دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۷ مرداد ۲۳, سه‌شنبه

درنگی بر خاستگاه زبان دری

از: مهدیزاده کابلی

زبان‌شناسی تاریخی

نگرشی نو بر زبان دری‬‎


فهرست مندرجات

.



درنگی بر خاستگاه زبان دری

بلخ، کهن‌ترین سرزمین جهان، نه‌تنها خاستگاه دولت کیانیان و حوزه‌ی گسترش آیین زرتشت بود، بلکه نخستین جایگاه پیدایش زبان دری نیز است.

بی‌تردید زبان دری که پیشینه‌ای کهن دارد، و در طول قرن‌ها نه‌تنها در کشور کنونی افغانستان بلکه در کشورهای پیرامون آن زبان ادب و علم بوده است، باید زبان طبیعی، ملی و رسمی سه کشور افغانستان، ایران و تاجیکستان به‌شمار آید.

با این‌حال، یکی از پیچیده‌ترین مباحث زبان‌شناسی در مورد زبان دری، منشأ و خاستگاه این زبان است. هرچند در این مورد اختلاف‌نظر زیاد است، ولی پرسش اصلی این است، که آیا این زبان، از لحاظ جغرافیایی، منشأ پارسی دارد یا خراسانی؟ یا به تعبیر دیگر، خاستگاه آن، شمال شرق سرزمین‌های آریایی است یا جنوب‌غرب آن؟ زبان‌شناسان غربی و به تقلید از آن‌ها، برخی از زبان‌شناسان ایرانی و افغانی، زبان دری را با عنوان زبان فارسی، در تقسیم‌بندی خانواده‌ی زبانی هندوایرانی (آریایی)، جز دسته‌ی زبان‌های جنوب‌غربی، در زیرشاخه‌های زبان‌های ایرانی، طبقه‌بندی کرده‌اند.

اما عده‌ای دیگری از زبان‌شناسان، زبان‌پژوهان و ادبیان، بدون آن‌که به نادرست بودن این طبقه‌بندی زبان‌شناسان غربی اشاره‌ی مستقیم کرده باشند، فقط به این اکتفا نموده‌اند که زبان دری منشأ خراسانی دارد و از زبان‌های باستانی سرزمین‌های شرقی آریایی، مانند: زبان اوستایی، یا زبان تخاری، یا زبان باختری و یا زبان پهلوی اشکانی سرچشمه گرفته است.

به‌طور مثال، از جمع زبان‌پژوهان افغانی، علامه عبدالحی حبیبی زبان تخاری را مادر زبان دری می‌داند، رسول رهین، ریشه‌ی این زبان را به زبان اوستایی می‌رساند و آن‌را - مانند پروفسور حسین یمین، دکتر غلام‌جیلانی داوری، دکتر اسدالله حبیب، واصف باختری، رازق روئین، نجم‌الدین کاویانی و چندی دیگر - بازمانده‌ی زبان پهلوی اشکانی می‌خواند.

اما، برخی دیگر از زبان‌شناسان افغان، چون: دکتر مجاوراحمد زیار و دکتر خلیل‌الله اورمر، مانند پاره‌ای از زبان‌پژوهان ایرانی، که طبقه‌بندی زبانی به‌ظاهر علمی را پذیرفته‌اند، به پیروی از نظر زبان‌شناسان غربی، زبان دری را دنباله‌ی پارسیگ (پارسیِ میانه)، و سرچشمه‌ی آن‌را نه از سرزمین تاریخی خراسان، بلکه از استانِ پارس دانسته‌اند.

من در بخش نخست این نوشتار، از لحاظ تاریخی، یادآور شدم که کهن‌ترین گزارشی که درباره‌ی زبان دری موجود است، از ابن‌مقفع است که ابن‌ندیم آن‌را در کتاب الفهرست آورده است. عبدالله بن مقفع گوید: «زبان‌های فارسی عبارتند از فهلوی و دری و فارسی و خوزی و سریانی.» در این میان، «دری زبان شهرهای مداین بود و درباریان به آن سخن می‌گفتند و منسوب به درگاه پادشاهی است و از میان زبان‌های مردم خراسان و خاور، زبان مردم بلخ در آن بیش‌تر بود. و اما فارسی، زبان موبدان و دانشمندان و مانند آنان بود، و آن زبان مردم فارس است.»

این‌که عبدالله ابن‌مقفع گفته است: «دری زبان شهرهای مداین بود و درباریان به آن سخن می‌گفتند و منسوب به درگاه پادشاهی است و از میان زبان‌های مردم خراسان و خاور، زبان مردم بلخ در آن بیش‌تر بود»[۱]، بر این گفته‌ی او دو تعبیر وجود دارد. تعبیر نخست از دکتر جلال خالقی‌مطلق است که با تردید اظهار می‌نماید «اگر این تعبیر ما از گفته‌ی ابن مقفع درست باشد، نظر او بدین معنی است که این زبان دری، از باختر ایران به خاور نفوذ کرده بود و در آن‌جا با زبان‌های آن سامان آمیخته بود. این نظر با نظریه‌ی دانش زبان‌شناسی درباره‌ی خاستگاه و جهت نفوذ زبان دری با فارسی مطابقت دارد: بر اساس دانش زبان‌شناسی، زبان دری، یک زبان جنوب باختری است و خویشاوند با پارسیگ یا پهلوی ساسانی است.»[٢]

‌‌دکتر پرویز ناتل خانلری، این تعبیر را چنین توجیه می‌نماید: «پس از آن‌که پایتخت ساسانی (تیسفون = مدائن) به تسخیر تازیان درآمد یزدگرد با همه‌ی سپاهیان و درباریان خود به داخل ایران عقب‌نشینی کرد و پس از شکست نهاوند به جنوب ایران رفت و از استخر به کرمان و سپس به قهستان و از آن‌جا به مرو رسید و به‌موجب اسناد تاریخی در این سفر همه‌ی دستگاه درباری ساسانی با او همراه بودند و حتی کتابخانه‌ی شاهی را با خود به آن‌جا برده بود که تا یکی دو قرن بعد در همان‌جا مانده بود.[٣] درباریان دستگاه ساسانی پس از کشته شدن آن شاه برگشته‌بخت طبعا در آن سرزمین ماندند زیرا به‌سوی مغرب که در دست تازیان افتاده بود راهی نداشتند. سپس که سپاه مسلمانان عرب پیش آمد و بر آن نواحی نیز مسلط شد ناچار گروهی کثیر از ایشان به‌عنوان موالی با سپاه اسلام همراه شدند و در فتح ولایت‌های شرقی و شمال شرقی با تازیان همکاری کردند و به این طریق سنتی که از لحاظ زبان اداری و رسمی در دربار ساسانی پدید آمده بود به مشرق انتقال یافت.»[۴]

همو می‌افزاید: «گذشته از این طبیعی است که در دوره‌ی ساسانی مرزبانان و فرمان‌روایان محلی که با درباره شاهنشاهی سروکار داشتند در روابط اداری و سیاسی خود با مرکز حکومت، همان زبان رسمی یعنی دری را به کار می‌بردند و با آن آشنایی داشتند. به این طریق زبان دری پس از غلبه‌ی تازیان در نواحی غربی و جنوبی کم‌تر به‌کار رفت و در مشرق و شمال شرقی به‌سبب آن‌که از مرکز خلافت اسلامی (دمشق و سپس بغداد) دورتر بود و هم‌چنین به آن سبب که ماموران دولت ساسانی به آن نواحی انتقال یافته بودند بیش‌تر دوام یافت و در اولین فرصتی که برای پدیدآمدن حکومت‌های مستقل یا نیمه‌مستقل ایرانی دست داد همان زبان رسمی دستگاه ساسانی مبنای زبان رسمی و اداری و سپس ادبی و علمی قرار گرفت و گویش‌های محلی دیگر در مقابل آن جلوه‌ای نکردند و چنین مقامی به‌دست نیاوردند.»[۵]

اما تعبیر دوم، نظر محمدتقی بهار، ملقب به ملک‌الشعرا است که به‌گفته او: «زبان دری زبانی است که از خراسان به دربار ساسانیان رفته‌ است.» همو در کتاب سبک‌شناسی آورده است: از روایت ابن‌الندیم از ابن‌مقفع «دو چیز را می‌توان فرض کرد: یکی این‌که در دربار و در میان بزرگان در خانه و رجال مداین (تیسفون پایتخت ساسانیان) به این زبان سخن می‌گفته باشند؛ و دیگر آن‌که این زبان، زبان مردم خراسان و مشرق ایران و بلخ و بخارا و مرو بوده باشد. اجتماع این دو وجه خالی از اشکال است (مشکلی ایجاد نمی‌کند) و منابعی دیگر نیز وجود دارد که هر دو وجه را تأیید می‌کند».[٦]

در این دو تعبیر یاد شده، سخن بسیار است و همان‌گونه که مشاهده می‌شود، اگرچه تعبیر نخست را به‌ظاهر دانش زبان‌شناسی گواهی می‌کند، اما با وجود این، سخن نادرست است و دلایل روشن در ابطال آن فراوان است. این در حالی‌ست که داده‌های تاریخی، دال بر صحت نظر محمدتقی بهار است. ما در این‌جا به ارزیابی نادرستی تعبیر اول و درستی تعبیر دوم می‌پردازیم. ولی پیش از آن‌که به گفتار خویش در این بخش آغاز کنیم، شایسته است به چند نکته توجه شود:

نخست باید به این نکته اشاره کرد که دانش زبان‌شناسی، زبان دری را به این دلیل جز زبان‌های باختری ایرانی طبقه‌بندی کرده است که آن‌را خویشاوند بسیار نزدیک زبان پارسیگ (فارسی میانه یا پهلوی ساسانی) یافته است. در حالی‌که حتی نزدیک‌تر از این، خویشاوندی بین زبان‌های ودایی (سانسکریت) و اوستایی و هم‌چنین بین زبان‌های مادی و پارسی باستان می‌توان دید. با این وضع، هیچ زبان‌شناسی این زبان‌ها را یک زبان واحد یا دنباله‌ی یکدیگر ندانسته‌اند. پس چگونه می‌توان زبان دری را دنباله‌ی زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) پنداشت، در حالی‌که نظر به‌روایت ابن‌مقفع، این دو زبان، همزمان در عهد ساسانی، در کنار هم وجود داشته‌اند؟

از نظر زبان‌شناسی، زبان دری، در اصل از یک زبان فرضی، به‌نام زبان هندواروپایی ریشه گرفته است. «نظریه زبان‌های هندواروپایی در قرن هجدهم توسط ویلیام جونز زبان‌شناس و خاورشناس انگلیسی مطرح شد. وی با اشاره به شباهت‌های زبان‌های سانسکریت، یونانی، و لاتین به یکدیگر نتیجه گرفت که آن‌ها بایستی از یک زبان مشترک منشأ گرفته باشند که احتمالاً زبان‌‌های آلمانی، روسی و فارسی دری هم از همان زبان ریشه منشعب شده‌اند.»[٧] نامِ هندواروپایی به این دلیل برایِ این زبانِ فرضی برگزیده شد که گویشوران این زبان، پس از مهاجرت‌های بزرگ خود، در سرزمین‌هایی از هند تا اروپا گسترده شده‌اند.[٨] در مورد خاستگاه خانواده‌ی زبان هندواروپایی نیز بین زبان‌شناسان اختلاف‌نظر وجود دارد. بر اساس دیدگاه مرسوم، این خانواده‌ی زبانی، در هزاره چهارم پیش از میلاد، در ناحیه‌ای واقع در شمال دریای سیاه میان اقوام نیمه‌چادرنشین رایج بوده‌ است، و دیدگاه نوین ادعا می‌کند ریشه‌ی آن به ۸۰۰۰ تا ۹۵۰۰ سال پیش و به منطقه‌ی آناتولی تعلق دارد.[۹]

به‌طور کلی، زبان‌شناسان زبان‌های هندواروپایی را به دوشاخه‌ی بزرگ: هندوایرانی (آریایی[۱٠]) و اروپایی (‌‌زبان‌های ژرمنی) تقسیم‌بندی کرده‌اند.

به‌نطر حسن رضائی باغ‌بیدی، زبان‌شناس ایرانی و متخصص فرهنگ و زبان‌های باستانی، آریایی آغازین زبان گروهی از مهاجران هندواروپایی بود که در حدود هزاره ۳ پیش از میلاد، از هم‌نژادان خویش جدا شدند و در دشت‌های آسیای مرکزی رحل افکندند. در گذشته‌های بسیار دور آریایی زبان‌ها تماس‌هایی با بالت‌ها، داکیه‌ای-میسیه‌ای‌ها و اقوام فینو-اوگری داشتند.[۱۱]

به‌هر حال، از نظر طبقه‌بندی زبان‌ها، زبان‌ آریایی یا خانواده‌ی زبان‌های هندوایرانی، نام یکی از زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبان‌های هندواروپایی است که توسط آریایی‌ها صحبت می‌شد که زبان‌های باستانی هندی (زبان‌های هندوآریایی) و ایرانی را در بر می‌گیرد. با وجود این، جایگاه زبان دری، در این طبقه‌بندی، در گروه زبان‌های ایرانی جنوب غربی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و حتی ازبکستان به آن سخن می‌گویند.[۱٢]

اما نکته‌ی جالب توجه این است که نخست، طبقه‌بندی زبان‌های مختلف جهان - که در جهان چیزی بین پنج تا هشت هزار زبان زنده وجود دارد - در «خانواده‌های زبانی»، گروه‌ها و زیر گروه‌های مجزا و تعریف نزدیکی و یا دوری بین این زبان‌ها، گروه‌ها و یا زیر گروه‌ها چیزی نسبتاً جدید است که زبان‌شناسان در این ۱۵۰ سال اخیر برای سهولت بررسی زبان‌های گوناگون، ویژگی‌های آنان و مقایسه آن‌ها با همدیگر انجام می‌دهند.[۱٣] دوم، این‌که می‌توان گفت این طبقه‌بندی‌ها و نام‌گذاری آن‌ها، که به‌ظاهر علمی می‌نماید، یک حقیقت مسلم نیست، بلکه در آن‌ها اختلاف‌نظرهای فراوان وجود دارد. این اختلاف‌ها بیش‌تر از آن‌جا ناشی می‌شود که معیارهایی که گذاشته می‌شود، ممکن است بسته به هر دانشمند، فرق کند. مثلاً فریدون جنیدی، اسطوره‌شناس ایرانی و از پژوهندگان فرهنگ و زبان‌های باستانی، در كتاب «زندگی و مهاجرت آریایی‌ها»، درباره‌ی آشنایی دانشمندان اروپایی با زبان‌های آریایی‌، این‌گونه اظهارنظر می‌کند:

    در قرن اخیر، هنگامی كه دانشمندان اروپایی به شرق توجه كردند، ابتدا به آموختن زبان‌های هندی پرداختند زیرا كه رابطه‌ی اقتصادی اروپا با هندوستان زودتر از سایر ممالك برقرار گردید. در بررسی و پژوهش در زبان این شبه‌قاره، با شگفتی فراوان متوجه این واقعیت شدند كه نكات مشترك بسیار زیادی بین آن و زبان‌های اروپایی موجود است و این تشابهات آن‌قدر زیاد بود كه امكان این را باقی نمی‌گذاشت كه وجود این وجوه مشترك را اتفاقی فرض كنند. سپس گفتند كه زبان مردم هند و اروپا از یك آبشخور آب خورده است و در اصل یكی بوده است و به آن زبان «هندواروپایی» نام نهادند! دیر زمانی پس از آن، پژوهش در زبان پهلوی (پارسی میانه یا پارسیگ) و پارسی دری و اوستایی و پارسی باستان شروع گردید و شگفتی وقتی بیش‌تر شد كه دانستند زبان‌های ایرانی و هندی بسیار نزدیك‌تر از هندواروپایی است و تمام این‌ها از زیشه‌ی واحدی برخوردارند. پس شاخه‌‌ی دیگری از این زبان را زبان‌های هندوایرانی نام نهادند، اما با وجود این كه واقعیت همین است، اروپاییان در نام‌گذاری اشتباه كردند، زیرا می‌بایست كه به همه این زبان‌ها، زبان‌های آریایی نام می‌نهادند كه مادر همه‌ی آنان زبان نژاد آریایی بود نه زبان هندواروپایی و نه هندوایرانی.[۱۴]

از سوی دیگر، دکتر پرویز ناتل خانلری، در کتاب «تاریخ زبان فارسی» می‌آورد:

    گروه آریایی یا هندوایرانی: از این گروه که دو شعبه‌ی ایرانی و هندی تقسیم می‌شود، آثاری بسیار کهن در دست است. کلمه‌ی آری که کلمات اران و ایران از آن مشتق است، نامی است که نیاکان مشترک ایرانیان و هندیان به نژاد و خانواده‌ی خود اطلاق می‌کردند. بعضی از زبان‌شناسان چندی اصطلاح آریایی را برای مجموع خانواده‌ی هندواروپایی به‌کار می‌بردند، اما این اصطلاح مبتنی بر اشتباهی بوده و متروک شد. چون در شبه‌جزیره‌ی هندوستان زبان‌های متعدد رایج است که قسمتی از آن‌ها از خانواده‌ی هندواروپایی نیستند. بهتر است که این شعبه‌ی گروه آریایی را، هندی‌آریایی بخوانیم![۱۵]

جنیدی در پاسخ به او می‌نگارد:

    و همین خود نشان می‌دهد که نباید بر زبان آریایی، هندواروپایی نام نهاد، زیرا که اگر بعضی از قبایل ساکنان اصلی خاک هند، زبانی غیرآریایی دارند، بدان دلیل است که قبل از مهاجرت نژاد آریا در آن‌جا ساکن بوده‌اند و آریایی نیستند. پس زبان هندواروپایی شامل آن زبان‌ها نمی‌شود؛ اما آن قسمت از هندوستان که زبان آریایی دارند، می‌تواند داخل خانواده‌ی زبان آریایی بوده باشند. پرسش بزرگ از این گروه محققان این است که، آیا این گروه‌ها از ابتدا نام هندی و اروپایی داشته‌اند؟ یا پس از سکونت در دو محل مختلف دو نام از آن دو جا گرفتند؟ و قبل از این‌که این دو نام رایج شود، و قبل از مهاجرتی که به این دو نام منتهی شود، چه نامی داشته‌اند؟ آیا این نام اصلی غیر از نام «آریایی» است؟[۱٦]

البته در پاسخ فریدون جنیدی می‌توان گفت که اروپاییان به آن زبان مادر یا نیای زبان‌های هندواروپایی، که هندواروپاییان اولیه با آن صحبت می‌کردند، نام فرضی «نیا-هندواروپایی» (Proto-Indo-European) گذاشته‌اند. اما نه‌تنها اختلاف بر سر این نام‌گذاری‌ها هم‌چنان بین دانشمندان غربی هم جریان دارد، بلکه در جزئیات آن اختلاف است. به‌طور مثال، زبان‌شناسان آلمانی، این گروه زبانی را «هندوژرمنی» (Indo-Germanisch) و زبان‌شناسان دیگر کشورهای اروپای غربی و سپس آمریکا آن‌را «هندواروپایی» (Indo-European) و در مواردی آریایی نامیدند.[۱٧] این اختلاف در نام‌گذاری و اصرار در حفظ و کاربرد آن بیش از آن‌که دلیل علمی داشته باشد، علل سیاسی داشته است و نفوذ سیاست در علم را نشان می‌دهد. هنوز در نشریات آلمانی درباره‌ی زبان، از هندوژرمنی و در نشریات کشورهای دیگر، از زبان‌های هندواروپایی سخن گفته می‌شود و پاره‌ای از زبان‌شناسان در کشورهای عقب‌مانده یا کشورهای رو به‌ توسعه، نیز بر حسب تمایلات سیاسی و انگیزه‌های ناسیونالیستی یا این‌که در کدام کشور اروپایی تحصیل کرده باشند، یکی از این دو اصطلاح را به‌کار می‌برند.

استدلالی که هر یک از طرفین در رد صحت و دقت نام‌گذاری طرف دیگر می‌کنند، هنوز هم تکرار می‌شود. از طرفی گفته می‌شود گروه زبانی که هندواروپایی معرفی می‌شود تمام زبان‌های موجود قاره‌ی اروپا را در بر نمی‌گیرد، بنابراین، نمی‌توان در نام‌گذاری آن از واژه‌ی اروپا استفاده نمود، ایرادی که وارد است. طرف دیگر، اعتراض می‌کند که قوم ژرمن (ساکنان آلمان قدیم) نماینده‌ی کل اقوام ساکن و زبان‌های رایج در قاره‌ی اروپا نبوده‌اند و از این‌رو، نمی‌توان این گروه زبانی را هندوژرمنی نامید؛ این ایراد هم وارد است. به این نکات اضافه می‌شود همه‌ی اقوامی که در گذشته در هند زندگی می‌کرده‌اند به زبان واحدی سخن نمی‌گفته‌اند. بنابراین، چگونه می‌توان بر نام هند انگشت گذاشت و اصولاً مراد از هند، کدام پهنه‌ی جغرافیایی است؟ سراسر شبه‌قاره‌ی هند، تا چین و تبت و سرزمین‌هایی آسیای جنوب‌شرقی یا قسمتی از آن در شمال؟ و دیگر این‌که «... به‌طور کلی باید گفت که در دوره‌ی پیش از تاریخ زبان‌های اروپایی مبهم است و نمی‌توان دانست که پیش از پیدایش زبان‌های هندواروپایی (اگر این نام‌گذاری را بپذیریم) زبان مردم آن‌چه بوده است، زیرا در اروپا نوشته‌ای که تاریخ آن از هزاره‌ی نخست پیش از میلاد تجاوز کند، به‌دست نیامده است.»[۱٨]

هم‌چنین، در تقسیم‌بندی و نام‌گذاری زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبان‌های هندواروپایی نیز توافق‌نظر بین دانشمندان زبان‌شناسی وجود ندارد. پل ژول آنتوان میه (Paul-Jules-Antoine Meillet)، زبان‌شناس نامدار فرانسوی، که در ۱۹۰۵ میلادی، به استادی کولژ دو فرانس (Collège de France)، موسسه‌ی پژوهشی و آموزشی معتبر فرانسه، برگزیده‌ شد و در آن‌جا به‌کار بر روی زبان‌های هندواروپایی پرداخت، در کتاب «زبان‌ها در اروپای نوین»، زبان‌های هندواروپایی را به‌دسته‌های زیر تقسیم کرده است:

    ۱- دسته‌ی سلتی (کلتی)
    ۲- دسته‌ی رومانی
    ۳- دسته‌ی ژرمنی
    ۴- دسته‌ی آلبانی
    ۵- دسته‌ی بالتیک
    ۶- دسته‌ی اسلاوی
    ۷- دسته‌ی یونانی
    ۸- دسته‌ی ارمنی
    ۹- دسته‌ی هندوایرانی (آریایی)

آلبرت دوزا (Albert Dauzat)، زبان‌شناس فرانسوی دیگر، در کتاب «فلسفه‌ی زبان»، تقسیمی مانند تقسیم بالا قایل شده، تنها با این تفاوت که دو دسته‌ی بالتیک و اسلاوی را در زیر اسم «بالتو-اسلاو» یا «لتو-اسلاو» جمع کرده و شماره‌ی دسته‌های میه را به ۸ پایین آورده است. زبان‌شناسان دیگر هم تقسیماتی کرده‌اند که اندکی باهم تفاوت دارند. اما در این میان، تقسیم‌بندی منسوب به فرانتس بوپ، زبان‌شناس آلمانی، تفاوت زیادی با آنان دارد. او زبان‌های هندواروپایی را به دو خانواده‌ی: «سَتـِم» (Satem) و «کِنتم» یا «سنتوم» (Centum) تقسیم کرد. این تقسیم بوپ، تقسیم زبانی است، نه نژادی و محلی یا جغرافیایی.

بوپ، بنا به مناسبات زبانی و فرهنگی، هر یک از این دو خانواده‌ی زبانی را هم به شاخه‌های کوچک‌تر تقسیم می‌کند:

الف - زبان‌های خانواده‌ی ستم:

    ۱- دسته‌ی هندی: سانسکریت - پیساکا - پراکریت.
    ۲- دسته‌ی ایرانی: پارسی کهن (و اوستایی) - پارسی میانه (پهلوی اشکانی و ساسانی) - پارسی نوین (دری).
    ۳- دسته‌ی منحصربه‌فرد: پروسی کهن - ارمنی - آلبانی - بالتو اسلاوی (لتی، لیتوانی، روسی کهن)

ب - زبان‌های خانواده‌ی کنتم:

    ۱- دسته‌ی یونانی: یونانی کهن - یونانی نوین
    ۲- دسته‌ی لاتینی: ایتالیایی - فرانسوی - اسپانیایی - رومانی
    ۳- دسته‌ی کلتی: سلتی
    ۴- دسته‌ی توتنی: انگلیسی - آلمانی - هلندی
    ۵- دسته‌ی اسکاندیناوی: نروژی - سوئدی - ایسلندی - دانمارکی

به‌نظر بوپ، از زبان‌های یاد شده، تنها شاخه‌ی کلتی (سلتی) از میان رفته و امروز کسی بدان سخن نمی‌گوید. ولی از همه شاخه‌های دیگر در جهان نمونه‌های وجود دارد، اگرچه دچار تحولات فراوان شده‌اند.

به‌هر حال، باید گفت که این تقسیمات بوپ را هم نمی‌توان کامل و بی‌نقص دانست. زیرا بعد از او، در اثر پژوهش‌های بیش‌تر، زبان‌های دیگری در خانواده‌ی بزرگ هندواروپایی شناخته شده و نیز قلمرو جغرافیایی آن، مانند قلمرو زمانی‌اش بزرگ‌تر گردیده است.

از آن‌جا که در این پژوهش برآنیم تا با بررسی داده‌های تاریخی، باستان‌شناختی و زبان‌شناسی، منشأ و خاستگاه زبان دری را مشخص نماییم، تنها به‌طور کوتاه به سیر تحولات زبان آریایی (دسته‌ی زبان‌های هندوایرانی) می‌پردازیم.

قدمت هر یک از زبان‌های هندواروپایی را، به‌یقیین نمی‌توان معین کرد؛ اما تنها از روی تاریخ تمدن سخنگویان آن‌ها، می‌توان حدس زد. آثاری که امروز از همه قدیمی‌تر شناخته شده، از سه دسته‌ی آریایی (هندوایرانی)، یونانی و لاتینی است. زیرا زبان‌های این سه دسته، آثاری پیش از میلاد دارند. البته باید افزود که از این میان، زبان آریایی کهن‌ترین آن‌هاست. در صورتی‌که زبان‌های دیگر هندواروپایی چنین آثاری ندارند. زیرا سخنگویان آن‌ها در آن دوره هنوز خطی نداشتند.

در آغاز اقوام هندواروپایی هنوز تمدن عمده‌ای نداشتند و پیوسته در حال حرکت و کوچ‌نشینی، در پی زمین‌های گرم سرگردان، ولی مردم شجاع و سوارکار بودند و حس اجتماعی قوی داشتند و همین مردمانند که ابتدا، از هزاره‌ای دوم پیش از میلاد، اجتماعات آسیای میانه، سرزمین‌های آریایی (افغانستان و ایران کنونی) و هند و آسیای کوچک و سپس اجتماعات تمام اروپا را تشکیل دادند.

آریایی‌های نخستین، یکی از اقوام شاخه‌ی شرقی هندواروپایی آغازی بودند که همراه با بالتی-اسلاوی‌ها، حدود ۱۸۰۰-۲۲۰۰ پیش از میلاد، از سایر هندواروپاییان جدا شدند. آن‌ها در هزاره‌ی دوم پیش از میلاد در استپ‌های آسیای مرکزی به کوچ پرداختند و و در نهایت، در حوزه‌ی بین سیردریا و آمودریا و دوسوی رود آمو ساکن شدند، که نشانه‌های حضور آن‌ها را در فرهنگ آندرونوو (Andronovo culture) می‌توان دید.[] شواهدی که از ارتباط مردمان فرهنگ آندرونوو با مناطق جنوبی‌تر به‌دست آمده، یعنی شمال افغانستان تا جنوب ترکمنستان، مناطقی که تحت نفوذ مجموعه‌ی فرهنگ‌های بلخی-مروی می‌باشد، می‌تواند دلیلی باشد بر این‌که این اقوام نیز آریایی (هندوایرانی) هستند.[] همین‌طور، زمان شکل‌گیری این فرهنگ و به‌دست آمدن شواهدی از این فرهنگ در مناطق ایران شرقی - به‌ویژه جنوب‌شرقی ایران - هند و پاکستان می‌تواند این نظر را تأیید نماید.[]

جدایی اقوام آریایی (قوم‌های هندوایرنی) از هم و انشعاب آن‌ها به دو شاخه‌ای هندی و ایرانی[] شاید در همان استیپ‌های اوراسیا انجام گرفته باشد، اما این نظر محرز نیست. به‌نظر می‌رسد درست‌تر آن است که آریایی‌ها، ابتدا در آسیای مرکزی و شمال افغانستان سکونت اختیار کردند و از آن‌جا به‌تدریج شاخه‌ی به هند و سپس شاخه‌ی دیگر به ایران کنونی رفتند. از آریایی‌های نخستین موج سومی هم منشعب شدند به‌نام اقوام نورستانی و داردی که امروزه در شرق افغانستان و شمال‌غربی پاکستان ساکن هستند. زمان مهاجرت آریایی‌ها به این صورت بوده است که ابتدا نشانه‌هایی از حضور آن‌ها را می‌توان در سده‌ی ۱۷ پیش از میلاد از دره‌ی رود زرافشان تا شمال افغانستان دید، سپس در سده‌ی ۱۲-۱۴ پیش از میلاد گروهی شروع به مهاچرت کردند که مربوط به هندوآریایی‌ها (قوم آریایی هند) می‌باشند که در دره‌ی سند اقامت گزیدند و در آخر هم مهاجرت اقوام ایرانی در سده‌ی ۱۳ پیش از میلاد انجام گرفته است که از سمت شمال شرقی سرزمین‌های آریایی، ابتدا به‌سوی شمال‌غربی و جنوب‌غربی آن کوچ کردند و وارد ایران کنونی شدند.[]

از سوی دیگر، با توجه به شواهد باستان‌شناختی و زبان‌شناختی می‌توان دو سرچشمه‌ی عمده برای تمدن هند باستان در نظر گرفت: نخست هاراپایی-دراویدی و دوم هندوآریایی. از دوران اوج تمدن هاراپا (۲۶۰۰-۱۹۰۰ ق.م) آثار باستان‌شناختی متعددی برجای مانده است که بر وجود فرهنگ و تمدنی غنی دلالت دارد. اما از آن‌جا که خط هاراپایی هنوز رمزگشایی نشده است، برای توصیف اندیشه‌های این قوم باید به حدس و گمان متکی شد. اصطلاح دراویدی بر مجموعه‌ای از زبان‌های هندی و نیز مردمی که بدان تکلم می‌کرده‌اند، اطلاق می‌شود. با توجه به شواهد موجود، این زبان‌ها پیش از ورود آریایی‌ها رایج بوده‌اند. اقوام هندوآریایی از حدود سال ۱۷۰۰ پیش از میلاد به شمال هند وارد شدند و به‌تدریج توانستند فرهنگ خود را در این نواحی رواج دهند. پس از ورود این اقوام به هند و آمیخته‌شدن فرهنگ آنان با فرهنگ هاراپایی-دراویدی دوره‌ای در تاریخ هند شکل گرفت که به دوره‌ی ودایی موسوم است.[]

از این‌رو، زبان‌شناسان غالب زبان‌های هندی را در دو خانواده‌ی زبانی طبقه‌بندی می‌کنند: زبان‌های هندواروپایی و زبان‌های دراویدی. به‌نظر می‌رسد که خانواده‌ی زبانی دراویدی به بومیان هند تعلق داشته است و زبان تامیل به‌عنوان مهم‌ترین عضو این خانواده، کهن‌ترین زبان هندی است که تا به امروز در هند به حیات خود ادامه داده است. البته درباره‌ی زبان هندوان (پیش از ورود آریایی‌ها) اطلاعات روشنی در دست نیست؛ زیرا زبان و خط نخستین تمدن هند، یعنی تمدن هاراپا، به‌شکل یک معما باقی مانده است.

از این گذشته، آثاری که در صحراهای آسیای مرکزی به‌دست آمد، نشان داد که یکی از اقوام هندواروپایی در تورفان و کوشا (Coutcha) زندگی می‌کرده‌اند که زبان آنان توخاری یا تخاری (Tokharien) بوده است.

بنابر این گزارش‌ها شاخه‌ی زبان‌های هندوایرانی خود سه دسته است: هندی، ایرانی و نورستانی. با وجود این، بازهم اختلافاتی پیرامون زیرشاخه‌های زبان‌های هندوایرانی وجود دارد که بیش‌تر این مناقشات در مورد زبان نورستانی و خانواده‌ی زبان‌های داردی است.[] دست‌کم در مورد زیرشاخه‌های زبان‌های هندوایرانی چهار نظریه ارائه شده است، که عبارت‌اند از:

نظریه‌ی نخست در باب زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبانی هندوایرانی از پرفسور روسل دیوید گری (Professor Russell David Gray) و پروفسور کوئنتین داگلاس آتکینسون (Professor Quentin Douglas Atkinson) است. در این نظر خانواده‌ی زبان‌های داردی را زیرشاخه‌ای از زبان‌های هندوآریایی و زبان نورستانی را جزئی از خانواده‌ی زبان‌های داردی فرض کرده‌اند.[]

    ۱- زبان‌های هندوآریایی
    ۲- زبان‌های ایرانی

براساس نظریه‌ی دوم در باب زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبانی هندوایرانی، خانواده‌ی زبانی هندوایرانی، مشتمل بر سه شاخه اصلی می‌شود.[] این سه شاخه عبارت‌انداز:

    ۱- زبان‌های هندوآریایی
    ۲- زبان‌های ایرانی
    ۳- زبان‌های داردی

در نظریه سوم در باب زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبان هندوایرانی، که در سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ توسط زبان‌شناس نروژی گئورگ مورگنشتیرنه (Georg Morgenstierne)، که متخصص زبان‌های هندوایرانی بود، ارائه شد، زبان‌های نورستانی را فرزندی مستقل در خانواده‌ی زبان‌های هندوایرانی فرض کرده و زبان‌های داردی را جزئی از زبان‌های هندوآریایی در نظر گرفته‌است.[] در این بخش‌بندی، شاخه‌های اصلی خانواده‌ی زبانی هندوایرانی عبارت‌انداز:

    ۱- زبان‌های هندوآریایی
    ۲- زبان‌های ایرانی
    ۳- زبان‌های نورستانی

در نظریه چهارم در باب زیرشاخه‌های خانواده‌ی زبان هندوایرانی، این خانواده زبانی، دارای چهار فرزند مستقل یعنی زبان‌های ایرانی، زبان‌های هندوآریایی، زبان‌های داردی و زبان‌های نورستانی است.[]

    ۱- زبان‌های هندوآریایی
    ۲- زبان‌های ایرانی
    ۳- زبان‌های نورستانی
    ۴- زبان‌های داردی

چنان‌که می‌دانیم، نه‌تنها طبقه‌بندی زبان‌های آریایی (هندوایرانی) دچار چالش‌های بسیار است، بلکه نام‌گذاری آن و نیز اصطلاحات و مفاهیم بیش‌تری از زیرشاخه‌هایش، وقتی مورد توجه و بررسی ژرف قرار گیرد، نادرست‌اند. نخست، تغییر نام دادن زبان‌های آریایی به زبان‌های هندوایرانی، سبب ابهام و سردرگمی می‌گردد. زیرا، «هند» و هم‌چنین صورت‌های آن در زبان‌های غربی از جمله India در انگلیسی، برگرفته از واژه‌ی «هندو» (Hindu) در زبان پارسی باستان است که به‌جای واژه‌ی سانسکریت «سیندو» (Sindhu) به‌کار می‌رفته و نام رودخانه سند بوده‌ است. یونانیان باستان در زبان خود سند را ایندوس (Indus) می‌نامیدند و ایندیا در زبان انگلیسی با کمی‌تغییر از ایندوس برداشته شده است.

نام قدیم هند، آریاورته (به سانسکریت: आर्यावर्त)، به‌معنای «بودگاه یا چراگاه آریایی‌ها» بوده، که بین هیمالیا در شمال و حوزه‌ی ویندهیا در جنوب و خلیج بنگال در شرق و دریای عرب در غرب قرار داشته‌ است. اقوام آریایی مهاجر از افغانستان، ابتدا در شمال غربی هند مستقر شدند و آن‌جا را آریاورته خواندند. اما کل سرزمین هندوستان، در زبان سانسکریت «بهارات» (Bharat) نامیده می‌شد. سانسکریت (به سانسکریت: संस्कृतम्) زبان باستانی و ابتدایی مردم هند و زبان دینی آیین‌های هندوییسم، بودیسم و جینیسم می‌باشد که از لحاظ زبان‌شناسی با زبان‌های اوستایی و پارسی باستان هم‌ریشه‌ و نزدیکترین زبان به آن‌ها است. متن‌های این زبان به سال‌های ۱۵۰۰–۱۲۰۰ قبل از میلاد بر می‌گردد و ‌ریگ ودا (Rigveda) قدیمی‌ترین متنی است که از سانسکریت باقی‌مانده است.

همین‌گونه، اصطلاحات زبان‌های ایرانی و زبان پارسی باستان نادرست می‌نماید. قدیمی‌ترین سند مکتوب با واژه‌ی «ایران» (Eran) در سنگ‌نوشته‌های اردشیر یکم – بنیان‌گذار دودمان ساسانی – گواهی شده است. پیش از آن، طی چند سده برای سرزمین ایران کنونی، به‌ویژه بخش اصلی آن، «ماد» و در ادبیات اروپایی «میدیا» گفته می‌شد. سپس، در عهد هخامنشیان، این کشور، «پارس» نامیده شد و در ادبیات اروپا تا سال ۱۹۳۵ میلادی، به‌همین نام (پرس، پرسیا یا پرشیا) شهرت داشت. با این‌حال، گویشورانِ زبانِ پارسیِ باستانْ زبانِ خویش را «اَیریه» (Airya)، یعنی: «آریایی» می‌گفتند. چنان‌که داریوشِ بزرگ، شاهنشاهِ هخامنشی، در بندِ هفتادمِ سنگ‌نبشته‌ی سه زبانه‌ی خود در بیسْتون چنین گوید: «به کنشِ ایزدیِ هرمزد، این نبشته که من کردم پس به «آریایی» بود».

بر هر وضعیت، اصطلاح زبان‌های ایرانی (Iranian languages)، یک اصطلاح قراردادی برساخته‌ی اروپاییان است که به یکی از شاخه‌های خانواده‌ی زبانی آریایی (زبان‌های هندوایرانی) اطلاق می‌شود. باید توجه داشت، این زبان‌ها، به معنای زبان‌های مرتبط با واحد سیاسی کشور امروزی ایران نیست، بلکه گستره‌ی جغرافیایی بسیار وسیع‌تری را در بر می‌گیرند که آن‌را می‌توان «سرزمین‌های آریایی» یا دست‌کم «فلات ایران» (افغانستان و ایران کنونی) نامید.

زبان‌های ایرانی از نظر تاریخی به سه دسته تقسیم می‌شوند: زبان‌های ایرانی باستان، زبان‌های ایرانی میانه، و زبان‌های ایرانی نو. از جمله زبان‌های ایرانی باستان می‌توان از زبان‌های اوستایی (که بیش‌تر از طریق متون اوستا به‌دست ما رسیده‌ است)، فارسی باستان (که بیش‌تر از طریق کتیبه‌های هخامنشی شناخه شده‌ است)، سکایی باستان، و مادی (که فقط چند واژه‌ی آن، آن‌هم از طریق چند وام‌واژه در فارسی باستان و چند واژه‌ی ذکر شده در منابع یونانی و میان‌رودانی به‌جا مانده‌ است) نام برد. گفتنی است که زبان‌های چون: سغدی، پارتی و خوارزمی که در عهد میانه زبان‌های ایرانی دارای سهم عمده‌ای هستند، ریشه‌های کهن‌تری داشته‌اند که نداشتن اطلاعات تاریخی نوشتاری ما را از حقیقت حال آن‌ها بی‌خبر گذارده است.[صفا، ذبیح‌الله، سیری در تاریخ زبان‌ها و ادب ایرانی، ص ۸]

به‌هر وضع، در میان خانواده‌ی بزرگ زبان‌های هندواروپایی، ارتباط نزدیکی دو زبان هندی و ایرانی به‌حدی است که قطعاً باید برای آن‌ها به اصل واحدی قایل شد. این اصل واحد را بعضی اسناد و قراین تاریخی هم تأیید می‌کند. گذشته از این، هر دو قوم هندی و ایرانی، در آثار کهنی که از آن‌ها بر جا مانده است، خود را به‌نام واحد «آریایی» معرفی می‌نمایند. در زبان هندی واژه‌ی آریایی معرف اقوامی است که به‌زبان سانسکریت سخن می‌گفته‌اند. داریوش، شاه هخامنشی سرزمین پارس، در کتیبه‌هایی که از او باقی است، نیز خود را آریایی می‌خواند. از نخستین شعبه‌های زبان ایرانی اطلاعات فراوانی در دست نیست و تنها از دو شاخه‌ی مهم آن: زبان اوستایی و پارسی باستان اسناد و مدارکی باقی مانده است.

به‌نوشته‌ی محمدتقی بهار، «قدیمی‌ترین یادگاری که از زندگی آریایی‌ها، باقی است، نُسک‌های اَوستا است که شامل سرودهای دینی، احکام مذهبی نیاکان و محتوی تواریخی است... در این روایات همه‌جا می‌رساند که رشته‌ی ارتباط سیاسی و اجتماعی و ادبی ایران هیچ‌وقت نگسسته و زبان این کشور نیز به قدیم‌ترین زبان‌های تاریخی و ماقبل تاریخی می‌پیوندد و گاته‌ی زرتشت نمونه‌ی کهنه‌ترین آن زبان‌هاست.» (سبک‌شناسی، ج ۱، صص ۳-۴). همو می‌نویسد:

    قرابت بسیار نزدیکی که میان زبان اوستا و زبان ویدای برهمنان یعنی سانسکریت موجود است شرقی‌بودن آن‌را تأیید می‌کند، چه به‌تجربه رسیده است که بین آداب و عادات و زبان هندیان امروز - آن طبقه که به فارسی گفتگو می‌کنند - و بین آداب و لهجه و لغات خراسان قرابت بسیار نزدیکی است و از عراق و زبان عراق و شمال و فارس به‌غایت دورافتاده‌اند، و شاید این روش، روشی دیرین باشد و قرابت اوستایی و سانسکریت هم از این مقوله باشد - خاصه که بین زبان اوستا با زبان فارسی باستان تفاوت زیادتر است تا میان اوستا و ویدا - و از این‌رو، می‌توان گفت زبان اوستایی زبان مشرق ایران یا یکی از شاخه‌های زبان شرقی بوده است. (سبک‌شناسی، ج ۱، پاورقی ص ۱۴)

این زبان، به‌همراه زبان‌های مادی، سکایی و پارسی باستان از جمله زبان‌های باستانی ایرانی بودند. در این میان، هیچ سندی در دست نیست که بتوان با آن صحت زبان مادی را تائید کرد. اما زبان‌شناسان، با استفاده از ساختار واژه‌ها و علم واژه‌شناسی، کلماتی در متون کتیبه‌های پارسی باستان، ایلامی و بابلی که با دستور زبان خود سازگار نیستند را شناسایی کردند و آن‌را در دسته‌بندی زبان مادی قرار دادند.

حسن رضایی باغ‌بیدی، استاد ایرانی دانشگاه اوساکای ژاپن و استاد گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه تهران می‌نویسد:

    میه و بنونیست، نخستین کسانی بودند که برخی از واژه‌های به‌کار رفته در کتیبه‌های فارسی باستان را که از قوانین آوایی این زبان پیروی نمی‌کرد، عناصر دخیل مادی نامیدند. پس از آن نیز به‌تدریج، واژه‌های مادی دیگری در کتیبه‌های آشوری و بابلی، الواح ایلامی، اسناد آرامی و متون یونانی شناسایی شد. بیش‌تر واژه‌های شناسایی شده‌ی مادی نام‌های خاص (اسامی اشخاص، قبایل و مکان‌ها) و اصطلاحات لشکری و کشوری است. نخستین کسی که به‌طور جدی با بهره‌گیری از اصول زبان‌شناسی تاریخی و تطبیق به بازسازی زبان مادی پرداخت، مانفرد مایرهوفر [(Manfred Mayrhofer)، دانشمند هندواروپایی‌شناس اتریشی و متخصص زبان‌های هندوایرانی] بود. (رضایی باغ‌بیدی، حسن، «زبان مادی»، در دانشنامه‌ی زبان و ادب فارسی، ج ۵، صص ۶۵۱–۶۵۲.)

مادها، که نخستین دولت آریایی را در واپسین سال‌های سده‌ی هشتم پیش از میلاد، در ایران کنونی بنیاد نهادند، به صراحت، توسط مورخان عهد باستان، «آریایی» خوانده شده‌اند. نخستین اشاره به قوم ماد در کتیبه‌ای‌ست که گزارش حمله‌ی شلمانسر سوم آشوری (Assyrian Šalmaneser III) به سرزمین موسوم به پارسوا، در کوه‌های کردستان، - سال ۸۳۷ پیش از میلاد - بر آن ثبت شده‌ است. محمدتقی بهار درباره‌ی زبان ماد و قرابت آن با پارسی باستان می‌نویسد:

    اما آن‌چه از تواريخ ايران و روم و نوشته‌هاى سنگ و تواريخ ديگر مردم همسايه برمى‌آيد، دوران تاريخى ايران از مردم ماد که يونانيان آن‌را مدى و به‌زبان درى ماى و ماه گويند برنمى‌گذرد، و پيدا است که زبان مردم ماد يا ماه زبانى بوده است که با زبان دوره‌ی بعد از خود که زبان پادشاهان هخامنشى باشد تفاوتى نداشته، زيرا هرگاه زبان مردم ماد که بخش بزرگ ايرانيان و مهم‌ترين شهرنشينان آريایى آن‌زمان بوده‌اند با زبان فارسى هخامنشى تفاوتى مى‌داشت هرآينه کورش و داريوش وغيره در کتيبه‌هاى خود که به‌زبان ‌فارسى و آشورى و عيلامى است، زبان مادى را هم مى‌افزادوند تا بخشى بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نبشته‌ها ناکام نگذارند؛ از اين‌رو مسلّم است که زبان مادى خود به‌عينه زبان فارسى باستانى يا نزديک بدان لهجه‌اى از آن زبان بوده است. (سبک‌شناسی، ج ۱، صص ۴-۵)

سکاها طایفه‌های آریایی (به‌روایت اساطیر آریایی: تورانی) بودند که در دو سوی دریای خزر، دشت‌های جنوب روسیه و ماوراءالنهر می‌زیستند[] و گزارش‌های هرودوت از افسانه‌ها و داستان‌های اسکیتی و به‌وجود ادبیات بسیار غنی و به‌ویژه، حماسی زبان سکایی باستانی گواهی می‌دهد.[] با این وجود، امروزه از زبان آن‌ها در دوره‌ی باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست[] و به‌نوشته‌ی رودیگر اشمیت، منابع مکتوب از سکاها و زبان آنان فقط توسط برخی همسایگان‌شان که با آن‌ها ارتباط داشته‌اند، از جمله آشوری‌ها، پارسی‌ها و یونانی‌ها ثبت گشته است.[]

پارسی باستان، یا در واقع، زبان آریایی که گویش آریاییان جنوب غربی سرزمین‌های آریایی بود، در شاهنشاهی هخامنشی زبان رسمی دولتی سرزمین پارس شمرده می‌شد و در سنگ‌نوشته‌های و لوح‌های زرین و سیمین و ظروف پراگنده‌ی این خاندان، در مجموع در حدود چهارصد لغت اصلی غیر مکرر به‌کار رفته است. مهم‌ترین این نوشته‌ها، کتیبه‌ی داریوش بزرگ در بیستون و کتیبه‌های تخت‌جمشید و نقش رستم و شوش (فرمان بنای کاخ) و ترعه‌ی سوئز است. این کتیبه‌ها معمولاً بر سه زبان: یکی پارسی باستان که زبان مادری این شاهان بوده، دو، زبان ایلامی یا زبان محلی ولایت شوش، و سه دیگر، بابلی که زبان سامی است و از زمان‌های قدیم‌تر در ناحیه‌ی دجله و فرات و کشورهای همسایه‌ی آن رواج داشته است. دکتر پرویز ناتل خانلری می‌نویسد:

    اگر عبارتی از سنگ‌نوشته‌های شاهان هخامنشی را که به زبان فارسی باستان است با عبارتی که در فارسی امروز درست به‌همان معنی باشد، بسنجیم اختلاف‌های گوناگونی میان دو زبان می‌بینیم. (تاریخ زبان فارسی، ج ۱، ص ۷۴).

به‌نوشته‌ی دکتر پرویز ناتل خانلری، از زبان‌های ایرانی میانه آثار و اسناد فراوان در دست است. از روی آن آثار زبان‌های ایرانی میانه را می‌توان به دو گروه شرقی و غربی تقسیم کرد. زبان‌های گروه غربی ایرانی میانه به‌حسب عرف «پهلوی» نامیده می‌شوند. (زبان‌شناسی و زبان فارسی، ص ۶۶) او می‌نویسد:

    واژه‌ی «پهلوی» از اصل «پَرثَوَ» مشتق شده و آن نام قوم خاصی از ایرانیان بوده است که سلسله‌ی شاهنشاهی اشکانی را تأسیس کرده‌اند. اما کلمه‌ی «پهلویک»، بر زبان رسمی و مذهبی ایران در دوره‌ی شاهنشاهی ساسانیان (۲۲۶-۶۵۲ میلادی) اطلاق می‌شود و از این زبان نوشته‌های فراوان مذهبی و غیرمذهبی در دست است.

    زبان پهلوی به‌خطی نوشته می‌شد که از اصل آرامی مشتق شده بود و در آن کلمات متعددی را به‌زبان آرامی، که یکی از لهجه‌های سامی است، می‌نوشتند و به زبان پهلوی می‌خواندند و این شیوه‌ی خاص کتابت را «هوزوارش» (هُزوارِش یا اُزوارش، به واژه‌ها یا بخش‌هایی از یک واژه گفته می‌شود که به زبان آرامی نوشته و به پارسی میانه تلفظ می‌شد. برای نمونه ملکا می‌نوشتند و شاه می‌خواندند) می‌نامیدند.

    زبان پهلوی شامل دو شعبه‌ی مختلف بوده است، و این معنی را از نوشته‌های مهمی که در آغاز قرن بیستم در شهر تورفان (از شهرهای ترکستان شرقی یا ترکستان چین) به‌دست آمده است، دریافته‌ایم. این دو شعبه عبارت است از: ‌

    ۱- پرتوی یا پهلوانی (پهلوانیک) که لهجه‌ی شمال غربی بوده است و آثاری که از آن باقی است، شامل نوشته‌های پادشاهان اشکانی (از قرن اول میلادی به‌بعد) و دو قطعه قباله است که روی پوست آهو نوشته شده و در سال ۱۳۳۲ هجری قمری در اورامان به‌دست آمده و به دو زبان پرتوی و یونانی نوشته شده است. دیگر از آثار این زبان بعضی کتیبه‌های شاهان ساسانی (در سال‌های ۲۲۴ تا ۳۰۳ میلادی) که به دو زبان نوشته شده است: یکی همین زبان پرتوی و دیگر فارسی میانه. اما منبع اصلی این زبان ادبیان مانوی است که از آخر قرن سوم تا حدود قرن هفتم میلادی نوشته شده و در ویرانه‌های شهر تورفان به‌دست آمده است... این زبان بعدها به‌کلی متروک شده اما از مشتقات آن لهجه‌های متعددی در شمال غربی و مرکز ایران هنوز باقی است.

    ۲- فارسی میانه یا پارسیک، که آثار آن در کتیبه‌های ساسانی و پاپیروس‌های مصری متعلق به قرون ۷ و ۸ میلادی و عبارات سکه‌ها و مهرها و قطعات نوشته‌های مانوی تورفان و رساله‌ها و کتاب‌های متعدد زرتشتی متعلق به دوره‌ی ساسانی و بعد از آن، در دست است.

    این زبان شاید لهجه‌ی جنوب‌غربی ایران و مشتق از پارسی باستان بوده که تحول آن به پارسی جدید یا «فارسی دری» منتهی شده است. (ناتل خانلری، پرویز، زبان‌شناسی و زبان فارسی، صص ۶۶-۶۷)

محمدعلی‌ یزدانی‌گزی، در کتاب تطبیق و هم‌خوانی واژه‌های زبان گزی با زبان‌های ایرانی کهن و هندواروپایی، می‌نویسد: «در شاخه‌بندی زبان‌های ایرانی دوره‌ی ساسانی و اوایل دوره‌ی اسلامی زبان‌هایی به‌نام پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی وجود خارجی نداشته و این اسامی برای زبان‌های ایرانی من‌درآوردی و خطا بوده است و در آن‌زمان‌ها تنها یک زبان به‌نام پهلوی وجود داشته که منسوب به ناحیه‌ی پهله (آذربایجان و عراق عجم) بوده است که هنوز بازمانده‌ی آن به‌نام‌های محلی در این مناطق وجود دارد.» به‌گفته‌ی او، در نوشتاری زیر عنوان «نقدی بر کتاب سهم ایرانیان در آفرینش و پیدایش خط در جهان»، «شاید برای محققان و دانشجویان ایرانی باید تاریخی از نو نوشت و آنان را شست‌وشوی مغزی داد و ضمن این‌کار به‌یک اصل در آشنایی به تاریخ آریایی را: (که نوشته‌های مستشرقان را بی‌رسیدگی و انتقاد و اطمینان نپذیرند و ذهن خود را دربست در انبارخانه‌ی دریافت‌های آنان نکنند) به آنان تزریق کرد، به آنان یاد داد که هیچ‌گاه کورکورانه تابع نظریات آنان نشوند.»

نامِ «پهلوی» بیش‌تر درخورِ نامِ زبانِ پهلوانی یا پارتی است تا پارسیگ. زیرا، براساس گواهی از نوشته‌های تورفان، گویشورانِ این زبان زبانِ خویش را «پهلوانی» می‌خواندند. همان‌گونه‌که در متون مانوی نیز واژه‌ی «پهلوانیگ» به‌همین معنا به‌کار رفته است. پارسی به روزگارِ ساسانیان پارسیگ (Pārsīg) نامیده می‌شد. چنان‌که در «خُسروِ کوادان و ریدَکی»، بندِ پنجاهم، این زبان به روشنی «پارسیگ» خوانده شده است: «نارگیل که با شکر خورند، به هندی (سنسکریت) ناریکیله خوانند، و به «پارسیگ» گردوی هندی خوانند.» دکتر خانلری می‌نویسد:

    مراد از اصطلاح «پهلوانیک»، زبان ایرانی میانه است که گویش شمالی پهلوی شمرده می‌شود و آن زبان قوم «پرتو» یا پارت است که بعد از استیلای یونانیان از ناحیه‌ی شمال خراسان برخاستند و شاهنشاهی بزرگ و پُردوام اشکانی را بر پا کردند. (تاریخ زبان فارسی، ج ۱، صص ۲۰۶-۲۰۷) زبان پهلوانیک در مدت چهارصد و هفتاد سال شاهنشاهی اشکانیان زبان رسمی و دولتی بوده است... در آغاز تأسیس شاهنشاهی ساسانی، هنوز زبان پهلوانیک رواج و رسمیت داشت. به این سبب اردشیر بابکان و جانشینان او شرح لشکرکشی‌ها و کشورگشایی‌های خود را به دو زبان: یکی پهلوانیک و دیگری پارسیک که زبان رایج خود و مردم ولایت‌شان بود، نوشته‌اند. (همان، صص ۲۰۹-۲۱۰)

از آن‌جا که در دوران اسلامی نام فارسی برای زبان دری به‌کار می‌رفته است، امروزه نام‌های پهلوی یا پهلوی ساسانی یا فارسی میانه را به‌جای پارسیگ و برای زبان رایج عهد ساسانی و نام پارتی یا پهلوی اشکانی را برای پهلوانیگ دوره‌ی اشکانی به‌کار می‌برند.

اما نکته‌ی مهم این است که از لحاظ طبقه‌بندی زبان‌شناسی، زبان‌های ایرانی، که از رواج اسلام در سرزمین‌های پهناور آریایی متداول بوده است، همه به‌نام «زبان‌های ایرانی جدید» خوانده می‌شود. زبان‌شناسان، این زبان‌ها را به دو شاخه‌ی شرقی و غربی تقسیم کرده‌اند. مهم‌تر از همه‌ی این زبان‌ها «دری»، یعنی زبانی است که از قرن سوم هجری تا کنون زبان رسمی، اداری و ادبی بخش‌های مختلف سرزمین‌های آریایی بوده است. هرچند چیزی از آثاری پیش از اسلام این زبان باقی نیست، اما مورخان اسلامی - عرب و عجم - همه «دری» را یکی از زبان‌های فارسی (یعنی فارسی به‌معنای عام که امروزه زبان‌های ایرانی نامیده می‌شود) معمول در عهد ساسانی می‌دانند. چنان‌که در آغاز گفته شد، آن‌چه در کتاب الفهرست از قول ابن‌مقفع، درباره‌ی زبان‌های فارسی - به‌ویژه زبان‌ دری - آورده است، همان مطالب در کتاب‌های متعدد دیگر نیز با اندکی تفاوت روایت شده است.

حمزه‌ی اصفهانی در کتاب «التنبیه علی حدوث ‌التصحیف» می‌نویسد، که در دوره‌ی ساسانی، پنج لغت (یا زبان) معمول بود. از این قرار: فهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی.[] حمزه درباره‌ی این زبان‌ها، از قول زردشت بن آذر خوره معروف به محمد متوکلی، چنین توضیح می‌دهد:

    فهلوی زبانی بوده است که شاهان در مجالس خود به آن سخن می‌گفتند و آن منسوب است به فهله و این اسم بر پنج شهر شاهنشاهی پارس که اصفهان و ری و همدان و ماه‌نهاوند و آذربایجان باشد، اطلاق می‌شود.

    فارسی زبانی است که مؤبدان و کسانی که با ایشان سروکار داشتند، بدان سخن می‌گفتند و آن زبان شهرهای فارس است.

    دری زبان شهرهای مداین است و درباریان شاه به آن گفتگو می‌کردند و لفظ آن نسبت است به «در» یعنی دربار و در این زبان، از جمله‌ی لغات مردم شرق (خراسان)، لغت اهل بلخ غلبه دارد.

    خوزی منسوب به شهرهای خوزستان است و پادشاهان و بزرگان در خلوت و هنگام آسایش و در گرمابه به آن تکلم می‌کردند.[]

بدین‌ترتیب، مورخان دوره‌ی اسلامی، در ذکر زبان‌هایی که پیش از اسلام، در سرزمین‌هایی آریایی رواج داشته، پهلوی، فارسی و دری را سه زبان متفاوت شمرده‌اند.[تاریخ زبان فارسی، ج ۱، ص ۲۷۲] به‌نوشته‌ی دکتر خانلری، به‌موجب این اسناد، زبان دری در اواخر دوره‌ی ساسانی زبان رسمی دربار بوده و اصل آن از شمال شرق ایران (شرق سرزمین‌های آریایی) یعنی ناحیه‌ی خراسان قدیم آمده است. همو می‌افزاید:

    به این سبب است که چون نخستین سلسله‌های مستقل ایرانی بعد از اسلام در خراسان به‌وجود آمد. شاعران و نویسندگان دربار ایشان، این زبان را در آثار خود به‌کار بردند. زبان دری همین زبان رسمی و ادبی ایران است که از قرن سوم تا امروز با مختصر تغییراتی به‌کار می‌رود و در همه‌ی آثار ادبی به‌همین نام خوانده شده و گاهی آن‌را «فارسی دری» می‌نامند. در مقابل این زبان رسمی، اکثر زبان‌های محلی یعنی لهجه‌هایی که در نقاط مختلف مرکزی و غربی و جنوبی این سرزمین متداول بوده، در کتب ادبی به‌عنوان کلی و عام «فهلوی» یا «پهلوی» یاد شده است. (زبان‌شناسی و زبان فارسی، ص ۷۰)

پیش از آن‌که به گفتار خویش در این بخش پایان دهیم، شایسته است به نکته‌ای توجه کنیم، که کم‌تر بدان دقت لازم شده است. آن نکته‌ی مهم این است که شاعران و نویسندگان زبان دری، بعدها - احتمالاً از قرن سوم یا چهارم هجری به بعد - دو اصطلاح «فارسی» و «دری» را مترادف و گاهی هر دو را باهم به‌یک معنی آورده‌اند و گاهی دری را صفت فارسی و در معنی فصیح ذکر کرده‌اند[رجوع شود به: تاریخ فارسی، ج ۱، ص ۲۷۳؛ تفصیل بیش‌تر در گفتار بعدی خواهد آمد]. اما با توجه به آن‌چه در بالا بیان شد، این اشتباه مشهور آن‌ها را نمی‌توان یک واقعیت تاریخی در مورد زبان دری پنداشت.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ابن‌ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص ۲۲.
[٢]- خالقی‌مطلق، جلال، سرگذشت زبان فارسی، فصل‌نامه‌ی ایران‌شناسی، سال نخست، بهار ۱۳۶۸، شماره ۱، ص ۷۶.
[٣]-
[۴]- ناتل خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج ۱، صص ۲۸۰-۲۸۱.
[۵]- همان، ج ۱، ص ۲۸۱.
[٦]- بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، ج ۱، ص ۱۹.
[٧]- ابولقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، صص ۸-۹.
[٨]-
[۹]- فرضیه‌ی آناتولیایی فرضیه‌ای‌ است که طی آن آناتولی دوران نوسنگی را به‌عنوان خاستگاه نیا-هندواروپاییان مطرح می‌کند. برپایه‌ی این فرضیه گویشوران زبان نیا-هندواروپایی طی انقلاب نوسنگی در سده‌های هفتم و ششم پیش از میلاد از آناتولی پراکنده شدند. این فرضیه که نخستین‌بار از سوی کالین رنفریو در ۱۹۸۷ میلادی پیش کشیده‌ شد، نسبت به رقیبش - فرضیه کورگان - هواداران بیش‌تری به‌ویژه در میان آکادمیسین‌ها داشته و با روند گسترش کشاورزی از دید باستان‌شناختی نیز هم‌سنجی دارد. در سال ۲۰۰۳ میلادی بر روی ۸۷ زبان و ۲۴۴۹ آیتم واژگانی واکاوی‌ای انجام شد تا تاریخ انشقاق زبان نخستین مشخص شود. نتیجه زمانی پیرامون ۷۸۰۰ تا ۹۸۰۰ سال پیش را مشخص کرد که از نظر زمانی با فرضیه آناتولیایی مطابقت دارد. نیا-هندواروپاییان نیاکان هندواروپاییان بوده‌اند و بسیاری از پژوهشگران در گذشته نیا-هندواروپایی‌ها و آریایی‌ها را یکی می‌انگاشتند.
[۱٠]- «آریایی» (به انگلیسی: Aryan، که صورت اصلی آن: Arian است)، برساخته از واژه‌ی سانسکریت «آریا» یا «آریه» (आर्य، Ārya)، در قرن هیجدهم است، که در ریگ ودا ۳۶ بار و در اوستایی، به‌شکل «اَیرییا» (Airiia) ۶ جا، و در پارسی باستان (در سنگ‌ببشته‌های هخامنشیان)، به‌صورت «اَرییا» (Ariya) به‌کار رفته‌، نامی است که به شاخه‌ی شرقی مهاجران هندواروپایی‌زبان که در حدود هزاره ۳ پیش از میلاد، از هم‌تباران خویش جدا شدند و در دشت‌های آسیای مرکزی رحل افکندند و سپس، در طول هزاره دوم پیش از میلاد به بخش شرقی فلات ایران (افغانستان و ایران) و شبه‌ی قاره هند کوچ کرده‌اند، داده شده‌ است. البته این یکی از نظریات متداول امروزی است و نظریه‌های دیگر نیز در این مورد وجود دارد.
به‌گفته‌ی گراردو نیولی (Gherardo Gnoli) برخلاف مفاهیم گوناگونی که آریَن یا آریا در میان هندیان باستان داشته، آریا در میان پارسیان باستان صرفاً به مفهوم قومی ثبت شده‌ است. همو می‌گوید: «ما هم‌چنین می‌دانیم که اهورامزدا خدای آریایی‌ها محسوب می‌شده که زبان آنان [و حتی توسط پارسیان عهد هخامنشی نیز] آریایی نامیده شده و اوستا به‌روشنی «آریا» را به مفهوم قومی به‌کار برده‌ است. نیولی معتقد است هیچ تردیدی نمی‌تواند وجود داشته باشد که واژه‌ی «ایران» یا «آریا» در کل برای آریایی‌ها و به‌طور خاص برای پارسیان ساسانی مفهوم قومی-مذهبی داشته است. هم‌چنین به‌نوشته‌ی او: «واژه‌ی آریایی، در میان غیرایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد». به اعتقاد او، آریایی در زبان هندوایرانی به‌معنای «ایمان‌آورده [به آئین هندوایرانی]» است.»
از نظر هرلد والتر بیلی (Harold Walter Bailey) هم آریا (یا آریایی) صفتی قومی است که در کتیبه‌های هخامنشی و نوشته‌های زرتشتی به‌کار رفته‌ است. در اوستا این عنوان به‌مفهوم یک گروه قومی در مقابل گروه‌های قومی دیگر استفاده شده‌ است. بِیلی می‌گوید که در گذشته مادها «آریویی» شناخته می‌شدند و یونانیان «آراییا یا آریا» را برای پارسیان باستان به‌کار می‌بردند. مفهوم قومی مشابهی هم در سده‌های بعد رایج شد.
رودیگر اشمیت (Rüdiger Schmitt) بر این باور است که آریایی عنوان مردم هند باستان و ایران باستان [مفهوم «ایران باستان» نادرست است، زیرا نخستین‌بار واژه‌ی «ایران» در دوره‌ی ساسانیان (در عهد میانه)، کاربرد یافت. بنابراین، بهتر است، از لحاظ قومی «آریایی‌های باستان» و از لحاظ جغرافیایی «سرزمین‌های آریایی» خوانده شود] است که به زبان‌های آریایی سخن می‌گفتند.
به باور مریم سینایی در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در دوره‌های گذشته چنین پنداشته می‌شد که سنسکریت نیای همه‌ی زبان‌های هندواروپایی و هندوستان میهن اصلی اقوامی بوده‌ است که به این زبان سخن می‌گفته‌اند. از این‌رو، نام آریایی بر تمام این اقوام اطلاق می‌گردید. بعدها با نادرست دانستن این نظریه، این اصطلاح [فقط به دلایل سیاسی خاص] متروک شد. در سده‌ی حاضر با ظهور فاشیسم این اصطلاح در آلمان برای مدتی معمول گردید و با اطلاق آن بر اقوام ژرمنی، به آن انگ نژادپرستانه زده شد. اکنون اصطلاح آریایی تنها برای اقوام هندوایرانی که خویشتن را خود به این نام می‌خواندند، به‌کار می‌رود.
[۱۱]- رضایی باغ‌بیدی، «آریایی، زبان‌ها»، دانش‌نامه‌ی ایران، ج ۲، صص ۶۳۱-۶۳۵.
[۱٢]-
[۱٣]- جوادی، عباس، هندواروپایی‌ها و دیگران
[۱۴]- جنیدی، فریدون، زندگی و مهاجرت آریاییان، صص ۱۳-۱۴.
[۱۵]-
[۱٦]- جنیدی، فریدون، پیشین، پاورقی ص ۱۴.
[۱٧]-
[۱٨]-


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها