دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۸ شهریور ۱۰, یکشنبه

حزب توده ایران؛ تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای

از: علی امیری (نویسنده و پژوهشگر مسائل فرهنگی)

حزب توده ایران

تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای


فهرست مندرجات

.



تأثیرات فرهنگی حزب توده بر حزب خلق

انورخامه‌ای، آخرین بازمانده‌ی گروه ۵۳ نفر می‌گوید: تقی ارانی همه‌ی ما را به‌سمت مارکسیسم کشاند و همه‌ی ما را به‌هدر داد. انورخامه‌ای روشنفکران توده را «روس‌پرست» می‌خواند.

روشنفکری چپ به‌عنوان جریان اصلی روشنفکری در دوران پهلوی اول و دوم همواره داعیه‌دار آگاهی‌بخشی به جامعه در این دوران بوده است. کارشناسان مهم‌ترین پاشنه‌ی آشیل این جریان را در وابستگی شدید به شوروی و دوری از جامعه می‌دانند که در روند سیاسی تشکیل و فعالیت حزب توده نمایان شده بود. در همین راستا، انورخامه‌ای، آخرین بازمانده‌ی گروه ۵۳ نفر می‌گوید: تقی ارانی همه‌ی ما را به‌سمت مارکسیسم کشاند و همه‌ی ما را به هدر داد. او روشنفکران توده را «روس‌پرست» می‌خواند.

هم‌چنین روز پنجم شهریور ۱۳۶۲ نورالدین كیانوری دبیر اول حزب توده‌ی ایران در یك برنامه‌ی تلویزیونی تصریح كرد «تاریخ فعالیت حزب توده، تاریخ ۴۱ سال خیانت به ملت ایران بود.»

با این‌حال، تأثیرات ژرف فرهنگی حزب توده ایران بر رهبران و فعالان حزب دموکراتیک خلق افغانستان را نمی‌توان نادیده انگاشت. این حزب، دست‌آموز حزب توده ایران بود، در حدی که جلال آل‌احمد آن‌ها را فتوکپی روشنفکران چپ ایران می‌خواند و مانند آن حزب، مزدور گوش به فرمان شوروی و «روس‌پرست» بود. چنان‌که ببرک کارمل باری گفت: «رفقا باید به صراحت برای شما خاطر نشان بسازم، که کی کیست؟ چگونه باید شناخت؟ افغان وطن‌پرست کیست، وطن‌پرست آتشین! افغان نوین، انسان افغان نوین کیست؟ که وفادار به‌دوستی افغان-شوروی باشد. این ملاک عمل است.» همو بار دیگر برای دانشجویان افغان حزبی در شوروی، چنین می‌گوید: «قلب پر از عشق، پر از طپش مادران و پدران‌تان، برادران‌تان، خواهران‌تان، شما را هر چه زودتر سربلند و پیروزمند در جبهه‌ی فراگرفتن علم شوروی، دانش شوروی، تربیت شوروی، انسان نوین شوروی، به‌مثابه‌ای فرزندان وطن‌پرست و سرسپرده‌ای افغان [به شوروی] می‌طلبد!»

حزب توده ایران اینک از منظرهای گوناگونی مورد قضاوت قرار می‌گیرد. در اغلب داوری‌ها در باره‌ی حزب توده نگرشی غالب است که این حزب به‌دلیل خطاهای روش‌شناختی (متدولوژیک) و معرفت‌شناختی (اپیستمولوژیک) به‌رغم قربانی‌های بسیار، فرجامی جز شکستی تلخ و تراژیک نیافت.

به‌طور کلیشه‌ای از خطای متدولوژیک حزب توده به بی‌اعتنایی به دموکراسی، تبدیل کردن خشونت و چپ‌روی به یگانه سازوکار مبارزه سیاسی، تمامیت‌خواهی و چسپاندن هرگونه انگ و اتهام به مخالفین سیاسی یاد می‌شود.

خطای معرفت‌شناختی (اپستمولوژیک) حزب توده را بیش‌تر در عدم درک واقعیت‌های ملی و، بنابر این عدم ایجاد توازن لازم میان واقعیت‌های ملی و ایدئولوژی‌های فراملی، عدم شناخت مسائل منطقه‌ای و نداشتن برآورد مناسب از نیروهای سیاسی داخلی و شرایط بین‌المللی بر می‌شمارند. فی‌المثل حزب توده نتوانست پیش‌بینی کند که رقیبی چون روحانیت از درون مسجد پیشگام مبارزه با امپریالیسم شود.

حزب توده متهم است که منافع شوروی را بر منافع ایران ترجیح می‌داده است؛ در دام جزمیت‌های حزبی زندانی بوده و شعور و معرفتش پا به‌پای تحولات بین‌المللی رشد نکرده است؛ سران حزب در دام فساد و جدل‌های قدرت افتادند و شریف ترین و فداکارترین نیروهایش را با بدترین سیاست‌ها قربانی کردند.

اما حزب توده تنها تلاش‌های ناکام و شکست تراژیک نیست. این سکه روی دیگر نیز دارد. آن روی سکه حزب توده رشته‌ای از تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای است. بدون توجه به این روی دیگر سکه، تاریخ این حزب کامل و منصفانه نگاشته نخواهد شد.


تأثیرات فرهنگی

مارکسیسم پیش از آن‌که ایدئولوژی برای مبارزه سیاسی باشد، نوعی نگرش و تفکر فلسفی است. اندیشه‌ی فلسفی مارکسیسم نیز تا حدودی توسط احزاب مارکسیستی در حوزه‌های مختلف نشر و پخش گردیده است. رهبران احزاب مارکسیستی تا حدودی ایدئولوگ و نظریه‌پرداز نیز بوده‌اند و یا به‌تأسی از لنین می‌کوشیده‌اند که نظریه‌پرداز نیز باشند.

حزب توده ایران را تا حدی زیادی باید از اخلاف و عقبه نظری و فکری تقی ایرانی بدانیم. ارانی با نگاشتن کتاب‌های چون «عرفان و اصول مادی»، «ماتریالیسم دیالکتیک» و «تئوری‌های علم» برای اولین‌بار فضای فکری سنتی ایران را اگر هم به‌طور عمیق دچار چالش نکرد، حداقل هوای تازه‌ای در آن دمید. ارانی راهی را گشود که بعد از او در وجود نظریه‌پردازان حزبی و غیرحزبی ادامه یافت.

انورخامه‌ای را باید برجسته‌ترین چهره‌ی بعد از تقی ارانی در بسط تفکر چپ در حوزه‌ی زبان فارسی بدانیم. او با کتاب «تجدیدنظرطلبی از مارکس تا مائو» هرچند تفسیر غیرجزمی و نه‌چندان باب طبع نظریه‌پردازان حزبی از مارکسیسم ارائه کرد، اما هم‌چنان متفکری پر نفوذ و تأثیرگزار بر اعضای حزب توده باقی ماند.

بعدها که حزب توده فلسفه مارکسیسم را با تبلیغات حزبی در آمیخت واکنش‌های بسیاری برانگیخت که از بسیاری جهات در توسعه فضای فکری و روشنفکری ایران کمک کرد. موسسه مطالعات اجتماعی ایران که توسط احسان نراقی راه افتاد در حکم عرضه‌کردن نوعی کالا در برابر متاع فکری مارکسیسم بود. در سال ۱۳۵۰ سلسله نشست‌های فلسفی با محوریت احمد فردید در منزل امیر حسین جهان‌بیگلو برگزار می‌شد که به «فردیدیه» معروف شده بود.

نشست‌های فردید با توجه به‌حضور چهره‌هایی چون ابوالحسن جلیلی، داریوش شایگان، حمید عنایت، داریوش آشوری و رضا داوری آشکارا رنگ ضد مارکسیستی داشت یا حداقل ناشی از تکانی بود که طرح اندیشه‌های چب در جامعه ایجاد کرده بود.

رضا داوری در نوشته‌ای به‌نام «فلسفه معاصر ایران» روشنفکران ایرانی را هنوز هم اسیر تقدیر حزب توده می‌داند: «ما هنوز از تقدیری که با قوام حزب توده برایمان رقم خورد آزاد نشده‌ایم، هرچند که سیاست‌بینی تقدیر همه جهان شده است و البته لیبرال‌های ما بیش‌تر در چنگ آن تقدیر گرفتاراند».

کم نیستند کسانی که تجددمآبی و معنویت‌گرایی هم‌زمان رژیم پهلوی را گونه‌ای واکنش به حزب توده می‌دانند. مقارن این دوران و اندکی پیش از آن محفل فلسفی اسلامی که در قم با محوریت سید محمدحسین طباطبایی برگزار می‌شد که خود واکنش آشکاری به حزب توده بود.

رضا داوری در مقاله‌ی یاد شده نوشته است: «حزب توده و بعضی احزاب افراطی راست (مثل حزب سومکا) لازم می‌دیدند که جهان‌بینی خود را نیز تعلیم دهند. این کوشش‌ها اتفاقاً با عکس‌العمل‌های ایدئولوژیک مواجه شد، چنان‌که بعضی از محققان و استادان علوم اسلامی و پژوهندگان و فضلای مخالف کمونیسم به‌خصوص در رد ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم کتب و رسالاتی نوشتند یا کتاب‌هایی را انتشار دادند که می‌پنداشتند پاد زهر کمونیسم است.»

کتاب «اصول فلسفه و روش رئالسم» علامه طباطبایی و شرح آن به‌قلم مرتضی مطهری در زمره مهم‌ترین این آثار است. بدین‌ترتیب حزب توده را حداقل در ایجاد یک ادبیات فلسفی چپی در حدود امکانات زبان فارسی باید موفق دانست.

علی‌الظاهر این حزب در منگنه‌ی سلطنت و روحانیت و مزبله‌ی مناسبات اجتماعی و استبداد سیاسی ایران نابود شد، اما تإثیرات فرهنگی دیرپا و دراز آهنگی بر جای نهاد و در گسترش ادبیات و مفاهیم نو آیین هر چند از جنس چپی آن نقشی بر جسته داشت.

در کنار لیبرال‌مآبی محمدعلی فروغی و گرایش‌های پوزیتویستی امثال منوچهر بزرگ‌مهر، چهره‌هایی چون تقی ارانی (پدر فکری و معنوی حزب توده)، احسان طبری و انور خامه‌ای نگاهی تازه درباره‌ی مسایل و مشکلات جوامعی مانند ایران پیش کشیدند. آنان کوشید از منظر مارکسیسم به جامعه نگاه کنند، با مفاهیم و ابزارهای مفهومی جدید به‌خود و جهان خود بنگرند و مهم‌تر از آن در فرایندهای تفسیر و تغییر دنیای خود مشارکت کنند.


بازتاب‌های منطقه‌ای

حزب توده نه تنها به فعالیت‌های فکری و فرهنگی در جامعه ایرانی مجال بروز داد، بلکه در حوزه‌ی زبان فارسی تأثیرگزاری وسیع و گسترده‌ای داشت. کسی که امروز تاریخ حزب توده ایران را مرور کند و به‌خصوص به مهاجرت دراماتیک و تراژیک اعضای این حزب بنگرد، سنگ گور اعضأ و فعالین این حزب را از گورستان حومه‌های پاریس و لایپزیک و برلین گرفته تا مسکو و دوشنبه و گورستان شهدای صالحین کابل مشاهده خواهد کرد.

درست است که طالبان استخوان‌های رحیم نامور، یک عضو نگون‌بخت حزب توده را از گورستان شهدای صالحین بیرون کشید و سنگ گورش را ویران کرد، اما تأثیر این حزب بر حزب دموکراتیک خلق افغانستان (هر دو شاخه خلق و پرچم) دیرپا بوده است.

مارکسیسم افغانی معجون پیچیده و تاکنون ناشناخته‌ای است که به‌سختی و دشواری می‌توان برای آن بنیان‌گذار فکری و معنوی پیدا کرد. از عبدالرحمن محمودی، میراکبر خیبر، طاهر بدخشی و صادق یاری به‌عنوان پیشگامان اندیشه‌ی چپی و سوسیالیستی در افغانستان یاد می‌شوند. اما به استثنای جزوه‌های معدودی از طاهر بدخشی، هیچ اثر مکتوبی از این پیش‌آهنگان باقی نمانده است.

از قضا چهره‌دست به‌قلم چپ‌های افغانستان که چند تا داستان و نوشته از او باقی مانده است، رئیس‌جمهور نورمحمد تره‌کی است. اما بعید است که «زندگی نوین» او بر علاقه‌مندان کتاب و دوستداران ادبیات چپ در افغانستان تأثیری بر جای نهاده باشد. در عوض اما انتشارات حزب توده و نویسندگان چپی ایرانی خواهان و خریداران بسیار داشته‌اند.

«کاپیتال» مارکس با ترجمه‌ی ایرج اسکندی نه‌تنها زینت کتاب‌خانه‌ی حزب دموکراتیک خلق که باعث افتخار و پرستیژ هر عضو کتاب‌خوان حزب که بدان دسترسی داشت، بود. نوشته‌های اشخاصی چون مصطفی رحیمی و امیر نیک‌آیین بسیار بیش‌تر از ایران در افغانستان علاقه‌مند داشتند.

رمان «مادر» ماکسیم گورکی که در دهه‌ی شصت آروزی نویسندگانی چون ببرک ارغند و امثال او برای پدیدآوردن اثری شبیه آن بود، توسط حزب توده طبع و نشر شده بود و در افغانستان خوانندگان حزبی بسیار داشت. «فقر فلسفه»، مارکس نیز از ایران به افغانستان آمده بود.

نمی‌دانم که اعتراف‌نامه‌های اعضای حزب توده چه تأثیری بر همگنان افغانی آنان داشته‌اند، اما حتی کتاب «شناخت و سنجش مارکسیسم» نوشته‌ی احسان طبری که نوعی توبه‌نامه‌ی او در دوران جمهوری اسلامی بود، خوانندگاه مسحور و مرعوبی در افغانستان داشت.

دفاعیات خسرو روزبه (از انتشارات حزب توده ایران) مشهورترین و محبوب‌ترین کتاب در میان کتاب‌خوان‌های حزبی در افغانستان بود. بدین‌ترتیب مارکسیسم افغانی نیز از حیث مفاهیم و اندیشه چشم به‌راه برادر بزرگ‌تر خود در ایران داشتند. از حزب توده و دیگر جریان‌هایی که در زبان فارسی از آن الهام گرفتند، مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان، روی‌هم‌رفته می‌توان به‌عنوان مارکسیسم فارسی یاد کرد.

حزب توده و طیف گسترده از جریان‌های چپ که پیوندشان از مجرای حزب توده با مارکسیسم صورت می‌گرفت، واقعیتی را در حوزه‌ی زبان فارسی نمایندگی می‌کند که می‌توان آن‌را، با تمام ضعف و ناقص‌الخلقه‌بودن، در کنار مارکسیسم عربی، مارکسیسم روسی و مارکسیسم اروپایی، «مارکسیسم فارسی» خواند.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- علی امیری، حزب توده ایران؛ تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای، بی‌بی‌سی: ۹ فوریه ۲۰۱۲ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۰.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت بی‌بی‌سی