محمدطاهر بدخشی (زادۀ ۱۳۱٢ خ - درگذشت ۱۳۵٨ خ)، يکی از شخصيتهای مبارز و سياسی افغانستان بود که برای رفع ستم ملی و برقراری نظام فدراليسم در اين کشور مبارزه میکرد.
محـمدطاهر بدخشـی فرزند وکیل محـمدذاکر خان، در هشـتم ماه عقرب سال ۱۳۱٢ خورشـيدی (۱٩۳۳ ميلادی) در گـذر میرشـکاران[۱] شهر فیضآباد مرکز ولايت بدخشان به دنیا آمد و در یک خانواده سرشناس و نیکونام پرورش يافت. آکادمیسین غلامدستگير پنجشيری دربارۀ خانوادۀ او مینويسد:
- "تا جایی که از دستنویسهای زنده ياد محمدطاهر بدخشی، نوشتههای دانشمندان آکادمی علوم جمهوری مستفل تاجيکستان و دوستان نزدیک ایشان در یادنامۀ محمدطاهر بدخشی خواندهام؛ مادر محمدطاهر بدخشی دختر افسقال (سپیدمو) لطفالله "لطفی" از خانان محلی تاجیک و پدرش وکیل ذاکر نبیرۀ ميرزا عزیز "مغل بیگی" بوده است.
پدر کلان مادری او مؤرخ، دارای کتابهای تاریخی خراسان قرون وسطا و با فیودالهای خودی و بیگانه آشتیناپذیر بوده است.
هرچند پدر محمدطاهر بدخشی زمیندار میانه حال و متنفذ و روشنبین محلی بوده است، ولی بدلیل ظلم و ستمی که از محمدگل خان مهمند و دیگر والیان و مقامات بلندپایه هیأت حاکمۀ دوران استبداد بویژه در جریان مبارزات دورۀ هفتم شورای ملی دیده بود، گرایش و شعور ضد استبدادی در ژرفای ذهن و دماغش بازتاب روشن داشته است."[۲]
طاهر بدخشی شش ساله بود که وارد مدرسۀ دينی خرقۀ مبارک شد و تا سن ده سالگی در آنجا قرآن و علوم دينی آموخت. زمانی که آموزش مدارس (مکاتب) رسمی بار ديگر از زبان پشتو به زبان فارسی دری درآمد، در سال ۱۳٢۳ خورشيدی به دبستان رفت و تا کلاس (صنف) نهم (معادل پايان دورۀ راهنمايی در ايران) در زادگاه خود درس خواند.[٣]
در سال ١٣٣٣ خورشیدی به کابل آمد و در مکتب حبیبیه ادامه تحصيل داد. او در اين ايام که هنوز نوجوان دانشآموزی بيش نبود، پدر و مادر خود را از دست داد و بدين ترتيب، با ناملایمات و گرفتاریهای فراوان دست به گریبان شد.[۴] اما از آنجايی که فهم بلند و ذکاوت خدادادی داشت، مورد احترام و تفقد خاص همشهريان خود قرار گرفت. پس از آن، در سال ١٣٣٦ وارد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شد و در سال ١٣۴٠ موفق به دريافت مدرک ليسانس در رشتۀ اقتصاد گرديد و سپس یک سال و نیم دورۀ اجباری خـدمت سربازی را به پايان برد.[۵]
محمدطاهر بدخشی نخستين کار دولتی را بهعنوان کارمند دفتر برنامهريزی وزارت معادن و صنايع آغاز کرد. پس از آن، عضو دفتر تحقیقات علمی دانشگاه کابل شد و در این دفتر با دستاندرکاران مجلۀ اقتصاد نیز همکاری داشت. در سال ١٣۴٦ بهعنوان عضو علمی در ریاست تألیف و ترجمۀ وزارت معارف به کار گماشته شد و در آن رياست به پژوهشهای علمی و ادبی پرداخت. پس از کودتای ١٣۵٧ سمت ریاست آنجا را به عهده گرفت. اما چندی بعد زندانی شد و به شهادت رسید.[٦]
فعاليتهای سياسی
به گفتۀ دستگير پنجشيری، در جوانی شوق نویسندگی در او پدید آمد و یک رشته مقالات ادبی، تاریخی و اجتماعی نوشت. اما بعد از آن، شوق سیاست او را به جنب و جوش درآورد و در تشکیل هستۀ مرکزی سازمان "آبادیخواهان میهن" شرکت کرد. این سازمان در سال ١٣٣٠ زیر تأثیر مشروطه خواهان دورۀ هفتم شورای ملی به فعالیت آغاز کرد. اما به سبب سیطرۀ اختناق پراکنده شد.[٧]
پس از آن که محمدطاهر بدخشی از دانشگاه فارغالتحصيل شد، در وزارت معادن و صنايع اشتغال ورزيد و در آنجا با مير محمدصديق فرهنگ که عضو جمعيت وطن بود، آشنا شد. اين آشنايی در تفکر سياسی بدخشی تأثير ژرف بهجا گذاشت. پنجشيری مینويسد:
- "در آن هنگام محمدصدیق فرهنگ، مشاور پلان وزارت معادن و صنایع بود و اتفاقاً محمدطاهر بدخشی بحیث عضو شعبه پلان مقرر گردید. در نتیجۀ تبادل نظر و نشست و برخاست با محمدصدیق فرهنگ، فرآیند رشد فکری بدخشی شتاب و سمت و سوی نوین یافت و به این شیوه پس از سال ١٣۴٠ خورشیدی به اصول جهانبینی علمی و اندیشههای پیشرو زمان خویش روی آورد."[٨]
طاهر بدخشی سه مرحله از حیات سیاسی را در زندگی خود به تجربه گرفته بود. مرحله خلقیگری (که بهعنوان يک مارکسيست - لنینیست ظاهر شد)، مرحله ستمیگری (که برای رهايی اقوام تحت ستم شعار داد) و بالاخره مرحلۀ زندانی شدن تا مرگ سرخ.
در مرحلهی نخست، باز به گفتۀ دستگير پنجشيری، پس از ١٣۴٠ خورشیدی به آگاهی و شعور روشنفکرانۀ جهانی و اندیشههای مترقی نوین، از راه مطالعۀ علوم و فلسفۀ مترقی (انديشههای مارکسيسم - لنینیسم) و برقراری روابط با جوانان چپ دست یافت[٩]. همو میافزايد:
- "بدخشی پس از ١٣۴٢ سیاست را به مفهوم واقعی آن آغاز نهاد در ١٨ سنبله ١٣۴٢ خورشیدی در نخستین کمیته سرپرست و کمسیون تدارک کنگره اول جمعیت دموکرانیک خلق فعالانه شرکت کرد در ترکیب این کمسیون هفت تن از نمایندگان آگاه همه نسلها و رزمندهگان پیشگام همان برهۀ تاریخ گردآمده بودند."[۱٠]
همين گونه، ضیا رحمان بهاری نيز نوشته است:
- "در سال ١٣۴٢ یکی از اعضای جوان و فعال اولین کمیتۀ ٧ نفری سرپرست بود که در کابل هستۀ جمیعت دموکراتیک خلق را بنياد گذاشت. این کمیته از آقايان غلاممحمد غبار، علیمحمد زهما، محمدصدیق روهی، محمدصدیق فرهنگ، ببرک کارمل، نورمحمد ترهکی و محمدطاهر بدخشی تشکیل یافته بود که سرانجام در ١١ جدی سال بعد ٣ نفر اخیر که در آن شادروان بدخشی نقش فعال داشت، نخستین کنگرۀ جمیعت دموکراتیک خلق را جمعاٌ با ٢٧ نمایندۀ انتخابی برگزار کردند."[۱۱]
محمدطاهر بدخشی همزمان با تشکیل کمیتۀ تدارک کنگرۀ اول (کنگرۀ موسس) "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" (١٨ سنبله ١٣۴٢ خورشیدی) نامهای به عبدالرؤف ضیاءزاده (رهبر آبادیخواهان میهن) نوشت و ضرورت تشکیل حزب سرتاسری را با این منطق بسیار ساده به او ياد آور شد که: "نباید محدود فکر کرد، پیش از بدخشان و افغانستان، باید به درد بشریت آشنا شد. بشر جهان سوم، در هر کجا که هست همین قسم، مریض و فقیر است و... و..."[۱٢]
در اين نامه که چند ماه پيش از تشکيل حزب خلق نوشته شده است، آثاری از قومگرايی به چشم نمیخورد. او مینويسد:
- "اما هوشیار باید بود که این طبقات استثمارگر از منافع خود دفاع میکنند از مذهب، از قوم و ملیت، از تاریخ استفاده میکنند، میخواهند مردم به جنگهای مذهبی، ملی و قومی و محلی مشغول باشند..."
حتی بدخشی از داعيۀ پشتونستان هم دفاع میکند. در نامهای او آمده است:
- "ما استعمار غرب [و] استعمار پاکستان را باید در پشتونستان خاتمه بدهیم. آزادی پشتونستان ضربه بزرگی است به امپریالیزم غرب و متحد آن پاکستان."[۱٣]
بههر حال، طاهر بدخشی یکی از پایهگذاران حزب خلق بود که در قطار رهبران مانند نورمحمد ترهکی ببرک کارمل و دستگیر پنجشیری، قرار داشت. بعد از برگزاری اولین کنگره افتتاحی حزب خلق و حتی پس از انشعاب گروه پرچم، به رهبری ببرک کارمل، طاهر بدخشی کماکان یکی از مریدان پر و پا قرص نور محمدترهکی باقی ماند.[۱۴]
پس از انشعاب جناحهای خلق و پرچم در سال ١٣۴٦ با هوادارانش جناح خلق را برگزید. اما یکسال بعد در ١۵ اسد ١٣۴٧ از حزب خلق بريد و "محفل انتظار" را بوجود آورد که بعدها به "سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" (سازا) تکامل یافت.[۱۵]
با تشکيل "محفل انتظار" مرحلهی دوم فعاليتهای سياسی محمدطاهر بدخشی آغاز میشود. به نوشتۀ سيد احمد خوشیوال، وقتی حفیظ الله امین و منصور هاشمی از امریکا بازگشتند، عضويت اين دو در حزب سبب انشعابهای بعدی شد. او مینويسد:
- "... زدن برچسبهای جاسوسی به آنها، از سوی مخالفانشان به رهبری دکتر زرغون، سرانجام سبب انشعاب سوم در حزب گرديد. خلقیهای طرفدار دکتر زرغون بخاطر مخالفتشان با حضور دو جاسوس سی آی ای در کمیته مرکزی حزب خلق، از اين حزب انشعاب کردند. در این زمان، محمدطاهر بدخشی نیز [به سبب اختلافات خود با حفيظ الله امين بر سر مسايل زبانی و قومی] از پیکر حزب خلق جدا شد و راه مستقل خود را پیش گرفت."[۱۶]
در اين مرحله، طاهر بدخشی از مبارزه طبقاتی به سوی مبارزه قومی روی میآورد و مسايل قومی را زير عنوان "ستم ملی" طرح مینمايد. خوشیوال میافزايد:
- "در این راه مستقل که طاهر بدخشی در پیش گرفت، شعار رهايی انسان زحمتکش رنگ باخت و بهعوض آن، رهايی اقوام مظلوم و ملیتهای زیر ستم را شعار مبارزاتی خود ساخت. در ابتدای امر، شعار رهايی اقوام زیر ستم شامل پشتونهای غلجايی افغانستان نیز (بخاطری که از قرنها به اینطرف زیر استبداد قبیلهسالارانه درانیها شلاق خورده بودند و از نعمت سواد و تمام نعمات مادی دیگر جبراً محروم شده بودند و برتری درانیها در قدرت و حاکمیت محسوس و ملموس بود) میشد. طاهر بدخشی مبارزه رهايی اقوام زیر ستم را محدود به افغانستان ندانسته بلکه برای آزادی سرزمینهای پشتون و بلوچ نیز چند باری سفرهای به پاکستان کرد و ملاقاتهای علنی و نیمه علنی با زعیم ملی پشتونها خان عبدالغقار خان در پيشاور و کابل انجام داد. او از داعیه استقلالطلبی پشتونها همیشه حمایت میکرد. ولی بمرور زمان، شعار رهايی اقوام زیر ستم، بخاطر پشتون بودن حکام و سلاطین چندین قرنهٔ افغانستان، بدون در نظرگرفتن درانی بودن و غلجائی بودنشان چنین تعبير شد که اقوام زیر ستم فقط و فقط تاجيکها و ازبکها و هزارهها هستند نه پشتونها."[۱٧]
از اين رو، پیرامون شخصيت محمدطاهر بدخشی نقاط نظرهای مختلف و برداشتهای گوناگونی توأم با خوشبینیها و بدبینیها در بین روشنفکران افغانستان به وجود آمد. مخالفان او میگويند که طاهر بدخشی يک ستمی تجزيهطلب، سکتاريست تتگنظر و ضد پشتون بود.[۱٨] اما هواداران او کاملاً اين اتهامها را بیاساس و تبليغات سو میخوانند.
طاهر بدخشی، بهخاطر فعاليتهای سياسی خود بارها به زندان رفت. نخستينبار، زمانی بود که در ١٣۴۴ تظاهرات سوم عقرب دانشجويان را در کابل رهبری کرد. او به اين جرم مدتی زندانی شد.[۱٩] پس از آن، در ١٣۴٨ برای بار دوم مدت ۴ ماه در توقیفگاه ولایت کابل بازداشت سیاسی بود.[٢٠]
در دورۀ جمهوريت محمد داوود، در ارتباط با قیام مسلحانۀ درواز ولايت بدخشان همراه با بیشتر از ٢٠ نفر از فعالان سازا بهاتهام شورشگری، از تابستان ١٣۵۴ تا حمل ١٣۵٦، مدت ٢٢ ماه در زندان دهمزنگ زندانی گرديد.[٢۱]
و نيز پس از کودتای ثور ١٣۵٧، از ماه اسد همانسال در بلاکهای اول و دوم زندان پلچرخی زندانی شد. اين مرحلهی سوم زندگی فکری - سياسی او بود. کسانی که در اين مرحله با طاهر بدخشی يکجا زندانی بودهاند، چنين روايت میکنند که وی پيش از اعدام شدنش به عرفان خراسانی رو آورده بود، در زندان نماز میخواند و تا اندازهٔ تحت تاثیر انديشههای اسلامی قرار گرفته بود. حتی در برخی از نشریات سازمان سازا که بهمناسبت مرگ او منشر شدهاند، تصاویری از بدخشی با ریش انبوه به چشم میخورد که اين خود نمایانگر وضع روحی و مزاجی وی در زندان است.[٢٢]
سرانجام اگرچه محمدطاهر بدخشی به باور اکثریت از هوادارانش در هشتم عقرب ١٣۵٨ به شهادت رسید.[٢٣] اما در اين خصوص نيز گزارشها مختلف هستند. چنان که به گفتۀ دکتر احمد وفا معصومی، فقط براساس روايت برخی از دوستان و آشنایان بدخشی، روز تولد و شهادت او از روی تصادف همان روز هشتم عقرب (سیام اکتوبر) پنداشته میشود، در حالی که تاريخ دقيق شهادت وی مانند شهادت بسياری از مبارزان ديگر که عمداً توسط قاتلان به باد فراموشی و سر در گمی سپرده شده، از یک منبع موثق بدست نيامده است. ممکن است از روی شواهد، تاریخ شهادتش یک روزی از اواخر اکتوبر و يا اوایل نوامبر حدس زده شود. اما اين که کدام روز و چه وقت، هنوز کسی به یقین کامل نرسیده است.[٢۴]
آثار:
از محمدطاهر بدخشی آثار چندانی در دسترس عموم قرار ندارد. اما بر اساس گزارش دکتر صاحب نظر مرادی که دربارۀ وجود آثار، نوشتهها، نامهها و یادداشتهای وی تحقیق بهعمل آورده است و طی مقالهای در "یادنامه محمدطاهر بدخشی" (چاپ کابل - ١٣٦٩ خورشیدی)، فهرست پارهای از آثار او را چنین يادآور شده است:
- "از بدخشی در حدود صد مقاله در روزنامههای اتحاد بغلان، فاریاب، بدخشان، انیس افکار نو، پیام وجدان، و مجلات کابل، آریانا و عرفان و... بهنام خودش یا بهنامهای مستعار چون ابوذرویسی وغیره اقبال چاپ یافتهاند. علاوه بر آن، رسالهها و یادداشتهای ارزشمندی تاریخی، ادبی، فرهنگی چون:
● تاریخ ادبیات تخارستان
● تاریخ معاصر افغانستان
● لعل بدخشان
● تحلیل در آفریدههای شاهعبدالله یمگی بدخشی
● مساله ملی و اشتراکهای اتینکی در کشور افغانستان
● آریانا و آریابازی
● چند قطره اشک داستان گونه
● اشعار شعرای بدخشان
● تاریخ خرقه مبارک در شهر فیض آباد
و دوازده جلد از یادداشتها و خاطرات زندگیاش را که هر کدام به تناسب دریافت و درک علمی و عرفانی مراحل مختلف زندگی شخصیاش مباحث جالب علمی، سیاسی و فلسفی را در خود دارد به رشته تحریر در آورده است که بخش اعظیمی از آثار و نگاشتههای او بدبختانه طعمه حریق و دستبرد استخبارات وقت گردیده است."[٢۵]
و محبوبالله کوشانی نوشته است:
- "... از آن شهید زنده یاد رسالهها و مقالههای پژوهشی، قطعات ادبی، نامهها و یادداشتهای در دست هستند که امیدواریم روزی به انتشار آنها توفیق یابیم. پاره از این یادداشتها برای روشن شدن برخی از رویدادهای تاریخی در سه دهه اخیر سودمند و آگاهی دهنده است."[٢٦]
يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی با همکاری آقای مهدی خراسانی برشتۀ تحرير درآمده و تصوير شادروان محمدطاهر بدخشی نيز توسط آقای مهدی خراسانی ارسال شده است.پيوستها
پيوست ۱: محمدطاهر بدخشی از ديدگاه دکتر احد وفا معصومی
پيوست ٢: ضيا بهاری، فشردۀ زندگینامۀ زنده یاد محـمدطاهر بدخشی
پيوست ۳: ديدگاهها دربارهای محمدطاهر بدخشی
پيوست ۴: محمدطاهر بدخشى؛ بنيادگذار سازمان انقلابى زحمتكشان افغانستان (سازا)
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
[۲]- دستگير پنجشيری، یادی از هفتاد و سومین سالروز تولد روانشاد محمدطاهر بدخشی، سايت اينترنتی خراسان زمين. آقای آکادميسين دستگير پنجشيری مطالب خود را از صفحۀ ٩ کتاب "يادنامۀ محمدطاهر بدخشی بيست سال پس از شهادتش" که در شهر دوشنبه در سال ١٣٧٩ خورشيدی به چاپ رسيده، نقل کرده است. زندگينامۀ محمدطاهر بدخشی در اين يادنامه براساس "سوانح محمدطاهر بدخشی به قلم خودش" که در آرشيف شخصی پروفسور حقنظر نظراف، مؤرخ شهير تاجيکستان موجود است، نگاشته شده است.
طاهر بدخشی در اين زندگينامۀ خود دربارۀ پدرش مینويسد: "پدرم در اولين مجلس مشوره عصر امانيه به حيث وکيل مشوره انتخاب شد و در دورۀ دوم شورای ملی عصر نادری نيز به حيث وکيل شورا منتخب گرديد... اما از آنجا که در دورۀ وکالت خود با محمدگل خان مهمند و شير خان که هر دو تعصب قومی داشتند و تبيض به کار میبردند، رسماً مخالفت کرده بود، در دورههای بعدی شورا که خود را کانديد کرده بود، کامياب نشد... در ده - پانزده سال اخير عمر خود، از صاحب رسوخی و پيش کارهگی قوم دست کشيد و به زمينداری روی آورد و بالاخره يک فيودال درجه دوم شد... در دورۀ هشتم شورای ملی که همزمان بود با دورۀ صدارت شاهمحمود خان، بازهم خود را کانديد کرد، اما موفق نشد و به همين سبب بيمار گرديد و در ماه ثور ١٣٣٣ خورشيدی در حالی که من در کابل بودم و در ليسه حبيبيه درس میخواندم، درگذشت." (يادنامه محمدطاهر بدخشی، صص ٩-١١)
[۳]- بهاری، ضیاء، فشردۀ زندگینامۀ محمدطاهر بدخشی، وبگاه نهضت دموکراسی افغانستان (ندا)
[۴]- وفا معصومی، احد، به مناسبت بزرگداشت از شهادت مرحوم محـمدطاهر بدخشی، سايت اينترنتی خاوران
[۵]- فشردۀ زندگینامۀ محمدطاهر بدخشی
[۶]- همانجا
[٧]- یادی از هفتاد و سومین سالروز تولد روانشاد محمدطاهر بدخشی؛ سازمان سياسی بهنام "آبادیخواهان میهن" در تاريخ جريانهای سياسی در دورۀ سلطنت محمدظاهر شاه کاملاً ناشناخته است و حتی چنين مینمايد که نام اين سازمان جديداً ابداع شده است!
[۸]- یادی از هفتاد و سومین سالروز تولد روانشاد محمدطاهر بدخشی
[۹]- همانجا
[۱٠]- همانجا
[۱۱]- فشردۀ زندگینامۀ محمدطاهر بدخشی
[۱۲]- دستگير پنجشيری، تاریخچه فعالیت روشنفکران تورکهای افغانستان در پروسه زمانهها، وبگاه فارياب زمين
[۱۳]- بهاری، ضيا، طرح بدخشی در مورد تشکیل احزاب ملی، جبهه ملی، پارلمان ملی و حکومت ملی، سايت تاجيک پرس
[۱۴]- خوشیوال، سيد احمد، لطیف پدرام و مخالفانش در منگنه قضاوت آزاد!، سايت کابل پرس
[۱۵]- هرچند پیروان طاهر بدخشی ادعا دارند که آنها هیچ تشکل سیاسی را بهنام ستم ملی به رسميت نمیشناسند و تنها و تنها "سازمان انقلابی زحمت کشان افغانستان" (سازا) میتواند معرف ایدهها و افکار تاریخی آنها باشد. ولی اسناد تاریخی چنین ادعای را رد میکند. به دلیل اینکه تا قبل از پیروزی کودتای ثور و حتی تا زمان کشته شدن طاهر بدخشی پیروان وی مشهور به ستمیها بودند. نام سازايیها و همچنين سفزايیها (سفزا مخفف "سازمان فدائیان زحمتکش افغانستان" است) فقط در دوران دکتر نجیبالله به سر زبانها افتاد. و رهبری سازا را محبوبالله کوشانی به عهده داشت.
[۱۶]- لطیف پدرام و مخالفانش در منگنه قضاوت آزاد!
[۱٧]- همانجا؛ جالب اينجا است که آقای ضيا بهاری (نوهی عمهی طاهر بدخشی) در گفتگوی تلفنی با من گفت که محمدطاهر بدخشی در طول عمر خود هرگز به هيچ کشور خارجی سفر نکرده بود. (مهدیزاده کابلی: آلمان - دوشنبه ١٣ ژوئيه ٢٠٠٩ - ٢٢ تیر ١٣٨٨)
[۱۸]- بهاری، ضيا، زندگينامۀ مختصر محمدطاهر بدخشی، سايت تاجيک پرس
[۱۹]- زندگينامۀ مختصر محمدطاهر بدخشی و فشردۀ زندگینامۀ محمدطاهر بدخشی. اما مير يعقوب مشعوف مینويسد: "در حادثه سوم عقرب بدون این که سهم و اشتراکی در تظاهرات داشته باشد، مدت ١٠ روز را در زندان سپری کرد. آقای بیژنپور او را محرک حادثه سوم عقرب معرفی میدارد." ر.ک. به: سير حركت جنبش روشنفكری افغانستان، بخش دوم، قسمت پنجم، سايت روزنامۀ پيمان
[٢٠]- همانجا
[٢۱]- همانجا
[٢۲]- لطیف پدرام و مخالفانش در منگنه قضاوت آزاد!
[٢۳]- زندگينامۀ مختصر محمدطاهر بدخشی و فشردۀ زندگینامۀ محمدطاهر بدخشی
[٢۴]- به مناسبت بزرگداشت از شهادت مرحوم محـمدطاهر بدخشی؛ در يک گزارش ديگر آمده است که هرچند محمدطاهر بدخشی بنا بر آوازه عدهی در هشتم عقرب ۱۳۵۸ در زمان حاکميت حفیظ الله امین کشته شده است. اما قراين نشان میدهد که او پس از ورود ارتش سرخ به افغانستان، روز ۷ جدی ۱۳۵۸ توسط همان گروه اختصاصی عمل سریع مربوط به کی گی بی از بین برده شده است. افزون بر اين، از رهنورد زریاب نیز سخن بمیان میآید که در ماه قوس یا اوایل جدی ۱۳۵۸ بدخشی را در زندان دیده است. ر.ک. به: مرحوم محمدطاهر بدخشی و زمزمههایی در تاجيکستان، سايت اينترنتی د لمر رنا
[٢۵]- بهار، ضيا، اندیشههای پیشرو جاودانهیاد محمدطاهر بدخشی از لابلای ورقپارههای سرگردان، تاجيک پرس؛ به نقل از: يادنامۀ محمدطاهر بدخشی، کابل: چاپ - ١٣٦٩ خورشيدی
[٢۶]- همانجا
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
جُستارهای وابسته
□
□
منابع
□
پيوند به بیرون
□ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
□ [*][**][مرحوم محمدطاهر بدخشی][با يک سيلی چند روی را افگار نکنيد!][باعث و بدخشی][سازمان انقلابي زحمتكشان افغانستان][*][*][*]
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]