فصل ٨ – یونانیها (بخش اول)
تا زمان هخامنشیان، مردمانی که در وادیها و جلگههای افغانستان زندگی میکردند بهطورنسبی از آنچه در ایران غربی و شرق نزدیک رخ میداد، در امان مانده و نفوذ خارجی عمدتا از شمال منشا میگرفت. حتی در دوران پارسیان، ولایات شرقی تا اندازۀ زیادی از انکشافات فرهنگی در غرب دور میماند.
در آنجا نیز تغیراتی صورت میگیرد، اما میتوان تردید کرد که مردم محلات از موجودیت شاه بزرگی در دوردست پارس با خبر بوده باشند. مردم مطابق به عنعنۀ خویش به ساخت و استعمال ظروف استوانۀ – مخروطی ادامه میدهند. حتی ادارات محلی شاید از آنچه قبلا وجود داشت بسیارمتفاوت بوده باشد. حاکمیت هخامنشیان بر بنیاد نمایندگان قدرت استوارمیباشد. حاکمان محلی که غالبا شمالی و اولادۀ سکايیان بودند برای نسلها به کنترول سرزمينها ادامه میدهند، در حالیکه هخامنشیان را آقایان دوردست خویش میشمارند. در مجموع، زندگی طوری پیش میرود که در طول سدهها جریان داشته است.
تمام اينها در اواخر سدۀ چهارم ق.م با آغاز یک عصر جدیدی که در آن یونانیها و فرهنگ یونانی بشرق گسترش میيابد، تغیرمیخورد. حاکمان جدید، بیگانگانی بودند که هیچگونه دانش و فهم فرهنگ ایرانی را نداشتند. اينها یونانیان بوده و سایرین همه بربریان بودند. یونانیها که بزودی برجوامع مسکون فلات ایران تسلط مییابند، بسرعت فاصله بین زندگی مسکونی و کوچیگری را وسیع میسازند. حفریات، یک تغیر سریع در عنعنۀ سفالی و معرفی انواع غربی را نشان میدهد. توسعۀ هیلینیزم (یونانیگری) با ظهورقدرت یک شهزادۀ جوان دردوردستهای مقدونی آغازمیشود.
در بهار ٣٣۴ ق.م، الکساندر شاه ٢٢ سالۀ مقدونی با یک ارتش حدود ٢٠ هزار نفری هیلیسپانت (دردانیل) را عبور نموده و به کاری اقدام میکند که یکی از جسورترین و موفق ترین کمپاينها در تاریخ نظامی میگردد. او در سالیان بعدی ارتشهای هخامنشیان پارسی را شکست میدهد که توسط شاه شاهان، داریوش ٣ کودومانوس فرماندهی میشود. پس از سوختاندن قصرهای پرسیپولیس و دریافت جسد داریوش ٣ در شرق تهران فعلی، او بالاخره در خزان ٣٣٠ ق.م به افغانستان امروزی میرسد. او با مارش نمودن از طریق غرب، جنوب و جنوبشرق کشوردر زمستان ٣٢۹/٣٣٠ ق.م به وادی کابل میرسد. او کوههای هندوکش را در بهار بعدی عبور نموده و بهطور کاملا غیرمتوقعانه، خود را آقای شمال بکتریان میسازد. در دو سال متوالی، شهر بکترا مرکز عملیات او در سرزمينهای آنطرف آمودریا در ترکمنستان، ازبکستان و تاجکستان امروزی میباشد. دشمن عمدۀ او رهبر سکايیان محلی، سپیتامینز است که قرارگاه او در جلگههای قراقوم قراردارد. این مرد بالاخره شکست میخورد، اما موقعیت مهم او در شمالشرق امپراطوری هخامنشی قبلی، حتی پس از مرگش را میتوان از این حقیقت اندازه گرفت که دخترش، اپاما در سالیان بعدی با سیلیوکوس، جنرال الکساندر ازدواج میکند.
الکساندرتا دوردستهای سیردریا به پیش میرود، جايیکه او یک شهربهنام ایشکاتا الکساندریه بنیاد مینهد، نچندان دور از خجند فعلی و نچندان دور از سایروپولیس که حدود ٢٠٠ سال قبل سلف او، کوروش بزرگ هخامنشی بنیاد نهاده بود. در اینجا کوروش بزرگ و الکساندر بزرگ، شمالشرق ترین مرزهای امپراطوریهای خویش را ایجاد میکنند.
بالاخره در تابستان ٣٢٧ ق.م الکساندر بازهم کوههای هندوکش را عبورمیکند، در اینزمان از شمال بجنوب. او وقتی به وادی کابل میرسد، فتوحات خویش را با حرکت بشرق (بهامتداد دریای کابل) بهطرف وادی اندوس و ماورای آن ادامه میدهد. او فقط زمانی توقف میکند که سربازان او از پیشرفت بعدی انصراف میکنند. دریای هیفاسیس (بیاس) در پنجاب شرقی نشانۀ دورترین قلمرو فتوحات الکساندر بوده، در اواخر ٣٢٦ ق.م ارتش یونانی/مقدونی برگشت نموده و مارش طویل بهطرف خانه را آغاز میکنند. بالاخره الکساندر در بهار ٣٢۴ ق.م به پرسیپولیس برمیگردد که ٦ سال قبل آنرا ترک گفته بود. او در٣٢٣ ق.م در بابلیون میميرد.
برای مقصد این کتاب، کمپاينهای الکساندراهمیت بزرگی دارد. ارتش الکساندر توسط صفوف وسیعی ازجغرافیه نگاران، نبات شناسان، مورخین، زندگینامه نویسان وغیره همراهی میشود. آنها یک ذخیرۀ عظیم معلومات در بارۀ کمپاین، اراضی و مردمانی جمعآوری میکنند که مقدونیها بآنها مواجه میشوند. بهاين ترتيب یکمقدارمعلومات قابل توجه در بارۀ سرزمينها و مردمانی فراهم میشود که حالا بهنام افغانستان نامیده میشود.
ارتش هخامنشیان
جنگ نهايی و سرنوشت ساز بین مقدونیها و پارسیان در شمال بین النهرین در گاگامیلا دراول نومبر٣٣۱ ق.م بهوقوع میپیوندد. نظم جنگی ارتش پارسی، طوریکه توسط نویسندگان قدیمی ارايه شده، نشاندهندۀ اين است که ولایات شرقی امپراطوری بعلاوۀ سرزمينهای دیگر"سکايیان" مانند کاپادوکیا و ارمینیا فراهم کنندۀ قسمت اعظم قوتهای سواره بوده است که درجناحهای ارتش جابجا شده بودند. زندگینامه نگاران تذکرات خاصی ازبکتریآنها، اراکوزیآنها، ساکاها و سکايیان (!) دارند. آنها ملبس با شلوارها، تونیکها و باشلیق که سرهایشان را میپوشاند و مسلح با کمآنهای مرکب، شمشیرهای کوتاه و تبرزینهای جنگی، تهدید عظیم و ترسناکی را بهمقابل ارتش مقدونی ایجاد میکنند.
جدا ازاین، زندگینامه نگاران الکساندربزرگ همچنان ترکیب قطعات افغانستان را شرح میدهند. آرین یکی از زندگینامه نویسان الکساندر میگوید که والی هخامنشی بکتریا بهنام بیسوس فرماندۀ عمومی بکتریآنها، سغدیآنها وهندیان "هم مرز بکتریآنها" را بعهده داشت. او همچنان معلومات میدهد که "ساکاها" توسط شخصی بهنام مايیسیس رهبری شده و به قطعات بیسوس میپیوندد. گروههای دیگری که درآن سربازان افغانستان امروزی شامل بودند، برسانتیس والی اراکوزیا و درنگیانا میباشد. مطابق آرین، او اراکوزیان و "کوهیان هندی" را رهبری میکرد. چون بارسانتیس کنترول درنگیانا را نیزبعهده داشت، میتوان با اطمینان فرض کرد که سربازان سیستان فعلی نیز باو پیوسته است. بالاخره ما در بارۀ والی ساتیبارزانس میخوانیم که فرماندۀ سربازان ولایت خویش یعنی آرییا، اطراف هرات فعلی را بعهده داشت.
بهاين ترتيب واضح میشود که در اواخر سدۀ چهارم ق.م سه مقام عالی هخامنشی در افغانستان امروزی بهنامهای والیان (ساتراپ) بکتریا، اراکوزیا/درنگیانا و آرییا وجود دارد. مراکز آنها مربوط به نواحی اطراف بلخ فعلی درافغانستان شمالی، نواحی کندهاردرافغانستان جنوبی و ماحول هرات درافغانستان غربی است. لذا این وضع از اواخر سدۀ ششم ق.م بسیار فرق.میکند که فقط والیان بکتریا و اراکوزیا در کتیبۀ بیستون بحیث دو مقام عمدۀ هخامنشیان در اين قسمت قلمرو درج شدهاند.
بیسوس آخرین والی هخامنشی بکتریا
ترکیب سه قطعه، معلومات دلچسپی در اختیار ما قرار میدهد که روشنايی زیادی بالای دانش ما از منابع اولیۀ دوران هخامنشی میاندازد. مهمترین قطعۀ افغانستان بدون شک مربوط بیسوس بکتریاست. او فرماندۀ بکتریآنهای خویش، سربازان سغدیا (بهامتداد دریای زرافشان در شمال بکتریا) و"هندیهای هم مرز بکتریان" میباشد. از مورد آخری و سایر منابع روشن میشود که هندیان آنسوی هندوکش در وادی کابل یا جوار آن زندگی میکردند. آنها باید عین (هندیان) گندهاریان و دادیکای با تجهیزات بکتریان (سکايیان) باشند که توسط هرودوتس بحیث قسمتی از ارتش سیرسیس بهمقابل یونان در اوایل سدۀ پنجم ق.م درج شده است.
بیسوس بهطورآشکارمهمترین والی "شرق" بوده است. او کسی است که پس از مرگ داریوش سوم خود را جانشین و شاه اعلام میکند. او خود را ارتاسیرسیس ۴ نامیده و تاج شاهی و لباس شاهی شاهان هخامنشی پارسی را میپوشد که نشاندهندۀ همت بلند او است. زندگینامه نویس دیگر الکساندر بهنام کورتیوس، صفوف وسیع حامیانی را ارايه میکند که بیسوس میتواند درمبارزه خویش بهمقابل الکساندرداشته باشد: سغدیان، داهای (یک گروه سکايیان در شرق بحیرۀ کسپین)، مساگیتای (سکايیان جنوب بحیرۀ ارال)، ساکاها (سکايیانی ظاهرا در شمال و شرق بکتریا) و هندیان. واضح است که بیسوس پس از مرگ داریوش ٣ بحیث رهبرسرزمينهای شمال شرقی امپراطوری هخامنشی (قبلی) مدنظراست. بهاين ترتيب قلعۀ بکترا، بلخ فعلی بهطور آشکار مرکز عمدۀ حاکمیت هخامنشیان در سرزمينهای شمالشرق امپراطوری پارسیان بوده است. کنترول آشکار هندیان مسکون در جنوب هندوکش نیز بدین معنی است که او بر مسیر ستراتژیک ایران از طریق کوهها به وادی کابل و جلگههای اندوس تسلط داشته است.
ساکاهای بدخشان
موقعیت مايیسیس و ساکاهای او نیز بسیار دلچسپ است. مطابق آرین، این ساکاها بحیث تابعین والی بکتریان به بیسوس نمی پیوندند، چون اينها مکلفیت مستقیم به مقابل شاه پارسیان دارند. این نشان میدهد که این ساکاها یک گروه نسبتا مستقل ادارۀ محلی پارسیان را تشکیل میدهد. پس اينها کی بودند؟
هخامنشیان تمام سکايیان را بهنام ساکا نامیده است، در حالیکه یونانیها تقریبا در تمام موارد نام سکايیان را ترجیح دادهاند. مورد استثنا، ساکاهای امیرگايیان هیرودوتس و ساکاهای اند که در زندگینامه نویسان الکساندر درج شدهاند. هیچ شکی وجود ندارد که هر دو گروه ساکا یکی بوده وهمان ساکا هیماورگه یا "ساکاهای استعمال کنندۀهاوما" منابع هخامنشی اند که خصلت متمایز و ظاهرا زرتشتی آنها فوقا بحث گردید. مطابق زندگینامه نویسان الکساندر، این ساکاها شامل (بغیر از مايیسیس) دو رهبر بسیار قدرتمند دیگر اوکسیارتیس و سیسی میتریس است. قرار معلوم آنها در شمال آمودریا بهامتداد مرزهای فعلی ازبکستان و تاجکستان در شمال شرق بکتریا و دور از صحراها و دشتهای شرق کسپین (محل زندگی سکايیان "جلگهها") زندگی میکردند. ساکاها یک مقاومت سخت در مقابل مقدونیها ایجاد میکنند. اما اوکسیارتیس پس ازتسلیمی، بحیث والی الکساندر در پاروپانیسادای در ساحۀ کابل فعلی نصب میشود. او این مقام را آشکارا بعلتی بهدست میآورد که الکساندر او را بحیث شخص مطميین با تماسهای ضروری برای محافظت این ساحه درنظر میگیرد؛ کسیکه باید مقدونیها را از عقب در جریان کمپاین بقابل هندیان محافظت کند. الکساندرهمچنان رکسانه (دختر او) را عروسی میکند که او مادر پسر پس از مرگ الکساندر شده و او را نیز الکساندر مینامد.
هندیان و اراکوزیان هخامنشی
شخصیت مهم دیگر بارسانتیس والی اراکوزیا و درنگیانا میباشد. او نتنها فرماندۀ اراکوزیان و سربازان درنگیانا، بلکه همچنان کوهیان هندی است. هویت این هندیان نامعلوم است. اينها شاید در شرق و شمالشرق اراکوزیای قدیم بهامتداد مرزهای فعلی افغانستان و پاکستان زندگی میکردند، احتمالا در سرزمینی که توسط هیرودوتس و منابع هخامنشی بهنام ستاگیدیا نامیده شده است. اينها شاید با "هندیان اینطرف اندوس" یکی باشند، جايیکه بارسانتیس پناهنده میشود، وقتی قلمروی او توسط الکساندر مورد حمله قرار میگیرد.
مجاورت مردمان "هندی" با اراکوزیا در زمان الکساندر در کتاب آرین بهنام اناباسیس الکساندر نیز بازتاب یافته است. او میگوید، چطورمهاجمین مقدونی در بین اراکوزیا و وادی کابل، بالای "هندیان مجاور اراکوزیان" حمله کردند. آشکار است مردمانی که منحیث هندیان درنظرگرفته شدهاند درجوار قلب اراکوزیای قدیم زندگی میکردند. خصلت تقریبا هندی مرغزار کندهارکه در فصل قبلی تشریح شد تفصیلی است که بازهم بآن برمیگردیم، وقتیکه اینقسمت افغانستان فعلی در سدۀ سوم ق.م بخشی ازقلمروی هندیان موریاها قرار میگیرد.
لذا قلمروی قدرت بارسانتیس ازدلتای هلمند درسیستان فعلی تا سرزمينهای مرزی هندیان درشرق وسعت داشته که دربرگیرندۀ تمام افغانستان جنوبی فعلی است. در پهلوی آن، زندگینامه نگاران الکساندرمیگویند که دوقبیله درقسمت جنوبی پنجاب درپاکستان فعلی، برای اراکوزیان باج میپرداختند. میکانیزم دقیق آن غیر واضح است، اما بسیار زیاد ممکن است اراکوزیان (سکايی) پیشرو یا حد اقل والی هخامنشی پارسی آنها یکمقدارکنترول بالای قسمتهای میانه وادی اندوس داشتند.
سرزمينهای افغانستان در زمان الکساندر
زندگینامه نویسان الکساندر جزيیات متعددی در بارۀ مردم و کشورافغانستان فعلی بهدست میدهند. اينها نشان میدهند که قوتهای نظامی عمده مردم بکتریا و اراکوزیا متشکل از سربازان سواره است. زندگینامه نویسان میگویند وقتی بیسوس درمقابل الکساندرمقاومت میکند، توسط ٨ هزار سوار پشتیبانی میشود. همچنان سوارهها بودند که ساتیبارزانس والی ارییا را (پس از تسلیمی اولی) بههنگام شورش بهمقابل الکساندرهمراهی میکردند. بسیاربعد تردرهند نیز، سوارکاران اراکوزیا و پاروپانیسادای ارتش الکساندررا تقویه کردند. آرین میگوید درهند نیز، سواران ارتش الکساندر توسط سوارکاران بکتریا، سغدیا، اراکوزیا، درنگیانا، ارییا و پارتیا تقویه میشدند. از اينکه مقدونیها این ایرانیان را بحیث دوستان یا اسرا بهخاطر تضمین برخورد خوب مردم شان خوش آمدید گفتند یا نه، میتواند یک مسيله اضافی باشد.
استعمال وسیع اسپ توسط مردمان مقابله کننده با الکساندردر جنوبغرب افغانستان بازتاب یافته است. دراینجا الکساندر و مقدونیان با مردمی ملاقات میکنند که زندگینامه نویسان آنها را اریاسپوی یا اریماسپوی میخوانند. اينها همچنان بهنام ایورگیتای "ولینعمتان" یاد میشوند. مطابق زندگینامه نویسان، کوروش بزرگ این عنوان را وقتی بآنها اعطا میکند که او را درجریان کمپاین "سکايیان" نجات میدهد. مطابق آرین، آنها خود را طوری اداره (حکومت) میکردند که با مردمان دیگراین منطقه کاملا متفاوت بود. طبیعت خاص این گروه یکجا با این حقیقت که، آنها بنحوی با کمپاین "سکايیان" ربط دارند، قویا دلچسپ است. این میتواند نشان دهد آنها شاید اولادۀ سکايیانی باشند که در اوایل هزارۀ اول از طریق دهلیزهرات باین ساحه مهاجرت کرده و برای سدهها خصوصیات خود را نگهداشتهاند. اگر نام آنها درست گرفته شده باشد، دربرگیرندۀ واژه ایرانی "اسپ" بوده و شاید نشان دهندۀ اهمیت اسپ برای اراکوزیان و منشای سکايی آنها باشد.
درغرب وجنوب افغانستان، الکساندراز طریق یکتعداد مسکونههای شهری عبور نموده است. اينها شامل ارتکوانا پایتخت ارییا (همچنان بهنام الکساندریۀ ارییا خوانده شده است)؛ فرا یا فرادا که مجددا بهنام پروفتازیا (الکساندریه)، مرکزعمده درنگیانا (احتمالا نزدیک فراه فعلی) نامیده شده؛ و (الکساندریه در) اراکوزیا، مرکز ولایت حامل عین نام (کندهارکهنه) میباشند. نظر به اسناد، واضح است که این محلات، مراکزمحلی قدرت هخامنشیان پارسی بودند.
معلوم نمیشود که الکساندر مشکلات زیادی درتسخیرافغانستان جنوبشرقی داشته باشد. دایودوروس یکی از زندگینامه نگاران الکساندر میگوید برای الکساندر فقط چند روز دربرگرفت تا کنترول خویش را در آنجا مستقرسازد. مقدونیها مدت زیادی در اراکوزیا اقامت نمیکنند، اما یک مقام یونانی بهنام مینون را با یک گارنیزون قوی ۴ هزار پیاده و ٦٠٠ سوار در آنجا میگذارند. قوت گارنیزون بدون شک نشان دهندۀ اهمیت ستراتژیک مرغزار(واحه) کندهاراست. اهمیت آن چند سال بعد، وقتی روشن گردید که یکقسمت بزرگ ارتش مقدونی با فیلهای خویش از وادی میآنهاندوس و از طریق اراکوزیا به پرشیا مارش میکند که توسط جنرال مورد اعتماد الکساندر بهنام کراتیروس رهبری میشود. در حالیکه خود الکساندر بهمرای یکتعداد سربازان خویش مسیربمراتب مشکل جنوبی از طریق دشتهای بلوچستان را درپیش میگیرد.
الکساندر که درخزان ٣٣٠ ق.م از کندهاربهطرف شمالشرق به وادی کابل مارش میکند، جنرال رابرتس بهامتداد همین مسیر در تابستان ۱٨٨٠ از کابل برای نجات کندهارمیشتابد. زندگینامه نگاران مشکلاتی را تشریح میکنند که سربازان الکساندر در مسیر۵٠٠ کیلومتری مارش خویش متحمل میشوند. سربازان بالاخره بهامتداد کنارههای جنوبی هندوکش (که آنرا قفقازمینامند) میرسند. دراینجا، درتقاطع دریاهای پنجشیر وغوربند نزدیک چاریکار فعلی، الکساندر دوباره مرکز کاپیسا (الکساندریه ققفاز یا اسکندریه زیرقفقاز)، کاپیشا- کانیش کهنه هخامنشیان را بنیاد مینهد.
دربهار٣٢۹ ق.م الکساندر و ارتش او ازنشیبهای شمالی هندوکش بجلگههای بکتریای قدیم سرازیرمیشود. دشمن او بیسوس کشور را ترک گفته، به شمال فرار نموده و الکساندر سرزمین را اشغال میکند. زندگینامه نگاران الکساندر از موجودیت سه شهرمهم یاد آوری میکنند: دراپساکا، اورنوس و بکترا. موقعیت بکترا واضح است، اما تشخیص دو شهر دیگرهنوز نامعلوم است. در خود بکترا نیز مقاومت قابل توجهی بهمقابل الکساندرصورت نمیگیرد. همانند سایرحصص افغانستان فعلی، شکست والی هخامنشی بمعنی پایان حاکمیت پارسیان میباشد. هیچ نوع حکومت محلی وجود نداشت که برای پارسیان وفادار بماند. حاکمان محلی بکتریا که بهنام "هایپارش" یاد میشدند توسط الکساندر(درمجموع) بهنام سیلوگوس نامیده شدند. هیچ سندی وجود ندارد که اينهایپارشها مخالف حاکمان جدید خویش باشند. شکی وجود ندارد که آنها امیدواربودند حالت آنها تغیرننموده وآنها مجبوراند سند تابعیت خویش را به سلطان (دوردست) دیگری بفرستند.
وضع درسرزمينهای "مسکون" افغانستان شمالی از آنچه درسرزمينهای شمال آمودریا بهوقوع میپیوندد کاملا فرق.میکند، جايیکه الکساندربرای دوسال یک جنگ ویرانگر بهمقابل حاکمان محلی وغارتگران سکايی از دشتهای بهامتداد کسپین را براه میاندازد. مقدونیها مردم محلی را به وحشت و ارعاب میاندازند. خشونت این مبارزه توسط تنظیمات سیاسی کاملا متفاوت این سرزمينها برانگیخته میشود. در جلگههای افغانستان شمالی فعلی، حاکمان محلی که ثروت خویش را بربنیاد تولیدات زراعتی استوارساخته بودند، مردم را کنترول میکردند. صلح و آرامش بمفاد همه بوده وهایپارش تحت کنترول بسیار دور از شاه هخامنشی و نمایندگان آنها قرارداشت. مردم شمال آمودریا، بمقدارکم تابع زراعت بودند. دامداری بسیار اهمیت داشته وتعداد زیاد مردم هرموسم با گلۀ خویش ازجلگهها به کوهها کوچ میکردند. آنها درمجاورت سکايیان کوچی واحتمالا عشایر ایشان زندگی میکردند که باشندگان دشتهای قراقوم (ریگ سیاه) و قزل قوم (ریگ سرخ) بودند. این سکايیان درطول دو سده، یک تعادل محتاطانه با هخامنشیان پارسی را نگهداشته بودند. آنها شاه پارسی را بحیث حاکم خود میشناختند، اما درسایرموارد، آنها در صلح نسبی قرارداشتند. سقوط هخامنشیان پارسی و آمدن الکساندرتمام اينها را تغیرمیدهد. الکساندربرنامه نداشت تا ایرانیان و سکايیان شمال آمودریا درصلح زندگی کنند. اوبهطورآشکارفقط با شناسايی محض حاکمیت خویش راضی نبوده و نتیجۀ آن ادامۀ یک جنگ ظالمانه بوده است.
جانشینی الکساندر
بههنگام مرگ الکساندربزرگ دربابلیون درجون ٣٢٣ ق.م یک سلسله جنگها دربین دیادوکوی بهوقوع میپیوندد: جنرالان و مقامات عالی ارتش الکساندرکه ادعای میراث الکساندر را داشتند. این مبارزات بهطورجدی قدرت امپراطوری مقدونی را زیر سوال میبرد. با آنهم نباید فراموش کرد که حتی قبل از مرگ الکساندر، موجودیت مقدونیان در ولایات هندیان کاهش یافته و تقریبا نابود شده و در ایران شرقی، ناقلین یونانی و مقدونی شورش نموده و به برگشت بخانههای خویش شروع میکنند. درواقعیت، قسمت اعظم ایران شرقی بههنگام مرگ الکساندر در یکحالت بحرانی قراردارد. این یک میراث نامعلومی است که الکساندربه جانشینان خود باقی میگذارد.
تعداد ناقلین درشرق بسیارزیاد میباشد: دربکتریا به تنهايی، الکساندرحدود ۱٣۵٠٠ سربازیونانی و مقدونی را مسکون ساخته بود، دراراکوزیا حدود ۴٦٠٠ مرد، بدون دنباله روان قرارگاه و سایرین. ازمنابع بهطورروشن معلوم میشود که اکثریت ایشان میخواستند بخانه برگردند. آنها علاقه نداشتند درقلمروی وسیع ایران شرقی و جنوب آسیای میانه دربین "بربریان" زندگی نمایند که نمیتوانستند حتی به یونانی صحبت کنند. منابع قدیمی میگوید، بههنگام مرگ الکساندر، ناقلین یونانی/مقدونی شورشی در بکتریا و نواحی مجاورتوانستند یک ارتش ٢٣ هزارنفری جمعآوری کنند. چنین یک ارتش بزرگ تهدید جدی به رهبران مقدونی دربین النهرین بوده و هم بدین معنی بود که اکثریت ناقلین یونانی/مقدونی در شرق.میخواستند بخانه خویش مارش کنند. یکقسمت بزرگ فتوحات الکساندر درحال تخلیه قرار داشت. اقدام فوری ضروربوده و پیردیکاس که بحیث نایب السلطنه و وارث الکساندرعمل میکند جنرال دیگری بهنام پیتون را فرمان میدهد که با ٢٠ هزار نفربهطرف شرق.مارش کند. پیتون موفق شده و بالاخره ناقلین شورشی شرق را شکست میدهد. شورشیان مجبورمیشوند اقامت کنند، باوجودیکه واضح است اکثریت ایشان هرگز آرزوی برگشت بخانه خویش را از دست نمیدهند.
باوجود این حوادث، والیان یونانی/مقدونی درایران شرقی بحیث یک قوت قدرتمند در مبارزه دوامدارقدرت باقی میمانند. آنها در٣۱٧ ق.م با جمعآوری یک ارتش ٦۵٠٠ نفری، پیتون را شکست میدهند که دراینزمان حاکم ماد میباشد. یکسال بعد والیهای شرقی بازهم جنگی براه میاندازند، در اینوقت یکجا با ایومینیس بهمقابل انتیگونوس مقدونی؛ درجنگ پاریتاسینی (ایران غربی)، والیان اراکوزیا، ارییا و درنگیانا، بکتریا و وادی کابل تماما متحد میشوند تا مقام خویش را حفظ نمایند. اما بهطورآشکاراتحاد ناقلین مشکل بوده و سربازانی از پارتیا و سایرنقاط شمالشرق با انتیگونوس یکجا میشود. وقتی والیان شرقی شکست خورده و انتیگونوس بحیث فاتح بیرون میآيد، ادعای حاکمیت عمومی نموده و یکتعداد والیان جدید در شرق تعین میکند. با آنهم او نمیتواند اوکسیارتیس والی پاروپانیسادای (وادی کابل) پدر رکسانه و پدرکلان الکساندر نوزاد را تعویض نماید. با وجودیکه اوکسیارتیس، ایومنیس را بهمقابل انتیگونوس کمک کرده بود، موقعیت او چنان قوی میباشد که هیچکس نمیتواند او را برکنار سازد. او بهطور مستحکم در وسط وعقب کوههای هندوکش سنگرگرفته است. لذا حالت سیاسی بسیارناپایدارباقی میماند. چیزیکه بدنبال میآيد، رشد خود مختاری حاکمان محلی و یونانی/مقدونی درشرق است. قدرت مرکزی وجود نداشته و ناقلین زیادی بخانههای خود برمیگردند. سکايیان شمال، هندیان شرق و ایرانیان محلی ادعای موقعیت ازبین رفتۀ خویش را نموده و میراث الکساندر در شرق درحال نابودی میباشد.
سرانجام یکی ازافسران الکساندربهنام سیلیوکوس پس ازشکست دادن مخالفین عمدۀ یونانی/مقدونی خویش قدرت فلات ایران را بهدست میگیرد. اوبهطورپیروزمندانه در ٣۱۱/٣۱٢ ق.م داخل بابیلون میشود. سیلیوکوس با اپامه دخترسپیتامینیس ازدواج میکند، کسیکه مدت زیادی بهمقابل الکساندردر شمال میجنگد. بهاين ترتيب سیلیوکوس (که سیلیوکوس نیکاتور"پیروزمند" گفته میشود) و پسرش انتیوکوس (سوتر "ناجی" گفته میشود) بخصوص از نگاه قرابت در امورات ایران شرقی سهیم میشوند. باوجودیکه منابع قدیمی همیشه واضح نمیباشد، بهطوردرست میتوان حدس زد که سیلیوکوس پس ازاشغال بابیلون درشرق کمپاین میکند. اوساختارسیاسی ولایات شرقی را درک نموده، والیان مقررکرده و پالیسی الکساندر یعنی مستقرساختن یونانیها، مقدونیها وسایرین را درشهرهای سبک – یونانی دوباره تقویه میبکند.
با آنهم موقعیت سیلیوکوس بهطورجدی ازطرف غرب توسط دوست قدیمی اش، پتولیمایس که کنترول مصررا بهدست آورده و دشمن کهنه او، انتیاگوس که حاکم اناتولیه است، مورد تهدید قرارمیگیرد. لذا قبل از اينکه سیلیوکوس کارخود را در شرق بپایان رساند، او باید به غرب برگردد. او متعاقبا مجبورمیشود یک معاهده با هندیان منعقد کند که پس از سدههای توسعۀ ایرانیان بالاخره خود را بهامتداد مرزهای شرقی قلمروی سیلیوکوس میرسانند.
فصل ٨ – یونانیها (بخش دوم)
موریاها
ستارۀ درحال صعود هند در آنزمان چندراگوپتا موریا میباشد. او بنیاد گذارسلسلۀ موریان است که دراواخرسدههای چهارم وسوم ق.م برقسمت اعظم شمال و مرکز هند فرمان میراند. یونانیها او را بهنام ساندرا کوتوس میشناسند.
سیلیوکوس در٣٠٣ ق.م قبل از اينکه ولایات شرقی را ترک نموده و بهطرف غرب حرکت کند، یک معاهده با چندراگوپتا امضا میکند. مطابق.منابع، قید میشود که سرزمينهای گندهارا، پاروپانیسادای (وادی کابل)، اراکوزیا و گیدروزیا دربدل ۵٠٠ فیل در اختیار موریاها قرار گیرد.
مورخ فرانسوی، پاول برنارد میگوید که معاهده نشاندهندۀ یک عمل انجام شده بوده وهندیان قسمت اعظم ایران شرقی را اشغال کرده بودند. صرفنظر از اينکه این موضوع حقیقت دارد یانه، ممکن است وضع بمراتب مغلقتر از آن بوده باشد. ساحات که در اختیارموریاها قرارمیگیرد درکنارۀ شرقی فلات ایران، جنوب و شرق کوههای هندوکش واقع است. اينها بهطور آشکاردربرگیرندۀ وادی دریای کابل، وادی ارغنداب (اراکوزیای قدیم) وسرزمينهای بلوچستان شرقی است. این مناطق عمدتا، شاید بغیر از وادی ارغنداب، دارای جمعیتی بودند که بحیث هندیان شناخته میشدند، باوجودیکه سدههای زیادی قسمت اعظم این سرزمينها تحت کنترول یک طبقۀ فوقانی ایرانی (یا ایرانی/سکايی) قرارداشت. بهعلاوه، درجریان سدۀ چهارم عمده ترین سکه مروج درسرزمينهای جنوب هندوکش سکههای نقرۀ با مارک مشت است که منشای "هندی" داشته و نشاندهندۀ وسعت نفوذ فرهنگی نیم قاره هند بالای حصص شرقی امپراطوری هخامنشی میباشد. افزایش کنترول موریان تا دوردستهای شمالغرب یا دامنههای هندوکش شاید بازتابی بیشتر از توسعۀ قدرت سیاسی موریان بوده وشاید نشان دهندۀ شمولیت آگاهانه سرزمينهای باشد که موریاها آنرا سرزمينهای هندیان دانسته وجمعیت آن هندیان بودهاند.
درنگاه اول معلوم میشود این موضوع یک اصل کاملا جدید قومگرايی باشد. با آنهم چیز دلچسپ در اين مورد یک اثر سانسکریتی بهنام ارتشاسترا مربوط کاتیلیا و سدههای اولیه عصرحاضر ولی بازتاب دهندۀ معلوماتی از زمان موریاها است. در اين اثر این مفکوره پیش کشیده میشود که حاکمیت یک چکراورتین (حاکم) حقیقی باید از هیمالیا در شمال تا بحرها در جنوب امتداد داشته باشد. منابع مشابه، بعضی اوقات اشاره به وخشو(آمودریا) بحیث مرزشمالی بهارت- ورشه یا جمبو- دویپا (هند) دارند که درمتنهای بعدی هندی یافت میشود. لذا غلبه موریان بر اراکوزیا و وادی کابل میتواند چیزی بیشترازیک توسعۀ محض امپریالیستی بوده و تبلور یک اندیشۀ موجود دربارۀ سرزمينهای باشد که بحیث "هندیان" درنظرگرفته شده است.
نقطۀ بسیارجذاب اين است که مرغزارهای کندهار(اراکوزیا) باید در اين سرزمينهای "هندی" شامل باشد. من درصفحات قبلی با توجه به منابع هخامنشی و قدیمی گفتم که شهادت برمجاورت "هندیان" درمرغزارهای کندهاردارد. این نمیتواند تصادفی باشد که درسدههای بعدی اراکوزیا بحیث "هند سفید" شناخته میشود. درهرحال، تا سده سوم ق.م سرزمينهای کوهستانی شرق اراکوزیا که حالا مسکن قبایل پشتون (ایرانیان) است، بهطورآشکار"هندی" بوده و خود مرغزار کندهار نیز تحت حاکمیت هندیان قرارداشته است.
چندراگوپتا درسال ٢۹٨ ق.م توسط بیندوسارا جانشین میشود که توسط یونانیها بهنام امیتروخاتیس شناخته میشود. او بنوبۀ خود در٢٧٣ ق.م توسط پسرمشهورش بهنام آشوکا جانشین میشود (٢٧٣- ٢٣٢ ق.م). این شاه بهخاطر تعدد فرامین و کتیبههای کنده شده درستونها و سنگها درسراسرامپراطوری موریان مشهورمیباشد. متنها بزبان و خط محلی نوشته شدهاند.
ازاوایل سالهای ۱۹٣٠ یکتعداد این متنها درافغانستان یافت شده است، باوجودیکه دریک سبک "مجلل" کمترنسبت به نیم قاره اجرا شده است. اولین اينها یک متن پراکریت (هندی میانه) درخط آرامی و با توضیحات آرامی است که دربالای یک صفحۀ سنگی کنده شده ودرسال ۱۹٣٢ درنزدیکی پل درونته (نزدیک جلال آباد) یافت شده است. متنهای بیشترآشوکا، با زبان و خط آرامی در۱۹٦۹ و ۱۹٧٣ در بالای یک صفحۀ سنگ در وادی لغمان (حدود ۱٠ کیلومترشمالغرب تقاطع آن با دریای کابل) کشف میشود. یک کتیبه دو زبانه یونانی- آرامی (کندهار۱) در۱۹۵٨ دربالای یک تخته سنگ بزرگ در شمال کندهارکهنه (در جنوب افغانستان) یافت میشود (شکل ٦). متن دیگرموریان، فقط دریونانی و نقش شده دربالای یک قطعه سنگی نیزدرکندهاردر۱۹٦٣ یافت میشود. این قطعه سنگ احتمالا بخشی از یک یادگاربسیاربزرگ باشد، شاید دربرگیرندۀ تمام چهارده فرمان عمدۀ سنگی آشوکا. متن دیگرنوشته شده درخط آرامی اما با مضمون آرامی- پراکریت درعین سال در کندهاریافت میشود. لذا دروادی دریای کابل، موریاها خط وزبان آرامی را باضافۀ زبان پراکریت بهکارمیبرند. آنها دراراکوزیا زبان و خط یونانی، زبان وخط آرامی، و مخلوط زبان آرامی- پراکریت استعمال میکنند. بعبارۀ دیگر، یونانی فقط در اراکوزیا بهکارمیرود در حالیکه آرامی و پراکریت در هردو محل استعمال میشود.
درمتنها اشارات زیادی دربارۀ مردمان شمالغرب امپراطوری موریان بهشمول یاواناها (یونانیها) و کمبوجاها وجود دارد. نام یاوانا، واژه ایکه ازنام آیونیا بهامتداد سواحل شرقی ایجیان مشتق شده بهطور واضح اشاره به نفوس یونانی ایران شرقی است؛ کتیبههای پارسی باستان هخامنشی دراینمورد اشاره به یاونا دارد.موجودیت یونانیها در اراکوزیا در سدۀ سوم ق.م با وجودیکه ظاهرا تحت کنترول عمومی موریان بودند، بیشترتوسط یافتههای کندهارکهنه یک کتیبه یونانی در ۱۹٧٨ و مربوط به ٢٨٠ ق.م روشن میشود. بارتباط کمبوجاها، این نام بهصورت عام در منابع هندی برای نشان دادن نفوس ایرانی سرزمينهای مرزی بهکاررفته است.
این زمانی است که سوداگران، دپلوماتها و سایرین غالبا از طریق افغانستان کنونی عبورمیکردند. یکی ازدپلوماتهای یونانی سفرکننده به هند، میگاستینیس است. قرار معلوم او مدت طولانی در دربار موریاها در پتالی پوتره در شمالشرق هند سپری نموده است. اثراو بهنام اندیکا با وجودیکه بهصورت کامل باقی نمانده، هنوزهم بعلت قطعات زیاد مشهوراست. گفته میشود که او غالبا با سیبیرتیوس، حاکم یونانی اراکوزیا در دهههای آخری سده چهارم اقامت کرده است. درکتیبههای آشوکايی (فرمان ۱٣) گفته میشود که شاه هند قاصدانی به غرب میفرستد، جايیکه شاه یونانی بهنام امتیوگا حکومت میکند (شاید انتیوکوس ٢، ٢٦۱- ٢۴٦ ق.م) وماورای قلمروی امتیوگا در سرزمينهای چهار پادشاه تولامایا (پتولیمایوس ٢ فیلادیلفوس؟ ٢٨۵- ٢۴٧ ق.م)، انتیکینا (انتیگونوس گوناتوس؟ ٢٧٦- ٢٣۹ ق.م)، ماکا (ماگاس سایرینی؟ که در٢۵٨ ق.م فوت میکند) و الیکیاشودالا (الکساندر ایفیروس یا الکساندر کورینت؟).
موجودیت هندیان در اراکوزیا و متباقی سرزمينهای مرزی توسط دریافتهای نیز نشان داده میشود که در جریان حفریات در کندهارکهنه توسط سفالیهای واضحا دارای منشای هندی بهدست آمده است. بهعلاوه، سکههای موریايی درشرق افغانستان بهشمول کندهاریافت شدهاند. اينها شامل سکههای نقرۀ با علایم مشت اند که پول نقرۀ رایج درامپراطوری موریان بوده و سکههای مسی مربعی که از گنجینههای بگرام، آیخانم و میرزکه بهدست آمدهاند. آخری یکی ازتماشايی ترین دریافتهای کشوربوده است. در اوایل ۱۹۴٧ گزارشاتی به کابل میرسد که مقدار هنگفت سکهها در یک چاه نزدیک دهکدۀ میرزکه (حدود ۵٠ کیلومترشمالشرق گردیز) یافت شده است. دانشمندان کابل متعاقبا محل را بازدید نموده و حدود ۵۵٠٠ سکۀ هندی دوران موریان را بهدست میآورند. همین گنجینه همچنان شامل ٢۵٠٠ اشیای هندو- یونانی (عمدتا سده دوم ق.م) وحدود ٣۵٠٠ هندو- سکايی (سدۀ اول ق.م) و سکههای دیگر از دوران پس از موریان است. این چاه احتمالا یک محل مذهبی بوده که برای چندین سده ادامه داشته است.
سیلوسیدهای (سلوکیان) بعدی
پس ازجنگ ایپسوس در٣٠۱ ق.م وشکست انتیگونوس، سیلیوکوس ۱ نیکاتور بزودی توجه خود را بهطرف شرق.معطوف داشته و به ترویج بیشتراستعماریونانی/ مقدونی شرق شروع میکند. منابع قدیمی نشان میدهد که تعداد زیاد یونانیان و سایرین ازمدیترانه به مناطق جنوب آسیای میانه انتقال میکنند. نقطۀ محراقی سلوکیان در شرق، بکتریا و شهرهای واقع بهامتداد مسیرهای منتهی شونده بآن از بین النهرین است. سیلیوکوس پولیس یونانی ایجاد نموده و بهصورت عام شرایطی بوجود میآورد که برای استعمار یونانیان مساعد باشد. او بهصورت درست ثروت اقتصادی ساحه، پوتنشیال غنی و موقعیت ستراتژیکی آنرا میداند. درآخر سلطنت او، پسرش انتیوکوس (٢٨۱- ٢٦۱ ق.م) بحیث نایب السلطنه درشرق عمل میکند. ما با اطمینان میتوانیم فرض کنیم که انتیوکوس مانند شهزادگان/حاکمان هخامنشی پارسی شرق قبل از او در بکترا اقامت داشته است.
مشغولیت رو بافزایش یونانیها درشرق باعث مخالفت سکايیان زندگی کننده بهامتداد کنارههای ساحات مسکونی میشود. بکتریا بسرعت یونانیزه شده و یونانیها دانش اندکی دربارۀ فرهنگ "بربریان" دارند. همزیستی قدیمی دربین مردمان مسکون و کوچی (سکايیان) جنوب آسیای میانه مختل میشود. دراینجا حاکمان جدید با یک فرهنگ جدید بوده و جايی برای کوچیان شمال وجود ندارد. درحوالی ٢۹٠ ق.م کوچیان بشکل خاصی برخورد میکنند. مطابق.منابع، گروههای سکايیان شمال، شهرهای را درمارگیانا و ارییا تخریب میکنند. تهاجمات به عقب زده میشود، اما تهدید واضح است. یونانیها متعاقبا دیوارهای عظیمی بدور نواحی مهم زراعتی، طورمثال درمرغزارمرو اعمارمیکنند. دیوارهای اطراف مرغزار بلخ که توسط جغرافیه نگاران عرب توضیح شده حدود ٦۵ کیلومترطول داشته ومیتواند مربوط به دورۀ یونانیگری باشد.
درهمه حال سلوکیان به بنیاد گذاری واعمارشهرها ادامه میدهند. این محلات بهنامهای اسکندریه، سلوکیه، اپامایه یا انتیوکیه یاد میشوند. مرکز مارگیانا یک بنیاد گذاری عظیم دوباره است. مرکزهخامنشی این منطقه، ساحۀ قدیمی ایرک قلعه، به یک ارگ شهر بسیار بزرگ بهنام اسکندریه در مارگیانا شناخته میشود که حدود ۱۵٠٠ متر طول هرچهارجانب آنست. شهر بکترا نیز بیش از دو چند آن بهطرف جنوب مسکونه هخامنشی وسعت داده میشود (شکل ٧).
شهردیگر که شاید توسط خود الکساندر بنیاد شده باشد عبارت از مسکونه مشهور آیخانم درتقاطع دریاهای کوکچه و آمودریا دربدخشان است. این توضیحات باستان شناسان افغانستان است که کاوشگران، این ساحه را از اوایل سدۀ نزدهم بدینسودیدهاند، اما اهمیت آن هرگزبهصورت کامل شناخته نمیشود. این ساحه در اوایل سالهای ۱۹٦٠ توسط باستان شناسان فرانسوی بدنبال دریافت تصادفی بعضی اشیای قدیمی توسط یک دسته شکاریان شاه افغانستان "کشف دوباره" میشود.
آیخانم از جملۀ "یونانی" ترین ساحات یونانیگری کاوش شده در شرق است. استحکامات آن دربرگیرندۀ یک ساحۀ حدود ۱۵٠٠ در ۱٨٠٠ متراست که شامل یک دژ، یک جمنازیوم، معابد، یک تیاتر(بگنجایش حدود ٦٠٠٠ نفر)، یک فوارۀ سنگی وغیره است. مهندسی شهرنشان دهندۀ مظاهرغالب یونانی ازقبیل برجهای مستطیلی بهامتداد استحکامات آنست. با آنهم قصرآن بهصورت عمده مطابق.مودلهای هخامنشیان با شبکۀ اتاقهای احاطه شده توسط دهلیزها ساخته شده است. این شبکهها بنوبۀ خود بهامتداد یک سلسلۀ حیاطها واقع است. این مجموعه دریک ساحه حدود ٢۵٠ در ٣۵٠ متروسعت دارد. حیاط عمده در شمالشرق واقع است کهاندازۀ آن ۱٠٨ در۱٣٧ متربوده و توسط ستونهای ایوانی درهرچهارجانب احاطه شده است.
اهمیت آیخانم بربنیاد تولیدات زراعتی محلات اطراف آن استواربوده که برمقیاس بزرگ آبیاری میگردد. عظمت آن همچنان بواسطۀ معادن نزدیک سنگها در کوههای بدخشان افزایش میيابد. خزانه متصل قصردربرگیرندۀ توتههای انواع مختلف سنگها بهشمول عقیق، یاقوت کبود، عقیق جگری، لعل، لاجورد، عقیق سلیمانی (رنگارنگ)، مروارید، یاقوت سرخ و فیروزه بوده است.
باستان شناسانان فرانسوی بعضی کتیبههای یونانی کشف میکنند بهشمول یکی از تیمینوس کینیاس (ظاهرا بیناد گذار شهر) که تاریخ آن ٢٧۵ ق.م بوده و میگوید، شخصی بهنام کلیرکوش از سولی یک پند را از دیلفی نقل میکند: "درطفولیت برخورد خوب بیاموز؛ درجوانی احساسات خود را کنترول کن؛ درمیانسالی تمرین عدالت کن؛ درپیری مشاورخوب باش؛ بههنگام مرگ افسوس مکن". متنهای دیگر یونانی دربالای پاپیروس، پوست آهو، سفالی یا سنگ نوشته شدهاند. یکی ازاین متنها دربرگیرندۀ یک فقره از کار ارسطو است. درحقیقت، فرهنگ یونانی درقلب سرزمین ایرانیان و تمدن زرتشتی عمیقا رخنه میکند.
یونانو(گریکو)- بکتریان
حمد و ستایش حکومت یونانی درشرق ایران درسدۀ سوم ق.م بوجود میآيد. احتمالا درجریان سلطنت حاکمان سلوکیان، انتیوکوس ٢ تیوس (٢٦۱- ٢۴٦ ق.م) یا کمی پس ازیونانیهای بکتریان تحت رهبری دیودوتوس که بهصورت آشکار بهمقابل شاه سلوکیان شورش میکند. گذار از سلوکیان به حکومت یونانو- بکتریان در انواع سکههای یافت شده با خزانۀ اکسوس منعکس شده که شامل سکههای الکساندر بزرگ، سیلیوکوس ۱، انتیوکوس ۱، انتیوکوس ٢ و همچنان خود دیودوتوس است. با آنهم سکههای دیودوتوس برای مدتی هنوز حامل نام انتیوکوس است، اما سمبول عقب سکۀ سلوکی، اپولوی نشسته بواسطۀ یک زیوس برهنه تعویض شده که میخواهد صاعقۀ خویش را بیاندازد. درواقعیت، سکه شناسی وسیلۀ فوق العاده مهمی برای مطالعه این باصطلاح گریکو- بکتریآنها میباشد؛ بدون کمک آن تعداد زیاد شاهان ناشناخته مانده وسایرین بحیث اشکال (چهرههای) زود گذراز یک گذشتۀ دور و سرزمينهای دور باقی میماندند.
درحوالی ٢٣٠ ق.م خانه دیودوتوس توسط یوتیدیموس ویران میشود. اشیای نقرۀ و برنجی او بهطور وسیعی در بکتریا و بخصوص در آیخانم یافت میشود. حاکمیت یوتیدیموس بزرگترین دوران آسایش گریکو- بکتریآنها است. مطابق اپولودوروس از آرتیمیتا این حاصل خیزی بکتریا برای گریکو- بکتریان آن ثروتی را اعطا میکند که باعث پیشرفت آنها به هند میشود. سرویها و حفریات در واقعیت نشان میدهد که در اين زمان شبکههای آبیاری قسمت اعظم سرزمین را فرا گرفته است.
درحوالی ٢٠٨ ق.م گریکو- بکتریان (حد اقل بهطور رسمی) باز تحت کنترول سلوکیان آورده میشود وقتی انتیوکوس ٣ بزرگ (٢٢٣- ۱٨٧ ق.م) به سرزمین آنها حمله نموده و یوتییدیموس را بهامتداد دریای هریرود شکست میدهد. متعاقبا یک محاصره طولانی دوساله شهر بکترا زمانی برداشته میشود که گریکو- بکتریان به مخالفین خویش تذکرمیدهند که آنها باید بهمقابل بربریان شمال متحد شوند. مطابق پولی بیوس که در سدۀ اول ق.م مینویسد، یوتیدیموس به انتیوکوس ٣ میگوید: "اگر انتیوکوس تقاضای مرا قبول نکند، هردوجانب درعذاب خواهند بود. ایلهای عظیم کوچیان درامتداد مرزها تجمع نموده و تهدیدی بهمقابل هردویمان میباشد، و اگر بربریان مرز را عبورکنند آنها بهطور یقین سرزمین را اشغال خواهند کرد".
انتیوکوس ٣ نمیتوانست بکترا را تسخیر کند و چارۀ نداشت مگر اينکه پیشنهاد یوتیدیموس دربارۀ استقلال ظاهری را قبول کند. او در ٢٠۵- ٢٠٦ ق.م از طریق کوتلهای هندوکش و اراکوزیا به غرب برمیگردد، درمسیرراه با عقد یک معاهده با یک حاکم محلی هندی، سوفاگاسینوس که باید جانشین آشوکا یا هندی دیگری باشد که کنترول کننده مرزهای سرزمينهای هندو- ایرانیان است. بمجردیکه انتیوکوس شمال افغانستان را ترک میکند، گریکو- بکتریان تحت یوتیدیموس دوباره سکههای خویش را نشرمیکنند (یعنی نشان دادن استقلال خویش).
ظهور پارتیان
تهدید یوتیدیموس در مورد کوچیان شمال و سقوط گریکو - بکتریان و سلوکیان در ایران بهطور یقین بیبنیاد نبوده است. یونانیها بهخوبی میدانستند که در شمال فلات ایران تودههای عظیم قبایل نا آرام وجود دارد که علاقمند بهره برداری ازجلگهها ومرغزارهای غنی وحاصل خیزی است که در طول سدهها تحت حفاظت پارسیان و مقدونیان رونق داشته است. کوچیان تا اوایل سدۀ سوم ق.م یکتعداد محلات را در فلات ایران ویران نموده بودند. درنیمۀ سدۀ سوم ق.م گروه دیگری ازاین یاغیان نا آرام داخل ولایت پارتیا شده و سلطنت ایجاد میکنند. آنها با منشا داشتن از جلگههای عقیم و بیحاصل دشت قراقوم پس از اينکه اولین ولایت "متمدن" را اشغال میکنند، بهنام پارتیان شناخته میشوند. شاهان ایشان ارساسیدز نام دارد، بعلت نام اجداد پدری ایشان بهنام ارساسیز. یکی ازاولین مراکزعمدۀ شهری آنها نیسا است که در شمالغرب عشق آباد فعلی قرار دارد. موسس واقعی امپراطوری پارتیان میتراداتیس ۱ است (که بین ۱٧۱- ۱٣٨ ق.م سلطنت میکند). وقتی او میميرد، ارتش او مادها و بابیلونها را تسخیر نموده و سلوکیان را به زانو در میآورد. امپراطوری او از جلگههای بینالنهرین در غرب تا مرزهای قلمروی بکتریان در شرق وسعت داشت.
هندو - یونانیها
در اوایل سدۀ دوم ق.م وقتی پارتیان قلمروی خویش را درغرب گسترش میدادند، گریکو - بکتریانها کنترول خویش را بهطرف جنوب و جنوبشرق توسعه میدهند. قرار معلوم این حملات از طریق هندوکش و توسط دیمیتریوس پسر یوتیدیموس پیش برده میشود. شمولیت او در تسخیر سرزمينهای جنوب را میتوان از نام شهر دیمیتریاس در اراکوزیا نتیجهگیری کرد، طوریکه از منابع بعدی فهمیده میشود. این دورانی است که قدرت موریاها از بین رفته و جانشینان هندی محلی توان برابری با یونانیان را ندارند.
با آنهم در حالیکه یونانیها قلمروی خویش را بهجنوب هندوکش توسعه میدهند، تغیرات دودمانی درخود بکتریا بهوقوع میپیوندد. در حدود ۱٧٠ ق.م دودمان یوکراتیدیس توسط خانواده یوتیدیموس و دیمیتریوس تعویض میشود. اوکراتیدیس بهحیث یکی از بزرگترین رهبران نظامی همسالش توصیف میشود. حاکمیت او بواسطۀ ابتکارات زیادی مشخص میشود که در مسکوکات او تصریح میشود. با آنهم در جنوب هندوکش یکتعداد شاهان هندو - گریک از خانواده ایوتیدیموس به حاکمیت ادامه دادند. دو نام مشهور در اين عرصه اپولودوتوس ۱ و میناندر است که درهمهای (پولهای قدیمی) نقرۀ ایشان از کندهار معلوم است. میناندر را میتوان احتمالا با خصوصیات عمده از اثر بودیستی نوشته شده در پالی (هندی میانه) تشخیص کرد که بهنام میلینداپانها یاد میشود. نام میناندر در یک کتیبه نیز دیده میشود که در باجور، شمالغرب پشاور یافت شده است. این یک متن پراکریتی درخط خروشتی دربالای یک جعبۀ ستیتایت میباشد.
تحول دودمانی گریکو - بکتریان و هندو - گریکها از اوایل سدۀ دوم بدینسو بسیار روشن نبوده و ممکن است شهزادگان زیادی بهطور همزمان سلطنت نموده باشند. یکی از مظاهر دلچسپ، این واقعیت است که آنها دو معیار برای سکههای ایشان بهکار میبرند. آنها در شمال هندوکش سکههای با معیاروزن آتن و قهرمانان یونانی ضرب میزنند، در حالیکه در جنوب کوهها سکههای با معیار وزن هندی و قهرمانان یونانی و پراکریت (آخری با خط خروشتی) ضرب میزنند. سکههای مسی که در جنوب کوهها ضرب میشوند در اول تقلید شکل مربعی یا مستطیلی سکههای مسی موریا میباشد. سکههای نقرۀ دایروی اند، بغیر از یک نوع که توسط اپولودوتوس ۱ ضرب شده و مربعی است.
زندگی مذهبی در ایران شرقی پس از آمدن یونانیان، مثل جاهای دیگر، بهواسطۀ عقاید یونانی و محلی، و سنکریتیزم این دو عنعنه مشخص میشود. در پهلوی نامهای خدایان عمدۀ یونانی مانند اپولو، ارتیمیس، اتینا، دایونیسوس، هیلیوس، هیراکلیس، زیوس وغیره که در بالای سکهها و در کتیبهها ذکر شده، کوشش بهعمل آمده تا این خدایان یونانی با خدایان محلی ایرانیان تشخیص شوند. به اين ترتيب اهورامزدای ایرانی به زیوس ربط داده میشود؛ ویریتراگنا با هیراکلیس تشخیص شده؛ میترا با هیلیوس و اپولو مقایسه شده؛ و نانا با ارتمیس ربط داده شده است.
تماسهای بیشتر با نیمقارۀ هند نیز ورود عناصر هندی را بهمیان میآورد. قرار معلوم بودیزم در حال گسترش بوده است: در اینجا یک گنبد (پشته دفن بودیستی مشمول یک اثر مقدس) تصویر شده در بالای سکههای حاکمان هندو - یونانی اگاتوکلیس از سدۀ دوم ق.م وجود دارد. بهعلاوه، خدایان هندو نیز خود را بهظهور میرسانند. یکی از سکههای ضرب شده توسط اگاتوکلیس در بر گیرندۀ تصویر واسودیوا کرشنا (ویشنو) میباشد.
عبادت خدایان محلی درمعابد محلی ادامه میيابد. یکی ازاينها در اين اواخردر تخت سنگین، بهامتداد سواحل شمالی دریای پنج در تاجکستان فعلی حفر شده است. در اینجا دربین دریافتهای دیگر، یک متن نذری با یک کتیبه یونانی یافت میشود با توضیح اينکه این یک هدیه به خدای ایرانیان، وخشو (اکسوس) است. نام ستایشگر ایرانی اتروسایکه بوده و نقش خدای یونانی، مارسیاس است که یک توله دوگانه مینوازد. خدایان- شهری محلی نیزعبادت میشوند. ایوکراتیدیس سکههای با تصویر کاپیسا، الهه شهر باعین نام (بگرام فعلی) ضرب میزند. او (زن) بنحوی تصویرشده که قابل مقایسه با زیوس نشسته در بالای یک تخت است اما علاوه نمودن یک فیل ویک چایتیا (معبد هندی) افزود کنندۀ یک فضای مشخص هندی است.
تا نیمۀ سدۀ دوم ق.م قسمت اعظم آنچه امروز افغانستان است، به یک دیگ ذوب برای نفوذ گریکها، هندیان و ایرانیان تبدیل میشود. زیوس یونانی در پهلوی اهورا مزدای ایرانی و ویشنوی هندی دیده میشود. مذاهب محلی ایرانی بهشمول زرتشتیزم برای مقاصد حاکمان محلی با بودیزم رقابت میکند. نفوس بومی ایرانی توسط شهزادگان گریک / مقدونی رهبری میشود که همچنان باعث تسلط سرزمينهای اصولا هندی در جنوب هندوکش میگردد. قلمروی سریعا گسترش یابنده پارتیان در غرب پدیدار شده، در حالیکه یک دشمن بسیارخطرناک در شمال بوجود میآيد.