دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

افغان‌ها

تاریخ قدیم اقوام و سرزمین های افغانستان امروزی تا ظهور سلطنت افغانها

(به اساس شواهد باستان شناسی)



فصل چهارم - ظهور زبان هندو-ایرانی



ازاواخرهزارۀ دوم ق م بدینسو، گزارشات غیرمستقیمی درمنابع هند و ایران وجود دارد که تائید کنندۀ هجوم بزرگ مهاجرین جدید در فلات ایران و نیم قارۀ هند میباشد. این مهاجرین زبانها و فرهنگهای جدیدی را معرفی نموده و تاریخ منطقه را اساس میگذارند. قسمت اعظم تاریخ قبلی آنها خیالی و بر شواهد تصادفی استوار است، چون مهاجرین قدیم بصورت عام نه روایات نوشتاری به ارتباط هویت و زبان خویش برجا گذاشته اند و نه تمایل داشتند تاریخ قدیم خویش را ثبت کنند. آنچه از سوابق باستان شناسی درفصل قبلی واضح شد اینستکه آنها به سرزمین های آمدند که یک دورۀ انکشاف تدریجی و(درجاهای معین) زوال بعدی داشته اند. این پروسه شامل ظهورمراکزاولیه شهری با مهارت پیشه وری و شبکه های وسیع تماس با مسکونه های دیگرفلات و شهرهای اطراف آن در ایلام و بین النهرین (درغرب) و وادی اندوس (درشرق) بوده است.



شواهد موجودیت آنها عمدتا بربنیاد شرحی است که تازه واردان، زبان های هندو- ایرانی را با خود میآورند. این زبانها تا امروز زبانهای مسلط ایران، افغانستان و نیم قارۀ هند بوده و شاخۀ خانوادۀ بزرگ زبان هندو- اروپائی را تشکیل میدهد. بر بنیاد افکارعامه، منشای گویندگان هندو- اروپائیان اولیه، مناطقی از صحرا های جنوب روسیه و یوکراین در بین هزارۀ پنجم و سوم ق م میباشد. قدیم ترین اسناد هندو- ایرانی درهند مربوط به اواخرهزارۀ دوم ق م است. اینها سرود های اند که در ریگویدا وجود دارند. لذا با اطمینان میتوان فرض کرد که مردمان یا گویندگان هندو- ایرانی خود را از آنهای جدا میکنند که با زبانهای دیگرهندو- اروپائی قبل از نیمۀ هزارۀ دوم ق م صحبت میکردند. اما آنها چطور به فلات ایران و نیم قارۀ هند میرسند؟



از جنوب روسیه به فلات ایران سه مسیرممکن وجود دارد: (الف) – از طریق اروپای جنوبشرقی وترکیۀ فعلی، (ب) – بطورمستقیم ازطریق قفقازدربین بحیرۀ سیاه و بحیرۀ کسپین و (ج) – ازطریق کوههای ارال وبامتداد مرغزارهای متعدد جنوب آسیای میانه درشرق کسپین. مسیرغربی از طریق ترکیه فعلی بسیارغیر محتمل بنظرمیرسد، با وجودیکه در این اواخر توسط باستان شناس روسی (ساریانیدی) بربنیاد سوابق باستان شناسی بحیث مسیرممکن، دوباره معرفی شده است. مسیرهای قفقازنیزگزینۀ غیرمحتمل است، زیرا قفقازیک سلسله کوه آسان برای عبورتعداد زیاد مردم نبوده و سوابق تاریخی ازسده های بعدی نشان میدهد که بمشکل میتوان آنرا برای مهاجرتهای بزرگ کتلوی از شمال بجنوب استفاده کرد. لذا گزینۀ سوم، مسیرشرق کسپین بسیارمحتمل بنظرمیرسد. ما از سده های بعدی میدانیم که این معبر در زمان های مختلف (توسط مردم) برای مهاجرت از شمال به فلات ایران استفاده شده است.



لذا مردمان صحبت کنندۀ هندو- ایرانی درراه خود به فلات، زمانی ارال را از غرب به شرق عبورنموده و داخل صحراهای شمال وبحیرۀ ارال درقزاقستان فعلی میشوند. بعضی ازآنها متعاقبا ازطریق مسیرهای کهنه بطرف جنوب حرکت میکنند که آسیای میانه را با فلات ایران وصل میکند. این مسیرها تماما به شمال افغانستان امروزی و کناره های شمالی فلات ایران میانجامد. آنها ازاینجا ازطریق دهانۀ بین کوههای مشهد و هرات و کوتل های هندوکش (درشرق) بطرف جنوب میروند. ما نمیدانیم کدام یک ازاین مسیرها توسط هندو- ایرانیان اتخاذ شده است. آنها دراوقات مختلف آوارگی ممکن است ازهردو مسیریکجا با یکتعداد راههای کوچکتراستفاده نموده باشند، اما درتمام موارد، مهاجرین هندو- ایرانی برای بار اول در تماس با مردمانی آمدند که درشمال کوه ها زندگی میکردند، بشمول سرزمین های شمال افغانستان فعلی، قبل ازاینکه ازفلات پائین بروند.



هندو- اروپائی و هندو- ایرانی



خانوادۀ زبان هندو- اروپائی یک پدیدۀ صرفا زبان شناسی است. بغیر از هندو- ایرانی دربرگیرندۀ ارمنی، یونانی، ایتالوی (لاتین دربین دیگران)، جرمنی (با انگلیسی، آلمانی و دوچ)، سیلتیک، بالتو- سلوانیک (بشمول روسی) میباشد. این همچنان شامل خانواده زبانهای کمتر شناخته شده مانند اناتولی (بشمول هیتی)، زبانهای ایلیری (بشمول البانی) و توخاری (از دورترین حصص غربی چین) میباشد. قدیمترین آثارهندو- اروپائی مربوط به اوایل و نیمۀ هزارۀ دوم ق م است. اینها شامل اسناد میخی هیتی ها در اناتولیه، یونانی های میسینی (خط بی) و سانسکریت ویدی شمالغرب هند اند.



مطالعات واژه شناسی زبان های هندو- اروپائی یکتعداد واژه های مشترکی را آشکار ساخته که بالای باصطلاح فرهنگ قدیمی هندو- اروپائی اولیه روشنی میاندازد. واژه ها نشان میدهند که مردم به زراعت و اهلی سازی حیوانات (بشمول اسپ) مصروف بوده اند. آنها سفالی ساخته، لباس خود و انساج دیگر را بافته و وسایل نقلیۀ آنها مشمول وسایط چرخدار بوده است. این عرصه ها نشان میدهد که هندو- اروپائیان اولیه هنوزهم بصورت یکجائی و تقریبا دریک ساحه، حداقل در اوایل هزارۀ ششم ق م یا شاید بعدتر زیست مینمودند. این تقریبا زمان انقلاب تولیدات ثانوی است ک بواسطۀ اندرو شیرات تعریف شده است. این اصطلاح به استعمال گاو برای تولید شیر و کشش (قوه)، گوسفند و بز برای پشم و شیر، و کاربرد نباتات برای موارد بغیر از مصرف (تغذیۀ) مستقیم اشاره میکند.



اصطلاح هندو- ایرانی پس ازدوشاخۀ فرعی آن بنام هندو- آریائی و هندو- ایرانی بوجود میآید که درحال حاضردربرگیرندۀ زبانهای (هندو- آریائی) هندیها (بشمول هندی، بنگالی، نیپالی) و زبان های ایرانی شامل فارسی معاصر، کردی، پشتو، بلوچی و تعداد دیگرمیشود. زبانهای کافری نورستان نیز هندو- ایرانی است، اما اینها ظاهرا یک شاخۀ جداگانۀ سومی را تشکیل میدهند که بطورمشخص نه هندو- آریائی و نه ایرانی است. ازگسترش فعلی آنها میتوان نتیجه گرفت که هندو- آریائی ها مقدم برایرانیها بودند. اولیها ازطریق افغانستان کنونی عبورمیکنند، قبل ازاینکه به نیم قارۀ هند سرازیرشوند. آنها توسط عشایرایرانی خود که درفلات ایران باقی میمانند، ازپشت سرتعقیب گردیده یا بجلو رانده میشوند. مهاجرت ایرانی ها به فلات باید حد اقل در اواخرهزارۀ دوم آغاز شده باشد، چون منابع آشوری از اواخر سدۀ نهم ق م به سرزمینهای مادای و پارسواش (ماد و پارس قدیم) اشاره میکند. این نواحی در اطراف کوههای زاگروس، شرق جلگه های بین النهرین واقع است. گمان میرود مردمان باشندۀ آنجا اجداد مادها و پارسها باشند، دو کنفدراسیون قبیلۀ غربی ایرانی که برای چندین سده برفلات مسلط میشوند.



ازاین حقیقت که هندو- ایرانیها قسمت اعظم فلات ایران و شمال هند را پُرمیکنند، با اطمینان میتوان نتیجه گیری کرد (هرمسیری را که تعقیب کرده باشند)، آنها بتعداد زیاد آمده و کم و بیش نفوس بومی را از مسیر خویش میرانند. مهاجرت هندو- ایرانیها درحقیقت یک واقعۀ دراماتیک یا اولین مهاجرت مستند بزرگ و کتلوی مردمان آسیای میانه بداخل فلات و ماورای آنست که درسده های بعدی توسط سکائیان، هونها، ترکها، مغولها و ازبیکها ادامه مییابد.



گروههای (هندو-) ایرانی زبان مردمانی اند که سرانجام نام خود را به سرزمین ایران (وهواپیمائی افغان- آریانا) میدهند (ریشۀ آریائی افغانها احتمالا درسالهای 1930 وقتی طرح میشود که جرمنی متحد مهم کشورشده و در کنار تنظیم سایر مسایل، اولین خط هوائی بین کابل- برلین را افتتاح میکند. قبل از آن، پشتونها مایل بودند منشای خود را به بنی اسرائیل ربط دهند. قصرشاهی کابل نیزبا نگهبانانی محافظت میشود که دارای کلاهها وعلامۀ چلیپای جرمنها است). آنها خود را آریا نامیده (آریا درسانسکریت، ارییا دراویستا و ارییا درپارسی باستان) و مردم در اویستای (ایرانیهای کهن) زرتشت، سرزمین خود را بنام ایَیریانم ویجه (ایران ویز درپارسی میانه)، "سرزمین آریائیها" یا اییریانم کشاترا (ایرانشهر)، "قلمروی آریائیها" مینامند. دربین ایرانیهای قدیم، این نام نشاندهندۀ یک مرحلۀ مقاربت یا عشیروی دربین کنفدراسیون قبایل (پارسها، مادها) میباشد، اما بطورواضح ایشان را (در اویستا) از انایریا (غیرآریائیها؛ با اناریاکای یونانی مقایسه شود) جدا می سازد. بعبارۀ دیگرایرانیها در زمانیکه این جملات را بکارمیبردند، کاملا می دانستند که مربوط یک ملت اند. یک نمونۀ خوب تشخیص هویت ایرانیها توسط شاه پارسی هخامنشی، داریوش (522- 486 ق م) داده شده است، وقتی دربعضی متن های خویش میگوید: "من داریوش، شاه بزرگ ... پسرهیستاپس، یک هخامنشی، یک پارسی، پسریک پارسی، یک آریائی، از تبار آریائی". درآثارقدیم ما میتوانیم نام اریانه را که بطورآشکار پس از واژۀ ایرانی استعمال نموده اند بیابیم که یک قسمت بزرگ فلات ایران بشمول افغانستان امروزی را دربرمیگیرد.



عصر برونز صحرا ها



درزمانهای بسیارقبل ازنیمۀ هزارۀ دوم ق م، هندو- ایرانیها ازسرزمین های آبائی هندو- اروپائی درغرب، به صحراهای شرق ارال (قبل ازمهاجرت بجنوب یا فلات ایران) حرکت میکنند. برای شناخت هندو- ایرانیها قبل ازاینکه به افغانستان برسند، لازم است ببینیم آیا میتوان آنها را درآسیای میانه رد یابی کرد. درسالیان آخر، پژوهش های باستان شناسی (در واقعیت) یکمقدار روشنائی بالای فرهنگ مادی مردمان باشندۀ آنجا درهزاره های چهارم، سوم و دوم ق م انداخته است.



آخرین مباحث باستان شناسی دربارۀ تاریخ قدیم آسیای میانه موافقه دارد که حد اقل دراواخر هزارۀ چهارم یا اوایل هزارۀ سوم ق م، مالداران ازغرب ارال تا دور ترین نقاط شرق مانند ینسی و کوههای منگولیا گسترش مییابند. این دام داران احتمالا هندو- اروپائی و بخصوص هندو- ایرانی کاربرد وسیعی از اسپ داشتند (همچنان برای سواری). نفوذ غرب درمشابهت های بین باصطلاح فرهنگ یامنایا درکوههای غرب ارال و فرهنگ افاناسیو درشرق آن دیده میشود. فرهنگ یامنایا بصورت عام مربوط به نیمۀ هزارۀ چهارم تا اواخرهزارۀ سوم ق م میشود. نام او ازاین واقعیت اقتباس شده است که مردم مردگان خویش را درگودالها یا کانال (یامنا) های دفن میکردند که غالبا با یک پشته (برآمدگی) یا کورگان پوشیده میشد. اجساد با پاهای خمیده قرارداده شده وبا خاک سرخ پوشانیده میشدند. اشیای داخل قبرشامل سفالی و مواشی اند. تعداد چند مسکونۀ که یافت شده نشان میدهد مردم فرهنگ یامنایا عمدتا کوچیان دامدار بوده وبطورمداوم با مواشی خویش در امتداد صحراها درحرکت بودند. مردم بز و گوسفند پرورش میکردند، اما اسپ، خوگ و گاو نیزداشتند. اینها اسپ سواربودند، اما از واگون (ارابه) های چهارچرخه و دو چرخه نیزکارمیگرفتند، اما واضح نیست که توسط گاو یا اسپ رانده میشدند.



قرارمعلوم حرفه های فرهنگ یامنایا به شرق گسترش یافته و حد اقل درگذارهزارۀ چهارم/سوم ق م باعث ایجاد فرهنگ افاناسیو میشود. یکی از مشهور ترین مراکز فرهنگ افاناسیو درساحۀ مینوسینسک نزدیک کراسنایارسک فعلی قرار دارد، اما بقایای قابل مقایسه درسراسرقزاقستان شمالی یافت شده است. فرهنگ مادی مردمان "افاناسیو" بسیارزیاد مشابه فرهنگ یامنایا است. بازهم ازاینکه فقط چند مسکونه یافت شده است، مردم شاید عمدتا دامداران کوچی بودند که مواشی خویش را بفواصل طویل میبردند. بارتباط فرهنگ یامنایا، اسکلیت های یافت شده نشان میدهد که مردم فرهنگ افاناسیو تقریبا بطوریقین دارای منشای قفقازی بودند.



باستان شناسان روسی ازنیمۀ هزارۀ سوم تغیرات بزرگی را در سراسر نوار صحرا نشان میدهند. درغرب ارال این زمان مربوط به فرهنگ سروبنایا (قبر چوبی) است. درشرق ارال، زمان فرهنگ اندرونو است. مانند سده های قبلی، فرهنگ مادی غرب وشرق ارالها بسیارمشابه است. درهردوجانب کوهها، مسکونه های زیادی نسبت به قبل وجود داشته و اغلب آنها مستحکم سازی شده اند. بصورت عام معلوم میشود که مردم بیشترمسکون شده، با وجودیکه هنوزدامداری گسترده و متداول است. اسپ زیاد مهم شده و درساحۀ سینتاشتا نزدیک مگنیتوگورسک فقط درشرق ارال، تدفین اسپ یکجا با بقایای ارابه های دوچرخه یافت شده است. این تدفین ها مربوط به سالهای 2000 ق م یا قبلتراست. دراینزمان کورگان (پشته) ها بتعداد زیادی دربالای زمینهای همواردیده میشود که بدون شک آرامگاه روسا بوده است.



درسالیان آخریکتعداد زیاد مومیائیها و یافته های دیگردرحد شرقی نوارصحرای اروپائی- آسیائی بخصوص درمنطقۀ خود مختار اویغور درشمالغرب چین فعلی نزدیک قزاقستان فعلی اززیرخاک بیرون کشیده شده اند. این مومیائیها مربوط به دورۀ حدود 2000 ق م بدینسو بوده و تعداد زیاد آنها ظواهر قوی قفقازی دارند. آنها با یکتعداد اشیا دفن شده وچیزیکه زنده باقی مانده است، لباس پشمی آنها است. مظهردلچسپ دیگرخمچه های محتاطانه بسته شدۀ ایفیدرا ({کنوع گیاه} است که درچندین قبر یافت شده است. ایفیدرا برای مدت طولانی یکی از امکانات تشخیص نبات هوما/سوما بوده که برای تهیۀ مشروب مقدس (هلوسینوجینیک) هندو- ایرانیها کاربرد داشته است. هیچ طریقۀ وجود ندارد که درآن بتوانیم بطوریقین مردمان قدیم چین غربی را ازایرانیها یا هندو- ایرانیها تشخیص کنیم. صرفنظراز پیشینۀ فرهنگی و زبانی، آنها در جوار کسانی زیسته اند که بصورت عام مربوط فرهنگهای عصر برونزصحرای فوق الذکراست. آنها بنوبۀ خود نامزدان احتمالی اسلاف یا عشایرهندو- ایرانیهای اند که درحوالی نیمۀ هزارۀ دوم ق م به فلات ایران هجوم آوردند.



هندو- آریائی ها



کهن ترین منابع نوشتاری هندو- ایرانی عبارت از متنهای قدیم ویدی هند، قسمت های از اویستا، کتاب مقدس زرتشتیان ایران و یکتعداد متن های خط میخی شرق میانه که مربوط میتانی هاست.



ویداها دریک شکل قدیمی سانسکریت تصنیف شده که نشاندهندۀ مراحل اولیه در انکشاف چندین زبان معاصرهندی است. متنهای ویدی هند و بخصوص کهن ترین قسمت آن، ریگویدا مربوط به نیمۀ دوم هزارۀ دوم ق م یا کمی بعد ترمیشود. افق جغرافیائی آن محدود به شمالغرب نیم قارۀ هند یعنی تقریبا معادل شمال پاکستان امروزی است. فقط درمتنهای بعدی ویدی و ادبیات بعدی سانسکریت، ما میتوانیم تغیری درجهت جنوبشرق مرکزفرهنگی هندیان بطرف جلگه های گنگا و یامونا پیدا کنیم.



ریگویدا نامهای مختلف دریاهای را میگیرد که که میتوان آنها را با نامها و دریا های موجود درمرزهای افغانستان و پاکستان تشخیص داد. دراینجا اشاراتی به گوماتی (شاید دریای گومل در مرزها)، کوبها (کابل)، سواستو (سوات، شمال پشاور) و سندهو (اندوس) وجود دارد. نام دلچسپ دیگر گندهاری است که بطور مستقیم میتواند با گندهارا ربط داده شود که ازمنابع بعدی هندی و متنهای قدیمی شناخته میشود. این نامی است که برای ناحیۀ اطراف پشاورکنونی و تکسیلای قدیمی درشمال پاکستان بکارمیرفت. ازمتنها معلوم میشود که مردمان یا گویندگان ویدی بطورنسبی تازه واردان درنیم قارۀ هند اند. آنها دربارۀ جنگ های ظاهرا با مردمان بومی سرزمین صحبت نموده وبه ارابه های اشاره میکنند که نقش مهمی درمراسم مذهبی آنها داشته است.



باساس افق جغرافیائی متنهای ویدی و زبان آنها با اطمینان میتوان فرض کرد اجداد کسانیکه این متنهای قدیمی را تصنیف کرده اند منشای بیرون ازقسمتهای شمالغرب نیم قاره یعنی ازجانب شمال کوههای افغانستان دارند. هندو- آریائی ها درجریان مهاجرت خویش، باید مدت زمانی (هرچند) کوتاه درسرزمین افغانستان کنونی مقیم بوده باشند، قبل ازاینکه به وادی اندوس بروند. دراین پروسه بگمان اغلب یکتعداد آنها شاید درشمال کوهها و شاید هم درجنو ب کوهها، طور مثال دروادی کابل و مرزهای افغانستان/پاکستان باقی مانده باشند.



منابع شرق نزدیک



نیم قارۀ هند یگانه جائی نیست که شواهد قدیمی هندو- ایرانی یافت شده است. نوشته های میخی ازشرق نزدیک نیزدربرگیرندۀ یکتعداد واژه ها و نامهای است که بطورآشکارمنشای هندو- ایرانی واحتمالا هندو- آریائی دارند. این واژه ها در بین میتانیهای شمال سوریه مروج بوده است. میتانی ها ظاهرا طبقۀ حاکم مردمان هوریتی (قفقازیهای غیرهندو- آریائی) را تشکیل میدادند. هوریتی ها و میتانی ها ازشرق وشمالشرق فلات ایران مشتق شده اند. آنها درحوالی نیمۀ هزارۀ دوم ق م یک قلمروی وسیع را تشکیل نموده و تماسهای نزدیکی با هیتی های فلات اناتولی ومصری های وادی نیل داشته اند. آنها درآنزمان با پرورش اسپ و تولید ارابه مشهوربودند. ارابه های موجود در موزیم قاهرۀ مصر که اصلا از مقبرۀ توتان خامون بوده، شاید ازمیتانیها مشتق شده باشد. وسایل متعدد درحجرۀ توتان خامون بخصوص یکی از بلوزها، یک کمربند، یکجوره کفش و دستکش های او و شاید حتی جورابهای او دارای منشای میتانی یا حد اقل الهام میتانی داشته باشد.



یکی ازمنابع دربارۀ پروش اسپ میتانی که بنام رهنمای کیکولی یاد میشود، هنوز وجود دارد. این رهنما دربرگیرندۀ اصطلاحات تخنیکی است که بطورآشکار نشان دهندۀ رابطۀ زبانی نزدیک میتانی با هندو- ایرانی ها وبخصوص هندو- آریائی ها است. بعلاوه، نامهای خدایان میتانی دریک متن هیتی ازسالهای 1380 ق م نشان دهندۀ رابطه با معبودان هندو- ایرانی وبخصوص هندو- آریائی است. این معبودان شامل می ایت را (میترای هندو- آریائیها)، ارو- نا (ورونا)، این- دا- را (اندرا) و نا- سا- ات- تیا (نساتیاس) میباشد.



معلومات دربارۀ میتانیها نشان میدهد که ترکیب آنها باید بیشترهندو- آریائی باشد تا هندو- ایرانی. بآنهم باید واضح باشد که واژه ها و نامهای بکاررفته توسط میتانی ثابت نمیسازد که کدام بخش جامعۀ میتانی واقعا بزبان هندو- آریائی صحبت کنند. حتی ظاهرا نامهای هندو- آریائی بعضی شاهان میتانی نیزثابت نمیکند که اینها بزبان هندو- آریائی سخن بگویند یا اینکه اجداد ایشان گفته باشند. کمترین چیزیکه میتوان گفت اینستکه هوریتها/میتانیها درتماس (مستقیم یا غیرمستقیم) با گروههای هندو- آریائی بوده اند. این باعث میشود که آنها دربین چیزهای دیگربا تولید ارابه وتکتیکهای وسایل جنگی ارابوی، اسپ پروری و نامهای بعضی معبودان آشنا شوند. این نیزبدین معنی است که این تماسها زمانی برقراربوده است، قبل ازاینکه هندو- آریائیها ازفلات ناپدید شده وتوسط موج دوم هندو- آریائیها (خود ایرانیها) تعویض شوند. با درنظرداشت تاریخ میتانی میتوان نتیجه گرفت که تعامل بین هوریتها/میتانیها ازیکطرف و هندو- آریائیها ازطرف دیگردرحوالی نیمۀ اول هزارۀ دوم ق م صورت گرفته باشد.



قبل از هندو- آریائی ها



مهاجرین شمال سرانجام درافغانستان و باقیماندۀ ایران شرقی، مردم بومی را تعویض میکنند. تازه واردان با یک زبان هندو- ایرانی یا هندو- آریائی یا درمراحل بعدی ایرانی صحبت میکردند. همچنان حدس زده میشود که آنها یا حد اقل بعضی ازآنها درنیمۀ دوم هزارۀ دوم ق م به فلات رسیده باشند. دنیای تشریح شده درقدیم ترین منابع (ویدا و اویستا) نشان دهندۀ مردمانی اند که دردرجۀ اول مصروف مالداری بودند. چنین یک دنیائی، طوریکه ازپژوهشهای باستان شناسی میدانیم با آسیای میانه تطابق کامل دارد. این با فرهنگ شهری مطابقت ننموده، مهارت پیشه وری و تجارت فواصل دوررا تکامل میدهد که درقسمت اعظم هزارۀ سوم درفلات شگوفان بوده است. بعضی از تازه واردان یا اجداد ایشان شاید با دنیای مسکون فلات ایرانیها برای مدتی درتماس بوده باشند، اما قسمت اعظم هندو- آریائی ها بطورواضح واقعا دورازانکشافات درمرغزارهای جنوب آسیای میانه وافغانستان باقی میمانند. لذا کاملا محتمل است که آنها درسرزمین های بامتداد هندوکش در اواخرهزارۀ سوم ونیمۀ هزارۀ دوم ق م رسیده و بطورنسبتا سریع پیش میروند. اما بطوردقیق مردمان که قبل از موج جذرومدی مردمان هندو- آریائی در افغانستان میزیستند، که بودند؟



درواقعیت، هنوزهم باید یکتعداد مردمانی درافغانستان باقی مانده باشند که با یک زبان غیرهندو- اروپائی قبل ازرسیدن مهاجرین جدید صحبت میکردند. درجنوب ودرپاکستان همسایه، یکتعداد مردمانی وجود دارند که با زبان براهوی صحبت میکنند. این زبان براهوی مربوط به خانوادۀ زبانهای دراویدی است که بطوروسیع درجنوب هند یافت میشود. مناقشۀ جدی زمانی بوجود میآید که زبانهای براهوی و دراویدی بصورت عام به زبان ایلام قدیمی درجنوب و جنوبغرب ایران رابطه دارد. دراینصورت، این بدین معنی است که درسالیان قبل از2000 ق م مردمان صحبت کننده با یک زبان دراویدی/ایلامی قسمت اعظم فلات ایران را پرنموده باشد. چنین یک فرضیۀ نمیتواند دورازامکان باشد. نفوذ ایلامیها بالای فرهنگ و اقتصاد فلات ایران درهزارۀ سوم فوقا بحث گردیده ودرفصل بعدی خواهیم دید که این نفوذ بخوبی تا اوایل هزارۀ دوم ادامه مییابد. این تماس ها شاید بواسطۀ یک رابطۀ زبانشناسی برانگیخته شده باشد. درصورت درست بودن، این بدین معنی است که انکشاف بعدی درفلات ایران بسیارمشابه به آنچه هست که درنیم قاره هند از اوایل هزارۀ اول ق م بدینسو رخ داده است. دراینجا صحبت کنندگان هندو- آریائی بآهستگی گویندگان دراویدی را بجنوب میرانند. شاید عین چیزدرفلات واقع شده و براهوی یگانه گویندگان دراویدی باشند که بشکل پنهان در وادیهای منزوی و عقیم بلوچستان شرقی باقی میمانند.



زرتشت



اگرتا امروزمعلومات اندکی دربارۀ هندو- آریائی ها درافغانستان وجود دارد، دانش ما در بارۀ ایرانیهای که بدنبال آنها آمدند نیز بسیار کم است. یگانه منبع ما اویستا است. این نام مجموعۀ متنهای است (بعضی ازآنها بسیارعتیق اند) ازیک مجموعۀ بسیاربزرگ که باقیمانده آن درزمان شاهان ساسانی بین 300 و 600 م جمعآوری شده است. این متن ها کتاب مقدس زرتشتیان (که درهند بنام پارسیس شناخته می شوند) یا پیروان زرتشت پیامبر را تشکیل میدهند.



زرتشت واعظی است که نام او در قدیم ترین بخش اویستا که بنام گاتا یاد میشود، ذکرشده است. اوخود را بحیث یک واعظ (زاوتر) یاد نموده و دربارۀ اخذ وحی از اهورامزدا "خدای خرد" سخن میگوید. مذهب اعلان شده توسط اهوارامزدا بین نیکی و زشتی یا حقیقت و دروغ فرق قایل میشود. راستی توسط اهوارا مزدا و امیشه سپینتاها (آنهای مقدس جاویدان) یکجا با بعضی معبودان کوچک نمایانده میشود. بدی توسط انگرا ماینو و یک میزبان دیوهای کوچک (دایوه ها) ارائه میگردد. اهورا مزدا جهان را بخاطری آفریده که یک صحنۀ مقابله بخاطرشکست انگرا ماینو باشد. به آدم گفته میشود جانب حقیقت را گرفته و با دروغ بجنگد. لذا آدم یک انتخاب اخلاقی دارد. سرانجام، راستی بر دروغ پیروزشده و جهان دوباره بحالت اولی برمیگردد، بدون آلودگیهای که متقابلا توسط اهریمن آفریده شده است، مانند آفریدن کوهها دربالای زمین هموار و نمک در بین ابحار وغیره.



زمان زرتشت، سرزمین وحتی موجودیت اوهنوزقابل مناقشه است. بعضیها زمان اورا به هزارۀ دوم ق م نسبت میدهند. دیگران تاریخ جدید تری، حدود 600 ق م را ترجیح میدهند. نمیتوان انکارکرد، زبان گاتا که بحیث زبان ایران شرقی شناخته میشود، هنوزهم به قسمت قدیمی ادبیات ویدی ریگویدا رابطۀ بسیارنزدیک دارد. بمشکل میتوان گفت که هردومتن سده های زیادی ازهم فاصله داشته باشند. لذا میتوان اظهارداشت که زبان زرتشت تخمینا بعین زمان متنهای ویدی یعنی حدود اواخرهزارۀ دوم ق م مطابقت میکند.



مسئلۀ دیگرزادگاه زرتشت است. اویستا دربرگیرندۀ نامهای محلات زیادی است که درایران شرقی وبخصوص درافغانستان کنونی موقعیت دارد. بآنهم این قطعات مربوط به زمانهای بعدی بوده واثبات نمیکند که زرتشت درعین ساحات زندگی نموده است. بطورعنعنوی نام زرتشت به بکتریا وصل است که نام قدیم مناطق شمال افغانستان فعلی است. این تشخیص قسما بربنیاد هویت ویشتاسپ، حامی زرتشت متذکره دراویستا است. نام اودرمتنهای پارسی باستان دورۀ هخامنشی، پدر داریوش (522 – 486 ق م) ویکتعداد زیاد مردمان درجه دارذکراست که بطور رسمی با بکتریا رابطه داشتند یا نداشتند. بآنهم تمام اینها تصوری میباشد. بعضی اوقات زرتشت را به آذربایجان درشمالغرب ایران نسبت میدهند، بطورآشکار بخاطررابطۀ نزدیک بین مردمانیکه این هویت را انکشاف دادند و سرزمین ایشان یعنی آذربایجان. عین مسئله را میتوان به بکتریا نسبت داد، این شاید محلی باشد که واعظان یا دیگران مذهب زرتشت را گسترش داشتند یا حد اقل ساحۀ که آنرا بسیار مهم میپنداشتند.



اگربخواهیم بیشتردربارۀ زمان وزادگاه پیامبرایرانی بدانیم، اولا باید درک کرد که جهان اوهمانند واعظان ویدی که ریگویدا را تصنیف نمودند، یکی از پرورش دهندگان گاو بوده است. دراینجا مراکزشهری وجود نداشته و در گاتا اشارۀ بمناطق دوردست نشده است. اگربپذیریم که زبان زرتشت مربوط به اواخرهزارۀ دوم ق م بوده و زرتشت زبانی را استعمال مینموده که درزمان او قدامت نداشته و فقط توسط واعظان استعمال نمیشده، اورا باید درعین زمان قرارداد. همچنان میتوان فرض کرد که اودرشرق یا شمالشرق دنیای ایران زندگی نموده، درمنطقۀ که ایرانیها تسلط داشته و بربنیاد مالداری وبدون تماس با زندگی شهری میزیستند. آیا این مشخصات میتواند با سرزمینهای افغانستان ومناطق همسایۀ آن درهزارۀ دوم ق م صدق کند؟ برای جواب باین سوال باید به فصل بعدی یعنی اسناد باستان شناسی بکتریا ومارگیانای قدیم مراجعه کنیم.



فرهنگ و مذهب ایرانی ها



قبل ازسعی بیشتربرای توضیح آمدن هندو- ایرانیها و زمان زرتشت، لازم است بالای یک عرصۀ خاص فرهنگ های هندو- ایرانی تاکید کنیم. این عرصه عبارت است ازمشابهت های نزدیک درزندگی مذهبی. باوجودیکه مذهب زرتشت توحیدی (یکتا پرستی) است، این بدین معنی نیست که خدایان دیگری دردین زرتشت وجود ندارد. اکثر خدایان زرتشت نیز در بین معبودان هندو- آریائی یافت میشوند. آنها شامل اندرا، میترا، ویریتراغنا (با دیو ویدی ورترا مقایسه شود)، ناشایتیا (ناساتیاس) و دیگران میباشند. درواقعیت، مذهب زرتشت رابطۀ نزدیکی با مذهب هندو- آریائیهای دارد که درنیم قارۀ هند مستقربودند. مشابهت های نزدیک دیگر شامل موقعیت غالب مراسم مذهبی روزانه شرابنوشی وعبادات اند. دراینها، آب و آتش نقش عمده دارند. مراسم بزرگترشامل کاربرد هوما (ایرانی) یا سوما (سانسکریت) است. این یک نوشابه ساخته شده ازیک نبات یا سمارق بوده است. این همچنان هلوسینوجینیک بوده و از یک نبات یا قارچ ساخته شده که درکوهها میروید. درزمانهای اولیه بواسطۀ یک نبات دیگردرهند تعویض میشود. درایران، زرتشتیان تا امروزاز ایفیدرا استفاده میکنند که درتعداد زیاد زبانهای ایرانی بنام هوم یاد میشود. این تشخیصات شاید هندو- ایرانیهای قدیم را با رخداد خمچه های محتاطانه بسته شدۀ ایفیدرا یافت شده در قبرهای منطقۀ خود مختار اویغور نزدیک اورومچی فعلی ربط میدهد. چنین دسته ها نیز یاد آور دسته های خمچه های حمل شونده بواسطۀ واعظان زرتشتی (باردزمین اویستائی) وعلف قربانی مورد استعمال بواسطۀ همتاهای هندو- آریائی (بارهیز سانسکریت) میباشد.



یک پدیدۀ بسیاردلچسپ این حقیقت است که دیو(اهریمن) های پشتیبان انگرا ماینو که در اویستا بنام دایوه نامیده شده، درادبیات هندو- آریائی ها واژۀ عادی برای خدایان (دیوه) است. یکی ازاین دیوهای دایوه، اندرا است که دردین ریگویدا یکی از معبودان عمده است. زرتشت یا اسلاف اوطوریکه معلوم میشود بطورآگاهانه با ساختاردین کهنۀ ایرانیان مخالفت کرده اند که دربین هندو- ایرانیها مسلط بوده و توسط هندو- آریائیها مورد تائید ونگهداری بوده است. درقسمت های آخیراویستا، دایوه ها و فعالیت آنها با استعمال فعل ها واسم ها برجسته شده اند که بطورآشکار زیان آوراست. ازاینکه تمام اینها توسط زرتشت وپیروان اوجهت تفریق مذهب او ازهندو- آریائیها قصدا برانگیخته شده اند که درزمان او درفلات زندگی میکردند، طوریکه بورو هند شناس برتانوی پیشنهاد کرده است، یک فرضیۀ جذاب ولی متنازع فیه باقی مانده است.



صرفنظرازاینکه بورو درست است یا نه، معلوم است که درزمان زرتشت و سده های پس از آن، هیچگونه خط جدا کنندۀ روشن بین "ایرانیها" و "هندیها" وجود نداشته است. زبانهای ایشان هنوزمتقابلا قابل فهم بوده، مذهب و سایرعرصه های فرهنگی ایشان قابل مقایسه بوده است. گذار از ایرانشهر به هندوستان بطورآشکار بسیارتدریجی بوده وایرانیان وهندیان درجوارهمدیگرمیزیستند. درتاریخ بعد ساحه، منابع متعددی باین ارتباط وجود دارد. طورمثال در دورۀ هخامنشیان پارسی، حدود 500 ق م مردمان بطورآشکاردارای منشای هندی درمسیرکوههای شرق کندهار زندگی میکردند. موضع "ضد دایوۀ" اتخاذ شده در اویستا که نشان هندۀ یک عمل عمدی است، میتواند بخوبی بربنیاد آمال زرتشتیان برای افتراق ایشان از هندو- آریائی ها وسایرین باشد که در جوار ایشان زندگی میکردند.
[*]