دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

تاريخ‌نگاری در ايران و اسلام

از: امير نعمتی ليمايی (دانشجوی دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام)


فهرست مندرجات


از جمله علوم و دانش‌هايی که در دوران پس از اسلام چه در ايران و چه در ديگر مناطق دنيای اسلام نمو يافت و واجد شکوفايی افزون شد دانش تاريخ و به تبع آن فن تاريخ‌نگاری بود. به واقع، در نگارش تاريخ، مسلمانان و به‌ويژه ايرانيان مسلمان را به گونه‌ای بايد پيشتاز، پيشگام، پيشرو و حتی موسس ناميد. با اين وجود اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که فلاسفه و حکمای سده‌های نخستين اسلام به‌هنگام بحث و گفت‌وگو درباره دانش‌های گوناگون و طبقه بندی آنها از تاريخ به عنوان دانش کمتر ياد کرده‌اند. حتی، شماری اندک از بزرگان وادی انديشه تاريخ‌نگاری را تحقير کرده، تاريخ‌نگاران را مورد طعن و سرزنش قرار داده و تاريخ را افسانه‌های بی‌فايده و بی‌ارزش ناميده‌اند.

با تمام اين اوصاف، آنچه روشن و آشکار است بيشتر حکيمان و فيلسوفان به پيروی از ارسطو، فيلسوف نامدار يونان باستان، تاريخ را در زمره علوم برنمی‌شمردند و در طبقه‌بندی خود از علوم از آن به‌عنوان علم ياد نمی‌کردند. چرا که براساس فرضيه ارسطو درباره علوم، علم تنها در صورتی به دست می‌آيد که يک تصديق کلی حاصل شود و طبيعت و علل يک طبقه از اشيا را توضيح دهد.

علم نپنداشتن تاريخ از سوی انديشه‌گران و خردورزان ايران و اسلام چندان گستردگی داشت که گروههايی چون معتزله که همواره در پی علل رويدادها و علت رخدادها بودند و همچنين شماری از انديشمندان و اصحاب فلسفه چون ابونصر فارابی و ابوعلی سينا با وجود آنکه در مورد علم مدنی و سياست سخن گفتند به سبب ارسطويی بودن، پيروی از سنت ارسطويی و تمسک به طبقه بندی علوم از ديدگاه و نظرگاه ارسطو برای تاريخ جايی پيدا نکردند. ابن خلدون که خود به گونه‌ای بنيانگذار علم فلسفه تاريخ محسوب می‌شود نيز با وجود آنکه تاريخ را شايسته آن دانسته تا از اقسام حکمت و علوم عقلی به شمار آيد به هنگام طبقه بندی و دسته بندی علوم در هيچ يک از دو شاخه علوم عقلی و نقلی از تاريخ ياد نکرده است. البته دراين ميان برخی صاحبان انديشه و دسته‌هايی از خردگرايان نيز تاريخ را در زمره علوم به‌شمار آوردند. ابن فرجون، دانشمند مسلمان سده چهارم هجری و نگارنده کتاب جوامع العلوم، نخستين کسی بود که از تاريخ به‌عنوان يکی از شاخه‌های مستقل علوم ياد کرد. خوارزمی، دانشمند نامدار ايران زمين در قرن چهارم هجری، و ابن حزم، فيلسوف نامی دنيای اسلام در سده پنجم هجری، از جمله کسانی بودند که از تاريخ و علم اخبار به‌منزله يکی از شاخه‌های مستقل دانش ياد کردند و آن را دارای مراتبی برشمردند. جمعيت اخوان‌الصفا که ايرانيان نقشی برجسته در آن داشتند (امروزه از اعضای اخوان الصفا نام پنج تن مشخص می‌باشد، آنچه روشن است سه نفر از آنان ايرانی بوده‌اند.) و مرامشان تصفيه مذهب از اوهام و خرافات و سازگار کردن دين با عقل و منطق بود نيز علم سير و اخبار را نهمين و واپسين شاخه از علم الرياضه که برای صلاح کار دنيا وضع شده است برشمردند.

به هر ترتيب، تاريخ چه از سوی انديشه ورزان مسلمان علم شناخته شده باشد و چه از سوی آنان در زمره علوم به‌شمار نيامده باشد در مجموعه آثار فرهنگی ملل اسلامی و به‌ويژه ايران جايگاهی خاص و خلاف معمول داشته است، هم از نظر حجم، هم از نظر کيفيت و هم از آن جهت که وقتی شاخههای علم سير نزولی می‌پيمود يا دچار رکود می‌گشت تاريخ نگاری زنده و حتی گاه به مانند روزگار قدرتمداری ايلخانان مغول در ايران زمين رشدی دوباره می‌يافت و کتابهای ارزشمندی چون تاريخ جهانگشای عطاملک جوينی، تاريخ وصاف الحضره فضل‌الله بن عبدالله شيرازی، تاريخ گزيده حمدالله مستوفی قزوينی، جامع التواريخ خواجه رشيدالدين فضل‌الله همدانی، مجمع الانساب محمد بن علی شبانکاره‌ای و طبقات ناصری قاضی منهاج سراج جوزجانی ... پديد می‌آورد.


[] تاريخ‌نگری

در فرهنگ تاريخ‌نگاری‌ اسلامی‌ يا ايرانی‌ (ايرانيان بيش از همه اقوام در جهت رشد و پيشرفت تاريخ‌نگاری‌ اسلامی‌ به ايفای‌ نقش پرداخته‌اند و بدين سبب نمی‌توان تاريخ‌نگاری‌ ايران اسلامی‌ را از تاريخ‌نگاری‌ اسلامی‌ جدا دانست.) دوگونه تاريخ‌نگاری‌ مورد کاربرد مورخان قرار گرفته است: نخست نوشتن تاريخ برحسب موضوع و دوم نگارش تاريخ به ترتيب سال. با اين وجود اندکی‌ تعمق و بررسی‌ در روشهای‌ مورد کاربرد مورخان بيانگر وجود دو نوع نگرش تاريخی‌ در ميان آنان است:

۱- ديدگاه افرادی‌ که باور داشتند تاريخ هيچ‌گاه نبايد رسالت دينی‌ خود را در طرح فرضيات رها سازد، بلکه بايد ياریرسان علوم دينی‌ و به‌ويژه تفسير و حديث باشد. در حقيقت، هواداران و باورداران بدين ديدگاه بر آن ايده بودند که تاريخ فنی‌ از فنون علم حديث نبوی‌ است. تاريخ نگاران واجد ديدگاهی‌ اين چنينی‌ را می‌توان اخباری‌ گرايان ناميد.

٢- ديدگاه کسانی‌ که معتقد بودند تاريخ سلسله تجارب است و برای‌ آيندگان سودمند است. اين دسته بر ضرورت درک عقلانی‌ و علت اشيا تاکيد داشتند و باورشان بدان اصل بود که يقين بايد بر براهين عقلانی‌ مبتنی‌ و متکی‌ باشد. بنابراين طرفداران اين نوع نگرش، اخباری‌ را که تنها برهان برای‌ درستی‌ آنها زنجيره‌ای‌ از راويان بود نمی‌پذيرفتند. تاريخ‌نگاران دارای‌ باوری‌ اين گونه را می‌توان تدبيرگرايان خواند.

اين نکته را نبايد فراموش کرد که بينش تاريخی‌ و قومی‌ و اعتقادات مذهبی‌ به طور معمول از جمله عوامل موثر در نوع نگارش تاريخ از سوی‌ نويسنده بوده است. اين بدان معنی‌ است که آثار مورخان هر عصر و عهد حاکی‌ از محيط فکری‌ و بازتاب و پژواک دگرگونيهای‌ فضای‌ فرهنگی‌ و سياسی‌ آن دوره است. به‌عنوان نمونه، بسياری‌ از تاريخ نگاران ايران و اسلام همچون مقريزی، نگارنده کتاب النزاع و التخاصم، بينش سياسی‌ خود را به‌عنوان حکمی‌ تاريخی‌ بيان کردند و در متهم کردن خاندان اموی‌ به انواع جنايتها و خيانتها و توصيف خاندان عباسی‌ به پرهيزگاری‌ و دينداری‌ راه اغراق و مبالغه را پيمودند. شمار افزون ديگری‌ از تاريخ‌نگاران ايرانی‌ به‌ويژه پيروان فکری‌ جريان ملی‌گرای‌ شعوبيه ديدگاه فرهنگی‌ خود را به منزله حکمی‌ تاريخی‌ بيان کردند و در متهم کردن اعراب به داشتن صفات ناشايست و خصايص ناپسند اغراق‌گويی‌ پيشه ساختند و در عوض در ستايش ايرانيان و ويژگی‌های‌ پسنديده آنان راه مبالغه در پيش گرفتند.


[] تاريخ‌نگاری

با عنايت به‌ آنچه‌ تاکنون بيان شد بايد گفت تمام تاريخ‌ نگاران ايران و اسلام اعم از اخباری‌ گرايان و تدبيرگرايان از سه‌ شيوه‌ متفاوت برای‌ نگارش تاريخ‌ سود جستند:

۱- روش روايی: اين روش از مهم‌ترين روشهای‌ تاريخ‌نگاری‌ در ايران و دنيای‌ اسلام به‌شمار می‌آيد و در آن روايتهای‌ مختلف درباره‌ رخدادهای‌ تاريخی‌ با درج سلسله‌ اسناد به‌طور کامل يا ناقص و يا حتی‌ بدون آن بيان می‌شود. خواجه‌ رشيدالدين فضل‌الله‌ همدانی‌ که‌ کتاب جامع‌التواريخ‌ او را تاريخ‌پژوهی‌ چون ساندرز، مغول‌شناس نامی‌ غرب و نگارنده‌ کتاب تاريخ‌ فتوحات مغول، نخستين تاريخ‌ اصيل جهانی‌ خوانده‌ و دکتر عبدالحسين زرين‌کوب، تاريخ‌نگار و اديب نامدار معاصر، از آن به‌عنوان جسورانه‌ترين و عظيم‌ترين طرح در تاريخ‌نويسی‌ مسلمانان و نيای‌ فراموش شده‌ تواريخ‌ امروز کمبريچ ياد کرده‌ و ديويد مورگان، نويسنده‌ نامدار کتاب مغولها، تاريخ‌نگاری‌ عصر مغول را مديون و مرهون وجود آن دانسته‌ است از جمله‌ نويسندگانی‌ بود که‌ کتاب خويش را بدين شيوه‌ نگاشت. ابان بن عثمان و محمد بن مسلم زهری‌ دو تاريخ‌نگار مسلمان نيز چنين روشی‌ را برای‌ نگارش تاريخ‌ مورد عنايت قرار دادند. اما بی‌گمان، برجسته‌ترين نماينده‌ روش روايی‌ تاريخ‌نگاری‌ را محمد بن جرير طبری‌ بايد دانست. طبری‌ که‌ کتاب تاريخ‌الرسل و الملوک او را بروکلمان، خاورشناش شهير و سرشناس آلمانی، مجموعه‌ای‌ از کليه‌ اطلاعات تاريخی‌ مسلمانان و ملک الشعرای‌ بهار کاری‌ معجزه‌ آسا خوانده‌ در تاريخ‌ بينش حديثی‌ داشت و بر سلسله‌ راويان تاکيد می‌ورزيد و البته‌ از نقادی‌ روايتها نيز گريزان بود. چنين برمی‌آيد که‌ شمار به‌ نسبت افزونی‌ از مورخان ايران و اسلام باور نداشتند که‌ مقايسه، سنجش و بررسی‌ تحليل گزارشهای‌ تاريخی‌ نيز از جمله‌ وظايف آنها است.

٢- روش ترکيبی: در اين روش مورخ‌ به‌ جای‌ آنکه‌ روايتهای‌ گوناگون و اسناد جورواجور يک رخداد و حادثه‌ تاريخی‌ را بيان کند از راه‌ مقايسه‌ و ايجاد سازگاری‌ ميان آن گزارشهای‌ مختلف، واقعه‌ مذکور را طی‌ يک روايت توضيح می‌دهد. از جمله‌ ناموران و نامدارانی‌ که‌ چنين شيوه‌ای‌ را برای‌ نگارش تاريخ‌ خود برگزيد می‌توان به‌ ابوحنيفه‌ احمد بن داوود دينوری، تاريخ‌ نگار ايرانی‌ سده‌ سوم هجری‌ و مولف کتاب معروف اخبارالطوال اشاره‌ داشت. دينوری‌ مطالب کتابش را بدون پيوستگی‌ به‌ يکديگر ذکر نکرده‌ اما در مطالبی‌ که‌ نگاشته‌ از تکرار و روايات حتی‌ الامکان خودداری‌ کرده‌ است. ابوالعباس بلاذری، از مورخان بزرگ عرب و نويسنده‌ کتاب فتوح البلدان، که‌ می‌توان گفت کتابش در راس تمام کتابهای‌ تاريخی‌ مربوط به‌ نخستين ازمنه‌ اسلامی‌ و به‌ ويژه‌ فتوحات اسلامی‌ قرار دارد نيز از جمله‌ تاريخ‌نويسانی‌ بود که‌ از روش ترکيبی‌ برای‌ نگارش کتاب خود استفاده‌ کرد.

٣- روش تحليلی: در شيوه‌ تحليلی، تاريخ‌نگار در کنار نقل روايت و گزارش تاريخی‌ عمدتا ترکيبی‌ به‌ تجزيه‌ و تحليل، تبيين و بررسی‌ علل و نتايج آن می‌پردازد. بايسته‌ و شايسته‌ است ياد شود اين روش تاريخ‌نگاری‌ را محصول قرون جديد و عمدتا دستاورد دانشگاهها، تاريخ‌ پژوهان و فلاسفه‌ غربی‌ بايد دانست و نه‌ تنها در تاريخ‌نگاری‌ ايران و اسلام بلکه‌ در تاريخ‌نگاری‌ يونان و روم باستان و همچنين تاريخ‌نويسی‌ اروپای‌ قرون وسطی‌ نيز نمی‌توان تاريخی‌ تحليلی‌ که‌ کاملا مصداق تعريف فوق باشد نشان داد. البته‌ برخی‌ از تواريخ‌ نوشته‌ شده‌ به‌ توسط ايرانيان را که‌ نويسندگان آنها با توجه‌ به‌ اوضاع و احوال سياسی، اجتماعی، علمی‌ و فکری‌ زمان، ديدگاهی‌ خاص نسبت به‌ تاريخ‌ و نظری‌ ويژه‌ نسبت به‌ هدف آن داشته‌ و گهگاه‌ به‌ تحليل برخی‌ فرآيندهای‌ تاريخی‌ و نتيجه‌ گيری‌ پرداخته‌اند می‌توان تا اندازه‌ای‌ تحليلی‌ ناميد. ابوعلی‌ مسکويه‌ رازی‌ که‌ در فلسفه‌ به‌ عنوان حکيم اخلاقی‌ مشهور است از جمله‌ کسانی‌ می‌باشد که‌ شيوه‌ای‌ چنين را کم و بيش مورد کاربرد قرار داده‌ است. به‌ تعبير دکتر عزيزالله‌ بيات، نگارنده‌ کتاب شناسايی‌ منابع و ماخذ تاريخ‌ ايران، او در نگارش کتاب تجارب الامم و تعاقب الهمم برخلاف مورخان پيشين به‌ نوشتن شرح وقايع و اتفاقات بسنده‌ نکرد بلکه‌ تلاش و کوشش نمود که‌ اهميت حوادث را نيز درک کند. تاريخ‌ بيهقی‌ ابوالفضل محمد بن حسين بيهقی‌ که‌ به‌ قول بارتولد، مستشرق نامدار روس و نويسنده‌ کتاب ترکستان نامه، کمتر از آنچه‌ استحقاق داشته‌ تاکنون مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ نيز از جمله‌ کتابهايی‌ است که‌ در آنها پاره‌ای‌ تحليلهای‌ تاريخی‌ انجام پذيرفته‌ است. به‌ عبارتی‌ اهميت افزون تاريخ‌ بيهقی‌ تنها در آن نيست که‌ قسمتی‌ از رويدادهای‌ سياسی‌ دوران زمامداری‌ غزنويان را شرح داده‌ است، بلکه‌ اهميت آن بيشتر از جهت روش کار مولف و دقت و بی‌طرفی‌ در تنظيم مطالب و نقل مطالب است. ابوريحان بيرونی، دانشمند پرآوازه‌ سده‌ چهارم هجری‌ و نگارنده‌ کتاب آثار الباقيه‌ نيز تا اندازه‌ای‌ پيرو چنين شيوه‌ای‌ بوده‌ است. او در کتاب خود دم از آن می‌زد که‌ مورخ‌ بايد فکر خود را از تعصب و غلبه‌ و پيروی‌ از هوا و هوس و رياست جويی‌ که‌ مانع ديدار حقيقت است پاک کند و دور از تمام اين شوايب و اغراض به‌ بررسی‌ اقوال گذشتگان بپردازد.


[] فلسفه‌ تاريخ

چنان که‌ گفته‌ شد کتابهای‌ تاريخی‌ بسياری‌ توسط ايرانيان مسلمان نگاشته‌ شد. حتی‌ شماری‌ از اين تاريخ‌ نگاران ايرانی‌ همچون طبری‌ که‌ پژوهشگران و کاوشگران تاريخ‌ او را هرودوت مسلمانان ناميده‌اند چندان توانمند در اين پهنه‌ از دانش وارد شدند که‌ روش خاص آنان بعدها سرمشق و متد اکثريت مورخان شد. البته‌ شايسته‌ و بايسته‌ است ياد شود که‌ بيشتر تاريخ‌نگاران ايران و اسلام و از جمله‌ طبری‌ تمام رويدادهای‌ جهان را مخلوق اراده‌ و مشی‌ خداوند می‌دانستند و تحقق اين مشيت را هدف و معنای‌ واقعی‌ تمام تاريخ‌ برمی‌ شمردند. اما آنچه‌ روشن است، باور داشتن به‌ چنين فلسفه‌ای‌ برای‌ تاريخ‌ از سوی‌ تاريخ‌ نگاران ايران و اسلام چندان شگفت نمی‌نمايد، چرا که‌ عمده‌ تاريخ‌ نگاران غربی‌ چه‌ تاريخ‌ نگاران دوران پيش از مسيحيت و چه‌ تاريخ‌ نگاران عصر کليسا نيز تمامی‌ رويدادهای‌ گيتی‌ را تحقق مشيت خداوندی‌ می‌دانستند. به‌ عنوان نمونه‌ هرودوت‌هاليکارناسی، تاريخ‌ نگار نامی‌ يونان باستان و کسی‌ که‌ به‌ نادرست پدر تاريخ‌ خوانده‌ می‌شود، تمام رخدادها و اتفاقات را آفريده‌ خواست پروردگار می‌دانست. آگوستن نويسنده‌ سده پنجم ميلادی‌ نيز در رساله‌ مشهور خود، شهر خدا، جريان تاريخ‌ را به‌منزله‌ نوعی‌ کشمکش بين دو عامل عمده‌ ملکوت زمينی‌ و ملکوت آسمانی‌ توصيف می‌کرد و البته‌ دراين ميان غلبه‌ نهايی‌ از آن ملکوت آسمانی‌ است. شگفت آنجا است که‌ اين اعتقاد به‌تحقق عنايت و مشيت ربانی‌ در تاريخ‌ حتی‌ در سده‌ هفده‌ ميلادی‌ نيز ديده‌ می‌شود، چنانکه‌ بوسوئه‌ هم به‌سان طبری‌ حوادث روزگار را تنها بر اصل مشيت تعبير می‌کرد. به‌باور بوسوئه‌ اگر خداوند امپراتوری‌ آسيا را به‌ بابليها داد بدان جهت بود که‌ يهود را عقوبت کند. اگر کوروش را به‌ فرمانروايی‌ نشاند برای‌ آن بود که‌ انتقام يهوديان را بازستاند و اگر روميان را برانگيخت باز برای‌ تنبيه‌ يهود بود. اين روند در اروپا تا زمان ظهور ژان باتيست ويکو (۱٧٧۴- ۱٦٦٨م) و نگارش کتاب مشهور، اصول يک علم جديد، که‌ به‌تعبيری‌ بنيان فلسفه‌ تاريخ‌ غرب بر پايه‌ آن شکل گرفت ادامه‌ يافت. البته‌ در حوزه‌ تاريخ‌نگاری‌ اسلامی‌ خارج از نوشته‌های‌ ابوعلی‌ مسکويه‌ رازی، ابوالفضل بيهقی‌ و اوبوريحان بيرونی‌ که‌ پاره‌ای‌ تاملات فلسفی‌ در آنها می‌توان ديد قرنها زودتر از اروپا يعنی‌ در قرن چهارده‌ ميلادی، ابن خلدون که‌ در کار خود بيشتر آغازگر بود تا دنباله‌ رو، در پرتو استدلال و تعقل کوشيد تا حوادث تاريخ‌ را به‌وسيله‌ علل طبيعی‌ تبيين کند. در حقيقت شــيوه‌ای‌ که‌ ابن خلدون در تحقيق فلســفه‌ تاريخ‌ و اســباب و علل ظهور تمـدن و توحـش پيـش گـرفت در اروپا هم تقريبـاً تا پيـش از ظـهور ويکو نظـير نيـافـت.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: ایـن نوشـــتار که توســـط اميـر نعمتـی ليمـايی برشـــتۀ تحـرير درآمـده، پیشـــتر در نســـخه شــماره ١٨۴٠ روزنامـه مردم ســـالاری مورخـه ١٦/٠۴/١٣٨٧ به نشر رسيده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نعمتـی ليمايـی، اميـر، تاريخ‌نگاری در ايران و اسلام، روزنامـه مـردم ســالاری، شــماره ١٨۴٠، ١٦/۴/١٣٨٧



[] جُستارهای وابسته

[1]





[] سرچشمه‌ها

اذکايی، پرويز، تاريخ‌نگاران ايران؛ تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱٣٧٣
بيات، عزيزالله، شناسايی‌ منابع و مآخذ تاريخ‌ ايران، تهران: اميرکبير، ۱٣٨٣
روزنتال، فرانتز، تاريخ‌ تاريخ‌نگاری‌ در اسلام، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱٣٦۵
زرين کوب، عبدالحسين، تاريخ‌ در ترازو، تهران: اميرکبير، ۱٣٨٣
زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه‌ اسلام، تهران: اميرکبير، ۱٣٨٢
سجادی، محمدصادق و عالم زاده،هادی، تاريخ‌نگاری‌ در اسلام، تهران: سمت، ۱٣٨٠
مجتهدی، کريم، فلسفه‌ تاريخ، تهران: سروش، ۱٣٨۱
تاريخ‌نگاری‌ در اسلام، ترجمه‌ و تاليف يعقوب آژند، تهران : گستره، ۱٣٦۱
تاريخ‌نگاری‌ در ايران، ترجمه‌ و تاليف يعقوب آژند، تهران: گستره، ۱٣٨٠
مجموعه‌ مقالات يادنامه‌ طبری، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱٣٦۹


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]