دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۸ مرداد ۱۹, شنبه

خاکستری به‌جا مانده از مائوئیسم افغانی

از: علی امیری (نویسنده و تحلیل‌گر)

شعله جاوید

خاکستری به‌جا مانده از مائوئیسم افغانی


فهرست مندرجات

.



شعله جاوید

شعله جاوید نام ارگان نشراتی سازمان مترقی افغانستان بود که نام سازمان را تحت شعاع قرار داده بود

سازمان جوانان مترقی، که جامعه به‌نام ارگان نشراتی خود به «شعله‌ی جاوید» شهرت یافت، خستین سازمان جنبش مارکسیستی افغانستان بود که خط فکری آن را اندیشه‌ی مائوتسه‌دون تشکل می‌داد و در اواسط سال‌های ۶۰، پس از پیدایی «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» (وابسته به اتحاد شوروی سابق) به‌وجود آمد. رهبری این جریان را عمدتاً اکرم یاری، از شخصیت‌های آزادی‌خواه کشور به‌عهده داشت و خانواده‌ی محمودی نیز با وی همگام بودند.

در اوایل سال‌های ۷۰ گروه‌های مختلف درون «شعله جاوید» متوجه اشتباهات سازمان جوانان مترقی شده و با طرح انتقادات‌شان مبارزه‌ی ایدئولوژیک وسیعی از بالا تا پایین جریان درگرفت. این امر منجر به جدایی و کار مستقلانه‌ی تشکل‌های دیگر نیز گردید. از جمله: یکی از سازمان‌های منشعب این جریان «سازمان رهایی افغانستان» تحت رهبری دکتر فیض‌احمد بود و بعد سازمان دیگری به‌نام «سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان» (ساما) به‌رهبری مجید کلکانی از آن جدا شد و هر دو جداگانه فعالیت داشتند.

«مبارزه در راه رهایی توده‌های زحمت‌کش از قید نفوذ بورژوازی به‌طور اعم و از قید نفوذ بورژوازی امپریالیستی به‌طور اخص، بدون مبارزه با خرافات آپورچنستی در باره‌ی دولت، امکان‌ناپذیر است.»

لنین این جمله را در سال ۱۹۱۷، درست در سال پیروزی انقلاب اکتبر در مقدمه کتاب «انقلاب و دولت» نوشت. لنین اما، خود بنیان‌گذار بزرگ‌ترین دولت توتالیتر تاریخ شد تا گواهی دهد که «هیولای دولت» سخت‌جان‌تر از آن است که با افسون آنارشیسم و سحر باطل جریان‌های رنگارنگ چپ از بین برود.

اما نوستالژی ستیز با دولت تا دیرها خاطر گروه‌های چب را در گوشه و کنار جهان از جمله در افغانستان نوازش می‌کرد. «شعله جاوید»، یکی از این دست گروه‌های دولت‌‌ستیز در افغانستان است که گرچه اکنون چیزی جز خاکستر خاطرات آن، در ذهن‌ها باقی نمانده، اما سرشت سوگناک آن عبرت‌انگیز و آموزنده است.


۴کمونیسم چینی و روسی در افغانستان
اکرم یاری، بنیان‌گذار «سازمان مترقی» (شعله جاوید)

جنبش چپ در افغانستان دو سرچشمه‌ی فکری داشت؛ حزب کمونیست روسیه و حزب کمونیست چین.

با این‌رو، ما در افغانستان، در کنار مارکسیسم روسی، مارکسیسم چینی نیز داشتیم. مارکسیست‌های روسی «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» را تشکیل دادند و با کسب قدرت سیاسی از ایده‌آل‌های رنگین خود واقعیت‌های خونین به‌وجود آوردند.

اما گروه‌های مارکسیستی نوع چینی، نه در عمل طعم تلخ یا شیرین قدرت را چشیدند و نه از حیث نظر و یا به‌قول خودشان «از لحاظ تئوریک» دست از ستیز با دولت کشیدند.

جنبش چپ در افغانستان سرنوشت کمیک-تراژیک داشت؛ ترکیبی بود از ساده‌لوحی و بلندپروازی و توحش معصومانه و رمانتیسم ناشیانه که تا مرز بلاهت می‌رسید. در میان طیف گسترده گروه‌های چپ در افغانستان، «شعله جاوید» اما، این ویژگی‌ها را یک‌جا نمایندگی می‌کرد.

نام اصلی شعله جاوید «سازمان مترقی» بود که در سال ۱۳۴۳ تاسیس شد. اکرم یاری از شاخص‌ترین رهبران اولیه و از بنیان‌گذاران این جریان بود که در تصفیه‌های درونی گروه‌های چپ در همان آغاز جان خود را از دست داد.

ارگان نشراتی این سازمان «شعله جاوید» نام داشت که مروج ادبیات انقلابی بود و به‌تدریج این نام به تمام جریان اطلاق شد. ناب‌گرایی‌های ایدئولوژیک سبب شد که فرقه‌ی کوچک شعله جاوید به ده‌ها گروه کوچک تجزیه شود که به‌نام‌های «سازا»، «ساما» و «راوا» و خوانده می شد.

اما یکی از جالب‌ترین انشعاب‌ها در شعله جاوید، انشعاب جریان «پس‌منظر» بود که نشان می‌دهد در رفتار و حتی نام‌گذاری این جریان و شاخه جدا شده آن، بیش از آن‌که برداشت ایدئولوژیک خاصی مطرح باشد، حرکت‌های موجی و هیجانی تعیین‌کننده است.


۴پس‌منظر شعله جاوید

«پس‌منظر» عنوان مقاله‌ای بود که یکی از اعضای شعله جاوید (سازمان مترقی) به‌نام دکتر عثمان که در اصل مهندس تحصیل‌کرده در چین و هواخواه مارکسیسم چینی بود، در نقد اکرم یاری نوشت و او را به‌دلیل آن‌که مدتی را در خانه‌ی ظاهرشاه زندگی کرده است، برای مبارزات انقلابی فاقد صلاحیت و غیرشایسته اعلام کرده و به این ترتیب پس‌منظر او را افشا کرده بود.

بعد از چاپ این مقاله، شاخه‌ای در درون شعله جاوید به‌عنوان جریان «پس‌منظر» معروف شد که غلظت ایدئولوژیک آن به‌شدت بالا بود.

مارکسیسم افغانی روی‌هم‌رفته در باز کردن گره کور تاریخی افغانستان ناتوان بود و نتوانست طرح سیاسی که اعتماد عمومی را جلب کند ارائه کند. هم‌چنان دولت‌ستیز باقی ماند و هیچ‌گاه نتوانست که ویژگی‌های چون تمامیت‌خواهی، دیگرناپذیری و افق محدود و فقدان نگاه انسانی را در فرهنگ عمومی افغانستان مورد نقد و توجه قرار دهد.

پیروان این ایدئولوژی به‌خصوص نتوانستند که میان ایده‌آل‌هایی که در سر می‌پروراندند با واقعیت اجتماعی، نسبت معقول و منطقی بر قرار کنند. از نیم‌قرن به این‌سو همه دولت‌های چپ و راست مورد نقد و ملامت شعله جاوید قرار داشته است.

شعله جاوید کتاب دو جلدی را با عنوان «حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بهتر بشناسید» نشر کرده است. در این اثر تاسیس این حزب را به تجدیدنظرطلبان روس نسبت داده و آن‌را به انحراف از اصول اصلی مارکسیسم محکوم کرده و دولت‌داری خونین آنان را مردود انگاشته است.

دولت مجاهدین بدیهی بود که از نظر شعله جاوید جز «حاکمیت بورژوازی و ارتجاع» معنای دیگری نداشته باشد، و دولت طالبان نیز به‌درستی با اصطلاحات چون «سیکتاریسم» و «شئونیسم» در ادبیات شعله جاوید توصیف می‌شد.

مجید کلکانی، رهبر سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان (ساما)، از شاخه‌های انشعابی شعله جاوید را به‌عهده داشت

اما شاخه‌هایی باقی‌مانده از شعله جاوید، دولت بعد از طالبان را نیز به چیزی کم‌تر از «دست‌نشانده‌ی امپریالیسم» نوازش نمی‌کند.

این امر نشان می‌دهد که علاوه بر دولت‌ستیزی، علامت نوعی رخوت و انجماد فکری است و نشان می‌دهد که شعله جاوید، به‌رغم تبار چینی‌اش نه تنها از فضای «دولت و انقلاب» لنین بیرون نشده است که برخی تحلیل‌های عالی و بصیرت‌های درخشان همان اثر را نیز در نیافته است.

سهم شعله جاوید در ترویج خشونت‌های فیزیکی هنوز به‌درستی و با تمام ابعاد روشن نیست، اما این جریان بی‌تردید یکی از بانیان خشونت کلامی و زبانی در جامعه افغانی است.

این‌که نام نشریه‌ی حزب نام جریان را تحت‌شعاع قرار داده است، خود حکایت تاثیر کلام این جریان بر جامعه و شناخت جامعه از این جریان بر پایه‌ی ادبیات انقلابی آن است. اما می‌توان پرسید که این کلام بران و انقلابی حامل چه پیامی بوده است؟

جستجوی پاسخ این پرسش که خواه‌ناخواه ما را به ارزیابی میراث فکری شعله جاوید می‌برد، چندان خرسند کننده نیست. میراث فکری شعله جاوید بسیار فقیر و تهی‌مایه است.

این جریان هیچ اقدام فرهنگی و فکری که بتواند در توسعه بینش جامعه افغانی نسبت به‌خودش و جهان موثر باشد، از خود نشان نداده است. بر عکس خشونت کلامی آن‌ها که با رنگ و لعاب انقلابی عرضه می‌شود و همواره چاشنی از کلمات لنین و مائو را با خود دارد، یک سره از محدودیت‌هایی فرهنگی و زبانی جامعه افغانی بار گرفته و در همین چارچوب قابل ارزیابی است.


۴مائوئیسم افغانی

بیش از نیم قرن از عمر مائوئیسم افغانی می‌گذرد. به‌جز برخی مهره‌های این جریان که در دیدگاه خود تجدیدنظر کرده و به لیبرالیسم گرویده و برشی – هرچند ناچیز - از کیک قدرت را نصیبب شده‌اند، مائوئیسم افغانی در کل، جریان حاشیه بوده است و می‌توان گفت کم‌تر نقش مثبت یا منفی در ساختار قدرت سیاسی افغانستان معاصر داشته است.

از جریانی که شعار حل مشکل «پرولتاریای جهان» را سر می‌دهد، انتظار تاثیرگذاری روی فرهنگ و ذهنیت و رفتار سیاسی، انتظار چندان بالایی نیست.

اما شعله جاوید از لحاظ منش و رفتار به‌ندرت توانسته است که خود را از چارچوب بینش و فرهنگ سنتی افغانستان بیرون کند و حتی با تلاش برای تطبیق ایدئولوژی‌های وارداتی در چارچوب فرهنگ افغانی چه‌بسا که به خشونت‌های بیش‌تری دامن زده است.

راز انزوا و حاشیه‌نشینی جریان مارکسیسم چینی در افغانستان را نیز تا حدی می‌توان در همین ناخودآگاهی تاریخی و دور بودن از مسایل اصلی زمانه جستجو کرد.

در سال ۱۹۹۴ غلام‌حسین دای‌فولادی (با نام مستعار ارزگانی) در نشریه «امروز ما» ارگان نشراتی حزب وحدت اسلامی افغانستان در پاکستان، مقاله‌ی در جدل با شعله جاوید نوشت و عنوان آن‌را «شعله جاوید، خاکستری بر فقر بینش» گذاشته بود.

این نوشته گرچه از جدل‌های ایدئولوژیک میان احزاب جهادی و چپی خالی نبود، اما با این‌حال نشان می‌داد که از نظر رقیبان محافظه‌کار نیز یک جریان چپ مدعی پیش‌رو، بیش از آن‌که به بدعت و بلندپروازی متهم باشد، به «فقر بینش» و عقب‌ماندن از جریان زمانه و ناهم‌زمانی با عصر و روزگار خود متهم بود.


۴انشعاب و انحلال
قیوم رهبر، پس از کشته‌شدن مجید کلکانی رهبری ساما را به‌عهده گرفت

واقعیت نیز این است که شعله جاوید، گرچه به لطف ارتباطات کنونی ممکن است که در فضای مجازی حضور داشته باشد، اما در دنیای واقعی حتی به‌عنوان یک جریان مزاحم نیز دیگر واقعیت خارجی ندارد.

در تحولات جهانی، مارکسیسم روسی در ناسیونالیسم روس منحل شد؛ مارکسیسم چینی در حال استحاله‌شدن به کاپیتالیسم است و چینی‌ها با ترکیب انسداد سیاسی و آزادی اقتصادی، در راهی به‌شدت متناقض و ناشناخته‌ای قدم نهاده‌اند.

چپ، مفهوم کلاسیک خود را در جهان از دست داده؛ مارکسیسم اروپایی به جریان فرهنگی و انتقادی بدل شده است و حتی آن‌چه را که چپ مدرن می‌خوانند، به‌سختی می‌تواند مرز خود را با «ویرژن»های تازه لیبرالیسم معین کند.

اما شعله‌ی جاوید، ۱۲۰ سال بعد از میلاد مائو و نیم قرن تلاش سیاسی در افغانستان، هنوز ایمان خود را به نجات‌بخشی پرولتاریا از دست نداده و از تقابل «پرولتاریا» و «بورژوازی» و «سوسیالیسم» و «امپریالیسم» سخن می‌گوید.

اما نه شعله جاوید و نه این‌گونه سخن‌گفتن هیچ‌یک، ریشه در واقعیت های امروز ندارد. شعله جاوید اگر وجودی دارد، بیش‌تر میغی در فضا است، تا صخره یا سنگی در زمین.

کارل مارکس در مانیفیست در توصیف پرشور و پیش‌گویانه از وضع جدید گفته است: «هر آن‌چه مقدس است دنیایی می‌شود، هر آن‌چه سخت و استوار است دود می‌شود به هوا می‌رود.»

جای شگفتی است که این بصیرت درخشان تاریخی مارکس، هیچ ردپایی در گروه‌های چپ افغانی نداشته است و در این میان بیش از همه، شعله جاوید، امروزه مصداق این «دودِ هوا» به‌نظر می‌رسد.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- علی امیری، شعله جاوید، و خاکستری به‌جا مانده از مائوئیسم افغانی، وب‌سایت بی‌بی‌سی، ۲۶ دسامبر ۲۰۱۳ - ۵ دی ۱۳۹۲


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت بی‌بی‌سی