دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۸ تیر ۲۹, شنبه

گفت‌وگوی ولادیمیر سنیگیریف با فرید مزدک

گفت‌وگوی ولادیمیر سنیگیریف با فریداحمد مزدک

خاطرات فرید مزدک


فهرست مندرجات

.



گفت‌وگو ولادیمیر سنیگیریف با فرید مزدک

ولادیمیر سنیگیریف و فرید مزدک

ولادیمیر نیکولایویچ سنیگیریف (به روسی: Влади́мир Никола́евич Снегирев) (زاده‌ی ۳ ژوئن ۱۹۴۷ م، در شهر کولپاشفو، که در اوبلاست تومسک، در کشور روسیه واقع است)، نویسنده، روزنامه‌نگار نظامی و بین‌المللی شوروی سابق و روسیه کنونی است. او مدت زیادی برای روزنامه‌ی پراودا (به‌معنای حقیقت)، که در سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۹۱ روزنامه‌ی رسمی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود، کار می‌کرد. او به کشورهای زیادی سفر کرد از جمله افغانستان. در افغانستان، بین سال‌های ۱۹۸۱-۱۹۸۲ میلادی، بیش‌تر گزارش‌های جنگ در افغانستان، در زمان اشغال این کشور توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی را پوشش می‌داد. هم چنین وی از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۶ نماینده‌ی رسانه‌های پیشرو اتحاد جماهیر شوروی و روسیه در افغانستان بود و برای كومسومولسایا پراودا، پراودا و روسیسكایا گازتا فعالیت می‌کرد. افزون بر این، او چند جلد کتاب نیز در مورد جنگ در افغانستان نوشته است.

فرید مزدک در آن افغانستانی، که ما می‌خواستیم با زور نگه داریم، اما سپس از دست دادیم، تقریباً پس از رئیس‌جمهور نجیب‌الله شخص دوم بود.

وقتی من اولین‌بار و برای مدت‌طولانی در سال ۱۹۸۱ وارد کابل شدم، نوروز، سال جدید افغانستان بود، من را به‌طور مستقیم از فرودگاه به مهمانی بردند، گفتند با درخشان‌ترین قهرمان انقلاب، چه‌گوارای محلی، معرفی می‌کنند. ما به‌یک خانه محقر رسیدیم، آن‌جا یک میز ساده بود: پلو، سبزی و کوکاکولا. چه‌گوارا معلوم شد پسر جوانِ حدود بیست‌ساله است. اما او قبلاً یک‌سال زندان و مبارزه سیاسی را تجربه کرده بود.

پس از به اصطلاح مرحله‌ی دوم انقلاب اپریل، یعنی پس از ورود نیروهای شوروی، سرنگونی امین و آغاز یک جنگ فرساینده با مجاهدین، او نخست منشی کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان شد – مانند کامسامول ما - سازمان جوانان لنینی حزب کمونیست اتحاد شوروی -، و سپس به عالی‌ترین پست‌های حزبی، عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بالا رفت و آینده‌ای درخشانی برای او پیش‌بینی شده بود. هنگامی که نویسندگان و روزنامه‌نگاران مختلف معروف - گینریخ بوروویک، یولیانا سمینوف، الکساندر کاورزنف ... و دیگران - به کابل می‌آمدند، همیشه اول‌تر از همه، آن‌ها را نزد فرید مزدک می بردند. فرید نماد آن آرمان رؤیایی بود، که ما آن وقت‌ها داشتیم.

اما در اواخر دهه ۸۰، اتحاد جماهیر شوروی سابق، برادران افغان خود را به‌حال خود رها کرد و به آن‌ها توجه نکرد، تحویل سلاح‌ها، مهمات جنگی و گندم متوقف و رژیم محکوم به فنا شد و در اپریل ۱۹۹۲ مجاهدین کابل را گرفتند. من یادم می‌آید، همین‌که به آپارتمان فرید مزدک، در یک بلاک خاکستری رنگ در حومه‌ی پایتخت افغانستان آمدم، ما همدیگر را در آغوش گرفتیم - آینده من و او زیر سئوال بزرگ بود. کابل را آن‌وقت با «ارواح» (اشرار) با شدت در هم‌کوبیدند، کسی نمی‌دانست فردا برای ما چه اتفاقی خواهد افتاد. خیلی خوب، من یک روزنامه‌نگار، آواره، چیزی از من نمی‌روید، پس سرنوشت فرید، یکی از ستون‌های رژیم، خانم جوان و زیبای او پریسا، کودکان او چگونه خواهد بود؟ ما همدیگر را بدون هیچ‌گونه امید به ملاقاتِ دوباره، در آغوش گرفتیم. آن زنده‌گی پایان یافت.

و اینک این روزها، پس از بیست و هفت سال، در برلین، دوباره با هم ملاقات کردیم. مزدک در هتل الکساندر پلاتز (Hotel | Alexanderplatz) نزدم آمد. البته من بلافاصله او را شناختم و او من را شناخت. همدیگر را محکم در آغوش گرفتیم. لحظه‌ی ساکت بودیم. گاهی وقت‌ها سکوت بیش‌تر از هر سخن ارزش دارد. و ما با فرید مزدک می‌دانستیم چرا سکوت می‌کنیم.

سپس او می‌گوید: «من یادم می‌آید که تو چطور بیست و هفت سال پیش، یک شام برای خداحافظی پیش من آمدی».

من مطمئن هستم که آمریکایی‌ها نه‌تنها با طالبان جنگ نمی‌کنند، بلکه مخفیانه نیز از آن‌ها حمایت می‌کنند. و عملیات‌های جنگی - فقط یک مبارزه‌ی مصنوعی ماهرانه است.

ما تمام شب درباره‌ی انقلاب افغانستان سخن گفتیم که نه تنها زندگی او را بلکه زنده‌گی من و هم‌چنین زندگی بسیاری مردم دیگر را تغییر داد و سرنوشت تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد. این یک ادعای بزرگ است اما حقیقت است. ما یاد دوستان زنده و از دست‌رفته‌ی مشترک‌مان را تازه کردیم. تصاویر عزیزان خود را تماشا کردیم. گاه‌گاه به موضوع آینده افغانستان بر می‌گشتیم. ما سعی کردیم اشتباهات خود و دیگران را درک کنیم. با آن‌که، با میهن من و او، خیالات‌‌مان، اشتباهات‌مان و سرنوشت مشترک‌مان چه اتفاقی افتاده است. ما با یکدیگر صادق بودیم - گذشته‌ی ما، تضمین ما بود.

سرانجام، هنگام خداحافظی در میدان الکساندر پلاتز، از او پرسیدم:

◼ جالب است، فرید، اینک تو، زمانی‌که به‌عقب نگاه می‌کنی، به شصت‌سالِ گذشته‌ی زنده‌گی‌ات، از چه‌چیز اظهار تأسف می‌کنی؟ او مستقیم به چشمانم خیره شد و گفت:
□ فرید مزدک: من از چیزی تأسف نمی‌کنم. به‌کسی بدی نکرده‌ام. سعی کردم خوب کار کنم.
◼ در این‌صورت باز هم به من بگو: اگر فرصتی داشتی همه‌چیز را از ابتدا شروع کنی، آیا این راه را تکرار می‌کردی؟
□ فرید مزدک: بدون فکر گفت: نه. نه. به‌هیچ صورت.
سال پیش، فرید مزدک مشتاقانه به مسیر مبارزه انقلابی قدم گذاشت. تصویر از ولادیمیر سنیگیریف
◼ اعتراف کن، آیا در دلت از ما، شوروی، آزرده نیستی؟ منظورم چیست؟ در سال‌های ۷۰، ما به‌شما آرزوی آینده‌ای روشن داشتیم، سوسیالیسم را تدریس کردیم، شما به‌ما اعتماد کردید، و پس از آن شما را ترک کردیم و از دست ما هیچ‌کاری ساخته نشد.
□ فرید مزدک: ‌کمی آزرده هستم. نه از افراد مشخص یا از کشور شما. نه، من فقط آن وضعیت را به یاد می‌آورم و آن توهّمات که شما و ما در اسارت آن بودیم. آن‌طور که در کشورِ شما می‌گویند، اکنون درباره‌ی گذشته قضاوت آسان است، همان‌طور که شما روس‌ها می‌گویید...
◼ ... ما روس‌ها می‌گوییم: عقل ما دیرتر کار می‌کند.
□ فرید مزدک: ببینید، ما در آن‌زمان در متنِ یک واقعیتِ مشخص زنده‌گی می‌کردیم که براساس آن در شمال افغانستان در همسایگی ما، جامعه‌ی ایده‌آل ساخته شده بود و مردم مطابقِ قوانینِ عدالتِ اجتماعی در آن زنده‌گی می‌کنند. در آن‌زمان مشکل بود آینده را تصور کرد و از اشتباهات جلوگیری کرد. ما در آن‌زمان بیش‌تر با احساسات عمل می‌کردیم، شور و شوق گرم، اعتقاد مطلق - هم به آرمان‌ها و هم به اتحاد شوروی، محرک ما بود. و به میزان کم با تفکر کار می‌کردیم.
◼ یعنی می‌توان گفت که تو در ایمان خود، در این باورهای چپ‌گرایانه و این‌که داشتی برای یک کارِ نیک مبارزه می‌کنی، صادق بودی؟
□ فرید مزدک: البته! من در سن شانزده سالگی در مدرسه شروع به انجام دساتیر حزبی کردم. کاکا (عمو) و برادر بزرگم اعضای حزب دموکراتیک خلق بودند و من به‌دنبال آن‌ها رفتم. و در هفده سالگی، در دوران پریزیدنت داوود، من به‌عنوان یک چهره‌ی مخالف و یک دشمنِ بالقوه‌ی رژیم زندانی شدم. یک‌سال را در سلولِ تنگِ انفرادی سپری کردم. ماه اول دشوار بود، سپس به آن عادت کردم. انسان می‌تواند به همه‌چیز عادت کند.

در زندان بودم که سازمان جوانان، کامسامول افغانی، در داخل حزب ما ایجاد شد. رهبران سازمان رفقای من بودند، البته، آن‌ها بلافاصله مرا دعوت کردند تا به این جریان بپیوندم. طوری‌که مبارزه‌ی بلافاصله و بدون وقفه ادامه یافت.

◼ سپس، در تاریخ ۲۷ اپریل ۱۹۷۸، انقلاب ثور (اپریل) اتفاق افتاد که طی آن رئیس‌جمهور، خانواده و نزدیکان او کشته شدند و قدرت به حزب شما منتقل شد. عقیده بر این است که از همان لحظه، افغانستان وارد دوره‌ای از درگیری‌های خونینِ بی‌پایان شد که یک‌و‌نیم سال بعد به حمله‌ی نظامی شوروی و سپس چهارده سال بعد به پیروزی مجاهدین و سپس اشغال شش‌ساله توسط طالبان و در پایانِ قرنِ بیست به آمدنِ آمریکایی‌ها انجامید. حالا تو چگونه آن رویدادهای دورِ اپریلِ ۱۹۷۸ را ارزیابی می‌کنی؟ آیا واقعاً آن حادثه یک انقلاب بود یا شورش، عصیان یا کودتای نظامی؟
□ فرید مزدک: البته یک کودتای نظامی بود. آن‌رویداد نه به نفع حزب ما و نه به نفع کشور ما تمام شد. کودتا را افراد امین از جناح خلق حزب به راه انداختند. و این‌که چه‌کسی پشت‌سر آن‌ها بود، کی آن‌ها را وادار کرد - هنوز هم بسیار مبهم و تاریک است. واضح است که ماسکو نبود – کودتا به نفع ماسکو نبود.

به‌هر حال، رئیس‌جمهور داوود نیز گناهکار است، زیرا پنج‌سال پیش، او با نیروی نظامی، پسر کاکایش ظاهرشاه را از سلطنت برکنار کرد. من به‌یاد دارم: پادشاه نه تنها ضامنِ ثبات در افغانستان بود؛ او هم‌چنین مسیرِ درست را برای همکاری با اتحاد جماهیر شوروی و دیگر همسایه‌ها حفظ کرد، و در سال‌های آخرِ زمامداری خود، یک سلسله‌ی اصلاحات مترقی را برای پایان دادن به‌عقب ماندگی ما آغاز کرد. این خطرناک است تصور کنیم، اما من مطمئن هستم که مسیرِ رفاه تنها در توسعه‌ی تدریجی نهفته بود. و در این‌جا - یک انقلاب با شعارهای بلند، و وعده‌ی برپایی بی‌درنگِ سوسیالیسم را برای فردا دادند. مردم این همه را نمی‌فهمیدند و نی قبول کردند.

◼ با این‌حال، روایتی وجود دارد که بر اساس آن انقلاب شما، یا آن‌را کودتا بنامیم، از به‌قدرت رسیدنِ احتمالی بنیادگرایانِ اسلامی جلوگیری کرد، زیرا آن‌ها تا آن‌زمان به اندازه‌ی کافی نیرو جمع کرده بودند تا به‌کابل حمله کنند.
□ فرید مزدک: نه، آن‌ها در آن‌زمان چنین امکانات نداشتند. من فکر می‌کنم این روایت قبلاً توسط مبلغین حزبی ما برای توجیه‌ی انقلاب ثور مطرح شده بود.

به‌طور کلی، تمام این به اصطلاح انقلاب به‌سود ایالات متحده و متحدان آن‌ها بود. آن‌ها عاقلانه از آن استفاده کردند. در ابتدا شما را به یک جنگ فرساینده کشاندند، سپس، از هرج و مرجِ به‌وجود آمده و دوامدار استفاده کردند تا خودشان وارد افغانستان شوند.

در سال ۲۰۱۲، من با کانال تلویزیونی بی‌بی‌سی در لندن مصاحبه کردم. من در آن‌زمان چنین گفتم: هنگامی که کودتا صورت گرفت و ما به‌قدرت دولتی رسیدیم، ما در تقابل با مردم افغانستان قرار گرفتیم. ایده‌های عدالت، حقوق مساوی و آزادی باید به‌شیوه‌های متفاوت پاسداری می‌شد - نه از طریق انحصارِ قدرت، خشونت و دیکتاتوری، نه از طریق افکارِ جامد. من به آنها گفتم که در زمان ما تغییر با کمک انقلاب مسیرِ اشتباه است. ما در افغانستان، ایران، اخیراً در کشورهای «بهار عربی» دیدیم. تنها اصلاح‌طلبان خردمند، صادق و پیگیر می‌توانند دنیا را برای بهتر شدن تغییر دهند، نه انقلابیون! خردمندی و خصلت انقلابی مفاهیم یکسان نیستند.

◼ امروز در افغانستان منافع بسیاری از بازیگران باهم گره‌ی خورده است. هیچ‌کسی به مردم افغانستان نمی‌اندیشد، همه برای منافع خود کار می‌کنند.
□ فرید مزدک: بله، من همیشه طرفدار آزادی فردی بودم و هستم؛ برای من اصول دموکراسی، برابری، عدالت اجتماعی هنوز مقدس هستند. سواد همگانی بسیار مهم است. من متوجه یک خطر بزرگ برای کشورِ ما هستم که امروزه افغان‌های تاریک‌اندیش، بی‌سواد و نیمه‌ی گرسنه اکنون با ایده‌های افراطی فریب‌خورده، و مانند بذرها در خاک حاصل‌خیز فرو می‌روند. و این‌همه هنوز دورتر به شمال - به جمهوری‌های آسیای مرکزی، گسترش می‌یابد.
◼ منظورم این است که آیا من درست فهمیدم که تمام این داستانِ انقلاب و حکومتِ شما از همان آغاز محکوم به فنا بود؟ شانسی وجود نداشت؟
□ فرید مزدک: شانس وجود داشت. هنگامی که در پایان، پس از خروج نیروهای شوروی، استراتژی مصالحه ملی پیاده شد، ما نتایج خوبی گرفتیم. چه‌چیزی مانع آن شد؟ قطع کمک‌های اقتصادی شما و نزاع بی‌پایان در رهبری ما. پس از خروج نیروهای شوروی، مبارزه در رده‌های بالایی حزب شدت پیدا کرد. خلقی‌ها - پرچمی‌ها، پشتون‌ها - تاجیک‌ها ... بله، و در میان رفقای شما نیز در مورد چگونگی حل مشکلات افغانستان همیشه توافق وجود نداشت: مشاوران نظامی لحاف را به‌طرف خودکش می‌کردند و بیش‌تر از خلقی‌ها حمایت می‌کردند، کارمندان ک.گ.ب. به‌طرف خود...
◼ راستی، نظر تو در مورد واقعیت حضور نظامی ما در افغانستان چیست؟ آیا تهاجم در آن‌زمان اجتناب‌ناپذیر بود؟
□ فرید مزدک: : من این‌طور پاسخ می‌دهم. ورودِ نیروهای شما یک اشتباه بود و خروجِ آن‌ها نیز یک اشتباه بود. در مورد خروج نیروهای شوروی، به‌نظر من، رهبران سابق شوروی ساده‌ی لوحانه به آمریکایی‌ها اعتماد کردند که وعده داده بودند توافقات ژنیو را رعایت کنند و از مجاهدین حمایت نکنند. آن‌ها مکارانه و با تمام قوت نیروهای شما را به خروج وا داشتند و انتقام جنگ ویتنام را از شما گرفتند.
◼ حالا ۱۸ سال می شود که تفنگداران دریایی ایالات متحده‌ی آمریکا در کوهپایه‌های افغانستان حضور دارند. در مورد نتایج مأموریت آن‌ها چه می‌توان گفت؟
□ فرید مزدک: هُم. خوب، شما خودتان جواب این سئوال را می‌دانید. خیر باشد. صحیح‌تر آن‌که: در طول این سال‌ها، نیروهای مخالف به‌طور قابل توجهی رادیکالیزه شده‌اند. ما هرگز سلفی نداشته‌ایم و اکنون حضور آن‌ها در سرتاسر شمال، در نزدیکی مرز با جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی است. من مطمئن هستم که آمریکایی‌ها نه‌تنها با طالبان و سایر گروه‌های مسلح تروریستی در جنگ نیستند بلکه مخفیانه هم از آن‌ها حمایت می‌کنند. فعالیت‌های جنگی فقط یک مبارزه‌ی ماهرانه مصنوعی است.

خاطرات وزیر دفاع سابق آمریکا و رییس سی آی ای، گیتس را بخوانید. او می‌نویسد که چه‌گونه‌ی رییس‌جمهور کرزی وزیر را با پرسش‌های خود در تنگنا می‌آورد: به‌طور مثال، این‌طور: چرا غیر نظامیان زیر بمب‌های آمریکایی کشته می‌شوند؟ واشنگتن کدام بازی را با پاکستان و طالبان پیش می‌برد؟ چرا هر سال با وجود حضور نظامی آمریکا و ناتو، قدرت نظامی طالبان فقط افزایش می‌یابد؟

◼ ظاهراً، وطن تو هیچ چشم‌اندازِ صلح در آینده‌ای نزدیک ندارد، درست است؟
□ فرید مزدک: هیچ چشم‌اندازی ندارد. در سناریو ژئو استراتژیک فعلی، افغانستان به‌طور غریزی تنها به‌عنوان یک منطقه‌ی سودمند دیده می‌شود. منافع بسیاری از بازیکنان در آن‌جا گره خورده است و هیچ‌کدام از آن‌ها در مورد مردم افغانستان فکر نمی‌کنند، همه فقط برای خود کار می‌کنند.

علاوه بر این، عامل قومی و تناقض بی‌پایان بین پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبیک‌ها ... مانند قبل وضعیت را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. کشور ما گروگان سرنوشت خود است و به میدان بوکسی می‌ماند که جنگ در آن همیشه بدون قاعده جریان دارد.

ایالات متحده امریکا حضور خود را در این‌جا به‌عنوان فرصتی برای تحت‌تأثیر قرار دادن وضعیت در چین، ایران، هند و روسیه می‌بیند. عربستان سعودی به‌طور فعال اسلام رادیکال - افراطی - را پیاده می‌کند. پاکستان اهداف خود را دارد.

اخیراً یک کارشناس مسایل از کابل به من تلفن کرد که چه راه حل‌هایی برای این مشکل وجود دارد؟ من به شوخی گفتم: «لازم است که تمام پشتون‌ها به پاکستان بروند، همه تاجیک‌ها به تاجیکستان و ازبک‌ها به ازبکستان، آن‌وقت در این‌جا تنها هزاره‌ها باقی خواهند ماند و کم از کم - حد اقل - یک مانع مهم برداشته خواهد شد.

◼ سی‌سال پیش، کنگره‌ی نماینده‌گان مردم شوروی، حضور نظامی ما را در افغانستان محکوم کرد، همان‌طور که بسیاری‌ها فکر می‌کردند، کنگره‌ی نماینده‌گان ارزیابی دقیق و درست انجام داد. اکنون برخی از نماینده‌گان مجلس با ابتکار عمل می‌خواهند آن ارزیابی را دوباره‌ی بررسی کنند. نظر تو در این مورد چیست؟
□ فرید مزدک: آن‌ها چه زود همه چیز را فراموش می‌کنند. هم شما و هم ما قربانی بسیار دادیم! و نتیجه؟ چه‌کسی برنده شد؟ بدیهی است نه ما و نه شما. نه، این ابتکار آشکارا غیرعاقلانه است.
◼ فرید، حالا اجازه بده از خودت چند سوال شخصی بپرسم. برای شروع، به من بگو برای چه تو را چه‌گوارای افغان می‌گفتند؟
□ فرید مزدک: شاید به این خاطر بود که هم‌چنان جوان و پُر شور بودم و به انقلابی کوبایی شباهت داشتم. و هم‌چنین، پس از برگزاری جشنواره‌ی جوانان و دانشجویان از کوبا با خود کلاهی آوردم - بسیار شبیه به آن‌چه که چه‌گوارا می‌پوشید. من تا هنوز آن را با خود دارم.
◼ چرا تو تصمیم گرفتی در آلمان سکونت کنی و نه در روسیه؟ به من بگو که این‌جا چطور زنده‌گی می‌کنی؟
□ فرید مزدک: در آغاز دهه‌ی ۹۰ شما مشکلاتِ زیادی داشتید و هیچ تجربه‌ای در کارِ پذیرش پناهنده‌گان نداشتید. این‌جا برایم کمک مالی کردند، تامین مسکن شدم، کودکانم امکانات تحصیل پیدا کردند و همه‌ی آن‌ها - دو پسر و یک دختر - تحصیلات عالی دارند. یک پسرم کارشناسِ انرژی خورشیدی‌ست، پسرِ دیگرم – در رشته‌ی اقتصاد تحصیل کرد، اما اکنون آن‌ها با هم یکجا یک شرکتِ کوچکِ فروشِ ماشین‌آلاتِ کپی را به‌راه انداخته و همزمان به‌عنوانِ مربیانِ فوتبال کار می‌کنند. دخترم در انستیتیوتِ پلتخنیک تحصیل کرد و انجنیر است.
◼ و تو خودت برای به‌راه‌ انداختن کدام کسب و کار تلاش کرده‌ای؟
□ فرید مزدک: بله، چند سال پیش آپارتمان ما را در کابل فروختیم، ۴۰ هزار یورو برای آن ذخیره کردیم و تصمیم گرفتیم در رستوران خودمان سرمایه‌گذاری کنیم. همراه با پریسا، سه‌سال تلاش کردیم، روز و شب آن‌جا کار کردیم، اما در نهایت تسلیم شدیم، شاید ما تجار نیستیم. سوختیم.
◼ تو اولین کسی از مقام‌های برجسته‌ی رژیمِ گذشته‌ی افغانستان نیستی که من در اروپا ملاقات کرده‌ام. و تعجب‌آور است که حداقل همه ساده زنده‌گی می‌کنند، و برخی هم حتی در فقر زنده‌گی می‌کنند. یعنی رسیدن به اوج قدرت هیچ‌کدامِ شما را ثروتمند نکرد؟
□ فرید مزدک: هیچ‌کس را. کسی با مدد معاش زنده‌گی می‌کند، کسی به‌عنوان یک راننده تاکسی، دگری به‌عنوان فروشنده و مغازه‌دار خرده‌فروشی کار می‌کند. فقط چند نفر ثروتمند شدند و حتی نه به‌حساب گذشته، بلکه به‌دلیل استعدادهای تجاری خودشان. به‌عنوان مثال، برهان غیاثی، اولین منشی کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، در حال حاضر در امریکا، اتفاقاً کسب‌وکارِ خوبِ فروشِ اتوموبیل (موتر) دارد.
◼ وضعیت مهاجرین افغان چگونه است؟ آیا شما هنوز هم بر اساس خطوط قومی و قبیله‌ای، همان‌طور که در کشورِ خودتان بود، تقسیم شده‌اید؟
□ فرید مزدک: کاملاً دقیق است. رفقای من، اگر گرد هم می‌آییم، براساسِ کارِ مشترک در سازمان جوانان است. آخرین‌بار چنین تجمع دو سال پیش در فرانکفورت بود. صالونِ بزرگی را به کرایه می‌گیریم، از گذشته‌ها یاد می‌کنیم و در مورد چگونگی کمک به افغانستان و یکدیگر مان صحبت می‌کنیم. سه یا چهارصد نفر فعالین سابق سازمان جوانان و کارمندان کمیته‌های ولایتی به این‌جا می‌آیند.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط عبدالقدیر فضلی برگردان شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- گفت‌وگوی ولادیمیر سنیگیریف با فرید مزدک: یکی از رهبران جنبش چپ افغانستان در سال‌های ۸۰ از چه‌چیز اظهار تأسف می‌کند و چه نظر دارد؟، برگردان از متن روسی: ماستر علوم سیاسی ع. ق. فضـلی، ۴ جون ۲۰۱۹.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

این مطلب در سایت اینترنتی اصالت نیز به چاپ رسیده است.