جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ آبان ۵, شنبه

مکان در بینش اساطیری

از: سهراب هادی

نگاهی به شناخت اسطوره‌های ملل

مکان در بینش اساطیری


فهرست مندرجات

.



مکان در بینش اساطیری

سهراب هادی (زاده‌ی سال ۱۳۳۶ خورشیدی)، نقاش و گرافیست ایرانی و مدیر انتشارات دفتر نشر آثار امام خمینی است.

سهراب هادی: در مکان اساطیری محتوا از محل جدا نیست و نمی‌توان ارتباط جوهری‌ای را که بین شیء واقع در مکان و کیفیت خود مکان هست از هم تفکیک کرد.

رضا حسنوند (شوریده لرستانی) زیر عنوان «وجه تمایز زمان و مکان در اسطوره و تاریخ» می‌نویسد: «یکی از مباحث قابل توجه در اسطوره بحث زمان است زیرا در اسطوره، انسان از زمان عینی خارج می‌شود تا بتواند در اسطوره شناور باشد؛ زیرا زمان عینی گنجایش باورهای اسطوره را برنمی‌تابد و لاجرم باید کسی که اعمال مثالی را انجام می‌دهد از محدوده زمان سنجی زمان رفته و خود را در دوران اسطوره‌ای باز یابد.

اصولاً زمان در اسطوره تفاوت بسیاری با زمانی دارد که در تاریخ مطرح است و از هر حیث تفاوت ماهوی با هم دارند و قابل قیاس نیستند. در تاریخ وسیله ثبت خطی، سیر حوادث است؛ در حالی‌که زمان، در اسطوره پدیدآوردنده همه چیزهایی است که بوده و خواهد بود. و این نکته‌ای عام است و در بیش‌تر اساطیر، زمان دارای ابعاد خویش است. در اسطوره زمان فرسوده نمی‌شود، در حالی‌که در ادوار کیهانی زمان فرسوده می‌شود.

در بسیار از ملل و اقوام از جمله هندیان، در این زمینه صاحب آثاری بزرگ‌اند، زمان دارای قداست و ویژگی خاصی است و آن را علت هرگونه تغییر و تبدیل و هر نوع ایجاد و انهدام می‌دانند.

و یا در تقسیمی در باب زمان هندیان به دو زمان واقعی که باعث بقای اشیأ و زمان تجربی که علت تبدیلات است قائلند. و مکان اسطوره‌ای نیز براساس این برداشت، دیگر معنی آن مکانی را ندارد که در تاریخ مطرح می‌شود و مسافت‌ها و فواصل دیگر آن بعد محسوس را ندارند.

مکان اساطیری در تضاد و تخالف کامل با این مکان خالی و صوری (Formal) است که اندیشه و فعالیت‌مان در درونش جای می‌گیرد. فضای انسان بدون مکانی مطلق است؛ مکانی منحصراً عقلانی و خردپذیر و کارکردی (Fonctionnel) که مکانی ساختارمند است که اصل تجمع و تمامیت و استلزام یا تضمن میان حاوی و محتوی است و نشان از تمامیت و کلیت دارد و شهرها در دیدگاه اسطوره با شهرهای تاریخی تفاوتی از زمین تا آسمان خواهند داشت. به‌عنوان مثال در دیدگاه انسان اسطوره‌ای شهر بابل محلی بوده که زمین و آسمان در آن‌جا به‌هم می‌رسیده‌اند که این دیدگاه از نظر خود تاریخ و مورخان، نه‌تنها پذیرفتنی نیست، بلکه خنده‌دار است و آن به این علت است که تاریخ توان آن‌را ندارد که مباحث اسطوره را برتابد.

زمان عینی در تاریخ با اندکی پیشی و پسی قابل تعیین است و می‌توان حادثه فراموش شده‌ای را با قرائن و شواهد معین نمود، اما آیا در اسطوره این کار امکان‌پذیر است؟ و آیا می‌توان زمان یک حادثه اسطوره‌ای را تعیین نمود یا نه؟

در جواب باید گفت اصولاً وجه تمایز اسطوره و دیگر مسائل مشابه همین ناپیدایی زمان است و مشکل می‌توان نظر داد که هر اسطوره‌ای به‌چه مکانی و زمانی تعلق دارد. زیرا این اسطوره در طی زمان تغییر یافته و زمان خاصی را منعکس نمی‌کنند.

حال با این تلقی انسان اسطوره‌ای از زمان طبیعتاً به مفهوم مکان نیز پی می‌بریم و می‌دانیم که مکان‌های مطرح شده در اسطوره دیگر ویژگی‌های خاص اماکن تاریخی را ندارند و حتی جایگاه انسان را در این مکان نیز قابل تأمل است. بر این اساس باید دانست که مکان اساطیری مکانی است بنیانی، زیرا برخلاف مکان هندسی، بخش‌های گوناگون آن نامتجانس‌اند و سه جهات اصلی؛ پیش و پس، راست و چپ، بالا و پایین یکسان نیستند.

اساسی‌ترین خاصیت مکان اساطیری این است که مکان، مظهر یک ساخت کلی است و تمام مکان طبق طرحی که در مرکز این فضا مستتر است، نظام می‌یابد و در این ساحت هر بخش، هر جهت، هر ناحیه، جایگاه نیرویی، یا طبقه‌ای از اجتماع است و ایجاد تمام این باورها در آیینه اندیشه انسان بدان جهت است که اسطوره و مباحث و حوادث آن و... آن ریشه در خاک ندارند و دست در افلاک و بر افلاک دارند.

لازم به یادآوری است که اصولاً یکی از راه‌های حفظ میراث‌های فرهنگی، حماسی، دینی و اسطوره‌ای هر قومی، ثبت احوال و اتفاقات آن مردم در تاریخ است، اما خود تاریخ برخاسته از یک آغاز است و به پایانی خاص می‌رود و به‌عبارتی بهتر، تاریخ از یک حرکت خطی برخوردار است و اعداد و ارقام و اماکن خاصی را مورد بررسی قرار می‌دهد و با تمامی آشفتگی‌ها و فراموشی حوادث و دست‌اندرکاری مورخان و... آغاز و سرانجامش کاملاً معلوم است و به‌سمتی می‌رود که آن مسیر را تقدیر در پیکره انسان نهادینه کرده بی‌آنکه خود بداند. به‌همین خاطر است که تاریخ در عین جریان خود را با مقاصد الهی تطبیق می‌کند.

اما راه دیگری برای ثبت آمال هر قومی در تمام عصرها تحت عنوان اسطوره وجود دارد که آغاز و انجامش از ویژگی‌های زمان خطی برخوردار نیست، یعنی نمی‌توان برای اتفاقات، شخصیت‌ها و حوادث آن اسطوره روزگار خاص و تاریخ معینی و یا مکانی مشخص را تعیین کرد و شاید این ویژگی بدان جهت باشد که مضامین اسطوره‌ای ریشه در ماورایی دیگر دارند و از مسائل تاریخی و حوادث پیش آمده فراتر می‌باشد زیرا یکی از هدف‌های اسطوره می‌تواند رساندن انسان به خدا و رستگاری او باشد و باید دانست که باورمندی انسان اسطوره‌ای با باورمندی انسان تاریخی بسیار تفاوت دارد.»


۱۲

چین‌شناس مشهور فرانسوی مارسل گرانه درباره‌ی مفهوم زمان و مکان در فلسفه‌ی چین می‌گوید: «هیچ فیلسوف چینی نخواسته است که زمان را به مثابه‌ی استمرارِ مدتی یکنواخت، متشکل از توالی لحظاتی که متحرک به حرکاتی ساده و مساوی با یکدیگر، بیناگارد، و نه کسی سودی در این دیده است که مکان را فضایی ساده که می‌توان در آن عناصر متجانسی با یکدیگر را در سطح افقی کنار هم قرار داد و یا قسمت‌های مختلف آن‌ها را در سطح عمودی روی هم انباشت، بپندارد. همه مایلند که زمان را متشکل از ادوار و فوصل مختلف بدانند و مکان را مجموعه‌ای مرکب از اماکن گوناگون و جهات مختلف تصور کنند.»

آن‌چه گرانه درباره‌ی مکان در تفکر چینی می‌گوید با بینش اساطیری قابل انطباق است. مکان نیز بسان علیت، زمان اساطیری کیفی است و متعمین به جهات گوناگون و ساخت‌های متعدد است.

در مفهوم مکان اساطیری نیز اصل جزء کل است و کل جزء آمده است. در حالی‌که مکان متجانس هندسی «فونکسیونل» یعنی نقطه‌هایی که در این مکان گرد هم آمده‌اند فقط در حکم تعینات بعدی هستند و سوای ارتباطاتی که از وضع این نقاط نسبت به یکدیگر مستفاد می‌شود، محتوای دیگری ندارند، مکان اساطیری برعکس، مکانی است بنیانی زیرا بر خلاف مکان هندسی، بخش‌های گوناگون آن نامتجانس‌اند و سه جهت اصلی اش یعنی: پیش و پس، بالا و پایین، راست و چپ، یکسان نیستند.

در مکان اساطیری محتوا از محل جدا نیست و نمی‌توان ارتباط جوهری‌ای را که بین شیء واقع در مکان و کیفیت خود مکان هست از هم تفکیک کرد، بنابراین در مکان اساطیری، هر این‌جا و هر آن‌جا این‌جا و آن‌جای ساده نیست یعنی «این‌جا» و «آن‌جا» نقاط ارتباطات کلی نیستند که علی‌رغم محتوای متفاوت‌شان، همواره یکسان بمانند، بلکه هر نقطه، هر عنصر موجود در بخش مکانی، رنگی خاص، طنینی خاص و کیفیت عاطفی خاص دارد و بنابراین هر قسمت مکان ارزی خاص می‌یابد. این رنگ عاطفی خاص از سوی دیگر منوط به تفکیک بین جنبه‌ی دنیوی و ملکوتی بخش‌های مکانی است که برحسب این‌که مظهر تجلی به‌خصوصی باشند یا خارج از حیطه‌ی فضای مقدس، تبرکّ و فیض می‌یابند و یا بی‌محتوی و خالی می‌مانند. اساسی‌ترین خاصیت مکان اساطیری این است که مکان در بینش اساطیری مظهر یک ساخت کلی است و تمام مکان طبق طرحی که در مرکز این فضا مستتر است نظام می‌یابد و در این ساخت، هر بخش، هر جهت، هر ناحیه، جایگاه نیرویی، قرارگاه خدایی، عبادتگاه بتی یا طبقه‌ای از اجتماع است و هر بخش، نه فقط محل وقوع نیروها و خدایان است، بلکه عین آنان است. در مکان اساطیری نسبت شیء به فضایی که این شیء اشغال می‌کند، نسبتی کیفی، جوهری و مرموز است. هر بخش فضا، مظهر فضای کل است و در دل هر ذره فضایی، آفتابی متجلی است. جمع کل فضا به انضمام کائنات و افلاک براساس طرح و نمونه‌ای خاص ساخته شده و این طرح ممکن است هم در معیار بزرگ یعنی در معیار کیهانی جلوه کند و هم در معیار کوچک‌‌تر و ریزتر. فی المثل، طرح محراب، انعکاس طرح معبد، و معبد انعکاس شهر، و شهر انعکاس طرح کشور، و کشور انعکاس طرح کیهان است و در کلیه‌ی مراتب هستی و در همه‌ی بخش‌های مکان اساطیری، یک طرح ازلی منعکس است و این طرح خود انعکاس صورت نوعی اساطیر است.

هم فضای اسطوره‌ای و هم فضایِ ادراکِ حسی تماماً آفریده‌های ملموس آگاهی هستند که در آن‌ها تمایز میان «وضعیت» و «محتوا»، که شالوده‌ی بنای فضای هندسی است، نه به‌وجود آمده و نه می‌توانسته به‌وجود آید. در فضایِ اسطوره‌ای و فضایِ ادراک حسی، «وضعیت» چیزی نیست که از محتوا جدا باشد یا به‌منزله‌ی عنصری یا مدلولی مستقل در مقابل متحوا قرار گیرد. تنها چیزی را، می‌توان، گفت، «هست» که محتوایی مشخص یا محتوای حسی منفرد یا شهودی داشته باشد. از این‌رو در فضایِ حسی، مانند فضایِ‌ اسطوره‌ای، هیچ «این‌جا» و «آن‌جایی»، این‌جا و آن‌جای صرف یا اصطلاحی محض نیست که بتواند در رابطه‌ای کلی، بدون توجه به محتوای آن، قرار گیرد. زیرا هر نقطه یا عنصری، نوعی کیفیتِ خاصِ خود را دارد. این کیفیت خاص را نمی‌توان در قالب مفاهیم توصیف کرد بلکه می‌توان بی‌واسطه تجربه کرد. این کیفیت خاص به جهت‌هایِ فضایی و نیز وضعیت‌های فضایی وابسته است. در تقابل با همگونی فضایِ مفهومی هندسه، در فضای اسطوره‌ای وضعیت، و جهت، گویی، خاصیت ویژه‌ای دارد. این خاصیت همیشه به خاصیتِ اساسیِ اسطوره‌ای، یعنی تقسیم جهان و امور آن به مقدس و غیر مقدس باز می‌گردد. محدودیت‌هایی که آگاهی اسطوره‌ای برقرار می‌کند و از طریق آنها به قالب‌ریزی فضایی و عقلی خود می‌پردازد بر پایه‌ی محدودیتِ من انسان، به منزله‌ی نفس اراده کننده و عمل کننده است. من، در رویارویی با واقعیت جهان خارج، موانع خاص خود را که با احساس و اراده‌ی او پیوند دارند، ایجاد می‌کند. اختلاف اساسی میان مکان‌ها یا جهات گوناگون فضا به همین تفاوت میان دو قلمرو از هستی باز می‌گردد. یکی قلمروی‌ست همگانی و در دسترس، و دیگری قلمروی مقدس و محصور که از محیط پیرامون خود متمایز شده است و به دور آن حصاری کشیده‌اند تا آن را در برابر محیط پیرامون غیرمقدس حافظت کند. تصاویر و شکل‌های اسطوره‌ای همواره همین اختلاف اساسی را نمایش می‌دهند. بدین ترتیب اندیشه‌ی اسطوره‌ای دستگاه مختصات فضاییِ خاص خود را برپا می‌دارد. اما این دستگاه مختصات نه برای اندازه‌گیری‌های عینی بلکه برای نشان دادن ارزش‌های عاطفی و ذهنی به‌کار می‌رود.

فضای اسطوره‌ای، در تقابل با فضایِ فونکسیونل ریاضیات محض، ساختی است. کل در فضای اسطوره‌ای بر اثر تکوینی شدن عناصر آن و طبق قاعده‌ای معین آفریده نمی‌شود؛ بلکه میان کل و اجزایش رابطه‌ای ذاتاً ایستا وجود دارد. هر اندازه کل را تقسیم کنیم درتک تک اجزای به‌دست آمده فرم یا ساختِ کل را می‌یابیم. اما در تحلیلِ ریاضیِ فضای هندسی، کل به عناصرِ همگون و در نتیجه بی‌شکل، مانند خط و نقطه، تجزیه می‌شود. در فضایِ اسطوره‌ای، با تقسیم پیاپی، ساخت از میان نمی‌رود؛ و به نظر می‌آید که کل جهانِ فضایی و همراه با آن، کیهان بر طبق الگویی مشخص ساخته شده باشند، الگویی که می‌تواند خود را در ابعادی بزرگ یا کوچک نشان دهد. اما ساخت در هر دو مقطع یکی است. همه‌ی روابطِ فضایِ اسطوره‌ای سرانجام به این‌همانی آغازین متکی‌اند. همه‌ی آن روابط [یا نسبت‌ها] نه به قانونی دینامیک بلکه به یکی‌بودن آغازین جوهر باز می‌گردند. با آوردن یک مثال خصلتِ فضایِ‌ اسطوره‌ای را بهتر می‌توان نشان داد.

مصریان قدیم معتقد بودند که آفریدگار (ایزد - خورشید) از آب‌های متلاطم سربرکشید و با خاک خشک تپه‌ی کوچکی درست کرد تا بتواند روی آن بایستد. این تپه‌ی نخستین را، که آفرینش از آن‌جا آغاز شده بود، پرستشگاه خورشید در هلیوپولیس می‌دانستند. و هر ایزدی نیز، در مقام ایزدی خود، مبدأ قدرت آفرینندگی بود. از این‌رو در سراسر سرزمین مصر قدس‌الاقدس هر پرستشگاهی را با آن تپه‌ی نخستین [= نمونه‌ی ازلی = آرکه تیپ] یکی می‌انگاشتند.

بر پایه‌ی همین عقیده درباره‌ی پرستشگاه فیلئا، که در سده‌ی چهارم پیش از میلاد ساخته شده بود، گفته شده است: «این پرستشگاه هنگامی آفریده شد که هیچ‌چیز موجود نبود و چیزی آفریده نشده بود و زمین هنوز در تاریکی و تیرگی قرار داشت.» برای دیگری پرستشگاه‌ها نیز همین ادعا را می‌کردند.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سهراب هادی، نگاهی به شناخت اسطوره‌های ملل (۱۲): مکان در بینش اساطیری، سرویس تجسمی هنرآنلاین: ۱۸ بهمن ۱۳۹۶.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت سرویس تجسمی هنرآنلاین