این مقاله ترجمۀ فصل هفتم کتاب "نژادهای افغانستان" تالیف ایچ. دبلیو. بیلیو نویسندۀ مشهورانگلیسی است. این کتاب در سال 1880 م چاپ شده و شامل یک پیشگفتار و 13 فصل (مقدمه، افغان، تاریخ افغانستان، رابطۀ برتانیه با افغانستان، شیرعلی، پتان، یوسفزی، افریدی، ختک، دادیک، غلجی، تاجک و هزاره) میباشد. برگردان این فصل را بدون هیچگونه تبصرۀ به هموطنان خویش پیشکش می نمایم: [برگردان: سهیل سبزواری، سايت خراسان زمين][*]
یوسفزی پس ازشش سال جنگ متواتر، دلزاک را به آنطرف اندوس، به چاچ و پکلی رانده ومالکیت کامل منطقۀ را بدست میآورد که حالا بنام آنها بوده ودربین دریاهای سوات وکابل قراردارد. یوسفزی در جریان جنگ چهارده سالۀ بعدی با همقومان "کافر" (که بنام گندهاری وهندکی یاد میشدند) ومسکونین گجر، آنها را بداخل تپه های شمال و شمالغرب منابع دریاهای پنجکوره وسوات ومنطقه بارندو (یکشاخۀ مستقیم اندوس) عقب میراند.
یوسفزی درطی بیست سال جنگ، تعدادی ازبومیان را نابود ساخته و دیگران را دریکجهت بآنطرف اندوس به چاچ وپکلی ودرجهت دیگربه آنطرف دریای کنربه چترال وکاتر(کافرستان فعلی) رانده، تعداد زیادی را به انقیاد رعیتی واسلام وادارنموده و آنها را درتفاوت با هندیان بت پرست بنام هندکی یاد مینمایند. این هندکیها باحتمال قوی بقایای گندهاری های بومی بودند که توسط جَت های خودشان، مهاجمین سکائی درقرن پنجم وهمقومان واقعی ایشان یعنی اشغالگران افغان تحت انقیاد آورده میشوند؛ یک فرضیه ایکه میتواند بواسطۀ مشابهت های فامیلی، زبان و رسوم وعادات قویا تقویه شود.
پس ازاین برای چندین سال، مساعی جدی دلزاک های اخراجشده برای اعادۀ زمینهای ازدست رفتۀ ایشان یک منبع ثابت جنجال ومشکلات برای یوسفزی ها میباشد؛ تا اینکه، آنها توسط امپراطورجهانگیربطورکتلوی (بخاطرجلوگیری ازآشوب وبی نظمیها) درمناطق مختلف هندوستان و دیگان پراگنده ساخته میشوند. هنوزهم یکتعداد فامیل های پراگندۀ این مردم در نواحی پشاور، چاچ وپکلی وجود داشته وگفته میشود یک مجمعی حدود چهار صد فامیلی آنها دردولپورمسکون هستند. آنها بهنگام رفاه وسعادت خویش درپشاوردردوبخش عمده بنام های گاری وگومات زندگی میکردند؛ اما معلوم نیست که این نام ها نشاندهندۀ فرقه های مردمانی باشد که دارای عقیدۀ زردشتی وبرهمنی بودند.
گزارشهای یوسفزی دربارۀ این پیروزیها با تعداد زیاد حوادث تفریحی وذکرشجاعت فوق العداۀ آنها همراه با توضیح سلاح وتجهیزات نظامی آنها آمیخته شده است (درآنزمان اسلحۀ گرم برای آنها نامعلوم بود). در لست قهرمانی های آنها یکی هم اینست که چطوریکی ازجنگ جویان جوان آنها، اسپ خودرا ازجویبارگادهارمیپراند آنهم درنقطۀ که صدها کافررا بهوا پرتاب نموده وقهرمان آنها را بقتل میرساند؛ وهنگامی که اوسردشمن را قطع میکند "باندازۀ خون مشرک لعین، شراب ازگلوی اوفوران میکند".
حیله ونیرنگی که توسط آن یوسفزی میتواند مالکیت سوات را بدست گیرد توسط مورخ وواعظ بزرگ آنها، آخند درویزه بابا، درتذکرۀ او بطور برجسته توضیح شده است. اومیگوید که چطوریوسفزی زنها ودُهُل زن های خودرا با خیمه ها به دامنه های معبرملکند میفرستند درحالیکه جنگ جویان ایشان ازطریق مسیرپیچیده وبیدفاع شاکوت داخل وادی میگردد. سواتیها با دیدن دشمن درقلب منطقۀ ایشان، بسرعت بطرف کوهها فرار نموده وبرای مدت ده سال یک جنگ گوریلائی سرسختانه را به راه می اندازند؛ تا اینکه یک قحطی خوفناک آنها را مجبوربه تسلیم میکند وآنهم پس ازآنکه یک مدت طولانی را دربالای جسد مردگان خود سپری می کنند. با تسلیمی این مردم دوگروه بزرگ یوسفزی جدا میشود: مندر با سکونت درمناطق هموارو مالی درمناطق کوهی. درعین زمان بومیان باقیمانده به اسلام گرویده، هویت قومی خودرا ازدست داده وبنام سواتی یاد میشوند؛ ولی آنهائیکه فرارنمودند باوجودیکه بعدا مسلمان شدند نام اصلی قبیلوی خویش را حفظ مینمایند:
هنگامیکه یوسفزی مصروف جنگ درمناطق همواراست، مهمند قبیلۀ خویشاوند ومتحد آنها، مصروف اشغال تپه های مناطقی دربین دریاهای کابل وسوات (درگندهاراصلی) میباشد. آنها ازدریای کابل در دکه عبور نموده وخود را درناحیۀ گوشته مستقرمینمایند. اما آنها دراینجا به زودی توسط مردمی بنام گندهاری ازتپه های شرقی مورد حمله قرارمیگیرند. منازعۀ آغازشده بسیارسخت وطولانی میباشد تا اینکه مهمند (بواسطۀ عملیات یوسفزی درمناطق هموارازجانب پشاور) مسیرخود را درقلب منطقۀ گندهار (شهراساسی آن) بازمیکند. این نام هنوزمنحیث نام یک قریه یا شهرکی وجود داشته ومسکونین آن درمقابله با اشغالگران مهمند بنام گندهاری یاد میشوند.
اشغالگران ازین مقرمرکزی بومیان، بمناطق همواروسواحل اتصالی دریاهای سوات وکابل رومیآورند. آنها متعاقبا دریای سوات را عبور نموده وخودرا درامتداد تپه ها تا دریای باره مستقرمیسازند (درمقابل تپه های افریدی). قرارمعلوم، مهمند درجنگهای پیروزمند خویش با بومیان، آنقدروحشت وخشونت می آفرینند که اکثریت آنها منطقه را ترک گفته، دریای کنررا عبورنموده ودربین مردمان ظاهرا همقوم خودشان در نزدیکی های کامه و کاتر(کافرستان) ووادی های دریای کابل تا تگاو مسکون میشوند.
برای مدتهای طولانی این گنداریهای فراری مذهب وعادات خودرا حفظ نموده وبواسطۀ مسلمانها بنام کافریاد میشوند. هنگامی که اسلام پیشروی تدریجی ودوامدارخودرادربین مردم مشرک همسایه ادامه میدهد یکقسمت بزرگ آنهائیکه درتماس مستقیم با مسلمانان بودند عقیدۀ اسلامی را قبول نموده وبمرحلۀ وسطی نیمچه مسلمان یا نیمه مسلمان ارتقا مییابند طوری که با درنظرداشت موقعیت ومعاملات ایشان ازیکجانب با مسلمانان واز جانب دیگربا کافران، نیم کافرونیم مسلمان بودند که نتیجۀ حسادت هریک ازاین مذاهب میباشد (آنها با کافران کافربودند وبا مسلمانان مسلمان). با تقویۀ اسلام، نیمچه ها نیزقوی شده وبدون ترس ازانتقام مشرکان، خود را مسلمان کامل مینامند. تا زمانیکه آنها نیمچه یا کافرماندند میتواند توسط مدت آن معلوم شود اما وقتیکه مسلمان شدند توسط نام قومی و اجدادی خویش تشخیص گردیدند. لذا گندهاری های فراری که هنوزمشرک مانده بودند تنها بنام کافریاد میشدند درحالیکه بعضی اوقات بواسطۀ اسمای محلات باشندگان آنها نیزتفریق میشدند (مانند کافرکموجی درکامه، کتاری یا کاتوری درکاتر یا کاتور) وآنهائیکه مسلمان شدند توسط نامهای قبیلوی اصلی ایشان شناخته میشدند. لذا گندهاریهای مسلمان شده حالا به دوبخش بزرگ صافی وگندهاری تقسیم میشوند. آنها مجموعا حدود 12000 فامیل را تشکیل میدهند که درجوامع کوچک درتمام منطقه، از سوات وباجورتا لغمان وتگاو پراگنده اند. آنها دراکثرجاها یک موقعیت وابسته یا نوکری داشته وبحیث خدمه های وفاداروسربازان خوب شناخته میشوند. آن ها بحیث مسلمانان جدید فوق العاده متعصب وافراطی بوده وتعداد زیاد واعظ اسلامی تربیه نموده اند که بعضی ازآنها به مرتبۀ پیروولی ارتقا یافته اند. آخوند مرحوم سوات (پیریا شاه) یک گندهاری بود با وجودیکه اوصافی نامیده میشد، زیرا نام صافی بصورت عام توسط بیگانگان بحیث دوبخش مردم استفاده می شود همان طورکه نام یوسفزی برای یوسف (یا مندر) و مالی بحیث دو بخش بزرگ مردم استعمال میشود. حالا، ملامشک عالم مشهور(واعظ وپیرغزنی) که خودرا درکمپاین کابل برضد ما مشهورو قهرمان دین ساخته، گفته میشود که اصلا یک آخندزادۀ قبیلۀ صافی است؛ حالا، او منحیث یک غلزی بخش اندرشناخته میشود زیرا فامیل موصوف دربین آنها برای سه یا چهارنسل مستقر بوده است.
قابل کنجکاوی است اگرمشخصات جنگی را درنظرگیریم که توسط آن، این گندهاری های برگشتی میتوانند مالکیت زمین های پدری خودرا از خویشاوندان ناشناختۀ خود بدست آورند که هنوزعقاید ورسوم باستانی خود را حفظ نموده بودند ولی برای آنها کافرانی لعین ومستحق شمشیر اسلام شناخته میشدند.
این نیزمایۀ دلچسپی است اگروضع وشرایط منطقه درزمان این اشغال با وضع درخشان آن درزمان تهاجمات اولیۀ اسلامی و رفاه موجودۀ آن تحت فرمانروائی برتانیه مقایسه گردد.
این یک حالت فوق العاده درتاریخ مارش این دوقبیلۀ افغان است که آنها درمسیرمعبرتاریخی خیبرهیچوقتی با برخورد جدی مالکین افریدی آنجا مواجه نمیشوند درحالیکه هنوزکافربودند. این موضوع را میتوان باشواهد مهمی اثبات نمود که درجای آن بحث خواهد گردید. یوسفزی احتمالاجهت یک مسیربا اولادۀ همسایگان نیاکان خودشان سازش نموده ومدتی در زمین های بایردامنه های تپه های خیبرباقی میمانند. دراینجا منازعات با مالکین منطقه برسرچراگاه ها وجویبارها آغازشده ویوسفزی با درک نیرومندی خود بزودی حمله را آغازودشمنان را مجبورمیسازد که راه بازکنند. ازینجا معلوم میشود باوجودیکه قسمت اعظم بومیان کافربودند، حاکمان ولایتی ومحلی مسلمان بوده واحتمال دارد باثرپشتیبانی و کمک این مقامات، مهاجمان هممذهب آنها قادرمیشوند پیشرفت های هجومی خویش را با موفقیت انجام دهند.
باینترتیب یوسفزیها درجریان جنگ بیست ساله، منطقه ای را به تصرف خویش درمیآورند که حالا بنام آنها نامیده میشود. آنها این منطقه را برای شیوۀ جنگی خود بسیارمناسب یافته وبا حرکت با فامیل و رمه وقبض چراگاه ها وشهرکها،قدم بقدم پیشروی مینمایند.
این منطقه دیگرآن مدنیت، نظم، جمعیت ورفاهی را نداشت که درعصر درخشان فرمانروائی بودائیها دارا بود. خرابه های بیشمارشهرها، توپیها وصومعه ها که درسراسرمنطقه پراگنده است شاهدان خاموش ومتروک قدامت رفاهی، پُرنفوسی، مردم صنعتگروشیوۀ زندگی مدنی وصلح آمیز آنها بوده است. حفریات انجامشده درسالیان آخردرخرابه های "تخت د بهائی" ("تخت ویهار" فارسی) تعداد زیاد اسناد تاریخی وباستانشناسی را آشکارساخت؛ بخصوص مهارت مهندسی، ظرافت وهنرمجسمه سازی و شیوۀ زندگی محلی باشندگان منطقه درسالیان رفاه آن (ازقرن دوم قبل از میلاد تا قرن ده یا یازدۀ میلادی). درحالی که حفریات درمخروبه های سوالدر، شهربهلول و جمالگرهی معلومات مارا افزایش بخشیده واین نظریه را تصدیق مینماید که مجسمه سازان هندی اولا توسط ماهران یونانی رهنمائی گردیده اند، درحالیکه هنوزده درصد خرابه های منطقه دست نخورده است. سوات، باجورو بونیردرورای سرحد پُرازاین آثار خاموش باستانی بوده وخرابه های ناوگرام، خارکی، پاجا ویکتعداد دیگر که درقلمروی ما قراردارند منتظراظهارداستان خویش اند اگرکسی آنها را امتحان کند.
تعداد آثارتاریخی میتواند ما را درتخمین رفاه قدیمی وغنای زندگی منطقه رهنمائی کند. آن رفاه با ظهوراسلام (با اثرات تخریبی، قوانین متعصبانه وغیرتحملی وفرمانروائی راکد یا قهقرائی) ازبین میرود.
دراوخرقرن دهم واوایل قرن یازدهم، محمود اولین سلطان مسلمان سلالۀ شاهان ترک که درغزنی فرمانروائی دارد، یکتعداد حملات وغارت های متوالی (به تعداد 12 یا 14 مرتبه) را درجریان تهاجمات مسلمان سازی هندوستان درگندهار(وادی پشاورفعلی) انجام میدهد. محمود یک متعصب بیرحم وتخریب کنندۀ ستمگربوده، آتش وشمشیر، غارت وتخریب درتمام مسیراوهویدا میباشد. گندهارکه بحیث "باغ شمال" شناخته میشد بهنگام مرگ اوبیک زمین ویرانه ومتروک تبدیل میگردد. مزارع حاصلخیزو باغهای میوه یکجا با کانالهای که آنها را آبیاری میکرد (ساحاتیکه هنوز هم علایم آن درقسمت های غربی آن دیده میشود) همه معدوم میشوند. تعداد زیاد شهرهای سنگی، صومعه ها وتوپی ها با آثارومجسمه های گرانبها ومقدس مورد غارت، آتش سوزی وتخریب قرارگرفته وبا خاک یکسان میگردد.
منطقه با قرارگرفتن درحالت ویرانی وبی جمعیتی، بزودی به یک بیابان، قرارگاه جانوران وحشی وپناهگاه دزدان مبدل میگردد. یکتعداد باشندگان فراری بتدریج بخانه های ویران خود برگشته، تعداد آنها بتدریج افزایش یافته وتا اندازۀ آنجا را احیا میکنند. مگرتعداد مجموعی آنها بی اندازه کم بوده وخاطره آنها ازویرانی بوجودآمده توسط مسلمانان (بفاصله ایکه قریه های احیا شده ازهم قرارداشت) بمشکل میتوانست قابل درک باشد. منطقه به جنگل و قرارگاه حیوانات وحشی تبدیل گردیده؛ گرگ، ببر و پلنگ باعث شکار رمه ها گردیده وکرگدنها درمرداب های غوطه میخورد که دامنۀ تپه ها بطرف شمال را پوشانیده ودرجهیل کوچکی نچندان دوراز اندوس درتوپی پایان می یابد.
چنین است وضع منطقه درزمانیکه یوسفزیها درجریان فرمانروائی میرزا الغ بیگ دراواسط قرن پانزدهم آنرا اشغال میکنند. قرارمعلوم آنها قسمت اعظم زمین های بایررا اشغال نموده، اززندگی کوچیگری دست کشیده و بسرعت درجوامع دهاتی منحیث زارعین مسکون میشوند. تغییردرشیوۀ زندگی وتوقف جنگها باعث ازدیاد نفوس وکثرت ثروت آنها درگله ورمه میگردد. بابر، رئیس آنها را مهم پنداشته، با اواتحاد کرده، دختر او را ازدواج نموده ویک قطعۀ 12 هزارنفری قبایل اورا درارتش خود علاوه میکند. امپراطوردرخاطرات جالب وارزشمند خود حوادث دلچسپی را به هنگام پیشرفت ازطریق وادی پشاورذکرنموده ودربین آنها ازشکار کرگدن دردهانۀ خیبرودرمرداب رازار(که قبلا اشاره گردید) و پلنگ در گذرگاه فعلی اتک دراندوس، یادآوری میکند. پلنگ و کرگدن ازآنزمان ببعدازین منطقه گم شده اند. لیکن معلوم میشود، کرگدن درقرون قبلی یک حیوان بسیارعام درمرداب های رازاربوده وهنوزهم یک معبر و وادی بنام امبیله، (صحنه کمپاین این نام درسالهای 1863 – 64 بمقابل وهابی های متعصب) یکی ازواژه های قدیمی پارسی برای کرگدن، میباشد.
باید درنظرداشت، تنها "نام" نمیتواند ما را به نتیجه گیری برساند ولی در اینمورد عوامل تائیدی وجود که نام محلات ازنامهای حیوانات شکارشده درآن محلها اشتقاق شده است. یک مثال که خطراستنتاج از"نام" را نشان میدهد اینستکه یوسفزی ها، خود را هم افغانان اصیل وهم بنی اسرائیل میدانند. نام آنها بمعنی "اولاد یوسف" ومنطقۀ آنها پرازنام های اسرائیلی است. درواقعیت، یک کاوشگرعجول میتواند ادعای آنها را به یکبارگی قبول نموده ومنطقۀ آنها را فلسطین دومی بداند؛ جهت تائید این نظرمیتوان نام های تپۀ پیور (پیهور)، دهانۀ موریاح (موراح) قله های ایلام و دومه، وادی سودوم (سودهوم)، جریان گادارینز (گدهار)، جلگۀ گالیلی (جلاله) وغیره را برای محلات؛ ونامهای امازیتی (امازی)، موابیتی (محبوال)، هیتیتی (هوتی وال) وغیره را برای قبایل ارائه کرد.
بعد ازین معلوم میشود که یوسفزی بطورقابل توجهی پرنفوس گردیده و ساحۀ وسیعی بیابانها را تحت کشت وزراعت آورده اند اما هنوزنه بآن اندازه که تغییرات مهمی دروضع عمومی ومخروبۀ منطقه رخداده باشد. دلیل آن قسما بعلت جنگ وکشمکش دربین خودشان برسرتوزیع چراگاه ها وقسما بعلت جنگ با مردمان دیگریکه مانند آنها دراین اواخرازمناطق بومی خویش باینجا مهاجرت نموده ودرساحات متصل به یوسفزی ولی درجانب جنوبی دریای کابل مسکون شدند، بوده است. نام این قبیله، ختک بوده وبا وجوداینکه پختانه یا پتان میباشند، افغان نیستند. درمورد آنها بعدا بحث خواهیم کرد. دراینجا میتوان گفت که ختک درمنازعه با یوسفزی چندان ناموفق نبوده وتوانسته اند خود را دردوموقعیت بسیارمهم و استراتژیک درمنطقۀ یوسفزی مستقرسازند که تا امروزدراختیاردارند. ختک بخاطر پایان دادن به گله دزدی یوسفزی، که ازین ناحیه ضایعات زیادی را متحمل میشدند، دریای کابل را عبورنموده ومالکیت زمینهای کمربندی درساحل شمالی نقطۀ اتصال دریای سوات با دریای کابل را تا به نقطۀ اتصال دریای کابل با اندوس دراتک بدست میآورد. این موقعیت نیزنمیتواند ختک را ازتاخت وتازدایمی یوسفزی وبخصوص ازتهاجمات آنها ازسوات وبونیرمصئون سازد. لذا ختک ها مجبورمیگردند بخاطر حفاظت خویش ازمنابع ناراحتی وخطر، تدابیری اتخاذ نمایند. آنها یک قشون نظامی را سازمان داده ویک نطقۀ حاکم برسوات وبونیررا تسخیر نموده وخودرا بصورت مستحکم درآنجا مستقرمیسازند. این نقطه حالا بنام جمالگری یاد شده، درقاعدۀ تپۀ پاجا قرارداشته وهنوزهم دراختیار بازماندگان اشغالگران اصلی آن قراردارد.
ماضرورت نداریم بتاریخ یوسفزیها درجریان سلطنت امپراطوری مغول پرداخته ویا وقت خودرا درجنگ وعداوت خانوادگی آنها ویا مخالفت سر سختانۀ آنها درمقابل اشغالگران سِکهه ضایع سازیم. درینجا کافیست این گزارش خویش را بشرح مختصرحالات موجودۀ آنها به پایان برسانیم. زمینهای بایروخشک ومردم یاغی را که ما ازسِکها بهنگام تسخیرپنجاب در1849 بدست آوردیم حالا پس از30 سال فرمانروائی برتانیه، ازنقطۀ نظرمنطقه ومردم، مثل سابق نیست. جلگه های وسیع که قبلا توسط راه های نامعلوم قطع شده بود حالا بتمام جهات بواسطۀ راههای خوب متقاطع شده است. محافظین گله ها که قبلا با انواع اسلحه مجهزبوده ودربالای تعداد زیاد توپی های باستانی بودائی، ساحۀ وسیعی را درمقابل مهاجمین ودزدان دیدبانی میکردند حالا وجود نداشته وجای آنها را پسرانی گرفته است که یگانه اسلحۀ آنها یک چوب ویا سیخ میباشد. جلگه هائی که قبلا بیابان وبدون سکنه بود حالا شامل جوامع مرفۀ روستائی بوده وزراعت آنقدرتوسعه یافته که بمشکل میتوان دربعضی محلات، گله را به چراگاه گذاشت. درآخرباید گفت، یوسفزی متعصب ویاغی 30 سال قبل باوجود اینکه هنوزهم متعصب است، نسبت به برادران سرکش ومستقل خود در مناطق کوهی منطقه، بسیارتغییریافته است. اوحالا بهیچوجه یک آدم نا آرام ومشکلسازنیست، طوریکه درفقروجهالت 12 یا 15 سال قبل بود. اوحالا ثروتمند، پرتجمل ووفادارنسبت بحکومت برتانیه گردیده است، زیرا آنها تحت فرمانروائی برتانیه، صاحب امتیازاتی گردیده اند که مردمان دیگری هند از آن برخوردار می باشند.
یوسفزی پس ازشش سال جنگ متواتر، دلزاک را به آنطرف اندوس، به چاچ و پکلی رانده ومالکیت کامل منطقۀ را بدست میآورد که حالا بنام آنها بوده ودربین دریاهای سوات وکابل قراردارد. یوسفزی در جریان جنگ چهارده سالۀ بعدی با همقومان "کافر" (که بنام گندهاری وهندکی یاد میشدند) ومسکونین گجر، آنها را بداخل تپه های شمال و شمالغرب منابع دریاهای پنجکوره وسوات ومنطقه بارندو (یکشاخۀ مستقیم اندوس) عقب میراند.
یوسفزی درطی بیست سال جنگ، تعدادی ازبومیان را نابود ساخته و دیگران را دریکجهت بآنطرف اندوس به چاچ وپکلی ودرجهت دیگربه آنطرف دریای کنربه چترال وکاتر(کافرستان فعلی) رانده، تعداد زیادی را به انقیاد رعیتی واسلام وادارنموده و آنها را درتفاوت با هندیان بت پرست بنام هندکی یاد مینمایند. این هندکیها باحتمال قوی بقایای گندهاری های بومی بودند که توسط جَت های خودشان، مهاجمین سکائی درقرن پنجم وهمقومان واقعی ایشان یعنی اشغالگران افغان تحت انقیاد آورده میشوند؛ یک فرضیه ایکه میتواند بواسطۀ مشابهت های فامیلی، زبان و رسوم وعادات قویا تقویه شود.
پس ازاین برای چندین سال، مساعی جدی دلزاک های اخراجشده برای اعادۀ زمینهای ازدست رفتۀ ایشان یک منبع ثابت جنجال ومشکلات برای یوسفزی ها میباشد؛ تا اینکه، آنها توسط امپراطورجهانگیربطورکتلوی (بخاطرجلوگیری ازآشوب وبی نظمیها) درمناطق مختلف هندوستان و دیگان پراگنده ساخته میشوند. هنوزهم یکتعداد فامیل های پراگندۀ این مردم در نواحی پشاور، چاچ وپکلی وجود داشته وگفته میشود یک مجمعی حدود چهار صد فامیلی آنها دردولپورمسکون هستند. آنها بهنگام رفاه وسعادت خویش درپشاوردردوبخش عمده بنام های گاری وگومات زندگی میکردند؛ اما معلوم نیست که این نام ها نشاندهندۀ فرقه های مردمانی باشد که دارای عقیدۀ زردشتی وبرهمنی بودند.
گزارشهای یوسفزی دربارۀ این پیروزیها با تعداد زیاد حوادث تفریحی وذکرشجاعت فوق العداۀ آنها همراه با توضیح سلاح وتجهیزات نظامی آنها آمیخته شده است (درآنزمان اسلحۀ گرم برای آنها نامعلوم بود). در لست قهرمانی های آنها یکی هم اینست که چطوریکی ازجنگ جویان جوان آنها، اسپ خودرا ازجویبارگادهارمیپراند آنهم درنقطۀ که صدها کافررا بهوا پرتاب نموده وقهرمان آنها را بقتل میرساند؛ وهنگامی که اوسردشمن را قطع میکند "باندازۀ خون مشرک لعین، شراب ازگلوی اوفوران میکند".
حیله ونیرنگی که توسط آن یوسفزی میتواند مالکیت سوات را بدست گیرد توسط مورخ وواعظ بزرگ آنها، آخند درویزه بابا، درتذکرۀ او بطور برجسته توضیح شده است. اومیگوید که چطوریوسفزی زنها ودُهُل زن های خودرا با خیمه ها به دامنه های معبرملکند میفرستند درحالیکه جنگ جویان ایشان ازطریق مسیرپیچیده وبیدفاع شاکوت داخل وادی میگردد. سواتیها با دیدن دشمن درقلب منطقۀ ایشان، بسرعت بطرف کوهها فرار نموده وبرای مدت ده سال یک جنگ گوریلائی سرسختانه را به راه می اندازند؛ تا اینکه یک قحطی خوفناک آنها را مجبوربه تسلیم میکند وآنهم پس ازآنکه یک مدت طولانی را دربالای جسد مردگان خود سپری می کنند. با تسلیمی این مردم دوگروه بزرگ یوسفزی جدا میشود: مندر با سکونت درمناطق هموارو مالی درمناطق کوهی. درعین زمان بومیان باقیمانده به اسلام گرویده، هویت قومی خودرا ازدست داده وبنام سواتی یاد میشوند؛ ولی آنهائیکه فرارنمودند باوجودیکه بعدا مسلمان شدند نام اصلی قبیلوی خویش را حفظ مینمایند:
هنگامیکه یوسفزی مصروف جنگ درمناطق همواراست، مهمند قبیلۀ خویشاوند ومتحد آنها، مصروف اشغال تپه های مناطقی دربین دریاهای کابل وسوات (درگندهاراصلی) میباشد. آنها ازدریای کابل در دکه عبور نموده وخود را درناحیۀ گوشته مستقرمینمایند. اما آنها دراینجا به زودی توسط مردمی بنام گندهاری ازتپه های شرقی مورد حمله قرارمیگیرند. منازعۀ آغازشده بسیارسخت وطولانی میباشد تا اینکه مهمند (بواسطۀ عملیات یوسفزی درمناطق هموارازجانب پشاور) مسیرخود را درقلب منطقۀ گندهار (شهراساسی آن) بازمیکند. این نام هنوزمنحیث نام یک قریه یا شهرکی وجود داشته ومسکونین آن درمقابله با اشغالگران مهمند بنام گندهاری یاد میشوند.
اشغالگران ازین مقرمرکزی بومیان، بمناطق همواروسواحل اتصالی دریاهای سوات وکابل رومیآورند. آنها متعاقبا دریای سوات را عبور نموده وخودرا درامتداد تپه ها تا دریای باره مستقرمیسازند (درمقابل تپه های افریدی). قرارمعلوم، مهمند درجنگهای پیروزمند خویش با بومیان، آنقدروحشت وخشونت می آفرینند که اکثریت آنها منطقه را ترک گفته، دریای کنررا عبورنموده ودربین مردمان ظاهرا همقوم خودشان در نزدیکی های کامه و کاتر(کافرستان) ووادی های دریای کابل تا تگاو مسکون میشوند.
برای مدتهای طولانی این گنداریهای فراری مذهب وعادات خودرا حفظ نموده وبواسطۀ مسلمانها بنام کافریاد میشوند. هنگامی که اسلام پیشروی تدریجی ودوامدارخودرادربین مردم مشرک همسایه ادامه میدهد یکقسمت بزرگ آنهائیکه درتماس مستقیم با مسلمانان بودند عقیدۀ اسلامی را قبول نموده وبمرحلۀ وسطی نیمچه مسلمان یا نیمه مسلمان ارتقا مییابند طوری که با درنظرداشت موقعیت ومعاملات ایشان ازیکجانب با مسلمانان واز جانب دیگربا کافران، نیم کافرونیم مسلمان بودند که نتیجۀ حسادت هریک ازاین مذاهب میباشد (آنها با کافران کافربودند وبا مسلمانان مسلمان). با تقویۀ اسلام، نیمچه ها نیزقوی شده وبدون ترس ازانتقام مشرکان، خود را مسلمان کامل مینامند. تا زمانیکه آنها نیمچه یا کافرماندند میتواند توسط مدت آن معلوم شود اما وقتیکه مسلمان شدند توسط نام قومی و اجدادی خویش تشخیص گردیدند. لذا گندهاری های فراری که هنوزمشرک مانده بودند تنها بنام کافریاد میشدند درحالیکه بعضی اوقات بواسطۀ اسمای محلات باشندگان آنها نیزتفریق میشدند (مانند کافرکموجی درکامه، کتاری یا کاتوری درکاتر یا کاتور) وآنهائیکه مسلمان شدند توسط نامهای قبیلوی اصلی ایشان شناخته میشدند. لذا گندهاریهای مسلمان شده حالا به دوبخش بزرگ صافی وگندهاری تقسیم میشوند. آنها مجموعا حدود 12000 فامیل را تشکیل میدهند که درجوامع کوچک درتمام منطقه، از سوات وباجورتا لغمان وتگاو پراگنده اند. آنها دراکثرجاها یک موقعیت وابسته یا نوکری داشته وبحیث خدمه های وفاداروسربازان خوب شناخته میشوند. آن ها بحیث مسلمانان جدید فوق العاده متعصب وافراطی بوده وتعداد زیاد واعظ اسلامی تربیه نموده اند که بعضی ازآنها به مرتبۀ پیروولی ارتقا یافته اند. آخوند مرحوم سوات (پیریا شاه) یک گندهاری بود با وجودیکه اوصافی نامیده میشد، زیرا نام صافی بصورت عام توسط بیگانگان بحیث دوبخش مردم استفاده می شود همان طورکه نام یوسفزی برای یوسف (یا مندر) و مالی بحیث دو بخش بزرگ مردم استعمال میشود. حالا، ملامشک عالم مشهور(واعظ وپیرغزنی) که خودرا درکمپاین کابل برضد ما مشهورو قهرمان دین ساخته، گفته میشود که اصلا یک آخندزادۀ قبیلۀ صافی است؛ حالا، او منحیث یک غلزی بخش اندرشناخته میشود زیرا فامیل موصوف دربین آنها برای سه یا چهارنسل مستقر بوده است.
قابل کنجکاوی است اگرمشخصات جنگی را درنظرگیریم که توسط آن، این گندهاری های برگشتی میتوانند مالکیت زمین های پدری خودرا از خویشاوندان ناشناختۀ خود بدست آورند که هنوزعقاید ورسوم باستانی خود را حفظ نموده بودند ولی برای آنها کافرانی لعین ومستحق شمشیر اسلام شناخته میشدند.
این نیزمایۀ دلچسپی است اگروضع وشرایط منطقه درزمان این اشغال با وضع درخشان آن درزمان تهاجمات اولیۀ اسلامی و رفاه موجودۀ آن تحت فرمانروائی برتانیه مقایسه گردد.
این یک حالت فوق العاده درتاریخ مارش این دوقبیلۀ افغان است که آنها درمسیرمعبرتاریخی خیبرهیچوقتی با برخورد جدی مالکین افریدی آنجا مواجه نمیشوند درحالیکه هنوزکافربودند. این موضوع را میتوان باشواهد مهمی اثبات نمود که درجای آن بحث خواهد گردید. یوسفزی احتمالاجهت یک مسیربا اولادۀ همسایگان نیاکان خودشان سازش نموده ومدتی در زمین های بایردامنه های تپه های خیبرباقی میمانند. دراینجا منازعات با مالکین منطقه برسرچراگاه ها وجویبارها آغازشده ویوسفزی با درک نیرومندی خود بزودی حمله را آغازودشمنان را مجبورمیسازد که راه بازکنند. ازینجا معلوم میشود باوجودیکه قسمت اعظم بومیان کافربودند، حاکمان ولایتی ومحلی مسلمان بوده واحتمال دارد باثرپشتیبانی و کمک این مقامات، مهاجمان هممذهب آنها قادرمیشوند پیشرفت های هجومی خویش را با موفقیت انجام دهند.
باینترتیب یوسفزیها درجریان جنگ بیست ساله، منطقه ای را به تصرف خویش درمیآورند که حالا بنام آنها نامیده میشود. آنها این منطقه را برای شیوۀ جنگی خود بسیارمناسب یافته وبا حرکت با فامیل و رمه وقبض چراگاه ها وشهرکها،قدم بقدم پیشروی مینمایند.
این منطقه دیگرآن مدنیت، نظم، جمعیت ورفاهی را نداشت که درعصر درخشان فرمانروائی بودائیها دارا بود. خرابه های بیشمارشهرها، توپیها وصومعه ها که درسراسرمنطقه پراگنده است شاهدان خاموش ومتروک قدامت رفاهی، پُرنفوسی، مردم صنعتگروشیوۀ زندگی مدنی وصلح آمیز آنها بوده است. حفریات انجامشده درسالیان آخردرخرابه های "تخت د بهائی" ("تخت ویهار" فارسی) تعداد زیاد اسناد تاریخی وباستانشناسی را آشکارساخت؛ بخصوص مهارت مهندسی، ظرافت وهنرمجسمه سازی و شیوۀ زندگی محلی باشندگان منطقه درسالیان رفاه آن (ازقرن دوم قبل از میلاد تا قرن ده یا یازدۀ میلادی). درحالی که حفریات درمخروبه های سوالدر، شهربهلول و جمالگرهی معلومات مارا افزایش بخشیده واین نظریه را تصدیق مینماید که مجسمه سازان هندی اولا توسط ماهران یونانی رهنمائی گردیده اند، درحالیکه هنوزده درصد خرابه های منطقه دست نخورده است. سوات، باجورو بونیردرورای سرحد پُرازاین آثار خاموش باستانی بوده وخرابه های ناوگرام، خارکی، پاجا ویکتعداد دیگر که درقلمروی ما قراردارند منتظراظهارداستان خویش اند اگرکسی آنها را امتحان کند.
تعداد آثارتاریخی میتواند ما را درتخمین رفاه قدیمی وغنای زندگی منطقه رهنمائی کند. آن رفاه با ظهوراسلام (با اثرات تخریبی، قوانین متعصبانه وغیرتحملی وفرمانروائی راکد یا قهقرائی) ازبین میرود.
دراوخرقرن دهم واوایل قرن یازدهم، محمود اولین سلطان مسلمان سلالۀ شاهان ترک که درغزنی فرمانروائی دارد، یکتعداد حملات وغارت های متوالی (به تعداد 12 یا 14 مرتبه) را درجریان تهاجمات مسلمان سازی هندوستان درگندهار(وادی پشاورفعلی) انجام میدهد. محمود یک متعصب بیرحم وتخریب کنندۀ ستمگربوده، آتش وشمشیر، غارت وتخریب درتمام مسیراوهویدا میباشد. گندهارکه بحیث "باغ شمال" شناخته میشد بهنگام مرگ اوبیک زمین ویرانه ومتروک تبدیل میگردد. مزارع حاصلخیزو باغهای میوه یکجا با کانالهای که آنها را آبیاری میکرد (ساحاتیکه هنوز هم علایم آن درقسمت های غربی آن دیده میشود) همه معدوم میشوند. تعداد زیاد شهرهای سنگی، صومعه ها وتوپی ها با آثارومجسمه های گرانبها ومقدس مورد غارت، آتش سوزی وتخریب قرارگرفته وبا خاک یکسان میگردد.
منطقه با قرارگرفتن درحالت ویرانی وبی جمعیتی، بزودی به یک بیابان، قرارگاه جانوران وحشی وپناهگاه دزدان مبدل میگردد. یکتعداد باشندگان فراری بتدریج بخانه های ویران خود برگشته، تعداد آنها بتدریج افزایش یافته وتا اندازۀ آنجا را احیا میکنند. مگرتعداد مجموعی آنها بی اندازه کم بوده وخاطره آنها ازویرانی بوجودآمده توسط مسلمانان (بفاصله ایکه قریه های احیا شده ازهم قرارداشت) بمشکل میتوانست قابل درک باشد. منطقه به جنگل و قرارگاه حیوانات وحشی تبدیل گردیده؛ گرگ، ببر و پلنگ باعث شکار رمه ها گردیده وکرگدنها درمرداب های غوطه میخورد که دامنۀ تپه ها بطرف شمال را پوشانیده ودرجهیل کوچکی نچندان دوراز اندوس درتوپی پایان می یابد.
چنین است وضع منطقه درزمانیکه یوسفزیها درجریان فرمانروائی میرزا الغ بیگ دراواسط قرن پانزدهم آنرا اشغال میکنند. قرارمعلوم آنها قسمت اعظم زمین های بایررا اشغال نموده، اززندگی کوچیگری دست کشیده و بسرعت درجوامع دهاتی منحیث زارعین مسکون میشوند. تغییردرشیوۀ زندگی وتوقف جنگها باعث ازدیاد نفوس وکثرت ثروت آنها درگله ورمه میگردد. بابر، رئیس آنها را مهم پنداشته، با اواتحاد کرده، دختر او را ازدواج نموده ویک قطعۀ 12 هزارنفری قبایل اورا درارتش خود علاوه میکند. امپراطوردرخاطرات جالب وارزشمند خود حوادث دلچسپی را به هنگام پیشرفت ازطریق وادی پشاورذکرنموده ودربین آنها ازشکار کرگدن دردهانۀ خیبرودرمرداب رازار(که قبلا اشاره گردید) و پلنگ در گذرگاه فعلی اتک دراندوس، یادآوری میکند. پلنگ و کرگدن ازآنزمان ببعدازین منطقه گم شده اند. لیکن معلوم میشود، کرگدن درقرون قبلی یک حیوان بسیارعام درمرداب های رازاربوده وهنوزهم یک معبر و وادی بنام امبیله، (صحنه کمپاین این نام درسالهای 1863 – 64 بمقابل وهابی های متعصب) یکی ازواژه های قدیمی پارسی برای کرگدن، میباشد.
باید درنظرداشت، تنها "نام" نمیتواند ما را به نتیجه گیری برساند ولی در اینمورد عوامل تائیدی وجود که نام محلات ازنامهای حیوانات شکارشده درآن محلها اشتقاق شده است. یک مثال که خطراستنتاج از"نام" را نشان میدهد اینستکه یوسفزی ها، خود را هم افغانان اصیل وهم بنی اسرائیل میدانند. نام آنها بمعنی "اولاد یوسف" ومنطقۀ آنها پرازنام های اسرائیلی است. درواقعیت، یک کاوشگرعجول میتواند ادعای آنها را به یکبارگی قبول نموده ومنطقۀ آنها را فلسطین دومی بداند؛ جهت تائید این نظرمیتوان نام های تپۀ پیور (پیهور)، دهانۀ موریاح (موراح) قله های ایلام و دومه، وادی سودوم (سودهوم)، جریان گادارینز (گدهار)، جلگۀ گالیلی (جلاله) وغیره را برای محلات؛ ونامهای امازیتی (امازی)، موابیتی (محبوال)، هیتیتی (هوتی وال) وغیره را برای قبایل ارائه کرد.
بعد ازین معلوم میشود که یوسفزی بطورقابل توجهی پرنفوس گردیده و ساحۀ وسیعی بیابانها را تحت کشت وزراعت آورده اند اما هنوزنه بآن اندازه که تغییرات مهمی دروضع عمومی ومخروبۀ منطقه رخداده باشد. دلیل آن قسما بعلت جنگ وکشمکش دربین خودشان برسرتوزیع چراگاه ها وقسما بعلت جنگ با مردمان دیگریکه مانند آنها دراین اواخرازمناطق بومی خویش باینجا مهاجرت نموده ودرساحات متصل به یوسفزی ولی درجانب جنوبی دریای کابل مسکون شدند، بوده است. نام این قبیله، ختک بوده وبا وجوداینکه پختانه یا پتان میباشند، افغان نیستند. درمورد آنها بعدا بحث خواهیم کرد. دراینجا میتوان گفت که ختک درمنازعه با یوسفزی چندان ناموفق نبوده وتوانسته اند خود را دردوموقعیت بسیارمهم و استراتژیک درمنطقۀ یوسفزی مستقرسازند که تا امروزدراختیاردارند. ختک بخاطر پایان دادن به گله دزدی یوسفزی، که ازین ناحیه ضایعات زیادی را متحمل میشدند، دریای کابل را عبورنموده ومالکیت زمینهای کمربندی درساحل شمالی نقطۀ اتصال دریای سوات با دریای کابل را تا به نقطۀ اتصال دریای کابل با اندوس دراتک بدست میآورد. این موقعیت نیزنمیتواند ختک را ازتاخت وتازدایمی یوسفزی وبخصوص ازتهاجمات آنها ازسوات وبونیرمصئون سازد. لذا ختک ها مجبورمیگردند بخاطر حفاظت خویش ازمنابع ناراحتی وخطر، تدابیری اتخاذ نمایند. آنها یک قشون نظامی را سازمان داده ویک نطقۀ حاکم برسوات وبونیررا تسخیر نموده وخودرا بصورت مستحکم درآنجا مستقرمیسازند. این نقطه حالا بنام جمالگری یاد شده، درقاعدۀ تپۀ پاجا قرارداشته وهنوزهم دراختیار بازماندگان اشغالگران اصلی آن قراردارد.
ماضرورت نداریم بتاریخ یوسفزیها درجریان سلطنت امپراطوری مغول پرداخته ویا وقت خودرا درجنگ وعداوت خانوادگی آنها ویا مخالفت سر سختانۀ آنها درمقابل اشغالگران سِکهه ضایع سازیم. درینجا کافیست این گزارش خویش را بشرح مختصرحالات موجودۀ آنها به پایان برسانیم. زمینهای بایروخشک ومردم یاغی را که ما ازسِکها بهنگام تسخیرپنجاب در1849 بدست آوردیم حالا پس از30 سال فرمانروائی برتانیه، ازنقطۀ نظرمنطقه ومردم، مثل سابق نیست. جلگه های وسیع که قبلا توسط راه های نامعلوم قطع شده بود حالا بتمام جهات بواسطۀ راههای خوب متقاطع شده است. محافظین گله ها که قبلا با انواع اسلحه مجهزبوده ودربالای تعداد زیاد توپی های باستانی بودائی، ساحۀ وسیعی را درمقابل مهاجمین ودزدان دیدبانی میکردند حالا وجود نداشته وجای آنها را پسرانی گرفته است که یگانه اسلحۀ آنها یک چوب ویا سیخ میباشد. جلگه هائی که قبلا بیابان وبدون سکنه بود حالا شامل جوامع مرفۀ روستائی بوده وزراعت آنقدرتوسعه یافته که بمشکل میتوان دربعضی محلات، گله را به چراگاه گذاشت. درآخرباید گفت، یوسفزی متعصب ویاغی 30 سال قبل باوجود اینکه هنوزهم متعصب است، نسبت به برادران سرکش ومستقل خود در مناطق کوهی منطقه، بسیارتغییریافته است. اوحالا بهیچوجه یک آدم نا آرام ومشکلسازنیست، طوریکه درفقروجهالت 12 یا 15 سال قبل بود. اوحالا ثروتمند، پرتجمل ووفادارنسبت بحکومت برتانیه گردیده است، زیرا آنها تحت فرمانروائی برتانیه، صاحب امتیازاتی گردیده اند که مردمان دیگری هند از آن برخوردار می باشند.