دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت

از: فردریک انگلس، برگردان فارسى از: مسعود احمدزاده

منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت

(در پرتو بررسی‌های لویس مورگان)

فصل سوم

تيره ايروکويی


فهرست مندرجات





[] تيره ايروکويی

اکنون به‌بررسی يک کشف ديگر مورگان می‌پردازيم که از نظر اهميت، حداقل در رديف طرحی است که او از تجديد ساختمان شکل بدوی خانواده از سيستم همخونی به‌دست داده است؛ و آن اين است که: پيکر‌های همخون در قبيله سرخپوستان آمريکا - که به‌نام حيوانات خوانده می‌شوند - در شکل يونانی و رومی شکل‌های بعدی و اشتقاقی بودند؛ اينکه تمامی سازمان اجتماعی يونانيان و رومی‌های عصر‌های اوليه، در تيره، فراتِری و قبيله، معادل دقيق خود را در ميان سرخپوستان آمريکا می‌یابند؛ اينکه (تا آنجا که منابع کنونی ما نشان می‌دهد)، تيره نهادی است که در ميان تمام بربرها، تا هنگام ورود آن‌ها به‌تمدن، و حتی بعد از آن، مشترک بوده است - اين کشف، ناگهان دشوارترين قسمت‌های تاريخ اوليه يونان و روم را روشن کرد. و در عين حال پرتو غير منتظر‌های به‌روی ويژگی‌های اساسی ساخت اجتماعی اعصار اوليه - قبل از ايجاد دولت - افکند. گرچه اين امر هنگامی که فهميده می‌شود، خيلی آسان جلوه می‌کند. او هنوز در اثر اوليه‌اش که در سال ١٨٧١ منتشر شد، اين راز را کشف نکرده بود. رازی که کشف آن، مورخين ماقبل تاريخی از خود مطمئن انگليسی را برای مدتی به‌سکوت بزدلانه‌ای واداشته بود.

واژه لاتينی gens، که مورگان آن را به‌مثابه يک عنوان عام برای اين پيکر همخون به‌کار می‌برد، مانند معادل يونانی‌اش genos، از ريشه مشترک آريايی gan است (در ژرمن که g آريايی، علی‌القاعده به ‌k مبدل می‌شود، اين واژه تبديل به ‌kan می‌شود)، که به‌معنای بوجود آوردن است. genos, gens، واژه سانسکريت Janss، واژه گوتيک kuni (بر مبنای همان قاعده فوق‌الذکر)، واژه نورديک کهن و آنگلوساکسون kyn، انگليسی kin، واژه ژرمن عليای ميانه künne، همه متساويا به‌معنای خويشاوندی، نسب، هستند. ولی gens در لاتين و genos در يونانی، به‌ويژه در مورد آن پيکر‌های همخونی به‌کار می‌روند که يک نسب مشترک دارند (در اين مورد يک جدّ مشترک) و از طريق نهاد‌های اجتماعی و مذهبی معيّنی در يک جماعت خاص با يکديگر پيوند دارند، و منشأ و ماهيت آن‌ها تاکنون برای تمام مورخين ما تاريک مانده بود.

ما در بالا، در رابطه با خانواده پونالوايی، ديديم که چگونه يک تيره در شکل اصليش تشکيل می‌گردد. تيره شامل تمام اشخاص است که بخاطر ازدواج پونالوايی، و در انطباق با مفاهيمی که ضرورتا در آنجا رايج بود، شامل اخلاف شناخته شده يک جدّه فردی معيّن - بنيادگذار تيره - بود. از آنجا که در اين شکل از خانواده ابويّت نا مسلّم است، فقط تبار زن معتبر شناخته می‌شود. از آنجا که برادران نه با خواهرانشان، بلکه فقط با زنانی از نسب‌‌های متفاوت می‌توانند ازدواج کنند، فرزندانی که از اين زنان متولد می‌شوند، بر مبنای حق مادری، در خارج از تيره قرار می‌گیرند. به‌اين طريق فقط نوزدان دختران هر نسل در گروه خويشاوندی باقی می‌مانند، در حالی که نوزادان پسرها به‌تيره‌‌های مادريشان تعلق می‌گیرند. اين گروه همخون، بعد از آنکه خودش را به‌صورت يک گروه جدا از گروه‌های مشابه داخل قبيل متشکل کرد، چه می‌شود؟

مورگان، تيره ايروکويی، به‌خصوص تيره قبيله سنِکا را به‌مثابه شکل کلاسيک تيره اصلی در نظر می‌گیرد. آن‌ها هشت تيره دارند که به‌نام‌های حيوانات زير ناميده می‌شوند: ١- گرگ؛ ٢- خرس؛ ٣- لاک‌پشت؛ ۴- سگ آبی؛ ۵- آهو؛ ٦- نوک‌دراز (پاشله)؛ ٧- مرغ ماهيخوار؛ ٨- عقاب. رسوم زير در هر تيره وجود دارد:

    ١- ساچم (sachem) (رئيس زمان صلح) و رئيس (رهبر زمان جنگ) خود را انتخاب می‌کرد. ساچم سالی يک بار در خود تيره بايست انتخاب می‌شد، و منصب او در تيره موروثی بود، به‌اين معنا که به‌مجرد خالی شدن بايد پُر می‌شد. رئيس جنگ می‌توانست از خارج تيره نيز انتخاب شود و منصب او می‌توانست برای مدتی خالی بماند. پسر ساچم قبلی هيچگاه انتخاب نمی‌شد زيرا در ميان ايروکويی‌ها حق مادری وجود داشت، و بنابراين پسر متعلق به‌يک تيره مختلف بود. ولی پسر برادر يا خواهر غالبا انتخاب می‌شدند. هنگام انتخابات، همه - هم مردان و هم زنان - رأی می‌دادند، ولی اين انتخاب می‌بایست بوسيله هفت تيره ديگر تأييد شود، و فقط در آن هنگام شخص انتخاب شده با تشريفات بر کار گمارده می‌شد، و اين امر توسط شورای عمومی تمام کنفدراسيون ايروکويی اجرا می‌گشت. اهميت اين مسأله را بزودی خواهيم ديد. قدرت ساچم در تيره، خصلتی پدرانه و مطلقا معنوی داشت. او هيچ ابزار سرکوبی در اختيار نداشت. او بخاطر موقعيتش يک عضو شورای قبيل‌های سنِکا، و همین‌طور عضو شورای کنفدراسيون تمام ايروکويی‌ها هم بود. رئيس جنگ فقط در مأموريت‌‌های نظامی می‌توانست فرمان دهد.

    ٢- تيره می‌توانست هر زمان که بخواهد، ساچم و رئيس جنگ را خلع کند. اين نيز مشترکا توسط مردان و زنان انجام می‌گرفت. پس از آن شخص خلع شده، مانند ديگران، به‌صورت يک جنگجوی ساده و شخص معمولی در می‌آمد. شورای قبيله نيز می‌توانست ساچم‌ها را، حتی عليرغم خواست تيره، خلع کند.

    ٣- هيچ عضوی اجازه ندارد که در درون تيره ازدواج کند. اين قانون بنيادی تيره است. پيوندی است که آن را به‌هم نگاه می‌دارد؛ اين بيان منفی مناسبات خونی کاملا مثبتی است که در اثر آن، افرادی که در آن مناسبت درگير هستند، در واقع يک تيره می‌شوند. مورگان با کشف اين فاکت ساده، برای اولين بار ماهيت تيره را آشکار ساخت. اين امر که تا آن زمان، تيره چقدر کم شناخته شده بود، از گزارش‌های قبلی در مورد وحشيان و بربرها ثابت می‌شود، که در آن‌ها و پيکر‌های مختلفی که سازمان تير‌های را می‌ساختد، از روی نادانی و بدون تمايز، قبيله، طايفه، تام thum و غيره خوانده می‌شدند؛ و گاه در مورد اينها اظهار می‌شد که در هر يک از چنين پيکرهايی ازدواج ممنوع است. اين مسأله باعث سردرگمی بی‌سرانجامی می‌شد که آقای مک‌لنان توانست مانند ناپلئون در آن دخالت کند و با اوامر خود نظم بيافريند: تمام قبايل تقسيم می‌شوند به‌آنهايی که در درون آن‌ها ازدواج ممنوع است (برون‌همسر)، و آن‌هايی که در درون آن‌ها ازدواج مجاز است (درون‌همسر). بعد از اينکه او به‌اين طريق امور را کاملا در هم ريخت، توانست به‌عميقترين بررسی‌ها در مورد اينکه کداميک از دو طبقه مزخرف او قديمتر است - برون‌همسر يا درون‌همسر - بپردازد. اين حرف چرند، به‌مجرد کشف تيره بر مبنای مناسبات خونی، و بالنتيجه عدم امکان ازدواج بين اعضای آن، خودبخود از بين رفت. بديهی است در مرحله‌اى که ايروکويی‌ها را مشاهده می‌کنيم، قانونی که ازدواج در تيره را ممنوع می‌کند، کاملا اجرا می‌گردد.

    ۴- مايملک اشخاص متوفی، در ميان ساير اعضای تيره تقسيم می‌شد - بايد در درون تيره باقی می‌ماند. با در نظر داشتن ناچيزی دارايی‌ که ايروکويی می‌توانست از خود باقی بگذارد، ارثيه او در ميان نزديکترين وابستگانش در تيره تقسيم می‌شد؛ هنگامی که يک مرد ميمرد، در ميان برادران و خواهران طبيعی و داييش تقسيم می‌شد؛ وقتی که يک زن ميمرد، در ميان فرزندان و خواهران طبيعيش، ولی نه در ميان برادرانش. اين امر دقيقا دليل آن است که چرا ارث بردن زن و شوهر از يکديگر غير ممکن بود، و چرا فرزندان نمی‌توانستند از پدرشان ارث ببرند.

    ۵- اعضای تيره بايد به‌يکديگر کمک می‌کردند، از هم حفاظت مينمودند، و به‌خصوص در انتقام گرفتن از ضايعاتی که توسط خارجيها وارد می‌آمد، از يکديگر حمايت می‌کردند. يک فرد می‌توانست برای حفظ امنيت خود به‌حمايت تيره‌اش متکی باشد، و متکی هم بود. هر کس که به‌او صدمه وارد ميآورد، به‌تيره صدمه زده بود. الزام به‌انتقام خونی، از اين - يعنی علائق خونی تيره - منشأ می‌گرفت، و ايروکويی‌ها آن را بدون قيد و شرط ميپذيرفتند. اگر فردی که عضو تيره نبود، يکی از اعضای تيره را ميکشت، تمام تيره شخص کشته شده، متعهد به‌گرفتن انتقام خونی بود. در ابتدا کوشش می‌شد که وساطت شود. يک شورا از تيره شخص قاتل تشکيل می‌شد و پيشنهادات به‌شورای تيره شخص مقتول برای مصالحه می‌داد، که بيشتر به‌شکل ابراز تأسف و اهدای تحف بسيار با ارزش بود. اگر اينها پذيرفته می‌شدند، مسأله خاتمه يافته بود. اگر نه، تيره مصدوم، يک يا چند فرد را برای انتقام‌گيری معيّن می‌کرد، و وظيفه آن‌ها اين بود که جانی را تعقيب کرده و بکشند. اگر اين عمل انجام می‌شد، تيره دوم حق شکايت نداشت؛ تسويه حساب انجام يافته بود.

    ٦- تيره، نامها يا يک سلسله نام‌های معيّنی دارد، که تنها آن تيره از ميان تمام قبيله، می‌تواند از آن‌ها استفاده کند، به‌طوری که نام يک فرد نيز معرف تيره اوست. يک نام تيره‌ای، به‌صورت امری بديهی و مسلّم، حقوق تير‌های را با خود دارد.

    ٧- تيره می‌تواند بيگانگان را به‌درون خود بپذيرد، و به‌اين طريق آن‌ها را در کل مجموعه قبيله وارد کند. آن اسرای جنگی که کشته نمی‌شدند، با پذيرفته شدن به‌درون يک تيره، عضو قبيله سنِکا می‌شدند، و به‌اين طريق حقوق کامل قبيل‌های و تير‌های را کسب می‌کردند. عمل پذيرفتن بنا به‌درخواست اعضای منفرد تيره انجام می‌گرفت - مردان، شخص بيگانه را به‌صورت برادر يا خواهر ميپذيرفتند، زنان به‌صورت فرزند. برای تأييد، پذيرش تشريفاتی به‌درون قبيله ضروری بود. تيره‌هايی که به‌طور استثنايی کم جمعيت شده بودند، غالبا با پذيرفتن تود‌های از قبيله ديگر - با رضايت آن تيره - کمبود خود را جبران می‌کردند. در ميان ايروکويی‌ها، تشريفات پذيرش به‌درون تيره در يک جلسه عمومی شورای قبيله، که آن را عملا تبديل به‌يک مراسم مذهبی می‌کرد، انجام می‌گرفت.

    ٨- مشکل است که بتوان وجود مناسک مذهبی خاص را در ميان تيره‌‌های سرخپوست ثابت کرد - و معهذا مراسم مذهبی سرخپوستان، کم و بيش مربوط به‌تيره هستند. ايروکويی‌ها، در شش مراسم مذهبی سالانه‌شان، ساچم‌ها و رؤسای جنگی هر تيره را، از لحاظ سمت، به‌مثابه "نگهدارندگان ايمان" تلقی می‌کردند؛ و آن‌ها نيز عملکرد‌های کشيش‌مآبانه داشتند.

    ٩- تيره يک گورستان اشتراکی دارد. گورستان ايروکويی‌‌های ايالت نيويورک که از همه جهات توسط سفيدپوستان محاصره شده‌اند، اکنون نابود شده است ولی سابقا وجود داشته است. اين گورستان اشتراکی هنوز در ميان ساير قبايل سرخپوست وجود دارد، مثلا در ميان توسکاروراها Tuscaroras، قبيل‌های که از نزديک وابسته به‌ايروکويی‌هاست، و گرچه مسيحی هستند ولی هنوز در گورستان خود يک رديف خاص برای هر تيره نگاه می‌دارند، به‌طوری که مادر، ولی نه پدر، در همان رديفی دفن می‌شود که فرزندانش. در ميان ايروکويی‌ها نيز تمام اعضای تيره، در مراسم تشييع جنازه، عزاداری می‌کنند، قبر را می‌کنند، مرثيه می‌خوانند و غيره.

    ١٠- تيره، يک شورا، مجمع دمکراتيک تمام مردان و زنان بالغ عضو تيره، دارد که همگی آراء مساوی دارند. اين شورا، ساچم‌ها و رؤسای جنگی، و همچنين ساير "نگهدارندگان ايمان" را انتخاب و خلع می‌کنند، در مورد تاوان (ورجيلد Wergild)، يا انتقام خونی برای اعضای مقتول تيره، تصميم‌گيری می‌کنند. بيگانگان را به‌درون تيره ميپذيرند. خلاصه، قدرت عاليه در تيره است.

اينها قدرت‌های يک تيره تيپيک سرخپوست است. "تمام اعضای يک تيره ايروکويی شخصا آزاد بوده و می‌بایست از آزادی يکديگر دفاع کنند؛ آن‌ها از نظر امتيازات و حقوق شخصی مساوی بودند، ساچم و رؤسا هيچ نوع برتری نداشتند؛ آن‌ها [انجمن‌های] اخوت بودند که بوسيله علائق خويشاوندی به‌هم وابسته بودند. آزادی، برادری، برادری، گرچه هيچگاه فرمولبندی نشده بود، اصول اساسی تيره بود. تيره، واحد يک سيستم اجتماعی بود که جامعه سرخپوستان بر بنياد آن سازمان يافته بود. اين امر، آن احساس استقلال و وقار شخصی، صفات جهانشمول سرخپوستان را توضيح می‌دهد".

سرخپوستان سراسر آمريکای شمالی، هنگامی که کشف شدند، بر مبنای حق مادری در تيره‌ها سازمان يافته بودند. فقط در چند قبيله، مانند داکوتاها Dakotas، تيره‌ها به‌زوال گراييده بودند، در حالی که در ساير قبايل، مانند اوجيب‌واها Ojibwas و اوماهاها Omahas، آن‌ها بر مبنای حق پدری سازمان يافته بودند.

در ميان قبايل سرخپوست بيشماری که بيش از پنج يا شش تيره داشتند، مشاهده می‌کنيم که سه، چهار يا تعداد بيشتری تيره در يک گروه خاص متحد شده‌اند، که مورگان - با ترجمه دقيق اين واژه سرخپوستی به‌معادل يونانی آن - آن را فراتِری (برادری) می‌خواند. به‌اين طريق، سنِکاها دو فراتِری دارند، که اولی تيره‌‌های يک تا چهار را در بر می‌گیرد، و دومی تيره‌‌های پنج تا هشت را. بررسی نزديکتر نشان می‌دهد که اين فراتِری‌ها عمدتا، نماينده آن تيره‌‌های اصلی هستند که قبيله در آغاز به‌آن‌ها تقسيم شده بود؛ زيرا با ممنوعيت ازدواج در درون تيره، هر قبيله ضرورتا بايد حداقل شامل دو تيره می‌شد تا بتواند مستقلا موجوديت داشته باشد. با بزرگ شدن قبيله، هر تيره مجددا به‌دو يا تعداد بيشتری تيره تقسيم می‌شود، که هر يک از آن‌ها اکنون به‌صورت يک تيره جداگانه ظاهر می‌شوند، در حالی که تيره اصلی که تمام تيره‌‌های دختر را در بر می‌گیرد، به‌صورت يک فراتِری در می‌آید. در ميان سنِکاها و غالب قبايل ديگر سرخپورست، تيره‌‌های يک فراتِری، تيره‌‌های برادر هستند، در حالی که آن‌هايی که در فراتِری ديگر هستند تيره‌‌های پسر عمو شمرده می‌شوند - اينها عنوانهايی هستند که همانطور که ديده‌ايم، يک اهميت خيلی واقعی و پر معنی در سيستم همخونی آمريکا دارند. در حقيقت در ابتدا هيچ سنِکايی نمی‌توانست در درون فراتِری خودش ازدواج کند؛ اما اين ممنوعيت مدت‌هاست که برافتاده، و فقط محدود به‌تيره است. سنِکاها رسمی داشتند که بر مبنای آن، خرس و آهو، دو تيره اصلی بودند که تيره‌‌های ديگر از آن‌ها برخاسته بودند. هنگامی که اين نهاد نوين کاملا ريشه گرفت، بر حسب ضرورت تعديل مييافت. برای اينکه توازن حفظ شود گاهی کل تيره‌هايی از فراتِری‌‌های ديگر، به‌فراتِری‌هايی که تيره‌‌های آن‌ها از بين رفته بود، منتقل می‌شدند. اين امر نشان می‌دهد که چرا ما تيره‌هايی با يک نام واحد در فراتِری‌‌های قبايل مختلف می‌یابيم.

در ميان ايروکويی‌ها، عملکرد‌های فراتِری قسماً اجتماعی و قسماً مذهبی هستند. ١- در بازی با گوی، يک فراتِری در مقابل فراتِری ديگر قرار می‌گرفت؛ هر فراتِری بهترين بازيکنان خود را به‌ميدان ميآورد و ساير اعضای فراتِری به‌صورت تماشاچی، بر حسب فراتِری، در می‌آمدند، که روی پيروزی طرف‌های خود با يکديگر شرطبندی می‌کردند. ٢- در شورای قبيله، ساچم‌ها و رؤسای جنگ هر فراتِری، با هم جمع می‌شوند، دو گروه در مقابل يکديگر قرار می‌گیرند، و هر سخنگو، نمايندگان هر فراتِری را به‌مثابه يک پيکر مجزا، مخاطب قرار می‌دهد. ٣- اگر در قبيله قتلی واقع شده باشد، و مقتول و قاتل متعلق به‌يک فراتِری واحد نباشند، تيره عزادار غالبا به‌تيره‌‌های برادر متوسل می‌شود؛ اينها يک شورای فراتِری تشکيل می‌دادند که فراتِری ديگر را، به‌مثابه يک پيکر، مخاطب قرار می‌دادند و از آن می‌خواستند که شورايی برای اصلاح امر تشکيل دهد. در اينجا نيز فراتِری به‌صورت تيره اصلی، و با چشم‌انداز پيروزی بيشتری از تيره‌‌های منفرد، نوزادانش، ظاهر می‌شود. ۴- هنگام مرگ افراد مهم، فراتِری مقابل، ترتيب تشييع جنازه و مناسک دفن را می‌داد، در حالی که فراتِری شخص متوفی به‌عنوان عزادار شرکت می‌کرد. اگر يک ساچم ميمرد، فراتِری مقابل، شورای فدرال ايروکويی‌ها را از خالی شدن منصب مطلع می‌کرد. ۵- شورای فراتِری مجددا برای انتخاب يک ساچم تشکيل می‌شود. تأييد بوسيله تيره‌‌های برادر، يک امر مسلم بود، اما تيره‌‌های فراتِری ديگر ممکن بود مخالفت کنند. در چنين مواردی شورای فراتِری مقابل تشکيل جلسه می‌داد و اگر مخالفت تأييد می‌شد، انتخابات باطل بود. ٦- در گذشته ايروکويی‌ها سراسر مذهبی خاصی داشتند که سفيدپوستان آن‌ها را "لژ‌های طبی" می‌خواندند. در ميان سنِکاها اين مراسم بوسيله دو انجمن اخوت مذهبی، يکی برای هر فراتِری، ترتيب داده می‌شد - با اجرای مناسک معيّنی برای ورود اعضای جديد. ٧- اگر همانطور که تقريبا مسلم است، چهار تبار (گروه‌های خويشاوندی) که چهار اقليم تلاسکالا Tlascalà را در زمان فتح در تصرف داشتند، چهار فراتِری بوده باشند، اين امر ثابت می‌کنند که فراتِری‌ها، مانند يوناينها و پيکر‌های همخون مشابه در ميان ژرمنها، به‌مثابه واحد‌های نظامی نيز عمل می‌کردند. اين چهار تبار، هر يک به‌مثابه يک گروه جنگی مجزا، با پرچم و يونيفورم خود، و رهبر خود، به‌جنگ می‌رفتند.

همانطور که چندين تيره يک فراتِری را تشکيل می‌دادند، همانطور نيز در شکل کلاسيک، چندين فراتِری يک قبيله را تشکيل می‌دادند. در بسياری موارد حلقه ميانی - يعنی فراتِری - در ميان قبايل خيلی ضعيف شده، وجود نداشت. ويژگی‌های مشخص قبايل سرخپوست در آمريکا کدامند؟

    ١- داشتن سرزمينی برای خود، و نامی برای خود. هر قبيله، علاوه بر منطقه اسکان بالفعل، دارای سرزمين وسيعی برای شکار و ماهيگيری بود. در ماوراء اين سرزمين، يک حاشيه وسيع زمين قرار داشت که به‌سرزمين قبيله ديگر ميرسيد؛ حد اين زمينِ بيطرف، در نقاطی که زبان دو قبيله به‌هم نزديک بود، کوچک، و در غير اين صورت بزرگ بود. جنگ‌های ژرمنها، زمين‌های بايری که سوئه‌وی‌های Suevi قيصر در اطراف سرزمين خود ايجاد کردند، ايسارن‌هولت Îsarnholt (يارن‌ود Jarnved، ليمس دانيکوس Limes Danicus دانمارکی)، مرز بين دانمارکی‌ها و ژرمن‌ها، جنگل ساکسونی Saxon و برانی‌بور Branibor (جنگل دفاعی در زبان اسلاوی) - که براندن‌برگ Brandenberg نام خود را از آن می‌گیرد - بين ژرمن‌ها و اسلاوها، چنين سرزمين‌های بيطرفی بودند. قلمرويی که به‌اين طريق بوسيله مرزهايی که کاملا خوب مشخص نشده بود محدود می‌گشت، زمين مشترک قبيله بود که قبايل همسايه نيز آن را به‌همين صورت ميشناختند، و قبيله در مقابل هر نوع تخطی از آن دفاع می‌کرد. در غالب موارد، نا مشخص بودن مرزها فقط هنگامی باعث يک دردسر عملی می‌شد که جمعيت بسيار زياد شده باشد. بنظر ميرسد که نامهاى قبيله‌ای، بيشتر در اثر تصادف انتخاب شده باشند تا يک عمل آگاهانه. به‌مرور ايام غالبا اتفاق ميافتاد که قبايل همسايه قبيله را به‌نامی می‌خواندند بجز نامی که خود قبيله بر خود نهاده بود، مثل مورد ژرمن‌ها [die Deutschen]، که اولين اسم جامع تاريخی آن‌ها [Germanen] را سلتی‌ها به‌آنها دادند.

    ٢- يک لهجه محلی خاص تنها برای يک قبيله. در حقيقت قبيله و لهجه محلی به‌طور عمده به‌يک حد وسعت دارند. در آمريکا، ايجاد قبايل و لهجه‌‌های محلی جديد، از طريق تقسيم مجدد، تا همين زمان‌های اخير وجود داشت، و حتی امروزه نيز بسختی می‌تواند کاملا قطع شده باشد. هنگامی که دو قبيله ضعيف شده در يک قبيله ادغام می‌شوند، به‌طور استثنايی ديده می‌شود که دو لهجه محلی خيلی نزديک به‌هم در يک قبيله واحد تکلم می‌شود. تعداد متوسط جمعيت قبيله آمريکايی کمتر از دو هزار نفر است. اما چروکی‌ها Cherokees تقريبا ٢٦ هزار نفرند - که بزرگترين تعداد سرخپوستان ايالات متحده هستند که به‌يک زبان واحد تکلم می‌کنند.

    ٣- حق برگماری ساچم‌ها و رؤسای جنگی که توسط تيره‌ها انتخاب شده‌اند، و

    ۴- حق عزل مجدد آن‌ها، حتی بر خلاف ميل تيره‌شان. از آنجا که اين ساچم‌ها و رؤسای جنگ، اعضای شورای قبيله هستند، اين حق قبيله در رابطه با آن‌ها، خودبخود واضح می‌شود. هر جا که کنفدراسيون قبايل بوجود آمده بود و تمام قبايل در يک شورای فدرال نمايندگی می‌شدند، تمام حقوق فوق به‌اين پيکر اخير منتقل می‌شد.

    ۵- تصاحب ايده‌‌های مذهبی (يا اساطير) و مناسک عبادت مشترک. "بر طبق نمونه بربرها، سرخپوستان آمريکا مردمان مذهبی بودند. اساطير آن‌ها هنوز به‌هيچ وجه نقادانه مورد بررسی قرار نگرفته است. آن‌ها در همان زمان، ايده‌‌های - انواع ارواح - مذهبی خود را به‌صورت شخص متجسم می‌کردند، اما در مرحله پايينی بربريت که آن‌ها در آن بسر می‌بردند، هنوز نمايندگیِ شکل‌پذير (پلاستيک) باصطلاح بت‌ها، وجود نداشت. اين يک پرستش طبيعت و عنصر است که بسوی چند خدايی در حال تطور ميباشد. قبايل مختلف، جشن‌های منظم، با شکل‌های مشخص عبادت، به‌خصوص رقص و بازی داشتند. رقص، بويژه يک قسمت اساسی تمام مراسم مذهبی بود، و هر قبيله آن را جداگانه انجام می‌داد.

    ٦- يک شورای قبيله برای امور مشترک. اين شامل تمام ساچم‌ها و رؤسای جنگی هر قبيله - نمايندگان واقعی قبيله، زيرا هميشه قابل عزل بودند - می‌شد. شورا در حضور عام تشکيل جلسه می‌داد و اطراف آن‌ها را ساير اعضای قبيله می‌گرفتند، که حق شرکت در بحث را داشتند و می‌توانستند مطمئن باشند که به‌عقايد آن‌ها توجه خواهد شد. تصميمات را شورا اتخاذ می‌کرد. علی‌القاعده هر فرد حاضر می‌توانست شورا را مخاطب قرار دهد؛ حتی زنان می‌توانستند از طريق سخنگويانی که انتخاب می‌کردند، نظرات خود را بيان دارند. در ميان ايروکويی‌ها تصميمات نهايی بايد به‌اتفاق آراء اتخاذ می‌شد. تصميم‌های جماعت‌های مارک ژرمنی نيز چنين بود. به‌طور خاص تنظيم روابط با قبايل ديگر به‌عهده شورای قبيله بود. اين شورا سفرايی ميفرستاد و ميپذيرفت، اعلام جنگ و صلح می‌کرد. هنگامی که جنگ آغاز می‌شد، عمدتا بوسيله داوطلبان انجام می‌گرفت. علی‌الاصول هر قبيله با هر قبيله ديگری که به‌طور صريح قرارداد صلح را امضاء نکرده بود، در حال جنگ بسر می‌برد. مأموريت‌‌های نظامی عليه چنين دشمنانی، عمدتا بوسيله چند جنگجوی برجسته سازماندهی می‌شد. آن‌ها رقص جنگ می‌کردند، هر کس که به‌رقص ميپوست قصد خود را برای شرکت در مأموريت اعلام کرده بود. فورا واحدی تشکيل شده و به‌حرکت در می‌آمد. هنگامی که سرزمين قبيله مورد تجاوز واقع می‌شد، دفاع از آن نيز به‌همين صورت عمدتا بوسيله داوطلبان انجام می‌گرفت. اعزام و بازگشت اين واحدها هميشه فرصتی بود برای جشن‌های عمومی. برای چنين مأموريتهايی تصويب شورای قبيله ضروری نبود. نه تصويب آن طلب می‌گرديد، و نه داده می‌شد. آن‌ها دقيقا مانند مأموريت‌های خصوصی جنگی ملازمين ژرمن بودند که تاسيتوس شرح آن‌ها را داده است، با اين تفاوت که در ميان ژرمنها هيأت ملازمين يک خصلت دائمی‌تر پيدا کرده، و شامل يک هسته قوی بود که در زمان صلح سازمان داده می‌شد، و به‌هنگام جنگ، باقی داوطلبان در حول آن جمع می‌شدند. چنين واحد‌های نظامی بندرت از نظر تعداد افراد زياد بودند. مهمترين مأموريت‌های سرخپوستان - حتی آن‌هايی که در مناطق بزرگ انجام می‌شدند - توسط تعداد ناچيزی نيروی جنگنده انجام می‌گرفت. هنگامی که چنين ملازمينی برای يک درگيری مهم جمع می‌شدند، هر گروه فقط از رهبر خودش اطاعت می‌کرد. وحدت طرح مبارزه، کمابيش توسط شورايی از اين رهبران تأمين می‌شد. اين شيوه جنگی بود که بنا بر توصيف آميانوس مارسلينوس Ammianus Marcellinus، آلامان‌‌های راين عليا Alamanni of the Upper Rhime در قرن چهارم بکار ميبستند.

    ٧- در بعضی قبايل يک رئيس اصلی Oberhäuptling وجود دارد که معهذا قدرتش خيلی کم است. او يکی از ساچم‌هاست که در مواردی که تصميم‌گيری سريع لازم است تدابير موقتی اتخاذ می‌کند تا اينکه شورا بتواند تشکيل شود و تصميم نهايی را بگيرد. اين يک تلاش اوليه ضعيف، اما - همانطور که تکامل بعدی نشان داد - عموما بی‌ثمر، برای بوجود آوردن يک مقام رسمی، با قدرت اجرايی است؛ در عمل، همانطور که خواهيم ديد، اين عالی‌ترين فرمانده نظامی oberster Heerführer بود که در غالب موارد - اگر نگوييم هميشه - به‌چنين مقام رسمی دست مييافت.

اکثريت عظيم سرخپوستان آمريکا هرگز فراسوی اين مرحله از ادغام قبيل‌های نرفتند. قبايلشان کم تعداد، مجزا از هم بوسيله مناطق وسيع مرزی، ضعيف شده بر اثر جنگ‌های دائمی بود. سرزمين فوق‌العاده وسيع - با مردمی اندک - را در بر می‌گرفتند. اتحادهايی که به‌خاطر حالت فوق‌العاده، در اينجا و آنجا، بين قبايل خويشاوند بوجود می‌آمد، با از بين رفتن خطرات، دوباره از بين می‌رفت. ولی در بعضى نواحی، قبايلی که در اصل خويشاوند بوده و سپس از هم جدا شده بودند، در کنفدراسيون‌های پايدار دوباره متحد می‌شدند، و به‌اين طريق اولين گام را برای تشکيل ملتها بر ميداشتند. در ايالات متحده پيشرفته‌ترين نوع چنين کنفدراسيونهايی را در ميان ايروکويی‌ها مشاهده می‌کنيم. آن‌ها با مهاجرت از موطن اصلی خود در غرب می‌سی‌سی‌پی - که احتمالا در آنجا شاخ‌های از خانواده بزرگ داکوتا را تشکيل می‌دادند - پس از سرگردانی ممتد، در جايی که امروز ايالت نيويورک ناميده می‌شود، مقيم شدند. آن‌ها به‌پنج قبيله تقسيم شدند: سنه‌کاها Senecas، کايوگاها Cayugas، اونون‌داگاها Onondagas، اونيداها Oneidas و موهاوک‌ها Mohawks. آن‌ها از طريق صيد ماهی، شکار، و محصولات يک نوع بُستان‌کاری بدوی، در دهکده‌هايی که غالبا حصاری به‌دور آن‌ها بود، زندگی خود را ميگذراندند. آن‌ها که تعدادشان هيچگاه از ٢٠ هزار نفر تجاوز نمی‌کرد، تعدادی تيره داشتند که در هر پنج قبيله مشترک بودند؛ به‌لهجه‌‌های نزديک به‌هم از يک زبان واحد تکلم می‌کردند، و يک قطعه زمين يکپارچه را، که بين پنج قبيله تقسيم شده بود، اشغال مينمودند. چون اين قلمرو جديدا فتح شده بود، همکاری عادتی بين اين قبايل - عليه کسانی که خود جانشين آن‌ها شده بودند - امری طبيعی بود. حداکثر، در ابتدای قرن پانزدهم، اين تبديل شد به‌يک "اتحاديه دائمی" منظم، کنفدراسيونی که با آگاهی از قدرت جديدش، فورا خصلتی تجاوزکارانه پيدا کرد. و در اوج قدرتش - حدود سال ١٦٧۵ - مناطق وسيعی از سرزمين‌‌های مجاور را فتح کرد، بعضی از ساکنين را اخراج و بقيه را مجبور به‌دادن خراج نمود. کنفدراسيون ايروکويی، پيشرفته‌ترين سازمان اجتماعی بود که سرخپوستانی که هنوز در مرحله پايينی بربريت بودند (يعنی به‌استثنای مکزيکی‌ها، نيومکزيکی‌ها و پرويی‌ها) به‌آن دست يافتند. ويژگی‌های اساسی کنفدراسيون به‌قرار زير بودند:

    ١- اتحاد دائمی پنج قبيله همخون بر مبنای تساوی کامل و استقلال در تمام امور داخلی قبيله. اين مناسبت خونی پايه حقيقی کنفدراسيون را ميساخت. سه قبيله از پنج قبيله، قبيله پدر ناميده می‌شدند و برادر يکديگر بودند؛ دو قبيله ديگر قبيله پسر نام گرفتند و به‌همين طريق برادر يکديگر بودند. سه تيره - قديمی‌ترين تيره‌ها - هنوز در تمام پنج قبيله نماينده‌‌های زنده داشتند، در حاليکه سه تيره ديگر فقط در سه قبيله نماينده داشتند. اعضای هر يک از اين تيره‌ها، در تمام پنج قبيله برادر بودند. زبان مشترک - صرفا با تفاوت‌های لهج‌های - بيانگر و اثبات کننده اصل و نسب مشترک بود.

    ٢- ارگان کنفدراسيون يک شورای فدرال بود مرکب از پنجاه ساچم، که همه مقام و شخصيت مساوی داشتند؛ اين شورا، در مورد تمام امور مربوط به‌کنفدراسيون، نظر نهايی می‌داد.

    ٣- در هنگام بنيان کنفدراسيون، اين پنجان ساچم، به‌عنوان حاملين مناصب جديد - که به‌طور خاص برای اهداف کنفدراسيون تشکيل شده بود - بين قبايل و تيره‌ها توزيع شدند. هرگاه جا‌های خالی بوجود می‌آمد، افرادی توسط تيره مربوطه دوباره انتخاب می‌شدند و هميشه فقط توسط همان تيره قابل عزل بودند؛ ولی حق گذاشتن آن‌ها در مناصب مربوطه، به‌عهده شورای فدرال بود.

    ۴- اين ساچم‌‌های فدرال[۱] در قبايل مربوطه خود نيز ساچم بودند و هر کدام در شورای قبيله يک کرسی و يک رأی داشتند.

    ۵- کليه تصميات شورای فدرال بايد به‌اتفاق آراء اخذ می‌شد.

    ٦- رأی‌گيری بر مبنای قبيل‌های انجام می‌شد، بنابراين هر قبيله و تمام اعضای شورا در هر قبيله بايستی توافق می‌کردند تا اينکه تصميم لازم‌الاجرا اتخاذ شود.

    ٧- هر يک از پنج شورای قبيل‌های می‌توانست جلسه شورای فدرال را تشکيل دهد ولی اين شورا‌ نمی‌توانست رأسا تشکيل جلسه دهد.

    ٨- جلسات آن در حضور عموم مردم تشکيل می‌شد؛ هر فرد ايروکويی حق صحبت داشت؛ ولی فقط شورا حق تصميم‌گيری داشت.

    ٩- کسی در رأس کنفدراسيون نبود، رئيس رسمی و يا قوه مجريه وجود نداشت.

    ١٠- ولی کنفدراسيون دو رئيس عالی جنگی داشت که اعتبار و قدرت مساوی داشتند (نظير دو "پادشاه" اسپارتها، دو کنسول رومی‌ها).

اين کل ساختمان اجتماعی بود که ايروکويی‌ها چهارصد سال تحت آن می‌زیستند و هنوز هم زندگی می‌کنند. من اين شرح مورگان را با ذکر پار‌های از جزئيات نقل کردم زيرا اين به‌ما فرصت می‌دهد که سازمان جامع‌های که هنوز دولت نميشناسد را مورد مطالعه قرار دهيم. دولت متضمن يک قدرت عمومی خاص است - جُدا از تماميت آن‌هايی که آن را تشکيل می‌دهند؛ و مورر Maurer با غريزه حقيقی، ساخت [اساسنامه] مارک ژرمن را فی حد ذاته يک نهاد صرفا اجتماعی ميداند که به‌طور اساسی با دولت متفاوت است، گرچه بعدها به‌صورت پايه آن در آمد. بنابراين مورر در تمام نوشته‌هايش پيدايش تدريجی قدرت عمومی را از، و در کنار ساخت مارک‌ها، دهکده‌ها، املاک اربابی و شهرها، بررسی می‌کند. سرخپوستان آمريکای شمالی نشان می‌دهند که چگونه يک قبيله در اصل متحد، بتدريج در سطح يک قاره عظيم پراکنده شد؛ چگونه قبيله‌ها از طريق تقسيم، مردمان، مجموعه‌‌های قبايل را تشکيل دادند؛ چگونه زبانها تغيير کردند، تا جايی که نه تنها به‌طور متقابل غير قابل فهم شدند، بلکه تقريبا هر نشان‌های از يگانگی اوليه در آن‌ها ناپديد شد؛ و چگونه در عين حال هر يک از تيره‌ها در داخل قبايل، به‌تير‌ه‌‌های متعدد تبديل شدند؛ چگونه تيره‌‌های مادری قديمی به‌صورت فراتِری[٢] ادامه يافت، و اسامی قديمترين تيره‌ها هنوز در ميان از هم جداترين و از هم دور افتاده‌ترين قبايل يکسان مانده است - گرگ و خرس اسامی تيره‌ای، هنوز در ميان اکثريت قبايل سرخپوست وجود دارند.

بطور کلی، ساختی که در بالا توصيف شد در مورد همه آن‌ها صادق است - بجز اينکه بسياری از آن‌ها به‌حد يک کنفدراسيون قبايل خويشاوند نرسيدند.

ولی ما همچنين مشاهده می‌کنيم هنگامی که تيره به‌عنوان يک واحد اجتماعی معيّن بود، کل سيستم تيره‌ها، فراتِری‌ها و قبيله، تقريبا به‌صورت يک ضرورت الزام‌آور از اين واحد تکامل مييافت - زيرا که اين يک امر طبيعی بود. اين هر سه، گروه‌هايی هستند با درجات مختلف همخونی؛ هر يک فی‌نفسه کامل و گرداننده امور خود، ولی هر يک در عين حال مکمل ديگران. و ميدان امور مربوط به‌آنها، شامل تماميت امور عمومی بربر‌های مرحله پايينی بود. بنابراين هر جا که تيره را به‌صورت واحدِ اجتماعی مردمانی کشف می‌کنيم، بايد به‌دنبال يک سازماندهی قبيله، مشابه آنچه که در فوق آمد، بگرديم؛ و هر جا که منابع کافی در دست داشته باشيم - فی‌المثل در مورد يونانی‌ها و رومی‌ها - ما نه تنها اين سازماندهی را می‌یابيم، بلکه حتی قانع می‌شويم که در آنجا هم که منابع کافی در اختيار نداريم، مقايسه با ساخت اجتماعی آمريکايی، ما را برای رهايی از دشوارترين ترديدها و معماها ياری خواهد داد.

و اين ساخت تيره‌ای، با تمام سادگی کودکانه‌اش، چه شگرف است! همه امور - بدون سربازها، ژاندارمها يا پليس، بخوبی ميچرخد؛ بدون نجبا، پادشاهان، حکام، والی‌ها يا قاضی‌ها؛ بدون زندان‌ها؛ بدون محاکمات. تمام دعواها و مشاجرات بوسيله همه کسانی که به‌آنها مربوط است - تيره يا قبيله، يا هر تيره در ميان خود - حل می‌شوند. انتقام خونی فقط به‌صورت يکی از موازين افراطی يا بينهايت نادر وجود دارد - که مجازات اعدام ما، صرفا نوع متمدنانه اين انتقام خونی است با تمام محاسن و معايب تمدن. گرچه در مقام مقايسه با امروز، امور خيلی بيشتری به‌طور اشتراکی انجام می‌گیرند - خانه به‌صورت اشتراکی و کمونيست‌وار توسط تعدادی خانوار اداره می‌شود، زمين ملک قبيله است، فقط باغ‌های کوچک به‌طور موقت در اختيار خانوارها گذاشته می‌شوند - معهذا حتی يک ذره از دستگاه اداری وسيع و پيچيده ما ضرورت پيدا نمی‌کند. طرفين يک قضيه در مورد آن تصميم می‌گیرند، و در بيشتر موارد، رسوم ديرپای کهنسال همه چيز را تنظيم کرده است. فقير و محتاج نمی‌تواند وجود داشته باشد - خانوار کمونيستی و تيره به‌وظايف خود در قبال پيران، بيماران و معلولين جنگ عمل می‌کنند. همه آزاد و برابر هستند - منجمله زنان. هنوز جايی نه برای برده‌ها وجود دارد، و نه علی‌القاعده برای انقياد قبايل بيگانه. هنگامی که ايروکويی‌ها در حوالی سال ١٦۵١، اری‌ها Eries و "ملل بيطرف"[٣] را فتح کردند، از آن‌ها دعوت نمودند که به‌عنوان اعضای متساوی به‌کنفداسيون بپيوندند؛ فقط هنگامی که مغلوبين از قبول اين امر امتناع ورزيدند، از سرزمين خود رانده شدند. و اين جامعه، چه مردان و زنانی را تحويل داده است! اين امر را احساس تحسين همه سفيدپوستانی که با سرخپوستان فاسد نشده در تماس بودند، می‌توان مشاهده کرد - تحسين از وقار و عزت نفس، صداقت و رک‌گويی، خصال برجسته و شهامت اين بربرها بود.

ما در همين اواخر، شواهدى از اين شهامت را در آفريقا ديديم. زولوکافيرها چند سال پيش مانند نوبيان‌ها در چند ماه قبل[۴] - دو قبيل‌های که نهاد‌های تير‌های قبايل را هنوز حفظ کرده‌اند - چنان کاری کردند که هيچ ارتش اروپايی را يارای آن نيست. آن‌ها در حالی که تنها به‌نيزه و سنان مسلح بودند و سلاح گرم در اختيار نداشتند، در زير رگبار گلوله تفنگ‌ها، تا حد رسيدن به‌سرنيزه‌‌های پياده نظام انگليس - که بهترين جنگنده‌‌های جنگ از نزديک در جهان شناخته شده‌اند - پيش رفتند، آن‌ها را دچار آشوب کرده و بارها شکست دادند؛ و اين عليرغم نابرابری سهمگين سلاحها، و عليرغم اين واقعيت بود که آن‌ها از خدمت نظامی بی‌اطلاع بوده و نميدانند که تمرين نظامی چيست. ظرفيت و پايداری آن‌ها از اينجا ثابت می‌شود که انگليسی‌ها شکايت می‌کنند که کافير از اسب سريعتر می‌دود و ظرف بيست و چهار ساعت فاصل‌های طولانی‌تر را طی می‌کند. بقول يک نقاش انگليسی، کوچکترين عضلات آن‌ها، سخت و کشيده مانند زه بيرون می‌زند.

بشريت و جامعه انسانی، قبل از آنکه تقسيمات طبقاتی بوجود آيد، چنين بود. و اگر ما شرايط آن‌ها را با اکثريت عظيم مردمان متمدن امروز مقايسه کنيم، شکافی عظيم بين پرولتر و دهقان خرده‌پای امروزی، و عضو آزاد يک تيره کهن مشاهده می‌کنيم.

اين يک طرف قضيه است. ولی فراموش نکنيم که اين سازماندهی محکوم به‌نابودی بود. اين سازماندهی هيچگاه به‌فراسوی قبيله تکامل نيافت؛ همانطور که بعدا خواهيم ديد - و همانطور که تلاش‌های ايروکويی‌ها برای انقياد ديگران نشان داده است - کنفدراسيون قبايل، خود نشانه انحطاط آن بود. چيزی که خارج از قبيله بود، خارج از قانون بود. جايی که قرارداد صلح بصراحت وجود نداشت، جنگ بين قبيل‌های با قبيله ديگر در می‌گرفت - با قساوتی که مشخص کننده انسان از همه حيوانات ديگر است - و فقط بعدها، بنا بر محاسبه سود و زيان فرو مينشست. همانطور که در مورد آمريکا ديده‌ايم، ساخت تير‌های در شکوفايی کامل، متضمن يک شکل بينهايت عقب افتاده توليد بود، يعنی يک جمعيت فوق‌العاده کم، پراکنده در يک سرزمين وسيع؛ و بنابراين غلبه کامل طبيعت خارجی بر انسان، که برای او بيگانه، مخالف و غير قابل فهم بود، غلب‌های که در تصورات مذهبی کودکانه او منعکس می‌شد. قبيله، مرز انسان - در رابطه با خودش و نيز در رابطه با بيگانگان - بود؛ قبيله، تيره و نهاد‌های آن‌ها، مقدس و تخطی‌ناپذير بودند - يک قدرت عاليه، که بوسيله طبيعت نهاده شده - و فرد در احساس، پندار و کردار خود، مطلقا تابع آن بود. گرچه مردمان اين عصر ممکن است شگفت‌انگير بنمايند، آن‌ها به‌هيچ وجه تمايز نيافته بودند، همانطوری که مارکس ميگويد، آن‌ها هنوز به‌بند ناف جماعت بدوی متصلند. قدرت اين جماع‌های بدوی بايستی شکسته می‌شد و شکسته شد. ولی اين شکسته شدن تحت تأثير چيزهايی بود که از ابتدا به‌صورت انحطاط، به‌صورت سقوط از عظمت اخلاقی ساده جامعه تير‌های کهن، به‌نظر می‌رسند. پست‌ترين تمايلات، - حرص فرومايه، هوسبازی حيوان‌وار، آزمندی دون‌صفتانه، غارت خودخواهانه منابع عمومی - جامعه متمدن جديد، جامعه طبقاتی را افتتاح می‌کنند؛ شنيع‌ترين وسيله‌ها - دزدی، تجاوز، فريب و خيانت - جامعه تير‌های بی‌طبقه کهن را بی‌پايه کرده و سرنگون می‌کنند. و جامعه نو، در تمام طول هستی ٢۵٠٠ ساله‌اش، هرگز جز تکامل يک اقليت کوچک به‌حساب ستم و استثمار يک اکثريت بزرگ، چيز ديگری نبوده است؛ و امروز، بيش از هميشه چنين است.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين کتاب توسط فردریک انگلس برشتۀ تحرير درآمده و بازنويسى آن با پاره‌اى تغييرات، از روى ترجمه فارسى مسعود احمدزاده انجام شده است.
يادداشت ۲: منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت رساله‌ای است از فریدریش انگلس به سال ۱۸۸۴. انگلس در این کتاب ماتریالیسم تاریخی را برای بررسی شکل‌گیری و تحولات خانواده و پدید آمدن دولت به کار می‌گیرد. کتاب تاقسمتی بر پایه یادداشت‌های کارل مارکس بر کتاب جامعه باستان اثر لویس مورگان نوشته شده است.
ترجمه فارسی این کتاب در ایران ابتدا به‌صورت خلاصهٔ کتاب توسط تقی ارانی در دهه ۱۳۱۰ و بعدها به‌طور کامل توسط دکتر خسرو پارسا انجام گرفته است. نکته جالب آن است که مدت‌ها نام مترجم آن به اشتباه مسعود احمدزاده ذکر شده بود. چون این کتاب مدت‌ها به‌صورت کتاب جلد سفید کپی می‌شد، صفحه اول نسخه اصلی که نام مترجم را داشت گم شده بود و صفحه دوم که مترجم، کتاب را به مسعود احمدزاده تقدیم کرده بود، ناشران را به این اشتباه انداخته بود.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ساچم فدرال را شايد بتوان معادل ايلخان دانست، همانطور که ساچم را می‌توان "خان" زمان صلح خواند.
[۲]- Phratry (اخوّت) که شرح آن در گذشته آمد را از بعضی لحاظ و در پاره‌ای از موارد می‌توان طايفه ناميد (و در اين حال نبايد با clan اشتباه شود.
[۳]- "ملل بی‌طرف" - چون در جنگ ايروکويی‌ها و هورون‌ها بی‌طرف بودند.
[۴]- اشاره به جنگ انگليسی‌ها عليه Zulu Kafirs-ها در سال ١٨٧٩ و عليه ubians در سال ١٨٨٣ است.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

فریدریش انگلس، منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ دوم، جامی، شابک ٩٦۴-۵٦٢٠-۴۵-٧. ‏