|
ایرانشناسی
ايران بزرگ؛ واقعيت يا افسانه؟
فهرست مندرجات
.
ايران بزرگ؛ واقعيت يا افسانه؟
باری من (سياوش آريا) در دانشنامهی آزاد ويکیپديا مدخل زير عنوان «ايران بزرگ» براساس یادداشتهای استاد مهدیزاده کابلی را چنین نوشتم:
«از دير باز مفهوم واژهی ايران عبارت از مجموع نواحی فلات ايران يعنی پارس (ايران کنونی) و افغانستان و بلوچستان و ترکستان غربی، بوده است.[۱] ريچارد فرای، استاد ايرانشناسی در دانشگاه هاروارد آمريکا، مینويسد: «ايران بزرگ که شامل همه سرزمينهای است که در آنجا در دوران تاريخی به زبانهای ايرانی سخن گفته میشد و فرهنگ ايرانی در آنجا پيروزمند و مسلط بود ... اما فلات ايران که مشتمل است بر افغانستان و ايران جزو ايران بزرگ بهشمار میرود».[٢] بنابر اين، «ايران بزرگ، هرگز يک قلمرو سياسی نبوده، بلکه حوزهی فرهنگ، تمدن و زبان قوم آريايی است، چه آنانی که در ايران کنونی میزيستند و چه کسانی که در افغانستان يا فرارود (ماوراءالنهر) و يا شمال غرب هندوستان. زيرا، ايران بزرگ، بيشتر از آنکه نتيجهی کارنامهی شاهان شمشيرکش باشد، ميراث ادبأ، شعرأ، دانشمندان و در يک کلمه فرهنگيان بوده است.»[٣]»
با اینحال، باور مهديزاده کابلی بر اين است که واژهی «ايران بزرگ»، نه تنها ساختگی بلکه مبهم است. او مینويسد:
«ايران بزرگ، اصطلاحی جديد است که توسط خاورشناسان غربی ساخته و بر بستر تاريخی زبان، فرهنگ و تمدن سرزمینهای آريايی که شامل افغانستان، ايران کنونی، قسمتهای از پاکستان و آسيای مرکزی میشود، گذارده شده است.
در اين ترديدی نيست، که در نظر شرقشناسان، اين اصطلاح بار سياسی ندارد. زيرا، وقتی آنها میگويند «ايران بزرگ»، «ايران شرقی» و «ايران غربی»، منظور آنها از اولی بهمعنای گسترهی عظيم زبان، فرهنگ و تمدن سرزمینهای آريايی (يعنی مجموع کشورهای يادشده در بالا) است، بههمينسان، از دومی بهمعنای «خراسان بزرگ» يا کشور افغانستان امروز و سرزمينهای همجوار آن، مانند: خراسان کنونی و بخشهای از پاکستان و آسيای مرکزی که درگذشته از لحاظ سياسی و فرهنگی باهم پيوند تاريخی داشتهاند؛ و از سومی بهمعنای سرزمين «پارس» يا کشور ايران کنونی ياد میکنند.[۴] و در اين يادکردها، چنانکه ريچارد فرای میگويد، آنها چندان پایبند قلمرو سياسی نيستند.[۵] اما، ايرانيان از اين اصطلاح خاورشناسان تعبير ديگر دارند که سبب ابهام میگردد. آنها میپندارند که گويی از ابتدای تاريخ تا هنگام انعقاد قرارداد پاريس بين ايران و انگليس، افغانستان از لحاظ سياسی جزئی از ايران کنونی بوده است! و اين ادعای پوچی است که با واقعيتهای تاريخی همخوانی ندارد.» از اینرو، این دسته از نویسندگان ایرانی با گرایشهای شوونیستی برای بزرگنمایی کشور خود، از این واژه بهرهبرداری سیاسی میکنند.»
آنچه در پی میآید گفتوگویی است با استاد مهدیزاده کابلی در همبن خصوص.
◼ سیاوش آریا: با اين وصف که از ایران بزرگ دارید، میخواهيد بگويد که اصلاً ايران وجود خارجی نداشته است؟□ مهدیزاده کابلی: منظور من اين نيست که ايران وجود نداشته است؛ بلکه مقصود من اين است که در گذشته کشوری با اين وسعت و با اين نام و نشان وجود خارجی نداشته است.
همه میدانند که برای نخستينبار در دورهی ساسانيان است که ترجمه کلمهی اوستايی «ايرينه» (=آريانا؛ اسم قديم افغانستان امروزی)، در زبان پهلوی بهشکل اران (ايران با تلفظ يای مجهول) درآمده[٦] و مفهوم گستردهتر يافته است. گرچه برخی بر اين نظر هستند که شايد ساسانيان اصطلاح «ايرانشهر» را بر حوزهی اقتدار خود اطلاق میکردند، اما محرز نيست. چون تسلط سياسی اين امپرتوری در نهايت وسعت خود، بر افغانستان امروزی، فقط شامل هرات و بلخ میشد. ولی ايرانشهری که جغرافینگاران توصيف کردهاند، بسی پهناورتر از قلمرو سياسی ساسانيان است.
بهنظر من برای جلوگيری از هرگونه ابهام و سوءتفاهم احتمالی ميان مفهوم ايران تاريخی و ايران کنونی بايست راه منطقیتر جستجو کرد.
◼ سیاوش آریا: خب، ايران بزرگ، همين مفهوم ايران تاريخی را میرساند. مگر اينطور نيست؟□ مهدیزاده کابلی: نخست بايد ديد، ايران تاريخی کجاست، سپس بايد داوری کرد که آيا میتوان پسوند بزرگ را برای آن به کاربرد يا نه؟ البته آنگونه که مورد نظر ايرانيان عزيز است.
◼ سیاوش آریا: نظر شما در اين مورد چيست؟□ مهدیزاده کابلی: ببينيد، برخی از تاريخنگاران ايرانی، تعبير «ايران بزرگ» را از خاورشناسان غربی گرفته و چنين وانمود کردهاند، که اگر اروپايیها افغانستان امروز را «ايران شرقی» خواندهاند، گويی چنان است که افغانستان در گذشته هرگز استقلال سياسی نداشته و همواره داخل در قلمرو دولتهای ايرانی بوده است و افغانها هم هميشه تابع همان دولتها بودهاند. در حالیکه اين فرض باطل است و من در اين باره هم در کتاب «درآمدی بر تاريخ افغانستان» (در بخش «سابقه تاريخی افغانستان») و هم در مقالهی «ايران سرزمين فراموش شده!» به تفصيل سخن گفتهام. اما اينجا بههمين مختصر اکتفا میکنم که جمعی از نويسندگان معاصر ايرانی با پيروی از چنين طرز تلقی، بهرغم تعبير خاورشناسان، مفهوم اصطلاح «ايران بزرگ» را از حوزهی فرهنگی به حوزهی جغرافيای تاريخی و سياسی گسترش داده و کلمهی «ايران» را ميان «فلات» و «کشور - دولت ايران» مشترک بهکار گرفتهاند.
بدينسان، همهی نويسندگان معاصر ايرانی همداستان شدهاند تا اصطلاحات ساختگی ملهم از غربیها، نظير «ايران بزرگ»، «ايران شرقی» و «ايران غربی» را بهجای اصطلاحات تاريخی - مانند: خراسان و پارس - نسبت به گذشته در مورد ايران کنونی و افغانستان جابيندازند.
◼ سیاوش آریا: پس از نظر شما واقعیت چیست؟□ مهدیزاده کابلی: دقت بفرمایید، بیان واقعیت چیزی نیست که در این مختصر بگنجد. ولی آنچه از متون تاریخی و اسناد در مورد جفرافیای تاریخی بر میآید، سرزمینهای آریایی با آن گستردگی شامل بخشهای مختلف بوده که هر یک نام و نشان جداگانهای تاریخی خود را دارند. نام کلی ایران، که بهصورت «آریانا» در زبان یونانی، و بهصورت ارانشهر - در عهد ساسانیان - در زبان پارسیک بهکار رفته، در دورهای اسلامی - بیشتر جنبهی تعارفی داشته است تا یک واقعیت عینی.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی به رشتهی تحریر درآمده است.
يادداشت ۲: «ایران بزرگ»، یک اصطلاح نوی است که اروپاییان در اوایل سدهی بیستم برای حوزهی فرهنگی - تمدنی اقوام آریایی ساخته و پرداختهاند. با اینحال، برای ایرانیان چنین توهمی ایجاد شده است که «ایران بزرگ»، قلمرو فرمانروایی «دولتهای ایرانی» در درازای تاریخ این حوزهی فرهنگی و تمدنی (سرزمینهای آریایی)، از دو هزار و پانصد سال پیش تا کمابیش دو سدهای اخیر بود. در حالیکه بهجز در دوران اندکی فرمانروایی چند امپراتوری خودی یا بیگانه، بیشتر در این پهنهی گسترده چندین دولت - در آرامش و یا جنگ و ستیز - در کنارهم فرمانروایی داشتهاند. با این تفصیل، چه کسانی با بافتن آسمان و ریسمان، کوشش نافرجامی برای تاریخسازی بهکار بستهاند، افغانها یا ایرانیان، که فرمانروایی یونانی، عرب، ترک و مغول بر این پهنه، همه را دولت ایرانی خوانده، و آنرا سرزمین سیاسی یکپارچه پنداشتهاند؟ (برگرفته از یادداشتهای تاریخی مهدیزاده کابلی - ۱۳۶۵ خ).
[▲] پینوشتها
[۱]- تمدن ايرانی، ص ۴۳
[٢]- ميراث باستانی ايران، صص ۴-۵
[٣]- ايران سرزمين فراموش شده!، وبگاه کابلنامه
[۴]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٢٩ و ۳۰
[۵]- ميراث باستانی ايران، صص ۵
[٦]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٢٢
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ ژ. دومزيل، تمدن ايرانی، ترجمه دکتر عيسی بهنام، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶.
□ فرای ن. ريچارد، ميراث باستانی ايران، ترجمه دکتر مسعود رجبنيا، تهران: چاپ ۱۳۴۴.
□ مقالهی مهديزاده کابلی، ايران سرزمين فراموش شده!، وبگاه کابلنامه.
□ مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاريخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶.