دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۸ شهریور ۹, شنبه

چپگرایان ایران و کودتای ثور افغانستان

از: علی امینی نجفی

چپگرایان ایران و کودتای ثور افغانستان


فهرست مندرجات

.



انقلابیون چپگرای ایران و کودتای ثور افغانستان

نورالدین کیانوری در مصاحبه‌‌ها و سخنرانی‌های خود پیوسته از «سرشت مردمی انقلاب ثور» دفاع می‌‌کرد و دستاوردها و پیشرفت‌های آن‌را در مبارزه با امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی افغانستان بر می‌شمرد

نورالدین کیانوری در مصاحبه‌‌ها و سخنرانی‌های خود پیوسته از «سرشت مردمی انقلاب ثور» دفاع می‌‌کرد و دستاوردها و پیشرفت‌های آن‌را در مبارزه با امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی افغانستان بر می‌شمرد و نشریات حزبی مدام به رهبران جمهوری اسلامی توصیه می‌کردند: با افغانستان انقلابی رابطه برقرار کنید. در حالی‌که روز پنجم شهریور ۱۳۶۲ نورالدین كیانوری دبیر اول حزب توده‌ی ایران در یك برنامه‌ی تلویزیونی تصریح كرد «تاریخ فعالیت حزب توده، تاریخ ۴۱ سال خیانت به ملت ایران بود.»

انقلاب ثور (اردیبهشت) در افغانستان زمانی روی داد که در ایران ناآرامی‌های سیاسی شروع شده بود و هر دم دامنه و عمق بیش‌تری پیدا می‌‌کرد.

انقلاب ایران در اولین مراحل آن هنوز از دایره‌ی محافل روشنفکری و دانشجویی بیرون نرفته و لقب اسلامی نگرفته بود، در این دوره خواسته‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه بر شعارهای دینی می‌‌چربید، نتیجه آن‌که نیروهای ملی و چپگرا از جمله نقش‌آفرینان اصلی در آن جنبش بودند.

انقلاب بزرگی که مبارزان چپ‌ ایران از ده‌ها سال پیش آرزو کرده بودند، سرانجام با شکوه و هیبت از راه می‌رسید و چنان هوش و گوش را پر کرده بود که مبارزان در برابر بسیاری از رویدادهای جهان اطراف خود بی‌‌تفاوت ماندند، یکی از این ماجراها وقایع افغانستان بود.

مهدی فتاپور از اعضای رهبری سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در آستانه‌ی انقلاب ایران با چریک‌های مسلح در رابطه بود. فتاپور به یاد می‌آورد:

    «حوادث افغانستان برای ما جنبه‌ی کاملاً فرعی داشت، ما شاید حتی با مدتی تأخیر خبر شدیم که در افغانستان انتقال قدرت صورت گرفته و نیروهای کمونیست به‌قدرت رسیده‌اند، تنها در این حد خبر داشتیم که در آن‌جا کودتایی با حمایت اتحاد شوروی صورت گرفته اما از چند و چون و جزئیات آن هیچ اطلاعی نداشتیم و راستش علاقه بیش‌تری هم نداشتیم، چون برای ما که در میهن خودمان توفان عظیمی شروع شده بود، وقایع افغانستان ماجرایی کوچک بود.»

کودتای خونین افغانستان در رسانه‌های گروهی ایران بازتابی بسیار کمرنگ داشت. رضا م. از فعالان پیشین چپ ایران به یاد می‌آورد که از کانالی شخصی از وقایع افغانستان باخبر شده است:

    «من در دانشکده‌ی پلی‌تکنیک (دانشگاه صنعتی امیرکبیر کنونی) تهران درس می‌‌خواندم، فضای دانشکده‌ی ما بشدت تحت‌تأثیر افکار چپ بود، عده‌ای دانشجوی افغان داشتیم که آن‌ها هم گرایش چپ داشتند، در همان دوره‌‌ای که حرارت انقلابی بالا گرفته بود، یک روز دیدم بچه‌های افغانی دانشکده خوش‌حالند و شیرینی پخش می‌‌کنند، همان شب هم شنیدم که آن‌ها در اتاق‌هاشان در کوی دانشگاه جشن گرفته‌‌اند، از آن‌ها بود که شنیدیم چپی‌ها در افغانستان قیام کرده و قدرت را به‌دست گرفته‌‌اند، برای ما کمونیست‌های ایرانی هم البته رویدادی فرخنده بود و گفتیم یک قدم به سوسیالیسم نزدیک‌تر شدیم، وقتی افغانستان سوسیالیستی بشود، پس حتماً برای ما هم راه هموار است و کار تمام!»


در فضای تبعید

فعالان سیاسی ایرانی مقیم خارج از کشور، تصویر دقیق‌تری از وقایع «انقلاب ثور» داشتند.

بیش‌تر چپگرایان ایرانی در بستر تشکیلات فعال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی آموزش سیاسی دیده، نسبت به رویدادها و دگرگونی‌های سیاسی جهان سوم بسیار کنجکاو و حساس بودند.

ارژنگ برهان آزاد در سال‌های دور، در میان دانشجویان ایرانی مقیم آلمان فعال بود، او به تمایلات مائوئیستی معروف به جریان «خط سه» گرایش داشت که بعدها از بطن آن تشکلی به‌نام سازمان پیکار زاده شد. برهان آزاد به‌یاد می‌آورد که وقایع افغانستان را باناراحتی و نگرانی دنبال می‌کرده است:

    «در آلمان با خیلی از دوستان افغان تماس داشتم، از طریق آن‌ها خبر داشتم که نیروهای طرفدار شوروی در افغانستان قوی شده و در برابر داوود خان (رئیس‌جمهور وقت افغانستان) قرار گرفته‌اند، گفته می‌شد که عناصر طرفدار شوروی میان روشنفکران و ارتشیان و حتی میان مردم عادی نفوذ کرده‌ و به آسانی قادر به تصرف قدرتند، بنابراین وقتی کودتا پیش آمد برای ما روشن بود که طرفداران شوروی کودتا کرده‌اند و طبعاًَ بی‌‌درنگ با آن مخالفت کردیم، من اتحاد شوروی را نماد سوسیال امپریالیسم می‌‌دانستم و با این نگاه ایدئولوژیک طبعاً در مخالفت با آن هیچ تردیدی نداشتم.»


انقلاب مردمی یا کودتای نظامی؟

جنبش چپ (مستقل) ایران در اکثریت بزرگ خود از رویدادهای افغانستان برداشت روشنی نداشت و به‌همین مناسبت نمی‌‌توانست در برابر تحولات کشور همسایه سمت‌گیری یا موضع روشنی اتخاذ کند. مهدی فتاپور نوعی بلاتکلیفی در قبال وقایع افغانستان را چنین توضیح می‌‌دهد:

    «نظر ما نسبت به جنبش افغانستان در کل مثبت بود اما نه تا آن‌حد که با جان و دل از آن دفاع کنیم، برای ما این حرکت با کوبا و ویتنام فرق داشت، دولت افغانستان نه با حرکتی چریکی به پیروزی رسیده بود و نه با انقلاب توده‌ای، ما آن را حرکتی مثبت ارزیابی می‌کردیم چون در مجموع در راستای انقلاب جهانی بود و ما هم با وجود برخی مرزبندی‌ها، اتحاد شوروی را پایگاه اصلی جنبش سوسیالیستی می‌‌دانستیم.»

باقر مرتضوی از فعالان پیشین کنفدراسیون و از سران بعدی حزب رنجبران ایران، در ماهیت کودتایی «انقلاب ثور» هیچ تردیدی به‌خود راه نداده است:

    «از اولین روز برای من روشن بود که در افغانستان جریانی ناسالم و ضدمردمی بر سر کار آمده است، به‌سرعت به این نظر رسیدم که باید با این جریان مبارزه کرد چون همیشه و تا همین امروز با هر نوع دخالت خارجی در امور میهن خود و کشورهای دیگر مخالف بوده و هستم؛ به نظر من هیچ کودتایی بدون پشتیبانی خارجی به موفقیت نمی‌رسد، آن روزها عده‌ای می‌گفتند که باید به عملکرد این دولت نگاه کرد، این‌طور توجیه می‌کردند که چون انقلاب افغانستان علیه فئودالیسم است پس باید از آن حمایت کرد اما ما می‌‌گفتیم هر دولتی که با حمایت خارجی مستقر شود حتماً دیر یا زود ضد منافع ملت خود قرار می‌گیرد.»

به‌گفته‌ی برهان آزاد، شناختن «برچسب خارجی» دولت افغانستان برای چپگرایان ایرانی دشوار نبود:

    «اعضا و هواداران حزب توده همه‌جا با حرارت فراوان برای حزب خلق افغانستان تبلیغ می‌کردند، از آن به‌عنوان «حزب برادر» اسم می‌بردند و در بساط خودشان نشریات این حزب را می‌فروختند، با این شواهد دیگر برای ما شکی باقی نماند که جریانی وابسته به شوروی در افغانستان بر سر کار آمده است.»

مهران براتی استاد سابق رشته‌ی علوم سیاسی در دانشگاه آزاد برلین، برداشت آن روز خود را چنین بازگو می‌کند:

    «به‌یاد دارم که خیلی از دوستان چپگرای ایرانی یا آلمانی از وقایع افغانستان به شوق آمده بودند و از آن دفاع می‌کردند اما من خبر کودتا را که شنیدم احساس خوبی نداشتم، با این‌که ابتدا عقاید چپی با گرایش مائوئیستی داشتم، اما از حدود سال ۱۹۷۰ از افکار رادیکال و جزمی فاصله گرفته بودم، به این درک رسیده بودم که نمی‌‌توان بر پایه‌ی مارکسیسم نسخه‌‌ای ساده پیچید که ما را سرراست به سوسیالیسم برساند، تئوری‌هایی مانند «راه رشد غیرسرمایه‌داری» را اصلاً قبول نداشتم که به کشورهای توسعه‌نیافته وعده می‌داد می‌توانند از بالای یک مرحله تاریخی جهش کنند یا نظام سرمایه‌‌داری را دور بزنند، فکر می‌‌کردم هر جامعه‌‌ای باید رشد آرام و منطقی خود را کامل طی کند.»


افغانستان کمونیستی و ایران اسلامی

حزب توده که بلندگوی اصلی سیاست اتحاد شوروی در ایران بود در طول فعالیت علنی خود در جمهوری اسلامی (از اوایل سال ۱۳۵۸ تا اواخر سال ۱۳۶۱) دفاع از «حاکمیت انقلابی افغانستان» را با جدیت پیش می‌برد، تا آن‌جا که این موضع به یکی از مبانی اصلی سیاست حزب توده تبدیل شده بود.

در همین ارتباط، مهدی فتاپور از دیداری با نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده یاد می‌کند:

در نشریه‌ی اکثریت (سازمان فدائیان خلق) مقاله‌ای منتشر کرده و در آن با لحنی ملایم از رژیم افغانستان انتقاد کرده بودیم، اولین‌باری که از طرف سازمان اکثریت با کیانوری جلسه داشتیم او به‌خاطر چاپ آن مقاله به‌شدت به ما حمله کرد، کیانوری با لحنی عصبی گفت: «شما ایراد می‌‌گیرید که ما (حزب توده) فرصت‌‌طلبیم، در حالی‌که فرصت‌‌طلبان واقعی شمایید که در این موقعیت از دولت افغانستان انتقاد می‌کنید، نه ما که در سخت‌ترین شرایط به دفاع از حکومت انقلابی افغانستان ادامه می‌دهیم.»

تبلیغات حزب توده مضمونی ساده داشت که در دنیای جنگ سرد به آسانی قابل درک بود:

دو انقلاب ایران و افغانستان هر دو جنبش‌های ضدامپریالیستی‌اند و منافع مشترکی دارند، عوامل «ضدانقلابی» در هر دو کشور «مزدور آمریکا» هستند و مواضع مشابهی دارند، دولت افغانستان دولتی انقلابی است و (مانند همه کشورهای اردوگاه سوسیالیستی) دوست و حامی دولت و مردم ایران است، نشریات و رسانه‌‌های گروهی افغانستان از دولت انقلابی ایران ستایش می‌کنند و رژیم افغانستان خواهان روابطی دوستانه با جمهوری اسلامی ایران است.

کیانوری در مصاحبه‌‌ها و سخنرانی‌های خود پیوسته از «سرشت مردمی انقلاب ثور» دفاع می‌‌کرد و دستاوردها و پیشرفت‌های آن‌را در مبارزه با امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی افغانستان بر می‌شمرد.

نشریات حزبی مدام به رهبران جمهوری اسلامی توصیه می‌کردند: «با افغانستان انقلابی رابطه برقرار کنید!»

در سال ۱۳۵۹ محمود اعتمادزاده (به آذین) نویسنده‌ی معروفی که چهره‌ای توده‌‌ای به‌حساب می‌‌آمد به افغانستان سفر کرد و یادداشت‌های سفر خود را در کتابچه‌‌ای با عنوان گواهی چشم و گوش منتشر کرد، به آذین در مقدمه کتاب شکوه می‌کند که برای دیدار از همسایه‌ی دیوار به دیوار ایران ناگزیر شده راهی دور و دراز طی کند.

به آذین در این کتابچه گزارش می‌دهد که با ببرک کارمل رئیس‌جمهور وقت افغانستان دیدار و گفتگو داشته و نقل می‌‌کند که کارمل با لحنی محترمانه و ستایش‌آمیز از آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب ایران یاد کرده و از این‌که «دو کشور انقلابی» مناسبات دوستانه‌تری با هم ندارند ابراز تأسف می‌کند.

تبلیغات وسیع حزب توده با موفقیتی نسبی همراه بود و نه تنها در سطح جامعه بلکه بر محافلی از حاکمیت جمهوری اسلامی نیز تأثیر می‌‌گذاشت و آن‌ها را از موضع‌گیری شدید در برابر افغانستان باز می‌داشت.

رسانه‌‌های گروهی ایران و حتی نشریات دولتی جمهوری اسلامی تا مدتی در برابر دولت افغانستان لحنی ملایم داشتند.

تلاش ایران در حفظ روابط عادی با اردوگاه شرق، به‌ویژه پس از آغاز جنگ با عراق، بی‌تردید در سیاست مبهم جمهوری اسلامی در قبال افغانستان مؤثر بود اما این سیاست به‌تدریج وضوح بیش‌تری به‌خود گرفت و به‌ویژه با ورود نیروهای ارتش سرخ به افغانستان، حمله به رژیم این کشور در تبلیغات جمهوری اسلامی جای خاصی پیدا کرد.

اما چپگرایان طیف توده‌‌ای تا پایان روابط «رفیقانه» خود را با رژیم کابل حفظ کردند.

به‌دنبال یورش سراسری به تشکیلات حزب توده در زمستان ۱۳۶۱، بسیاری از فعالان توده‌ای و همفکران اکثریتی آن‌ها که از دام سپاه پاسداران جسته بودند به افغانستان پناه بردند که سیاوش کسرائی شاعر نامی یکی از آن‌ها بود. فتاپور فرار خود از ایران را چنین شرح می‌دهد:

    «همه ما وقتی خطر دستگیری را نزدیک دیدیم به‌طور طبیعی به افغانستان فکر کردیم چون از هر نظر به ما نزدیک بود و دورنمای مبارزه آینده را در برابرمان باز می‌کرد، من خودم از راه افغانستان از ایران خارج شدم و چند ماهی در مرز ایران (حوالی زابل) بودم و از آن‌جا به‌کار تشکیلاتی با سازمان ادامه دادم.»

برای این گروه از مبارزان چپ، فروپاشی دولت افغانستان، آن‌هم به آن شکل فجیع و به‌دست نیروهای طالبان، ضربه‌‌ای هولناک بود.

گروهی دیگر از چپها عقیده دارند، نظامی که به کمک سرنیزه خارجی به قدرت رسیده بود، نمی ‌توانست فرجام بهتری داشته باشد. به‌گفته مهران براتی:

    «به‌دنبال مطالعات تحقیقی و دانشگاهی، با ساختار قبیله‌ای و سنتی جامعه‌ی افغانستان آشنا شده بودم و می‌دانستم که در چنین جامعه‌ای، سوسیالیسم نمی‌‌تواند سرنوشت بهتری از حرکات ظفار (در عمان) و یمن جنوبی داشته باشد، از اول آگاه بودم که این جریان به‌طور طبیعی از بطن شرایط اجتماعی و مناسبات طبقاتی زاده نشده، بلکه جریانی یکسره مصنوعی و تحمیلی است، چنین جریانی هرقدر هم با برنامه و نیت خوبی شروع شده باشد، دیر یا زود به‌سوی انحراف می‌‌رود و در برابر کمترین فشاری به زانو درمی‌‌آید.»[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- علی امینی نجفی، انقلابیون چپگرای ایران و کودتای ثور افغانستان، بی‌بی‌سی: شنبه ۲۶ آوريل ۲۰۰۸ - ۷ اردیبهشت ۱۳۸۷


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت بی‌بی‌سی