ماتریالیسم دیالکتیک
و ماتریالیسم تاریخی
یکصد گفتار برای نخستین آشنایی
با شالودههای فلسفه مارکسیستی - لنینیستی
کتاب اول
ماتریالیسم دیالکتیک
فهرست مندرجات
- درس سوم ـ مسئله اساسی فلسفه
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[۱] مقصود از مفاهیم مادی و معنوی چیست؟
از دوران باستان تاکنون در جهان عقاید فلسفی مختلفی پدید شده و فلاسفه متعددی نظریات گوناگونی پیرامون جهان و آنچه در آن است و پیرامون ماهیت اشیاء و اندیشه و جامعه بشری و سرشت انسانی داشتهاند. اگر هر یک از این مکاتب را بهدقت بررسی کنیم میبینیم که همه بالاخره بهاین مسئله اساسی پاسخ گفته یا سعی در پاسخگویی داشتهاند که چه رابطهای بین ماده و روح (یا شعور) وجود دارد . پس قبل از تشریح نظر فلاسفه باید نخست ببینیم مقصود از « ماده» و « روح» چیست. اول معنای کلمات و اصطلاحات را روشن کنیم تا چیزی در ابهام نماند. همه میدانیم که کلیه اشیاء و پدیدهها و روندهای گیتی یا منشاء روحی دارند یا مادی بهاصطلاح یا معنوی هستند یا مادی.
مادی، یعنی همه آنچه که در خارج از تفکر و ذهن انسانی وجود دارد و هستی آنها مربوط بهاندیشه انسانی نیست و مستقل از انسان، مستقل از ذهن و تفکر و محسوسات انسان است. بطور عینی (ابژکتیو) وجود دارد. اما پدیدههای روحی (معنوی) یعنی هر آنچه که ناشی از فعالیت مغز انسانی است، مربوط بهجریان شناخت بشر است و حاصل آنها شعور (آگاهی) نامیده میشود. این پدیدهها نظیر همه افکار (اندیشهها) و احساسات و خواستها (تمایلات) بشری ذهنی (سوبژکتیو) بوده و مستقل از انسان و فعالیت روحی او نیستند. پس در جهان هم پدیدههای عینی یا مادی وجود دارد و هم پدیدههای ذهنی یا روحی یا معنوی.
حالا که مقصود از مفاهیم ماده و روح را بهطور خیلی خلاصه و برای روشن بودن بحث دانستیم میتوانیم بهبیان مسئله اساسی فلسفه باز گردیم.
[٢] جهت اول مسئله اساسی فلسفه کدام است؟
اساس کلیه مکاتب فلسفی جهان آن است که رابطه بین پدیدههای مادی و روحی (بین ماده و شعور، بین هستی و آگاهی) چیست؟ از بین این دو، ماده و روح کدام یک اولیه و کدام یک ثانوی است. از آنها کدامین نخستین است و کدامین دومین؟ کدام یک خالق است و زاینده دیگری و کدامین مخلوق و زائیده دیگری است؟ آیا واقعیات عینی ناشی از تصورات ذهنی است یا بالعکس تصورات ذهنی ناشی از واقعیت عینی است؟ این است آن پرسشی که قرنها اندیشه کاوشگر بشری را بهخود مشغول داشته. این است مسئله اساسی فلسفه یا دقیقتر بگوییم یکی از دو جهت این مسئله.
طرح مسئله اساسی فلسفه را فردریک انگلس یکی از بنیان گذاران فلسفه مارکسیستی بدست داده است. مسئله اساسی فلسفه رابطه فکر (ذهن) است با هستی (عین). بهعبارت دیگر مسئله رابطه شعور انسانی است با جهان مادی خارج. این مسئله اساسی دارای دو جهت است. جهت اول مسئله تقدم ماده است بر شعور یا شعور بر ماده؟ یعنی همان مطالبی که تاکنون توضیح داده ایم. همه مکاتب فلسفی طبق پاسخی که بهاین مسئله اساسی میدهند بهدو گروه بزرگ تقسیم میشوند. همه فلسفه علی رغم تنوع افکار فلسفی و گوناگونی مکاتب در حقیقت دو گروه بزرگ را تشکیل میدهند.
۱- کسانی که معتقدند ماده قبل از پیدایش شعور وجود داشته و شعور نتیجه تکامل طولانی ماده است ماتریالیستها نام دارند. ماتریالیستها اندیشهها را زائیده و محصول فعالیت مغز انسانی میشمرند. خود مغز نیز عبارت است از یک جسم مادی در عالیترین و بغرنجترین سطح تکامل. درباره ماتریالیستها تقی ارانی میگوید: "ما طرفدار وجود ماده و زمان و مکان واقعی که بدون فکر هم وجود خارجی دارند میباشیم" و در جای دیگر توضیح میدهد: "وجود عالم و دنیای خارج مقدم بهپیدایش انسان و موجد اوست. روح یا ذهن در اثر یک سلسله تغییرات مادی بهظهور رسیده و بنابر این نمیتواند موجد یا مولد آن باشد[٢]".
٢- کسانی که معتقدند شعور مقدم بر ماده و مستقل از ماده است و بهصورت "عقل محض" یا بهصورت "محسوسات و ذهنیات انسان" خالق جهان مادی است ایده آلیستها نام دارند. آنها اندیشه و شناخت را عامل اولیه و مبداء نخست و دارای تقدم میشمرند.
باید اضافه کرد که برای تحریف و بهقصد فریب، گاه با ترجمه سادهای ماتریالیستها را مادیون و ایده آلیستها را آرمان گرایان میخوانند و میگویند که مادیون یعنی کسانی که بدنبال منافع مادی هستند نظر بهمادیات و سود شخصی دارند با حرص و آز بهدنبال ثروت و شهرت میروند. ولی گویا ایده آلیستها یعنی کسانی که نظر بهمعنویات دارند، چشم از جیفه دنیای فانی پوشیدهاند و بهدنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشهای نمودهاند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایده آلیسم نه فقط بهکلی نادرست بلکه شدیدا مغرضانه است.
چنین شعبده بازی و لفاظی، سفسطهای بیمایه و ارزان قیمت است که جز در سطحیترین و مبتذلترین مناظرات عوامفریبانه بکار نمیرود[٣].
ماتریالیسم و ایدهآلیسم دو جانب و دو جهت متضاد در سیر تفکر فلسفی است، که شالوده آن پاسخ بهمسئله تقدم ماده (واقعیت مستقل از وجود ما) و شعور (ثمره فعالیت مغزی انسانی) است.
[٣] جهت دوم مسئله اساسی فلسفه چیست؟
ولی مسئله اساسی فلسفه بهجز این جهت ـ یعنی تقدم ماده یا روح (شعور) ـ جهت دیگری نیز دارد. جهت دوم مسئله اساسی فلسفه عبارت است از اعتبار معرفت انسانی. یعنی اینکه شناسایی بشر از جهان دارای اعتبار واقعی هست یا نه ؟ آیا خرد و شعور بشری میتواند جهان را بشناسد و بهواقعیت پی ببرد و آن را بهدرستی منعکس نماید یا نه؟ پس در پژوهش مسئله اساسی فلسفه نه فقط باید دانست که بین ماده و شعور (هستی و آگاهی) کدام یک تقدم دارد بلکه باید بهاین سئوال نیز پاسخ داد که آیا شعور بشری برای دستیابی بهاسرار طبیعت و هستی قاصر است یا قادر، در مقابل رموز طبیعت و برای شکافتن آن ناتوان است یا توانا؟
در مورد این جهت دوم مسئله اساسی فلسفه پاسخ ماتریالیستها چنین است: آری میتوان جهان را شناخت. عقل و دانش بشری قدرت آن را دارد که گام بهگام ماهیت اشیاء و روندها را بشناسد و بهسرشت پدیدهها پی برد. ماتریالیستها بر آنند که شناخت، انعکاس جهان خارجی و لذا دارای محتوی واقعی است.
برعکس بسیاری از فلاسفه ایده آلیست یا منکر امکان شناسایی هستند یا در امکان شعور انسان برای درک واقعیت جهان تردید میکنند و یا قدرت عقل و تجربه را محدود و مقید میدانند یا معتقدند که فقط جزء سطحی وعوارض ظاهری را میتوان شناخت و بهگوهر و ذات اشیاء و پدیدهها دسترسی نمیتوان یافت. بعضی از آنها میگویند که فقط اندیشهها و محسوسات خود را میتوان شناخت و برخی دیگر مدعیند که روح مطلق و ما فوق الطبیعه قابل شناخت است. عدهای نیز معتقدند که اگر علمی هم برای انسان دست دهد جز از راه وحی و الهام و اشراق و جذبه ممکن نیست.
فلسفه مارکسیستی بههر دو جهت مسئله اساسی پاسخ علمی و ماتریالیستی میدهد یعنی بهتقدم ماده بر شعور و بهامکان شناخت جهان و معتبر بودن شناخت انسانی معتقد است.
[۴] جهت سوم مسئله اساسی فلسفه چیست؟
هم ماتریالیسم و هم ایدهآلیسم شکلهای بسیار مختلف داشتهاند و چه مشخصه مکاتب ماتریالیستی آن است که جهان را آن چنان که هست میبیند و در تمام طول تاریخ با علم پیوسته پیوند داشته است، بهدستاوردهای علوم متکی بوده و در هر زمان مطابق با سطح تکامل علوم برای اثبات نظریه خود از آن بهره برده است در مقابل وجه مشخصه مکاتب مختلف ایده آلیستی در آن است که جهان واقعی را نادیده میگیرد، آن راتحریف میکند و با نتایج علم سر سازگاری ندارد زیرا که علوم بیپایگی آن را ثابت میکند.
بهطور کلی مکاتب ایدهآلیستی بر دو نوع عمده بودهاند: ایدهآلیسم ابژکتیو (یا عینی) و ایدهآلیسم سوبژکتیو (یا ذهنی)
- ایدهآلیستهای ابژکتیو (عینی) مثل افلاطون فیلسوف شهیر یونان باستان ٣۴٧-۴٢٧ پیش از میلاد و از بین فلاسفه اخیر هگل اندیشمند بزرگ آلمانی ۱٨٣۱-۱٧٧٠ عقیده دارند خود شعور، البته بهشکل کلی و خالص آن وجود عینی و خارجی دارد. برای ماتریالیستها جهان واقعی عینی است. برای ایدهآلیستهای عینی شعور و اندیشه عینی است. ایدهآلیستهای ابژکتیو میگویند جهان واقعی نتیجه تکامل "عقل محض" یا "خرد مطلق" و یا انعکاس آنست که در سیر نزولی خود از گوهر خود بدر آمده و بهجهان ناسوتی بدل شده و بهصورت ماده در آمده است. یعنی مبدأ اولیه "ایده" است و سپس دوباره سیر صعودی را آغاز میکند و بهخود باز میگردد.
- ایدهآلیستهای سوبژکتیو (ذهنی) (نظیر برکلی فیلسوف مشهور انگلیستی ۱٧۵٣-۱٦٨۵ میلادی) اصلا منکر وجود جهان عینی و ماده خارج از ذهن بشر هستند و خارج از ذهن بشر هستند و معتقدند که تنها فرد (شخص متفکر) شعور و ذهن او وجود واقعی دارند یعنی اشیاء فقط در حدود و تا آنجا که توسط فرد حس میشوند وجود دارند. برکلی میگفت: "هستی یعنی محسوس و درک شده" بهعبارت دیگر ایدهآلیسم ذهنی معتقد است که جهان تنها در آگاهی، در محسوسات و ذهن بشر وجود دارد.
پس طبقهبندی مکاتب فلسفی طبق پاسخ بهمسئله اساسی فلسفه صورت میگیرد. تمام مسائل دیگر و منجمله عقاید سیاسی و حقوقی و روشهای اخلاقی و هنری و تمام سیستم عقاید و نظریات (ایدئولوژی) انسانها وابسته بهآن است که بهاین سئوال اصلی چگونه پاسخ داده شود. فلاسفهای که بهاین سئوال پاسخ غلط میدهند و معتقدند که شعور مبدأ اولیه است در عرصه اجتماعی نیز اغلب بهدفاع از منافع اقشار محافظه کار و طبقات ارتجاعی بر میخیزند. مکاتب آنها بهوسیلهای معنوی برای سرکوب اندیشهای و اخلاقی زحمتکشان و تخدیر آنان بدل میشود. افلاطون بردگی را توجیه میکرد و هگل سلطنت مطلقه پروسی را. ایدهآلیستهای معاصر از راههای گوناگون نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایهداری رو بهنابودی را توجیه میکنند و بیشتر فلاسفه معاصر ایده آلیست در صف اول ضد کمونیستها جای دارند.
دکتر تقی ارائی مینویسد: "این گونه افکار(ایدهآلیسم) مخصوص طبقات ارتجاعی است که برای حفظ منافع خود و بهتصور این که ممکن است مشی جبری تاریخ را تغییر داد... دو دستی این عقاید مندرس و پوسیده را چسبیدهاند."
سنگ اول در بنای عظیم تفکر فلسفی همین جا در مسئله اساسی فلسفه گذاشته میشود. باید این سنگ اول را کج ننهاد و بهمسئله اساسی فلسفه پاسخ درست و علمی ـ ماتریالیست داد تا بنای با شکوه و رفیع اندیشه فلسفی با استحکامی درخور و با رسالتی که ویژه آن است بالا رود[۴].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- عضو اعدام شده هیات سیاسی حزب توده ایران در قتل عام ۱۳٦٧
[۲]- مسئله اساسی فلسفه و دو جنبه آن را دکتر تقی ارانی در اثر خویش ماتریالیسم دیالکتیک چنین فرمول بندی کرده است:۱– باید دید که ذهن ما چگونه صور اشیاء را در خود میپذیرد. آیا این اشیاء مصداق خارجی دارند یا این که وجود و ماهیت آنها صرفا مبتنی بهتصور ما و ذهنی است.٢– از این گذشته چون حقیقت عبارت است از تطبیق علم با معلوم باید دید آیا صور اشیاء عینا در ذهن ما نقش میبندد یا این صورت ذهنی اشیاء غیر از مصداق خارجی آنهاست. پس یکی مسئله واقعیت دنیای خارج است و دیگری موضوع ارزش معلومات ما.[۳]- اصل مسئله درک تقدم این یا آن عامل است نه نفی یکی یا دیگری. درس نامه فلسفه و منطقه برای دبیرستانها چاپ تهران بهخاطر رد ماتریالیسم مدعی میشود که: "مادیون بهروحی معتقد نیستند و میگویند چنان که کبد صفرا درست میکند، سلولهای مغز هم منشاء ایجاد فکر است" که البته تکرار ادعایی بیپایه و اتهای مبتذل و مردود است که بیاندازه سطحی و عوامانه بوده و از ریشه مغایر با ماتریالیسم علمی است. در همین کتاب "درسی" است که برای آن که تیر خلاص بهشقیقه ماتریالیسم خالی شود گفته میشود: از آنجا که اعتقاد بهفلسفه مادی هرج و مرحا خلاقی پدید میآورد پیشوایان این مکتب فلسفی مورد انتقاد قرار گرفتهاند؟
[۴]- توضیح بیشتر "عینی" درس ٨- "ذهنی" درس ۱٢- "مکاتب مختلف در مسئله شناخت" درسهای ٣٠ و ۴٠
نامها و مکاتب:عینی objectif - ذهنی subjectif – هگل hegel – برکلی Berkley - ماتریالیسم materialisme – ایده آلیسم idealisme
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ کتاب اول ماتریالیسم دیالکتیک، انتشارات حزب توده ایران - ۱۳۵٨ خورشیدی (سایت اینترنتی راه توده)