|
تاریخ معاصر ایران
سقوط رضاشاه از سلطنت
فهرست مندرجات
.
برکناری رضاشاه از سلطنت و شادمانی مردم
رضاشاه پهلوی، (زادهی ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه، مازندران – درگذشتهی ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی)، معروف به رضاخان میرپنج، و رضاخان سردارسپه، بنیانگذار دودمان پهلوی پس از سقوط دودمان قاجاریه در ایران بود. او در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران بهدست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به ولیعهدش شد. سه سال بعد، در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.
پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظم نوین بود.[۵] او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمینهای حاصل خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.[۶] حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست بنیتو موسولینی و حزب جمهوریخواه مصطفی کمال آتاترک) داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد.[۷] او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذار، و فروشگاههای زنجیرهای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، گسترش ملیگرایی، توسعه آموزشی و سرمایهداری دولتی زد. (آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص ۱۲۴، صص ۱۲٦–۱۲۸، صص ۱۷۱–۱۷۲)
تبهکاریهای سیاسی، اجتماعی، فکری - فرهنگی، مذهبی، اقتصادی رضاخان در طی سالهای ۱۳۰۰-۱۳۲۰ در تاریخ چند صدساله اخیر ایران بدون سابقه بود. او در عرصه سیاسی قانون اساسی مشروطیت، مجلس شورای ملی و دیگر دستاوردهای نظام مشروطه را که مردم کشور از اقشار و گروههای مختلف آنهمه برای بهدست آوردنش جانفشانی کرده بودند، یکسره تهی از محتوا ساخته و دیکتاتوری خشن، غیرانسانی و شرمآوری را جایگزین آن نمود.
رضاخان در عرصه فرهنگستیزی و سیاستهای ضداسلامی از این هم فراتر رفت و در اهانت، هتک حرمت و تهاجم بهمبانی فکری، فرهنگی و اسلامی - شیعی دیرپا و بسیار تأثیرگذار در شئون و سطوح مختلف زندگی جامعه ایرانی از هیچ اقدام تأسفباری فروگذار نکرد. تجاوز بهبدیهیترین حقوق و خصوصیترین حریم مردم کشور بهامری معمول تبدیل شد و ستمکاری بهمردم کشور را چنان عمومیت بخشیده و حد و مرزی برای آن قائل نشد که جز یادآور ساختن عصر هجوم مغولها و تیمورلنگ قرینهای در حافظه تاریخی مردم ایران نداشت.
در چنین وضعیتی بود که وقتی واقعه جانکاه حمله نیروهای متجاوز روسی و انگلیسی به قلمروهای شمالی و جنوبی ایران که با اشغال سریع کشور همراه بود بهعزل خفتبار رضاشاه از سلطنت و تبعید او از کشور توسط بیگانگان متجاوز انجامید، مردم کشورکه ناباورانه شاهد پایان آن دوره سیاه و مرارتبار بودند، بهرغم حزنی که از اشغال کشور بر دل داشتند، از پایان کار دیکتاتور و خروج اجباریاش از کشور بهگونهای زایدالوصف شادمان شدند.
این واکنش مردم نسبت به سقوط رضاشاه از سلطنت در منابع تاریخی پرشماری منعکس شده است. از جمله امام خمینی که از نزدیک شاهد آن حوادث و رخدادها بود، بارها بهاین نکته اشاره کرده است. ایشان ضمن اینکه واقعه اشغال کشور توسط قوای شوروی و انگلیس طی دوران جنگ جهانی دوم را «مصیبتی» میداند، با این حال تصریح میکند «بهجای اینکه این مملکت ما، ملت ما، عزادار باشد، خدا میداند که خوشحال شدند».
امام خمینی با اشاره بهعقبنشینی سریع ارتش بهاصطلاح نوین! رضاشاه در برابر مهاجمان انگلیسی و روسی، در دلیل این امر اظهار میدارد: «رضاشاه که همهاش ملتش را سرکوب کرده بود، وقتی خارجیها آمدند هیج حامی نداشت و [آنها] در عرض سه ساعت از همه نقاط مرزی وارد ایران شدند».[۱]
رضاخان که در برابر حمله متفقین بهکشور و بهویژه نامهربانی دولت انگلستان درباره خود غافلگیر شده و هیچگاه تصور نمیکرد انگلیسیان که خود راه کودتا و صعود او بهسلطنت را هموار کرده بودند، اینک بهیکباره بر حکومتش پایان بخشند در گفتوگویش با سرکلارمونت اسکرین دیپلمات انگلیسی که مأمور تبعید او از ایران شده بود، تصریح کرده بود که نیازی بهعزل او از سلطنت نبوده و او آمادگی داشت برای هرگونه ارتباط و آمدوشد تجهیزاتی–تدارکاتی و نظامی انگلیسیان با روسیه شوروی با آنان همکاری کند. اسکرین در خاطرات خود بهاین نکته چنین اشاره کرده است:
-
مهمترین مسئله مورد توجه [رضا] شاه در اطراف حوادثی دور میزند که منجر بهکنارهگیری او از سلطنت شده بود. او دائماً از قصور دولت انگلیس در ابراز عدماعتماد و بیخبر نگهداشتن او از مسیر حوادث گله میکرد و بهمن میگفت: آخر چرا انگلیسیها نگفتند که بهمن احتیاج دارند؟ اگر نخستوزیر شما اهمیت سوقالجیشی مملکت مرا برای متفقین و لزوم استفاده از آن را برایم توضیح میداد، من فرصت خوبی برای مساعدت بهشما داشتم، شما میگویید که بهایران بهعنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی مثل توپ و تانک بهشوروی احتیاج داشتید، بسیار خوب، ولی اگر قبلاً مرا از این موضوع مطلع میکردید، من میتوانستم تمام راه آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم.[٢]
آگاهان به امور در آن روزگار هم درباره دلایل سقوط رضاشاه نوشتهاند:
-
اگر رضاخان از ابتدای امر بهوسیله انگلیسیها روی کار نیامده بود و مارک Made in England روی او نخورده بود و پایههای حکومت خود را بر روی افکار عمومی، عدالت و آزادی استوار میساخت، مجالس مقننه ایران منتخب دولت نبود، مطبوعات تحت سانسور شدید حکومت پلیسی قرار نداشت، متفقین هرگز نمیتوانستند بهاین سهولت او را برکنار کنند. رضاشاه از روسها وحشت چندانی نداشت، بلکه از خشم مردم ایران بیشتر واهمه داشت و میترسید. آنچه او را بیش از هر چیز نگران ساخته بود، بیم از انتقاد مردم بود، مردمی که مدت ۱۶ سال در زیر فشار حکومت زور و قلدری و استبداد قرار گرفته بودند.[٣]
اشرف پهلوی هم بعدها در خاطراتش اعتراف کرد:
-
اگر یک صدا از میان مردم بهنفع پدرم برمیخاست انگلیسیها در تصمیم خود دایر بر عزل پدرم تجدیدنظر میکردند. انگلیسیها در روی کار آوردن پدرم اثر مستقیم داشتند. من تا آنموقع [حمله متفقین به ایران] پدرم را مردی شجاع و قوی تصور میکردم، ولی روحیه خود را بهشدت باخت. از میان تمام وکلایی که جیرهخوار پدرم بودند، از میان تمام روزنامههای آن زمان که پدرم بهوجود آورده و یا تقویت کرده بود و از میان تمام افرادی که بهنوعی از او منتفع شده بودند هیچکس کلمهای یا سطری بهنفع پدرم نگفت و ننوشت و انگلیسیها که دیدند برای پدرم پایگاهی در میان مردم نمانده، تصمیم گرفتند او را وادار به استعفا کنند. من اطمینان دارم که اگر پدرم دارای رجال فهمیده و اطرافیان دلسوزی بود واقعه سوم شهریور ۱۳۲۰ روی نمیداد.[۴]
بازکاوی گستره عمیق شادمانی مردم کشور و استقبال زایدالوصفی که از خبر عزل و تبعید رضاخان از ایران صورت گرفت و در میان افکار عمومی، نشریات و روزنامهها، رسانهها و غیره انعکاس یافت، مجال دیگری میطلبد.[۵] قهرمانمیرزا سالور در همان دوره در خاطرات روزانه خود بهدلایل شادمانی مردم کشور از پایان حقارتبار کار رضاشاه چنین اشاره کرد:
- تمام مردم از این پیشامد شادند؛ حتی آن مرد از کارافتاده، آن ضعیفه دهاتی پیرعاجز، چرا؟ او برای آنکه کلاه فرنگی سر گذاشته، او برای آنکه رویش باز شده. آنها که مال و حال و جان و کسانشان از دست رفته جای خود را دارند. زن و مرد این مملکت سوای معدودی هر یک از این راهها بغض و کینه در دل داشتند. پنجاه سال عمامه شیرشکری بهسر داشت، عبا بهدوش، با یک قبضه ریش او را بهشکل دیگر درآوردند. مخالف عقیده و عادت دیرینه او بود. قهراً عداوت پیدا کرد. به فلان پیرزن هیچ ستمی، ظلمی نشده بود اما برای آنکه گفتند تو باید سر باز بیرون بیایی کینه در دل گرفت و نفرین کرد، بهخدا مینالید.[٦]
هم او عزل حقارتبار رضاخان از سلطنت و تبعید اجباری او از کشور را بزرگترین مجازاتی میداند که در این دنیا میشد برای او متصور گردید:
- ما هر مجازاتی را برای او فرض میکردیم از این بالاتر نبود. این عقوبت بالاترین عقوبت برای اوست. مکافات خداوندی بالاترین تصورات مردم شد. بیست سال خدمت کرد بهانگلیس. اخیراً برای نگاهداری خود تغییر سیاست داد و ایران را تحویل روس و انگلیس [داد]. او را بردهاند در جزیره موریس پانصد کیلومتری ماداگاسکار سکنی دادند و حال این پادشاه با فراغت کاملی که دارد میتواند فکر کند که چه خیانتهایی را به مملکت ایران کرده و انگلیسیها چگونه در استقلال مملکتهای کوچک نگاهداری میکنند. ایطالیاییها متصل میگویند پسر داشقلی[٧] در جنگلهای مازندران قول داده بود ایران را تحویل او بدهد.[٨]
بهدنبال سقوط رضاخان اشعار و تصانیف بسیاری در انتقاد و سرزنش از او ساخته و در نشریات و در میان افکار عمومی منتشرشد. از جمله ماده تاریخی بهشرح زیر درباره او گفته شد:
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- رسول جعفریان، «امام خمینی و سلطنت رضاخان»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، س ۵، ش ۱۹-۲۰، پاییز و زمستان ۱۳۸۰، صص ۴۵-۴۶.
[٢]- سرکلارمونت اسکرین و سرریدر بولارد، شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ اول، تهران، نشرنو، ۱۳۶۲، ص ۱۶۲.
[٣]- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۸، صص ۱۰۱-۱۰۲.
[۴]- همان، صص ۱۰۳-۱۰۶.
[۵]- برای نمونه بنگرید به: همان، صص ۸۶-۲۰۰.
[٦]- قهرمان میرزا سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه (قهرمانمیرزا سالور)، ج ۱۰، صص ۷۸۷۸-۷۸۷۹
[٧]- اشاره بهنام پدر رضاخان «داداشبک» است.
[٨]- قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج ۱۰، ص ۷۸۸۰.
[۹]- همان، ص ۷۸۹۴.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مظفر شاهدی، «برکناری رضاشاه از سلطنت و شادمانی مردم» ماهنامهی الکترونکی بهارستان، شمارهی ۱۳۸، ص ۳.