|
جدایی دین از دولت
فهرست مندرجات
- پیشینهای تاریخی
- دیدگاه موافقان
- نظر مخالفان
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
دین دولت
جدایی دین از دولت (به انگلیسی: Separation of church and state، بهمعنای «جدایی کلیسا از دولت»)، که در فارسی با عبارات «جدایی دین از سیاست» و «تفکیک مذهب از سیاست» نیز یاد میشود، نوعی نگرش سیاسی و مدنی است، که بر طبق آن، دین (سازماندهی دینی) و حکومت (دولتِ ملی یا ملت-دولت) بایستی جدای از یکدیگر بوده و در امور یکدیگر دخالت نورزند. گرچه در این نگرش، تلاش برای بنیانگذاری دولت سکولار است؛ اما مقولهای «جدایی دین از دولت» با مفهوم «سکولاریسم» تفاوتهایی دارد و مقابل «تئوکراسی» (حکومت مذهبی یا حاکمیت دینی) قرار دارد.
▲ | پیشینهی تاریخی |
اندیشهی لزوم تفکیک مذهب از سیاست و تجربهی امور روحانی از امور عرفی و دینوی در اروپا، ابتدا در جامعهی مسیحیت روم ظاهر شد که در آنجا اغلب این دو امور در حکومتداری بهیکدیگر آمیخته بود و هر زمان هم که حالت تفکیک داشته، حدود اختیارات این دو نهاد قدرت مشخص نبوده و تعریف روشن نشده بود. بنابراین، غالباً در این مورد اختلافات و مشاجرات بسیار بین زمامداران سیاسی و پیشوایان روحانی بهویژه در قرون وسطا بهوقوع پیوست و رسالات متعدد در این مورد نگاشته شد.
با این حال، اندیشهای تفکیک دین از حکومت از قرن چهارم میلادی آغاز میشود. در این قرن، واضع اولیهی این فکر که آن را شکلداده و روی آن بهتفصیل بحث کرده است، سن آگوستین (Saint Augustinus) یا اوگوستین قدیس میباشد؛ که از فیلسوفان و اندیشمندان مسیحیت در دوران باستان و اوایل قرون وسطی محسوب میگردد (۳۵۴-۴۳۰ م). این مفهوم، پیش از او در فلسفهی یونان وجود نداشت.
در قرن ۱٦، این نظر رواج کامل یافت که دولت ممکن است، کاملاً مجزای از مسایل مذهبی باشد. ابتدا ژان بودن (Jean Bodin) (۱۵۹٦-۱۵۳۰ م)، فیلسوف فرانسوی فرضیهای بهنام حاکمیت (سوورنته) وضع کرد که این فکر را نیز در بر داشت که افکار سیاسی ، باید از عقاید مذهبی جدا باشد و وظایف دولت سیاسی از تئولوژی تفکیک شود و خود نیز این وظایف را تفکیک کرد و آن را در کتاب خود: «شش رساله در باب حیات سیاسی» شرح داد و پایهی فرضیهی قدرت حاکمهی سیاسی را براساس فلسفی بنا نهاد نه مذهبی.
در قرن ۱٧، توماس هابس (Thomas Hobbes) (۱۵۸۸-۱٦۷۹ م)، یکی از فیلسوفان سیاسی برجستهی انگلیسی، این نگرش را تقویت کرد و او معتقد بود که قدرت روحانی و دینوی باید کاملاً از یکدیگر مجزا باشند.
در همین زمان، جان لاک (John Locke) (۱٦۳۲-۱۷۰۴ م)، فیلسوف انگلیسی، که برخی او را مبدع این نظریه در فرم مدرن و امروزی آن دانستهاند، هر یک از دو قدرت مزبور را یک کامنولت (جامعههای مشترکالمنافع) نامیده و میگوید هر یک از دو کامنولت باید در حوزهی خود کار کند. اولی عهدهدار امور دینوی (سیاسی) و دومی برای رستگاری ارواح مردم مجاهده نماید.
در قرون معاصر، فلسفهی دمکراسی قویاً طرفدار این نگرش است و آنرا جزئی از قانون اساسی کشورهای پیشرفتهی جهان قرار داده است. دمکراسی، وظیفهی دولت را محدود به امور دینوی مینماید.
▲ | دیدگاه موافقان |
...
▲ | نظر مخالفان |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ ...