سرگذشت نثر معاصر
(بخش سوم)
از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ خورشیدی (برگشت موج)
فهرست مندرجات
- بازگشت محصلان اعزامی بهخارج
- تحول شیوهها
- ادامهی شیوهی قدیم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[۱]- بازگشت محصلان اعزامی بهخارج
بازگشت تدریجی محصلانی که دولت جهت تحصیل بهخارج از کشور اعزام داشته بود، در کلیهی شئون کشور تاثیری قطعی نهاد، بهطوری که ما یکی از تاثیزات آن را "تحول در ادبیات و فرهنگ" میدانیم. این فارغ التحصیلان افزون بر دانش نو، فکر نو و هوای تازهای نیز با خود آوردند که در ماهیت خود علیه استبداد مسلط بود.
سعید نفیسی در بارهی آن دوران در "تاریخ معاصر ایران" مینویسد:
“نکتهی دیگری که نمایندهی پیشرفت معارف در این دوره است، اعزام عدهی کثیری از جوانان ایرانی برای فراگیری علوم و فنون جدید بهکشورهای مختلف اروپاست. برای این کار قانون مخصوصی از مجلس گذشت و از سال ١۳٠٨ش بهجز سالهایی که مصادف با جنگ جهانی دوم شد، هر سال صد تن از جوانان ایران که دورهی متوسطه یا قسمتی از دورهی عالی را پیموده بودند، برای افزایش معلومات خود بهخرج دولت بهاروپا رفتند و در کشورهای مختلف مانند فرانسه، آلمان، انگلستان، سویس و بلژیک تحصیلات خود را بهپایان رسانیدند و در بازگشت چه در دانشگاه و چه در کارهای دیگر در راس امور قرار گرفتند.
نه تنها وزارت فرهنگ در هر سال صد تن را بهاروپا فرستاد، بلکه وزارت خانههای دیگر و موسسات و ادارات دولتی نیز برای کارهای فنی خود خرج تحصیل عدهی کثیری را تحمل کردند... میتوان گفت که در این دوره بیش از ده هزار تن از حوانان ایرانی برای مهم ترین کارهای فنی و علمی جدید بهخرج دولت ایران در اروپا تربیت شدند”[۱].
بازگشت این عده که نفیسی نقل میکند بی گمان میتوانست در تاریخ معارف و فکر ایران چه از نظر کمی و چه کیفی منشا دگرگونی گردد. در این زمینه تحقیق منظمی در دست داریم که ارقام و تحلیل روشن تری ارایه میکند. این تحقیق "نقش و اثر تحصیل کردگان خارج از کشور در جامعهی ایران" نام دارد نوشتهی حسین مرادی نژاد و پرویز پژوم شریعتی ناشر موسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی، چاپ سال ١۳۵٢ که ما بهبرخی از دادههای آن در زیر اشاره میکنیم:
- “بر اساس تصویب مجلس ایران، از سال ١۳٠٨ تا ١۳١٢ش سالانه یک صد محصل بهخارج اعزام شده اند و بعد از سال ١۳١٢ شکل کار بهصورت اعزام شاگردان اول در آمده است. در فاصلهی سالهای یاد شده، افرادی که برای اعزام بهخارج انتخاب شده بودند، جوانانی ١۷ تا ۳٠ ساله و در مجموع بهطور متوسط ۳/٢١ سال داشته اند. دربارهی محل تولد آنان ١/٨٠ درصد متولد تهران و مراکز استانها بوده اند و از این عده ١/۵٩ درصد از تهران و ٢١ درصد از مراکز استانها و شهرهای بزرگ هستند”.
در مورد منشا اجتماعی اعزام شدگان و تعلق آنان از نظر خانواده و طبقه میخوانیم:
- “اکثریت قابل توجه افراد مورد بررسی بهترتیب پرورش یافتهی خانوادههای اداری (۷/۳٢)، بازرگانان (٨/١٦)، صاحبان مشاغل عالی تخصصی (۳/١۳) و سرانجام مالکان (۷/١١) هستند که مسلمن عامل ثروت نزد پدران بازرگان و مالک و رفاه نسبی پدران مشاغل تخصصی عالی و اداریان و روشنفکری نسبی و میل بهتحرک و ارتقای اجتماعی در گروههای اخیر از عوامل موثر در تشویق فرزندان بهکسب دانش بوده است. محصلین اعزامی پس از اتمام تحصیلات عالی از سال ١۳١٠ بهبعد بهتدریج بهایران باز گشته اند”.
نوع اشتغال این افراد در کشور نیز بهطور طبیعی دارای امکان نشر فرهنگ و افکار نو است. از قبیل مشاغل آموزشی، اداری، سیاسی و مطبوعاتی. بدین ترتیب فرزندان طبقهی متوسط و مایل بهبالای شهرنشین (بورژوازی) با اکتساب دانشها و فنون نو و با شکلی روشنفکرانه در مشاغل حساس قرار گرفتند و برای نخستین بار کشور در ادارهی خود از یک کادر تحصیل کرده و ترقی خواه استفاده کرد که کم و بیش قیدهای کهن جامعهی سنتی و استبدادی را نفی میکرد.
برای آگاهی بیش تر، نام گروهی از این بازگشتگان را که بعدها شهرتی یافتند و در زمینههای مختلف خوب یا بد تاثیر گذاشتند میآوریم:
مهدی آذر، دکتر محسن هشترودی، سید تقی نصر، علی شایگان، حسین پیرنیا، عبدالله ریاضی، احمد رضوی، محسن عزیزی، عبدالحسین نوشین، محمد صفی اصفیا، مهدی بازرگان، خلیل ملکی، نصرالله باستان، بزرگ علوی، صادق هدایت، فریدون کشاورز، مجتبی مینوی، مهدی بهرامی، دکتر تقی ارانی، راد منش، خیرخواه، جناب، جودت، صدیقی، انتظام، سپهبدی، وارسته، بقایی، سحابی، بهنیا، ابتهاج، عمید، زنگنه، سنجابی، وکیل، فروتن و...
در دل تمرکز موجود، خواه ناخواه زمینههای مادی یک جنبش اجتماعی فراهم آمده بود. تکامل نیروهای مولده موجب پیدایش طبقات نوینی در صحنهی اجتماع ایران گردید و بهویژه در این میان بورژواری شهری رشد فرهنگی قابل ملاحظهای کرد و فرزندان آن، نمایندگان و عوامل تغییری بودند که در سالهای بعد بارور شد. این بورژوازی نوآگاه حتا بنیاد احزاب دست چپی را که عملن میبایست ضد بورژوازی باشد، بنا نمود که قهرن منجر بهتضادهای تازهای گردید.
در میان آن تحصیل کردگان بهبسیاری از نویسندگان، صاحب نظران، بنیادگذاران، نظریه پردازان، رجال اجتماعی و فرهنگی و سیاستمداران بر میخوریم که بی شک اختلاط آنان با جامعهی ایرانی تحولی اساسی در بافت جامعه ایجاد کرده و از آن جمله در فرهنگ و ادبیات اثر نهاده است. تحولات بعدی جامعهی فرهنگی ایران گر چه از حوادث تاریخی و سیاسی نیرو گرفته است، ولی از نظر اصول، زیر نفوذ مستقیم و زنجیرهای همین بازگشتگان است که در همهی شئون مقامات و مناسب، بهعنوان گل سر سبد (پنهان یا آشکار) راه یافته، افکار و آرا و بنیادهای نو را (چه پنهان و چه آشکار) منتشر و مستقر کرده اند.
به عبارت دیگر، نطفهی گشایش سیاسی و فرهنگی پس از سال ١۳٢٠ ش (سال سقوط دیکتاتوری رضا شاه) در قبل از این تاریخ قرار داشته است. مثلن در سال ١۳١٢ش با انتشار مجلهی دنیا بهسردبیری دکتر ارانی، و یکی از رویدادهای مهم ادبی که در نثر معاصر و تحول آن اثر ژرف داشته است، انتشار کتاب بوف کور صادق هدایت در سال ١۳١۵ش بوده است که خود یکی از محصلان یاد شده بود و همهی رویدادهای اندیشه و ادب مترقی سالهای بعد، دست کم بهمدت ٢۵ سال دنبالهی متکامل این آغاز بوده است.
[٢]- تحول شیوهها
با بازگشت فارغ التحصیلان، همپای فنون و دانشهای نو، جبرن نسیم تحولی وزید که یک دورهی ٢۵ ساله را از تازگی، شناختها و جست و جوها درهم نوشت. در فرهنگ، ادبیات و هنر، ساختهای نوی بهآزمایش گذاشته شد. آن هستهی اندیشهای که از اواخر دورهی ناصری زوز بهروز رشد کرده اما همچنان شکل ابتدایی داشت، اینک میرفت تا شکوفا گردد، و شد.
در قلمرو داستاننویسی زبده نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک آثاری بر پایهی موازین تازه بهجا نهادند که راه گشای نسلی شد. نفوذ این نویسندگان بهاندازهای بود که سیک واقع گرا در داستاننویسی غلبهی همیشگی یافت.
نثر معاصر فارسی، در این دوران آخرین بازماندهی میراثهای کهن، صنایع مزاحم لفظی و ایهامات و اطنابات بی وحه را از خود دور کرد و بهموازات آن، تحقیقات ادبی و تاریخی و مطالعات فلسفی و اجتماعی خون تازهای یافت و در بسیاری موارد از جمود فرهنگستانی اش رها شد. بهگفتهی نیما، “فلسفه سرانجام از حد قرن هفدهم پیشتر آمد” و مصنفین از نقب زدن در اعماق گذشته، نگاهی نیز بهامروز افکندند و پایههای بررسی و تحلیل علمی و عینی مسایل روز نهاده شد. بهویژه که این بار پژوهنده میتوانست بدون محافظه کاری، بهخود حق داوری و انتقاد دهد.
سعید نفیسی افزون بر داستانهایی که با نثری سلیس و بی پیرایه نوشت، دهها اثر تحقیقی پیرامون ادبیات قدیم و جدید منتشر کرد که ار آن جمله کوششی نمونه در گردآوری آثار رودکی است. در ترجمهی "ایلیاد" اثر هومر نثر استوار نفیسی یک شاهکار فارسینویسی معاصر است و طبع همیشه جوان او را مینمایاند.
همچنین است اسلوب برخی از استادان محقق این دوره، از جمله جلال همایی و بدیع الزمان فروزانفر پیرامون فرهنگ ایرانی و اسلامی و متفکرانی چون عطار، بیرونی، مولوی و غزالی. در این اسلوب تحولی دیده میشود، زیرا این بار شیوهی نثرنویسی غلاوه بر افادهی مرام، میکوشد از زیباییهای مدل مورد بحث خویش تقلید کند.
به گفتهی عبدالحسین زرین کوب در "نقد ادبی":
- “در بین تربیت یافتگان مکتب قدما، فروزانفر محققی کم مانند بود که بدون آشنایی با فرهنگ و ادب اروپایی توانست از شیوهی نقد قدما چیزی موافق احتیاجات عصر خویش بهوجود آورد”[٢].
در همین ردیف است مجتبی مینوی که اندوختههای خود را از فرهنگ غرب در خدمت اسلوب پژوهش اسلوبهای کهن قرار داد.
در خط تاریخنویسی نیز برخی آثار، نمایشگر اختلاط شیوهی تحقیقی قدیم و ارزیابی مدارک بر اساس تاریخ نگری نو است.
یادداشتهای عبدالله مستوفی، اسلوب گزارشگرانه را در خدمت ثبت وقایع و چشم اندازهای از یاد رفته قرار میدهد. نصرالله منشی تاریخ زندگی شاه عباس را مینویسد که از لحاظ کاوش اغلب منابع موجود از سویی و دقت در داوری آن منابع از سوی دیگر، یک تاریخ نمونه است. در این اثر و همچنین پژوهش نیمه تمام "تاریخ مغول" از عباس اقبال آشتیانی، نثری بی تکلف و رسا ضرباهنگ هیجانات تاریخ را نیز حفظ کرده است.
محمد مقدم که در آغاز جوانی در جهت آفرینش نوعی شعر آزاد کوشیده بود، در ادامهی تحقیقاتش دربارهی ایزان باستان و زبان پهلوی، خود نثری نسبتن مبتکرانه اختیار میکتد که دنبالهی منطقی پارسی سرهنویسی دوران قبل بهشمار میآید.
در این دوران ترجمه نیز فرصتی مناسب یافت. صدها اثر در زمینههای گوناگون اجتماعی، فلسفی، سیاسی و ادبی بهفارسی برگردانده شده و اذهان کتاب خوانان ایرانی با آثار بزرگانی که حتا نام شان را نیز نشنیده بودند، آشنا گردید. بهموازات این کار، در زمینهی روزنامهنویسی نیز، برخورد شدید عقاید و افکار، هم سطح تجربهی روزنامه نگاری را اعتلا داد و هم منجر بهپیدایی شیوهی نثر سیاسی شد.
[۳]- ادامهی شیوهی قدیم
هواداران اسلوب قدیم با وجود پسرفت کلی آن، کم و بیش در تمام قلمروها بهفعالیت خود ادامه دادند و برخی از آنان در زمینهی قصهنویسی در میان عامه شهرتی یافتند و پیروانی دست و پا کردند.
مکتب احساساتی و رومانتیک پیش از رئالیسم صادق هدایت که نمونهی آن داستان "من هم گریه کردم" اثر جهانگیر جلیلی که رسم روز بود، در آثار نویسندگانی چون محمد حجازی، علی دشتی، جواد فاضل و برخی آثار مستعان و نیز سعید نفیسی بهحیات خود ادامه داد و هواداران پر شوری داشت.
به طور کلی مشخصات اساسی آثار این گروه از نویسندگان بهقرار زیر است:
الف) انتخاب فضاهای بهظاهر واقعی که در دل آن روابط آدمها غیر واقعی است، یعنی سرشار از حسیات مبهم، انگیزهها و اعمال مبالغه آمیز، ظرائف و تعابیر ذهنی است. بدین ترتیب، اگر چه فضا آشنا است، اما اعمال و افکار قهرمانان داستان با زندگی غریبه است و خوانندهی این قصهها، تنها بر حسب عادتی که از خواندن الگوهای غربی آنها یافته است میتواند انگیزهها یا واکنشهای قهرمانان را برای خود توجیه کند.
ب) اصرار و پافشاری بر ارایهی مایههای اجتماعی یا ادعای استفاده از علم روان شناسی یا روان کاوی بهسبک نویسندگان غرب. ولی این برداشت، بهعلت بی تجربگی نویسنده در شناخت موضوع یا الزامات و وابستگیهای وی، بهنتیجه نمیرسد.
مثلن در بسیاری از این آثار گرایشی بهسوی محکوم کردن اشرافیت هست (در مقابل صداقت روستایی و صفای طبیعت)، اما لحن انشایی و پر وعظ و تبلیغ نویسندگان نمیتوانست برای یک خوانندهی روشن ضمیر قانع کننده باشد. همین گونه است موعظههای پر شور آنان دربارهی تبعیض و محرومیت، بدون اشاره بهریشههای این عوارض.
ج) حضور دایمی نویسنده در صحنهها و ابراز نظر و قضاوتهای وی نسبت بهرویدادها و آدمها، و این البته وضعی ناگزیر است، زیرا آدمها زمینهی عینی ندارند و احساسات لطیف آنها از عشق، مردن، سوز و گدازها، تسلیمها یا عصیانهایشان، همه غیر منطقی جلوه میکنند. بهویژه چون نویسنده نتوانسته است در طراحی وضعیت، آن دلایل تربیتی و اجتماعی را که ریشهی این حکمت یا روان شناسی است باز گوید. از این رو نویسنده ناچار است با ظهور گاهگاه خود، خوانندهی متحیر را بهسمت مقصود خود هدایت کند.
د) اسلوب نگارش حوش آهنگ و رنگینی که اغلب سرشار از نغزگویی و نکته پردازی است.
اگر چه این شیوهی نوشتن بهعلت بی رمقی، نداشتن خشونت بهموقع و نداشتن هیجان ذاتی، بعدها بهتدریج فراموش شد، اما مدتها مورد توجه گروههای بسیاری بود و انتقادکنندگان این شیوهی نگارش، آن را "ادبیات دختر مدرسه پسند" نامیده بودند، یعنی خوراک آنانی بود که میکوشیدند دربارهی دنیایی مبهم، تجاربی خیالی کسب کنند.
مشخصات اجتماعی و فرهنگی این دوره را میتوان بهصورت زیر جمع بندی نمود:
- ١- طرح مرامهای جدید سیاسی و مسلکی با مایههای جهان وطنی
٢- رواج اندیشههای ضداستعماری و بازتاب آن در ادبیات
۳- رخنهی دید انتقادی و اجتماعی و جبهه گیری سیاسی در فعالیتهای قلمی و حتا در تحقیقات ادبی و تاریخی
٤- رواج قصهنویسی بهسبک اروپایی که دست کم دو تن از بنیادگذاران این شیوه (هدایت و علوی) از گروه محصلان اعزامی بودند.
۵- توجه بهساختهای بومی ادب و هنر، فرهنگ عامه و ادبیات مردمی.
٦- چرخش روزنامه نگاری بهشیوههای تند دوران مشروطیت و بارتاب آن در آثار ادبی[٣]
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- تاریخ معاصر ایران، کتاب فروشی فروغی، برگهای ١٤۳-١٤٤
[۲]- نقد ادبی، امیر کبیر، ١۳۵٤، برگ ٦۵۷
[۳]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ نویسندگان پیشرو ایران، تهران ١٣۷۴
[برگشت به بالا]