منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت
(در پرتو بررسیهای لویس مورگان)
فصل چهارم
تيره يونانی
فهرست مندرجات
- فصل چهارم
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[↑] تيره يونانی
يونانیها مانند پلاسجيانها Pelasgians و مردمان ديگری که از يک منشأ قبيلهای واحد بودند، از عصرهای ماقبل تاريخ در همان سلسلههای ارگانيکی متشکل بودند که آمريکايیها: تيره، فراتِری، قبيله، کنفدراسيون قبايل. فراتِری ممکن است - مانند مورد دوريانها Dorians - وجود نداشته باشد؛ کنفدراسيون قبايل ممکن است در همه موارد کاملا تکامل نيافته باشد؛ ولی تيره در همه جا بهمثابه واحد موجود بود. در زمانی که يونانيان وارد تاريخ شدند، آنها در آستانه تمدن بودند. تقريبا دو دوره بزرگ کامل تکامل بين يونانیها و قبايل آمريکايی فوقالذکر وجود دارد، که معرف پيشی داشتن يونانیهای عصر نيم-خدايان نسبت به ايروکويیهاست. به اين دليل تيره يونانی ديگر خصلت باستانی تيره ايروکويی را نداشت؛ جاپای ازدواج گروهی به نحو قابل توجهی محو میشد. حق مادری جای خود را به حق پدری داده بود؛ از اين رو ثروت خصوصی فزونيابنده، اولين شکاف را در ساخت تيرهای بوجود آورد. شکاف دوم، طبعا پس از شکاف اول بوجود آمد: پس از برقراری حق پدری، ثروت يک وارث مؤنث متمول، در اثر ازدواج، به شوهرش تعلق میگرفت، يعنی به يک تيره ديگر؛ و به اين ترتيب، بنياد کل قانون تيرهای در هم شکسته میشد، و در يک چنين مواردی، دختر نه تنها اجازه ازدواج در درون تيره را پيدا میکرد، بلکه مجبور به آن بود، تا به اين ترتيب تيرهاش بتواند ثروت را حفظ کند.
بنا بر کتاب تاريخ يونان نوشته گروت[۱]، تيره آتنی، به هم پيوستگی خود را بوسيله نهادهای زير محفوظ نگهداشته بود:
- ١- جشنهای مذهبی مشترک، و امتياز انحصاری عبادت و پرستش يک خدای معيّن، که متصوراً جدّ اوليه تيره بود، و با يک لقب خاص در اين ظرفيت مشخص میشد.
٢- گورستان مشترک.[٢]
٣- حق وراثت متقابل.
٤- التزام متقابل به تعاون، دفاع و محافظت در مقابل زور.
٥- حق و التزام متقابل به ازدواج در درون تيره در مواردی معيّن، بخصوص برای دختران يتيم و ورثه مؤنث.
٦- داشتن - لااقل در بعضی موارد - مايملک اشتراکی، و يک آرکون[٣] (قاضی)، و يک خزانهدار مخصوص به خود.
فراتِری که چندين تيره را به هم میپیوست، کمتر از اين به هم نزديک بود، ولی در اينجا هم حقوق و تکاليف متقابلی مییابیم که خصلتاً به اين شبيه هستند، بخصوص در زمينه اشتراک در مناسک مذهبی خاص و حق دادخواهی اگر يکی از اعضاء فراتِری کشته شود. همينطور تمام فراتِریهای يک قبيله بهطور ادواری، مراسم مقدس مشترک معيّنی تحت رياست يک قاضی که فيلوبازيلئوس Phylobasileus (قاضی قبيلهای) نام داشت و از ميان نجبا اوپاتريدها Eupatrides انتخاب میشد، انجام میدادند.
اين است آنچه گروت میگوید - و مارکس اضافه میکند: "در تيره يونانی، وحشی (فیالمثل ايروکويی)، بوضوح نمايان است"[۴]. و هر چه بررسی خود را وسيعتر کنيم، بيشتر به چنين تشخيصی میرسيم.
در واقع تيره يونانی دارای مشخصات زير هم هست:
- ٧- اصل و نسب بر مبنای حق پدری.
٨- ممنوعيت ازدواج در درون تيره بجز در مورد ورثه مؤنث. اين استثناء و فرموله شدن آن بهصورت يک دستور حقوقی، اعتبار قانونی قديمی را بوضوح ثابت میکند. اين همچنين از قانون مورد پذيرش جهانشمول، مبنی بر اين که يک زن به دنبال ازدواج، از مناسک مذهبی تيره خود چشم میپوشد و مناسک مذهبی شوهرش را - که او در فراتِريش وارد شده - کسب میکند، معلوم میشود. اين و نيز يک قطعه مشهور در ديکائهآرکوس Dicaearchus، ثابت میکنند که ازدواج در خارج از تيره قاعده بود. بکِر، در چاريکلز Charicles مستقيما اظهار میدارد که هيچ زن و مردی مجاز نبودند که در تيره خود ازدواج کنند.
٩- حق پذيرش در تيره؛ اين امر توسط پذيرش به داخل خانواده انجام میگرفت - ولی با تشريفات عمومی، و فقط در موارد استثنايی.
١٠- حق انتخاب و عزل رؤسا. ما میدانيم که هر تيره آرکون خودش را داشت؛ ولی در هيچ جا تصريح نشده است که اين منصب، در خانوادههای معيّنی ارثی بوده است. تا پايان دوره بربريت، احتمالات هميشه عليه ارثی بودن اکيد است، چون اين امر کلا با شرايطی که غنی و فقير در آن از حقوق کاملا مساوی در تيره برخوردار بودند، ناسازگار است.
نه تنها گروت، بلکه نيبور Niebuhr، مومسن Mommsen و تمام مورخين عهد باستان کلاسيک نيز نتوانستند مسأله تيره را حل کنند. گرچه آنها بدرستی بسياری از ويژگيهای مشخصه آن را مورد توجه قرار دادند، ولی هميشه آن را بهصورت يک گروه از خانوارها تصور میکردند، و با اين کار فهم ماهيت و منشأ تيره را برای خود غير ممکن میساختند. تحت سازمان تيرهای، خانواده هيچگاه يک واحد از سازمان نبود، و ن میتوانست باشد، زيرا مرد و زن الزاما به دو تيره متفاوت تعلق داشتند. تيره کلا متعلق به فراتِری بود، فراتِری به قبيله؛ ولی خانواده نيمی متعلق به تيره شوهر، و نيمی متعلق به تيره زن بود. دولت هم خانواده را در قانون عمومی به رسميت میشناسد - تا هم امروز خانواده فقط در قانون مدنی وجود دارد. معهذا تمام تاريخ مکتوب تاکنون از اين فرض مهمل - که در قرن هجدهم بهصورت امر غير قابل عدول شد - حرکت میکنند و آن اينکه، خانواده انفرادی تک-همسری - نهادى که چندان قديميتر از تمدن نيست - هستهای است که جامعه و دولت بتدريج به دور آن تبلور يافتند.
مارکس اضافه میکند: "آقای گروت هم لطفا توجه ميفرمايند که گرچه يونانيها تيرههای خود را از اساطير مشتق میکنند، اين تيرهها قديمتر از اساطير - با خدايان و نيمه خدايانی که آنها خود آفريده بودند - هستند".
مورگان ترجيح میدهد از گروت بهمثابه يک شاهد معتبر و کاملا مطمئن نقل قول کند. بهعلاوه گروت اظهار ميدارد که تيره آتنی نامی داشت که از جد متصور او گرفته شده بود؛ قبل از زمان سولون Solon بهعنوان يک قاعده عمومی، و بعد از آن، اگر مردی بدون وصيت ميمرد، هم-تيرهایهای او (ژنت[۵]) مايملکش را به ارث میبرند؛ اگر مردی کشته میشد، اول بستگان، بعد همتيرهایها، و آخرالامر هم-فراتِریهای Phrators او، حق و وظيفه داشتند که قاتل را به دادگاه بکشانند: "همه آن چيزی که ما از کهنترين قوانين آتنی ميدانيم بر مبنای تقسيمات تيرهای و فراتِری بنا شده است".
نسب تيرهها از اسلاف مشترک، بقول مارکس برای "فيليستينهای فضلفروش" معمای عذابآوری بوده است. طبعا از آنجا که آنها ادعا میکنند اين اجداد صرفا افسانهای هستند، هنگامی که میخواهند شرح بدهند که چگونه تيرهها از خانوادههای مجزایِ مشخصِ بدوا کاملا غير وابسته بوجود آمدهاند، سردرگم میشوند؛ معهذا - اگر تنها بخاطر اين هم شده باشد که وجود تيرهها را توضيح دهند - بايد اين کار را به نحوی انجام دهند. به اين طريق آنها در گردابی از کلمات ميچرخند و از حد اين عبارت پيشتر نميروند: تيرهشناسی[٦] حقيقتا افسانهای بيش نيست، ولی تيره يک واقعيت است. و بالأخره گروت میگوید - عبارت داخل کروشهها از مارکس است: "ما حرف اين تيره شناسی را میشنويم ولی به ندرت، زيرا فقط در موارد {تيرههای ممتاز} و محترم در معرض عموم قرار ميگيرد. ولی تيرههای پستتر نيز، همانند تيرههای معروف، مناسک مشترک داشتند {عجيب است آقای گروت!} و جد فوق بشری و تيره شناسی مشترک {چقدر عجيب است، آقای گروت، اين تيرههای پستتر!}: طرح و پايه تصوری{ تصوری نه عزيز من! به آلمانی ساده جسمانی [Germanice fleischlich]} در همه تيرهها يکی بود".
مارکس جواب مورگان را به اين صورت خلاصه میکند: "سيستم همخونی منطبق بر اين تيره، در شکل اصيلش - که يونانيها مانند فناپذيرهای ديگر، زمانی صاحب آن بودند - شناخت مناسبت متقابل تمام اعضای تيره را حفظ میکرد. آنها اين فاکت با اهميت تعيين کننده برای خودشان را در عمل از اوان کودکی ياد میگرفتند. با فرا رسيدن خانواده تک-همسری، اين امر به فراموشی سپرده شد. نام تيرهای، يک تيره شناسی بوجود ميآورد، که در مقايسه با آن، تيره شناسی خانواده تک-همسری غير مهم جلوه مینمود. اين نام برای حاملين آن، جد و آباء مشترک آنها را گواهی میداد. ولی تيرهشناسی تيره، آنقدر به عقب باز ميگشت که اعضای آن ديگر ن میتوانستند خويشاوندی واقعی متقابل خود را اثبات نمايند، بجز در مورد تعداد معدودی از اجداد مشترک متأخر. نام، فینفسه دليل وجود جد و آباء مشترک - و اثبات قطعی آن - بود، بجز در موارد فرزند خواندگی. از جانب ديگر نفی بالفعل هر نوع خويشاوندی بين اعضای تيره، به سياق گروت و نيبور - که تيره را به چيزی مطلقا توهمی، مخلوق پندار تبديل کردهاند - چيزی است سزاوار دانشمندان "ايدهآلها"، يعنی کرم کتابهای گوشهنشين. از آنجا که تداوم نسلها - بخصوص با پيدايش تک-همسری - به دور دست رانده میشود، و واقعيت گذشته، در پندارهای اساطيری انعکاس مییابد، بنابراين فيليستينهای نيکدل از آن نتيجه گرفتند - و همچنان نتيجه میگيرند - که تيرهشناسی پندارآلود، تيرههای واقعی را بوجود آورده است".[٧]
فراتِری - مانند مورد آمريکاييان - يک تيره مادری بود که به چند تيره دختری تقسيم شده بود، و در عين حال موجد اتحاد آنها بود، و غالبا همه آنها را به يک جد مشترک میرساند. به اين طريق، بنا به نظر گروت تمام اعضای همعصر فراتِری هکاتائوس Hekataeus، يک خدای مشترک بهمثابه جد شانزدهمشان داشتند. "از اين رو، تمام تيرههای اين فراتِری به معنای واقع کلمه تيرههای برادر بودند. هومر از فراتِری بهعنوان يک واحد نظامی ياد میکند. در آن گفته مشهور که نستور Nestor به آگاممنون چنين اندرز میدهد که: نيروها را از قبايل و فراتِریها چنان نظم ده که فراتِری از فراتِری حمايت کند و قبيله از قبيله."
فراتِری همچنين حق و وظيفه دارد که قاتل يک عضو فراتِری را پيگرد کند، و اين نشان میدهد که در اعصار پيشين، حق انتقام خونی وجود داشته است. بهعلاوه فراتِری اماکن مقدس و اعياد مشترک داشته است؛ زيرا تکامل کل اساطير يونانی از کيش طبيعت آريايی کهن، اساسا مشروط به تيرهها و فراتِریها بود و در درون آنها انجام گرفت. فراتِری همچنين يک رئيس داشت (آرکوس فراتِری Phratriarchos)، و به عقيده کولانگس Coulanges، مجالس عمومی - که تصميمهای لازمالاجرا میگرفت - و يک دادگاه و يک دستگاه ادارهکننده[٨] داشت. حتی دولت دوران بعدی، با وجود آنکه تيره را در نظر نمیگرفت، معهذا برای فراتِری عملکردهای عمومی معيّنی قائل بود.
تعدادی از فراتِریهای خويشاوند يک قبيله را میساختند. در آتيکا چهار قبيله وجود داشت که هر يک سه فراتِری داشتند و هر فراتِری شامل سی تيره بود. اين تقسيم قرينهوار گروهها، متضمن دخالت آگاهانه و برنامهدار در نظم چيزهايی است که بهطور خودبخودی شکل گرفتهاند. از اينکه اين امر چگونه، چه وقت و به چه علت انجام يافت تاريخ يونان چيزی فاش نميکند، زيرا يونانيها خود تنها خاطراتی را حفظ کردهاند که فراتر از عصر نيم-خدايان نمیرود.
تفاوت لهجه يونانيان که در يک سرزمين نسبتا کوچک متراکم بودند، کمتر از آنهايی که در جنگلهای وسيع آمريکا تکامل يافتند، به چشم میخورد. معهذا حتی در اينجا نيز فقط قبايلی که لهجه عمده واحد دارند را، در يک مجموعه بزرگتر، متحد مییابیم؛ و حتی آتيکای کوچک نيز لهجه خاص خودش را داشت - که بعدها زبان غالب در نثر يونانی شد.
در حماسههای هومری، معمولا قبايل يونان را بهصورت متحد شده در مردمان کوچک میبينيم، ولی در درون آنها تيرهها، فراتِریها و قبايل هنوز استقلال کامل خود را حفظ کردهاند. آنها در همان زمان، در شهرهای حصاردار زندگی میکردند. ميزان جمعيت، با رشد گلهها، کشاورزی در مزرعه و آغاز صنعت دستی، افزايش مییافت. همراه با اين، اختلاف ثروت بالا گرفت و باعث پيدايش يک عنصر اشرافيت در بطن دمکراسیِ بهطور طبيعی رشد يافته قديمی شد. مردمان کوچک مختلف، برای تصاحب بهترين زمين و نيز برای غارت، در جنگ دائمی با يکديگر بسر میبردند. به بردگی گرفتن اسرای جنگی، در همين زمان، نهادی شناخته شده بود.
ساخت اين قبايل و مردمان کوچک به طريق زير بود:
- ١- مرجع قدرت دائمی، شورا (بوله Bule) بود، که به احتمال زياد در ابتدا از رؤسای تيرهها تشکيل میشد، ولی بعدها - هنگامی که تعداد اينها خيلی زياد شد - انتخابی شدند، که اين خود فرصت تکامل و تقويت عنصر اشرافيت را بوجود آورد. ديونيسيوس Dionysius بهطور قطعی از شورای عصر نيم-خدايان که متشکل از رجال (کراتيستوی Kratistoi) بود، سخن میگوید. در آئهسيگوس، شورای تبس Thebes در مورد معيّن تصميم لازمالاجرايی اتخاذ میکند مبنی بر اينکه جسد اتئوکلس Eteocles با احترامات تمام به خاک سپرده شود، و جسد پولینيسس Polynices بدور انداخته شود تا طعمه سگان گردد. بعدها با پيدايش دولت، اين شورا به سنا تبديل شد.
٢- مجلس مردمی (آگورا Aroga). ما در ميان ايروکويیها ديديم که مردم - مرد و زن - دايرهوار به گِرد جلسات شورا جمع میشدند و با حفظ نظم در مباحثات شرکت میکردند و به اين طريق، در تصميمگيریها تأثير میگذاشتند. در ميان يونانيهای هومری، اين "کنار ايستادگان"، اومشتاندها[۹] - برای اينکه بيان حقوقی ژرمن کهن را بکار برده باشيم - تبديل به يک مجلس مردمی کامل شده بودند؛ و در نزد ژرمنهای کهن هم به اين گونه بود. اين مجلس توسط شورا برای تصميمگيری در مورد امور مهم فرا خوانده میشد؛ هر فردی حق سخن داشت. تصميمگيری با بلند کردن دست يا با هلهله کردن انجام میشد (آئهشيلوس در کتاب Suppliants). مجلس مرجع عالی و نهايی بود، زيرا که شومان در کتاب عتيقههای يونان[۱٠] میگوید: "هر گاه که مسألهای مورد بحث است که اجرای آن مستلزم همکاری مردم است، هومر هيچ وسيلهای را به ما نشان نمیدهد که از طريق آن همه مردم را بر خلاف ميلشان، مجبور به انجام آن کند". در اين زمان که هر عضو مذکر قبيله يک جنگجو بود، هنوز هيچ مرجع مقتدر عمومی جُدا از مردم وجود نداشت که توانسته باشد عليه مردم اقدام کند. دمکراسی بدوی هنوز در شکوفايی تام بود؛ و اين بايد به عنوان نقطه عزيمت برای قضاوت در مورد قدرت و موقعيت شورا و بازيلئوس باشد.
٣- فرمانده نظامی (بازيلئوس). ملاحظات مارکس در مورد اين موضوع چنين است: "فضلای اروپايی - که اکثر آنها از بدو توليد، آلت دست شاهزادگان هستند - بازيلئوس را بهعنوان يک پادشاه، به معناى جديد کلمه، نمايش میدهند. مورگان - جمهوريخواه بانکی - با اين تفسير مخالف است. او بهطور ريشخند آميز، ولی بدرستی در مورد گلادستون چربزبان و کتاب "جوانی جهان"[۱۱] او میگوید: آقای گلادستون رؤسای يونانی عصر نيم-خدايان را بهمثابه پادشاهان و شاهزادگان - و مضافا بهعنوان جنتلمنها - به خوانندگان خود معرفی میکند، ولی خود او مجبور است اعتراف کند که: "در مجموع به نظر میرسد که ما رسم يا قانون تعلق ارث به فرزند ارشد را مییابیم، که به اندازه کافی - ولی نه کاملا دقيق - تصريح شده است". در حقيقت خود آقای گلادستون بايد متوجه شده باشد که چنين سيستم ابهامآميز تعلق ارث به فرزند ارشد، که به اندازه کافی - ولی نه کاملا دقيق تصريح شده است - بود و نبودش يک ارزش دارد.
ما چگونگی مسأله ارث در مورد مناصب رؤسا در ميان ايروکويیها - و نيز ساير سرخپوستان - را تاکنون ديدهايم. نظر به اينکه تمام منصبداران بيشتر از داخل تيره انتخاب میشدند، میتوان گفت که آنها تا آن حد در تيره موروثی بودند. بتدريج، جای خالی مانده، مرجحا توسط نزديکترين وابسته تيرهای فرد پر میشد - برادر يا پسر خواهر - مگر اينکه دليل محکمی برای صرفنظر کردن از آن وجود میداشت. بنابراين اگر در يونان، تحت تسلط حق پدری، منصب بازيلئوس بتدريج به فرزند مذکر يا يکی از اولاد ذکور او منتقل شد، فقط نشان دهنده اين است که احتمال جانشينی - توسط انتخابات عمومی - بنفع اولاد ذکور بود؛ ولی اين به هيچ وجه به معنای جانشينی قانونی، بدون انتخابات عمومی، نيست. در اينجا ما در ميان ايروکويیها و يونانيان، اولين جوانههای خانوادههای اشرافی خاص در تيرهها را مییابیم، و نيز اولين جوانههای صدارت يا سلطنت را. از اين رو میتوان تصور کرد که در ميان يونانيها، بازيلئوس يا توسط مردم انتخاب میشد و يا حداقل توسط ارگان سازمانی آن - شورا يا آگورا Agora - مورد تأييد قرار میگرفت. و در مورد "پادشاه" (رکس Rex) در روم نيز به همين ترتيب عمل میشد.
در ايلياد، آگاممنون - فرمانده انسانها - به صورت پادشاه عاليرتبه يونانیها ظاهر نميشود، بلکه بهصورت فرمانده عالی يک ارتش فدرال در مقابل يک شهر محاصره شده، نمايان ميگردد. و هنگامی که اختلافات بين يونانيان بروز کرد، اوديسهئوس Odysseus در گفته مشهور خود به اين صفت اوست که اشاره میکند: "تعددِ فرماندهی بد است؛ بگذاريد يک فرمانده واحد داشته باشيم". و غيره (که شعر معروف درباره چوگان، بعدا به آن اضافه شد). "اوديسهئوس در اينجا درباره شکل حکومت موعظه نميکند، بلکه میخواهد که از فرمانده عالی ارتش در ميدان جنگ اطاعت شود. زيرا برای يونانيها که در مقابل تروی Troy، تنها به صورت يک ارتش ظاهر میشوند، امور در آگورا (شورا) به اندازه کافی بنحو دمکراتيک جريان دارد. هنگامی که از هدايا - يعنی تقسيم غنايم - صحبت میشود، آشيل هرگز آگاممنون يا يک بازيلئوس ديگر را به عنوان تقسيم کننده انتخاب نميکند، بلکه هميشه "پسران آچائهآنها "، يعنی مردم را به اين کار ميگمارد. القاب "خلف زئوس" Zeus، پرورده زئوس"، چيزی را اثبات نميکند، زيرا هر تيره از خدايی نسب دارد، و تيره رئيس قبيله، از يک خدای "برجسته" - در اين مورد از زئوس - نسب میبرد. حتی تحت رقيتها Bondsmen - مانند يومائوس Eumaeus خوکچران و ديگران - "الهی" (theioi يا dioi) هستند، حتی در اوديسه Odyssey - که مربوط است به دوران خيلی بعد از ايلياد - چنين است. در همين اوديسه، میبينيم که نام نيم-خدايان به موليوس Mulios قاصد و دمودوکوس Demodocus رامشگر کور، اعطا میشود. بهطور خلاصه واژه بازيليا Basileia - که نويسندگان يونانی آن را برای به اصطلاح پادشاهی هومر (زيرا رهبری نظامی علامت مشخصه آن است) همراه با شورا و مجلس مردمی، بکار میبرند - صرفا بهمعنای - دمکراسی نظامی است". (مارکس)[۱٢]
بازيلئوس علاوه بر عملکردهای نظامی، عملکردهای کشيشی و قضايی هم داشت؛ اين عملکرد اخير (کشيشی و قضايی) کاملا مشخص نبود، ولی عملکرد اولی را در ظرفيت خود - بهمثابه عاليترين نمايندگان قبيله، يا کنفدراسيون قبايل - انجام میداد. در هيچ جا اشارهای به عملکردهای مدنی و اداری به چشم نمیخورد؛ ولی بنظر میرسد که او از لحاظ سمت يک عضو شورا بود. از نظر واژه شناسی کاملا درست است که بازيلئوس را پادشاه ترجمه کنيم، زيرا پادشاه (King ،Kuning) از Kuni ،Künne مشتق شده و به معناى رئيس يک تيره است ولی واژه يونانی قديمی بازيلئوس basileus به هيچ وجه منطبق بر معنای جديد واژه پادشاه (King) نيست. توسيديدس Thucydides، صراحتا بازيليا را Patrikê میداند - يعنی مشتق از تيره - و اظهار ميدارد که آن عملکردهای مشخص، و بنابراين، محدود داشت. و ارسطو میگوید که بازيليای عصر نيم-خدايان، رهبر آزاد مردان بود، و اينکه بازيلئوس، يک رئيس نظامی، قاضی و کشيش عالیمقام بود. از اين رو بازيلئوس هيچ قدرت حکومتی، بهمعنای اخير آن، نداشت.[۱٣]
به اين طريق، در ساخت اجتماعی يونانی عصر نيم-خدايان، ما هنوز سيستم تيرهای قديمی را، زنده و در کمال قدرت میبينيم؛ ولی ما همچنين آغاز زوال آن را نيز مشاهده میکنيم: حق پدری و توارت مايملک توسط فرزندان، که به تراکم ثروت در خانواده منجر شد، و به خانواده در مقابل تيره قدرت داد؛ اختلاف در ثروت، به نوبه خود، با بوجود آوردن اولين جوانههای يک نجيبزادگی و يک سلطنت موروثی، بر ساخت اجتماعی تأثير گذاشت؛ بردهداری - در ابتدا محدود به اسرای جنگ - اکنون راه را برای برده کردن همقبيلهها و حتی همتيرهایها هموار میکرد؛ جنگلهای بين قبيلهای قديمی، به هجومهای سيستماتيک از زمين و دريا - به منظور تصرف گله، برده، و گنج - بهمثابه يک وسيله معمولی برای تأمين معاش، انحطاط يافت. خلاصه اينکه، ثروت بهمثابه نفيسترين چيزها مورد ستايش و احترام قرار ميگيرد، و نهادهای قبيلهای قديمی - برای توجيه بزور دزديدن ثروتها - تحريف میشوند. فقط جای يک چيز کم بود: نهادی که نه تنها مايملک تازه بدست آمده افراد خصوصی را در مقابل سنتهای کمونيستی نظام تيرهای، حفظ کند، نه تنها مالکيت خصوصی را، که در گذشته بی اهميت بود، تقديس کند، و اين تقديس را عاليترين هدف جامعه بشری اعلام دارد، بلکه به شکلهای جديد تدريجا تکامل يابنده برای کسب مالکيت - و بالنتيجه افزايش دائما متزايد شونده ثروت - مُهر شناسايی کل اجتماع را بزند؛ نهادی که نه تنها تقسيم طبقاتی جديدالتأسيس جامعه، بلکه حق طبقه متمول به استثمار طبقات بیچيز، و حکمروايی اولی بر دومی را جاودانی کند. و اين نهاد فرا رسيد. دولت اختراع شد.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين کتاب توسط فردریک انگلس برشتۀ تحرير درآمده و بازنويسى آن با پارهاى تغييرات، از روى ترجمه فارسى مسعود احمدزاده انجام شده است.
يادداشت ۲: منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت رسالهای است از فریدریش انگلس به سال ۱۸۸۴. انگلس در این کتاب ماتریالیسم تاریخی را برای بررسی شکلگیری و تحولات خانواده و پدید آمدن دولت به کار میگیرد. کتاب تاقسمتی بر پایه یادداشتهای کارل مارکس بر کتاب جامعه باستان اثر لویس مورگان نوشته شده است.ترجمه فارسی این کتاب در ایران ابتدا بهصورت خلاصهٔ کتاب توسط تقی ارانی در دهه ۱۳۱۰ و بعدها بهطور کامل توسط دکتر خسرو پارسا انجام گرفته است. نکته جالب آن است که مدتها نام مترجم آن به اشتباه مسعود احمدزاده ذکر شده بود. چون این کتاب مدتها بهصورت کتاب جلد سفید کپی میشد، صفحه اول نسخه اصلی که نام مترجم را داشت گم شده بود و صفحه دوم که مترجم، کتاب را به مسعود احمدزاده تقدیم کرده بود، ناشران را به این اشتباه انداخته بود.
[↑] پینوشتها
[۱]- History of Greece
[٢]- مراجعه کنيد به اوبوليدس Eubulides اثر دموستنس Demosthenes.
[٣]- Archon حاکم عرف - عاليترين قاضی
[۴]- آرشيو، صفحه ١٣٤ (نگاه کنيد به فصل دوم همين کتاب، "خانوادههای همخون" - آنجا که از Gaius و Servitus نام برده میشود)
[۵]- Gennêtes, Grote, 1869, III, 60
[٦]- Genealogy اصل و نسب شناسی، تيره شناسی - شجرنامه.
[٧]- آرشيو، صفحات ١٣٨ و ١٣٩ (قسمت آخر فصل سوم)
[٨]- در مقابل Administration دستگاه اداره کننده گذاشتيم - با توجه به مرحله تاريخی مورد بحث - تا با دستگاه اداری به معنای امروز کلمه اشتباه نشود.
[۹]- Umstand کسانی که در اطراف ميايستند.
[۱٠]- G. F. Schömann, Griechische Alterthümer, Bd. I- II, Berlin, 1855- 59.
[۱۱]- W. E. Gladstone, Juventus mundi. The Gods and Men of the Heroic Age, London 1869.
[۱٢]- آرشيو، صفحات ١٤٣ تا ١٤٥.
[۱٣]- رئيس نظامی آزتک Aztec - مانند بازيلئوس يونانی - به اشتباه بهصورت يک شاهزاده، به معنای جديد آن، معرفی شده است. مورگان اولين کسی بود که گزارشهای اسپانيايیها - که در ابتدا چيزها را بد فهميده و مبالغهآميز میکردند، و سپس عمدا آنها را تحريف میکردند - را مورد نقد تاريخی قرار داد؛ او نشان داد که مکزيکیها در مرحله ميانی بربريت بودند - ولی در سطح بالاتری از سرخپوستان پوبلوی نيکومکزيک - و ساخت آنها، تا جايی که توصيفهای در هم و بر هم اجازه قضاوت میدهند، چنين بود: يک کنفدراسيون از سه قبيله، که تعدادی از قبايل ديگر را خراجگذار خود کرده بودند، و توسط يک شورای فدرال و يک رئيس نظامی فدرال - که اسپانياییها آن را يک "امپراتور" جلوه میدادند - اداره میشد. -انگلس
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ فریدریش انگلس، منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ دوم، جامی، شابک ٩٦۴-۵٦٢٠-۴۵-٧.