده است. میرویس جلیل، گزارشگر بیبیسی فارسی (سمت راست حکمتیار) و ببرک احساس (سمت چپ حکمتیار) برای مصاحبه با رهبر حزب اسلامی به چهارآسیاب رفته بودند
مردم کابل، پایتخت افغانستان امیدوار بودند هشتم ثور (اردیبهشت) نقطهی پایانی باشد به جنگ داخلی خونین ۱۵ ساله که از کودتای حزب دموکراتیک خلق در هفتم ثور ۱۳۵٧ آغاز شده بود، اما این جنگ با درگیریهای میان گروهی احزاب و تنظیمهای مجاهدین بر سر قدرت در کابل، چندین سال دیگر نیز ادامه یافت.
نقش رسانهها در پیامرسانی گروههای درگیر در این جنگ بسیار برجسته بود. خبرهای منتشر شده از رسانهها نبض قیمتها در بازار، نرخ ارزهای خارجی و تصمیمگیری برای مهاجرت و کوچیدن مردم از محلات ناامن را تعیین میکرد. شاید بتوان گفت که خبررسانی رسانهها بهخصوص برخی رسانههای بینالمللی بهویژه بیبیسی فارسی و پشتو در آن سالها اهمیتی ویژه داشت.
▲ | شریک خارج از قدرت |
کابل که در آنزمان ۱۱ ناحیه داشت، میان گروههای مختلف مجاهدین تقسیم شده بود و هر گروه برای محافظت از ساحات تحت کنترلشان کمربندهای مسلح ایجاد کرده بودند.
حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که یکی از طرفهای اصلی در این کشمکش قدرت بود، در خارج از این کمربند قرار داشت. علیرغم آنکه کاخ نخستوزیری به این حزب تعلق گرفته بود، اما رهبر این حزب، گلبدین حکمتیار مقر فرماندهیاش را در روستایی در خارج از کابل انتخاب کرده بود. در منطقه چهارآسیاب.
او اصرار داشت که دولت مجاهدین بهرهبری جمعیت اسلامی برهانالدین ربانی که فرمانده اصلی نیروی نظامی آن احمدشاه مسعود بود، هنوز هم از همکاری رهبران حزب دموکراتیک خلق و ژنرالان وابسته به این حزب برخوردار است و این امر به گفته او مخالف باورهای مجاهدینی است که سالها با آنها جنگیده بودند.
▲ | دعوت از خبرنگاران |
بامداد ۱۴ اسد (مرداد) سال ۱۳۷۱ دفتر نخستوزیری که در اختیار حزب اسلامی حکمتیار قرار داشت، از رسانهها خواست که نمایندههای خود به کاخ نخستوزیری بفرستند.
از من که در آنزمان برای خبرگزاری دولتی باختر کار میکردم، نیز خواسته شد تا به کاخ بروم. در آنجا برخی از خبرنگاران داخلی و خارجی قبل از من رسیده بودند.
دور میز نشستیم و یکی از مسئولان رسانهای دفتر نخستوزیری اعلام کرد که حکمتیار از رسانهها دعوت کرده تا برای پوشش کنفرانس خبری او به مقرش در چهارآسیاب در حدود ۱۱ کیلومتری جنوب کابل بروند.
خبرنگار آسوشیتدپرس که آمریکایی بود و فارسی خوب صحبت میکرد، بلافاصله گفت که حاضر نیست به چهارآسیاب سفر کند، چون تضمینی برای امنیت او وجود ندارد.
او استدلال کرد که ملیشههای مسلح وابسته به ژنرال دوستم که در مخالفت با حزب اسلامی حکمتیار قرار داشت، در مسیر کابل - چهار آسیاب مستقرند و ممکن است هر اتفاق ناگواری بهوقوع بپیوندد.
دو سه تن دیگر از خبرنگاران و عکاسان نیز با پیروی از او از سفر امتناع کردند. تنها من، میرویس جلیل، خبرنگار بخش فارسی بیبیسی و همکارش محمد معصوم همراه با یک خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که نامش را به یاد نمیآورم، حاضر شدیم به چهار آسیاب برویم.
میرویس جلیل، دو سال بعد در ٢٩ جولای (ژوئیه) ١٩٩۴، پس از آنکه از یک مصاحبه با گلبدین حکمتیار به کابل بر میگشت، در مسیر راه به قتل رسید.
محمد معصوم، دیگر خبرنگار بیبیسی نیز در همین سالها، در اثر یک سانحه هوایی کشته شد.
▲ | در مقر فرماندهی حکمتیار |
بامداد ۱۴ اسد (خردادماه) سوار بر دو موتر (ماشین) به همراه چند تن از افراد مسلح حزب اسلامی رهسپار منطقه چهار آسیاب شدیم.
همزمان با رسیدن، به داخل یک ساختمان روستایی که چند اتاق بیشتر نداشت، راهنمایی شدیم.
تفنگداران این حزب در اطراف ساختمان جابهجا شده بودند و یکی از دستیاران حکمتیار که دوسیهای زیربغل داشت، مارا به داخل یکی از اتاقها برد، اتاقی با یک فرش و چند دوشک (تشک) رنگورو رفته. از میز و صندلی خبری نبود.
حکمتیار را من تنها در تصاویر دیده بودم. او بهعنوان یکی از رهبران اصلی گروههای مجاهدین شناخته میشد. او بهشدت مخالف هرگونه آشتی با دولت نجیبالله بود و معتقد بود که نباید گذاشت رژیم کابل قدرت را به مجاهدین تحویل دهد، بلکه مجاهدین باید بهعنوان فاتحین وارد کابل شوند و دولت تحت حمایت اتحاد شوروی سابق را ساقط کنند.
ظاهراً همین مسئله یکی از موارد جدی مورد اختلاف میان او و احمدشاه مسعود بود که جنگجویان تحت فرمانش در یک تعامل با برخی از رهبران حزب دموکراتیک خلق و ژنرالان رژیم سابق کنترل بخشهای اصلی پایتخت را در دست گرفته بودند.
با این حال، حکمتیار نیز پیش از پیروزی مجاهدین، چندینبار تلاش کرد از طریق نفوذ در میان رهبران رژیم، حکومت نجیبالله را سقوط دهد. یکبار حتی در سال ١٣۶٨ به کودتای نافرجام نظامی در تبانی با شهنواز تنی، وزیر دفاع و برخی دیگر از ژنرالها اقدام کرد.
انتظار ما زیاد طول نکشید. سرانجام در باز شد و مردی با قد میانه، ریش سیاه، کلاه «پکول» بر سر وارد اتاق شد. با هر از یک ما دست داد و احوالپرسی کرد.
تبسمی که روی لبانش نقش بسته بود، فاصله میان او و مارا کمتر کرد و وقتی زانو بهزانو در کنارم نشست، بیشتر احساس آرامش کردم و دلهرهی از ناامنی که در مسیر راه حس میکردم، از میان رفت.
▲ | پیام برای حاکمان کابل |
تصور ما درست بود. کاسهی صبر او لبریز شده بود: چگونه میتوان هم شریک قدرت بود و هم خارج از دایرهی قدرت.
چگونه میتوان پذیرفت که مقامهای حزب او برای رفتن به کاخ نخستوزیری، باید از مسیری عبور کنند که به گفتهی خودش «توسط ملیشههای کمونیستی مسلح ژنرال دوستم» کنترل میشود. ژنرالی که تا همین چند ماه پیش دشمن او محسوب میشد.
چگونه میتوان در مرکز فرماندهی «گارنیزیون کابل» دور یک میز با ژنرالهای رژیمی نشست که سالها علیه آنها جنگیده بود؟
در این تصویر ژنرال دوستم و گلبدین حکمتیار، در سال ۱۳۷۲ دیده میشوند که پس از تشکیل «شورای هماهنگی» برای سقوط دولت برهانالدین ربانی در کابل برنامهریزی میکنند
حکمتیار گفت به حاکمان فعلی کابل بگویید که «ژنرالها و ملیشههای رژیم کمونیستی» را از خود دور کنند. ورنه حزب اسلامی راهی بهجز «مقاومت» سراغ ندارد.
در این میان سفره نان چاشت (ناهار) چیده شد. هر دو نفر باید یک کاسه شوربا (آبگوشت) را با هم شریک میساختند. من و حکمتیار همکاسه شدیم. صحبتها هنگام صرف غذا نیز ادامه یافت. پرسیدم آیا نمیشود راه حلی غیر از جنگ یافت؟
همراهانم نیز همین پرسش را مطرح کردند؛ چون ما همه در کابل زندگی میکردیم و سرنوشت ما با دیگر شهروندان کابل گره خورده بود.
برای پاسخ به این پرسش باید به کابل بر میگشتیم و پیام حکمتیار را باید از طریق رسانهها ابلاغ میکردیم. هر چند در کابل تهدید او نادیده گرفته شد و هر دو طرف برای رویارویی آماده شدند.
▲ | بازگشت به کابل |
برای بازگشت به کابل همراهان ما از حزب اسلامی ما را از مسیر دیگری به کابل رساندند. برای ما گفتند که برای پیشگیری از خطر احتمالی امنیتی که از ناحیهی گروههای مخالف حکمتیار در مسیر راه تصور میکردند، باید از مسیر دیگری به کابل برگردیم.
هنگام خدا حافظی حکمتیار یک عدد سیب را از روی سفره برداشت و با تبسمی سیب را به من داد و گفت: «این سیب سهم شماست چون متوجه بودم که درست غذا نخوردید و مشغول پرسیدن و نوشتن بودید.»
من بهعنوان خبرنگار با شماری زیادی از رهبران و سیاستمداران افغان دیدار کردهام، اما خاطره اولین دیدار با حکمتیار که ۲۵ سال از آن میگذرد، هنوز در ذهنم باقیست.
حکمتیار که بخش زیادی از عمرش را در جبهات جنگ و مقاومت سپری کرده و طبیعتاً با خشونت سروکار داشته است، صلابت مملو از آرامش و تبسم صمیمانه بهعنوان بخش منحصر بهفرد شخصیت او باقی مانده است.
او حتی در برابر دشمنان سرسختش با همین تبسم همیشگی روبهرو میشود. او قادر است در چند لحظه طرف را وادارد تا سخنانش را جدی بگیرد، حتی در زمانی که او تهدید به جنگ را مطرح میکند، هیچگونه تزلزلی در حرکاتش دیده نمیشود و رنگ صورتش تغییر نمیکند.
حکمتیار بهعنوان رهبری شناختهشده که همیشه تلاش داشته یا در محور قدرت باشد یا بهعنوان اپوزیسیون مسلح باقی بماند، پس از تسلط طالبان بر کابل به تبعید خودخواسته به ایران رفت.
بعد از سقوط طالبان و تحولات سیاسی نوین در افغانستان در سالی که منجر به حاکمیت انتخابی در این کشور شد، با آنکه انتخابات یکی از خواستهای همیشگی حکمتیار بود، از ایران به پاکستان رفت و از جنگ طالبان در برابر حضور آمریکاییها و نیروهای ناتو در افغانستان حمایت کرد. اما او سرانجام به مخالفت مسلحانه و انزوای سیاسی [پایان داد] و به روند صلح پیوست.
گلبدین حکمتیار در تازهترین بیاناتش جنگ جاری را محکوم کرد، آنرا غیرعقلانی و غیرشرعی خواند و خطاب به طالبان گفت که برای بیگانهها میجنگند.
گلبدین حکمتیار پس از سالها زندگی در اختفا اخیراً برای نخستینبار در ولایت لغمان در انظار عمومی ظاهر شد
به حمله طالبان به شهر قندوز اشاره کرد و گفت این حمله اشتباه بود و در اظهارات بیسابقه حمله مجاهدین خودش به جلالآباد در سال ١٩٨٩ علیه دولت نجیبالله را نیز اشتباه خواند و آنرا جنگ زیر فشار خارجیها دانست.
حکمتیار از ۲۵ سال قبل خود را مستحق میدانست تا مثل سایر گروههای مجاهدین بخشی از قدرت سیاسی باید به او و حزبش نیز تعلق بگیرد.
برای رسیدن به این هدف شاید نتوانست از مسیری برود که در آن به گفته خودش «ژنرالان و ملیشههای کمونیست» راهش را بسته بودند؛ با آنکه بعدها همراه با همین «ژنرالان و ملیشههای کمونیست» نیز این راه را تا جایی رفت و در ماه جدی سال ١٣٧٢ در یک ائتلافی نظامی با ژنرال دوستم تلاش کرد دولت به رهبری برهانالدین ربانی را براندازد و راههای مختلف دیگر را نیز برای رسیدن به هدفش امتحان کرد، اما سرانجام پس از ۲۵ سال به این نتیجه رسید که باید رقابت سیاسی مسالمتآمیز را بر جنگ مسلحانه و انزوا که شاید سرانجام به محو کاملش میانجامید، ترجیح دهد.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- ببرک حساس، یادی از سفر به مقر حکمتیار به همراه میرویس جلیل، وبسایت فارسی بیبیسی: پنجشنبه ۴ مه ٢٠۱٧ - ۱۴ اردیبهشت ۱٣۹٦
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی