دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۷ دی ۱۱, سه‌شنبه

چگونه تغذیه انسان امروزی را شکل داد؟

از: سمیه رستمیان (پژوهشگر در دانشگاه لیدن، هلند)

فرگشت انسان

چگونه تغذیه انسان امروزی را شکل داد؟‬‎


فهرست مندرجات

.



تفاوت‌های انسان با جانوران‬‎

فرگشت و انتخاب طبیعی، پایه‌ای‌ترین نظریه‌ی علم زیست‌‌شناسی و البته از مناقشه‌ برانگیز‌ترین نظریه‌های علم است. فرگشت یعنی این‌که موجودات زنده‌ی مختلف زمین، در ویژگی‌های گوناگون خود دچار تغییر و تحول می‌شوند. تغییر و تحولی که از بدو شروع حیات وجود داشته و هم‌چنان ادامه دارد. انتخاب طبیعی یعنی موجودات زنده‌ای که ویژگی‌های آن‌ها باعث می‌شود با زیست‌‌بوم خود سازگارتر باشند، باقی می‌مانند و بقیه نابود می‌شوند. این نظریه به زیست‌‌شناسان می‌گوید که چگونه زندگی ساده‌ی اولیه، به گوناگونی زیستی امروزی تبدیل شد. این‌که چگونه اکنون زندگی روی زمین را می‌توان به‌شکل‌های مختلف، از یک باکتری گرفته، تا انواع درختان و یک دلفین یا نهنگ دید. برای زیست‌‌شناسان، فرگشت یک واقعیت علمی است.

به‌طور کلی، چهار ویژگی انسان را از سایر جانوران متمایز ساخت: اندیشورزی، دستان ابزارساز، زبان و زندگی اجتماعی قانونمند. اما پرسش این است که انسان چگونه به این ویژگی‌ها دست یافت؟

میترا‌ فری‌نژاد فتحی‌ (دریا‌حقی)، محقق، نویسنده، و مربی خودشناسی ایرانی می‌نویسد: «به‌نظر می‌رسد آن‌چه تا کنون به‌طور عمده انسان را از حیوان متمایز می‌ساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روان‌شناسی نوین می‌توان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خودآگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه‌گیری سابق نیز بی‌ربط نیست. این قابلیت در تمامی انسان‌ها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسان‌ها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خودآگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطه‌ای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خودآگاهی فرد بیش‌تر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت می‌گردد. یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمی‌داند که وجود و حضور دارد و صرفاً بر اساس نرم‌افزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شده‌اش زندگی می‌کند؛ ولی انسان ذاتاً از وجود خود خبر دارد اما این‌که میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آن‌چه که با افزایش این آگاهی تقویت می‌شود نرم‌افزاری است به‌نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم‌افزار «تفکر درباره‌ی احساسات» را دارد، در حالی‌که حیوان نهایتا فقط می‌تواند متوجه احساسات خود شود. به‌عبارتی دیگر می‌توان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالی‌که انسان علاوه بر عقل و نرم‌افزار غریزی دارای روان و احساسات و هم‌چنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره‌ی احساسات‌مان نمایان می‌شود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی‌که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه می‌شوند، کیفیت ما را می‌سازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و...؛ ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی‌ هستند که فقط از یک انسان ناشی می‌شود و دلیل آن نیز منطقه‌ی پیشرفته‌‌ی ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.» اما چگونه این مغز انسان پیشرفت کرد؟

بهره‌گیری از ابزارها، خود، نشانه‌ای از هوشمندی است، پژوهشگران بر این باورند که کاربرد ابزار می‌تواند عامل محرک بخش‌های ویژه‌ای از تکامل انسان، به‌ویژه افزایش ادامه‌دار حجم مغز، تلقی گردد. با توجه به این‌که مغز انسان درصد قابل توجهی از انرژی بدن را مصرف می‌کند، نیاز انسان‌ها در طول زمان و با افزایش حجم مغز به استفاده از غذاهای پرانرژی‌تر بیش‌تر شد. افزایش استفاده از ابزار به انسان‌ها این امکان را داد که بتوانند فراورده‌های گوشتی پرانرژی‌تری را از راه شکار به‌دست آورند و هم‌چنین بتوانند گیاهان پرانرژی‌تر را پرورش دهند. پژوهشگران این مسئله را مطرح کرده‌اند که انسان‌سایان اولیه از نظر تکاملی تحت فشار بوده‌اند و مجبور به افزایش قابلیت‌های خود برای ساخت و استفاده از ابزار شده‌اند.

آن‌چه انسان را از سایر جانوران متمایز می‌کند قابلیت‌های فوق‌العاده مغز اوست؛ قابلیت کشف، ابداع و اختراع. این توانایی منحصر مغز انسان که به او قدرت اندیشه و تجزیه و تحلیل می‌دهد، مدیون ساختار پیچیده‌ی رشته‌های عصبی تکامل‌یافته و ساز و کارهای خارق‌العاده آن‌ها است.

پستانداران حدود شصت و پنج میلیون سال پیش روی کره زمین پدید آمدند. گرچه پستانداران اولیه گیاهخوار بودند، اما به‌تدریج به میوه‌خواری و سپس همه‌چیزخواری و گوشت‌خواری روی آوردند. جدایی انسان از نزدیک‌ترین خویشاوندانش یعنی سایر نخستی‌ها، حدود هفت میلیون سال پیش آغاز شد و حدود دو میلیون سال پیش انسان به مفهموم امروزی در شرق آفریقا شکل گرفت.

در آن‌زمان، بخش اعظم غذای انسان را گیاهان، میوه و دانه‌های روغنی تشکیل می‌داد. با گذشت زمان، محصولات حیوانی وارد رژیم غذایی انسان شد؛ به‌خصوص با کشف آتش و ساخت ابزار، انسان به گردآوری محصولات گیاهی با ارزش غذایی بیش‌تر و هم‌چنین شکار جانوران را روی آورد.

در طول تاریخ انسان نخستین از غارنشینی به یکجانشینی رسید، به کشاورزی و صنعت روی آورد، تمدن و فرهنگ ایجاد کرد و بیش‌تر و بیش‌تر از سایر جانوران فاصله گرفت. تمام این‌ها را مغزی پیچیده امکان‌پذیر می‌کرد؛ مغزی که به مدد تغذیه متفاوت انسان، به او قدرت تفکر و تحلیل داد. اما تغذیه چگونه در کارکرد مغز انسان تاثیر گذاشت؟


کیفیت مواد غذایی مصرفی

مصرف مواد غذایی با کیفیت بهتر، از اولین عواملی بود که زمینه‌ی جدایی انسان را از شامپانزه به‌عنوان نزدیک‌ترین خویشاوندش فراهم کرد. مصرف چربی‌ها و پروتئین‌های باکیفیت اثر مستقیمی بر روی رشد و تکامل مغز انسان داشت.

در مقایسه با سایر نخستی‌ها، انسان از موادی برای تغذیه بهره گرفت که علاوه بر پروتئین‌ها و چربی‌ها، مواد معدنی و ویتامین‌های با کیفیت‌تری داشتند. به‌تدریج با تکامل بیش‌تر مغز، انسان به راه‌های جدیدتر و بهتری برای مصرف مواد غذایی مرغوب‌‌تر دست یافت.


گوشت‌خواری

همه‌چیزخواران و گوشت‌خواران از گیاه‌خواران مغز بزرگ‌تری دارند. مغز بزرگ نیازمند انرژی زیاد و متابولیسم بالاست که گیاه‌خواری پاسخ‌گوی آن نیست. در نتیجه رشد مغز در گیاه‌خواران کمتر از همه‌چیزخواران و گوشت‌خواران است. حتی در بین گیاه‌خواران، حیوانات برگ‌خوار از حیوانات میوه‌خوار مغز کوچک‌تری دارند که خود نشان‌دهنده‌ی ارتباط بین تغذیه، انرژی، متابولیسم و اندازه‌ی مغز است.

گوشت‌خواری تا حدی در تکامل مغز انسان نقش دارد که برخی دانشمندان معتقدند از زمانی‌که انسان از شکارچی گردآورنده به زندگی ساکن و کشاورزی روی آورد و غلات بخش مهمی از تغذیه او شد، تکامل مغز او کند شد، چرا که از یک سو فعالیت او برای شکار و از سوی دیگر میزان پروتئین‌ و چربی دریافتی، به‌عنوان عوامل موثر در تکامل مغز، کاهش یافت.


استفاده از آتش برای پخت غذا

انسان تنها موجودی است که آتش را به‌خدمت گرفته و از آن برای پخت غذا استفاده کرده است. بسیاری مواد خام قابل خوردن نیستند، در دستگاه گوارش هضم نشده و مواد مغذی آن‌ها جذب نمی‌شوند. آتش اما این امکان را پدید آورد که مواد غیر قابل خوردن یا غیر قابل هضم و جذب به رژیم غذایی انسان وارد شوند. به این ترتیب انسان توانست با استفاده از آتش از مواد مغذی موجود در محصولات گیاهی و جانوری بهره بیش‌تری ببرد، امری که در رشد مغز او تاثیر به‌سزایی داشت.


انرژی مصرفی مغز

مصرف مواد سرشار از پروتئین، چربی، ویتامین و مواد معدنی که برای رشد و تکامل مغز و سایر اندام‌ها لازم بود، انرژی بیش‌تری را برای انسان فراهم آورد و متقابلاً مغز بزرگ‌تر و پیچیده‌تر انسان نیاز به انرژی بیش‌تری پیدا کرد. در انسان، حدود ۲۵ درصد از انرژی بدن به مصرف مغز می‌رسد در حالی‌که در سایر نخستی‌ها حدود ۸ درصد و دیگر پستانداران حدود ۳ تا ۴ درصد از انرژی مصرفی صرف فعالیت مغز می‌شود.

این تفاوت بسیار بزرگ بین انسان و سایر پستانداران نقش تغذیه را در رشد و تکامل مغز انسان به‌خوبی توضیح می‌دهد.

تکامل روندی پویاست، از عواملی چون ژنتیک، محیط و برآیند این دو بر هم طی اعصار طولانی تاثیر می‌پذیرد و متوقف نمی‌شود.

بسیاری از محققان بر این باورند که تکامل مغز انسان پایان نپذیرفته اما پیش‌‌بینی این که سیر تکامل انسان و به‌ویژه مغز او به کدام سمت خواهد رفت، کاری دشوار است.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی به رشته‌ی تحریر درآمده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سمیه رستمیان، چگونه تغذیه انسان امروزی را شکل داد؟، وب‌سایت فارسی بی‌بی‌سی: ۱۴ اوت ۲۰۱۶ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۵


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت فارسی بی‌بی‌سی